مهم‌ترین برنامه قیام امام حسین(ع) / ویژگی‌های قرآنی اصحاب امام حسین(ع


حادثۀ عاشورا و قیام سیدالشهدا(ع) جامعیتی مانند جامعیت قرآن دارد.همان‌گونه که هر فردی با هر گرایش،‌تفکر و سن می‌تواند از قرآن درس‌ها بیاموزد،‌ قیام عاشورا نیز درس‌آموز است.

 بررسی مهم‌ترین شاخصه‌ها و ویژگی اصحاب امام حسین(ع) از جمله نیازهای روز شیعیان است؛ زیرا کسی که می‌خواهد واجد بهترین ارزش‌ها باشد، باید وارد کلاس کاروانیان و کلاس کربلا و عاشورا شود. این نوع نگاه انسان مؤمن را از مرحله شور و احساسات به مرحله شعور و معرفت رهنمون می‌کند.

فلسفه قیام امام حسین (ع) و ویژگی‌های اصحاب آن حضرت موضوع گفت‌وگوی ما با حجت‌الاسلام والمسلمین ناصر خلج از کارشناسان امور مذهبی است.

تسنیم:در جریان بازخوانی قیام تاریخ ساز امام حسین(ع)، ویژگی‌ها و شاخصه‌های اصحاب و یاران آن حضرت نیز مورد توجه قرار دارد. از نگاه جنابعالی این شاخصه‌ها کدامند؟

ابتدا مقدمه‌ای عرض کنم؛ حادثۀ عاشورا و قیام سیدالشهدا(ع) جامعیتی مانند جامعیت قرآن دارد.قرآن کتابی است که هر قشری، هر فکری و در هر سنی می‌تواند بهره ببرد و برای همه درس‌ها دارد و درس‌آموز است. کسی که با کتاب قرآن مانوس شود، می‌­تواند از آن استفاده کند.

قیام عاشورا و سیدالشهدا نیز همین گونه است،حادثه عاشورا، حادثۀ دیروز و امروز و فردای ماست و ما با آن کار داریم.  معروف و مشهور این است که وجود مقدس سیدالشهدا(ع) 72 یار داشتند که از کودک 6 ماهه تا پیرمرد90 ساله در بین یاران حضرت دیده می‌شود. اینکه می‌­گویم ماجرای امام حسین(ع) و عاشورا جامعیت دارد، یعنی در بین اصحاب حضرت، افرادی کلبی، مسیحی و عثمانی‌مذهب بودند؛ یعنی کسانی در بین اصحاب حضور داشتند که اصلاً با فلسفه امامت آشنا نبودند. نقل شده که زهیر بن قین عثمانی‌مذهب بود، به جایی رسید که فرماندۀ سمت راست سپاه سیدالشهدا شد. خیلی عجیب است. یکی از شهدای کربلا ایرانی است؛ یکی از این 72 نفر زن است. روز هشتم محرم با همسرش به خیمه امام حسین(ع) آمد و دو روز مسلمان بود و بعد به شهادت رسید.


رفتار اصحاب عاشورایی بر اساس رفتار امام حسین(ع) بود
اما اینکه شاخص­ه‌های اصحاب سیدالشهدا کدامند، موضوع قابل توجهی است. حضرت شب عاشورا اصحاب را جمع کردند؛ سپاه دشمن برای گشت­زنی به اطراف حرم‌ها که آمدند، از خیمه‌های حضرت سیدالشهدا(ع) شنیدند صدای قرآن می‌­آید؛ «و لهم دوی کدوی النحل، مَا بَینَ رَاکعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ» صدای زنبورمانندی شنیدند؛ بعضی را در حال قیام و بعضی را در حال سجده و رکوع دیدند. این رفتار اصحاب گویای این بود که همگی یکدگل و یکرنگ شده بودند و رفتارشان تابع امام زمانشان بود.

یارانی با وفاتر از اصحابم ندیدم
از سوی دیگر امام حسین(ع) شب عاشورا حجت را بر همه تمام کرد. حضرت فرمود هر کسی قصد بازگشت دارد، می‌تواند برود؛ اینها فقط قصد دارند من را بکشند. حضرت حتی راه را هم نشان داد و فرمود از این مسیر بروید تا دست دشمن به شما نمی‌­رسد، ولی جمله ای فرمودند که احساسات انسان را بسیار تحریک می‌کند. حضرت فرمود اگر می‌­خواهید بروید، زن و بچۀ من را هم با خود ببرید. ابتدا حضرت عباس برخاست و ابراز وفاداری کرد، بعد بنی‌هاشم یک به یک برخاستند. از اصحاب ابتدا جناب حبیب­‌بن مظاهر، پیرمرد 90 ساله و دومین نفر، زهیر بن قین بود. زهیر اما آن جملات مشهور و زیبا را فرمود که اگر هزار بار کشته شوم، بدن ما قطعه قطعه شود، خاکستر شود به باد بدهند، باز من دوست دارم برگردم دنیا و جانم را برای شما فدا کنم؛ بعد از این جملات و اظهار وفاداری‌­ها، سیدالشهدا(ع) این جمله را فرمودند: «لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی؛ من اصحابی باوفاتر و بهتر از یاران خودم و نه اهل بیتی نیکوتر و نزدیک‌تر از اهل‌بیت خودم نمی‌شناسم؛ خدا به شما از سوی من جزای خیر دهد».

اگر از منِ طلبه از این جمله امام(ع) بپرسند، می‌­گویم نمی‌دانم فلسفه این ماجرا چیست، اما ملکوت عالم دست امام است، امام حسین که سلمان دیده، ابوذر دیده، مقداد دیده، فرمود منِ حسین­­‌بن­‌علی اصحابی بهتر از اصحاب خودم در عالم سراغ ندارم؛ خب این یاران چه ویژگی بارزی داشتند؟ در بین یاران امام(ع) عثمانی‌­مذهب بود، کلبی بود، مسیحی بود که عمدتاً در روزهای آخر به کاروانیان پیوستند و تازه مسلمان شدند. در طول این دو سه روز چه کردند که امام حسین می­‌گوید مانند اینها پیدا نمی‌­کنید؟! یعنی دیگر نگردید و خودتان را خسته نکنید؛ از ابتدای خلقت تا آخر مانند اینها پیدا نخواهد شد. امیرالمؤمنین فرمودند اصحاب سیدالشهدا نه گذشتگان به آنها می­‌رسند نه آیندگانی کسی مانند آنها خواهد بود؛ لذا باید بررسی شود عاشوراییان چه ویژگی­‌هایی داشتند.

تابلوی به سوی حرم اثر عبدالحمید قدیریان

وفای به عهد از ویژگی‌های قرآنی اصحاب امام حسین(ع)
حضرت امام حسین سیدالشهدا(ع) وقتی از مدینه شروع به حرکت کردند، آیاتی را تلاوت فرمودند. حتی بعد از شهادت وقتی سر بالای نیزه بود، آیاتی را تلاوت کردند. از سوی دیگر وقتی از مدینه که خارج شدند، فرمود «خَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ»، یعنی آیه‌ای را تلاوت فرمود که حضرت موسی(ع) از خوف فرعونیان از شهر خارج شد. همچنین حضرت زمانی که منزل بنی‌­مقاتل رسید، آیه استرجاع را خواند که همان «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» است. بنابراین کار سیدالشهدا(ع) در طی مسیر با قرآن بود. بالای سر جناب مسلم‌­بن عوسجه وقتی با جناب حبیب آمدند این قسمت از آیه23 سوره احزاب را تلاوت فرمودند «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.» خیلی جالب است! حضرت فرمود بعضی­‌ها جان خودشان را در راه الهی قربانی کردند ، عاشق و شیفتۀ خدای متعال بودند و برخی­ها ماندند، یعنی با یک زبان قرآنی حضرت به جناب مسلم فرمودند لحظات لقای الهی است، شما کوچ می‌کنید و من و حبیب هم به تو ملحق خواهیم شد.

برنامه جامع امام حسین(ع) رسیدن به لقای خدا بود
اما اگر بخواهیم با منظری دقیق‌تر که منطبق با قرآن است، به ویژگی امام حسین(ع) و اصحابشان نگاه کنیم، اشتیاق به لقاءالله در آن‌ها پررنگ بود. خداوند در  آیه6  سوره انشقاق می‌فرماید «یا ایُّهَا الانسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» «کدح» یعنی راهی که با مشقت همراه و اثرگذار باشد؛ بنابراین اصحاب سیدالشهدا(ع) اهل لقاءالله بودند که در مسیر کاروان سختی­‌ها را به جان خریدند. از این جهت حضرت فرمود کسی که در پی لقای الهی است دنبال ما بایید «لیرغب المومن الی لقاءالله». می‌توان گفت مهم‌ترین برنامه امام حسین(ع) مسأله رسیدن و رساندن اصحاب به لقاءالله بود.

تسنیم: وقتی امام حسین(ع) از مکه خارج می‌­شوند، برنامه خود را اینگونه مطرح می‌فرمایدند: «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا؛ هر کس می‌خواهد بذل جان کند و در لقای خداوند وطن گزیند، با من همراه شود»؛‌ این نکته اشاره به لقا‌الله دارد.

اغلب تصور این است که  اولیاءالله، از عرفا و بزرگان ما به لقاء­الله می­‌رساند؛ این خلاف قرآن است، قرآن می‌­فرماید همه به لقاءالله می­‌رسند «یا ایُّهَا الانسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» بنابراین چه کافر و چه مؤمن اینگونه خواهند بود، اما یک تفاوت ماهوی دارد. به نظر می‌رسد تفاوتش در این است که ابتدا به دو گروه تقسیم می­‌شوند: برخی که در مسیر قرآن و در مسیر اهل‌بیت(ع) و ولایت باشند، اسمای جمال خدا مثل رحمانیت و رحیمیت را ملاقات می­‌کنند،‌ اما کسانی که دست­شان از دامان قرآن و عترت کوتاه است، لقای آنها، دیدار اسمای جلال خداست؛ لذا قرآن می‌­فرماید لقاءالله برای همه است.

شیعیان اهل بذل جان در راه ولایت هستند
مؤمنین برحسب استعدادهای خود، برحسب قدم­‌هایی که برمی‌­دارند، برحسب بذل جان و مالی که در راه ولایت دارند، به لقاءالله می‌رسند. امیرالمومنین(ع) فرموند «شِیعَتُنا الْمُتَباذِلُونَ فِی وِلایَتِنا»، یعنی شیعیان ما بذلِ در راه ولایت می­‌کنند. حضرت نفرمود چه چیزی بذر کنید، یعنی هر کسی هر سرمایه­‌ای دارد، یک موردش را بذل می‌­کند؛ مثلاً عالمی آن قدر مطالعه می‌کند که چشمش کم‌سو می‌شود و یا دست و پا و کمرش مورد آسیب قرار می‌گیرد. بعضی جان‌شان را بذل می­‌کنند، مانند شهدای صدر اسلام و اصحاب ائمه(ع) که در اوج آن‌ها شهدای کربلا قرار دارند. بعضی­‌ها اشعارشان را بذل می‌­کنند مانند کُمِیت، دعبل خزاعی و سیداسماعیل حِمیَری که البته به فراخور آن اشعار، جانشان هم در خطر قرار می­‌گیرد. برخی نیز آبرویشان را خرج کردند، مانند ذریح محاربی. وی در زمان امام صادق زندگی می­­‌کرد؛ یک روز نزد امام(ع) رفت و فرمود من فضائل زیاد امام حسین(ع) را می‌­گویم و مردم من را مسخره می‌­کنند و می­‌خندند و آبروی مرا می‌برند و مرا دروغگو خطاب می‌کنند، بعد کار به جایی رسید که در خانه خودش پسرش او را استهزا می­‌کرد. حضرت به او فرمود یا ذریح دع‌الناس؛ مردم را رها کن، تو آبرویت را در راه ما خرج کردی؛ بگذار مردم هر طرف می­‌خواهند بروند، ما جواب تو را می‌­دهیم.

بنابراین درجات بذل و بخشش در راه اهل‌بیت(ع) مختلف است که البته در اوج آن‌ها بذل جان مهم‌ترین آنهاست.

تابلوی آسمان حسین(ع) اثر عبدالحمید قدیریان

بذل جان بهترین راه رسیدن به لقاءالله بود
بنابراین لقای الهی بستگی به میزان بذل داشته‌های انسان در راه ولایت دارد. یکی مال، دیگری جان و عده‌ای قلم و آبرویش را می­‌دهند، اما چیزی عزیزتر از جان نداریم، لذا وجود حضرت سیدالشهدا(ع) و سایر اهل‌بیت(ع) در راه خدا و اصحاب نیز در راه اهل‌بیت(ع) که همان راه خداست،  بذل جان می‌کنند. به امام حسین می‌گفتند چرا به سمت کوفه می‌روید؟ حضرت می‌فرمود جدم پیغمبر را در خواب دیدم  که گفت حسین، خداوند در بهشت درجاتی برای تو قرار داده است که جز با شهادت به آن درجات نمی‌رسی؛ «وَ إِنَّ لَکَ فِی الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ‏ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة»؛ شهادت هم با بذل جان حاصل می‌شود. لذا در زیارت اربعین می‌خوانیم خدایا من به زیارت کسی آمدم که «بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیک؛ جانش را در راه تو فدا کرده است» یعنی با بذل جان به سمت لقاءالله می‌­خواهیم برویم.

تسنیم: وقتی امام حسین(ع) شرط همراهی با کاروان را «بذل جان» معرفی کردند، در ماجرای شب عاشورا اصحاب امام این ویژگی را به زبان ابراز کردند و در عمل روز عاشورا پیاده کردند.

بله همین طور است و نباید فکر کنیم بذل جان و مال کار آسانی است. یکی از شخصیت­‌هایی که در کربلا خیلی چهره درخشانی دارد، عمرو انصاری است. ایشان کسی بود که به همراه زهیر هنگام اقامه نماز ظهر، سپر بلای کاروانیان شدند. در تاریخ آمده است که 13 تیر وارد اعضای بدن وی شد و زمانی که نماز کاروانیان تمام شد، با صورت به زمین افتاد. عمرو به امام حسین(ع) یک جمله فقط گفت. فرمود آیا به عهدم وفا کردم؟ حضرت فرمود «نَعَم أنت‏َ أمامى‏ فی الجنة؛ بله وفا کردی؛ تو مقابل من وارد بهشت می‌شوی»

تسنیم:در تاریخ آمده است، عده‌ای از همان ابتدا با امام حسین(ع) همراه نشدند و عده‌ای نیز میانه راه از کاروان حضرت جدا شدند؛ به نظر شما علت این ریزش­‌ها چه مسأله‌ای بود؟

بحث عدم همراهی با امام(ع) و با ولایت فقط مخصوص به حادثه سیدالشهدا نیست. ماجرای رسالت، امامت، عاشورا و مهدویت و انتظار با هم گِره خورده‌اند. ما اکنون امام حیّ و حاضر داریم که بر تمام امورات نظارت دارد. در روایات است که وقتی حضرت تشریف می‌­آورند، یک عده حاضر به همراهی نیستند.

حق‌مداری عامل همراهی با کاروان امام
این را هم عرض کنم یاری امام در هر زمان مصادیق و مراتب مختلفی دارد. در روایات داریم که یاری اهل‌بیت(ع) چند نوع است: بعضی با زبان، بعضی با قلب، بعضی با قلب و زبان و جان و مال.
اما اولین عاملی که باعث می­‌شود انسان با امام خودش همراهی نکند، عدم حق‌محوری است. کسی که از حق و حقیقت فراری باشد، چه در دوران امام حسین(ع)، چه در دوران حضرت مهدی(ع)، چه دوران امام رضا و ... باشد، امام را یاری نخواهد کرد. در حادثه عاشورا امام حسین(ع) یکی از محورهایشان حق­‌محوری است، لذا در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین(ع) رؤیایی دیدند و آیه استرجاع خواند. در این هنگام حضرت علی ­اکبر پرسید پدر جان «لِمَن استُرجِعتَ؛ چرا آیه استرجاع می‌­خوانید؟» این آیه برای مصیبت بزرگ است؟ حضرت فرمود هاتف را دیدم که می­‌گوید این کاروان دارد به سمت مرگ می­‌رود، مرگ هم به دنبالشان می­‌آید. حضرت علی­ اکبر فرمود: «أَ لَسْنَا عَلَى‏ الْحَق‏» مگر ما بر حق نیستیم؟ دیگر چه ترسی از مرگ داریم؟ حضرت فرمود بله ما بر حق هستیم بعد حضرت علی ­اکبر فرمود: «إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوت»‏، حالا که ما بر حق هستیم هیچ ترسی از مرگ نداریم. کسی که دنبال حق و حقیقت باشد، امام را یاری می­‌کند. نتیجه می­‌گیریم کسی که دنبال حق نباشد، امام را یاری نمی­‌کند.

کسی که عدالت‌محور نباشد، توفیق همراهی با امام را ندارد
دومین عاملی که باعث می­‌شود انسان دست از ولیّ زمان بردارد و او را یاری نکند، عدم عدالت‌محوری است. امام(ع) مظهر عدل خداست، امام عدالت­‌محور است، او می‌­خواهد عدل و داد را در منصه ظهور بگذارد. اگر کسی از عدالت بدش بیاید و با آن میانۀ خوبی نداشته باشد، با امام(ع) میانۀ خوبی نخواهد داشت. لذا حضرت مهدی(ع) زمین را پر از عدل و داد می‌­­کند.عدل هم به معنای مساوی قرار دادن نیست بلکه یعنی هر چیز اندازه خودش، وُضعَ شیءٌ فی موضعه؛ هر کسی و هر چیزی را جای خودش قرار دادن.

ببنید این ویژگی‌ها در اصحاب امام حسین(ع) نمود زیادی داشت. حضرت در ماجرای کاروان هر کسی را به یک کاری گماشتند. یک عده را نامه‌رسان، یک عده را خدمتکار، عده‌ای را فرمانده سپاه؛ اما هیچ کدام اعتراضی نداشتند و با جان و دل وظیفه خود را انجام می‌دادند.

بنابراین زمانی ممکن است امام زمان(عج) بفرماید این خانه شما را باید بگیریم، ممکن است بگوییم نه، خانه من است. امام می­‌گوید مال حرام است. اگر من از عدل بدم بیاید، جلوی امام می‌­ایستم. امام حسین نامه‌های مختلفی داشتند، در یکی از نامه­‌ها فرمودند: امام کارش این است قیام به قسط می­‌کند، قیام به عدل و داد می­‌کند. ظاهراً نامه به اهل بصره است، اگر کسی با قسط و عدل مخالفت کند، نمی‌تواند امام را همراهی کند.

کسی که اهل دنیا باشد، امام(ع) را یاری نمی‌کند
سومین علت عدم همراهی با امام(ع)، دنیاطلبی است، زیرا امام(ع) با دنیا کاری ندارد، امام آزاده  است، می‌­خواهد مردمی که به زمین چسبیدند را بردارد و به اوج آسمان‌ها برساند. اگر کسی چسبیدۀ به دنیا باشد، نمی‌­تواند امام را همراهی کند؛ این همان نکته‌ای است که امام حسین(ع) در یکی از منزلگاه‌ها به آن اشاره کرد. حضرت فرمود «النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛ مردم عبد دنیا هستند و دین آب دهانی بر سر زبانشان است. تا زمانی که معیشت‌شان فراهم باشد، دور آن می‌گردند و زمانی که دچار بلا می‌شوند، دینداران کم هستند» بنابراین کسی که اهل دنیا و عبد دنیا نباشد، از همه تعلقات آن هم رهاست لذا زمانی که با حق مواجه شود، خود را شتابان به سمت آن می‌رساند و تا پای جان حق را همراهی می‌کند.

انتهای‌پیام/

R1392/P1010114/S4,37/CT2

سر مبارک امام حسین (ع) کدام آیات را تلاوت کرد؟

پس از شهادت امام حسین (ع) سرِ مطهّر حضرت را به کوفه و شام بردند در هر دو شهر، افراد متعدد،‌ آیاتی را از رأس مطهّر شنیده و روایت کرده ‌اند.

سر مبارک امام حسین(ع) کدام  آیات را تلاوت کردپس از شهادت امام حسین(علیه السلام) سرِ مطهّر حضرت را به کوفه و شام بردند در هر دو شهر، افراد متعدد،‌ آیاتی را از رأس مطهّر شنیده و روایت کرده ‌اند.

در روایتی از زید بن ارقم آمده است‌: سر مبارک حضرت امام حسین‌ را بر نیزه در کوفه در حال خواندن آیات قرآن دیدم: «اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَاب‌َ الکَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا؛ (1) آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ ».

موی بر تنم راست شد و گفتم‌. این ماجرا عجیب‌تر از جریان اصحاب کهف است‌. (2)

در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارک را در جایگاهی که در صیارفه برایش معین کرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارک برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف کرد به گونه ای که همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا : «انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا» تلاوت کرد. (3)

سر مبارک را بر چوبی نصب کرده و مردم به نوری که از سر به آسمان ساطع بود، نگاه می کردند که این آیه را تلاوت فرمود: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (4) (5)

سلمه بن کهیل از سر مبارک شنید که بر نیزه می خواند: (فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم)(6) (7)

ابن وکیده گوید: از سر مبارک شنیدم که سوره کهف را می خواند. شک کردم که صدا از سر هست یا از جای دیگر که ناگاه سر مبارک تلاوت را ترک کرد و متوجه من شد و فرمود: ای فرزند وکیده ! مگر نمی دانی که ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این کلام او تصمیم می گیرد سر را دزدیده و دفن کند که سر مبارک به او می فرماید: ای فرزند وکیده ! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیم تر از بردن سرم بر نیزه در شهرها می باشد . پس آن ها را واگذار “اذ الاغلال فی أعناقهم و السلاسل یسحبون ؛ (8) در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را می‏کشند». (9)

منهال ابن عمرو گوید: سر مبارک را در دمشق بر نیزه دیدم که آیات سوره کهف تا : (ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) تلاوت می کرد و در این جا به آشکاری تمام فرمود: عجیب تر از اصحاب کهف قتل من و بر نیزه کردن سرم می باشد. (10)

وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله ، دستور به کشتن او داد ، سر مبارک با صدای بلند فرمود: (لا حول و لا قوه الا بالله). (11)

مورخان گفته ‏اند که: چون یزید بن معاویه نواده پیامبر (ص)، حسین بن علی (ع) را کشت، سر او را بر بالای نیزه گذاشت و فرمان داد تا برای عبرت مردم آن را در شهرها بگردانند، و آن سر در این مسیر پیوسته آیه مبارکه را قراءت می‏کرد.

شاید قرائت این آیه به این امر اشاره می‏ کند که جهان در ضمن معادله‏ ای حکیمانه جریان می‏ کند که یکی از جمله‏ های آن حمایت کردن خداوند متعال از مظلومان و ستمدیدگان است، بدان جهت که یاری دادن به ستمدیدگان جزئی از آن معادله به شمار می‏رود که پروردگار ما سبحانه و تعالی در همه ابعاد جهان به جریان انداخته بوده است.

معنی این آیه آن است که: ای انسان! آیا چنان گمان می‏کنی که آنچه بر آنان گذشت چیزی عجیب و غریب است؟ هرگز چنین نیست

زمانی که سر امام حسین ـ علیه السّلام بالای نیزه حمل می‌شد، شیخ مفید به نقل از زید بن أرقم آورده است، روز دوّم که عبیدالله دستور داد تا سرهای شهدا را در کوفه بگردانند «من سر امام حسین را دیدم که آیه‎ای از سوره کهف را که ـ ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا  را تلاوت می‎کرد

آنچه مورّخین و علماء و بزرگان علوم اسلامی پیرامون مسأله شهادت امام حسین علیه السّلام و حمل سر مبارک ایشان به مجلس ابن زیاد در کوفه و از آنجا به شام نقل کرده‎اند عبارت از این است: که در آخرین لحظات که سپاه دشمن بر امام حسین علیه السّلام یورش بردند، توسط سنان بن أنس سر امام از تن ایشان جدا شد و سر حضرت توسط خولی به نزد ابن زیاد در کوفه برده شد. بعد از چند روزی که سرهای شهداء کربلاء به همراه کاروان اسراء در کوفه بود عبید الله دستور داد که اسراء و سرهای شهدا را به همراهی 500 نفر نیرو به شام به نزد یزید بن معاویه بفرستند و در حالیکه سرهای شهدا بر روی نیزه‎ها حمل می‎شد وارد شام شدند و از آنجا به نزد یزید برده شد.

شیخ مفید می‎فرمایند: بامداد روز بعد که عبید الله بن زیاد سر از بالش ستم برداشت دستور داد سر مبارک حضرت امام حسین را با دیگر سرها در میان تمام کوچه‎ها و قبیله‎های کوفه بگردانند.

علامة مجلسی هم در بحار به ذکر این مطلب اشاره کرده است و می‎گوید: از زید بن ارقم روایت شده است که می‎گوید من شنیدم که سر امام حسین این آیه را تلاوت می‎کرد[12]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»[13]

امّا روضة الشهداء ملا حسین کاشفی به این مطلب اشاره می‎کند و می‎نویسد: وقتی کاروان اسراء به همراه سرها در حالیکه بر روی نیزه‎ها حمل می‎شدند و به طرف شام برده می‎شدند، در بین راه یک مردی یهودی بنام یحیی حرّانی به استقبال این کاروان آمد، ناگاه چشمش به سری افتاد که لبهای وی به هم می‎خورد. می‎گوید راوی که این یهودی گفت من نزدیکتر رفتم و گوش فرا داشتم که این کلمات را شنیدم «وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»[14]

یحیی از مشاهدة این جریان متعجّب شد و پرسید این سر کیست؟ گفتند: آن سر حسین بن علی که مادرش فاطمه دختر پیامبر است و در این زمان که یحیی این جریان را دید مسلمان شد.[15]

 پی نوشت ها:
1. کهف (18) ، آیه 9.
2. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 116، کنگره شیخ مفید.
3. مقتل الحسین ، مقرم، ص 332.
4. شعراء (26) ، آیه 227.
5. مناقب، ابن ‏شهراشوب ، ج 2 ، ص 188.
6. بقره(2) ، آیه 137.
7. اسرار الشهادة ، ص 488.
8. غافر (40) ، آیه 71.
9. شرح قصیدة ابی‏فراس ،ص 148.
10. خصائص سیوطی ، ج 2 ، ص 127.
11. مقتل العوالم ، ص 151.

[12] . مجلسی، بحار الانوار، نشر بیروت، چاپ سوّم،1403 هجری، ج 45، ص 121.
[13] . کهف/9.
[14] . شعراء/227.
[15] . کاشفی سبزواری، حسین، روضه الشهداء، قم، نشر نوید آلام، چاپ اوّل، 1379، ص 458.

انتهای پیام/

روایت تنهایی سفیر حسین (ع) در کوفه


کوفیان هلهله می‌کردند و آفتاب پشت کوه پنهان می‌شد. مسلم دیگر میان آن‌ها نبود، اما صدای قلبش که هنوز برای حسین (ع) می‌تپید، شنیده می‌شد. اربابش در راه این شهر بود...
برچسب ها: مسلم ابن عقیل کربلا کوفه

اعمال مخصوص روز مباهله


بیست و چهارم ماه ذی الحجه و با فرارسیدن پایان ماه، روز مباهله با اعمال و دعاهای مخصوص به خود دارای فضائلی است که در این گزارش میخوانیم.

اعمال مخصوص روز مباهله روز بیست و چهارم ذی الحجه روزی است که رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصارای نجران مُباهَلَه کرد و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنی پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد پس حضرت رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از برای مباهله چون نگاه نصاری بر ایشان افتاد و حقّیّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعای مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در حال رکوع انگشتری خود را به سائل داد و آیه اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ در شانش نازل شد.

در کل این روز روز شریفی است و در آن چند عمل وارد است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛
سوّم: خواندن دو رکعت نماز، که در وقت و کیفیت و ثواب مانند نماز روز عید غدیر است، و اینکه «آیة الکرسى» در نماز مباهله باید تا«هم فیها خالدون» خوانده شود.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین(ع) به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی (ع) که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.
چهارم: خواندن دعاى مباهله مى باشد، که شبیه به دعاى سحر ماه رمضان است، و شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس نقل کرده اند، ولى بین روایات آن دو بزرگوار اختلاف زیادى است، و من روایت شیخ طوسى را در کتاب «مصباح» برگزیده ام که فرموده است: دعاى روز مباهله همراه با فضیلت آن، از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده، و آن دعا این است:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ وَ کُلُّ بَهَائِکَ بَهِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهَائِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ؛

خدایا از تو درخواست مى کنم از زیبایى ات به حق برترین مرتبه زیبایى ات، و همه مراتب آن زیباست، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب زیباییات.خدایا از تو درخواست مى کنم از بزرگى ات به حق برترین مرتبه بزرگى ات، و همه مراتب بزرگى ات بزرگ است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب عظمتت.خدایا از تو درخواست میکنم از جمالت، به حق برترین مرتبه جمالت، و همه مراتب جمال تو جمیل است، خدایا از تو درخواست میکنم به همه مراتب جمالت.

پنجم: دعایى که شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس پس از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار، روایت کرده اند بخواند، اول آن دعا «الحمد للّه ربّ العالمین» است.

در این روز دادن صدقه به تهیدستان به خاطر پیروى از مولاى همه مردان و زنان با ایمان، و زیارت آن حضرت، شایسته است، و مناسب تر زیارت جامعه است.

روز بیست و پنجم: روز بس شریفى است، و روزى است که سوره «هل اتى» در حق اهل بیت (ع) نازل شد براى اینکه سه روز روزه گرفتند و افطارى خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند و خود با آب افطار نمودند! و سزاوار است شیعیان اهل بیت (ع) در این ایام به ویژه در شب بیست و پنجم در دادن صدقه به مساکین و ایتام، سعى در اطعام ایشان، و روزه داشتن این روز پیروى از مولای خود کنند.

از آنجا که بعضى از علما این روز را روز مباهله می دانند، مناسب است زیارت جامعه و دعاى مباهله را نیز در این روز نیز بخوانند.

 انتهای پیام/

اعمال بیست وچهارم ذی الحجه

دﻋﺎی ﻋﺮﻓﻪ با معنی فارسی


prayer of arafah دﻋﺎی ﻋﺮﻓﻪ با معنی فارسی

دعای عرفه چیست؟

فلسفه دعای عرفه به آنجا بر می گردد که اولین بار دعای عرفه توسط امام حسین(ع) در مراسم حجی که قبل از سال حادثه عاشورا شرکت ‌کردند، خوانده شد. چون سالی که عاشورا اتفاق افتاد ایشان روز هفتم از مکه خارج شدند، دعا مربوط به روز عرفه است، پس سال آخر عمرشان این دعا را نداشتند چون وقوف به عرفات را نداشتند، امام(ع) از ابتدای امر قصد عمره مفرده کرده بودند نه قصد حج، اگر قصد حج کرده بودند نباید روز هشتم از مکه خارج می‌شدند، این دعا برای سال‌های قبل است. یکی از بهترین موقعیت‌‌ها برای این دعا روز عرفه است.
مقدمه دعای عرفه شناخت خلقت ظاهر انسان و ما بقی دعا مربوط به عقل، روح، دنیا، آخرت، دین و اخلاق انسان است. با توجه به مقدمه دعا و دنباله آن مقدمه، باید گفت دعای عرفه یکی از معجزات فکری امام حسین(ع) است. قبل از ایشان چنین دعایی با این متن سابقه نداشته است. بعد از امام حسین(ع) برای ائمه طاهرین چنین متنی انشاء نشده و برای غیر امام و غیر معصوم هم امکان انشاء چنین دعایی وجود ندارد.

امیدواریم ما و شما بازدیدکنندگان عزیز سایت آسمونی با خواندن این دعا در روز عرفه و ایام سال گناهانمان مورد عف و بخشش در نزد خداوند قرار گیرد.

با هم متن کامل دعای شریف عرفه را به همراه ترجمه می خوانیم:

 

اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ

ستایش خاص خدایى است که نیست براى قضا و حکمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخشش مانعى و نه مانند ساخته اش

 

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ

ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده که آفرید انواع گوناگون پدیده ها را و

 

بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
بـه حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود

 

جازى کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

 

الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است که دعاها را شنواست

 

وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا
و گـرفتاریها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشه کن سازد پس معبودى جز او نیست و

 

شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ
چیزى با او برابرى نکند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه

 

وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّهِ لَکَ
و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

 

مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ
اقـرار دارم بـه ایـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنکه باشم

 

شَیْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
چیز قابل ذکرى و مرا از خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى

 

لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

 

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَهِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَهِ لَمْ
صلبى به رحمى کوچ کردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین

 

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَهِ اَئِمَّهِ
و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان

 

الْکُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
کـفـر آنـان کـه پـیـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى که

 

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ
پـیـش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى که اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از

 

رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت که پدید آوردى خلقتم را از منى

 

یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى (مشیمه و رحم و شکم ) میان گوشت و خون و پوست

 

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از کار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه

 

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفولیت و خردسالى

 

صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا و دل پرستاران را

 

الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاریم کردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان

 

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَهِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداریـم کـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده تا

 

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى
آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى

 

زایِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَهـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسید واجب کردى

 

عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ
بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى

 

وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ
و بیدارم کردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت

 

وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ
و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى

 

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان کردى

 

عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینکه مرا از بهترین خاکها آفریدى

 

تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَهً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلکه روزیم دادى

 

وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَدیمِ
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود

 

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى کُلَّ النِّقَمِ
نـسـبـت بـه من تا اینکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

 

لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى
باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینکه راهنماییم کردى بدانچه مرا به تو نزدیک کند

 

اِلَیْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

 

اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى کُلُّ ذلِکَ
به من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاریت کنم بر من بیفزایى و همه اینها

 

اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ
بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده

 

مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ی ا
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

 

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یا
مـعـبـود مـن کـدامـیـک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد کنم یا براى کدامیک از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها

 

رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
اى پروردگار من بیش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

 

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشکار شد

 

مِنَ الْعافِیَهِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَهِ ایمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است

 

عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى
و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم

 

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَهِ جَبینى وَخُرْقِ
و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم

 

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم

 

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پیوست کام

 

حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
(فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیهایم

 

وَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را

 

صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار

 

کَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض

 

عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

 

وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها

 

انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته و خوابم

 

وَیَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَکاتِ رُکُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
و بیداریم و آرمیدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من (گواهى دهم ) که اگر تصمیم بگیرم

 

وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُکْرَ
و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنین عمرى بکنم و بخواهم شکر

 

واحِدَهٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
یـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من

 

شُکْرُکَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر حریص باشم من

 

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ماو حسابگران از مخلوقت که بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده

 

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
بـه حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنیم ! هیهات ! کجا چنین چیزى میسر است

 

کِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها
و تو خود در کتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى که ((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید کرد))

 

صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ
خـدایـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى

 

عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِکَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى
و آنچه را تشریع کردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود جز اینکه معبودا

 

اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ایمان

 

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ
و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست که نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش

 

شَریکٌ فى مُلْکِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما
شـریـکـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت کنند در آنچه پدید آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه

 

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فیهِما الِهَهٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

 

سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ
منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نیست و نیست

 

لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ
برایش همتایى هیچکس ستایش خداى را است ستایشى که برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران

 

الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل

 

الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ
پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و پاک و پاکیزه و خالص او باد و
سلام اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى مبارَکَش جارى بود پس گفت :

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى
خدایا چنانم

 

اَخْشاکَ کَانّى اَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِکَ
ترسان خودت کن که گویا مى بینمت و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مکن

 

وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما
و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر کن و مقدراتت را برایم مبارک گردان تا چنان نباشم که تعجیل آنچه را

 

اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ
تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من و یقین

 

فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَهَ فى
در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در

 

دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى
دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)

 

وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِکَ
و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان

 

عَیْنى اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى
و دیده ام را در این باره روشن کن خدایا محنتم را برطرف کن و زشتیهایم بپوشان و خطایم بیامرز

 

وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُکَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَهَ الْعُلْیا فِى
و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدایا براى من درجه والا در

 

الاْ خِرَهِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً
آخرت و در دنیا خدایا حمد تو را است که مرا آفریدى و شنوا

 

بَصیراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَهً بى وَقَدْ
و بـیـنا قرارم دادى و ستایش تو را است که مرا آفریدى و از روى مهرى که به من داشتى خلقتم را نیکو آراستى در

 

کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما
صورتیکه تو از خلقت من بى نیاز بودى پروردگارا به آنطور که مرا پدیدآوردى و در خلقتم اعتدال بکار بردى پروردگارا به آنطور

 

اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى
کـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـیـکـو کردى پروردگارا به آنطور که به من احسان کردى و

 

عافَیْتَنى رَبِّ بِما کَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیْتَنى
عـافـیـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه مـرا مـحـافظت کردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانکه بر من انعام کرده و هدایتم فرمودى

 

رَبِّ بِما اَوْلَیْتَنى وَمِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَعْطَیْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى
پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خیرى به من عطا کردى پروردگارا آنچنانکه مرا خوراندى

 

وَسَقَیْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَیْتَنى وَاَقْنَیْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى
و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـى نـیازم کردى و سرمایه ام دادى پروردگارا آنچنانکه کمکم دادى و عزتم بخشیدى

 

رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِکَ الصّافى وَیَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِکَ
پروردگارا آنچنانکه مرا از خلعت باصفایت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد

 

الْکافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ
کـافـى در اخـتـیـارم گـذاردى (چـنانکه این همه انعام به من کردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و کمکم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار

 

وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاَْیّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْیا وَکُرُباتِ
و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنیا و اندوههاى

 

الاْ خِرَهِوَاکْفِنى شَرَّ ما یَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ
آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا کفایت فرما خدایا از آنچه مى ترسم

 

فَاکْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى
کفایتم کن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دینم را

 

فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى
حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشین من باش و در آنچه روزیم کرده اى برکت ده و مرا

 

وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ
در پیش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شر جن

 

وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى
و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مکن و به اندیشه هاى باطنم سرافکنده ام مکن

 

وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنى
و به کردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت به دیگرى واگذارم مکن

 

اِلهى اِلى مَنْ تَکِلُنى اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ
خـدایا به که واگذارم مى کنى آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند یا به کسانى که

 

اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى
خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى تو شکایت آرم از غربت خود

 

وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ
و دورى خـانـه ام و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى خدایا پس خشم خود را بر من مبار

 

غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَکَ غَیْرَ اَنَّ
و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـى بـاکـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ایـنـکـه در عـیـن حال

 

عافِیَتَکَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ
عافیت تو وسیعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت که روشن شد بدان

 

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلینَ
زمین و آسمانها و برطرف شد بدان تاریکیها و اصلاح شد بدان کار اولین

 

وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَکَ لَکَ
و آخـریـن کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـویـش نـمـیـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمایى

 

الْعُتْبى لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ
مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى که پیش از آن راضى شوى معبودى جز تو نیست که پروردگار شهر

 

الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیْتِ الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ وَجَعَلْتَهُ
مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اى آن خـانـه اى کـه بـرکـت را بـدان نازل کردى و آنرا براى

 

لِلنّاسِ اَمْناً یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ
مردمان خانه امنى قرار دادى اى کسى که از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى که نعمتها را

 

بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا
بـه فـضل خود فراوان گردانى اى که عطایاى شایان را به کرم خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى

 

صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى کُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا
رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى

 

اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ
معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب و پروردگار

 

جَبْرَئیلَ وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ
جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل

 

الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریهِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ
بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده

 

کـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى
کهیعص و طه و ((یس و قرآن حکمت آموز)) تویى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند

 

الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ
راهها با همه وسعتى که دارند و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش و اگر نبود رحمت تو

 

لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ
بـطور حتم من هلاک شده بودم و تویى نادیده گیر لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما

 

مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ
مـن از رسـواشـدگـان بودم و تویى که به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى و اگر نبود یارى تو

 

اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ
من مغلوب شده بودم اى که مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى

 

فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّهِ
و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى که پادشاهان در برابرش طوق خوارى

 

عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ یَعْلَمُ خائِنَهَ الاَْعْیُنِ وَما
بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حرکت (یا خیانت ) چشمها و آنچه را سینه ها

 

تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَیْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَهُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یَعْلَمُ
پنهان کنند و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارها است اى که نداند

 

کَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَی ا مَنْ لا یَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ی ا مَنْ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ی ا
چگونگى او را جز خود او اى که نداند چیست او جز او اى که نداند او را جز خود او

 

مَنْ کَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَکْرَمُ
اى که زمین را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى که گرامى ترین

 

الاَْسْمآءِ یا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا یَنْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ
نامها از او است اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود اى گمارنده کاروان براى نجات

 

لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ
یـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بیرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

 

مَلِکاً یا ر ادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ
اى کـه او را بـرگـردانـدى بـه یـعـقوب پس از آنکه دیدگانش از اندوه سفید شده بود و آکنده از غم بود

 

کَظیمٌ یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیُّوبَ وَمُمْسِکَ یَدَىْ اِبْرهیمَ
اى برطرف کننده سختى و گرفتارى از ایوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم

 

عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیّا
از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـیـرى و بـسـرآمدن عمرش اى که دعاى زکریا را به اجابت رساندى

 

فَوَهَبَ لَهُ یَحْیى وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ
و یـحـیى را به او بخشیدى و او را تنها و بى کس وامگذاردى اى که بیرون آورد یونس را از

 

بَطْنِ الْحُوتِ یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ
شـکـم مـاهـى اى کـه شـکـافـت دریـا را بـراى بـنـى اسرائیل و (از فرعونیان ) نجاتشان داد

 

فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ
و فرعون و لشکریانش را غرق کرد اى که فرستاد بادها را نوید دهندگانى پیشاپیش

 

یَدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ
آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى که

 

اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِیَاْکُلُونَ
نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودند

 

رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله
کـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى کردند و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند و رسولانش را تکذیب مى کردند اى خدا

 

یا بَدىَُّ یا بَدیعُ لا نِدَّلَکَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا
اى خـدا اى آغـازنـده اى پـدیـدآورنـده اى کـه هـمـتـا نـدارى اى جـاویـدانـى کـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود

 

مُحْیِىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ
اى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام داده اى که سپاسگزارى من برایش اندک است

 

شُکْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى
ولى محرومم نکند و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نکند و مرا بر

 

الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى
نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در کودکى محافظت کردى اى که در بزرگى روزیم دادى

 

فى کِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ
اى که اندازه مرحمت هایى که به من کردى بشماره نیاید و نعمتهایش را تلافى ممکن نباشد اى که

 

عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَهِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ
روبرو شد با من به نیکى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى که

 

هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُکْرَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ
مـرا بـه ایـمـان هـدایـت کـرد پـیـش از آنـکـه بشناسم طریقه سپاسگزارى نعمتش را اى که خواندمش

 

مَریضاً فَشَفانى وَعُرْیاناً فَکَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ
در حـال بـیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سیرم کرد و در تشنگى

 

فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً
و او سـیـرابـم کـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشید و در نادانى و او معرفتم بخشید و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد

 

فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارایـم کـرد و در کـمک خواهى و او یاریم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود

 

وَاَمْسَکْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِکَ فَابْتَدَاَنى فَلَکَ الْحَمْدُ وَالشُّکْرُ یا مَنْ
و (هـنـگـامـى کـه ) از هـمـه ایـن خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى که

 

اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ کُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَلغـزشـم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد و دعایم را اجابت فرمود و عیبم را پوشاند و گناهانم را آمرزید

 

ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَکَ
و به خواسته ام رسانید و بر دشمنم یارى داد و اگر بخواهم نعمتها

 

وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصیها یا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ
و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من این تویى که منت نهادى و این تویى

 

الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى
کـه نـعـمـت دادى ایـن تـویى که احسان فرمودى این تویى که نیکى کردى این تویى که فزونى

 

اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَکْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ
بـخـشیدى این تویى که کامل کردى این تویى که روزى دادى این تویى که توفیق دادى این تویى

 

الَّذى اَعْطَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اوَیْتَ
کـه عـطـا کردى این تویى که بى نیاز کردى این تویى که ثروت بخشیدى این تویى که ماءوى دادى این

 

اَنْتَ الَّذى کَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى
تـویـى کـه کفایت کردى این تویى که هدایت کردى این تویى که نگهداشتى این تویى که

 

سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَکَّنْتَ اَنْتَ
پوشاندى این تویى که آمرزیدى این تویى که نادیده گرفتى این تویى که قدرت و چیرگى دادى این تویى

 

الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى
که عزت بخشیدى این تویى که کمک کردى این تویى که پشتیبانى کردى این تویى که

 

اَیَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى عافَیْتَ اَنْتَ
تـاءیـیـد کـردى این تویى که یارى کردى این تویى که شفا دادى این تویى که عافیت دادى این تویى

 

الَّذى اَکْرَمْتَ تَبارَکْتَ وَتَعالَیْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَکَ الشُّکْرُ
کـه اکـرام کـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستایش همیشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاوید

 

واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى
از آن تواست و اما من اى معبودم کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بیامرز و این منم که

 

اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى
بد کردم این منم که خطا کردم این منم که (به بدى ) همت گماشتم این منم که نادانى کردم این منم که

 

غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا
غفلت ورزیدم این منم که فراموش کردم این منم که (به غیر یا به خود) اعتماد کردم این منم

 

الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَکَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا
کـه (بـه کـاربـد) تـعمّد کردم این منم که وعده دادم واین منم که خلف وعده کردم این منم که پیمان شکنى کردم این منم که به بدى اقرارکردم

 

الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى یاایـن مـنـم کـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى

 

مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ
کـه زیـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ایشان بى نیازى و تو آنى که هرکس از بندگان

 

عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَیِّدى
کردار شایسته اى انجام دهد به رحمت خویش توفیقش دهى پس تو را است ستایش اى معبود و آقاى من

 

اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیْتُکَ وَنَهَیْتَنى فَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا
خـدایـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى کردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتکب شدم و اکنون به حالى افتاده ام که

 

بَر آءَهٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا
نـه وسـیـله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم و نه نیرویى دارم که بدان یارى گیرم پس به چه وسیله با تو روبرو شوم

 

مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ
اى مولاى من آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم آیا

 

کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ یا مَوْلاىَ فَلَکَ الْحُجَّهُ وَالسَّبیلُ
همه اینها نعمتهاى تو نیست که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه

 

عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ یَزجُرُونى وَمِنَ
بر من دارى اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند و از

 

الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ یُعَیِّرُونى وَمِنَ السَّلاطینِ اَنْ یُعاقِبُونى وَلَوِ
فامیل و برادران که مرا سرزنش کنند و از سلاطین و حکومتها که مرا شکنجه کنند و اگر

 

اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى
آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از کار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند

 

وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى بَیْنَ یَدَیْکَ یا سَیِّدى
و از خود دورم مى کردند و از من مى بریدند و اینک خدایا این منم که در پیشگاهت ایستاده اى آقاى من

 

خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُو بَر آئَهٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ
بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى نه وسیله تبرئه جویى دارم که پوزش طلبم و نه نیرویى که یارى جویم

 

وَلا حُجَّهٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى
و نـه حـجـت و بـرهانى که بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگویم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم

 

الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ یَنْفَعُنى کَیْفَ وَاَنّى ذلِکَ وَجَوارِحى
اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و کجا؟ با اینکه تمام اعضاى من

 

کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذى شَکٍّ اَنَّکَ
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به یقین مى دانم و هیچگونه شک و تردیدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ از من

 

سآئِلى مِنْ عَظایِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ
پرسش خواهى کرد و تویى آن داور عادلى که ستم نکند و همان عدالتت

 

وَعَدْلُکَ مُهْلِکى وَمِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى یا اِلـهى
مرا هلاک کند و از تمام عدالت تو مى گریزم اگر عذابم کنى خدایا

 

فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِکَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ
بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـکه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و

 

وَکـَرَمـِکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الظّ الِمـیـنَ لا اِل هَ اِلاّ
بزرگوارى تو است معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از ستمکارانم معبودى جز تو

 

اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ
نیست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نیست منزهى تو

 

اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ
و من از یگانه پرستانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و من از

 

الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ
ترسناکانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از هراسناکانم معبودى جز تو نیست

 

اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى
منزهى تو و من از امیدوارانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و

 

کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا
مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـیـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهلیل (لااله الاالله ) گویانم

 

اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ
معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نیست منزهى تو

 

اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ
و من از تسبیح گویانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از تکبیر

 

الْمُکَبِّرینَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلینَ اَللّ هُمَّ
(الله اکـبـر) گـویانم معبودى نیست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پیشین من خدایا

 

هذا ثَنائى عَلَیْکَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِکْرِکَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى
این است ستایش من بر تو در مقام تمجیدت و این است اخلاص من بذکر در مقام یکتاپرستیت و اقرار من

 

بِـالائِکَ مُعَدِّداً وَاِنْ کُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِکَثْرَتِها وَسُبُوغِها
بـه نـعـمتهایت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم که آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسیارى آنها و فراوانى

 

وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ
و آشـکـارى آنـهـا و پیشى جُستن آنها از زمان پیدایش من که همواره در آن عهد مرا بوسیله آن نعمتها یادآورى مى کردى

 

خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَکَشْفِ
از آن سـاعـت کـه مرا آفریدى و خلق کردى از همان ابتداى عمر که از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى

 

الضُّرِّوَتَسْبیبِ الْیُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفریجِ الْکَرْبِ وَالْعافِیَهِ فِى
و گرفتاریم برطرف کردى و اسباب آسایش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و

 

الْبَدَنِ وَالسَّلامَهِ فِى الدّینِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِکْرِ نِعْمَتِکَ جَمیعُ
دینم را بسلامت داشتى و اگر یاریم دهند به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم تمام

 

الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِکَ
جهانیان از اولین و آخرین نه من قدرت ذکرش را دارم نه آنها منزهى تو

 

تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیْتَ مِنْ رَبٍّ کَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ لا تُحْصى الاَّؤُکَ وَلا
و بـرتـرى از اینکه پروردگارى هستى کریم و بزرگ و مهربان که مهرورزى هایت به شماره درنیاید

 

یُبْلَغُ ثَنآؤُکَ وَلا تُکافى نَعْمآؤُکَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ
و سـتـایـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـایت را تلافى نتوان کرد درود فرست بر محمد و آل محمد

 

وَاَتْمِمْ عَلَیْنا نِعَمَکَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِکَ سُبْحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ
و کـامـل گـردان بـر مـا نعمتهایت را و بوسیله اطاعت خویش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نیست خدایا

 

اِنَّکَ تُجیبُ الْمُضْطَرَّ وَتَکْشِفُ السُّوَّءَوَتُغیثُ الْمَکْرُوبَ وَتَشْفِى
تـویـى کـه اجـابـت کـنـى دعـاى درمانده را و برطرف کنى بدى را و فریادرسى کنى از گرفتار و شفا دهى

 

السَّقیمَ وَتُغْنِى الْفَقیرَ وَتَجْبُرُ الْکَسیرَوَتَرْحَمُ الصَّغیرَ وَتُعینُ الْکَبیرَ
بـه بـیـمـار و بـى نـیـاز کـنـى فـقـیـر را و مـرمـت کـنى شکستگى را و رحم کنى به کودک خردسال و یارى دهى به پیر کهنسال

 

وَلَیْسَ دُونَکَ ظَهیرٌ وَلا فَوْقَکَ قَدیرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبیرُ یا مُطْلِقَ
و جز تو پشتیبانى نیست و نه فوق (توانایى ) تو توانایى و تویى والاى بزرگ اى

 

الْمُکَبَّلِ الاَْسیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا عِصْمَهَ الْخآئِفِ
رهـاکـنـنـده اسـیـر در کـُنـد و زنـجـیـر اى روزى دهـنـده کـودک خردسال اى پناه شخص ترسانى

 

الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لا شَریکَ لَهُ وَلا وَزیرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ
کـه پـنـاه جـویـد اى کـه شـریـک و وزیـرى بـراى او نـیـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل

 

مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ اَفْضَلَ ما اَعْطَیْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ
محمد و عطا کن به من در این شام بهترین چیزى را که عطا کردى و دادى به یکى از

 

عِبادِکَ مِنْ نِعْمَهٍ تُولیها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِیَّهٍ تَصْرِفُه ا وَکُرْبَهٍ
بندگانت چه آن نعمتى باشد که مى بخشى و یا احسانهایى که تازه کنى و بلاهایى که مى گردانى و غم و اندوهى که

 

تَکْشِفُها وَدَعْوَهٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها وَسَیِّئَهٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّکَ
برطرف کنى و دعایى که اجابت کنى و کار نیکى که بپذیرى و گناهانى که بپوشانى که براستى

 

لَطیفٌ بِما تَشاَّءُ خَبیرٌ وَعَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ
تو بهر چه خواهى دقیق و آگاهى و بر هرچیز توانایى خدایا تو نزدیکترین کسى هستى که

 

دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَکْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ
خـوانـنـدت و از هـرکـس زودتـر اجـابـت کـنـى و در گـذشـت از هـرکـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطایت از همه وسیعتر

 

مَنْ سُئِلَ یا رَحمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَهِ وَرحیمَهُما لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسْئُولٌ
ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان آن دو براستى کسى که مانند تو از او درخواست شود

 

وَلا سِواکَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُکَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُکَ فَاَعْطَیْتَنى وَرَغِبْتُ
نـیـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نیست خواندمت و تو اجابت کردى و درخواست کردم و تو عطا کردى و به درگاه تو میل کردم

 

اِلَیْکَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَیْکَ فَکَفَیْتَنى اَللّهُمَّ
و تـو مـرا مورد مهر خویش قرار دادى و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم و تو کفایتم کردى خدایا

 

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَعَلى الِهِ الطَّیِّبینَ
درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـیـامـبـرت و بـر آل پاک

 

الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَکَ وَهَنِّئْنا عَطآئَکَ وَاکْتُبْنا لَکَ
و پـاکیزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما کامل گردان و عطایت را بر ما گوارا کن و نام ما را در زمره

 

شاکِرینَ وَلاِ لاَّئِکَ ذ اکِرینَ امینَ امینَ رَبَّ الْع الَمینَ اَللّ هُمَّ ی ا مَنْ
سپاسگزارانت بنویس و هم جزء یادکنندگان نعمتهایت آمین آمین اى پروردگار جهانیان خدایا اى که

 

مَلَکَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ یا غایَهَ
مالک آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى کمال مطلوب

 

الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجینَ یا مَنْ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ
جویندگان مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران اى که دانشش بهر چیز احاطه دارد

 

عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ رَاْفَهً وَرَحْمَهً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ
و راءفـت و مـهـر و بـردبـاریش توبه جویان را فرا گرفته خدایا ما رو به درگاه تو آوریم

 

فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَرَسُولِکَ
در این شبى که آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسیله محمد پیامبرت و فرستاده ات

 

وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَاَمینِکَ عَلى وَحْیِکَ الْبَشیرِ النَّذیرِ السِّراجِ
و برگزیده ات از آفریدگان و امین تو بر وحیت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ

 

الْمُنیرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ
تابناک آنکه بوسیله اش بر مسلمانان نعمت بخشیدى و رحمت عالمیان قرارش دادى

 

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِکَ مِنْکَ یا
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شایسته آنست اى خداى

 

عَظیمُ فَصَـلِّ عَلَیْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبیـنَ الطَّیِّبیـنَ الطّاهِرینَ
بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزیده پاک و پاکیزه اش

 

اَجْمَعینَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنّا فَاِلَیْکَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ
همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زیرا صداها با انواع مختلف

 

اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ نَصیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ
لغـتهاشان (و هرکس به زبانى ناله اش) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار ده در این شام بهره اى از هر خیرى که

 

بَیْنَ عِبادِکَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَهٍ تَنْشُرُها وَبَرَکَهٍ تُنْزِلُها وَعافِیَهٍ
میان بندگانت تقسیم فرمایى و نورى که بدان هدایت فرمایى و رحمتى که بگسترى آنرا و برکتى که نازلش کنى و عافیتى

 

تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا
که بپوشانى و روزى و رزقى که پهن کنى اى مهربانترین مهربانان خدایا برگردان ما را در این

 

الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْرُورینَ غانِمینَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ
هنگام پیروزمند و رستگار و پذیرفته و بهره مند و از ناامیدان قرارمان مده و از

 

الْقانِطینَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ
رحـمـتـت دسـت خـالیـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـکـن از آنـچـه از فضل تو آرزومندیم

 

وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ مَحْرُومینَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِکَ
و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه ناامیدمان کن از آن زیادى عطایت که

 

قانِطینَ وَلا تَرُدَّنا خائِبینَ وَلا مِنْ بابِکَ مَطْرُودینَ یا اَجْوَدَ
آرزومندیم و ناکام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مکن اى بخشنده ترین

 

الاَْجْوَدینَ وَاَکْرَمَ الاَْکْرَمینَ اِلَیْکَ اَقْبَلْنا مُوقِنینَ وَلِبَیْتِکَ الْحَرامِ
بخشندگان و کریمترین کریمان ما با یقین به درگاه تو روآوردیم و به آهنگ (زیارت ) خانه محترم تو (کعبه بدینجا)

 

امّینَ قاصِدینَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِکِنا وَاَکْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّاآمـدیـم پـس کـمـک ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـک حـج و حـجـمـان را کامل گردان و از ما درگذر

 

وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَیْکَ اَیْدِیَنا فَهِىَ بِذِلَّهِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَهٌ اَللّهُمَّ
و تندرستمان دار زیرا که ما بسوى تو دو دست (نیاز) دراز کرده ایم و آن دستها چنان است که به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدایا

 

فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ ما سَئَلْناکَ وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ فَلا کافِىَ لَنا
در این شام به ما عطا کن آنچه را از تو خواسته ایم و کفایت کن از ما آنچه را از تو کفایت آنرا خواستیم زیرا کفایت کننده اى

 

سِواکَ وَلا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ نافِذٌ فینا حُکْمُکَ مُحیطٌ بِنا عِلْمُکَ عَدْلٌ
جـز تـو نـداریـم و پـروردگـارى غـیـر از تو براى ما نیست تویى که فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد

 

فینا قَضآؤُکَ اِقْضِ لَنَا الْخَیْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَیْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا
وحـکـمى که درباره ما فرمایى ازروى عدالت است خدایا خیر و نیکى براى ما مقرر کن و از اهل خیر قرارمان ده خدایا واجب گردان براى ما

 

بِجُودِکَ عَظیمَ الاَْجْرِ وَکَریمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْیُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا
از آن جـودى کـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـیـره اى گرامى و آسایشى همیشگى و بیامرز گناهان ما را

 

اَجْمَعینَ وَلا تُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکینَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَکَ وَرَحْمَتَکَ
همگى و در زمره هلاک شدگان بدست هلاکتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان

 

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَکَ فَاَعْطَیْتَهُ
اى مـهـربـانـتـرین مهربانان خدایا قرارمان ده در این وقت از آن کسانى که از تو درخواست کرده و بدیشان عطا فرموده اى

 

وَشَکَرَکَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها
و شـکـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون کرده و بسویت بازگشته و تو پذیرفته اى و از گناهان بسوى

 

فَغَفَرْتَها لَهُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ
تـو بـیـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزیـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدایا ما را پاکیزه و (در دین ) محکممان گردان

 

تَضَرُّعَنا یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یا مَنْ لا یَخْفى
وتـضرع وزاریمان بپذیر اى بهترین کسى که ازاو درخواست شود واى مهربانترین کسى که از او مِهر خواهند اى که بر او پوشیده نیست

 

عَلَیْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُیُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَکْنُونِ
بـهـم نـهـادن پـلکـهاى چشم و نه بر هم خوردن دیدگان و نه آنچه در مکنون ضمیر مستقر گردیده

 

وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا کُلُّ ذلِکَ قَدْ اَحْصاهُ
و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را

 

عِلْمُکَ وَوَسِعَهُ حِلْمُکَ سُبْحانَکَ وَتَعالَیْتَ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً
دانـش تـو شـمـاره کـرده و بـردباریت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمکاران گویند برترى

 

کَبیراً تُسَبِّحُ لَکَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ
بسیارى ، تنزیه کنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمینها و هرکه در آنها است و چیزى نیست

 

شَىْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ فَلَکَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ی ا ذَاالْجَلا لِ
جز آنکه به ستایش تو تسبیح کند پس تو را است ستایش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت

 

وَالاِْکْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْیادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ
و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تویى بخشنده

 

الْکَریمُ الرَّؤُوفُ الرَّحیمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ
بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدایـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود

 

وَعافِنى فى بَدَنى وَدینى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ
و عافیتم بخش در تن و هم در دینم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم کن

 

اَللّهُمَّ لا تَمْکُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ
خـدایـا مـرا بـه مکر خود دچار مساز و در غفلت تدریجى بسوى نابودى مبر و فریبم مده و شرّ

 

فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ
پس سر و دیده خود را بسوى آسمان بلند کرد و از دیده هاى تـبـهکاران جن و انس را از من دور کن
مبارکش آب مى ریخت مانند دو مشک و بصداى بلند گفت :

یا اَسْمَعَ السّامِعینَ
اى شـنـواتـریـن شنوندگان

 

اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى
بیناترین بینایان و اى سریعترین حساب رسان و اى مهربانترین مهربانان درود فرست بر

 

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ
مـحمد و آل محمد آن آقایان فرخنده و از تو اى خدا درخواست کنم حاجتم را که اگر آنرا به من

 

اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما
عـطـا کـنـى دیگر هرچه را از من دریغ کنى زیانم نزند و اگر آنرا از من دریغ دارى دیگر سودم ندهد هرچه

 

اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ
به من عطا کنى و آن این است که از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نیست یگانه اى که

 

لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبُِّ یا رَبُِّ
شـریـک نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروایـى و از تـو است ستایش و تویى که بر هرچیز توانایى اى پروردگار اى پروردگار 

پـس مـکـرّر مى گفت یارَبُِّ و کسانى که دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واکتفا کرده بودند به آمین گفتن پس ‍ صداهایشان بلند  

شـد بـه گـریـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب کـرد آفـتـاب وبـارکـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گوید که کفعمى دعاء عرفه امام حسین (ع ) را در بلدالا مین تا اینجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد این دعاى شریف را موافق روایت کفعمى ایراد نموده و لکن سیّد بن طاوُس در اقبال بعد از یا رَبِّ یا رَبِّ

 

این زیادتى را ذکر فرموده : اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً
خـدا مـن چـنـانـم کـه در حال توانگرى هم فقیرم پس چگونه فقیر نباشم

 

فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى
در حال تهیدستیم خدایا من نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عین

 

جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِکَ مَنَعا
نـادانـى خـدایـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـیـر تـو و سـرعـت تحول و پیچیدن در تقدیرات تو جلوگیرى کنند

 

عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنْ السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ
از بـنـدگـان عـارف تـو کـه بـه عـطایت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءیوس و ناامید شوند

 

اِلهى مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ اِلهى وَصَفْتَ
خـدایـا از مـن هـمـان سـرزنـد کـه شایسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شایسته بزرگوارى تو است خدایا تو

 

نَفْسَکَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَهِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ
خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـیف فرمودى پیش از آنکه ناتوان باشم آیا پس از ناتوانیم لطف و مهرت را از من

 

وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِکَ وَلَکَ الْمِنَّهُ
دریـغ مـى دارى خـدایـا اگـر کـارهـاى نـیـک از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من

 

عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِکَ وَلَکَ الْحُجَّهُ عَلَىَّ اِلهى
و اگـر کـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدایا

 

کَیْفَ تَکِلُنى وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لى وَکَیْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ کَیْفَ
چگونه مرا وامى گذارى در صورتى که کفایتم کردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینکه تو یاور منى یا چگونه

 

اَخیبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِفَقْرى اِلَیْکَ وَکَیْفَ
نـاامـیـد گـردم در صـورتـى کـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اکنون به درگاه تو توسل جویم بوسیله آن نیازى که به درگاهت دارم و چگونه

 

اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ یَصِلَ اِلَیْکَ اَمْ کَیْفَ اَشْکوُ اِلَیْکَ حالى
تـوسـل جـویـم بـوسـیـله فـقـرى کـه مـحـال اسـت پـیـرامـون تـو راه یـابـد یـا چگونه از حال خویش به درگاهت شکوه کنم با اینکه حال

 

وَهُوَ لا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْ کَیْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَکَ بَرَزٌ اِلَیْکَ اَمْ
مـن بـر تـو پـنـهـان نـیـسـت یـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود کنم در صورتى که آنهم از پیش تو بُرُوز کرده به نزد خودت یا

 

کَیْفَ تُخَیِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیْکَ اَمْ کَیْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى
چـگـونه آرزوهایم به نومیدى گراید با اینکه به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیکو نکنى

 

وَبِکَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَکَ بى مَعَ عَظیمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَکَ بى مَعَ
بـا اینکه احوال من به تو قائم است خدایا چه اندازه به من لطف دارى با این نادانى عظیم من و چقدر به من مهر دارى

 

قَبیحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَکَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْکَ وَما اَرْاَفَکَ بى فَمَا
بـا ایـن کـردار زشـت مـن خـدایـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزدیـکـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اینهمه که تو نسبت به من مهربانى

 

الَّذى یَحْجُبُنى عَنْکَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ
پس آن چیست که مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغییر و تحول

 

الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَکَ
اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت کـه خـود را در هرچیزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من

 

فى شَىْءٍ اِلهى کُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى کَرَمُکَ وَکُلَّما ایَسَتْنى
در هـیـچ چـیـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدایـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى کند کرم تو آنرا گویا مى کند و هراندازه

 

اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُکَاِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَکَیْفَ
اوصـاف من مرا ماءیوس مى کند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدایا آنکس که کارهاى خوبش کار بد باشد

 

لا تَکُونُ مَساویهِ مَساوِىَ وَمَنْ کانَتْ حَقایِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لا
پـس چـگـونـه کـار بدش بد نباشد و آنکس که حقیقت گویى هایش ادعایى بیش نباشد پس چگونه

 

تَکُونُ دَعاویهِ دَعاوِىَ اِلهى حُکْمُکَ النّافِذُوَمَشِیَّتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ
ادعاهایش ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت براى هیچ گوینده اى فرصت

 

یَتْرُکا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها
گفتار نگذارد و براى هیچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدایا چه بسیار طاعتى که (پیش خود) پایه گذارى کردم

 

وَحالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَیْها عَدْلُکَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُکَ
و چـه بـسـیـار حـالتـى کـه بـنـیـادش کـردم ولى (یـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را کـه بـر آنـهـا داشـتـم یـکـسـره فـروریـخـت بـلکـه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد

 

اِلهى اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ
خدایا تو مى دانى که اگر چه طاعت تو در من بصورت کارى مثبت ادامه ندارد ولى

 

مَحَبَّهً وَعَزْماً اِلهى کَیْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَکَیْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ
دوستى و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد خدایا چگونه تصمیم گیرم در صورتى که تحت قهر توام و چگونه تصمیم نگیرم با اینکه

 

الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْکَ
تو دستورم دهى خدایا تفکر (یا گردش ) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت

 

بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیْکَ کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ
بـوسـیـله خـدمـتـى کـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چیزى که خود آن موجود در هستیش نیازمند

 

اِلَیْکَ اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ
بـه تـو اسـت و آیـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست که در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو

 

لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى
گـردد تـو کـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدلیلى باشیم که به تو راهنمائى کند و چه وقت دور مانده اى تا

 

تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها
آثار تو ما را به تو واصل گرداند کور باد آن چشمى که تو را نبیند که مراقب

 

رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً اِلهى اَمَرْتَ
او هـسـتـى و زیـان کـار بـاد سوداى آن بنده که از محبت خویش به او بهره اى ندادى خدایا فرمان دادى

 

بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الاَْنْوارِ وَهِدایَهِ
کـه بـه آثـار تـو رجـوع کنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمایى

 

الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ اِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ
و از بینش جوئى تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانکه آمدم بسویت از آنها که نهادم

 

السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَیْها اِنَّکَ عَلى
از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم که براستى تو بر هر

 

کُلِّشَىٍْ قَدیرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَهذا حالى لا یَخْفى
چـیـز تـوانـائى خـدایـا ایـن خـوارى مـن اسـت کـه پـیـش رویـت عـیـان و آشـکـار اسـت و ایـن حال (تباه ) من است

 

عَلَیْکَ مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْکَ وَبِکَ اَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ فَاهْدِنى
کـه بـر تـو پوشیده نیست از تو خواهم که مرا به خود برسانى و بوسیله ذات تو بر تو دلیل مى جویم

 

بِنُورِکَ اِلَیْکَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ
پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به یادآر مرا با بندگى صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به من

 

عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ

از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدایا مرا به حقائق نزدیکان درگاهت

 

الْقُرْبِ وَاسْلُکْ بى مَسْلَکَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى
بـیاراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بى نیاز کن مرا به تدبیر خودت در باره ام

 

عَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراکِـزِ
از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهاى

 

اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَکّـى
بـیـچارگى و درماندگیم مرا واقف گردان خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاکم کن از شک

 

وَشِرْکى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِکَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَیْکَ اَتَوَکَّلُ فَلا
و شـرک خـودم پـیـش از آنکه داخل گورم گردم به تو یارى جویم پس تو هم یاریم کن و بر تو توکل کنم پس

 

تَکِلْنى وَاِیّاکَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنى وَفى فَضْلِکَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى
مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت کـنـم پـس نـاامـیـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما

 

وَبِجَنابِکَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِکَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى
و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مکن و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مکن خدایا

 

تَقَدَّسَ رِضاکَ اَنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّى
مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اینکه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممکن است من سبب آن گردم

 

اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ اَنْ یَصِلَ اِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لا تَکُونُ
خـدایـا تـو بـه ذات خـود بـى نـیـازى از ایـنـکه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نیاز نباشى

 

غَنِیّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ یُمَنّینى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ
خدایا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى کنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى

 

الشَّهْوَهِ اَسَرَنى فَکُنْ اَنْتَ النَّصیرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى
شهوت اسیر کرده پس تو یاور من باش تا پیروزم کنى و بینایم کنى

 

وَاَغْنِنى بِفَضْلِکَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ
و بـوسـیـله فـضل خویش بى نیازم گردانى تا بوسیله تو از طلب کردن بى نیاز شوم توئى که تاباندى

 

الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِکَ حَتّى عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ وَاَنْتَ الَّذى
انوار (معرفت ) را در دل اولیائت تا اینکه تو را شناختند و یگانه ات دانستند و توئى که

 

اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یَلْجَئُوا
اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى

 

اِلى غَیْرِکَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى
نشوند و توئى مونس ایشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى که

 

هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى
راهـنـمـائیـشان کنى آنگاه که نشانه ها برایشان آشکار گردد چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد

 

فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى
آنکس که تو را یافته است براستى محروم است آنکس که بجاى تو بدیگرى راضى شود و بطور حتم زیانکار است کسى که

 

عَنْکَ مُتَحَوِّلاً کَیْفَ یُرْجى سِواکَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَکَیْفَ
از تـو بـه دیـگـرى روى کـنـد چـسـان مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى و چگونه

 

یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ
از غـیـر تو مى توان طلب کرد با اینکه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را اى خدائى که به دوستانت

 

حَلاوَهَ الْمُؤ انَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقینَ وَیا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیائَهُ
شـیرینى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى که پوشاندى براولیاء خودت

 

مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ اَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ
خـلعـتـهـاى هـیبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى که یاد کنى پیش از آنکه

 

الذّاکِرینَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدینَ وَاَنْتَ
یـاد کـنـنـدگـان یـادت کـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنکه پرستش کنندگان بسویت توجه کنند و توئى

 

الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبینَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا
بـخشنده عطا پیش از آنکه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را که به ما بخشیده اى از ما

 

مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِکَ حَتّى اَصِلَ اِلَیْکَ
بـه قـرض مـى خـواهـى خـدایـا مـرا بـوسـیـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم

 

وَاجْذِبْنى بِمَنِّکَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَیْکَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا یَنْقَطِعُ عَنْکَ
و بوسیله نعمتت مرا جذب کن تا به تو رو کنم خدایا براستى امید من از تو قطع نگردد و اگرچه

 

وَاِنْ عَصَیْتُکَ کَما اَنَّ خَوْفى لا یُزایِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى
نافرمانیت کنم چنانکه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانیان مرا بسوى تو رانده اند

 

الْعَوالِمُ اِلَیْکَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِکَرَمِکَ عَلَیْکَ اِلهى کَیْفَ اَخیبُ
و آن علمى که به کرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدایا چگونه نومید شوم

 

وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ کَیْفَ اُهانُ وَعَلَیْکَ مُتَّکَلى اِلـهى کَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى
و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اینکه اعتمادم بر تو است خدایا چگونه عزت جویم با اینکه در

 

الذِّلَّهِ اَرْکَزْتَنى اَمْکَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیْکَ نَسَبْتَنى اِلـهى کَیْفَ لا اَفْتَقِرُ
خـوارى جایم دادى و چگونه عزت نجویم با اینکه به خود مُنْتَسِبَم کردى خدایا چگونه نیازمند نباشم

 

وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ کَیْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِکَ
بـا ایـنـکـه تـو در نـیـازمـندانم جاى دادى یا چگونه نیازمند باشم و توئى که به جود و بخششت

 

اَغْنَیْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ
بـى نـیـازم کـردى و تـوئى کـه مـعبودى جز تو نیست شناساندى خود را به هر چیزو هیچ چیزى نیست که تو را نشناسد

 

شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فى
و توئى که شناساندى خود را به من در هر چیز و من تو را آشکار در

 

کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ
هـر چـیـز دیـدم و تـوئى آشـکار بر هر چیز اى که بوسیله مقام رحمانیت خود (بر همه چیز) احاطه کردى

 

الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ
و عرش در ذاتش پنهان شد توئى که آثار را به آثار نابود کردى و اغیار را

 

بِمُحیطاتِ اَفْلاکِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ
به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش محتجب شد

 

اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]
از ایـنـکـه دیـده هـا او را درک کـنـنـد اى کـه تـجـلى کـردى بـه کمال زیبائى و نورانیت و پابرجا شد عظمتش از

 

الاِْسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ
استوارى چگونه پنهان شوى با اینکه تو آشکارى یا چگونه غایب شوى که تو نگهبان

 

الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ
التماس دعا