(آیه 131)- این آیه به عنوان تأکید به یکى دیگر از ویژگیهاى برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات او است اشاره کرده مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسلیم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 132)- وصیت و سفارشى که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن مىگوید: «ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را در باز پسین لحظات عمر به این آیین پاک توحیدى وصیت کردند» (وَ وَصَّى بِها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 125
إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ)
.
هر کدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین توحید را براى شما برگزیده است» (یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ).
«بنابراین جز بر این آیین رهسپار نشوید و جز با قلبى مملو از ایمان و تسلیم جهان را وداع نگویید» (فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیه 133-
شأن نزول:
اعتقاد جمعى از یهود این بود که «یعقوب» به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینى که هم اکنون یهود به آن معتقدند (با تمام تحریفاتش) توصیه کرد، خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.
تفسیر:
همه مسؤول اعمال خویشند- چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم جمعى از منکران اسلام مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مىدادند.
قرآن براى رد این ادعاى بىدلیل مىگوید: «مگر شما به هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید» که چنان توصیهاى را به فرزندانش کرد (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ).
آرى! آنچه شما به او نسبت مىدهید نبود، آنچه بود این بود که: «در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را مىپرستید»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی).
آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مىپرستیم خداوند یگانه یکتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً).
«و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آیه 134)- این آیه گویا پاسخ به یکى از اشتباهات یهود است، چرا که آنها بسیار روى مسأله نیاکان و افتخار آنها و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه مىکردند.
قرآن مىگوید: «آنها امتى بودند که در گذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نیز مربوط به خود شما است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 126
«و شما هرگز مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
بنابراین به جاى این که تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.
آیه 135-
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از علماى یهود و مسیحیان نجران با مسلمان بحث و گفتگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آیین حق مىدانست و دیگرى را نفى مىکرد، یهودیان مىگفتند: موسى پیامبر ما از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات بهترین کتاب است، عین همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما و انجیل برترین کتب آسمانى است، و هر یک از پیروان این دو مذهب مسلمانان را به مذهب خویش دعوت مىکردند، این سه آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
تنها ما بر حقیم! خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مىشود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى کند دیگران را به رنگ خود در آورد چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «اهل کتاب گفتند:
یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید»! (وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا).
بگو آیینهاى تحریف یافته هرگز نمىتواند موجب هدایت بشر گردد «بلکه پیرو آیین خالص ابراهیم گردید تا هدایت شوید و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 136)- این آیه به مسلمانان دستور مىدهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آوردهایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط بنى اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم» (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 127
«ما هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان حق تسلیم هستیم» (لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت، هر چند هر یک از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظایف و ویژگیهایى داشتند.
(آیه 137)- سپس اضافه مىکند: «اگر آنها به همین امور که شما ایمان آوردهاید ایمان بیاورند هدایت یافتهاند» (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).
«و اگر سرپیچى کنند از حق جدا شدهاند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ).
و در پایان آیه به مسلمانان دلگرمى مىدهد که از توطئههاى دشمنان نهراسند مىگوید: «خداوند دفع شر آنها را از شما مىکند و او شنونده و دانا است» سخنانشان را مىشنود و از توطئههاشان آگاه است (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(آیه 138)- رنگهاى غیر خدایى را بشویید! به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان، دائر به تبعیت از برنامههاى همه انبیاء شده بود، در این آیه، به همه آنها فرمان مىدهد که «تنها رنگ خدایى را بپذیرید» که همان رنگ ایمان و توحید خالص است (صِبْغَةَ اللَّهِ).
و به این ترتیب قرآن فرمان مىدهد همه رنگهاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگهاى تفرقهانداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى درآیند.
سپس اضافه مىکند: «چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش مىکنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).
(آیه 139)- و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مىخاستند و مىگفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته، و دین ما قدیمىترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتب آسمانى است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روى همه این پندارها کشیده، نخست به پیامبر مىگوید:
«به آنها بگو: آیا در باره خداوند با ما گفتگو مىکنید؟ در حالى که او پروردگار ما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 128
و پروردگار شما است» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).
این را نیز بدانید که «ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود» و هیچ امتیازى براى هیچ کس جز در پرتو اعمالش نمىباشد) (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
با این تفاوت که «ما با اخلاص او را پرستش مىکنیم و موحد خالصیم» اما بسیارى از شما توحید را به شرک آلوده کردهاند (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).
(آیه 140)- این آیه به قسمت دیگرى از این ادعاهاى بىاساس پاسخ گفته مىفرماید: «آیا شما مىگویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط همگى یهودى یا نصرانى بودهاند»)؟ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى).
«آیا شما بهتر مىدانید یا خدا»؟! (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).
خدا بهتر از همه کس مىداند که آنها، نه یهودى بودند، و نه نصرانى.
شما هم کم و بیش مىدانید و اگر هم ندانید باز بدون اطلاع، چنین نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه، و کتمان حقیقت «و چه کسى ستمکارتر از آن کسى است که شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).
(آیه 141)- در این آیه به گونه دیگرى به آنها پاسخ مىگوید، مىفرماید: به فرض این که همه این ادعاها درست باشد «آنها گروهى بودند که در گذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ).
«و شما هم مسؤول اعمال خویش هستید و هیچ گونه مسؤولیتى در برابر اعمال آنها ندارید» (وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 129
آغاز جزء دوم قرآن مجید
ادامه سوره بقره
(آیه 142)- ماجراى تغییر قبیله! این آیه و چند آیه بعد به یکى از تحولات مهم تاریخ اسلام اشاره مىکند.
توضیح این که: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه، و چند ماه بعد از هجرت در مدینه به امر خدا به سوى «بیت المقدس» نماز مىخواند، ولى بعد از آن قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «کعبه» نماز بگذارند.
یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شیوه دیرینه خود به بهانهجویى و ایرادگیرى پرداختند چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «بزودى بعضى از سبک مغزان مردم مىگویند چه چیز آنها (مسلمانان) را از قبلهاى که بر آن بودند برگردانید»؟ (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها).
اگر قبله اول صحیح بود این تغییر چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحیح است چرا سیزده سال و چند ماه به سوى بیت المقدس نماز خواندید؟! خداوند به پیامبرش دستور مىدهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مىکند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
این یک دلیل قاطع و روشن در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خدا است، اصلا خدا خانه و مکانى ندارد، مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید. و تغییر قبله در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک مصداقى است از هدایت الهى.
(آیه 143)- امّت وسط: در این آیه به قسمتى از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره شده است. نخست مىگوید: «همان گونه (که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز یک امت میانه قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 130
قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان براى ایستادن به سوى محل تولد عیسى که در بیت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بایستند.
ولى یهود که بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مىبردند رو به سوى بیت المقدس که براى آنان تقریبا در سمت غرب بود مىایستادند.
اما «کعبه» که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدینه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت یک خط میانه محسوب مىشد.
جالب این که توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت رشد کند، زیرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمین بدون آشنایى با این علوم امکان نداشت.
سپس اضافه مىکند: «هدف این بود که شما گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد» (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً).
یعنى شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتى نمونه هستید همانطور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.
سپس به یکى دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده مىگوید: «ما آن قبلهاى را که قبلا بر آن بودى (بیت المقدس) تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از رسولخدا پیروى مىکنند از آنها که به جاهلیت باز مىگردند باز شناخته شوند» (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ).
سپس اضافه مىکند: «اگر چه این کار جز براى کسانى که خداوند هدایتشان کرده دشوار بود» (وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ).
آرى! تا هدایت الهى نباشد، آن روح تسلیم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمىشود. و از آنجا که دشمنان وسوسهگر یا دوستان نادان، فکر مىکردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد، و اجر ما بر باد رود، در آخر آیه اضافه مىکند: «خدا هرگز ایمان (نماز) شما را ضایع نمىگرداند، زیرا خداوند نسبت به همه مردم رحیم و مهربان است» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 131
دستورهاى او همچون نسخههاى طبیب است یک روز این نسخه نجاتبخش است، و روز دیگر نسخه دیگر، هر کدام در جاى خود نیکو است، و ضامن سعادت و تکامل، بنابراین تغییر قبله نباید هیچ گونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته یا آینده ایجاد نماید که همه آنها صحیح بوده و هست.
اسرار تغییر قبله-
از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهاى مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند.
اما هنگامى که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتى دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوى کعبه قدیمىترین مرکز توحید و پرسابقهترین کانون انبیاء بازگشتند.
بدیهى است هم نماز خواندن به سوى بیت المقدس براى آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوى نژاد خود مىدانستند مشکل بود، و هم بازگشت به سوى کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست.
مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد، و پیوندهاى خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسلیم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پیدا گردد.
(آیه 144)- همه جا رو به سوى کعبه کنید! در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده نخست مىفرماید: «ما نگاههاى انتظار آمیز تو را به آسمان (مرکز نزول وحى) مىبینیم» (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ).
«اکنون تو را به سوى قبلهاى که از آن راضى خواهى بود باز مىگردانیم» (فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها).
«هم اکنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه کعبه باز گردان» (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
نه تنها در مدینه، «هر جا باشید، روى خود را به سوى مسجد الحرام کنید» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 132
(وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).
جالب این که تغییر قبله یکى از نشانههاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در کتب پیشین ذکر شده بود، چه این که آنها خوانده بودند که او به سوى دو قبله نماز مىخواند «یصلّى الى القبلتین».
لذا قرآن اضافه مىکند: «کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده است، مىدانند این فرمان حقى است از ناحیه پروردگارشان» (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).
و در پایان اضافه مىکند: «خداوند از اعمال آنها غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).
یعنى آنها به جاى این که این تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفى کنند، کتمان کرده و به عکس روى آن جنجال به راه انداختند، خدا، هم از اعمالشان آگاه است، و هم از نیاتشان.
(آیه 145)- آنها به هیچ قیمت راضى نمىشوند! در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب مىدانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوى کعبه نه تنها ایرادى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیست، بلکه از جمله نشانههاى حقانیت او است، ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.
لذا قرآن در این آیه با قاطعیت مىگوید: «سوگند که اگر هر گونه آیه و نشانه و دلیلى براى (این گروه از) اهل کتاب بیاورى از قبله تو پیروى نخواهند کرد» (وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ).
بعدا اضافه مىکند: «تو نیز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).
یعنى اگر آنها تصور مىکنند با این قال و غوغاها بار دیگر قبله مسلمانان تغییر خواهد کرد کور خواندهاند، این قبله همیشگى و نهایى مسلمین است.
سپس مىافزاید: و آنها نیز آنچنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها پیرو قبله دیگرى نیست» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 133
نه یهود از قبله نصارى پیروى مىکنند و نه نصارى از قبله یهود.
و باز براى تأکید و قاطعیت بیشتر به پیامبر اخطار مىکند که «اگر پس از این آگاهى که از ناحیه خدا به تو رسیده تسلیم هوسهاى آنان شوى و از آن پیروى کنى مسلما از ستمگران خواهى بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 146)- آنها به خوبى او را مىشناسند! در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل کتاب، این آیه مىگوید: «علماى اهل کتاب پیامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مىشناسند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ).
و نام و نشان و مشخصات او را در کتب مذهبى خود خواندهاند.
«ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را کتمان کنند» (وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(آیه 147)- سپس به عنوان تأکید بحثهاى گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام بطور کلى مىفرماید: «این فرمان حقى است که از سوى پروردگار تو است و هرگز از تردید کنندگان نباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).
و با این جمله پیامبر را دلدارى مىدهد و تأکید مىکند در برابر سمپاشیهاى دشمنان ذرهاى تردید، چه در مسأله تغییر قبله و چه در غیر آن به خود راه ندهد.
(آیه 148)- هر امّتى قبلهاى دارد! این آیه در حقیقت پاسخى به قوم یهود است که دیدیم سر و صداى زیادى پیرامون موضوع تغییر قبله به راه انداخته بودند، مىگوید: «هر گروه و طایفهاى قبلهاى دارد که خداوند آن را تعیین کرده است»َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها)
.
در طول تاریخ انبیاء قبلههاى مختلفى بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد، بنابراین زیاد در باره قبله گفتگو نکنید و به جاى آن «در اعمال خیر و نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید»َاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ)
.- این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 134
سپس به عنوان یک هشدار به خرده گیران، و تشویق نیکوکاران مىفرماید: «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر خواهد کرد»َیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً)
.
در آن دادگاه بزرگ رستاخیز که صحنه نهایى پاداش و کیفر است.
و از آنجا که ممکن است براى بعضى این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهاى پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمعآورى مىکند و لباس حیات نوینى بر آنها مىپوشاند؟ بلافاصله مىگوید: «و خداوند بر هر کارى قدرت دارد»ِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)
.
(آیه 149)- تنها از خدا بترس! این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پىآمدهاى آن را دنبال مىکند.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده و به عنوان یک فرمان مؤکد مىگوید:
«از هر جا (و از هر شهر و دیار) خارج شدى (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و باز به عنوان تأکید بیشتر اضافه مىکند: «این فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و در پایان این آیه به عنوان تهدیدى نسبت به توطئهگران و هشدارى به مؤمنان مىگوید: «و خدا از آنچه انجام مىدهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آیه 150)- در این آیه، حکم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مکان و هر نقطهاى تکرار مىکند، مىگوید: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
درست است که روى سخن در این جمله به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مىباشد، ولى در جمله بعد براى تأکید و تصریح اضافه مىکند: «و هر جا شما بوده باشید روى خود را به سوى آن کنید» (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 135
سپس در ذیل همین آیه به سه نکته مهم اشاره مىکند:
1- کوتاه شدن زبان مخالفان! مىگوید: «این تغییر قبله بخاطر آن صورت گرفت که مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند» (لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ).
هر گاه این تغییر قبله صورت نمىگرفت از یکسو زبان یهود به روى مسلمانان باز مىشد و مىگفتند: ما در کتب خود خواندهایم که نشانه پیامبر موعود این است که به سوى دو قبله نماز مىخواند و این نشانه در محمد صلّى اللّه علیه و اله نیست، و از سوى دیگر مشرکان ایراد مىکردند که او مدعى است براى احیاء آیین ابراهیم آمده، پس چرا خانه کعبه را، که پایه گزارش ابراهیم است فراموش نموده، اما حکم تغییر قبله موقت به قبله دائمى، زبان هر دو گروه را بست.
ولى از آنجا که همیشه افراد بهانهجو و ستمگرى هستند که در برابر هیچ منطقى تسلیم نمىشوند، استثنایى براى این موضوع قائل شده، مىگوید: «مگر کسانى از آنها که ستم کردهاند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
این بهانه جویان به حق شایسته نام ستمگر و ظالمند، چرا که هم بر خود ستم مىکنند و هم بر مردم که سد راه هدایت آنها مىشوند.
2- از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ستمگر» ممکن بود در بعضى تولید وحشت کند مىگوید: «از آنها هرگز نترسید، و تنها از من بترسید» (فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی).
این یکى از اصول کلى و اساسى تربیت توحیدى اسلامى است که از هیچ چیزى و هیچ کس جز خدا نباید ترس داشت.
3- تکمیل نعمت خداوند به عنوان آخرین هدف براى تغییر قبله ذکر شده، مىفرماید: این بخاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم تا هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
(آیه 151)- برنامههاى رسول اللّه! خداوند در آخرین جمله از آیه قبل یکى از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در این آیه با ذکر کلمه «کما» اشاره به این حقیقت مىکند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 136
نبود، بلکه نعمتهاى فراوان دیگرى به شما داده است «همان گونه که رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم» (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ).
او از نوع بشر است و تنها بشر مىتواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد که این خود نعمت بزرگى است.
بعد از ذکر این نعمت به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر، عاید مسلمین شد اشاره مىکند:
1- «آیات ما را بر شما مىخواند» (یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا).
2- «و شما را پرورش مىدهد» و بر کمالات معنوى و مادى شما مىافزاید.
(وَ یُزَکِّیکُمْ).
3- «و کتاب و حکمت به شما مىآموزد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ).
گر چه «تعلیم» بطور طبیعى مقدم بر «تربیت» است، اما قرآن مجید براى اثبات این حقیقت که هدف نهایى «تربیت» است غالبا آن را مقدم بر تعلیم آورده است.
4- «و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).
(آیه 152)- این آیه به مردم اعلام مىکند که جا دارد شکر این نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهرهگیرى صحیح از این نعمتها، حق شکر او را ادا کنند، مىفرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و کفران نکنید» (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ).
جمله «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک اصل تربیتى است یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سر چشمه تمام خوبیها و نیکیها است، توجه شما به این ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر، مصممتر، نیرومندتر، و متحدتر مىسازد.
همان گونه که منظور از «شکرگزارى و عدم کفران» آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در راه همان هدفى که براى آن آفریده شدهاید به کار گیرید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 137
ذکر خدا چیست؟-
مسلم است منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، به همین دلیل در احادیث متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآورى عملى است، در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم که به على علیه السّلام وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود:
«سه کار است که این امت توانایى انجام آن را (بطور کامل) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دینى در مال، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن، منظور سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامى که کار حرامى در مقابل او قرار مىگیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».
(آیه 153)- استقامت و توجّه به خدا! در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود و در این آیه سخن از صبر و پایدارى که بدون آن، مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از صبر و نماز کمک بگیرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).
و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث سخت بروید که پیروزى از آن شماست «زیرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).
به عکس آنچه بعضى تصور مىکنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.
موضوع دیگرى که در آیه بالا به عنوان یک تکیهگاه مهم در کنار صبر، معرفى شده «صلاة» (نماز) است، لذا در احادیث اسلامى مىخوانیم: «هنگامى که على علیه السّلام با مشکلى رو برو مىشد به نماز برمىخاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل مىرفت و این آیه را تلاوت مىفرمود: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...»
بنابراین آیه فوق در حقیقت به دو اصل توصیه مىکند یکى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگرى مسأله خودیارى و اتکاى به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 138
آیه 154-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: این آیه در باره کشته شدگان میدان جنگ بدر نازل گردید، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پایان جنگ عدهاى تعبیر مىکردند فلان کس مرد، آیه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهى کرد.
تفسیر:
شهیدان زندهاند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در این آیه، سخن از حیات جاویدان شهیدان مىگوید که پیوند نزدیکى با استقامت و صبرشان دارد.
نخست مىگوید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته مىشوند و شربت شهادت مىنوشند مرده مگویید» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).
سپس براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمىکنید!» (بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ).
اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مىکشند و علاوه بر این که خودشان کارى انجام نمىدهند سعى در دلسرد کردن دیگران دارند.
گروهى از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هر گاه کسى از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نائل مىآمد مىگفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب مىساختند. خداوند در پاسخ این گفتههاى مسموم با صراحت مىگوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مىدهند مرده بخوانید آنها زندهاند، زنده جاویدان، و از روزیهاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مىگیرند، اما شما که در چهار دیوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمىتوانید درک کنید.
ضمنا از این آیه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنى اثبات مىشود.
شرح بیشتر در باره این موضوع و همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والاى کشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.
(آیه 155)- جهان صحنه آزمایش الهى است! بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله «آزمایش و چهرههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 139
گوناگون آن اشاره مىکند مىفرماید: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوهها آزمایش مىکنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).
و از آنجا که پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مىفرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).
آنها هستند که از عهده این آزمایشهاى سخت به خوبى بر مىآیند و بشارت پیروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بىاستقامت از بوته این آزمایشها سیه روى در مىآیند.
(آیه 156)- این آیه صابران را معرفى کرده مىگوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم» (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مىدهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مىبخشد و روز دیگر از ما باز مىگیرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مىگردیم به ما اعلام مىکند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اینها وسیلهاى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.
(آیه 157)- در این آیه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت کوشان که از عهده این امتحانات بزرگ برآمدهاند بازگو مىکند و مىگوید: «اینها کسانى هستند که لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 140
مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ)
.
این الطاف و رحمتها آنها را نیرو مىبخشد که در این راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پایان آیه مىفرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
نکتهها
: 1- چرا خدا مردم را آزمایش مىکند؟
در زمینه مسأله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سؤالى که به ذهن مىرسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهایى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بىپایانش مىداند، چرا امتحان مىکند؟ مگر چیزى بر او مخفى است.
در پاسخ این سؤال باید گفت: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است.
آزمایشهاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان «پرورش و تربیت» است. همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مىگدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مىدهد تا مقاوم گردد.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مىبرند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مىدهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
و این است رمز آزمایشهاى الهى!
2- آزمایش خدا همگانى است-
از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مىپیمایند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مىبایست آزمایش شوند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 141
و استعدادات خود را شکوفا سازند.
گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.
3- رمز پیروزى در امتحان-
حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهى شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ در پاسخ باید بگوییم:
نخستین و مهمترین گام براى پیروزى همان است که در جمله کوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ در آیه فوق آمده است، این جمله با صراحت مىگوید: رمز پیروزى در این راه، صبر و پایدارى است و به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مىدهد.
دیگر این که توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مىشود که در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مىگردیم) آمده است.
آیه 158-
شأن نزول:
در بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن آمده، چنین مىخوانیم که: در عصر جاهلیت مشرکان در بالاى کوه «صفا» بتى نصب کرده بودند به نام «اساف» و بر کوه «مروه» بت دیگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از این دو کوه بالا مىرفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مىکردند، مسلمانان بخاطر این موضوع از سعى میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر مىکردند در این شرایط سعى صفا و مروه کار صحیحى نیست، آیه نازل شد و به آنها اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده کردهاند دلیل بر این نیست که مسلمانان فریضه سعى را ترک کنند.
تفسیر:
اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد- این آیه با توجه به شرایط خاص روانى که در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مىدهد که:
«صفا و مروه از شعائر و نشانههاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 142
و از این مقدمه چنین نتیجهگیرى مىکند: «کسى که حجّ خانه خدا یا عمره را بجا آورد گناهى بر او نیست که به این دو طواف کند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما).
هرگز نباید اعمال بىرویه مشرکان که این شعائر الهى را با بتها آلوده کرده بودند از اهمیت این دو مکان مقدس بکاهد.
و در پایان آیه مىفرماید: «کسانى که کار نیک به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاکر و علیم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ).
در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر مىکند، و از نیتهاى آنها به خوبى آگاه است، مىداند چه کسانى به بتها علاقهمندند و چه کسانى از آن بیزار.
1- صفا و مروه-
«صفا» و «مروه» نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى که حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم قرار دارد، مىباشد.
و در لغت، صفا به معنى سنگ محکم و صافى است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محکم و خشن است.
«شعائر اللّه» علامتهایى است که انسان را به یاد خدا مىاندازد و خاطرهاى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مىکند.
2- جنبه تاریخى صفا و مروه-
با این که ابراهیم (ع) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از کنیزش هاجر فرزندى به او عطا شد که نام وى را «اسماعیل» گذارد.
همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانى بىآب و علف بود ببرد و سکنى دهد.
ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مکه برد، همین که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 143
خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بىآب و گیاه چه کند؟
اشکهاى سوزان او که با اشک کودک شیر خوار آمیخته مىشد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها مىگذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت.
طولى نکشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشکید، بىتابى کودک شیر خوار و نگاههاى تضرع آمیز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت که تشنگى خود را فراموش کرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، نخست به کنار کوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا ندید، برق سرابى از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و کوشش براى ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیر خوار شاید آخرین دقایق عمرش را طى مىکرد از نزدیک پاى او- با نهایت تعجب- چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمى نجات یافتند.
کوه صفا و مروه به ما درسى مىدهد که: براى احیاى نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه حتى کودک شیر خوار باید تا پاى جان بایستند.
سعى صفا و مروه به ما مىآموزد در نومیدیها بسى امیدهاست.
سعى صفا و مروه به ما مىگوید: قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند.
به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانهاش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطرهها بین این دو کوه را بپیماید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 144
کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هرولهکنان» با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!
آیه 159
شأن نزول:
از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زید» سؤالاتى از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشت) کردند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده و از توضیح خوددارى کردند. این آیه در باره آنها نازل شد، و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.
تفسیر:
کتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در این آیه طبق شأن نزول، به علماى یهود است، ولى این معنى مفهوم آیه را که یک حکم کلى در باره کتمانکنندگان حق بیان مىکند محدود نخواهد کرد.
آیه شریفه، این افراد را با شدیدترین لحنى مورد سرزنش قرار داده مىگوید:
«کسانى که دلایل روشن و وسائل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خدا آنها را لعنت مىکند (نه فقط خدا) بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).
در حقیقت «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مىانگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانههاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مىتواند به واقعیتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است، حتى گاهى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد، مصداق کتمان حق مىشود.
(آیه 160)- و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمىبندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمىکند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 145
چنین بیان مىکند: «مگر آنها که توبه کنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآیند، و حقایقى را که پنهان کرده بودند براى مردم آشکار سازند من این گونه افراد را مىبخشم و رحمت خود را که از آنها قطع کرده بودم تجدید مىکنم، چرا که من باز گشت کننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
جالب این که نمىگوید شما توبه کنید تا توبه شما را پذیرا شوم، مىگوید:
«شما باز گردید من نیز باز مىگردم» و این دلالت بر نهایت محبت و کمال مهربانى پروردگار نسبت به توبهکاران مىکند.
کتمان حق در احادیث اسلامى-
در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مىداند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند»! در حدیث دیگرى مىخوانیم که از امیر مؤمنان على علیه السّلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون ... کیست؟».
امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مىکنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»!