آیه های 251 تا 270 سوره بقره

(آیه 251)- به یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در این آیه مى‏فرماید: «آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت واداشتند» (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ).

 «و داود (جوان کم سن و سال و نیرومند شجاعى که در لشگر طالوت بود) جالوت را کشت» (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ).

این جوان با فلاخنى که در دست داشت، یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شد و در آن فرو نشست و فریادى کشید و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند، گویا خداوند مى‏خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشگرى انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده‏اى آن هم با یک سلاح ظاهرا بى‏ارزش، از پاى در مى‏آید! سپس مى‏افزاید: «خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه مى‏خواست به او تعلیم داد» (وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ).

گر چه در این آیه تصریح نشده که این داود همان داود، پیامبر بزرگ بنى اسرائیل، پدر سلیمان است ولى جمله فوق نشان مى‏دهد که او به مقام نبوت رسید.

و در پایان آیه به یک قانون کلى اشاره فرموده مى‏گوید: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند سراسر روى زمین فاسد مى‏شود، ولى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 226

 خداوند نسبت به تمام جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ).

این آیات، بشارت است براى مؤمنان که در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوتها و جباران قرار مى‏گیرند در انتظار نصرت و پیروزى الهى باشند.

 (آیه 252)- این آیه اشاره به داستانهاى متعددى است که در آیات گذشته در باره بنى اسرائیل بیان شده است که هر کدام نشانه‏اى از قدرت و عظمت پروردگار است و پاک از هر گونه خرافه و افسانه و اساطیر بر پیامبر نازل گردیده و در آن مى‏فرماید: «اینها آیات خداست که به حق بر تو مى‏خوانیم و تو از رسولان هستى» (تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).

آغاز جزء سوم قرآن مجید

ادامه سوره بقره‏

 (آیه 253)- نقش پیامبران در زندگى انسانها! این آیه اشاره‏اى به درجات انبیاء و مراتب آنها و گوشه‏اى از رسالت آنها در جامعه انسانى مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى دادیم» (تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).

تعبیر به فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ به روشنى مى‏رساند که همه پیامبران الهى با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام یکسان نبودند.

سپس به ویژگى بعضى از آنان پرداخته مى‏فرماید: «بعضى از آنان را خدا با او سخن گفت» (مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ).

و منظور از آن موسى (ع) است که به «کلیم اللّه» معروف شده است.

سپس مى‏افزاید: «و درجات بعضى را بالا برد» (وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ). که نمونه کامل آن پیامبر گرامى اسلام است که آیینش کاملترین و آخرین آیینها بود، و یا منظور از آن بعضى از پیامبران پیشین مانند ابراهیم و امثال اوست.

سپس به سراغ امتیاز حضرت مسیح (ع) رفته مى‏فرماید: «ما به عیسى بن مریم نشانه‏هاى روشن دادیم، و او را با روح القدس تأیید کردیم» (وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 227

 مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)

.

نشانه‏هاى روشن، اشاره به معجزاتى مانند شفاى بیماران غیر قابل علاج و احیاى مردگان، و معارف عالى دینى است. و منظور از روح القدس پیک وحى خداوند یعنى جبرئیل، یا نیروى مرموز معنوى خاصى است که در اولیاء اللّه با تفاوتهایى وجود دارد.

در ادامه آیه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیاء کرده مى‏فرماید:

 «اگر خدا مى‏خواست کسانى که بعد از آنان بودند، پس از آن که آن همه نشانه‏هاى روشن براى آنان آمد، به جنگ و ستیز با یکدیگر نمى‏پرداختند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ).

یعنى اگر خدا مى‏خواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، ولى سنت الهى بر این بوده و هست که مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.

ولى آنها از آزادى خود سوء استفاده کردند «و راه اختلاف پیمودند» (وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا). در حقیقت اختلافات میان پیروان راستین و حقیقى مذاهب نبوده بلکه «میان» پیروان و «مخالفان» مذهب صورت گرفته است. «پس بعضى از آنها ایمان آوردند و بعضى کافر شدند» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ).

بار دیگر تأکید مى‏کند که این کار براى خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات آنها را بگیرد، زیرا «اگر خدا مى‏خواست هرگز آنها با یکدیگر جنگ نمى‏کردند ولى خداوند آن را که اراده کرده (و بر طبق حکمت و هماهنگ با هدف آفرینش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است) به جا مى‏آورد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).

بدون شک گروهى از این آزادى نتیجه منفى مى‏گیرند ولى در مجموع وجود آزادى از مهمترین ارکان تکامل انسان است، زیرا تکامل اجبارى تکامل محسوب نمى‏شود.

(آیه 254)- انفاق یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت! در این آیه روى سخن را به مسلمانان کرده و به یکى از وظایفى که سبب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 228

 وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعى و جهاد مى‏شود اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ).

از تهدیدى که در ذیل آیه آمده استفاده مى‏شود منظور، انفاق واجب یعنى زکات است.

سپس مى‏افزاید: امروز که توانایى دارید انفاق کنید «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است و نه رابطه دوستى و نه شفاعت» (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «کافران همان ظالمانند» (وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

اشاره به این که آنها که انفاق و زکات را ترک مى‏کنند هم به خویشتن ستم روا مى‏دارند و هم به دیگران.

 «کفر» در اینجا به معنى سر پیچى و گناه و تخلف از دستور خداست.

 (آیه 255)- «آیة الکرسى» یکى از مهمترین آیات قرآن! در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که از ابىّ بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسى که جان محمد صلّى اللّه علیه و آله در دست اوست این آیه داراى دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهى تسبیح و تقدیس خدا مى‏گویند.

در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «هر کس آیة الکرسى را یکبار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا، و هزار امر ناخوشایند از آخرت را از او برطرف مى‏کند که آسانترین ناخوشایند دنیا، فقر، و آسانترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است».

تفسیر:

ابتدا از ذات اقدس الهى و مسأله توحید و اسماء حسنى و صفات او شروع مى‏کند مى‏فرماید: «خداوند هیچ معبودى جز او نیست» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

 «اللَّهُ» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 229

 و جلال و جمال است.

سپس مى‏افزاید: «خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند» (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).

بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا که حیاتش عین ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است. لذا پس از مدتى مى‏میرند! اما در خداوند چنین نیست چنانکه در آیه 58 سوره فرقان مى‏خوانیم: «توکل بر ذات زنده‏اى کن که هرگز نمى‏میرد».

سپس در ادامه آیه مى‏افزاید: «هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمى‏گیرد» و لحظه‏اى از تدبیر جهان غافل نمى‏شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).

 «سِنَةٌ» خوابى است که به چشم عارض مى‏شود، اما وقتى عمیقتر شد و به قلب عارض شد «نَوْمٌ» گفته مى‏شود. این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظه‏اى قطع نمى‏گردد.

سپس به مالکیت مطّلقه خداوند اشاره کرده مى‏فرماید: «براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

و این پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حىّ و قیوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.

ناگفته پیداست توجه به این صفت که همه چیز مال خداست اثر تربیتى مهمى در انسانها دارد زیرا هنگامى که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده بطور مسلم انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز مى‏دارد.

در ششمین توصیف مى‏فرماید: «کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ).

در واقع با یک استفهام انکارى مى‏گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمى‏تواند در پیشگاه او شفاعت کند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 230

 در باره «شفاعت» در ذیل آیه 48 سوره بقره بحث کردیم.

در هفتمین توصیف مى‏فرماید: «آنچه را پیش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مى‏داند و از گذشته و آینده آنان آگاه است» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

و به این ترتیب پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است پس هر کار- حتى شفاعت- باید به اذن او باشد.

در هشتمین توصیف، مى‏فرماید: «آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند» و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است. (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).

و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بى‏پایان اوست.

از جمله فوق دو نکته دیگر نیز استفاده مى‏شود: نخست این که هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحیه خداست.

دیگر این که خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى‏خواهد قرار دهد.

در نهمین و دهمین توصیف مى‏فرماید: «کرسى (حکومت) او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست» (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).

به این ترتیب حکومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و کرسى علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد و چیزى از قلمرو حکومت و نفوذ علم او بیرون نیست.

حتى از پاره‏اى از روایات استفاده مى‏شود که کرسى به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است چنانکه از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «آسمانها و زمین در برابر کرسى همچون حلقه انگشترى است در وسط یک بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه‏اى است در وسط یک بیابان».

البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از این معنى پرده بردارد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 231

 و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف مى‏گوید: «و اوست بلند مقام و با عظمت» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).

و خداوندى که عظیم و بزرگ است و بى‏نهایت هیچ کارى براى او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى‏خبر نمى‏گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.

قابل توجه این که آیة الکرسى بر خلاف آنچه مشهور و معروف است همین یک آیه بیشتر نیست.

 (آیه 256)

شأن نزول:

مردى از اهل مدینه به نام «ابو حصین» دو پسر داشت برخى از بازرگانانى که به مدینه کالا وارد مى‏کردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنها هم سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.

 «ابو حصین» از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا مى‏تواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که:

 «در گرایش به مذهب اجبار و اکراهى نیست».

تفسیر:

آیة الکرسى در واقع مجموعه‏اى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل مى‏دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست در این آیه مى‏فرماید: «در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است» (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).

این آیه پاسخ دندانشکنى است به آنها که تصور مى‏کنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.

سپس به عنوان یک نتیجه گیرى از جمله گذشته مى‏افزاید: «پس کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 232

 و در پایان مى‏فرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

اشاره به این که مسأله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مى‏گویند یا در جلسات خصوصى و نهانى، همه را مى‏شنود.

 (آیه 257)- با اشاره‏اى که در مسأله ایمان و کفر در آیه قبل آمده بود در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مى‏کند، مى‏فرماید:

 «خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند» (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا).

و در پرتو این ولایت و رهبرى «آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى‏سازد» (یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

سپس مى‏افزاید: «اما کسانى که کافر شدند، اولیاء آنها طاغوت (بت و شیطان و افراد جبار و منحرف) هستند که آنها را از نور به سوى ظلمتها بیرون مى‏برند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).

به همین دلیل «آنها اهل آتشند و براى همیشه در آن خواهند بود» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 (آیه 258)- ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود! به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایى پروردگار و گمراهى کافران بر اثر پیروى از طاغوت سخن مى‏گفت خداوند چند نمونه ذکر مى‏کند که یکى از آنها نمونه روشنى است که در این آیه آمده و آن گفتگو و محاجّه ابراهیم قهرمان بت شکن با جبار زمان خود، نمرود است، مى‏فرماید: «آیا ندیدى (آگاهى ندارى) از کسى که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ).

و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلى این محاجه مى‏کند و مى‏گوید: «بخاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود» و بر اثر کمى ظرفیت از باده کبر و غرور، سرمست شده بود (أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ).

و چه بسیارند کسانى که در حال عادى، انسانهاى معتدل، سربه راه، مؤمن و بیدارند اما هنگامى که به مال و مقام و نوایى برسند همه چیز را به دست فراموشى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 233

 مى‏سپارند و مهمترین مقدسات را زیر پا مى‏نهند! و در ادامه مى‏افزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (ع) پرسید خداى تو کیست که به سوى او دعوت مى‏کنى؟ «ابراهیم گفت: همان کسى که زنده مى‏کند و مى‏میراند» (إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).

در حقیقت ابراهیم (ع) بزرگترین شاهکار آفرینش یعنى قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.

ولى نمرود جبار، راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و براى اغفال مردم و اطرافیان خود «گفت من نیز زنده مى‏کنم و مى‏میرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ).

ولى ابراهیم (ع) براى خنثى کردن این توطئه، دست به استدلال دیگرى زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند، «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را (از افق مشرق) مى‏آورد (اگر تو راست مى‏گویى که حاکم بر جهان هستى مى‏باشى) خورشید را از طرف مغرب بیاور»! (قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).

اینجا بود که «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ).

آرى! «خداوند قوم ظالم را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).

و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم (ع) سخنى بگوید.

 (آیه 259)- در این آیه سرگذشت یکى دیگر از انبیاء پیشین بیان شده، که مشتمل بر شواهد زنده‏اى بر مسائل معاد است.

آیه اشاره به سرگذشت کسى مى‏کند که در اثناى سفر خود در حالى که بر مرکبى سوار بود و مقدارى آشامیدنى و خوراکى همراه داشت از کنار یک آبادى گذشت در حالى که به شکل وحشتناکى در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسیده ساکنان آن به چشم مى‏خورد هنگامى که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده مى‏کند؟ شرح بیشتر این ماجرا را از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 234

 زبان قرآن بشنویم. مى‏فرماید: «یا همانند کسى که از کنار یک آبادى عبور مى‏کرد در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده بود، او از روى تعجب با خود) گفت: چگونه خدا اینها را بعد از مرگ زنده مى‏کند»! (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).

در ادامه مى‏فرماید: «خداوند او را یکصد سال میراند، سپس او را زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز، فرمود (نه) بلکه یکصد سال درنگ کردى» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).

سپس براى این که آن پیامبر، اطمینان بیشترى به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنى و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهى بیفکند که اولى کاملا سالم مانده بود و دومى به کلى متلاشى شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند، و هم قدرت خدا را بر نگهدارى هر چه اراده داشته باشد، مى‏فرماید: به او گفته شد «پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت (که همراه داشتى ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته» (فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ).

بنابراین، خدایى که مى‏تواند غذا و نوشیدنى تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال اول نگهدارد، زنده کردن مردگان براى او مشکل نیست، زیرا ادامه حیات چنین غذاى فاسد شدنى که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانى ساده‏تر از زنده کردن مردگان نیست.

 

سپس مى‏افزاید: «ولى نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشى شده براى این که اطمینان به زندگى پس از مرگ پیدا کنى) و تو را نشانه‏اى براى مردم قرار دهیم» آن را زنده مى‏سازیم (وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ).

به هر حال در تکمیل همین مسأله مى‏افزاید: «به استخوانها نگاه کن (که از مرکب سواریت باقى مانده) و ببین چگونه آنها را بر مى‏داریم و به هم پیوند مى‏دهیم                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 235

 و گوشت بر آن مى‏پوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «هنگامى که با مشاهده این نشانه‏هاى واضح (همه چیز) براى او روشن شد گفت: مى‏دانم که خدا بر هر کارى قادر است» (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

در باره این که او کدامیک از پیامبران بوده مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام این موضوع تأیید شده است.

 (آیه 260)- صحنه دیگرى از معاد در این دنیا! به دنبال داستان عزیر در مورد معاد داستان دیگرى از ابراهیم (ع) در اینجا مطرح شده است، و آن این که:

روزى ابراهیم (ع) از کنار دریایى مى‏گذشت مردارى را دید که در کنار دریا افتاده، در حالى که مقدارى از آن داخل آب و مقدارى دیگر در خشکى قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى از دو سو آن را طعمه خود قرار داده‏اند، این منظره ابراهیم را به فکر مسأله‏اى انداخت که همه مى‏خواهند چگونگى آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. چنانکه قرآن مى‏گوید: «بخاطر بیاور، هنگامى را که ابراهیم (ع) گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى‏کنى» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى‏).

او مى‏خواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قویتر کند، به همین دلیل در ادامه این سخن، هنگامى که خداوند «فرمود: آیا ایمان نیاورده‏اى؟» (قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ).

او در جواب عرض کرد: «آرى، ایمان آوردم ولى مى‏خواهم قلبم آرامش یابد» (قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی).

در اینجا به ابراهیم دستور داده مى‏شود که براى رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبى بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه بیان کرده، مى‏گوید: «خداوند فرمود: حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مى‏آیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 236

 إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً)

.

ابراهیم (ع) این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزاى پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگى را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر، در رستاخیز انجام خواهد شد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: این را ببین «و بدان خداوند توانا و حکیم است» (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبى مى‏شناسد، و هم توانایى بر جمع آنها دارد.

 (آیه 261)- آغاز آیات انفاق! مسأله انفاق یکى از مهمترین مسائلى است که اسلام روى آن تأکید دارد و شاید ذکر آیات آن پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت، انفاق و بخشش در راه خداست.

نخست مى‏فرماید: «مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند» (مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ). «و در هر خوشه‏اى یکصد دانه باشد» که مجموعا از یک دانه هفتصد دانه بر مى‏خیزد (فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ).

تازه پاداش آنها منحصر به این نیست، بلکه: «خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى در آنها و انفاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند) دو یا چند برابر مى‏کند» (وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ).

و این همه پاداش از سوى خدا عجیب نیست «چرا که او (از نظر رحمت و قدرت) وسیع و از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

انفاق یکى از مهمترین طرق حل مشکل فاصله طبقاتى‏

با دقت در آیات قرآن مجید آشکار مى‏شود که یکى از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانه‏اى که در اثر بى‏عدالتیهاى اجتماعى در میان طبقه غنى و ضعیف پیدا مى‏شود از بین برود و سطح زندگى کسانى که نمى‏توانند نیازمندیهاى زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع کنند بالا بیاید و حد اقل لوازم زندگى را داشته                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 237

 باشند، اسلام براى رسیدن به این هدف برنامه وسیعى در نظر گرفته است- تحریم ربا خوارى بطور مطلق، و وجوب پرداخت مالیاتهاى اسلامى از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق- وقف و قرض الحسنه و کمکهاى مختلف مالى قسمتى از این برنامه را تشکیل مى‏دهد، و از همه مهمتر زنده کردن روح ایمان و برادرى انسانى در میان مسلمانان است.

 (آیه 262)- چه انفاقى با ارزش است؟ در آیه قبل اهمیت انفاق در راه خدا بطور کلى بیان شد، ولى در این آیه بعضى از شرایط آن ذکر مى‏شود، مى‏فرماید:

 «کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند پاداش آنها، نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

 «علاوه بر این نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مى‏شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

بنابراین کسانى که در راه خدا بذل مال مى‏کنند ولى به دنبال آن منت مى‏گذارند یا کارى که موجب آزار و رنجش است مى‏کنند در حقیقت با این عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بین مى‏برند، بلکه مى‏توان گفت چنین افراد در بسیارى از موارد بدهکارند نه طلبکار! زیرا آبروى انسان و سرمایه‏هاى روانى و اجتماعى او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.

جمله «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» به انفاق کنندگان اطمینان مى‏دهد که پاداششان نزد پروردگار محفوظ است تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند بلکه تعبیر «رَبِّهِمْ» (پروردگارشان) اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش مى‏دهد و بر آن مى‏افزاید.

 (آیه 263)- این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق، مى‏فرماید: «گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 238

 بهتر است» (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذىً).

این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا انفاق مى‏کنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مى‏نمایید، «و خداوند (از آن) بى‏نیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است» (وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ).

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى گوشه‏اى از آداب انفاق را روشن ساخته مى‏فرماید:

 «هنگامى که حاجتمندى از شما چیزى بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید، یا چیزى که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایسته‏اى او را باز گردانید زیرا ممکن است سؤال کننده «فرشته‏اى» باشد که مأمور آزمایش شما است تا ببیند در برابر نعمتهایى که خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى‏کنید»!

 (آیه 264)- دو مثال جالب در باره انگیزه‏هاى انفاق! در این آیه و آیه بعد، نخست اشاره به این حقیقت شده که افراد با ایمان نباید انفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار، باطل و بى‏اثر سازند، سپس دو مثال جالب براى انفاقهاى آمیخته با منت و آزار و ریاکارى و خودنمایى و همچنین انفاقهایى که از ریشه اخلاص و عواطف دینى و انسانى سر چشمه گرفته، بیان مى‏کند.

مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏).

سپس این عمل را تشبیه به انفاقهایى که توأم با ریاکارى و خودنمایى است مى‏کند مى‏فرماید: «این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد» (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

و بعد مى‏افزاید: « (کار او) همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام داده‏اند چیزى به دست نمى‏آورند» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 239

 صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا)

.

این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاى آمیخته با منت و آزار که از دلهاى سخت و قساوتمند سر چشمه مى‏گیرد و صاحبانش هیچ بهره‏اى از آن نمى‏برند و تمام زحماتشان بر باد مى‏رود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

اشاره به این که خداوند توفیق هدایت را از آنها مى‏گیرد چرا که با پاى خود، راه کفر و ریا و منت و آزار را پوییدند، و چنین کسانى شایسته هدایت نیستند.

(آیه 265)- در این آیه مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مى‏کند، آنها کسانى هستند که در راه خدا از روى ایمان و اخلاص، انفاق مى‏کنند مى‏فرماید: «و مثل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار کردن (ملکات عالى انسانى) در روح خود انفاق مى‏کنند، همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مکان، از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که) میوه خود را دو چندان دهد» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ).

سپس مى‏افزاید: «و اگر باران درشتى بر آن نبارد لا اقل بارانهاى ریز و شبنم بر آن مى‏بارد» و باز هم میوه و ثمر مى‏دهد و شاداب و باطراوت است (فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ).

و در پایان مى‏فرماید: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).

او مى‏داند آیا انفاق انگیزه الهى دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.

 (آیه 266)- یک مثال جالب دیگر! در این آیه مثال گویاى دیگرى، براى مسأله انفاق آمیخته با ریا کارى و منت و آزار و این که چگونه این کارهاى نکوهیده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 240

 آثار آن را از بین مى‏برد بیان شده است، مى‏فرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، و براى او در آن باغ از تمام انواع میوه‏ها موجود باشد، و در حالى که به سن پیرى رسیده و فرزندانى (خرد سال و) ضعیف دارد، ناگهان در این هنگام گردبادى شدید که در آن آتش سوزانى است به آن برخورد کند و شعله‏ور گردد و بسوزد» (أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ).

آرى، زحمت فراوانى کشیده‏اند، و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر مى‏بینند چرا که گردباد آتشبار ریا و منت و آزار آن را سوزانده است.

و در پایان آیه به دنبال این مثال بلیغ و گویا، مى‏فرماید: «این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‏کند، شاید بیندیشید» و راه حق را از باطل تشخیص دهید (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).

آرى! سر چشمه بدبختیهاى انسان مخصوصا کارهاى ابلهانه‏اى همچون منت گذاردن و ریا که سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه و تفکر است، و خداوند همگان را به اندیشه و تفکر دعوت مى‏کند.

 (آیه 267)

شأن نزول:

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که این آیه در باره جمعى نازل شد که ثروتهایى از طریق رباخوارى در زمان جاهلیت جمع آورى کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مى‏کردند، خداوند آنها را از این کار نهى کرد، و دستور داد از اموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.

تفسیر:

از چه اموالى باید انفاق کرد؟ در این آیه که ششمین آیه، از سلسله آیات در باره انفاق است، سخن از چگونگى اموالى است که باید انفاق گردد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از اموال پاکیزه‏اى که (از طریق تجارت) به دست آورده‏اید و از آنچه از زمین براى شما خارج کرده‏ایم (از منابع و معادن زیر زمینى و از کشاورزى و زراعت و باغ) انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 241

 آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ)

.

در واقع قرآن مى‏گوید، ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم بنابراین نباید از انفاق کردن بخشى از طیّبات و پاکیزه‏ها و «سر گل» آن در راه خدا دریغ کنید.

سپس براى تأکید هر چه بیشتر مى‏افزاید: «به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالى که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت» (وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ).

از آنجا که بعضى از مردم عادت دارند همیشه از اموال بى‏ارزش و آنچه تقریبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند این جمله صریحا مردم را از این کار نهى مى‏کند.

در حقیقت، آیه به نکته لطیفى اشاره مى‏کند که انفاق در راه خدا، یک طرفش مؤمنان نیازمندند، و طرف دیگر خدا و با این حال اگر عمدا اموال پست و بى‏ارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیرى است نسبت به نیازمندان که ممکن است على رغم تهیدستى مقام بلندى از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى دیگر سوء ادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «بدانید خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).

یعنى نه تنها نیازى به انفاق شما ندارد، و از هر نظر غنى است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده و لذا حمید و شایسته ستایش است.

 (آیه 268)- مبارزه با موانع انفاق! در ادامه آیات انفاق در اینجا به یکى از موانع مهم آن برخورد مى‏کنیم و آن وسوسه‏هاى شیطانى در زمینه انفاق است، در این راستا مى‏فرماید: «شیطان (به هنگام انفاق) به شما وعده فقر و تهیدستى مى‏دهد» (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ).

و مى‏گوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید و آنچه بر خویشتن رواست بر دیگرى روا نیست و امثال این وسوسه‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 242

 گمراه کننده به علاوه «او شما را وادار به معصیت و گناه مى‏کند» (وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ) «ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا). زیرا انفاق اگر چه به ظاهر، چیزى از شما کم مى‏کند در واقع چیزهایى بر سرمایه شما مى‏افزاید، هم از نظر معنوى و هم از نظر مادى، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: هنگام انفاق دو چیز از طرف خداست و دو چیز از ناحیه شیطان آنچه از جانب خداست یکى «آمرزش گناهان» و دیگرى «وسعت و افزونى اموال» و آنچه از طرف شیطان است یکى «وعده فقر و تهیدستى» و دیگرى «امر به فحشاء» است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند قدرتش وسیع و (به هر چیز) داناست» به همین دلیل به وعده خود وفا مى‏کند (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

در واقع اشاره به این حقیقت شده که چون خداوند قدرتى وسیع و علمى بى‏پایان دارد مى‏تواند به وعده خویش عمل کند بنابراین، باید به وعده او دلگرم بود نه وعده شیطان «فریبکار» و «ناتوان» که انسان را به گناه مى‏کشاند.

 (آیه 269)- برترین نعمت الهى! با توجه به آنچه در آیه قبل گذشت، که به هنگام انفاق، وسوسه‏هاى شیطانى دایر به فقر و جذبه‏هاى رحمانى در باره مغفرت و فضل الهى آدمى را به این سو و آن سو مى‏کشد، در آیه مورد بحث سخن از حکمت و معرفت و دانش مى‏گوید، چرا که تنها حکمت است که مى‏تواند بین این دو کشش الهى و شیطانى فرق بگذارد، و انسان را به وادى مغفرت و فضل بکشاند و از وسوسه‏هاى گمراه کننده ترس از فقر برهاند، مى‏فرماید: «خداوند دانش را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏دهد» (یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ).

 «حکمت» معنى وسیعى دارد که «معرفت و شناخت اسرار جهان هستى» و «آگاهى از حقایق قرآن» و «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» حتى نبوت را شامل مى‏شود.

سپس مى‏فرماید: «و هر کس که به او دانش داده شده است خیر فراوانى داده شده است» (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 243

 و به گفته آن حکیم: «هر کس را که عقل دادى چه ندادى و هر کس را که عقل ندادى چه دادى!» و در پایان آیه مى‏فرماید: «تنها خردمندان متذکر مى‏شوند» (وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).

منظور از «اولوا الالباب» (صاحبان عقل و خرد) آنهایى هستند که عقل و خرد خود را به کار مى‏گیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه زندگى و سعادت را مى‏یابند.

 (آیه 270)- چگونگى انفاقها! در این آیه و آیه بعد سخن از چگونگى انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است. نخست مى‏فرماید: «آنچه را که انفاق مى‏کنید یا نذرهایى که (در این زمینه کرده‏اید) خداوند همه آنها را مى‏داند» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ).

کم باشد یا زیاد، خوب باشد یا بد، از طریق حلال تهیه شده باشد یا حرام، همراه با منت و آزار باشد یا بدون آن خدا از تمام جزئیات آن آگاه است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و ظالمان یاورى ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ).

 «ظالمان» در اینجا اشاره به ثروت اندوزان بخیل و انفاق‏کنندگان ریاکار، و منت گذاران و مردم آزاران است که خداوند آنها را یارى نمى‏کند، و انفاقشان نیز در دنیا و آخرت یاورشان نخواهد بود.

آرى! آنها نه در دنیا یار و یاورى دارند و نه در قیامت شفاعت کننده‏اى و این خاصیت ظلم و ستم، در هر چهره و به هر شکل است.

ضمنا این آیه دلالت بر مشروعیت نذر مى‏کند.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.