آیه 221-
شأن نزول:
شخصى به نام «مرثد» از طرف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مأمور شد، که از مدینه به مکه برود، وى به قصد انجام فرمان رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله وارد مکه شد، و در آنجا با زن زیبایى به نام «عناق» که در زمان جاهلیت او را مىشناخت برخورد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 200
نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت کرد، اما «مرثد» که مسلمان شده بود تسلیم خواسته او نشد آن زن تقاضاى ازدواج نمود، «مرثد» جریان را به اطلاع پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رساند، این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بت پرست شایسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نیستند.
تفسیر:
مطابق شأن نزول، این آیه در واقع پاسخ به سؤال دیگرى در باره ازدواج با مشرکان است، مىفرماید: «با زنان مشرک و بت پرست مادام که ایمان نیارودهاند ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ).
سپس در یک مقایسه مىافزاید: «کنیزان با ایمان از زن آزاد بت پرست بهترند، هر چند زیبایى او شما را به اعجاب وا دارد» (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ).
بنابراین، هدف از ازدواج تنها کامجویى جنسى نیست، زن شریک عمر انسان و مربى فرزندان اوست نیمى از شخصیت او را تشکیل مىدهد، با این حال چگونه مىتوان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله کرد.
سپس به بخش دیگرى از این حکم پرداخته مىفرماید: «دختران خود را نیز به مردان بت پرست مادامى که ایمان نیاوردهاند ندهید (هر چند ناچار شوید آنها را به همسرى غلامان با ایمان درآورید زیرا) یک غلام با ایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعیت و زیبایى او) شما را به اعجاب آورد» (وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ).
بنابراین ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمنه نیز ممنوع است بلکه مسأله در این بخش از حکم، سختتر و مشکلتر است، چرا که تأثیر شوهر بر زن معمولا از تأثیر زن بر شوهر بیشتر است.
در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهى را براى به کار انداختن اندیشهها بیان مىکند، مىفرماید: «آنها- یعنى مشرکان- به سوى آتش دعوت مىکنند، در حالى که خدا (و مؤمنانى که مطیع فرمان او هستند) دعوت به بهشت و آمرزش به فرمانش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 201
مىکند» (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).
سپس مىافزاید: «و آیات خود را براى مردم روشن مىسازد، شاید متذکر شوند» (وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
بعضى از مفسران معاصر، اشاره به نکته ظریفى نمودهاند و آن این که آیه مورد بحث و 21 آیه دیگر که به دنبال آن مىآید احکام مربوط به تشکیل خانواده را در ابعاد مختلف بیان مىکند و در این آیات دوازده حکم در این رابطه بیان شده است: 1- حکم ازدواج با مشرکان 2- تحریم نزدیکى در حال حیض 3- حکم قسم به عنوان مقدمهاى بر مسأله ایلاء (منظور از ایلاء آن است که کسى سوگند یاد کند با همسرش نزدیکى نکند) 4- حکم ایلاء و به دنبال آن طلاق 5- عدّه نگهداشتن زنان مطلّقه، عدد طلاقها 7- نگهداشتن زن با نیکى یا رها کردن با نیکى 8- حکم شیر دادن نوزادان 9- عدّه زنى که شوهرش وفات کرده 10- خواستگارى زن قبل از تمام شدن عدّه او 11- مهر زنان مطلّقه قبل از دخول 12- حکم متعه، و این احکام با تذکرات اخلاقى و تعبیراتى که نشان مىدهد مسأله تشکیل خانواده نوعى عبادت پروردگار است، باید همراه با فکر و اندیشه باشد آمیخته شده است.
(آیه 222)
شأن نزول:
زنان در هر ماه به مدت، حد اقل سه روز و حد اکثر ده روز، قاعده مىشوند، و آن عبارت از خونى است که با اوصاف خاصى که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج مىگردد، زن را در چنین حال «حائض» و آن خون را خون حیض مىگویند.
جمعى از یهود مىگویند معاشرت مردان با این گونه زنان مطلقا حرام است، و لو این که به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگى در یک اتاق باشد.
در مقابل این گروه، نصارى مىگویند: هیچ گونه فرقى میان حالت حیض زن و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسى با آنان بىمانع مىباشد! مشرکین عرب، کم و بیش به خلق و خوى یهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند یهود رفتار مىکردند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهاى غیر قابل گذشت، سبب شد که بعضى از مسلمانان از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در این باره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 202
سؤال کنند، در پاسخ آنان این آیه نازل گردید.
تفسیر:
در این آیه به سؤال دیگرى برخورد مىکنیم و آن در باره عادت ماهیانه زنان است، مىفرماید: «از تو در باره (خون) حیض سؤال مىکنند بگو چیز زیان آورى است» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً).
و بلافاصله مىافزاید: حال که چنین است «از زنان در حالت قاعدگى کناره گیرى نمایید، و با آنها آمیزش جنسى نکنید تا پاک شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ).
زیرا آمیزش جنسى در چنین حالتى، علاوه بر این که تنفرآور است، زیانهاى بسیارى به بار مىآورد، که طب امروز نیز آن را اثبات کرده، از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد براى پرورش میکرب بیماریهاى آمیزشى (مانند: سفلیس و سوزاک) و نیز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد، لذا پزشکان، آمیزش جنسى با چنین زنانى را ممنوع اعلام مىکنند.
«ولى هنگامى که پاک شوند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید که خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد» (فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ).
(آیه 223)- در این آیه اشاره زیبایى به هدف نهایى آمیزش جنسى کرده مىفرماید: «همسران شما محل بذرافشانى شما هستند» (نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ).
«بنابراین هر زمان بخواهید مىتوانید با آنها آمیزش نمایید» (فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ).
در اینجا زنان تشبیه به مزرعه شدهاند، و این تشبیه ممکن است براى بعضى سنگین آید که چرا اسلام در باره نیمى از نوع بشر چنین تعبیرى کرده است در حالى که نکته باریکى در این تشبیه نهفته است، در حقیقت قرآن مىخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد که زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نیست، بلکه وسیلهاى است براى حفظ حیات نوع بشر، این سخن در برابر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 203
آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازى مىنگرند، هشدارى محسوب مىشود.
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح، آثار نیکى براى خود از پیش بفرستید» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ).
اشاره به این که هدف نهایى از آمیزش جنسى، لذت و کامجویى نیست بلکه باید از این موضوع، براى ایجاد و پرورش فرزندان، شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیره معنوى براى فرداى قیامت از پیش بفرستید، بنابراین در انتخاب همسر، باید اصولى را رعایت کنید که به این نتیجه مهم منتهى شود.
و در پایان آیه، دستور به تقوا مىدهد و مىفرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد، و به مؤمنان بشارت دهید» بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سایه تقوا (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 224)
شأن نزول:
میان داماد و دختر یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام عبد اللّه بن رواحه اختلافى روى داد، او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ گونه دخالتى نکند و در این راه گامى بر ندارد آیه نازل شد و این گونه سوگندها را ممنوع و بىاساس قلمداد کرد.
تفسیر:
این آیه و آیه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله سوگند است. و مقدمهاى محسوب مىشود براى بحث آیات آینده که سخن از «ایلاء» و سوگند در مورد ترک آمیزش جنسى با همسران مىگوید، نخست مىفرماید: «خداوند را در معرض سوگندهاى خود براى ترک نیکى و تقوا و اصلاح در میان مردم قرار ندهید و (بدانید) خدا شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از نیات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
به این ترتیب سوگند یاد کردن جز در مواردى که هدف مهمى در کار باشد عمل نامطلوبى است.
(آیه 225)- در این آیه براى تکمیل این مطلب مهم که قسم نباید مانع کارهاى خیر شود، مىفرماید: «خداوند شما را بخاطر سوگندهایى که بدون توجه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 204
یاد مىکنید مؤاخذه نخواهد کرد» (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ).
اما به آنچه دلهاى شما کسب کرده (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار یاد مىکنید) مؤاخذه مىکند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است» (وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
در این آیه خداوند به دو نوع سوگند اشاره کرده، نوع اول قسمهاى لغو است که هیچ گونه اثرى ندارد و نباید به آن اعتنا کرد و مخالفت آن کفاره ندارد زیرا از روى اراده و تصمیم نیست. نوع دوم سوگندهایى است که از روى اراده و تصمیم انجام مىگیرد و به تعبیر قرآن قلب انسان آن را کسب مىکند، این گونه قسم معتبر است و باید به آن پایبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب کفاره مىشود.
(آیه 226)- در دوران جاهلیت زن هیچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همین جهت براى جدایى از او و یا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت که یکى از آنها «ایلاء» بود به این ترتیب که هر زمان مردى از همسر خود متنفر مىشد، سوگند یاد مىکرد که با او همبستر نگردد و با این راه غیر انسانى همسر خود را در تنگناى شدیدى قرار مىداد، نه او را رسما طلاق مىداد و نه بعد از این سوگندها حاضر مىشد آشتى کند و زندگى مطلوبى داشته باشد. البته مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند آیه مورد بحث با این سنت غلط مبارزه کرده، و طریق گشودن این سوگند را بیان مىکند، مىفرماید: «کسانى که از زنان خود ایلاء مىکنند (سوگند براى ترک آمیزش جنسى مىخورند) حق دارند چهار ماه انتظار کشند» (لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
این چهار ماه مهلت براى این است که وضع خویش را با همسر خود روشن کنند و زن را از این نابسامانى، نجات دهند. سپس مىافزاید: «اگر (در این فرصت) تصمیم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! خداوند گذشته او را در این مسأله و همچنین شکستن سوگند را بر او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 205
مىبخشد- هر چند کفاره آن چنانکه خواهیم گفت به وقت خود باقى است.
(آیه 227)- «و اگر تصمیم به جدایى گرفتند (آن هم با شرایطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
و هر گاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، نه به زندگى سالم زناشویى باز گردد، و نه او را با طلاق رها سازد، در اینجا حاکم شرع دخالت مىکند و مرد را به زندان مىاندازد و بر او سخت مىگیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکى از دو راه را انتخاب کند و زن را از حال بلاتکلیفى در آورد.
(آیه 228)- در آیه قبل سخن از طلاق بود و در این آیه بخشى از احکام طلاق و آنچه مربوط به آن است بیان مىشود و در مجموع پنج حکم در آن بیان شده، نخست در باره عدّه مىفرماید: «زنان مطلّقه باید به مدت سه بار پاک شدن را انتظار بکشند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ).
«قُرُوءٍ» در آیه فوق به معنى ایام پاکى زن مىباشد، و از آنجا که طلاق باید در حال پاکى که با شوهر خود آمیزش جنسى نکرده باشد انجام گیرد این پاکى یک مرتبه محسوب مىشود، و هنگامى که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض این که پاکى سوم به اتمام رسید و لحظهاى عادت شد عدّه تمام شده و ازدواج او در همان حال جایز است.
دومین حکم، این است که «براى آنها حلال نیست که آنچه را در رحم آنان آفریده شده کتمان کنند، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند» (وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
قابل توجه این که مسأله آغاز و پایان ایام عدّه را که معمولا خود زن مىفهمد، نه دیگرى بر عهده او گذارده و گفتار او را سند قرار داده است.
سومین حکمى که از آیه استفاده مىشود، این است که شوهر در عدّه طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مىفرماید: «همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشویى) در این مدت عدّه (از دیگران) سزاوارترند هرگاه خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 206
در واقع در موقعى که زن در عدّه طلاق رجعى است، شوهر مىتواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد این معنى حاصل مىشود.
سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته مىفرماید: «و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است حقوق شایستهاى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ).
بنابراین همانطور که براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، همچنین زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آنند.
با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوى گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفتهتر باشند.
واژه «معروف» که به معنى کار نیک و معقول و منطقى است، در این آیات دوازده بار تکرار شده تا هشدارى به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویى و جلب رضاى الهى بکوشند.
و بالاخره در پایان آیه مىخوانیم: «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). و این اشارهاى است به این که حکمت و تدبیر الهى، ایجاب مىکند که هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب مىکند که در برابر وظایفى که بر عهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گیرد، تا تعادلى میان وظیفه حق برقرار شود.
(آیه 229)
شأن نزول:
زنى خدمت یکى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وى را طلاق مىدهد و سپس رجوع مىکند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد و در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 207
را هزار بار طلاق بدهد و رجوع کند و حدى بر آن نبود، هنگامى که این شکایت به محضر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسیر:
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مىکردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مىکردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مىفرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمىشود.
سپس مىافزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آیه مىفرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها دادهاید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).
بنابراین، شوهر نمىتواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.
در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مىگوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 208
سپس مىافزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.
و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مىفرماید:
«اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مىکنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 230)
شأن نزول:
در حدیثى آمده است که زنى خدمت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: من همسر پسر عمویم بودم او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردى ازدواج کردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آیا مىتوانم به شوهر اولم باز گردم؟
حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى مىتوانى که با همسر دوم آمیزش جنسى کرده باشى، در این هنگام آیه نازل شد.
تفسیر:
این آیه در حقیقت حکم تبصرهاى دارد که به حکم سابق ملحق مىشود مىفرماید: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، زن بر او بعد از آن حلال نخواهد شد مگر این که همسر دیگرى (به ازدواج دائمى) انتخاب کند (و با او آمیزش جنسى نماید در این صورت اگر همسر دوم) او را طلاق داد، گناهى ندارد که آن دو بازگشت کنند، (و آن زن با همسر اولش بار دیگر ازدواج نماید) مشروط بر این که امید داشته باشد که حدود الهى را محترم مىشمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).
و در پایان تأکید مىکند «اینها حدود الهى است که براى افرادى که آگاهند بیان مىکند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 231)- باز هم محدودیتهاى دیگر طلاق! به دنبال آیات گذشته این برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 209
آیه نیز اشاره به محدودیتهاى دیگرى در امر طلاق مىکند تا از نادیده گرفتن حقوق زن جلوگیرى کند در آغاز مىگوید: «هنگامى که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهاى عدّه رسیدند (باز مىتوانید با آنها آشتى کنید) یا به طرز پسندیدهاى آنها را نگاه دارید، و یا به طرز پسندیدهاى رها سازید» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
یا صمیمانه تصمیم به ادامه زندگى زناشویى بگیرید و یا اگر زمینه را مساعد نمىبینید با نیکى از هم جدا شوید.
سپس به مفهوم مقابل آن اشاره کرده مىفرماید: «هرگز بخاطر ضرر زدن و تعدى کردن آنها را نگه ندارید» (وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا).
این جمله تفسیر کلمه «معروف» است، زیرا در جاهلیت گاه بازگشت به زناشویى را وسیله انتقامجویى قرار مىدادند، لذا با لحن قاطعى مىگوید: «هرگز نباید چنین فکرى در سر بپرورانید».
«چرا که هر کس چنین کند به خویشتن ظلم و ستم کرده» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
سپس به همگان هشدار مىدهد و مىفرماید: «آیات خدا را به استهزاء نگیرید» (وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً).
بنابراین نباید با چشم پوشى از روح احکام الهى و چسبیدن به ظواهر خشک و قالبهاى بى روح، آیات الهى را بازیچه و ملعبه خود قرار داد که گناه این کار شدیدتر، و مجازاتش دردناکتر است. سپس مىافزاید: «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید و آنچه از کتاب آسمانى و دانش بر شما نازل کرده و شما را با آن پند مىدهد» (وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ).
«و تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
جمله فوق، هشدار مىدهد که در مورد حقوق زنان، از موقعیت خود سوء استفاده نکنند و بدانند که خداوند حتى از نیات آنها آگاه است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 210
(آیه 232)
شأن نزول:
یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «معقل بن یسار» خواهرى به نام جملاء داشت که از همسرش طلاق گرفته بود، بعد از پایان عدّه مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید، ولى برادرش از این کار مانع شد، آیه نازل شد و او را از مخالفت با چنین ازدواجى نهى کرد.
تفسیر:
شکستن یکى دیگر از زنجیرهاى اسارت- در زمان جاهلیت زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند.
از جمله در انتخاب همسر به خواسته و میل زن هیچ گونه اهمیتى داده نمىشد، حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىکرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پیوستن او به همسر اول بستگى به اراده مردان فامیل داشت و بسیار مىشد با این که زن و شوهر بعد از جدایى علاقه به باز گشت داشتند مردان خویشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند، قرآن صریحا این روش را محکوم کرده مىگوید:
«هنگامى که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رسانیدند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش ازدواج کنند اگر در میان آنها رضایت به طرز پسندیدهاى حاصل شود» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس در ادامه آیه، بار دیگر هشدار مىدهد و مىفرماید: «این دستورى است که تنها افرادى از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از آن پند مىگیرند» (ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
و باز براى تأکید بیشتر مىگوید: «این براى پاکى و نموّ (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگیها مفیدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانید» (ذلِکُمْ أَزْکى لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
این بخش از آیه، در واقع مىگوید: این احکام همه به نفع شما بیان شده منتهى کسانى مىتوانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبدء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 211
(آیه 233)- هفت دستور در باره شیر دادن نوزادان! این آیه که در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشویى است، به سراغ یک مسأله مهم یعنى مسأله «رضاع» (شیر دادن) رفته و جزئیات آن را باز گو مىکند.
1- نخست مىگوید: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مىدهند» (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ).
بنابراین، هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است اما حق شیر دادن در دو سال شیر خوارگى به مادر داده شده و او است که مىتواند در این مدت از فرزند خود نگاهدارى کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است. و این یک حق دو جانبه است که هم براى رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر.
2- سپس مىافزاید: «این براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را کامل کند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ).
یعنى مدت شیر دادن طفل لازم نیست، همواره دو سال باشد، دو سال براى کسى است که مىخواهد شیر دادن را کامل کند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.
3- هزینه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شیر دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شیر دهد. لذا در ادامه آیه مىفرماید:
«و بر آن کسى که فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراک و پوشاک مادران را بطور شایسته بپردازد» (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
در اینجا تعبیر به «الْمَوْلُودِ لَهُ» (کسى که فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبیر به «اب» (پدر) قابل توجه است، گویى مىخواهد عواطف پدر را در راه انجام وظیفه مزبور، بسیج کند، یعنى اگر هزینه کودک و مادرش در این موقع بر عهده مرد گذاشته شده به خاطر این است که فرزند او و میوه دل اوست، نه یک فرد بیگانه.
توصیف به «معروف» (بطور شایسته) نشان مىدهد که پدران در مورد لباس و غذاى مادر، باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 212
بگیرند، نه سختگیرى کنند و نه اسراف.
و براى توضیح بیشتر مىفرماید: «هیچ کس موظف نیست بیش از مقدار توانایى خود را انجام دهد» (لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها).
4- سپس به بیان حکم مهم دیگرى پرداخته، مىفرماید: «نه مادر (بخاطر اختلاف با پدر) حق دارد به کودک ضرر زند، و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)» (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ).
یعنى هیچ یک از این دو حق ندارند سرنوشت کودک را مال المصالحه اختلاف خویش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد کنند.
5- سپس به حکم دیگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مىپردازد مىفرماید:
«و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ).
یعنى: آنها باید نیازهاى مادر را در دورانى که به کودک شیر مىدهد تأمین کنند.
6- در ادامه آیه، سخن از مسأله باز داشتن کودک از شیر به میان آمده اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جملههاى سابق، زمانى براى شیر دادن کودک تعیین شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با یکدیگر مىتوانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر باز دارند، مىفرماید: «اگر آن دو با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را (زودتر از دو سال یا بیست و یک ماه) از شیر باز گیرند گناهى بر آنها نیست» (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما).
7- گاه مىشود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مىکند و یا به راستى مانعى براى او پیش مىآید، در این صورت باید راه چارهاى اندیشید و لذا در ادامه آیه مىفرماید: «اگر (با عدم توانایى یا عدم موافقت مادر) خواستید دایهاى براى فرزندان خود بگیرید، گناهى بر شما نیست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شایسته بپردازید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 213
بنابراین، انتخاب دایه به جاى مادر، بىمانع است مشروط بر این که این امر سبب از بین رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود.
و در پایان آیه به همگان هشدار مىدهد که «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خدا به آنچه انجام مىدهید بیناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
مبادا کشمکش میان مرد و زن، روح انتقامجویى را در آنها زنده کند و سرنوشت یکدیگر و یا کودکان مظلوم را به خطر اندازد، همه باید بدانند خدا دقیقا مراقب آنها است.
(آیه 234)- خرافاتى که زنان را بیچاره مىکرد! یکى از مسائل و مشکلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفى رعایت حریم زندگانى زناشویى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى این منظور بوده است گر چه گاهى در این رسوم آن چنان افراط مىکردند که عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مىدادند و گاهى جنایتآمیزترین کارها را در مورد او مرتکب مىشدند به عنوان نمونه! بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده و یا بعضى او را با مرد دفن مىکردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشین مىکردند و در پارهاى از قبایل زنها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهاى مندرس و کثیف دور از هر گونه آرایش و زیور و حتى شستشو به سر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند. این آیه بر تمام این خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه مىدهد بعد از نگاهدارى عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته اقدام به ازدواج کنند، مىفرماید: «کسانى که از شما مىمیرند و همسرانى از خود باقى گذارند، آنها باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند و هنگامى که مدّتشان سر آمد، گناهى بر شما نیست که هر چه مىخواهند در باره خودشان بطور شایسته انجام دهند» و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند. (وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 214
و از آنجا که گاه اولیاء و بستگان زن، دخالتهاى بىمورد در کار او مىکنند و یا منافع خویش را در ازدواج آینده زن در نظر مىگیرند، در پایان آیه خداوند به همه هشدار مىدهد و مىفرماید: «خداوند از هر کارى که انجام مىدهید آگاه است» و هر کس را به جزاى اعمال نیک و بد خود مىرساند (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 235)- در این آیه به یکى از احکام مهم زنانى که در عدّه هستند (به تناسب بحثى که در باره عدّه وفات گذشت) اشاره کرده، مىفرماید: «گناهى بر شما نیست که از روى کنایه (از زنانى که در عدّه وفات هستند) خواستگارى کنید، و یا در دل تصمیم داشته باشید، خدا مىدانست شما به یاد آنها خواهید افتاد، ولى با آنها در تنهایى با صراحت وعده ازدواج نگذارید، مگر این که به طرز شایستهاى (با کنایه) اظهار کنید» (وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).
در حقیقت این یک امر طبیعى است که با فوت شوهر، زن به سرنوشت آینده خود فکر مىکند و مردانى نیز ممکن است- بخاطر شرایط سهلتر که زنان بیوه دارند- در فکر ازدواج با آنان باشند.
سپس در ادامه آیه مىفرماید: « (ولى در هر حال) عقد نکاح را نبندید تا عدّه آنها به سر آید» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ).
و بطور مسلم اگر کسى در عدّه، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلکه اگر آگاهانه این کار را انجام دهد سبب مىشود که آن زن براى همیشه نسبت به او حرام گردد.
و به دنبال آن مىفرماید: «بدانید خداوند آنچه را در دل دارید مىداند، از مخالفت او بپرهیزید و بدانید که خداوند آمرزنده و داراى حلم است» و در مجازات بندگان عجله نمىکند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
(آیه 236)- باز در ادامه احکام طلاق در این آیه و آیه بعد احکام دیگرى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 215
بیان شده است نخست مىفرماید: «گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از این که با آنها تماس پیدا کنید (و آمیزش جنسى انجام دهید) و تعیین مهر نمایید، طلاق دهید» (لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً).
البته این در صورتى است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى، متوجه شوند که به جهاتى نمىتوانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند، زیرا در مراحل بعد کار مشکلتر مىشود.
سپس به بیان حکم دیگرى در این رابطه مىپردازد و مىفرماید: «در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى) بهرهمند سازید» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).
ولى در پرداخت این هدیه، قدرت و توانایى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آیه مىگوید: «بر آن کسى که توانایى دارد به اندازه تواناییش، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایستهاى لازم است، و این حقى است بر نیکوکاران» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ).
توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز در خور تواناییشان این هدیه را بپردازند از آنجا که این هدیه اثر قابل ملاحظهاى در جلوگیرى از حس انتقامجویى و رهایى زن از عقدههایى که ممکن است، بر اثر گسستن پیوند زناشویى حاصل شود در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مىگوید: «این عمل بر نیکوکاران لازم است» یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.
(آیه 237)- در این آیه سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى، جدا مىشوند، مىفرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، لازم است نصف آنچه را تعیین کردهاید به آنها بدهید» (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).
این حکم قانونى مسأله است، که به زن حق مىدهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 216
ولى بعد به سراغ جنبههاى اخلاقى و عاطفى مىرود و مىفرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولى آنها یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد» (إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ).
در جمله بعد مىگوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکارى نزدیکتر است و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان» در این مسائل تأکید مىکند، که حتى طلاق و جدایى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گیرد.
(آیه 238)
شأن نزول:
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمىکردند، و به دنبال آنها بعضى از مؤمنین نیز از شرکت در جمات خوددارى کرده بودند، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از این جهت ناراحت بود حتى آنها را تهدید به مجازات شدید کرد، لذا در حدیثى نقل شده که پیامبر در گرماى فوق العاده نیمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مىگذارد و این نماز براى اصحاب و یاران سختترین نماز بود، بطورى که پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک صف یا دو صف بیشتر نبود، در اینجا فرمود: من تصمیم گرفتهام خانه کسانى که در نماز ما شرکت نمىکنند بسوزانم، آیه نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با جماعت) تأکید کرد.
تفسیر:
اهمیت نماز، مخصوصا نماز وسطى- از آنجا که نماز مؤثرترین رابطه انسان با خداست، در آیات قرآن تأکید فراوانى روى آن شده، از جمله در آیه مورد بحث مىفرماید: «در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى، مداومت کنید و در حفظ آن کوشا باشید» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى).
«و با خضوع و خشوع و توجه کامل، براى خدا بپا خیزید» (وَ قُومُوا لِلَّهِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 217
قانِتِینَ)
.
مبادا گرما و سرما گرفتاریهاى دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از این امر مهم باز دارد. منظور از «صلاة وسطى» (نماز میانه) همان نماز ظهر است.
تأکید روى این نماز بخاطر این بوده که بر اثر گرمى هواى نیمروز تابستان، یا گرفتاریهاى شدید کسب و کار نسبت به آن کمتر اهمیت مىدادند.
(آیه 239)- در این آیه تأکید مىکند که در سختترین شرایط حتى در صحنه جنگ نباید نماز فراموش شود. منتها در چنین وضعى، بسیارى از شرایط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام رکوع و سجود بطور متعارف، ساقط مىشود.
لذا مىفرماید: «و اگر (بخاطر جنگ یا خطر دیگرى) بترسید باید (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید» و رکوع و سجود را با ایماء و اشاره بجا آورید (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً).
بنابراین، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنیت نیست، بلکه در همه حال باید نماز را بجا آورد.
«اما به هنگامى که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید، آن چنانکه به شما، چیزهایى را تعلیم داد که نمىدانستید» و نماز را در این حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرایط انجام دهید (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).
روشن است شکرانه این تعلیم الهى که طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل کردن بر طبق آن است.
(آیه 240)- قرآن بار دیگر به مسأله ازدواج و طلاق و امورى در این رابطه بازگشته و نخست در باره شوهرانى سخن مىگوید که در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود بجاى مىگذارند، مىفرماید: «و کسانى که از شما مىمیرند- یعنى در آستانه مرگ قرار مىگیرند- و همسرانى از خود باقى مىگذارند باید براى همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنها را بهرهمند سازند، و از خانه بیرون نکنند» در خانه شوهر باقى بمانند و هزینه زندگى آنها پرداخت شود (وَ الَّذِینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 218
یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ)
.
البته این در صورتى است که آنها از خانه شوهر بیرون نروند «و اگر بیرون روند (حقى در هزینه و سکنى ندارند ولى) گناهى بر شما نیست، نسبت به آنچه در باره خود از کار شایسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عدّه) انجام مىدهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).
در پایان آیه، گویا براى این که چنین زنانى از آینده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده مىفرماید: خداوند قادر است که راه دیگرى بعد از فقدان شوهر پیشین در برابر آنها بگشاید، و اگر مصیبتى به آنها رسیده حتما حکمتى در آن بوده است، زیرا «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
اگر از روى حکمتش درى را ببندد، به لطفش در دیگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نیست.
بسیارى از مفسران معتقدند که این آیه به وسیله آیه 234 همین سوره که قبلا گذشت و در آن، عدّه وفات چهار ماه و ده روز تعیین شده بود نسخ شده است و مقدم بودن آن آیه بر این آیه از نظر ترتیب و تنظیم قرآنى دلیل بر این نیست که قبلا نازل شده است.
(آیه 241)- در این آیه به یکى دیگر از احکام طلاق پرداخته مىفرماید:
«براى زنان مطلّقه، هدیه شایستهاى این حقى است بر پرهیزکاران» که از طرف شوهر پرداخته مىشود (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ).
حکم در این آیه به قرینه آیه 236 که گذشت، در مورد زنانى است که مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از آمیزش جنسى، طلاق داده مىشوند.
(آیه 242)- در این آیه که آخرین آیه مربوط به طلاق است، مىفرماید: «این چنین خداوند آیات خود را براى شما شرح مىدهد شاید اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
بدیهى است که منظور از اندیشه کردن و تعقل، آن است که مبدء حرکت به سوى عمل باشد، و گر نه اندیشه تنها در باره احکام نتیجهاى نخواهد داشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 219
(آیه 243)
شأن نزول:
در یکى از شهرهاى شام بیمارى طاعون راه یافت و مردم یکى پس از دیگرى از دنیا مىرفتند در این میان عده بسیارى به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایى یابند آن محیط و دیار را ترک گفتند از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با نادیده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبیعى دچار غرور شدند پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیمارى نابود ساخت.
تفسیر:
این آیه اشاره سر بسته، و در عین حال آموزندهاى است، به سرگذشت عجیب یکى از اقوام پیشین، که بیمارى مسرى وحشتناکى در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، مىفرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالى که هزاران نفر بودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت کار آنها اشاره کرده مىفرماید: «خداوند به آنها فرمود:
بمیرید» و به آن بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).
«سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى دیگران باشد (ثُمَّ أَحْیاهُمْ).
این امر تکوینى، همانند امرى است که در آیه 82 سوره یس آمده، آنجا که مىفرماید: «امر او تنها این است که هنگامى که چیزى را اراده کند مىگوید: ایجاد شو و فورا موجود مىشود»! جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعاى حزقیل پیامبر، صورت گرفت و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم) در پایان آیه مىفرماید:
«خداوند نسبت به بندگان خود احسان مىکند، ولى بیشتر مردم، شکر او را بجا نمىآورند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهاى اویند.
دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق- ره- به این آیه براى امکان مسأله برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 220
«رجعت» استدلال کرده و مىگوید: یکى از عقاید ما اعتقاد به رجعت است (که گروهى از انسانهاى پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگى باز مىگردند).
و نیز مىتواند این آیه سندى براى مسأله معاد و احیاى مردگان در قیامت باشد.
(آیه 244)- از اینجا آیات جهاد شروع مىشود، نخست مىفرماید: «در راه خدا پیکار کنید، و بدانید خداوند شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از انگیزههاى درونى شما و نیّانتان در امر جهاد آگاه است (وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
(آیه 245)
شأن نزول:
چنین نقل شده که روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس صدقهاى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت، ابو الدحداح انصارى عرض کرد اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر یکى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دو برابر آن در بهشت خواهم داشت، فرمود: آرى! سپس او باغى را که بهتر بود به عنوان صدقه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داد، آیه نازل شد، و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او کرد و این است معنى «أَضْعافاً کَثِیرَةً».
تفسیر:
در این آیه مىفرماید: «کیست که به خدا وام نیکویى دهد (و از اموالى که او بخشیده است در طریق جهاد و در طریق حمایت مستمندان، انفاق کند) تا خداوند آن را براى او، چندین برابر کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً).
بنابراین وام دادن به خداوند به معنى انفاقهایى است که در راه جهاد مىشود.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مىکند و همه شما به سوى او باز مىگردید» (وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
اشاره به این که تصور نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم مىکند زیرا گسترش و محدودیت روزى شما به دست خداست.
چرا تعبیر به قرض؟ در چندین آیه از قرآن مجید در مورد انفاق در راه خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 221
تعبیر به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است، و این نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یکسو و کمال اهمیت مسأله انفاق را از سوى دیگر مىرساند، در نهج البلاغه على علیه السّلام مىفرماید: «خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالى که گنجهاى آسمان و زمین از آن اوست و بىنیاز و ستوده (آرى، اینها نه از جهت نیاز اوست) بلکه مىخواهد شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید».
(آیه 246)- یک ماجراى عبرت انگیز! قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبریهاى خردمندانه موسى (ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد «1» بود.
ولى همین پیروزیها و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند. سر انجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند این وضع سالها ادامه داشت تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل» را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان او با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند.
«اشموئیل» به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیدم. در این آیه، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده مىفرماید: «آیا ندیدى جمعى از اشراف
__________________________________________________
(1) «صندوق عهد» یا «تابوت» همان صندوقى بود که مادر موسى او را در آن نهاد و به دریا افکند و هنگامى که به وسیله عمّال فرعون از دریا گرفته شد و موسى را از آن بیرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگاهدارى مىشد و سپس به دست بنى اسرائیل افتاد، بنى اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم مىشمردند و به آن تبرّک مىجستند، موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدّس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در آن نهاد، و به وصىّ خویش «یوشع بن نون» سپرد به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنى اسرائیل بیشتر شد، و لذا در جنگها آن را با خود مىبردند و اثر روانى و معنوى خاصّى در آنها مىگذارد ولى تدریجا مبانى دین آنها ضعیف شد، و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند اما «اشموئیل» به آنها وعده داد که صندوق عهد به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 222
بنى اسرائیل را بعد از موسى (ع) که به پیامبر خود گفتند زمامدارى براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
قابل توجه این که آنها نام این مبارزه را «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (در راه خدا) گذاردند از این تعبیر روشن مىشود که آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند فى سبیل اللّه محسوب مىشود. به هر حال پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمىدید به آنها «گفت: اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید» (قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا).
آنها در پاسخ گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم»! و شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شدهاند (قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا).
اما هیچ یک از اینها نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، و لذا در ادامه آیه مىخوانیم: «هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد جز عده کمى همگى سر پیچى کردند و خداوند ستمکاران را مىداند» و مىشناسد و به آنها کیفر مىدهد (فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ).
بعضى عده وفاداران را 313 نفر نوشتهاند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.
(آیه 247)- در هر صورت پیامبرشان، طبق وظیفهاى که داشت به درخواست آنها پاسخ گفت، و طالوت را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید «و به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً).
از تعبیر ملکا چنین برمىآید که طالوت، تنها فرمانده لشگر نبود بلکه زمامدار کشور هم بود. از اینجا مخالفت شروع شد، گروهى گفتند: «چگونه او بر ما حکومت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 223
داشته باشد با این که ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادى ندارد» (قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ).
در واقع آنها به انتخاب خداوند اعتراض کردند- طالوت جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود- ولى قرآن پاسخ دندانشکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مىکند «گفت:
خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
نخست: این که این گزینش خداوند حکیم است و دوم این که شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کردهاید، نسب عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست.
سپس مىافزاید: «خداوند ملک خود را به هر کس بخواهد مىبخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است» (وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسایل مختلف از سوى خداست.
(آیه 248)- این آیه نشان مىدهد که گویا بنى اسرائیل هنوز به مأموریت طالوت از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند، «پیامبر آنها به آنها گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مىکنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 249)- سر انجام به رهبرى و فرماندهى طالوت تن در دادند و او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 224
لشگرهاى فراوانى را بسیج کرد و به راه افتاد، و در اینجا بود که بنى اسرائیل در برابر آزمون عجیبى قرار گرفتند بهتر است این سخن را از زبان قرآن بشنویم، مىفرماید:
«هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشگر بنى اسرائیل منصوب شد سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان مىکند، آنها که از آن بنوشند از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نچشند از منند» (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ).
در اینجا لشگریان طالوت در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مسأله مقاومت شدید در برابر تشنگى، و چنین آزمونى براى این لشگر- مخصوصا با سابقه بدى که بنى اسرائیل در بعضى جنگها داشتند- ضرورت داشت.
ولى اکثریت آنها از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند، چنانکه قرآن مىگوید: «آنها همگى- جز عده کمى از آنها، از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ).
سپس مىافزاید: «هنگامى که او (طالوت) و افرادى که به وى ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند، گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم» (فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).
و در ادامه مىفرماید: «آنها که مىدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به رستاخیز و وعدههاى الهى ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروههاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروههاى عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است» (قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ).
(آیه 250)- در این آیه مسأله رویارویى دو لشگر مطرح مىشود، مىفرماید: «هنگامى که آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائیل) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز گامهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 225
ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
در حقیقت طالوت و سپاه او سه چیز طلب کردند. نخست صبر و استقامت، دومین تقاضاى آنها از خدا این بود که گامهاى ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم در واقع دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلما ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است، سومین تقاضاى آنها این بود که «ما را بر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن» که نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.