(آیه 271)- در این آیه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است مىفرماید: «اگر انفاقها را آشکار کنید، چیز خوبى است، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید براى شما بهتر است» (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
در بعضى احادیث تصریح شده که انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 244
و اما انفاقهاى مستحب، بهتر است مخفیانه انجام گیرد. «و بخشى از گناهان شما را مىپوشاند (و در پرتو این کار بخشوده خواهید شد) و خداوند به آنچه انجام مىدهید، آگاه است» (وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 272)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمین انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.
تفسیر:
انفاق بر غیر مسلمانان؟- در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است، مىفرماید: «هدایت آنها (بطور اجبار) بر تو نیست» (لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ).
بنابراین، ترک انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحیح نمىباشد. این سخن گر چه خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مىشود.
سپس مىافزاید: «ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مىکند» (وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
و بعد از این یاد آورى، به ادامه بحث فواید انفاق در راه خدا مىپردازد و مىگوید: «آنچه را از خوبیها انفاق کنید براى خودتان است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ). «ولى جز براى خدا انفاق نکنید» (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ).
و در آخرین جمله باز به عنوان تأکید بیشتر مىفرماید: «و آنچه را از خوبیها انفاق مىکنید به شما تحویل داده مىشود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).
یعنى گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصرى مىبرید، بلکه تمام آنچه انفاق مىکنید بطور کامل به شما باز مىگرداند، آن هم در روزى که شدیدا به آن نیازمندید، بنابراین همیشه در انفاقهاى خود کاملا دست و دل باز باشید.
البته نباید تصور کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا نیز به سود شماست هم از جنبه مادى و هم از جنبه معنوى!
(آیه 273)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که: «این آیه در باره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 245
اصحاب «صفّه» نازل شده است (اصحاب صفّه در حدود چهار صد نفر از مسلمانان مکّه و اطراف مدینه بودند که هیچ منزلگاهى براى سکونت نداشتند از این جهت در مسجد پیامبر سکنى گزیده بودند) ولى چون اقامت آنها در مسجد با شؤون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفّه (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود از کمکهاى ممکن مضایقه نکنند، آنها هم چنین کردند.
تفسیر:
بهترین مورد انفاق- در این آیه بهترین مواردى که انفاق در آنجا باید صورت گیرد، بیان شده است، و آن کسانى هستند که داراى صفات سه گانهاى که در این آیه آمده است باشند در بیان اولین صفت مىفرماید: انفاق شما مخصوصا «باید براى کسانى باشد که در راه خدا، محصور شدهاند» (لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
یعنى کسانى که به خاطر اشتغال به مسأله جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و یادگیرى فنون جنگى از تلاش براى معاش و تأمین هزینه زندگى بازماندهاند.
سپس براى تأکید مىافزاید: «همانها که نمىتوانند سفرى کنند» و سرمایهاى به دست آورند (لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ).
و در دومین توصیف از آنان، مىفرماید: «کسانى که افراد نادان و بىاطلاع آنها را از شدت عفاف، غنى مىپندارند» (یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
ولى این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند. لذا مىافزاید: «آنها را از چهرههایشان مىشناسى» (تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ).
یعنى در چهرههایشان نشانههایى از رنجهاى درونى وجود دارد که براى افراد فهمیده آشکار است. آرى! «رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ درون».
و در سومین توصیف، مىفرماید: آنها چنان بزرگوارند که «هرگز چیزى با اصرار از مردم نمىخواهند» (لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً).
معمول نیازمندان عادى اصرار در سؤال است ولى آنها یک نیازمند عادى نیستند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 246
و در پایان آیه، باز همگان را به انفاق از هر گونه خیرات خصوصا به افرادى که داراى عزت نفس و طبع بلندند تشویق کرده، مىفرماید: «و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).
سؤال کردن بدون حاجت حرام است-
یکى از گناهان بزرگ تکدى و سؤال و تقاضاى از مردم بدون نیاز است، و در روایات متعددى از این کار، نکوهش شده. در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: لا تحلّ الصّدقة لغنىّ:
«صدقات براى افراد بىنیاز حرام است».
(آیه 274)
شأن نزول:
در احادیث بسیارى آمده است که این آیه در باره على علیه السّلام نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشکارا و درهمى را نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد.
تفسیر:
انفاق به هر شکل و صورت- باز در این آیه سخن از مسأله دیگرى در ارتباط با انفاق در راه خداست و آن کیفیات مختلف و متنوع انفاق است، مىفرماید: «آنها که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مىکنند پاداششان نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
ناگفته پیداست که انتخاب این روشهاى مختلف، رعایت شرایط بهتر براى انفاق است. یعنى انفاق کنندگان باید در انفاق خود به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگیرند.
ممکن است مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار (در آیه) اشاره به این باشد که مخفى بودن انفاق بهتر است، هر چند در همه حال و به هر شکل، نباید انفاق فراموش شود.
مسلما چیزى که نزد پروردگار است چیز کم یا کمارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنایات پروردگار خواهد داشت.
سپس مىافزاید: «نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مىشوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 247
زیرا مىدانند در مقابل چیزى که از دست دادهاند به مراتب بیشتر از فضل پروردگار و از برکات فردى و اجتماعى آن در این جهان و آن جهان بهرهمند خواهند شد.
(آیه 275)- بلاى رباخوارى! به دنبال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمایت از نیازمندان در این آیه و دو آیه بعد، از مسأله رباخوارى که درست بر ضد انفاق و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و طغیان اشراف بود، سخن مىگوید. نخست در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم مىسازد، مىفرماید: «کسانى که ربا مىخورند، بر نمىخیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده» و نمىتواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مىخورد و گاه بر مىخیزد (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ).
آرى! رباخواران که قیامشان در دنیا بىرویه و غیر عاقلانه و آمیخته با «ثروت اندوزى جنون آمیز» است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور مىشوند.
سپس به گوشهاى از منطق رباخواران اشاره کرده مىفرماید: «این به خاطر آن است که آنها گفتند: بیع هم مانند ربا است» و تفاوتى میان این دو نیست. (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا).
یعنى: هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام مىشود، ولى قرآن در پاسخ آنها مىگوید: چگونه این دو ممکن است یکسان باشد «حال آن که خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام» (وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا).
مسلما این تفاوت، دلیل و فلسفهاى داشته که خداوند حکیم به خاطر آن چنین حکمى را صادر کرده است، و عدم توضیح بیشتر قرآن در این باره شاید به خاطر وضوح آن بوده است.
سپس راه را به روى توبهکاران باز گشوده، مىفرماید: «هر کس اندرز الهى به او رسد و (از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق (قبل از حکم تحریم ربا) به دست آورده مال او است و کار او به خدا واگذار مىشود» و گذشته او را خدا خواهد بخشید (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 248
«اما کسانى که (به خیره سرى ادامه دهند و) باز گردند (و این گناه را همچنان ادامه دهند) آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مىمانند» (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ). به این ترتیب رباخوارى مستمر و دائم سبب مىشود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.
(آیه 276)- در این آیه مقایسهاى بین ربا و انفاق در راه خدا مىکند، مىفرماید: «خداوند ربا را نابود مىکند و صدقات را افزایش مىدهد» (یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ).
سپس مىافزاید: «و خداوند هیچ انسان بسیار ناسپاس گنهکار را (که آن همه برکات انفاق را فراموش کرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مىرود) دوست نمىدارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ).
جمله فوق مىگوید: رباخواران نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهاى عمومى شکر نعمتى که خداوند به آنها ارزانى داشته به جاى نمىآورند بلکه آن را وسیله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مىدهند و طبیعى است که خدا چنین کسانى را دوست نمىدارد.
(آیه 277)- در این آیه سخن از گروه با ایمانى مىگوید که درست نقطه مقابل ربا خوارانند، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و زکات را پرداختند اجر و پاداششان نزد خداست، نه ترسى بر آنان است و نه غمگین مىشوند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
در برابر رباخواران ناسپاس و گنهکار، کسانى که در پرتو ایمان، خود پرستى را ترک گفته و عواطف فطرى خود را زنده کرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار و برپاداشتن نماز، به کمک و حمایت نیازمندان مىشتابند و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتى و به دنبال آن هزار گونه جنایت جلوگیرى مىکنند پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهرهمند مىشوند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 249
طبیعى است دیگر، عوامل اضطراب و دلهره براى این دسته به وجود نمىآید خطرى که در راه سرمایهداران مفتخوار بود و لعن و نفرینهایى که به دنبال آن نثار آنها مىشد براى این دسته نیست.
(آیه 278)
شأن نزول:
پس از نزول آیه ربا «خالد بن ولید» خدمت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حاضر شده عرضه داشت: پدرم چون با «طائفه ثقیف» معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نکرده بود وصیت کرده است مبلغى از سودهاى اموال او که هنوز پرداخت نشده است تحویل بگیرم آیا این عمل براى من جائز است؟ این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از این کار نهى کرد.
تفسیر:
رباخوارى یک گناه بىنظیر- در این آیه خداوند افراد با ایمان را مخاطب قرار داده و براى تأکید بیشتر در مسأله تحریم ربا مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا بپرهیزید و آنچه از ربا باقى مانده رها کنید اگر ایمان دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
جالب این که: آیه فوق هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده است و در واقع تأکیدى است بر این معنى که رباخوارى با روح ایمان سازگار نیست.
(آیه 279)- در این آیه لحن سخن را تغییر داده و پس از اندرزهایى که در آیات پیشین گذشت با شدت با رباخواران برخورد کرده هشدار مىدهد که اگر به کار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند و به مکیدن خون مردم محروم مشغول باشند، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگیرد، مىفرماید: «اگر چنین نمىکنید بدانید با جنگ با خدا و رسول او رو برو خواهید بود» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این همان جنگى است که طبق قانون فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ «1» «با گروهى که متجاوز است پیکار کنید تا به فرمان خدا گردن نهد» انجام مىگیرد.
در هر حال از آیه بالا برمىآید که حکومت اسلامى مىتواند با توسل به زور
__________________________________________________
(1) سوره حجرات آیه 9.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 250
جلو رباخوارى را بگیرد. سپس مىافزاید: اگر توبه کنید سرمایههاى شما از آن شما است نه ستم مىکنید، و نه ستم بر شما مىشود» (وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).
یعنى اگر توبه کنید و دستگاه رباخوارى را بر چینید حق دارید سرمایههاى اصلى خود را که در دست مردم دارید (به استثناى سود) از آنها جمع آورى کنید و این قانون کاملا عادلانه است زیرا که هم از ستم کردن شما بر دیگران جلوگیرى مىکند و هم از ستم وارد شدن بر شما، و در این صورت نه ظالم خواهید بود و نه مظلوم.
جمله لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ در حقیقت یک شعار وسیع پرمایه اسلامى است که مىگوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگرى بپرهیزند از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند اصولا اگر ستمکش نباشد ستمگر کمتر پیدا مىشود!
(آیه 280)- در این آیه مىفرماید: «اگر (بدهکار) داراى سختى و گرفتارى باشد او را تا هنگام توانایى مهلت دهید» (وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ).
در این جا یکى از حقوق بدهکاران را بیان مىفرماید که اگر آنها از پرداختن اصل بدهى خود (نه سود) نیز عاجز باشند، نه تنها نباید به رسم جاهلیت سود مضاعفى بر آنها بست و آنها را تحت فشار قرار داد، بلکه باید براى پرداختن اصل بدهى نیز به آنها مهلت داده شود و این یک قانون کلى در باره تمام بدهکاران است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و (چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشید براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
این در واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است، این یک مسأله اخلاقى و انسانى است که بحث حقوقى سابق را تکمیل مىکند و احساس کینه توزى و انتقام را به محبت و صمیمیت مبدل مىسازد.
(آیه 281)- در این آیه با یک هشدار شدید، مسأله ربا را پایان مىدهد و مىفرماید: «از روزى بپرهیزید که در آن به سوى خدا باز مىگردید» (وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ). «سپس به هر کس آنچه را انجام داده باز پس داده مىشود» (ثُمَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 251
تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ)
. «و به آنها ستمى نخواهد شد» بلکه هر چه مىبینند نتیجه اعمال خودشان است (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
جالب توجه این که در تفاسیر نقل شده که این آیه آخرین آیهاى است که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و با توجه به مضمون آن این موضوع هیچ بعید به نظر نمىرسد.
«رباخوارى» از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحیه وام گیرنده به جا مىگذارد و کینه او را در دل خودش مىیابد و پیوند تعاون و همکارى اجتماعى را بین افراد و ملتها سست مىکند.
در روایات اسلامى در مورد تحریم ربا مىخوانیم: هشام بن سالم مىگوید، امام صادق علیه السّلام فرمودند: انّما حرّم اللّه عزّ و جلّ الرّبوا لکیلا یمتنع النّاس من اصطناع المعروف: «خداوند ربا را حرام کرده تا مردم از کار نیک امتناع نورزند» «1».
(آیه 282)- تنظیم اسناد تجارى در طولانىترین آیه قرآن.
بعد از بیان احکامى که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخوارى بود در این آیه که طولانىترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است. 1- در نخستین حکم مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ).
ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مىشود و هم تعیین مدت براى وامها. همچنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایى مىشود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل مىشود.
__________________________________________________
(1) براى شرح بیشتر در باره زیانهاى رباخوارى به کتاب «خطوط اساسى اقتصاد اسلامى» نوشته آیة اللّه مکارم شیرازى مراجعه فرمائید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 252
2 و 3- سپس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفین سالم بماند، مىافزاید: «باید نویسندهاى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).
بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.
4- «کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).
یعنى به پاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالى کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.
5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).
6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).
7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).
بنابراین در مورد سه طایفه، «ولى» باید املاء کند، کسانى که سفیهاند و نمىتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانهاند یا از نظر فکرى ضعیفند و کم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانى که توانایى املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.
از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مىشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 253
8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).
9- سپس اضافه مىکند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).
10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ).
یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.
12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).
13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده مىشود.
14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مىتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى).
زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.
15- یکى دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند» (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).
بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار، واجب است.
16- بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مىکند که در قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مىفرماید:
«و از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 254
(وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ).
سپس مىافزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیمتر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است» (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا).
در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مىدهد که اسناد تنظیم شده مىتواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.
17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مىفرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).
18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات احتمالى آینده را مىگیرد لذا مىفرماید: «هنگامى که خرید و فروش (نقدى) مىکنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).
19- در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مىفرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).
«که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).
و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مىکند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
و سپس یاد آورى مىنماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعلیم مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ).
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مىرساند که تقوا و پرهیزگارى و خدا پرستى اثر عمیقى در آگاهى و روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 255
«و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مىدارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
(آیه 283)- تکمیلى بر بحث گذشته. این آیه در حقیقت با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مسأله تنظیم اسناد تجارى مکمل آیه قبل است، و آنها عبارتند از: 1- «هر گاه در سفر بودید و نویسندهاى نیافتید (تا اسناد معامله را براى شما تنظیم کند و قرار داد را بنویسد) گروگان بگیرید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ).
البته در وطن نیز اگر دسترسى به تنظیمکننده سند نباشد اکتفا کردن به گروگان مانعى ندارد.
2- گروگان حتما باید قبض شود و در اختیار طلبکار قرار گیرد تا اثر اطمینانبخشى را داشته باشد، لذا مىفرماید: فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ گروگان گرفته شده.
3- سپس به عنوان یک استثناء در احکام فوق مىفرماید: «اگر بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر اطمینان داشته باشد (مىتواند بدون نوشتن سند و رهن با او معامله کند و امانت خویش را به او بسپارد) در این صورت کسى که امین شمرده شده است باید امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدایى که پروردگار اوست بپرهیزد» (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ).
قابل توجه این که در اینجا طلب طلبکار به عنوان یک امانت، ذکر شده که خیانت در آن، گناه بزرگى است.
4- سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مىکند و مىفرماید: «شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است» (وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ).
بنابراین کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظفند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند.
و از آنجا که کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن، به وسیله دل و روح انجام مىشود آن را به عنوان یک گناه قلبى معرفى کرده و مىگوید: «کسى که چنین برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 256
کند قلب او گناهکار است» و باز در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر نسبت به حفظ امانت و اداى حقوق یکدیگر و عدم کتمان شهادت هشدار داده مىفرماید:
«خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهید داناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر به اداى شهادت است و چه کسى نیست، و نیز ممکن است مردم ندانند در آن جا که اسناد و گروگانى وجود ندارد، چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است، ولى خداوند همه اینها را مىداند و هر کس را طبق اعمالش جزا مىدهد.
(آیه 284)- همه چیز از آن اوست! این آیه در حقیقت آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل مىکند مىگوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و (به همین دلیل) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان کنید خداوند شما را مطابق آن محاسبه مىکند» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ).
«سپس هر کس را که بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق ببیند) مجازات مىکند» (فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ).
یعنى تصور نکنید اعمالى همچون کتمان شهادت و گناهان قلبى دیگر بر او مخفى مىماند کسى که حاکم بر جهان هستى و زمین و آسمان است، هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود.
و در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند بر هر چیز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
هم آگاهى دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قادر است لیاقتها و شایستگیها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.
(آیه 285)
شأن نزول:
هنگامى که آیه سابق نازل شد که اگر چیزى در دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند حساب آن را مىرسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مىگفتند: هیچ کس از ما خالى از وسوسههاى باطنى و خطورات قلبى نیست و همین معنى را خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند). آیه نازل شد و راه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 257
و رسم ایمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت.
تفسیر:
راه و رسم ایمان- سوره بقره با بیان بخشى از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنى که در این آیه و آیه بعد مىباشد نیز پایان مىیابد و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.
به هر حال قرآن مىفرماید: «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده» (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ).
و این امتیازات انبیاى الهى است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچ گونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشتهاند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه استقامت و پایمردى داشتند.
سپس مىافزاید: «مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وى همگى ایمان آوردهاند (و مىگویند) ما در میان پیامبران او هیچ گونه فرقى نمىگذاریم» و به همگى ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).
سپس مىافزاید که مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز «گفتند: ما شنیدیم (و فهمیدیم) و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوى توست» (وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).
به این ترتیب ایمان به مبدء و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مىگردد.
(آیه 286)- این آیه مىگوید: «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمىکند» (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مىگردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مىیابد.
سپس مىافزاید: «هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است» (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 258
آیه فوق با این بیان مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مىسازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از این قبیل خط بطلان مىکشد.
و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است و هر کس مسؤول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مىکند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند نخست مىگوید: «پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).
بنابراین فراموشکاریهایى که زاییده سهلانگارى است قابل مجازات است.
آنها چون مىدانند مسؤول اعمال خویشند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و کسى که لطف خاصى در پرورش آنان دارد مىخوانند و مىگویند:
زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست ما مىکوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته مىگوید: «پروردگارا! بار سنگین بر دوش ما قرار مده آن چنانکه بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادى» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).
در سومین درخواست مىگویند: «پروردگارا! مجازاتهایى که طاقت تحمل آن را نداریم براى ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).
این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهاى طاقت فرسا یا مجازاتهاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.
و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مىگویند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).
و بالأخره در هفتمین و آخرین درخواست مىگویند: «تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
و به این ترتیب تقاضاهاى آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مىگردد، و این تقاضایى است بسیار جامع.
پایان سوره بقره