امام حسن عسکری(ع)، یازدهمین پیشوای شیعیان، در هشتم ربیعالاول سال 232
قمری متولد شدند، و این امام بزرگوار، مدت زیادی از عمر مبارک خود را در
زندانهای خلیفه عباسی گذراندند، که در ادامه مطلب، خلاصهای از زندگی این
امام را بخوانید.
ولادت امام حسن عسکری(ع)
تاریخ تولد آن حضرت در ربیع الثانی، روز هشتم سال 232 در مدینه چشم به جهان گشودند و 28 سال زندگی کردند. ابن خلّکان تولد ایشان را روز پنجشنبه یکی از ماههای سال 231 دانسته و قول دیگری را نیز که ششم ربیع الآخر سال 232 میباشد، نقل کرده است.
مادر امام حسن عسکری (ع)
مادر بزرگوار حضرت، پاکترین، پارساترین، پاکدامن ترین و والاترین بانوی زمان خود بودند و راویان، ایشان را از بانوان عارفه و صالحه برشمردهاند. نام مادر امام را حُدَیث یا حدیثه گفتهاند. برخی منابع مهم نام وی را حدیث یا سلیل که ممکن است لقب او باشد، ذکر کردهاند. در تعلیقه کتاب «کمال الدین» شیخ صدوق چنین آمده است: «المشهور اسمها حُدَیث مصغراً أو سلیل».
کنیه ایشان «ابومحمد» بود. در بعضی منابع کنیههای ابوالحسن، ابوالحجه، ابوالقائم نیز به کار رفته است.
القاب حضرت آینه صفات برجسته و گرایشهای والای ایشان است، این القاب عبارتند از:
خالص: ایشان از هر آلایش و پلیدی پاک بودند.
هادی: ایشان نماد هدایت و نشانه ی راهیابی و حرکت در صراط مستقیم برای عالمیان بودند.
عسکری: سامرا یک منطقه ی نظامی به شمار می رفت و امام را به خاطر اقامت در آنجا (یا محله ای از آنجا) «عسکری» لقب دادند. لازم به ذکر است همانطور که مورخان تصریح کرده اند اگر در جایی لقب «عسکری» به تنهایی بکار رود مراد امام حسن عسکری است نه پدرشان.
زکی: ایشان شریف ترین و پاک نهادترین انسان روزگار خود بودند جان و دل خود را پاک کرده در راه اعمال نیک پرورش داده بودند.
خاص: خداوند ایشان را با فضائل و اجابت دعا، ویژه و خاص خود گردانیده بود.
صامت: ایشان خاموش بودند و جز به یاد خدا، تعلیم و حکمت گویی، لب نمی گشودند.
سراج: ایشان چراغی بودند در تیرگی ها و مردم را به صلاح و تقوا راهنمایی می کردند.
تقی: ایشان پرهیزگارترین انسان زمان خود بودند و بیش از هر کس پاسدار احکام دین و متکی به پروردگار به شمار می رفتند.
ابن الرضا عنوانی است که امام جواد و امام عسکری(ع) هر دو به آن شهرت یافتهاند.
دربارۀ ویژگیهای آن حضرت آوردهاند: رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود. با آن که جوان بود، بزرگان قریش و دانشمندان زمان خود را تحت تاثیر و نفوذ قرار میداد. دوست و دشمن به برتری او در دانش، بردباری، بخشش، پارسایی، پروای الهی و دیگر مکارم اخلاقی باور داشتند.
همسر و فرزند
طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) همسری اختیار نکرد و نسل وی تنها از طریق کنیزی ادامه یافت که مادر حضرت مهدی(ع) است. منابع، نام مادر امام مهدی(ع) را متعدد و مختلف ذکر کردهاند. در منابع آمده است امام حسن عسکری(ع) خادمان و کنیزان متعدد رومی و صقلایی و ترک داشت و شاید این اختلاف در نام مادر امام زمان، از سویی به سبب تعدد کنیزان و از سوی دیگر به منظور پنهان نگاهداشتن تولد امام مهدی(ع) بوده است.
بر اساس غالب منابع شیعه و سنی، تنها فرزند آن حضرت، امام زمان(عج) مسمّا به «محمد» است. درباره فرزندان حضرت، اقوال دیگری هم وجود دارد. برخی او را دارای ۳ پسر و ۳ دختر شمردهاند. خصیبی افزون بر امام مهدی(عج) از دو دختر به نامهای فاطمه و دلاله نام برده، و ابن ابی الثلج افزون بر آن امام، پسری به نام موسی و دو دختر به نامهای فاطمه و عایشه (یا ام موسی) را برشمرده است، اما در برخی کتب انساب، نامهای ذکر شده، خواهران و برادران امام حسن عسکری(ع) هستند، که شاید با فرزندان او خلط شدهاند. در مقابل این منبع مشهور، برخی از عالمان اهل سنت مانند ابن جریر طبری، یحیی بن صاعد و ابن حزم معتقد بودند که امام عسکری(ع) فرزندی نداشته است.
شهادت امام حسن عسکری(ع)
سوابق بازداشت و خطرى که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و این که حضرت یک شخصیت مخالف سیاسى به حساب مىآمد و نیز رحلت آن حضرت در سنین جوانى، همگى دلیل شهادت آن حضرت میباشد. آن حضرت در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری توسط سمی که از طرف معتمد خلیفه عباسی به زور به ایشان خورانده شد به شهادت رسیدند.
امام حسن عسکری(ع) را نزد طاغوت عباسی «معتمد» آوردند. او که از احترام جمیع طبقات مردم به امام و مقدم داشتن ایشان بر تمام علویان و عباسیان به تنگ آمده بود و از شنیدن فضائل حضرت مالامال از کینه شده بود، تصمیم گرفت ایشان را به شهادت برساند. لذا زهری کشنده به امام خوراند که بر اثر آن، بدن حضرت رنجه گشت و ایشان بستری شدند، اما با همه درد و آلام جسمانی صبورانه کار خود را به خداوند واگذار کردند.
از آنجا که امام یک چهره کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هالهاى از غم و بهتزدگى فضاى سامرا را فرا گرفت. احمد بن عبید الله در روایتى که قسمتى از آن پیش از این ارائه شد، این صحنه را چنین وصف کرده: وقتى امام عسکرى علیه السّلام رحلت کرد، صداى شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد مىزدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه براى تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسى)، بنى هاشم، شخصیتهاى نظامى و قضایى و منشیان و مردم به سوى جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتى برپا بود.
دوره امامت امام عسکری همزمان با سه خلیفه عباسی بود: معتز عباسی(۲۵۲-۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵-۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹ق). در دوره زندگی امام عسکری(ع)، دستگاه عباسی به ابزار دستی برای امیران رقیب تبدیل شده بود و بخصوص فرماندهان نظامی ترک نقش مؤثری در نظام حکومتی داشتند. شاید نخستین موضع سیاسی ثبت شده در زندگی امام حسن عسکری(ع) مربوط به زمانی باشد که امام حدود ۲۰ سال داشت و پدرش هنوز زنده بود. ایشان در نامهای به عبدالله بن عبدالله بن طاهر (از امیران صاحب نفوذ در دستگاه عباسی، که از دشمنان مستعین، خلیفه وقت به شمار میآمد)، خلیفه را فردی طغیانگر خواند و ساقط شدن او را از خدا خواست. این ماجرا چند روز پیش از سقوط مستعین بود.
پس از قتل مستعین، دشمن او معتز به قدرت رسید و با توجه به اطلاع احتمالی از موضع امام حسن عسکری(ع) نسبت به خلیفه مقتول، در آغاز حکومتش نسبت به آن حضرت و پدرش (حداقل در ظاهر) رفتار خصومتآمیزی نداشت. پس از شهادت امام هادی و جانشینی امام عسکری نیز شواهد حکایت از آن دارد که با وجود محدودیتهایی که برای فعالیتهای ایشان اعمال میشده، امام از آزادی نسبی برخوردار بوده است. برخی از ملاقاتهای حضرت با شیعیان در اوائل امامت خود، این مسئله را تایید میکند. اما پس از گذشت یک سال، خلیفه به امام بدگمان شد و در سال ۲۵۵ق. ایشان را زندانی کرد. امام در دوره یک ساله خلیفه بعدی (مهتدی) نیز همچنان در زندان بود.
با آغاز خلافت معتمد (۲۵۶ق) که با قیامهای شیعی رو به رو بود، امام از زندان آزاد شد و بار دیگر به سازماندهی اجتماعی و مالی امامیه اهتمام ورزید. این نقش فعال امام، آن هم در پایتخت دولت عباسی، بار دیگر دستگاه خلافت را نگران کرد. در صفر سال ۲۶۰ق امام به دستور معتمد به زندان افتاد و شخص خلیفه روزانه اخبار مربوط به امام را پیگیری میکرد. یک ماه بعد امام از زندان آزاد شد ولی تحتالحفظ به خانه حسن بن سهل (وزیر مامون) در نزدیکی شهر واسط منتقل شد.
ارتباط امام و شیعیان
با توجه به ترکیب جمعیتی مذاهب در جامعهای که اکثریت آن را اهل سنت تشکیل میدادند، و همچنین فشارهای عباسیان بر شیعیان، جامعه شیعه در تقیه به سر میبرد. با این حال امام حسن عسکری(ع) نسبت به اداره امور شیعیان و گردآوری وجوهات اهتمام داشت و وکیلانی به سرزمینهای مختلف میفرستاد.
دیدار با امام
در اثر مراقبتی که نسبت به امام حسن عسکری(ع) وجود داشت، شیعیان برای دیدن او مشکل داشتند و از راههای گوناگون تلاش میکردند؛ برای نمونه هنگامی که خلیفه برای دیدن والی بصره میرفت و امام عسکری(ع) را نیز همراه خویش میبرد، اصحاب امام در طول راه خود را برای دیدن وی آماده میکردند. راوی دیگر نقل میکند در یکی از روزها که قرار بود امام به دارالخلافه برود، ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی [یعنی نوشتهای] بدین مضمون به ما رسید: «کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا در امان نیستید».
نمایندگان امام
محدودیتهای شدید حاکم بر زندگی امام عسکری(ع) سبب شد که حضرت از نمایندگانی جهت ارتباط با شیعیان استفاده کند. در شمار این افراد بهویژه باید از عقید، خادم خاص وی، یاد کرد که امام او را از کودکی بزرگ کرده و حامل بسیاری از نامههای ایشان به شیعیان بود. همچنین فردی با کنیه غریب ابوالادیان که خادم حضرت بوده و ارسال برخی نامهها را به عهده داشته است، اما مشخصاً کسی که در منابع امامی به عنوان باب [نماینده و رابط امام با مردم] شناخته شده، عثمان بن سعید است. عثمان بن سعید پس از وفات امام عسکری(ع) و با ورود به عصر غیبت صغری، به عنوان نخستین وکیل و نایب خاص امام زمان(ع) نیز ایفای نقش کرده است.
نامهنگاری
از راههای ارتباطی شیعیان با امام مکاتبه بود؛ برای نمونه میتوان به نامههای ایشان به علی بن حسین بن بابویه، و نامه به مردم قم و آبه (آوه) اشاره کرد. شیعیان در مسائل و موضوعات مختلف برای ایشان نامه مینوشتند و پاسخ آن را دریافت میکردند.
امام عسکری(ع)، با وجود همه فشارها و مراقبتهای بی وقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی را در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام میداد که میتوان آنها را بدین گونه خلاصه کرد:
1- کوششهای علمی
گرچه امام، به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثری داشتند. شیخ طوسی تعداد شاگردان آن حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنان چهره های روشن، شخیت های برجسته و مردان وارسته ای مانند احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند.
2- ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان
در زمان امام حسن عسکری(ع) تشیع در مناطق مختلف و شهرهای متعددی، گسترش یافت و شیعیان در نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامّرأ، جرجان و بصره، از پایگاه های شیعیان به شمار میرفتند. در میان این مناطق، به دلایلی، سامرّأ، کوفه بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژهای برخوردار بودند. گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب می کرد؛ تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر، برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی، رهبری و سازماندهی کند. این نیاز، از زمان امام نهم احساس می شد و شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین برنامه ای، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته می شد. این برنامه در زمان امام عسکری علیه السلام نیز ادامه یافت. به گواهی اسناد و شواهد تاریخی، امام عسکری علیه السلام نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیت های برجسته شیعه در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق، پیروان تشیع را در همه مناطق، زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، می توان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور»و«احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری» در قم و«ابراهیم بن مهزیار» در اهواز یاد کرد.
3- فعالیت های سرّی سیاسی
امام به رغم تمامی محدودیت های و مراقبت هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیت های سرّی سیاسی را رهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهانگاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور می ماند.
«عثمان بن سعید عَمْری» که از نزدیک ترین و صمیمی ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن فروشی، فعالیت میکرد و شیعیان و پیروان آن حضرت، اموال و وجوهی را که می خواستند به امام تحویل دهند، به او می رساندند و او آنها را در ظرف ها و مشک های روغن قرار داده، به حضور امام می رساند. «داود بن اسود»، خدمتگزار امام که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری علیه السلام بود، می گوید: «این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده». من چوب را گرفته، روانه شدم. در راه به یک نفر سقّا برخوردم. قاطر او، راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم وبه قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه ای افتاد که در داخل چوب بود؛ به سرعت چوب را زیر بغل گرفته، برگشتم.
وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی»، خدمت گزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: «آقا و سرورت می گوید که چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟»، گفتم: «نمی دانستم داخل چوب چیست»، امام علیه السلام فرمود: «چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا هم می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر و دیار بدی به سر می بریم؛ تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می رسد». این قضیه نشان می دهد که امام، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سرّی بوده، در میان چوب، جاسازی می کرد و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و رازداری بوده، میفرستاد و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و... بود و معمولاً سؤ ظن کسی را جلب نمیکرد، واگذار کرده بود.
4- حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان
یکی دیگر از موضع گیری های امام، حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود. گاهی برخی از یاران امام، از تنگنای مالی، در محضر امام علیه السلام شکوه می کردند و آن حضرت، گرفتاری مالی آنان را برطرف می ساخت و گاهی حتی پیش از آن که اظهار کنند، امام علیه السلام مشکل آنان را برطرف می کرد. این اقدام امام علیه السلام مانع از آن می شد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومت عباسی شوند. ابو هاشم جعفری می گوید: «از نظر مالی در مضیقه بودم؛ خواستم وضع خود را طی نامه ای برای امام عسکری علیه السلام بیان کنم؛ ولی خجالت کشیدم و از این کار خودداری کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامه ای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن و از ما بخواه که به خواست خدا، به مقصود خود می رسی».
5- تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهمّ شیعه
یکی از مهم ترین فعالیت های سیاسی امام، تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختی های مبارزات سیاسی، در جهت حمایت از آرمان های بلند تشیع بود. از آن جا که شخصیت های بزرگ شیعه در فشار بیشتری بودند، امام علیه السلام هر یک از آنان را به نحوی دل گرم و راهنمایی می کرد و روحیه آنان را بالا می برد؛ تا میزان تحمل و صبر و آگاهی آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستی ها فزونی یابد و بتوانند مسئولیت های بزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را به خوبی انجام دهند. امام علیه السلام در نامه ای به علی بن حسین بن بابویه قمی، یکی از فقهای بزرگ شیعه، پس از ذکر یک سلسله توصیه ها و رهنمودهای لازم، چنین یاد آوری می کند: «صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است: «برترین اعمال امت من، انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود؛ تا فرزندم ظاهر شود؛ همان کسی که پیامبر بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار می دهد. فرجام نیکو، تنها از آنِ پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!»
6- استفاده گسترده از آگاهی غیبی
می دانیم که امامان علیهم السلام، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبی برخوردار بودند و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی در معرض خطر قرار می گرفت، از این آگاهی به صورت ابزار هدایت، استفاده می کردند. پیشگویی ها و گزارش های غیبی امامان علیهم السلام، بخش مهمی از زندگی نامه آنان را تشکیل می دهد؛ اما چنین به نظر می رسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهی غیبی خود را آشکار می ساخته است.
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارش های غیبی و اقدامات خارق العاده امام عسکری علیه السلام، قطب راوندی در کتاب «خرائج»، چهل مورد، سید بحرانی در «مدینه المعاجز»، صد و سی و چهار مورد، شیخ حر عاملی در «اثبات الهداه»، صد و سی و شش مورد و علامه مجلسی در «بحار الأنوار»، هشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند و این، به خوبی روشن گر فزونی بروز کرامات و گزارش های غیبی از ناحیه آن حضرت می باشد.
به نظر می رسد علت این امر، شرایط نامساعد و جوّ پر اختناقی بود که امام یازدهم علیه السلام و پدرش امام هادی علیه السلام در آن زندگی می کردند؛ زیرا از وقتی که امام هادی علیه السلام از سر اجبار به سامّرا منتقل شد، به شدّت تحت مراقبت و نظارت بود. از این رو، امکان معرفی فرزندش «حسن» به عموم شیعیان، به عنوان امام بعدی، وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت، در معرض خطر جدی قرار می داد. به همین جهت، کار معرفی امام عسکری علیه السلام به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماه های پایانی عمر امام هادی علیه السلام صورت گرفت؛ به طوری که هنگام رحلت آن حضرت، هنوز بسیاری از شیعیان از امامت حضرت حسن عسکری علیه السلام آگاهی نداشتند.
عامل دیگری که در این زمینه مؤثر بود، اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی»، برادر حضرت عسکری علیه السلام، در زمان حیات امام هادی علیه السلام بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادی علیه السلام احترام می کردند؛ ولی حضرت با این پندار مبارزه می کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن علیه السلام راهنمایی می نمود.
پس از شهادت حضرت هادی علیه السلام گروهی از خیانت کاران و نادانان، مانند «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده، به اغوای مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکری علیه السلام پرداختند.
این عوامل دست به دست هم داده، موجب شک و تردید گروهی از شیعیان در امامت آن حضرت، در آغاز کار شده بود؛ چنان که برخی از آنان در صدد آزمایش امام علیه السلام بر آمدند و برخی دیگر در این زمینه با امام علیه السلام مکاتبه کردند. این تزلزل ها و تردیدها به حدّی بود که امام علیه السلام در پاسخ گروهی از شیعیان در این زمینه، با آزردگی و رنجش فراوانی نوشت: «هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند...».
7- آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
از آن جا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک حادثه غیر طبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن، برای اغلب مردم دشوار می باشد، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته، افکار را برای پذیرش آن آماده می کردند.
این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری(ع) که زمان غیبت نزدیک می شد، به صورت محسوس تری به چشم می خورد؛ چنان که امام هادی علیه السلام اقدامات خود را توسط نمایندگان انجام می داد و خودش کمتر با افراد تماس میگرفت.
این معنا در زمان امام عسکری(ع)، جلوه بیشتری یافت؛ زیرا امام از یک طرف با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی(عج)، او را تنها به شیعیان خاصّ و بسیار نزدیک نشان می داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت، روز برزو محدودتر و کمتر می شد؛ به طوری که حتی در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می داد و بدین ترتیب، آنان را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام علیه السلام، آمده می ساخت و این همان روشی است که بعدها امام دوازدهم(ع) در زمان غیبت صغرا در پیش گرفت و شیعیان را به تدریج برای دوران غیبت کبرا آماده ساخت.
منابع:
2- دانشنامه مجازی مکتب اهلبیت
3- دانشنامه اسلامی موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع) (ویکی اهلبیت)
4- دانشنامه فقه و اصول و علوم حوزوی (ویکی فقه)
حضرت عیسی مسیح(ع)، پیامبر اولوالعزم الهی، همراه با امام زمان(عج)، ظهور
میکنند، که فرود حضرت مسیح(عج) از آسمان، علاوه بر اینکه موجب گرایش
غربیها و مسیحیان جهان به اسلام و انعقاد پیمان صلح میگردد، به برخی از
شبهات پیرامون امام عصر(عج) نیز پاسخ داده میشود.
ولادت حضرت عیسی مسیح
حضرت عیسی بن مریم(ع) پیامبر بزرگ الهی و اولوالعزم، در روز 25 دسامبر سال اول میلادی، 622 سال قبل از هجرت پیامبر بزرگ اسلام(ص)، در بیت لحم واقع در سرزمین فلسطین به دنیا آمد. حضرت عیسی(ع) به فرمان خداوند، به گونهای اعجازآمیز از مادری باکره و مقدس متولد شد و سپس در گهواره شروع به سخن گفتن کرد و پیامبری خود را بشارت داد.
حضرت مریم اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمیداشت، کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد. گفتند: «ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای!»؛ مریم، که روزه سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید.
گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!»، ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هرجا که باشم موجودی پر برکت خواسته و تا زمانی که زندهام، مرا به نماز و زکات امر فرموده است. سلام خدا بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد».
همچنین آمده است که گروهی از مسیحیان به شهر مدینه آمدند و به حضور پیامبر رسیدند. آنان در گفتگو با پیامبر(ص)، ولادت بدون پدر حضرت عیسی(ع) را نشانه الوهیت او عنوان میکردند. در این هنگام آیه نازل شد و جواب آنان را این چنین بیان نمود: «ولادت و خلقت حضرت عیسی ابن مریم(ع) همانند خلقت حضرت آدم(ع) [و بلکه خلقت آدم مهم تر و والاتر] است»؛ یعنی اگر دلیل الوهیت ولادت بدون پدر باشد، پس درباره حضرت آدم که خلقت وی بدون پدر و مادر بوده نیز باید قائل به الوهیت شویم و حال آنکه کسی چنین نگفته است.
معجزات فراوان، تبیین مسائل اخلاقی به همراه مثالها، شفای بیمارانِ علاجناپذیر و بالاخره پافشاری بر اطاعت از شریعت و پرستش خدای یکتا باعث شد تا تعداد زیادی گرد وی جمع شوند.
عروج حضرت مسیح
قرآن کریم در آیه 157 سوره نساء، بر پندار قوم یهود و عقیده بعضی از فِرق مسیحیت درباره مرگ حضرت عیسی خط بطلان میکشد. در این آیه آمده است: «گفتند که ما مسیح، پیامبر خدا، را کشتیم. بلکه آنها او را نکشتند و دار نزدند؛ بلکه امر بر آنها مشتبه شد. آنان که درباره انتقال حضرت مسیح به عالم بالا اختلاف و گفت و گو میکنند در شک و تردیدند. یقیناً عیسی کشته نشده است؛ بلکه خداوند او را نزد خود برد که او قادر و داناست».
همچنین در سوره آلعمران، اینگونه آمده است:«به یاد آر آن گاه را که خداوند فرمود: ای عیسی، من تو را به قرب خود بالا می برم و از معاشرت کافران پاک می گردانم».
این آیات شریفه، مؤید این هستند که حضرت عیسی(ع) کشته نشد، بلکه به آسمان رفت. یهودیان مدعی قتل عیسی(ع) بودند و مسیحیان نیز گمان میکردند یهود، عیسی(ع) را با دار زدن، کشتهاند و پس از قتل، خداوند او را از میان قبر به سوی آسمان برده است. ناگفته نماند بر اساس آنچه از ظاهر آیات قرآن برمیآید، حضرت عیسی(ع) در نزد خداوندِ متعال زنده است و نخواهد مرد تا همه اهل کتاب به او ایمان آورند.
در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «حضرت عیسی به حواریون گفت: خدای تعالی به من وحی کرده است که مرا در این ساعت نزد خود خواهد برد. کدام یک از شما حاضرید جان خود را فدا کنید و در بهشت با من باشید؟ جوانی از بین آنان برخاست و اعلام آمادگی کرد. پس خدا او را شبیه عیسی کرد و یهود او را دستگیر کرد و به دار آویخت.»
شباهت امام زمان(عج) و عیسی مسیح(ع)
مهدی(عج) و مسیح(ع) نوادگان دختری «یسّی»
حضرت عیسی(ع) نواده دختری «یسّی» است. مهدی(ع) نیز از جانب مادرش، نرجس خاتون، نواده دختری «یسّی» است، زیرا او دختر یشوعا، پسر قیصر، شاه روم و از نسل داود پیامبر(ع) بوده و مادرش از اولاد یکی از حواریهای عیسی(ع) به نام شمعون صفا، وصی حضرت عیسای مسیح است، که وی نیز نواده عیسی(ع) است.
شباهت در تولد
آنگونه که از ظاهر برخی آیهها و روایتها بر میآید، هنگامی که حضرت مسیح(ع) به دنیا آمد، خداوند متعال ولادت او را پنهان نگاه داشت و به مریم دستور داد به مکان «قصّی» رفته و در آنجا پناه گیرد. سپس زکریا و همسرش، خاله مریم، در پی او روان شده و او را یافتند. پس از آن، حضرت عیسی(ع) معجزهآسا به سخن آمده و خود را معرفی نمود.
در مورد امام زمان(ع) نیز خداوند بزرگ، حمل مادر و هنگام ولادتش را مخفی داشت و پس از به دنیا آمدن هم، جز حکمیه و مادرش، و بعدها گروهی اندک از یاران ویژه، کسی آگاه نشد. البته از حدیثهای رسیده استفاده میشود که در شرایط مناسب، امام عسکری(ع) او را به برخی از مردم دیگر نیز معرفی کرده است. امام زمان(ع) پس از وفات امام حسن عسکری(ع) و نماز بر پیکر آن حضرت، طولی نکشید که از طریق سرداب مقدس، در پس پرده غیبت قرار گرفت.
شباهت سیمای مهدی(عج) به مسیح(ع)
نقل شده است که مهدی قائم آل محمد(ع) از نسل علی بن ابیطالب(ع) است. وی در اخلاق، اوصاف، شکلف سیما، شکوه و هیبت، چون عیسی بن مریم است؛ خداوند به همه پیامبران هر چه داده، به او نیز داده با اضافاتی.
و عامه نیز روایت کردهاند: آن جناب شبیهترین مردم است به عیسی بن مریم. هر چند ابن عربی گوید: «موعود منتظر(ع) در آفرینش چون رسول اکرم(ع) و در اخلاق یک درجه پایینتر از اوست، زیرا بدیهی است که کسی نمیتواند در سطح پیامبر اکرم(ع) باشد»، ولی از روایات شیعه استفاده میشود که آن بزرگوار، شبیه پیامبر خاتم (ع) هستند.
شباهتهای اندام مهدی(عج) به مردان قبیله مسیح(ع)
حذیفه فرزند یمان، از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است: «المهدی ولدی وجهه کالقمر، واللون منه لون عربی، والجسم جسم اسرائیلی، میلا الارض عدلا کما ملئت جورا، یرضی بخلافته اهل السماوات و الارض والطیر فی الجو»، پیامبر اکرم(ع) فرمود: «مهدی از نسل من است. سیمایش چون ماه تابان، رنگش عربی(گندم گون) و جسمش اسرائیلی است(یعنی قامت رشید، راست و قوی دارد)، زمین را از عدل و داد پر میکند، همان گونه که از جور و ستم پر شده است. به خلافت او، اهل آسمانها و زمین و حتی پرنده هوا رضایت میدهند».
ابو امامه باهلی گوید: رسول خدا (ع) فرمودند: «میان شما مسلمانان و روم، چهار بار صلح نامه منعقد میشود؛ چهارمین آن به دست مردی از نژاد هرقل است که تا هفت سال دوام خواهد داشت». مستور بن غیلان، از تیره عبدالقیس، پرسید: «یا رسولالله، امام و رهبر مردم در آن روز چه کسی است؟»، فرمود: «مهدی که از نسل من است (از نظر قوت و قدرت) چهل ساله است، گویا صورتش چون ستاره درخشان و در گونه راستش خایل سیاه و بر دوش او دو عبای قطوانی و مانند مردان بنیاسرائیل (قوی، پر قدرت و رشید) است؛ همه گنجها را بیرون میآورد و دروازههای شرکت به رویش گشاده میشود».
توضیح: اسرائیل در لغت به معنای قوت و قدرت آمده است، بعضی گفتهاند: اسرائیل، نام دوم یعقوب است. مرد شامی از امیرالمومنین(ع) پرسید: «شش نفر از پیامبران دارای دو اسم هستند، آنان کداماند؟»، آن حضرت در جواب فرمود: «یوشع بن نون (وصی حضرت موسی (ع)) که همان ذوالکفل است؛ یعقوب که همان اسرائیل است؛ حضر که نام دیگرش حلقیا (در نسخه بحارالانوار «تالیا») است؛ یونس که اسم دومش ذوالفنون است؛ عیسی که نام دومش مسیح بوده و محمد، که احمد نیز نامیده شده است». و بعضی دیگر آن را لقب میدانند.
یاری و تأیید شدن از سوی جبرئیل
«جبرئیل» کلمهای است عبرانی، به معنای «بنده خدا»، و نام فرشته وحی و از بزرگان ملائکه است که بر همه انبیا یا بر اولوالعزم از آنان و یا بر بعضی از پیغمبران الهی نازل شده و وحی خدا را به آنها ابلاغ میکرده است. نقل شده که وی حدود بیست و چهار هزار بار بر حضرت محمد (ع) و ده بار بر عیسی مسیح (ع) فرود آمده است. رسول گرامی اسلام(ع) فرمودهاند: «جبرئیل از همه فرشتگان برتر است.» خداوند متعال در قرآن حکیم میفرماید: «وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛ یعنی عیسی بن مریم را با معجزهها و به وسیله جبرئیل تقویت نمودیم.
امام ششم(ع) فرمودند: «نخستین کسی که با قائم(ع) بیعت میکند، جبرئیل(ع) است»، همچنین امام صادق(ع) میفرماید: «زمانی که خداوند به قائم آل محمد(ع) اجازه خروج دهد، رخداوند جبرئیل را میفرستد تا نزد او بیاید. جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت میآید و میگوید: «چه چیز مردم را میخوانی؟»، حضرت دعوت خود را به او خبر میدهد. جبرئیل میگوید: «من نخستین کسی هستم که با تو بیعت خواهم نمود.»
نقش حضرت عیسی(ع) در حکومت جهانی امام زمان(عج)
رهبر حکومت جهانی اسلامی، حضرت مهدی (عج) است و عیسِی بن مریم (ع)، این پیامبر اولوالعزم الهی به همراه آن حضرت در راه جهانی شدن ارزشهای قرآنی، ایشان را یاری مینماید. یکی از عوامل تاثیرگذار در پیشرفت انقلاب جهانی مهدوی و برقراری حاکمیت جهانی اسلامی در سراسر جهان، حضور این پیامبر الهی در کنار قائم آل محمد(ص) است.
در زمان ظهور آن حضرت، مسیح(ع) نزول خواهند کرد و در رکاب آن بزرگوار و پشت سر آن بزرگوار اقامه نماز خواهند نمود و این به مفهوم خاتمیت و خاتم الاوصیاء بودن آن بزرگوار است؛ و در روایت آمده که آن بزرگوار به حضرت مسیح(ع) احترام نموده و مسیح(ع) گوید: «کسی را نرسد که بر ائمه اهل البیت(ع) تقدم بجوید و حق تقدم با شماست».
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «سوگند به آن کسی که مرا مژده آور راستین قرار داد، اگر از عمر جهان، جز یک روز نمانده باشد، خداوند همان یک روز را آن قدر طولانی میکند، تا فرزندم مهدی خروج کند. پس از خروج او، عیسای روح الله فرود میآید و در پشت سر وی نماز میگزارد، آن گاه زمین با فروغ پروردگار خویش روشن میشود و حکومت مهدی به شرق و غرب گیتی میرسد».
از آن جا که در این دوران عده بسیار زیادی از مردم را پیروان حضرت عیسی(ع) تشکیل میدهند و ایشان، آن حضرت را به عنوان منجی و مصلح جهانی میدانند، با دیدن این صحنه و به پیروی از پیامبر خود به حضرت مهدی (عج) علاقه مند شده و به حضرتش گرایش و ایمان میآورند و این مطلب، خود یکی از اسباب پیروزی آن حضرت، در این حرکت و قیام عظیم جهانی او است.
نخستین نتیجه سیاسی فرود حضرت عیسی(ع)
با توجه به آیه «قرآن» که: «هیچ کس نیست؛ مگر اینکه به او ایمان آورد.»؛میتوان گفت، که همه ملل مسیحی و یهودی پس از نزول مسیح به او ایمان میآورند. شاید فلسفه عروج او به آسمان و طولانی شدن عمرش برای ایفای نقش بزرگی است که در مرحله حساس و تاریخی ظهور امام زمان(عج) بر عهده میگیرد تا مسیحیان عالم که احتمالاً بزرگ ترین قدرت جهانی و جدّیترین مانع برپایی حکومت و تمدن الهی حضرت مهدی(عج) هستند، ایمان بیاورند.
از این رو، طبیعی است که با ظهور مسیح (ع)، جهان مسیحیّت خرسندی عمیق خود را ابراز نماید و فرود عیسی(ع) را برای خود در برابر ظهور مهدی(عج) برای مسلمانان، موهبتی الهی پندارند و طبیعی است که حضرت مسیح (ع) از کشورهای مختلف آنان دیدار کند، و خداوند نشانهها و معجزههایی را به دست او آشکار سازد و جهت هدایت تدریجی مسیحیان به اسلام در درازمدت اقدام نماید. در نتیجه، نخستین نتایج سیاسی فرود مسیح (ع) کاهش دشمنی حکومتهای غربی نسبت به اسلام و مسلمانان و به گفته روایات، انعقاد پیمان صلح و آتش بس بین آنها و حضرت مهدی(عج) خواهد بود.
حضرت عیسی(ع)، وزیر امام زمان(عج)
حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)، مشهور به سیدالکریم، از سادات حسنی و راویان حدیث بودند که جزو نوادگان امام حسن مجتبی (ع) به شمار می روند. مردی با تقوا و با ایمان که در جایگاه معتمد اهل بیت (ع) و ائمه اطهار (ع) قرار گرفتند و جزو ناقلان و امانتداران در احادیث بودند.
عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب، مشهور به عبدالعظیم حسنی و سید الکریم، در چهارم ربیع الثانی سال 173 هجری قمری در زمان حکومت هارون الرشید در شهر مقدّس مدینه متولد شد و مدّت ۷۹ سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم (ع)، امام رضا (ع)، امام محمّدتقی (ع) و امام علیّ النّقی (ع) مقارن بوده است.
ایشان محضر مبارک امام رضا (ع)، امام محمّد تقی (ع) و امام هادی (ع) را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است.
ایشان از پدری به نام «عبدالله بن علی قافه» و مادرش دختر اسماعیل بن ابراهیم که «هیفاء» نام داشت، بوده و از سادات حسنی هستند که نسبشان به کریمه اهل بیت (ع) امام حسن مجتبی (ع) می رسد و به حسنی شهرت یافته است.
حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه
معصومین (ع) و از چهرههای بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت
(ع) و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت.
ستایشهایی که ائمه معصومین (ع)
از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت
امام هادی (ع) گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی میفرمودند
که از حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش
میشمردند و معرّفی میفرمودند.
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و
ستایشهای عظیمی درباره او به چشم میخورد، آنان از او به عنوان عابد،
زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی
عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت
عبدالعظیم علیه السّلام، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا (ع)، امام حسین (ع) بیان شده است.
صاحب
بن عباد یکی از بزرگترین علمای شیعه در زمان شیخ صدوق است و در علم و عمل
معروف بود و در آن عصر کمتر کسی به پای او میرسید. او کتابی درباره حضرت عبدالعظیم حسنی
نوشته است و نام آن را «رساله فی فضل عبدالعظیم» گذاشته و بارها چاپ شده
است. نوشتن این کتاب از سوی ایشان نشانه این است که حضرت عبدالعظیم، از
امامزادگان بسیار باعظمت است.
هجرت به ری
زمینههای مهاجرت حضرت
عبدالعظیم (ع) از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و
اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر (ص) و شیعیان ائمه (ع)
بسیار سختگیری میکردند، یکی از بدرفتارترین این خلفاء متوکّل بود که
خصومت شدیدی با اهل بیت (ع) داشت، و تنها در دورۀ او چندین بار مزار حضرت
امام حسین (ع) را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.
سادات
و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر میبردند. حضرت عبدالعظیم (ع)
نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت
گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیریها قرار میدادند،
در چنین دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم (ع) به خدمت حضرت امام
هادی (ع) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد، حضرت امام هادی
(ع) او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی.
دیدار
حضرت عبدالعظیم (ع) در سامرا با حضرت امام هادی (ع) به خلیفه گزارش داده شد
و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود
را از چشم مأموران پنهان میکرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و
آمد میکرد و شهر به شهر میگشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب
کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر میگردد
که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و
مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی
از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد. زیرا
سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در
حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی (ع) را به شهادت
رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت (ع) زندگی میکردند و
قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.
حضرت عبدالعظیم (ع) به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه
ساربانان در کوی سکّة الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین
صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سر میبرد و کمتر خارج میشد، روزها
را روزه میگرفت و شبها به عبادت و تهجّد میپرداخت، تعداد کمی از شیعیان
او را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش
میشتافتند، امّا میکوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را
تهدید نکند.
پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم (ع) را
شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او میآمدند و از علوم و
روایاتش بهره میگرفتند و عطر خاندان عصمت (ع) را از او میبوئیدند و او را
یادگاری از امامان خویش میدانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف
میکردند.
حضرت عبدالعظیم (ع) میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و
پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این
تأکید، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم (ع) است و هم
میرساند که وی از طرف حضرت امام هادی (ع) در آن منطقه، وکالت و نمایندگی
داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام (ع) میدانستند و در مسایل دینی و
دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت (ع) بود.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم (ع) با بیماری او همراه بود،
آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه
محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرار گرفته بودند، اندوه مصیبتهای
پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه
و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد:
یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول (ص) را در
خواب دید. حضرت پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در
محلّه سکّة المولی چشم از جهان فرو میبندد، شیعیان او را بر دوش گرفته به
باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیک درخت سیب به خاک میسپارند.
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر (ص)
را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده
بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار،
بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و
شیعیان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر
درگذشت این نواده رسول اکرم (ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و
جامههای سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) گریان و
مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در
هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته
بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش گرفتند و با جمعیّت
انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار
همان درخت سیب که رسول خدا (ص) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا
پارهای از عترت مصطفی (ص) در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و
دلباختگان خاندان پیامبر (ص) از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.