آیه های 131 تا 160 سوره بقره

(آیه 131)- این آیه به عنوان تأکید به یکى دیگر از ویژگیهاى برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات او است اشاره کرده مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسلیم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 132)- وصیت و سفارشى که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن مى‏گوید: «ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را در باز پسین لحظات عمر به این آیین پاک توحیدى وصیت کردند» (وَ وَصَّى بِها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 125

 إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ)

.

هر کدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین توحید را براى شما برگزیده است» (یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ).

 «بنابراین جز بر این آیین رهسپار نشوید و جز با قلبى مملو از ایمان و تسلیم جهان را وداع نگویید» (فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

آیه 133-

شأن نزول:

اعتقاد جمعى از یهود این بود که «یعقوب» به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینى که هم اکنون یهود به آن معتقدند (با تمام تحریفاتش) توصیه کرد، خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.

تفسیر:

همه مسؤول اعمال خویشند- چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم جمعى از منکران اسلام مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مى‏دادند.

قرآن براى رد این ادعاى بى‏دلیل مى‏گوید: «مگر شما به هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید» که چنان توصیه‏اى را به فرزندانش کرد (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ).

آرى! آنچه شما به او نسبت مى‏دهید نبود، آنچه بود این بود که: «در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را مى‏پرستید»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی).

آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مى‏پرستیم خداوند یگانه یکتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً).

 «و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

 (آیه 134)- این آیه گویا پاسخ به یکى از اشتباهات یهود است، چرا که آنها بسیار روى مسأله نیاکان و افتخار آنها و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه مى‏کردند.

قرآن مى‏گوید: «آنها امتى بودند که در گذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نیز مربوط به خود شما است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 126

 «و شما هرگز مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).

بنابراین به جاى این که تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.

آیه 135-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از علماى یهود و مسیحیان نجران با مسلمان بحث و گفتگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آیین حق مى‏دانست و دیگرى را نفى مى‏کرد، یهودیان مى‏گفتند: موسى پیامبر ما از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات بهترین کتاب است، عین همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما و انجیل برترین کتب آسمانى است، و هر یک از پیروان این دو مذهب مسلمانان را به مذهب خویش دعوت مى‏کردند، این سه آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

تنها ما بر حقیم! خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مى‏شود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى کند دیگران را به رنگ خود در آورد چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: «اهل کتاب گفتند:

یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید»! (وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا).

بگو آیینهاى تحریف یافته هرگز نمى‏تواند موجب هدایت بشر گردد «بلکه پیرو آیین خالص ابراهیم گردید تا هدایت شوید و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

 (آیه 136)- این آیه به مسلمانان دستور مى‏دهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آورده‏ایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط بنى اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم» (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 127

 «ما هیچ فرقى میان آنها نمى‏گذاریم و در برابر فرمان حق تسلیم هستیم» (لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت، هر چند هر یک از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظایف و ویژگیهایى داشتند.

 (آیه 137)- سپس اضافه مى‏کند: «اگر آنها به همین امور که شما ایمان آورده‏اید ایمان بیاورند هدایت یافته‏اند» (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).

 «و اگر سرپیچى کنند از حق جدا شده‏اند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ).

و در پایان آیه به مسلمانان دلگرمى مى‏دهد که از توطئه‏هاى دشمنان نهراسند مى‏گوید: «خداوند دفع شر آنها را از شما مى‏کند و او شنونده و دانا است» سخنانشان را مى‏شنود و از توطئه‏هاشان آگاه است (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

 (آیه 138)- رنگهاى غیر خدایى را بشویید! به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان، دائر به تبعیت از برنامه‏هاى همه انبیاء شده بود، در این آیه، به همه آنها فرمان مى‏دهد که «تنها رنگ خدایى را بپذیرید» که همان رنگ ایمان و توحید خالص است (صِبْغَةَ اللَّهِ).

و به این ترتیب قرآن فرمان مى‏دهد همه رنگهاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگهاى تفرقه‏انداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى درآیند.

سپس اضافه مى‏کند: «چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش مى‏کنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).

 (آیه 139)- و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مى‏خاستند و مى‏گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته، و دین ما قدیمى‏ترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتب آسمانى است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روى همه این پندارها کشیده، نخست به پیامبر مى‏گوید:

 «به آنها بگو: آیا در باره خداوند با ما گفتگو مى‏کنید؟ در حالى که او پروردگار ما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 128

 و پروردگار شما است» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).

این را نیز بدانید که «ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود» و هیچ امتیازى براى هیچ کس جز در پرتو اعمالش نمى‏باشد) (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).

با این تفاوت که «ما با اخلاص او را پرستش مى‏کنیم و موحد خالصیم» اما بسیارى از شما توحید را به شرک آلوده کرده‏اند (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).

 (آیه 140)- این آیه به قسمت دیگرى از این ادعاهاى بى‏اساس پاسخ گفته مى‏فرماید: «آیا شما مى‏گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط همگى یهودى یا نصرانى بوده‏اند»)؟ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏).

 «آیا شما بهتر مى‏دانید یا خدا»؟! (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).

خدا بهتر از همه کس مى‏داند که آنها، نه یهودى بودند، و نه نصرانى.

شما هم کم و بیش مى‏دانید و اگر هم ندانید باز بدون اطلاع، چنین نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه، و کتمان حقیقت «و چه کسى ستمکارتر از آن کسى است که شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).

 (آیه 141)- در این آیه به گونه دیگرى به آنها پاسخ مى‏گوید، مى‏فرماید: به فرض این که همه این ادعاها درست باشد «آنها گروهى بودند که در گذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ).

 «و شما هم مسؤول اعمال خویش هستید و هیچ گونه مسؤولیتى در برابر اعمال آنها ندارید» (وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 129

آغاز جزء دوم قرآن مجید

ادامه سوره بقره‏

 (آیه 142)- ماجراى تغییر قبیله! این آیه و چند آیه بعد به یکى از تحولات مهم تاریخ اسلام اشاره مى‏کند.

توضیح این که: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه، و چند ماه بعد از هجرت در مدینه به امر خدا به سوى «بیت المقدس» نماز مى‏خواند، ولى بعد از آن قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «کعبه» نماز بگذارند.

یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شیوه دیرینه خود به بهانه‏جویى و ایرادگیرى پرداختند چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: «بزودى بعضى از سبک مغزان مردم مى‏گویند چه چیز آنها (مسلمانان) را از قبله‏اى که بر آن بودند برگردانید»؟ (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها).

اگر قبله اول صحیح بود این تغییر چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحیح است چرا سیزده سال و چند ماه به سوى بیت المقدس نماز خواندید؟! خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى‏کند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

این یک دلیل قاطع و روشن در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خدا است، اصلا خدا خانه و مکانى ندارد، مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید. و تغییر قبله در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک مصداقى است از هدایت الهى.

 (آیه 143)- امّت وسط: در این آیه به قسمتى از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره شده است. نخست مى‏گوید: «همان گونه (که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز یک امت میانه قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 130

 قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان براى ایستادن به سوى محل تولد عیسى که در بیت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بایستند.

ولى یهود که بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مى‏بردند رو به سوى بیت المقدس که براى آنان تقریبا در سمت غرب بود مى‏ایستادند.

اما «کعبه» که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدینه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت یک خط میانه محسوب مى‏شد.

جالب این که توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت رشد کند، زیرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمین بدون آشنایى با این علوم امکان نداشت.

سپس اضافه مى‏کند: «هدف این بود که شما گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد» (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً).

یعنى شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتى نمونه هستید همانطور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.

سپس به یکى دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده مى‏گوید: «ما آن قبله‏اى را که قبلا بر آن بودى (بیت المقدس) تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از رسولخدا پیروى مى‏کنند از آنها که به جاهلیت باز مى‏گردند باز شناخته شوند» (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ).

سپس اضافه مى‏کند: «اگر چه این کار جز براى کسانى که خداوند هدایتشان کرده دشوار بود» (وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ).

آرى! تا هدایت الهى نباشد، آن روح تسلیم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمى‏شود. و از آنجا که دشمنان وسوسه‏گر یا دوستان نادان، فکر مى‏کردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد، و اجر ما بر باد رود، در آخر آیه اضافه مى‏کند: «خدا هرگز ایمان (نماز) شما را ضایع نمى‏گرداند، زیرا خداوند نسبت به همه مردم رحیم و مهربان است» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 131

 دستورهاى او همچون نسخه‏هاى طبیب است یک روز این نسخه نجاتبخش است، و روز دیگر نسخه دیگر، هر کدام در جاى خود نیکو است، و ضامن سعادت و تکامل، بنابراین تغییر قبله نباید هیچ گونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته یا آینده ایجاد نماید که همه آنها صحیح بوده و هست.

اسرار تغییر قبله-

از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهاى مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند.

اما هنگامى که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتى دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوى کعبه قدیمى‏ترین مرکز توحید و پرسابقه‏ترین کانون انبیاء بازگشتند.

بدیهى است هم نماز خواندن به سوى بیت المقدس براى آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوى نژاد خود مى‏دانستند مشکل بود، و هم بازگشت به سوى کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست.

مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد، و پیوندهاى خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسلیم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پیدا گردد.

 (آیه 144)- همه جا رو به سوى کعبه کنید! در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده نخست مى‏فرماید: «ما نگاههاى انتظار آمیز تو را به آسمان (مرکز نزول وحى) مى‏بینیم» (قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ).

 «اکنون تو را به سوى قبله‏اى که از آن راضى خواهى بود باز مى‏گردانیم» (فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها).

 «هم اکنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه کعبه باز گردان» (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

نه تنها در مدینه، «هر جا باشید، روى خود را به سوى مسجد الحرام کنید»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 132

 (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).

جالب این که تغییر قبله یکى از نشانه‏هاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در کتب پیشین ذکر شده بود، چه این که آنها خوانده بودند که او به سوى دو قبله نماز مى‏خواند «یصلّى الى القبلتین».

لذا قرآن اضافه مى‏کند: «کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده است، مى‏دانند این فرمان حقى است از ناحیه پروردگارشان» (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).

و در پایان اضافه مى‏کند: «خداوند از اعمال آنها غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).

یعنى آنها به جاى این که این تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفى کنند، کتمان کرده و به عکس روى آن جنجال به راه انداختند، خدا، هم از اعمالشان آگاه است، و هم از نیاتشان.

 (آیه 145)- آنها به هیچ قیمت راضى نمى‏شوند! در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب مى‏دانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوى کعبه نه تنها ایرادى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیست، بلکه از جمله نشانه‏هاى حقانیت او است، ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.

لذا قرآن در این آیه با قاطعیت مى‏گوید: «سوگند که اگر هر گونه آیه و نشانه و دلیلى براى (این گروه از) اهل کتاب بیاورى از قبله تو پیروى نخواهند کرد» (وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ).

بعدا اضافه مى‏کند: «تو نیز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).

یعنى اگر آنها تصور مى‏کنند با این قال و غوغاها بار دیگر قبله مسلمانان تغییر خواهد کرد کور خوانده‏اند، این قبله همیشگى و نهایى مسلمین است.

سپس مى‏افزاید: و آنها نیز آنچنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها پیرو قبله دیگرى نیست» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 133

 نه یهود از قبله نصارى پیروى مى‏کنند و نه نصارى از قبله یهود.

و باز براى تأکید و قاطعیت بیشتر به پیامبر اخطار مى‏کند که «اگر پس از این آگاهى که از ناحیه خدا به تو رسیده تسلیم هوسهاى آنان شوى و از آن پیروى کنى مسلما از ستمگران خواهى بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).

 (آیه 146)- آنها به خوبى او را مى‏شناسند! در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل کتاب، این آیه مى‏گوید: «علماى اهل کتاب پیامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مى‏شناسند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ).

و نام و نشان و مشخصات او را در کتب مذهبى خود خوانده‏اند.

 «ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را کتمان کنند» (وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).

 (آیه 147)- سپس به عنوان تأکید بحثهاى گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام بطور کلى مى‏فرماید: «این فرمان حقى است که از سوى پروردگار تو است و هرگز از تردید کنندگان نباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).

و با این جمله پیامبر را دلدارى مى‏دهد و تأکید مى‏کند در برابر سمپاشیهاى دشمنان ذره‏اى تردید، چه در مسأله تغییر قبله و چه در غیر آن به خود راه ندهد.

 (آیه 148)- هر امّتى قبله‏اى دارد! این آیه در حقیقت پاسخى به قوم یهود است که دیدیم سر و صداى زیادى پیرامون موضوع تغییر قبله به راه انداخته بودند، مى‏گوید: «هر گروه و طایفه‏اى قبله‏اى دارد که خداوند آن را تعیین کرده است»َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها)

.

در طول تاریخ انبیاء قبله‏هاى مختلفى بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد، بنابراین زیاد در باره قبله گفتگو نکنید و به جاى آن «در اعمال خیر و نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید»َاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ)

.- این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 134

 سپس به عنوان یک هشدار به خرده گیران، و تشویق نیکوکاران مى‏فرماید: «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر خواهد کرد»َیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً)

.

در آن دادگاه بزرگ رستاخیز که صحنه نهایى پاداش و کیفر است.

و از آنجا که ممکن است براى بعضى این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهاى پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمع‏آورى مى‏کند و لباس حیات نوینى بر آنها مى‏پوشاند؟ بلافاصله مى‏گوید: «و خداوند بر هر کارى قدرت دارد»ِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)

 

.

 (آیه 149)- تنها از خدا بترس! این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پى‏آمدهاى آن را دنبال مى‏کند.

نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده و به عنوان یک فرمان مؤکد مى‏گوید:

 «از هر جا (و از هر شهر و دیار) خارج شدى (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

و باز به عنوان تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «این فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).

و در پایان این آیه به عنوان تهدیدى نسبت به توطئه‏گران و هشدارى به مؤمنان مى‏گوید: «و خدا از آنچه انجام مى‏دهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

 (آیه 150)- در این آیه، حکم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مکان و هر نقطه‏اى تکرار مى‏کند، مى‏گوید: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

درست است که روى سخن در این جمله به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مى‏باشد، ولى در جمله بعد براى تأکید و تصریح اضافه مى‏کند: «و هر جا شما بوده باشید روى خود را به سوى آن کنید» (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 135

 سپس در ذیل همین آیه به سه نکته مهم اشاره مى‏کند:

1- کوتاه شدن زبان مخالفان! مى‏گوید: «این تغییر قبله بخاطر آن صورت گرفت که مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند» (لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ).

هر گاه این تغییر قبله صورت نمى‏گرفت از یکسو زبان یهود به روى مسلمانان باز مى‏شد و مى‏گفتند: ما در کتب خود خوانده‏ایم که نشانه پیامبر موعود این است که به سوى دو قبله نماز مى‏خواند و این نشانه در محمد صلّى اللّه علیه و اله نیست، و از سوى دیگر مشرکان ایراد مى‏کردند که او مدعى است براى احیاء آیین ابراهیم آمده، پس چرا خانه کعبه را، که پایه گزارش ابراهیم است فراموش نموده، اما حکم تغییر قبله موقت به قبله دائمى، زبان هر دو گروه را بست.

ولى از آنجا که همیشه افراد بهانه‏جو و ستمگرى هستند که در برابر هیچ منطقى تسلیم نمى‏شوند، استثنایى براى این موضوع قائل شده، مى‏گوید: «مگر کسانى از آنها که ستم کرده‏اند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).

این بهانه جویان به حق شایسته نام ستمگر و ظالمند، چرا که هم بر خود ستم مى‏کنند و هم بر مردم که سد راه هدایت آنها مى‏شوند.

2- از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ستمگر» ممکن بود در بعضى تولید وحشت کند مى‏گوید: «از آنها هرگز نترسید، و تنها از من بترسید» (فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی).

این یکى از اصول کلى و اساسى تربیت توحیدى اسلامى است که از هیچ چیزى و هیچ کس جز خدا نباید ترس داشت.

 

3- تکمیل نعمت خداوند به عنوان آخرین هدف براى تغییر قبله ذکر شده، مى‏فرماید: این بخاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم تا هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

(آیه 151)- برنامه‏هاى رسول اللّه! خداوند در آخرین جمله از آیه قبل یکى از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در این آیه با ذکر کلمه «کما» اشاره به این حقیقت مى‏کند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 136

 نبود، بلکه نعمتهاى فراوان دیگرى به شما داده است «همان گونه که رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم» (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ).

او از نوع بشر است و تنها بشر مى‏تواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد که این خود نعمت بزرگى است.

بعد از ذکر این نعمت به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر، عاید مسلمین شد اشاره مى‏کند:

1- «آیات ما را بر شما مى‏خواند» (یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا).

2- «و شما را پرورش مى‏دهد» و بر کمالات معنوى و مادى شما مى‏افزاید.

 (وَ یُزَکِّیکُمْ).

3- «و کتاب و حکمت به شما مى‏آموزد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ).

گر چه «تعلیم» بطور طبیعى مقدم بر «تربیت» است، اما قرآن مجید براى اثبات این حقیقت که هدف نهایى «تربیت» است غالبا آن را مقدم بر تعلیم آورده است.

4- «و آنچه را نمى‏دانستید به شما یاد مى‏دهد» (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).

 (آیه 152)- این آیه به مردم اعلام مى‏کند که جا دارد شکر این نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهره‏گیرى صحیح از این نعمتها، حق شکر او را ادا کنند، مى‏فرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و کفران نکنید» (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ).

جمله «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک اصل تربیتى است یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سر چشمه تمام خوبیها و نیکیها است، توجه شما به این ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر، مصمم‏تر، نیرومندتر، و متحدتر مى‏سازد.

همان گونه که منظور از «شکرگزارى و عدم کفران» آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در راه همان هدفى که براى آن آفریده شده‏اید به کار گیرید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 137

 

ذکر خدا چیست؟-

مسلم است منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، به همین دلیل در احادیث متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآورى عملى است، در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم که به على علیه السّلام وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود:

 «سه کار است که این امت توانایى انجام آن را (بطور کامل) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دینى در مال، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن، منظور سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامى که کار حرامى در مقابل او قرار مى‏گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».

 (آیه 153)- استقامت و توجّه به خدا! در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود و در این آیه سخن از صبر و پایدارى که بدون آن، مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از صبر و نماز کمک بگیرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).

و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث سخت بروید که پیروزى از آن شماست «زیرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).

به عکس آنچه بعضى تصور مى‏کنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.

موضوع دیگرى که در آیه بالا به عنوان یک تکیه‏گاه مهم در کنار صبر، معرفى شده «صلاة» (نماز) است، لذا در احادیث اسلامى مى‏خوانیم: «هنگامى که على علیه السّلام با مشکلى رو برو مى‏شد به نماز برمى‏خاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل مى‏رفت و این آیه را تلاوت مى‏فرمود: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...»

بنابراین آیه فوق در حقیقت به دو اصل توصیه مى‏کند یکى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگرى مسأله خودیارى و اتکاى به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 138

آیه 154-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: این آیه در باره کشته شدگان میدان جنگ بدر نازل گردید، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پایان جنگ عده‏اى تعبیر مى‏کردند فلان کس مرد، آیه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهى کرد.

تفسیر:

شهیدان زنده‏اند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در این آیه، سخن از حیات جاویدان شهیدان مى‏گوید که پیوند نزدیکى با استقامت و صبرشان دارد.

نخست مى‏گوید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته مى‏شوند و شربت شهادت مى‏نوشند مرده مگویید» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).

سپس براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمى‏کنید!» (بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ).

اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مى‏کشند و علاوه بر این که خودشان کارى انجام نمى‏دهند سعى در دلسرد کردن دیگران دارند.

گروهى از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هر گاه کسى از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى‏آمد مى‏گفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب مى‏ساختند. خداوند در پاسخ این گفته‏هاى مسموم با صراحت مى‏گوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مى‏دهند مرده بخوانید آنها زنده‏اند، زنده جاویدان، و از روزیهاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مى‏گیرند، اما شما که در چهار دیوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمى‏توانید درک کنید.

ضمنا از این آیه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنى اثبات مى‏شود.

شرح بیشتر در باره این موضوع و همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والاى کشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.

 (آیه 155)- جهان صحنه آزمایش الهى است! بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله «آزمایش و چهره‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 139

 گوناگون آن اشاره مى‏کند مى‏فرماید: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).

و از آنجا که پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مى‏فرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).

آنها هستند که از عهده این آزمایشهاى سخت به خوبى بر مى‏آیند و بشارت پیروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بى‏استقامت از بوته این آزمایشها سیه روى در مى‏آیند.

 (آیه 156)- این آیه صابران را معرفى کرده مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم» (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).

توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مى‏دهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مى‏بخشد و روز دیگر از ما باز مى‏گیرد و هر دو صلاح ما است.

و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مى‏گردیم به ما اعلام مى‏کند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اینها وسیله‏اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.

بدیهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.

 (آیه 157)- در این آیه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت کوشان که از عهده این امتحانات بزرگ برآمده‏اند بازگو مى‏کند و مى‏گوید: «اینها کسانى هستند که لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 140

 مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ)

.

این الطاف و رحمتها آنها را نیرو مى‏بخشد که در این راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).

نکته‏ها

: 1- چرا خدا مردم را آزمایش مى‏کند؟

در زمینه مسأله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سؤالى که به ذهن مى‏رسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهایى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بى‏پایانش مى‏داند، چرا امتحان مى‏کند؟ مگر چیزى بر او مخفى است.

در پاسخ این سؤال باید گفت: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است.

آزمایشهاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان «پرورش و تربیت» است. همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى‏گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى‏دهد تا مقاوم گردد.

سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مى‏برند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مى‏دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.

و این است رمز آزمایشهاى الهى!

2- آزمایش خدا همگانى است-

از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى‏پیمایند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مى‏بایست آزمایش شوند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 141

 و استعدادات خود را شکوفا سازند.

گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.

3- رمز پیروزى در امتحان-

حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهى شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ در پاسخ باید بگوییم:

نخستین و مهمترین گام براى پیروزى همان است که در جمله کوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ در آیه فوق آمده است، این جمله با صراحت مى‏گوید: رمز پیروزى در این راه، صبر و پایدارى است و به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مى‏دهد.

 

دیگر این که توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مى‏شود که در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مى‏گردیم) آمده است.

آیه 158-

شأن نزول:

در بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن آمده، چنین مى‏خوانیم که: در عصر جاهلیت مشرکان در بالاى کوه «صفا» بتى نصب کرده بودند به نام «اساف» و بر کوه «مروه» بت دیگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از این دو کوه بالا مى‏رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مى‏کردند، مسلمانان بخاطر این موضوع از سعى میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر مى‏کردند در این شرایط سعى صفا و مروه کار صحیحى نیست، آیه نازل شد و به آنها اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده‏اند دلیل بر این نیست که مسلمانان فریضه سعى را ترک کنند.

تفسیر:

اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد- این آیه با توجه به شرایط خاص روانى که در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مى‏دهد که:

 «صفا و مروه از شعائر و نشانه‏هاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 142

 و از این مقدمه چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: «کسى که حجّ خانه خدا یا عمره را بجا آورد گناهى بر او نیست که به این دو طواف کند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما).

هرگز نباید اعمال بى‏رویه مشرکان که این شعائر الهى را با بتها آلوده کرده بودند از اهمیت این دو مکان مقدس بکاهد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «کسانى که کار نیک به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاکر و علیم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ).

در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر مى‏کند، و از نیتهاى آنها به خوبى آگاه است، مى‏داند چه کسانى به بتها علاقه‏مندند و چه کسانى از آن بیزار.

1- صفا و مروه-

 «صفا» و «مروه» نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى که حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم قرار دارد، مى‏باشد.

و در لغت، صفا به معنى سنگ محکم و صافى است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محکم و خشن است.

 «شعائر اللّه» علامتهایى است که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد و خاطره‏اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مى‏کند.

2- جنبه تاریخى صفا و مروه-

با این که ابراهیم (ع) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از کنیزش هاجر فرزندى به او عطا شد که نام وى را «اسماعیل» گذارد.

همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانى بى‏آب و علف بود ببرد و سکنى دهد.

ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مکه برد، همین که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 143

 خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بى‏آب و گیاه چه کند؟

اشکهاى سوزان او که با اشک کودک شیر خوار آمیخته مى‏شد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها مى‏گذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت.

طولى نکشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشکید، بى‏تابى کودک شیر خوار و نگاههاى تضرع آمیز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت که تشنگى خود را فراموش کرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، نخست به کنار کوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا ندید، برق سرابى از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و کوشش براى ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیر خوار شاید آخرین دقایق عمرش را طى مى‏کرد از نزدیک پاى او- با نهایت تعجب- چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمى نجات یافتند.

کوه صفا و مروه به ما درسى مى‏دهد که: براى احیاى نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه حتى کودک شیر خوار باید تا پاى جان بایستند.

سعى صفا و مروه به ما مى‏آموزد در نومیدیها بسى امیدهاست.

سعى صفا و مروه به ما مى‏گوید: قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند.

به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانه‏اش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطره‏ها بین این دو کوه را بپیماید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 144

 کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هروله‏کنان» با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!

آیه 159

شأن نزول:

از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زید» سؤالاتى از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشت) کردند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده و از توضیح خوددارى کردند. این آیه در باره آنها نازل شد، و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.

تفسیر:

کتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در این آیه طبق شأن نزول، به علماى یهود است، ولى این معنى مفهوم آیه را که یک حکم کلى در باره کتمان‏کنندگان حق بیان مى‏کند محدود نخواهد کرد.

آیه شریفه، این افراد را با شدیدترین لحنى مورد سرزنش قرار داده مى‏گوید:

 «کسانى که دلایل روشن و وسائل هدایت را که نازل کرده‏ایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مى‏کنند خدا آنها را لعنت مى‏کند (نه فقط خدا) بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).

در حقیقت «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مى‏انگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانه‏هاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مى‏تواند به واقعیتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است، حتى گاهى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد، مصداق کتمان حق مى‏شود.

 (آیه 160)- و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمى‏بندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمى‏کند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 145

 چنین بیان مى‏کند: «مگر آنها که توبه کنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآیند، و حقایقى را که پنهان کرده بودند براى مردم آشکار سازند من این گونه افراد را مى‏بخشم و رحمت خود را که از آنها قطع کرده بودم تجدید مى‏کنم، چرا که من باز گشت کننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

جالب این که نمى‏گوید شما توبه کنید تا توبه شما را پذیرا شوم، مى‏گوید:

 «شما باز گردید من نیز باز مى‏گردم» و این دلالت بر نهایت محبت و کمال مهربانى پروردگار نسبت به توبه‏کاران مى‏کند.

کتمان حق در احادیث اسلامى-

در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مى‏داند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مى‏زنند»! در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که از امیر مؤمنان على علیه السّلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون ... کیست؟».

امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مى‏کنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.