آیه های 191 تا 220 سوره بقره

(آیه 191)- این آیه که دستور آیه قبل را تکمیل مى‏کند، با صراحت بیشترى سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «آنها (همان مشرکانى که از هیچ گونه ضربه زدن به مسلمین خوددارى نمى‏کردند) را هر کجا بیابید به قتل برسانید و از آنجا که شما را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 173

 بیرون ساختند (مکه) آنها را بیرون کنید» چرا که این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. (وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ).

سپس مى‏افزاید: «فتنه از کشتار هم بدتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ).

 «فتنه» به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است.

از آنجا که آیین بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده کرده بود، و فساد آن از قتل و کشتار هم بیشتر بود آیه مورد بحث مى‏گوید: «بخاطر ترس از خونریزى، دست از پیکار با بت پرستى بر ندارید که بت پرستى از قتل، بدتر است».

سپس قرآن به مسأله دیگرى در همین رابطه اشاره، کرده مى‏فرماید:

 «مسلمانان باید احترام مسجد الحرام را نگهدارند، و این حرم امن الهى باید همیشه محترم شمرده شود، و لذا «با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آن که آنها در آنجا با شما بجنگند» (وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ).

 «ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ کردند، آنها را به قتل برسانید، چنین است جزاى کافران» (فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ).

چرا که وقتى آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست. و باید پاسخ محکم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند.

 (آیه 192)- ولى از آنجا که اسلام همیشه نیش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى‏آمیزد تا معجون سالم تربیتى براى گنهکاران فراهم کند در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مى‏فرماید: «اگر (دست از شرک بردارند) و از جنگ خوددارى کنند، خداوند غفور و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

 (آیه 193)- در این آیه به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده مى‏فرماید: «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ).

 «و دین مخصوص خدا باشد» (وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 174

 سپس اضافه مى‏کند: «اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشوید زیرا) تعدى جز بر ستمکاران روا نیست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ).

در ظاهر سه هدف براى جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنه‏ها و محو شرک و بت‏پرستى، و جلوگیرى از ظلم و ستم.

مسأله جهاد در اسلام:

از آنجا که همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبیاء را مزاحم خویش مى‏دیده‏اند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند. از طرفى دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.

اصولا جهاد یک قانون عمومى در عالم حیات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه‏اند. به هر حال یکى از افتخارات ما مسلمانان آمیخته بودن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامه‏هاى دینى است. منتهى جهاد اسلامى اهدافى را تعقیب مى‏کند و آنچه ما را از دیگران جدا مى‏سازد همین است. چنانکه در آیات فوق خواندیم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است.

1- جهاد براى خاموش کردن فتنه‏ها-

و به تعبیر دیگر جهاد ابتدایى آزادیبخش. مى‏دانیم: خداوند دستورها و برنامه‏هایى براى سعادت و آزادى و تکامل و خوشبختى و آسایش انسانها طرح کرده است، و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتى ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و بر سر راه دعوت انبیاء موانعى ایجاد نماید آنها حق دارند نخست از طریق مسالمت آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبلیغ را براى خود کسب کنند. تا مردم از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد گردند.

2- جهاد دفاعى-

تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 175

 مورد هجوم واقع شده حق مى‏دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند این نوع جهاد را، جهاد دفاعى مى‏نامند.

جنگهایى مانند جنگ احزاب واحد و موته و تبوک و حنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.

3- جهاد براى محو شرک و بت پرستى-

اسلام در عین این که آزادى عقیده را محترم مى‏شمرد هیچ کس را با اجبار دعوت به سوى این آیین نمى‏کند، به همین دلیل به اقوامى که داراى کتاب آسمانى هستند، فرصت کافى مى‏دهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند با آنها به صورت یک «اقلیت» هم پیمان (اهل ذمه) معامله مى‏کند، و با شرایط خاصى که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستى مسالمت‏آمیز برقرار مى‏کند. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى، سختگیر است. زیرا، شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین، بلکه یک خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیمارى فکرى و اخلاقى که باید به هر قیمت ممکن آن را ریشه کن ساخت.

از آنچه تاکنون گفتیم روشن مى‏شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته است. ولى مى‏دانیم دشمنان اسلام- مخصوصا ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض- با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مسأله جهاد اسلامى ایراد کرده‏اند، و به این قانون الهى سخت هجوم برده‏اند، بنظر مى‏رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، بخاطر معارف قوى و برنامه‏هاى حساب شده، سبب شده که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.

4- جهاد براى حمایت از مظلومان-

حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى‏دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهاد وارد مى‏شود بى‏تفاوت باشند، و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورات اسلامى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 176

 است که از حقانیت این آیین خبر مى‏دهد.

 (آیه 194)- مشرکان مکه مى‏دانستند که جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست به همین دلیل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماههاى حرام به آنها حمله‏ور شوند و شاید گمانشان این بود، که اگر آنها احترام ماههاى حرام را نادیده بگیرند مسلمانان به مقابله برنمى‏خیزند، آیه مورد بحث به این پندارها پایان داد و نقشه‏هاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد، و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند، مى‏فرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).

یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید زیرا: «حرمات، قصاص دارد» (وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ).

این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مکه نیفتند.

سپس به یک دستور کلى و عمومى اشاره کرده مى‏گوید: «هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولى از خدا بپرهیزید (و زیاده روى نکنید) و بدانید خدا با پرهیزکاران است» (فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).

اسلام بر خلاف مسیحیت کنونى که مى‏گوید: «... هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوى او بگردان» «1» چنین دستورى نمى‏دهد، چرا که این دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است، حتى مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستورى عمل نمى‏کنند و کمترین تجاوزى را با پاسخى شدیدتر که آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مى‏گویند.

اسلام به هر کس حق مى‏دهد که اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله کند، تسلیم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است‏

__________________________________________________

 (1) انجیل متى باب پنجم، شماره 39.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 177

با حیات، این است منطق اسلام.

و این که مى‏گوید خدا با پرهیزکاران است، اشاره به این است که آنها را در مشکلات تنها نمى‏گذارد و یارى مى‏دهد.

 (آیه 195)- این آیه تکمیلى است بر آیات جهاد، زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد.

زیرا از سربازان که عامل تعیین‏کننده سرنوشت جنگ هستند بدون وسائل و تجهیزات کافى (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسائل درمانى) کارى ساخته نیست.

لذا در اسلام تأمین وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده در این آیه با صراحت دستور مى‏دهد و مى‏فرماید: «در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید» (وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ).

در آخر آیه دستور به نیکوکارى داده، مى‏فرماید: «نیکى کنید که خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).

انفاق سبب پیشگیرى از هلاکت جامعه است!-

این آیه گر چه در ذیل آیات جهاد آمده است ولى بیانگر یک حقیقت کلى و اجتماعى است و آن این که انفاق بطور کلى سبب نجات جامعه‏ها از مفاسد کشنده است، زیرا هنگامى که مسأله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اکثریتى محروم و بینوا وجود داشته باشد دیرى نخواهد گذشت که انفجار عظیمى در جامعه بوجود مى‏آید، که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت، بنابراین انفاق، قبل از آن که به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است، زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.

امیر مؤمنان على علیه السّلام در یکى از کلمات قصارش مى‏فرماید: حصّنوا اموالکم بالزّکاة: «اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید».

 (آیه 196)- قسمتى از احکام مهم حجّ! در این آیه، احکام زیادى بیان شده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 178

 1- در ابتدا یک دستور کلى براى انجام فریضه حجّ و عمره بطور کامل و براى اطاعت فرمان خدا داده، مى‏فرماید: «حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانید» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).

در واقع قبل از هر چیز به سراغ انگیزه‏هاى این دو عبادت رفته و توصیه مى‏کند که جز انگیزه الهى و قصد تقرب به ذات پاک او، چیز دیگرى در کار نباید باشد.

2- سپس به سراغ کسانى مى‏رود که بعد از بستن احرام بخاطر وجود مانعى مانند بیمارى شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام حجّ عمره نمى‏شوند، مى‏فرماید: «اگر محصور شدید (و موانعى به شما اجازه نداد که پس از احرام بستن وارد مکه شوید) آنچه از قربانى فراهم شود» ذبح کنید و از احرام خارج شوید (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).

3- سپس به دستور دیگرى اشاره کرده مى‏فرماید: «سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ).

4- سپس مى‏فرماید: «اگر کسى از شما بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) باید فدیه (کفاره‏اى) از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً) أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ).

در واقع شخص مخیر در میان این سه کفاره (روزه- صدقه- ذبح گوسفند) مى‏باشد.

5- سپس مى‏افزاید: «و هنگامى که (از بیمارى و دشمن در امان بودید) از کسانى که عمره را تمام کرده و حجّ را آغاز مى‏کنند، آنچه میسر از قربانى است» ذبح کنند. (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).

اشاره به این که در حجّ تمتع، قربانى کردن لازم است و فرق نمى‏کند این قربانى شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمى‏شود.

6- سپس به بیان حکم کسانى مى‏پردازد که در حال حجّ تمتع قادر به قربانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 179

 نیستند، مى‏فرماید: «کسى که (قربانى) ندارد، باید سه روز در ایام حجّ، و هفت روز به هنگام بازگشت، روزه بدارد، این ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ).

بنابراین اگر قربانى پیدا نشود، یا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است.

7- بعد به بیان حکم دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «این برنامه حجّ تمتع براى کسى است که خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد» (ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

بنابراین کسانى که اهل مکه یا اطراف مکه باشند، حجّ تمتع ندارند و وظیفه آنها حجّ قران یا افراد است- که شرح این موضوع در کتب فقهى آمده است.

بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا مى‏دهد و مى‏فرماید: «از خدا بپرهیزید و تقوا پیشه کنید و بدانید خداوند عقاب و کیفرش شدید است». (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

این تأکید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزئیات این عبادت مهم اسلامى کوتاهى نکنند چرا که کوتاهى در آن گاهى سبب فساد حجّ و از بین رفتن برکات مهم آن مى‏شود.

اهمیت حجّ در میان وظایف اسلامى!

حجّ از مهمترین عباداتى است که در اسلام تشریع شده و داراى آثار و برکات فراوان و بیشمارى است، حجّ مراسمى است که پشت دشمنان را مى‏لرزاند و هر سال خون تازه‏اى در عروق مسلمانان جارى مى‏سازد.

حجّ عبادتى است که امیر مؤمنان آن را «پرچم» و «شعار مهم» اسلام نامیده و در وصیت خویش در آخرین ساعت عمرش فرموده: «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى‏شوید». (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت).

اقسام حجّ:

فقهاى بزرگ ما با ابهام از آیات قرآن و سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 180

 اهل بیت علیهم السّلام حجّ را به سه قسم تقسیم کرده‏اند: حجّ تمتع، حجّ قران و افراد.

حجّ تمتع مخصوص کسانى است که فاصله آنها از مکه 48 میل یا بیشتر باشد (حدود 86 کیلومتر) و حجّ قران و افراد، مربوط به کسانى است که در کمتر از این فاصله زندگى مى‏کنند.

در حجّ تمتع، نخست عمره را بجا مى‏آورند، سپس از احرام بیرون مى‏آیند، بعدا مراسم حجّ را در ایام مخصوصش انجام مى‏دهند، ولى در حجّ قران و افراد، اول مراسم حجّ بجا مى‏آورده مى‏شود، و بعد از پایان آن مراسم عمره، با این تفاوت که در حجّ قران، قربانى به همراه مى‏آورند و در حجّ افراد این قربانى نیست.

 (آیه 197)- قرآن در این آیه احکام حجّ را تعقیب مى‏کند و دستورات جدیدى مى‏دهد.

1- نخست مى‏فرماید: «حجّ در ماههاى معینى است» (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ). منظور از این ماهها، ماههاى شوال، ذى القعده و ذى الحجه است.

2- سپس به دستور دیگرى، در مورد کسانى که با احرام بستن شروع به مناسک حجّ مى‏کنند، اشاره کرده مى‏فرماید: «آنها که حجّ را بر خود فرض کرده‏اند (و احرام بسته‏اند باید بدانند) در حجّ آمیزش جنسى، و گناه و جدال نیست» (فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ).

به این ترتیب محیط حجّ باید از تمتعات جنسى و همچنین گناهان و گفتگوهاى بى‏فایده و جر و بحثها و کشمکشهاى بیهوده پاک باشد، زیرا محیطى است که روح انسان باید از آن نیرو بگیرد و یکباره از جهان ماده جدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه یابد، و در عین حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در میان مسلمانان محکم گردد و هر کارى که با این امور منافات دارد ممنوع است.

3- در مرحله بعد به مسائل معنوى حجّ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه را از کارهاى خیر انجام مى‏دهید خدا مى‏داند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ).

و این بسیار لذتبخش است که اعمال خیر در محضر او انجام مى‏شود.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 181

 و در ادامه همین مطلب مى‏فرماید: «زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه‏ها پرهیزکارى است و از من بپرهیزید اى صاحبان عقل» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ).

این جمله ممکن است اشاره لطیفى به این حقیقت بوده باشد که در سفر حجّ موارد فراوانى براى تهیه زادهاى معنوى وجود دارد که باید از آن غفلت نکنید، در آنجا تاریخ مجسم اسلام است و صحنه‏هاى زنده فداکارى ابراهیم (ع) و جلوه‏هاى خاصى از مظاهر قرب پروردگار دیده مى‏شود آنها که روحى بیدار و اندیشه‏اى زنده دارند مى‏توانند براى یک عمر از این سفر بى‏نظیر روحانى توشه معنوى فراهم سازند.

 (آیه 198)- در این آیه به رفع پاره‏اى از اشتباهات در زمینه مسأله حجّ پرداخته مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ایام حجّ) بر خوردار شوید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ).

در زمان جاهلیت هنگام مراسم حجّ هر گونه معامله و تجارت و بارکشى و مسافربرى را گناه مى‏دانستند و حجّ کسانى را که چنین مى‏کردند باطل مى‏شمردند آیه فوق این حکم جاهلى را بى‏ارزش و باطل اعلام کرد و فرمود هیچ مانعى ندارد که در موسم حجّ از معامله و تجارت حلال که بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گیرید و یا کار کنید و از دست رنج خود استفاده کنید، علاوه بر این، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مى‏تواند پایه و اساسى براى یک جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد.

سپس در ادامه همین آیه عطف توجه به مناسک حجّ کرده مى‏فرماید:

 «هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را در نزد مشعر الحرام یاد کنید» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ).

 «او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد هر چند پیش از آن از گمراهان بودید» (وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ).

 (آیه 199)- باز در ادامه همین معنى مى‏فرماید: «سپس از آنجا که مردم کوچ مى‏کنند (از مشعر الحرام به سوى سرزمین منى) کوچ کنید» (ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 182

 حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ)

.

در روایات آمده است که قبیله قریش در جاهلیت امتیازات نادرستى براى خود قائل بودند از جمله این که مى‏گفتند: ما نباید در مراسم حجّ به عرفات برویم زیرا عرفات از حرم مکه بیرون است. قرآن در آیه فوق خط بطلان بر این اوهام کشید و به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف کنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى کوچ کنند.

و در پایان دستور به استغفار و توبه مى‏دهد مى‏فرماید: «از خدا طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

و طلب آمرزش کنید از آن افکار و خیالات جاهلى که مخالف روح مساوات و برابرى حجّ است.

در این بخش از آیات به سه موقف حجّ اشاره شده، عرفات که محلى در 20 کیلومترى مکه است سپس وقوف در مشعر الحرام- یا مزدلفه- و سوم سرزمین منى که محل قربانى و رمى جمرات و پایان داده به احرام و انجام مراسم عید است.

نکته‏ها:

1- نخستین موقف حجّ-

زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حجّ مى‏شوند و نخستین مرحله همان وقوف در عرفات است- در نامگذارى سرزمین عرفات به این نام ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که این سرزمین محیط بسیار آماده‏اى براى معرفت پروردگار و شناسایى ذات پاک اوست و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى که انسان به هنگام ورود در عرفات پیدا مى‏کند با هیچ بیان و سخنى قابل توصیف نیست تنها باید رفت و مشاهده کرد- همه یکنواخت، همه بیابان نشین، همه از هیاهوى دنیاى مادى و زرق و برقش فرار کرده در زیر آن آسمان نیلى و در آن هواى پاک از آلودگى گناه، در آنجا که از لابلاى نسیمش صداى زمزمه جبرئیل و آهنگ مردانه ابراهیم خلیل و طنین حیاتبخش صداى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیده مى‏شود در این سرزمین خاطره‏انگیز که گویا دریچه‏اى به جهان ماوراى طبیعت در آن گشوده شده انسان نه تنها از نشئه عرفان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 183

 پروردگار سرمست مى‏شود و لحظه‏اى با زمزمه تسبیح عمومى خلقت هماهنگ مى‏گردد بلکه در درون وجود خود، خودش را هم که عمرى است گم کرده و به دنبالش مى‏گردد پیدا مى‏کند و به حال خویشتن نیز عارف مى‏گردد. آرى! این سرزمین را «عرفات» مى‏نامند چه اسم جالب و مناسبى!

2- مشعر الحرام: دوّمین موقف حجّ-

 «مشعر» از ماده «شعور» است در آن شب تاریخى (شب دهم ذى الحجه) که زائران خانه خدا پس از طى دوران تربیت خود در عرفات به آنجا کوچ مى‏کنند و شبى را تا به صبح روى ماسه‏هاى نرم در زیر آسمان پرستاره در سرزمینى که نمونه کوچکى از محشر کبرى و پرده‏اى از رستاخیز بزرگ قیامت است. آرى! در چنان محیط بى‏آلایش و با صفا و تکان دهنده در درون جامه معصومانه احرام و روى آن ماسه‏هاى نرم انسان جوشش چشمه‏هاى تازه‏اى از اندیشه و فکر و شعور در درون خود احساس مى‏کند و صداى ریزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى‏شنود آنجا را «مشعر» مى‏نامند!

آیه 200-

شأن نزول:

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم که: در ایام جاهلیت هنگامى که از مراسم حجّ فارغ مى‏شدند در آنجا اجتماع مى‏کردند و افتخارات نیاکان خود را بر مى‏شمردند (و افتخارات موهومى براى خود بر مى‏شمردند) آیه نازل شد و به آنها دستور داد که به جاى این کار (نادرست) ذکر خدا گویند و از نعمتهاى بى‏دریغ خداوند و مواهب او یاد کنند.

تفسیر:

این آیه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حجّ است نخست مى‏گوید:

 «هنگامى که مناسک (حجّ) خود را انجام دادید ذکر خدا گویید همان گونه که پدران و نیاکانتان را یاد مى‏کردید بلکه از آن بیشتر و برتر» (فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً).

منظور از این تعبیر این نیست که هم نیاکانتان را ذکر کنید و هم خدا را، بلکه اشاره‏اى است به این واقعیت که اگر آنها بخاطر پاره‏اى از مواهب لایق یادآورى هستند پس چرا به سراغ خدا نمى‏روید که تمام عالم هستى و تمام نعمتهاى جهان از ناحیه اوست صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 184

 «ذکر خدا» در این جا تمام اذکار الهى بعد از مراسم را شامل مى‏شود.

در اینجا مردم را به دو گروه تقسیم مى‏کند مى‏فرماید: «گروهى از مردم مى‏گویند خداوندا! در دنیا به ما نیکى عطا فرما ولى در آخرت بهره‏اى ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).

(آیه 201)- «و گروهى مى‏گویند پروردگارا! به ما نیکى عطا کن و در آخرت نیکى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).

در حقیقت این قسمت از آیات اشاره به خواسته‏هاى مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است، زیرا گروهى هم مواهب مادى دنیا را مى‏خواهند و هم مواهب معنوى را بلکه زندگى دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوى مى‏طلبند! در این که منظور از «حَسَنَةً» در آیه چیست؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که خدا به او قلبى شاکر و زبان مشغول به ذکر حق، و همسرى با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یارى کند ببخشد، نیکى دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده».

البته «حسنه» به معنى هر گونه خیر و خوبى است و مفهوم وسیع و گسترده‏اى دارد که تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مى‏شود، بنابراین آنچه در روایت فوق آمده بیان مصداق روشن آن است.

 (آیه 202)- در این آیه اشاره به گروه دوم کرده (همان گروهى که حسنه دنیا و آخرت را از خدا مى‏طلبند) مى‏فرماید: «آنها نصیب و بهره‏اى از کسب خود دارند و خداوند سریع الحساب است» (أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).

در حقیقت این آیه نقطه مقابل جمله‏اى است که در آیات قبل در باره گروه اول آمد که مى‏فرماید: «آنها نصیبى در آخرت ندارند».

 (آیه 203)- این آیه آخرین آیه است که در اینجا در باره مراسم حجّ، سخن مى‏گوید و سنتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نیاکان و گذشتگان در هم مى‏شکند و به آنها توصیه مى‏کند که (بعد از مراسم عید) به یاد خدا باشند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 185

 مى‏فرماید: «خدا را در روزهاى معینى یاد کنید» (وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ).

در این که منظور از این اذکار چیست؟ در احادیث اسلامى به این صورت تعیین شده که بعد از پانزده نماز که آغازش نماز ظهر روز عید قربان، و پایانش نماز روز سیزدهم است، جمله‏هاى الهام‏بخش زیر تکرار گردد: اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر على ما هدانا اللّه اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام.

سپس در دنبال این دستور مى‏افزاید: «کسانى که تعجیل کنند و (ذکر خدا را) در دو روز انجام دهند گناهى بر آنان نیست، و کسانى که تأخیر کنند (و سه روز انجام دهند نیز) گناهى بر آنها نیست، براى کسانى که تقوا پیشه کنند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقى‏).

این تعبیر در حقیقت، اشاره به نوعى تخییر در اداء ذکر خدا، میان دو روز و سه روز مى‏باشد.

و در پایان آیه، یک دستور کلى به تقوا داده مى‏فرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید شما به سوى او محشور خواهید شد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

این جمله مى‏تواند اشاره به این باشد که مراسم روحانى حجّ، گناهان گذشته شما را پاک کرده، و همچون فرزندى که از مادر متولد شده است پاک از این مراسم باز مى‏گردید، اما مراقب باشید بعدا خود را آلوده نکنید.

آیه 204-

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد گفته‏اند: این آیات در باره «اخنس بن شریق» نازل شده که مردى زیبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کرد و خود را مسلمان جلوه مى‏داد، و سوگند مى‏خورد که آن حضرت را دوست دارد و به خدا ایمان آورده، پیامبر هم که مأمور به ظاهر بود با او گرم مى‏گرفت، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در یک ماجرا زراعت بعضى از مسلمانان را آتش زد و چهارپایان آنان را کشت.

این سه آیه نازل شد و به این ترتیب پرده از روى کار او برداشته شد.

تفسیر:

در این آیه، اشاره سر بسته‏اى به بعضى از منافقان کرده، مى‏فرماید:                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 186

 «و بعضى از مردم چنین هستند که گفتار او در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مى‏شود (ولى در باطن چنین نیست) و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مى‏باشد، و او سرسخت‏ترین دشمنان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).

 (آیه 205)- سپس مى‏افزاید: «نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مى‏گرداند و از نزد تو خارج مى‏شود، کوشش مى‏کند که در زمین، فساد به راه بیندازد، و زراعت و چهارپایان را نابود کند با این که مى‏داند خدا فساد را دوست ندارد» (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ).

آرى! اگر اینها در اظهار دوستى و محبت به پیامبر اسلام و پیروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخریب نمى‏زدند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است، اما در باطن، بى‏رحم‏ترین، و سرسخت‏ترین دشمنانند.

 (آیه 206)- در این آیه مى‏افزاید: هنگامى که او را از این عمل زشت نهى کنند «و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعله‏ور مى‏گردد) و لجاج و تعصب، او را به گناه مى‏کشاند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).

او نه به اندرز ناصحان، گوش فرا مى‏دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف کاریهایش مى‏افزاید چنین کسى را جز آتش دوزخ رام نمى‏کند، و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «آتش دوزخ براى آنها کافى است و چه بد جایگاهى است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).

آیه 207-

شأن نزول:

مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى» مى‏گوید: هنگامى که پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت مهاجرت کند، و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او، محاصره کرده بودند دستور داد على علیه السّلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى که مخصوص به خود پیغمبر بود روى خود بکشد.

در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر قرار دادم کدامیک از شما حاضر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 187

 است ایثار به نفس کند؟ هیچ کدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اکنون على علیه السّلام در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على علیه السّلام نشسته بودند جبرئیل مى‏گفت: «به به آفرین به تو اى على خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى‏کند»! در این هنگام آیه نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.

تفسیر:

گر چه این آیه در مورد هجرت پیغمبر و فداکارى على علیه السّلام نازل شده، ولى مفهوم و محتواى کلى و عمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چیزى است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود، مى‏فرماید: «از میان مردم کسانى هستند که جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).

جمله (وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین این که بخشنده جان به انسان است همان را خریدارى مى‏کند و بالاترین بها را که همان خشنودى اوست به انسان مى‏پردازد! قابل توجه این که فروشنده «انسان» و خریدار «خدا» و متاع «جان» و بهاى معامله خشنودى ذات پاک اوست، در حالى که در موارد دیگر بهاى این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است.

به هر حال آیه فوق با توجه به شأن نزول یکى از بزرگترین فضائل على علیه السّلام است که در اکثر منابع اسلامى ذکر شده است.

 (آیه 208)- صلح جهانى تنها در سایه ایمان! بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد) در آیات گذشته، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همگى در صلح و آشتى درآیید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً).

از مفهوم این آیه چنین استفاده مى‏شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 188

 امکان پذیر است. اصولا در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و ...) یک حلقه محکم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، این حلقه اتصال تنها ایمان به خدا است که مافوق این اختلافات است.

سپس مى‏افزاید: «از گامهاى شیطان پیروى نکنید که او دشمن آشکار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).

در اینجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزه‏هاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونریزى از مراحل ساده و کوچک شروع مى‏شود، و به مراحل حاد و خطرناک منتهى مى‏گردد.

جمله إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ متضمن استدلال زنده و روشنى است، مى‏گوید دشمنى شیطان با شما چیزى مخفى و پوشیده نیست، او از آغاز آفرینش آدم براى دشمنى با او کمر بست، با این حال چگونه تسلیم وسوسه‏هاى او مى‏شوید!

 (آیه 209)- در این آیه به همه مؤمنان هشدار مى‏دهد که «اگر بعد از (این همه) نشانه‏ها و برنامه‏هاى روشن که به سراغ شما آمده لغزش کنید و تسلیم وسوسه‏هاى شیطان شوید و گامى بر خلاف صلح و سلام بردارید بدانید (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانید کرد) چرا که خداوند توانا و شکست‏ناپذیر و حکیم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).

برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است با این حال جایى براى لغزش و قبول وسوسه‏هاى شیطانى نیست! اگر منحرف شوید قطعا مقصر خود شمایید و بدانید خداوند قادر حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.

 (آیه 210)- این آیه گر چه از آیات پیچیده قرآن بنظر مى‏رسد لکن دقت روى تعبیرات آن ابهام را بر طرف مى‏سازد، در اینجا روى سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مى‏فرماید: «آیا آنها انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه‏هاى ابرها به سوى آنها بیایند» و دلایل دیگرى در اختیارشان بگذارند با این که چنین چیزى محال است و به فرض که محال نباشد چه ضرورتى دارد (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ).» در حالى که کار پایان گرفته است» (وَ قُضِیَ الْأَمْرُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 189

 در این که منظور از پایان گرفتن کار چیست؟ آنچه به نظر مى‏رسد این است که اشاره به نزول عذاب الهى به کافران لجوج باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و همه کارها به سوى خدا باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

امور مربوط به ارسال پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى و تبیین حقایق بازگشت به او مى‏کند همان گونه که امر حساب و مجازات و کیفر و پاداش به او باز مى‏گردد.

رؤیت خداوند-

بى‏شک مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى‏گیرد که داراى رنگ و مکان و محل است بنابراین، در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنى ندارد ذات پاک او نه در دنیا با این چشم دیده مى‏شود و نه در آخرت دلایل عقلى این مسأله به قدرى روشن است که ما را بى‏نیاز از شرح و بسط مى‏کند.

البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلما در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوى‏ترى دارد این مشاهده قوى‏تر خواهد بود «1».

 (آیه 211)- این آیه در حقیقت، یکى از مصادیق آیات گذشته است، چرا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان و کافران و منافقان بود، کافرانى که بر اثر لجاجت، آیات و دلایل روشن را نادیده گرفته به بهانه جویى مى‏پرداختند، و بنى اسرائیل یکى از مصادیق واضح این معنى هستند مى‏فرماید: «از بنى اسرائیل بپرس، چه نشانه‏هاى روشنى به آنها دادیم؟» ولى آنها این نشانه‏هاى روشن را نادیده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف کردند (سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ).

سپس مى‏افزاید: «کسى که نعمت خدا را بعد از آن که به سراغ او آمد تبدیل کند (و از آن سوء استفاده نماید، گرفتار عذاب شدید الهى خواهد شد) زیرا خداوند

__________________________________________________

 (1) براى شرح بیشتر رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 103 سوره انعام و «پیام قرآن» جلد 4، صفحه 221 تا 250.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 190

شدید العقاب است» (وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

منظور از تبدیل نعمت این است که انسان امکانات و منابع مادى و معنوى را که در اختیار دارد، در مسیرهاى انحرافى و گناه به کار گیرد، مسأله تبدیل نعمت، و سرنوشت دردناک ناشى از آن منحصر به بنى اسرائیل نیست، هم اکنون دنیاى صنعتى گرفتار این بدبختى بزرگ است زیرا با این که خداوند مواهب و نعمتها و امکاناتى در اختیار انسان امروز قرار داده که در هیچ دورانى از تاریخ سابقه نداشته، ولى بخاطر دورى از تعلیمات الهى پیامبران گرفتار تبدیل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناکى در راه فنا و نیستى خود به کار گرفته و از آن مخربترین سلاحها، براى ویرانى جهان ساخته و یا از قدرت مادى خویش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنیا را به جایگاهى ناامن از هر نظر مبدل کرده است.

آیه 212-

شأن نزول:

ابن عباس مفسر معروف مى‏گوید: این آیه در باره اقلیت اشرافى و رؤساى قریش نازل شد که زندگى بسیار مرفهى داشتند، و جمعى از مؤمنان ثابت قدم که از نظر زندگى مادى فقیر و تهیدست بودند را به باد استهزاء مى‏گرفتند و مى‏گفتند: اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصیتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف بزرگان از او پیروى مى‏کردند، آیه نازل شد و به سخنان بى‏اساس آنها پاسخ داد.

تفسیر:

شأن نزول این آیه مانع از آن نیست که یک قاعده کلى و عمومى از آن استفاده کرده یا آن را مکمل آیه پیشین در باره یهود بدانیم آیه مى‏گوید: «زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است» (زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا).

لذا از باده غرور سرمست شده «و افراد با ایمان را که احیانا دستشان تهى است به باد مسخره مى‏گیرند» (وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا).

این در حالى است که «این افراد با ایمان و تقوا در قیامت برتر از آنها هستند» آنها در اعلى علیین بهشتند و اینها در درکات جهنم (وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

زیرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عینى به خود مى‏گیرد و مؤمنان در درجات بالایى قرار خواهند گرفت، آنها گویى بر فراز آسمانها سیر مى‏کنند در حالى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 191

 که اینها در اعماق زمین مى‏روند و این جاى تعجب نیست «زیرا خداوند هر کس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).

اینها در حقیقت بشارت و آرامشى است براى مؤمنان فقیر و هشدار و تهدیدى است براى ثروتمندان مغرور و بى‏ایمان.

بى‏حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ایمان اشاره به این است که هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نیست بلکه مطابق کرم و لطف او است و مى‏دانیم لطف و کرمش حد و حدودى ندارد.

 (آیه 213)- بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولى و کلى و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن مى‏رود نخست مى‏فرماید: «انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند» (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً).

و در آن روز تضادى در میان آنها وجود نداشت، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود. (این مرحله اول زندگى انسانها بود) سپس زندگى انسانها شکل اجتماعى به خود گرفت زیرا انسان براى تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین مى‏گردد (و این مرحله دوم زندگى انسانها بود) ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده، و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع، و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایتهاى آنها مى‏گردد تا به اختلافات او در جنبه‏هاى مختلف پایان دهد (و این مرحله سوم بود) در اینجا «خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ). و این مرحله چهارم بود.

در اینجا انسانها با هشدارهاى انبیاء و توجه به مبدء و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در مى‏یابند براى گرفتن احکام و قوانین الهى آمادگى پیدا کردند و لذا مى‏فرماید: «خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 192

 در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ).

و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت- و این مرحله پنجم بود.

این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس، کار خود را در میان گروهى کرد لذا آیه مى‏فرماید: «در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود. آرى! آنها، بخاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.

در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء باز گشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: «خداوند مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود» در حالى که افراد بى‏ایمان و ستمگر خود خواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند هر که را بخواهد و لایق ببیند به راه مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

اشاره به این که مشیت الهى که آمیخته با حکمت او است گزاف و بى‏حساب نیست و از هر گونه تبعیض ناروا بر کنار است. تمام کسانى که داراى نیت پاک و روح تسلیم در برابر حقند مشمول هدایتهاى او مى‏شوند، اشتباهات عقیدتى آنها اصلاح مى‏گردد و از روشن بینیهاى مخصوصى بر خوردار مى‏شوند و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنیا پرستان بى‏ایمان بر کنار مى‏دارد و آرامش روح و اطمینان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مى‏بخشد.

آیه 214-

شأن نزول:

بعضى از مفسران گفته‏اند: هنگامى که در جنگ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 193

 احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند این آیه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و یارى نصرت به آنها داد.

تفسیر:

از این آیه چنین بر مى‏آید که جمعى از مؤمنان مى‏پنداشتند که عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خدا است بى‏آن‏که تلاش و کوششى به خرج دهند، قرآن در برابر این تفکر نادرست مى‏فرماید: «آیا گمان کردید داخل بهشت مى‏شوید بى‏آن‏که حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).

 «همانها که شداید و زیانهاى فراوان به آنها رسید و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند که پیامبر الهى و افرادى که ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کجاست!» (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ).

البته آنها این جمله را به عنوان اعتراض و ایراد نمى‏گفتند بلکه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مى‏کردند. و چون آنها نهایت استقامت خود را در برابر این حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد «آگاه باشید یارى خدا نزدیک است» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ).

در حقیقت این آیه به یکى از سنن الهى که در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى‏کند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مى‏دهد که براى پیروزى و موفقیت و نایل شدن به مواهب بهشتى، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکارى کنند و این آزمونى است که مؤمنان را پرورش مى‏دهد.

آیه 215-

شأن نزول:

 «عمرو بن جموح» پیرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد از چه چیز صدقه بدهم و به چه کسانى؟ این آیه نازل شد و به او پاسخ گفت.

تفسیر:

در قرآن مجید آیات فراوانى در باره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است همین امر سبب مى‏شد که در باره جزئیات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤال کنند لذا در آیه مورد بحث مى‏فرماید: «از تو سؤال مى‏کنند چه چیز را انفاق کنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 194

 سپس مى‏افزاید: «بگو هر خیر و نیکى (و هر گونه سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مى‏کنید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، باید باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ).

مسلما ذکر این پنج طایفه به عنوان بیان مصداقهاى روشن است و گر نه منحصر به آنها نمى‏باشد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و هر کار خیرى انجام مى‏دهید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).

لزومى ندارد تظاهر کنید، و مردم را از کار خویش آگاه سازید، چه بهتر که براى اخلاص بیشتر انفاقهاى خود را پنهان سازید، زیرا کسى که پاداش مى‏دهد از همه چیز با خبر است و کسى که جزا به دست اوست حساب همه نزد او است.

جمله «وَ ما تَفْعَلُوا» معنى وسیعى دارد که تمام اعمال خیر را شامل مى‏شود.

و جمله «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» (آنچه از نیکیها انفاق مى‏کنید) مى‏گوید: انفاق از هر موضوع خوبى مى‏تواند باشد، و تمام نیکیها را شامل مى‏شود از اموال باشد یا خدمات، از موضوعات مادى باشد یا معنوى.

در ضمن تعبیر به «خیر» نشان مى‏دهد که مال و ثروت ذاتا چیز بدى نیست، بلکه یکى از بهترین وسایل خیر است، مشروط بر این که به نیکى از آن بهره‏گیرى شود.

 (آیه 216)- آیه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خدا است و این هر دو در میدان فداکارى دوش به دوش یکدیگر قرار دارند. مى‏فرماید: «جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالى که از آن اکراه دارید» (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ).

تعبیر به «کُتِبَ» (نوشته شده) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن این فرمان الهى است.

براى انسانهاى معمولى یک امر طبیعى است که جنگ و لو با دشمن و در راه خدا خوشایند نیست زیرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 195

 و مشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و کسانى که در سطح بالایى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارایى است که همچون تشنه کامان به دنبال آن مى‏روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.

سپس به یک قانون کلى و اصل اساسى که حاکم بر قوانین تکوینى و تشریعى خداوند است اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «چه بسا شما از چیزى اکراه داشته باشید در حالى که براى شما خیر است و مایه سعادت و خوشبختى» (وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).

به عکس کناره‏گیرى از جنگ و عافیت طلبى ممکن است خوشایند شما نباشد در حالى که واقعا چنین نیست «چه بسا چیزى را دوست داشته باشید و آن براى شما شرّ است» (وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ).

و در پایان مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

پروردگار جهان با این لحن قاطع مى‏گوید که افراد بشر نباید تشخیص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره‏اى در برابر دریا است. آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهى روى در هم کشند. باید بطور قطع بدانند که خداوند اگر جهاد و روزه و حجّ را تشریع کرده همه به سود آنها است، توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مى‏دهد، و درک و دید او را از محیطهاى محدود فراتر مى‏برد و به نامحدود یعنى علم بى‏پایان خدا پیوند مى‏دهد.

آیه 217-

شأن نزول:

پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله «عبد اللّه بن جحش» را طلبید و نامه‏اى به او داد، به او فرمان داد پس از آن که دو روز راه پیمود، نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند، او پس از دو روز طى طریق نامه را گشود و چنین یافت: «پس از آن که نامه را باز کردى تا «نخله» (زمینى که بین مکه و طائف است) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 196

 هنگامى که به «نخله» رسیدند به قافله‏اى از قریش بر خورد کردند به آنها حمله کردند «عمر و بن حضرمى» را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند، پیغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماههاى حرام نبرد کنید، مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد صلّى اللّه علیه و آله جنگ و خونریزى را در ماههاى حرام حلال شمرده، آیه مورد بحث نازل شد و سپس «عبد اللّه بن جحش» و همراهانش اظهار کردند که در این راه براى درک ثواب جهاد کوشش کرده‏اند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه بعد (آیه 218) نازل گردید.

تفسیر:

این آیه در صدد پاسخ گویى به پاره‏اى از سؤالات در باره جهاد و استثناهاى آن است، نخست مى‏فرماید: «از تو در باره جنگ کردن در ماههاى حرام سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ).

سپس مى‏افزاید: «به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است» (قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ).

و به این ترتیب سنتى را که از زمانهاى قدیم و اعصار انبیاى پیشین در میان عرب در مورد تحریم پیکار در ماههاى حرام (رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعیت امضا مى‏کند.

سپس مى‏فرماید: چنین نیست که این قانون استثنایى نداشته باشد، نباید اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زیر چتر این قانون هر ظلم و فساد و گناهى را مرتکب شوند درست است که جهاد در ماه حرام مهم است «ولى جلوگیرى از راه خدا و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و خارج کردن و تبعید نمودن ساکنان آن، نزد خداوند از آن مهمتر است» (وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ).

سپس مى‏افزاید: «ایجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دین خدا) از قتل هم بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).

چرا که آن جنایتى است بر جسم انسان و این جنایتى است بر جان و روح و ایمان انسان، و بعد چنین ادامه مى‏دهد که مسلمانان نباید تحت تأثیر تبلیغات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 197

 انحرافى مشرکان قرار گیرند، زیرا «آنها دائما با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان باز گردانند» و در واقع به کمتر از این قانع نیستند (وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا).

بنابراین، محکم در برابر آنها بایستید، و به وسوسه‏هاى آنها در زمینه ماه حرام و غیر آن اعتنا نکنید و بعد به مسلمانان در زمینه بازگشت از دین خدا هشدار جدى داده مى‏گوید: «هر کس از شما مرتد شود و از دینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک او در دنیا و آخرت بر باد مى‏رود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى‏مانند» (وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

چه مجازاتى از این سخت‏تر و وحشتناکتر که تمام اعمال نیک انسان نابود شود.

 (آیه 218)- در این آیه به نقطه مقابل این گروه اشاره کرده و مى‏فرماید:

 «کسانى که ایمان آوردند و کسانى که هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند (و بر ایمان خود استوار ماندند) آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

آرى! این گروه در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان، هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتى نیز بشوند ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهى گردند.

آیه 219-

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه گفته‏اند: گروهى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش آمدند و عرض کردند حکم شراب و قمار، که عقل را زایل و مال را تباه مى‏کند بیان فرما. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسیر:

این آیه از یک سؤال در باره شراب و قمار شروع مى‏شود مى‏فرماید:

 «از تو در باره شراب و قمار سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ).

 «خمر» در اصطلاح شرع به معنى هر مایع مست کننده است هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است. «میسر» به معنى سهل و آسان است و از آنجا که قمار در نظر بعضى از مردم وسیله آسانى براى نیل به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 198

 مال و ثروت است به آن میسر گفته شده است.

سپس در جواب مى‏فرماید: «بگو در این دو، گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى) براى مردم ولى گناه آنها از نفعشان بیشتر است» (قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).

بنابراین، هیچ انسان عاقلى بخاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمى‏دهد.

دومین سؤالى که در این آیه مطرح است، سؤال در باره انفاق است، مى‏فرماید: «از تو سؤال مى‏کنند چه چیز انفاق کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).

 «بگو: از مازاد نیازمندیهایتان» (قُلِ الْعَفْوَ).

 «عفو» به معنى از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز و مقدار اضافى چیزى، و بهترین قسمت مال آمده است و ممکن است در اینجا به معنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران باشد، و مطابق این معنى تفسیر آیه چنین مى‏شود: «بگو:

بهترین انفاق، انفاق عفو و گذشت است».

با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مکه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه توزى، و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هیچ مانعى ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند، ولى نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهمتر از آن مى‏پردازد.

و بالاخره در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند آیات خود را چنین بیان مى‏کند شاید تفکر و اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).

آیه 220-

شأن نزول:

پس از نزول آیاتى «1» که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایى یتیمان و نیز از خوردن اموال آنها نهى شده مردمى که یتیمى در خانه داشتند، از کفالت وى فاصله گرفتند و حتى گروهى آنان را از خانه خود بیرون کردند و یا در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند که کمتر از بیرون کردن نبود، این عمل هم براى سرپرستان و هم براى یتیمان مشکلات فراوانى به بار مى‏آورد،

__________________________________________________

 (1) آیه 34، سوره اسراء و آیه 10، سوره نساء.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 199

خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤال کردند در پاسخ آنها این آیه نازل شد.

تفسیر:

در این آیه مرکز اصلى فکر و اندیشه را چنین بیان مى‏کند: «در دنیا و آخرت» (فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).

در حقیقت با این که انسان مأمور است در برابر خدا و پیامبران وى تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد، نه این که کورکورانه پیروى کند. و به عبارت روشنتر، باید از اسرار احکام الهى آگاه گردد، و با درک صحیح آنها را انجام دهد.

سپس به پاسخ سومین سؤال مى‏پردازد و مى‏فرماید: «از تو در باره یتیمان سؤال مى‏کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى‏). «بگو: اصلاح کار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ). «و اگر زندگى خود را با آنان بیامیزید (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند» (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ).

به این ترتیب قرآن، به مسلمانان گوشزد مى‏کند که شانه خالى کردن از زیر بار مسؤولیت سر پرستى یتیمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، کار درستى نیست.

سپس اضافه مى‏کند که «خداوند مفسد را از مصلح مى‏شناسد» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).

آرى! و از نیات همه شما آگاه است و آنها را که قصد سوء استفاده از اموال یتیمان دارند، و با آمیختن اموال آنها با اموال خود، به حیف و میل اموال یتیمان مى‏پردازند، از دلسوزان پاکدل واقعى مى‏شناسد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند اگر بخواهد مى‏تواند کار را بر شما سخت بگیرد و شما را به زحمت اندازد (و در عین دستور دادن به سرپرستى یتیمان، دستور دهد که اموال آنها را به کلى از اموال خود جدا سازید، ولى خدا هرگز چنین نمى‏کند) زیرا او توانا و حکیم است». (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.