(آیه 271)- در این آیه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است مىفرماید: «اگر انفاقها را آشکار کنید، چیز خوبى است، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید براى شما بهتر است» (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
در بعضى احادیث تصریح شده که انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 244
و اما انفاقهاى مستحب، بهتر است مخفیانه انجام گیرد. «و بخشى از گناهان شما را مىپوشاند (و در پرتو این کار بخشوده خواهید شد) و خداوند به آنچه انجام مىدهید، آگاه است» (وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 272)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمین انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.
تفسیر:
انفاق بر غیر مسلمانان؟- در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است، مىفرماید: «هدایت آنها (بطور اجبار) بر تو نیست» (لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ).
بنابراین، ترک انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحیح نمىباشد. این سخن گر چه خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مىشود.
سپس مىافزاید: «ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مىکند» (وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
و بعد از این یاد آورى، به ادامه بحث فواید انفاق در راه خدا مىپردازد و مىگوید: «آنچه را از خوبیها انفاق کنید براى خودتان است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ). «ولى جز براى خدا انفاق نکنید» (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ).
و در آخرین جمله باز به عنوان تأکید بیشتر مىفرماید: «و آنچه را از خوبیها انفاق مىکنید به شما تحویل داده مىشود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).
یعنى گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصرى مىبرید، بلکه تمام آنچه انفاق مىکنید بطور کامل به شما باز مىگرداند، آن هم در روزى که شدیدا به آن نیازمندید، بنابراین همیشه در انفاقهاى خود کاملا دست و دل باز باشید.
البته نباید تصور کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا نیز به سود شماست هم از جنبه مادى و هم از جنبه معنوى!
(آیه 273)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که: «این آیه در باره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 245
اصحاب «صفّه» نازل شده است (اصحاب صفّه در حدود چهار صد نفر از مسلمانان مکّه و اطراف مدینه بودند که هیچ منزلگاهى براى سکونت نداشتند از این جهت در مسجد پیامبر سکنى گزیده بودند) ولى چون اقامت آنها در مسجد با شؤون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفّه (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود از کمکهاى ممکن مضایقه نکنند، آنها هم چنین کردند.
تفسیر:
بهترین مورد انفاق- در این آیه بهترین مواردى که انفاق در آنجا باید صورت گیرد، بیان شده است، و آن کسانى هستند که داراى صفات سه گانهاى که در این آیه آمده است باشند در بیان اولین صفت مىفرماید: انفاق شما مخصوصا «باید براى کسانى باشد که در راه خدا، محصور شدهاند» (لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
یعنى کسانى که به خاطر اشتغال به مسأله جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و یادگیرى فنون جنگى از تلاش براى معاش و تأمین هزینه زندگى بازماندهاند.
سپس براى تأکید مىافزاید: «همانها که نمىتوانند سفرى کنند» و سرمایهاى به دست آورند (لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ).
و در دومین توصیف از آنان، مىفرماید: «کسانى که افراد نادان و بىاطلاع آنها را از شدت عفاف، غنى مىپندارند» (یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
ولى این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند. لذا مىافزاید: «آنها را از چهرههایشان مىشناسى» (تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ).
یعنى در چهرههایشان نشانههایى از رنجهاى درونى وجود دارد که براى افراد فهمیده آشکار است. آرى! «رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ درون».
و در سومین توصیف، مىفرماید: آنها چنان بزرگوارند که «هرگز چیزى با اصرار از مردم نمىخواهند» (لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً).
معمول نیازمندان عادى اصرار در سؤال است ولى آنها یک نیازمند عادى نیستند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 246
و در پایان آیه، باز همگان را به انفاق از هر گونه خیرات خصوصا به افرادى که داراى عزت نفس و طبع بلندند تشویق کرده، مىفرماید: «و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).
سؤال کردن بدون حاجت حرام است-
یکى از گناهان بزرگ تکدى و سؤال و تقاضاى از مردم بدون نیاز است، و در روایات متعددى از این کار، نکوهش شده. در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: لا تحلّ الصّدقة لغنىّ:
«صدقات براى افراد بىنیاز حرام است».
(آیه 274)
شأن نزول:
در احادیث بسیارى آمده است که این آیه در باره على علیه السّلام نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشکارا و درهمى را نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد.
تفسیر:
انفاق به هر شکل و صورت- باز در این آیه سخن از مسأله دیگرى در ارتباط با انفاق در راه خداست و آن کیفیات مختلف و متنوع انفاق است، مىفرماید: «آنها که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مىکنند پاداششان نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
ناگفته پیداست که انتخاب این روشهاى مختلف، رعایت شرایط بهتر براى انفاق است. یعنى انفاق کنندگان باید در انفاق خود به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگیرند.
ممکن است مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار (در آیه) اشاره به این باشد که مخفى بودن انفاق بهتر است، هر چند در همه حال و به هر شکل، نباید انفاق فراموش شود.
مسلما چیزى که نزد پروردگار است چیز کم یا کمارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنایات پروردگار خواهد داشت.
سپس مىافزاید: «نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مىشوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 247
زیرا مىدانند در مقابل چیزى که از دست دادهاند به مراتب بیشتر از فضل پروردگار و از برکات فردى و اجتماعى آن در این جهان و آن جهان بهرهمند خواهند شد.
(آیه 275)- بلاى رباخوارى! به دنبال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمایت از نیازمندان در این آیه و دو آیه بعد، از مسأله رباخوارى که درست بر ضد انفاق و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و طغیان اشراف بود، سخن مىگوید. نخست در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم مىسازد، مىفرماید: «کسانى که ربا مىخورند، بر نمىخیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده» و نمىتواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مىخورد و گاه بر مىخیزد (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ).
آرى! رباخواران که قیامشان در دنیا بىرویه و غیر عاقلانه و آمیخته با «ثروت اندوزى جنون آمیز» است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور مىشوند.
سپس به گوشهاى از منطق رباخواران اشاره کرده مىفرماید: «این به خاطر آن است که آنها گفتند: بیع هم مانند ربا است» و تفاوتى میان این دو نیست. (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا).
یعنى: هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام مىشود، ولى قرآن در پاسخ آنها مىگوید: چگونه این دو ممکن است یکسان باشد «حال آن که خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام» (وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا).
مسلما این تفاوت، دلیل و فلسفهاى داشته که خداوند حکیم به خاطر آن چنین حکمى را صادر کرده است، و عدم توضیح بیشتر قرآن در این باره شاید به خاطر وضوح آن بوده است.
سپس راه را به روى توبهکاران باز گشوده، مىفرماید: «هر کس اندرز الهى به او رسد و (از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق (قبل از حکم تحریم ربا) به دست آورده مال او است و کار او به خدا واگذار مىشود» و گذشته او را خدا خواهد بخشید (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 248
«اما کسانى که (به خیره سرى ادامه دهند و) باز گردند (و این گناه را همچنان ادامه دهند) آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مىمانند» (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ). به این ترتیب رباخوارى مستمر و دائم سبب مىشود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.
(آیه 276)- در این آیه مقایسهاى بین ربا و انفاق در راه خدا مىکند، مىفرماید: «خداوند ربا را نابود مىکند و صدقات را افزایش مىدهد» (یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ).
سپس مىافزاید: «و خداوند هیچ انسان بسیار ناسپاس گنهکار را (که آن همه برکات انفاق را فراموش کرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مىرود) دوست نمىدارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ).
جمله فوق مىگوید: رباخواران نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهاى عمومى شکر نعمتى که خداوند به آنها ارزانى داشته به جاى نمىآورند بلکه آن را وسیله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مىدهند و طبیعى است که خدا چنین کسانى را دوست نمىدارد.
(آیه 277)- در این آیه سخن از گروه با ایمانى مىگوید که درست نقطه مقابل ربا خوارانند، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و زکات را پرداختند اجر و پاداششان نزد خداست، نه ترسى بر آنان است و نه غمگین مىشوند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
در برابر رباخواران ناسپاس و گنهکار، کسانى که در پرتو ایمان، خود پرستى را ترک گفته و عواطف فطرى خود را زنده کرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار و برپاداشتن نماز، به کمک و حمایت نیازمندان مىشتابند و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتى و به دنبال آن هزار گونه جنایت جلوگیرى مىکنند پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهرهمند مىشوند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 249
طبیعى است دیگر، عوامل اضطراب و دلهره براى این دسته به وجود نمىآید خطرى که در راه سرمایهداران مفتخوار بود و لعن و نفرینهایى که به دنبال آن نثار آنها مىشد براى این دسته نیست.
(آیه 278)
شأن نزول:
پس از نزول آیه ربا «خالد بن ولید» خدمت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حاضر شده عرضه داشت: پدرم چون با «طائفه ثقیف» معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نکرده بود وصیت کرده است مبلغى از سودهاى اموال او که هنوز پرداخت نشده است تحویل بگیرم آیا این عمل براى من جائز است؟ این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از این کار نهى کرد.
تفسیر:
رباخوارى یک گناه بىنظیر- در این آیه خداوند افراد با ایمان را مخاطب قرار داده و براى تأکید بیشتر در مسأله تحریم ربا مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا بپرهیزید و آنچه از ربا باقى مانده رها کنید اگر ایمان دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
جالب این که: آیه فوق هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده است و در واقع تأکیدى است بر این معنى که رباخوارى با روح ایمان سازگار نیست.
(آیه 279)- در این آیه لحن سخن را تغییر داده و پس از اندرزهایى که در آیات پیشین گذشت با شدت با رباخواران برخورد کرده هشدار مىدهد که اگر به کار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند و به مکیدن خون مردم محروم مشغول باشند، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگیرد، مىفرماید: «اگر چنین نمىکنید بدانید با جنگ با خدا و رسول او رو برو خواهید بود» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این همان جنگى است که طبق قانون فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ «1» «با گروهى که متجاوز است پیکار کنید تا به فرمان خدا گردن نهد» انجام مىگیرد.
در هر حال از آیه بالا برمىآید که حکومت اسلامى مىتواند با توسل به زور
__________________________________________________
(1) سوره حجرات آیه 9.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 250
جلو رباخوارى را بگیرد. سپس مىافزاید: اگر توبه کنید سرمایههاى شما از آن شما است نه ستم مىکنید، و نه ستم بر شما مىشود» (وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).
یعنى اگر توبه کنید و دستگاه رباخوارى را بر چینید حق دارید سرمایههاى اصلى خود را که در دست مردم دارید (به استثناى سود) از آنها جمع آورى کنید و این قانون کاملا عادلانه است زیرا که هم از ستم کردن شما بر دیگران جلوگیرى مىکند و هم از ستم وارد شدن بر شما، و در این صورت نه ظالم خواهید بود و نه مظلوم.
جمله لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ در حقیقت یک شعار وسیع پرمایه اسلامى است که مىگوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگرى بپرهیزند از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند اصولا اگر ستمکش نباشد ستمگر کمتر پیدا مىشود!
(آیه 280)- در این آیه مىفرماید: «اگر (بدهکار) داراى سختى و گرفتارى باشد او را تا هنگام توانایى مهلت دهید» (وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ).
در این جا یکى از حقوق بدهکاران را بیان مىفرماید که اگر آنها از پرداختن اصل بدهى خود (نه سود) نیز عاجز باشند، نه تنها نباید به رسم جاهلیت سود مضاعفى بر آنها بست و آنها را تحت فشار قرار داد، بلکه باید براى پرداختن اصل بدهى نیز به آنها مهلت داده شود و این یک قانون کلى در باره تمام بدهکاران است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و (چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشید براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
این در واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است، این یک مسأله اخلاقى و انسانى است که بحث حقوقى سابق را تکمیل مىکند و احساس کینه توزى و انتقام را به محبت و صمیمیت مبدل مىسازد.
(آیه 281)- در این آیه با یک هشدار شدید، مسأله ربا را پایان مىدهد و مىفرماید: «از روزى بپرهیزید که در آن به سوى خدا باز مىگردید» (وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ). «سپس به هر کس آنچه را انجام داده باز پس داده مىشود» (ثُمَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 251
تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ)
. «و به آنها ستمى نخواهد شد» بلکه هر چه مىبینند نتیجه اعمال خودشان است (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
جالب توجه این که در تفاسیر نقل شده که این آیه آخرین آیهاى است که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و با توجه به مضمون آن این موضوع هیچ بعید به نظر نمىرسد.
«رباخوارى» از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحیه وام گیرنده به جا مىگذارد و کینه او را در دل خودش مىیابد و پیوند تعاون و همکارى اجتماعى را بین افراد و ملتها سست مىکند.
در روایات اسلامى در مورد تحریم ربا مىخوانیم: هشام بن سالم مىگوید، امام صادق علیه السّلام فرمودند: انّما حرّم اللّه عزّ و جلّ الرّبوا لکیلا یمتنع النّاس من اصطناع المعروف: «خداوند ربا را حرام کرده تا مردم از کار نیک امتناع نورزند» «1».
(آیه 282)- تنظیم اسناد تجارى در طولانىترین آیه قرآن.
بعد از بیان احکامى که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخوارى بود در این آیه که طولانىترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است. 1- در نخستین حکم مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ).
ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مىشود و هم تعیین مدت براى وامها. همچنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایى مىشود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل مىشود.
__________________________________________________
(1) براى شرح بیشتر در باره زیانهاى رباخوارى به کتاب «خطوط اساسى اقتصاد اسلامى» نوشته آیة اللّه مکارم شیرازى مراجعه فرمائید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 252
2 و 3- سپس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفین سالم بماند، مىافزاید: «باید نویسندهاى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).
بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.
4- «کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).
یعنى به پاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالى کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.
5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).
6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).
7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).
بنابراین در مورد سه طایفه، «ولى» باید املاء کند، کسانى که سفیهاند و نمىتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانهاند یا از نظر فکرى ضعیفند و کم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانى که توانایى املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.
از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مىشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 253
8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).
9- سپس اضافه مىکند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).
10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ).
یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.
12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).
13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده مىشود.
14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مىتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى).
زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.
15- یکى دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند» (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).
بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار، واجب است.
16- بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مىکند که در قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مىفرماید:
«و از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 254
(وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ).
سپس مىافزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیمتر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است» (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا).
در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مىدهد که اسناد تنظیم شده مىتواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.
17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مىفرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).
18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات احتمالى آینده را مىگیرد لذا مىفرماید: «هنگامى که خرید و فروش (نقدى) مىکنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).
19- در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مىفرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).
«که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).
و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مىکند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
و سپس یاد آورى مىنماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعلیم مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ).
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مىرساند که تقوا و پرهیزگارى و خدا پرستى اثر عمیقى در آگاهى و روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 255
«و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مىدارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
(آیه 283)- تکمیلى بر بحث گذشته. این آیه در حقیقت با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مسأله تنظیم اسناد تجارى مکمل آیه قبل است، و آنها عبارتند از: 1- «هر گاه در سفر بودید و نویسندهاى نیافتید (تا اسناد معامله را براى شما تنظیم کند و قرار داد را بنویسد) گروگان بگیرید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ).
البته در وطن نیز اگر دسترسى به تنظیمکننده سند نباشد اکتفا کردن به گروگان مانعى ندارد.
2- گروگان حتما باید قبض شود و در اختیار طلبکار قرار گیرد تا اثر اطمینانبخشى را داشته باشد، لذا مىفرماید: فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ گروگان گرفته شده.
3- سپس به عنوان یک استثناء در احکام فوق مىفرماید: «اگر بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر اطمینان داشته باشد (مىتواند بدون نوشتن سند و رهن با او معامله کند و امانت خویش را به او بسپارد) در این صورت کسى که امین شمرده شده است باید امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدایى که پروردگار اوست بپرهیزد» (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ).
قابل توجه این که در اینجا طلب طلبکار به عنوان یک امانت، ذکر شده که خیانت در آن، گناه بزرگى است.
4- سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مىکند و مىفرماید: «شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است» (وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ).
بنابراین کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظفند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند.
و از آنجا که کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن، به وسیله دل و روح انجام مىشود آن را به عنوان یک گناه قلبى معرفى کرده و مىگوید: «کسى که چنین برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 256
کند قلب او گناهکار است» و باز در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر نسبت به حفظ امانت و اداى حقوق یکدیگر و عدم کتمان شهادت هشدار داده مىفرماید:
«خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهید داناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر به اداى شهادت است و چه کسى نیست، و نیز ممکن است مردم ندانند در آن جا که اسناد و گروگانى وجود ندارد، چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است، ولى خداوند همه اینها را مىداند و هر کس را طبق اعمالش جزا مىدهد.
(آیه 284)- همه چیز از آن اوست! این آیه در حقیقت آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل مىکند مىگوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و (به همین دلیل) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان کنید خداوند شما را مطابق آن محاسبه مىکند» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ).
«سپس هر کس را که بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق ببیند) مجازات مىکند» (فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ).
یعنى تصور نکنید اعمالى همچون کتمان شهادت و گناهان قلبى دیگر بر او مخفى مىماند کسى که حاکم بر جهان هستى و زمین و آسمان است، هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود.
و در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند بر هر چیز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
هم آگاهى دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قادر است لیاقتها و شایستگیها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.
(آیه 285)
شأن نزول:
هنگامى که آیه سابق نازل شد که اگر چیزى در دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند حساب آن را مىرسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مىگفتند: هیچ کس از ما خالى از وسوسههاى باطنى و خطورات قلبى نیست و همین معنى را خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند). آیه نازل شد و راه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 257
و رسم ایمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت.
تفسیر:
راه و رسم ایمان- سوره بقره با بیان بخشى از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنى که در این آیه و آیه بعد مىباشد نیز پایان مىیابد و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.
به هر حال قرآن مىفرماید: «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده» (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ).
و این امتیازات انبیاى الهى است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچ گونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشتهاند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه استقامت و پایمردى داشتند.
سپس مىافزاید: «مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وى همگى ایمان آوردهاند (و مىگویند) ما در میان پیامبران او هیچ گونه فرقى نمىگذاریم» و به همگى ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).
سپس مىافزاید که مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز «گفتند: ما شنیدیم (و فهمیدیم) و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوى توست» (وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).
به این ترتیب ایمان به مبدء و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مىگردد.
(آیه 286)- این آیه مىگوید: «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمىکند» (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مىگردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مىیابد.
سپس مىافزاید: «هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است» (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 258
آیه فوق با این بیان مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مىسازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از این قبیل خط بطلان مىکشد.
و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است و هر کس مسؤول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مىکند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند نخست مىگوید: «پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).
بنابراین فراموشکاریهایى که زاییده سهلانگارى است قابل مجازات است.
آنها چون مىدانند مسؤول اعمال خویشند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و کسى که لطف خاصى در پرورش آنان دارد مىخوانند و مىگویند:
زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست ما مىکوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته مىگوید: «پروردگارا! بار سنگین بر دوش ما قرار مده آن چنانکه بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادى» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).
در سومین درخواست مىگویند: «پروردگارا! مجازاتهایى که طاقت تحمل آن را نداریم براى ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).
این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهاى طاقت فرسا یا مجازاتهاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.
و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مىگویند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).
و بالأخره در هفتمین و آخرین درخواست مىگویند: «تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
و به این ترتیب تقاضاهاى آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مىگردد، و این تقاضایى است بسیار جامع.
پایان سوره بقره
(آیه 251)- به یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در این آیه مىفرماید: «آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت واداشتند» (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ).
«و داود (جوان کم سن و سال و نیرومند شجاعى که در لشگر طالوت بود) جالوت را کشت» (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ).
این جوان با فلاخنى که در دست داشت، یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شد و در آن فرو نشست و فریادى کشید و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند، گویا خداوند مىخواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشگرى انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمدهاى آن هم با یک سلاح ظاهرا بىارزش، از پاى در مىآید! سپس مىافزاید: «خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه مىخواست به او تعلیم داد» (وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ).
گر چه در این آیه تصریح نشده که این داود همان داود، پیامبر بزرگ بنى اسرائیل، پدر سلیمان است ولى جمله فوق نشان مىدهد که او به مقام نبوت رسید.
و در پایان آیه به یک قانون کلى اشاره فرموده مىگوید: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند سراسر روى زمین فاسد مىشود، ولى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 226
خداوند نسبت به تمام جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ).
این آیات، بشارت است براى مؤمنان که در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوتها و جباران قرار مىگیرند در انتظار نصرت و پیروزى الهى باشند.
(آیه 252)- این آیه اشاره به داستانهاى متعددى است که در آیات گذشته در باره بنى اسرائیل بیان شده است که هر کدام نشانهاى از قدرت و عظمت پروردگار است و پاک از هر گونه خرافه و افسانه و اساطیر بر پیامبر نازل گردیده و در آن مىفرماید: «اینها آیات خداست که به حق بر تو مىخوانیم و تو از رسولان هستى» (تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
آغاز جزء سوم قرآن مجید
ادامه سوره بقره
(آیه 253)- نقش پیامبران در زندگى انسانها! این آیه اشارهاى به درجات انبیاء و مراتب آنها و گوشهاى از رسالت آنها در جامعه انسانى مىکند، نخست مىفرماید: «آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى دادیم» (تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ).
تعبیر به فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ به روشنى مىرساند که همه پیامبران الهى با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام یکسان نبودند.
سپس به ویژگى بعضى از آنان پرداخته مىفرماید: «بعضى از آنان را خدا با او سخن گفت» (مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ).
و منظور از آن موسى (ع) است که به «کلیم اللّه» معروف شده است.
سپس مىافزاید: «و درجات بعضى را بالا برد» (وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ). که نمونه کامل آن پیامبر گرامى اسلام است که آیینش کاملترین و آخرین آیینها بود، و یا منظور از آن بعضى از پیامبران پیشین مانند ابراهیم و امثال اوست.
سپس به سراغ امتیاز حضرت مسیح (ع) رفته مىفرماید: «ما به عیسى بن مریم نشانههاى روشن دادیم، و او را با روح القدس تأیید کردیم» (وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 227
مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)
.
نشانههاى روشن، اشاره به معجزاتى مانند شفاى بیماران غیر قابل علاج و احیاى مردگان، و معارف عالى دینى است. و منظور از روح القدس پیک وحى خداوند یعنى جبرئیل، یا نیروى مرموز معنوى خاصى است که در اولیاء اللّه با تفاوتهایى وجود دارد.
در ادامه آیه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیاء کرده مىفرماید:
«اگر خدا مىخواست کسانى که بعد از آنان بودند، پس از آن که آن همه نشانههاى روشن براى آنان آمد، به جنگ و ستیز با یکدیگر نمىپرداختند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ).
یعنى اگر خدا مىخواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، ولى سنت الهى بر این بوده و هست که مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.
ولى آنها از آزادى خود سوء استفاده کردند «و راه اختلاف پیمودند» (وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا). در حقیقت اختلافات میان پیروان راستین و حقیقى مذاهب نبوده بلکه «میان» پیروان و «مخالفان» مذهب صورت گرفته است. «پس بعضى از آنها ایمان آوردند و بعضى کافر شدند» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ).
بار دیگر تأکید مىکند که این کار براى خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات آنها را بگیرد، زیرا «اگر خدا مىخواست هرگز آنها با یکدیگر جنگ نمىکردند ولى خداوند آن را که اراده کرده (و بر طبق حکمت و هماهنگ با هدف آفرینش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است) به جا مىآورد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
بدون شک گروهى از این آزادى نتیجه منفى مىگیرند ولى در مجموع وجود آزادى از مهمترین ارکان تکامل انسان است، زیرا تکامل اجبارى تکامل محسوب نمىشود.
(آیه 254)- انفاق یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت! در این آیه روى سخن را به مسلمانان کرده و به یکى از وظایفى که سبب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 228
وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعى و جهاد مىشود اشاره مىکند و مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ).
از تهدیدى که در ذیل آیه آمده استفاده مىشود منظور، انفاق واجب یعنى زکات است.
سپس مىافزاید: امروز که توانایى دارید انفاق کنید «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است و نه رابطه دوستى و نه شفاعت» (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ).
و در پایان آیه مىفرماید: «کافران همان ظالمانند» (وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
اشاره به این که آنها که انفاق و زکات را ترک مىکنند هم به خویشتن ستم روا مىدارند و هم به دیگران.
«کفر» در اینجا به معنى سر پیچى و گناه و تخلف از دستور خداست.
(آیه 255)- «آیة الکرسى» یکى از مهمترین آیات قرآن! در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که از ابىّ بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسى که جان محمد صلّى اللّه علیه و آله در دست اوست این آیه داراى دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهى تسبیح و تقدیس خدا مىگویند.
در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «هر کس آیة الکرسى را یکبار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا، و هزار امر ناخوشایند از آخرت را از او برطرف مىکند که آسانترین ناخوشایند دنیا، فقر، و آسانترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است».
تفسیر:
ابتدا از ذات اقدس الهى و مسأله توحید و اسماء حسنى و صفات او شروع مىکند مىفرماید: «خداوند هیچ معبودى جز او نیست» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«اللَّهُ» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 229
و جلال و جمال است.
سپس مىافزاید: «خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند» (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا که حیاتش عین ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است. لذا پس از مدتى مىمیرند! اما در خداوند چنین نیست چنانکه در آیه 58 سوره فرقان مىخوانیم: «توکل بر ذات زندهاى کن که هرگز نمىمیرد».
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمىگیرد» و لحظهاى از تدبیر جهان غافل نمىشود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).
«سِنَةٌ» خوابى است که به چشم عارض مىشود، اما وقتى عمیقتر شد و به قلب عارض شد «نَوْمٌ» گفته مىشود. این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظهاى قطع نمىگردد.
سپس به مالکیت مطّلقه خداوند اشاره کرده مىفرماید: «براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و این پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حىّ و قیوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.
ناگفته پیداست توجه به این صفت که همه چیز مال خداست اثر تربیتى مهمى در انسانها دارد زیرا هنگامى که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده بطور مسلم انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز مىدارد.
در ششمین توصیف مىفرماید: «کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
در واقع با یک استفهام انکارى مىگوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمىتواند در پیشگاه او شفاعت کند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 230
در باره «شفاعت» در ذیل آیه 48 سوره بقره بحث کردیم.
در هفتمین توصیف مىفرماید: «آنچه را پیش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مىداند و از گذشته و آینده آنان آگاه است» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
و به این ترتیب پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است پس هر کار- حتى شفاعت- باید به اذن او باشد.
در هشتمین توصیف، مىفرماید: «آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند» و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است. (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).
و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بىپایان اوست.
از جمله فوق دو نکته دیگر نیز استفاده مىشود: نخست این که هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحیه خداست.
دیگر این که خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مىخواهد قرار دهد.
در نهمین و دهمین توصیف مىفرماید: «کرسى (حکومت) او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست» (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).
به این ترتیب حکومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و کرسى علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد و چیزى از قلمرو حکومت و نفوذ علم او بیرون نیست.
حتى از پارهاى از روایات استفاده مىشود که کرسى به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است چنانکه از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «آسمانها و زمین در برابر کرسى همچون حلقه انگشترى است در وسط یک بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقهاى است در وسط یک بیابان».
البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از این معنى پرده بردارد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 231
و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف مىگوید: «و اوست بلند مقام و با عظمت» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).
و خداوندى که عظیم و بزرگ است و بىنهایت هیچ کارى براى او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بىخبر نمىگردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.
قابل توجه این که آیة الکرسى بر خلاف آنچه مشهور و معروف است همین یک آیه بیشتر نیست.
(آیه 256)
شأن نزول:
مردى از اهل مدینه به نام «ابو حصین» دو پسر داشت برخى از بازرگانانى که به مدینه کالا وارد مىکردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنها هم سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.
«ابو حصین» از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا مىتواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که:
«در گرایش به مذهب اجبار و اکراهى نیست».
تفسیر:
آیة الکرسى در واقع مجموعهاى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل مىدهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست در این آیه مىفرماید: «در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است» (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).
این آیه پاسخ دندانشکنى است به آنها که تصور مىکنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.
سپس به عنوان یک نتیجه گیرى از جمله گذشته مىافزاید: «پس کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 232
و در پایان مىفرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
اشاره به این که مسأله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مىگویند یا در جلسات خصوصى و نهانى، همه را مىشنود.
(آیه 257)- با اشارهاى که در مسأله ایمان و کفر در آیه قبل آمده بود در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مىکند، مىفرماید:
«خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند» (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا).
و در پرتو این ولایت و رهبرى «آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مىسازد» (یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
سپس مىافزاید: «اما کسانى که کافر شدند، اولیاء آنها طاغوت (بت و شیطان و افراد جبار و منحرف) هستند که آنها را از نور به سوى ظلمتها بیرون مىبرند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).
به همین دلیل «آنها اهل آتشند و براى همیشه در آن خواهند بود» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 258)- ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود! به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایى پروردگار و گمراهى کافران بر اثر پیروى از طاغوت سخن مىگفت خداوند چند نمونه ذکر مىکند که یکى از آنها نمونه روشنى است که در این آیه آمده و آن گفتگو و محاجّه ابراهیم قهرمان بت شکن با جبار زمان خود، نمرود است، مىفرماید: «آیا ندیدى (آگاهى ندارى) از کسى که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ).
و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلى این محاجه مىکند و مىگوید: «بخاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود» و بر اثر کمى ظرفیت از باده کبر و غرور، سرمست شده بود (أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ).
و چه بسیارند کسانى که در حال عادى، انسانهاى معتدل، سربه راه، مؤمن و بیدارند اما هنگامى که به مال و مقام و نوایى برسند همه چیز را به دست فراموشى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 233
مىسپارند و مهمترین مقدسات را زیر پا مىنهند! و در ادامه مىافزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (ع) پرسید خداى تو کیست که به سوى او دعوت مىکنى؟ «ابراهیم گفت: همان کسى که زنده مىکند و مىمیراند» (إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
در حقیقت ابراهیم (ع) بزرگترین شاهکار آفرینش یعنى قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.
ولى نمرود جبار، راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و براى اغفال مردم و اطرافیان خود «گفت من نیز زنده مىکنم و مىمیرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ).
ولى ابراهیم (ع) براى خنثى کردن این توطئه، دست به استدلال دیگرى زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند، «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را (از افق مشرق) مىآورد (اگر تو راست مىگویى که حاکم بر جهان هستى مىباشى) خورشید را از طرف مغرب بیاور»! (قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).
اینجا بود که «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ).
آرى! «خداوند قوم ظالم را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم (ع) سخنى بگوید.
(آیه 259)- در این آیه سرگذشت یکى دیگر از انبیاء پیشین بیان شده، که مشتمل بر شواهد زندهاى بر مسائل معاد است.
آیه اشاره به سرگذشت کسى مىکند که در اثناى سفر خود در حالى که بر مرکبى سوار بود و مقدارى آشامیدنى و خوراکى همراه داشت از کنار یک آبادى گذشت در حالى که به شکل وحشتناکى در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسیده ساکنان آن به چشم مىخورد هنگامى که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده مىکند؟ شرح بیشتر این ماجرا را از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 234
زبان قرآن بشنویم. مىفرماید: «یا همانند کسى که از کنار یک آبادى عبور مىکرد در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده بود، او از روى تعجب با خود) گفت: چگونه خدا اینها را بعد از مرگ زنده مىکند»! (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).
در ادامه مىفرماید: «خداوند او را یکصد سال میراند، سپس او را زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز، فرمود (نه) بلکه یکصد سال درنگ کردى» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).
سپس براى این که آن پیامبر، اطمینان بیشترى به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنى و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهى بیفکند که اولى کاملا سالم مانده بود و دومى به کلى متلاشى شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند، و هم قدرت خدا را بر نگهدارى هر چه اراده داشته باشد، مىفرماید: به او گفته شد «پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت (که همراه داشتى ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته» (فَانْظُرْ إِلى طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ).
بنابراین، خدایى که مىتواند غذا و نوشیدنى تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال اول نگهدارد، زنده کردن مردگان براى او مشکل نیست، زیرا ادامه حیات چنین غذاى فاسد شدنى که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانى سادهتر از زنده کردن مردگان نیست.
سپس مىافزاید: «ولى نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشى شده براى این که اطمینان به زندگى پس از مرگ پیدا کنى) و تو را نشانهاى براى مردم قرار دهیم» آن را زنده مىسازیم (وَ انْظُرْ إِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ).
به هر حال در تکمیل همین مسأله مىافزاید: «به استخوانها نگاه کن (که از مرکب سواریت باقى مانده) و ببین چگونه آنها را بر مىداریم و به هم پیوند مىدهیم برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 235
و گوشت بر آن مىپوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً).
و در پایان آیه مىفرماید: «هنگامى که با مشاهده این نشانههاى واضح (همه چیز) براى او روشن شد گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قادر است» (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
در باره این که او کدامیک از پیامبران بوده مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام این موضوع تأیید شده است.
(آیه 260)- صحنه دیگرى از معاد در این دنیا! به دنبال داستان عزیر در مورد معاد داستان دیگرى از ابراهیم (ع) در اینجا مطرح شده است، و آن این که:
روزى ابراهیم (ع) از کنار دریایى مىگذشت مردارى را دید که در کنار دریا افتاده، در حالى که مقدارى از آن داخل آب و مقدارى دیگر در خشکى قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى از دو سو آن را طعمه خود قرار دادهاند، این منظره ابراهیم را به فکر مسألهاى انداخت که همه مىخواهند چگونگى آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. چنانکه قرآن مىگوید: «بخاطر بیاور، هنگامى را که ابراهیم (ع) گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىکنى» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى).
او مىخواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قویتر کند، به همین دلیل در ادامه این سخن، هنگامى که خداوند «فرمود: آیا ایمان نیاوردهاى؟» (قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ).
او در جواب عرض کرد: «آرى، ایمان آوردم ولى مىخواهم قلبم آرامش یابد» (قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی).
در اینجا به ابراهیم دستور داده مىشود که براى رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبى بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه بیان کرده، مىگوید: «خداوند فرمود: حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مىآیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 236
إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً)
.
ابراهیم (ع) این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزاى پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگى را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر، در رستاخیز انجام خواهد شد.
و در پایان آیه مىفرماید: این را ببین «و بدان خداوند توانا و حکیم است» (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبى مىشناسد، و هم توانایى بر جمع آنها دارد.
(آیه 261)- آغاز آیات انفاق! مسأله انفاق یکى از مهمترین مسائلى است که اسلام روى آن تأکید دارد و شاید ذکر آیات آن پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت، انفاق و بخشش در راه خداست.
نخست مىفرماید: «مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند» (مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ). «و در هر خوشهاى یکصد دانه باشد» که مجموعا از یک دانه هفتصد دانه بر مىخیزد (فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ).
تازه پاداش آنها منحصر به این نیست، بلکه: «خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى در آنها و انفاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند) دو یا چند برابر مىکند» (وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ).
و این همه پاداش از سوى خدا عجیب نیست «چرا که او (از نظر رحمت و قدرت) وسیع و از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
انفاق یکى از مهمترین طرق حل مشکل فاصله طبقاتى
با دقت در آیات قرآن مجید آشکار مىشود که یکى از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانهاى که در اثر بىعدالتیهاى اجتماعى در میان طبقه غنى و ضعیف پیدا مىشود از بین برود و سطح زندگى کسانى که نمىتوانند نیازمندیهاى زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع کنند بالا بیاید و حد اقل لوازم زندگى را داشته برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 237
باشند، اسلام براى رسیدن به این هدف برنامه وسیعى در نظر گرفته است- تحریم ربا خوارى بطور مطلق، و وجوب پرداخت مالیاتهاى اسلامى از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق- وقف و قرض الحسنه و کمکهاى مختلف مالى قسمتى از این برنامه را تشکیل مىدهد، و از همه مهمتر زنده کردن روح ایمان و برادرى انسانى در میان مسلمانان است.
(آیه 262)- چه انفاقى با ارزش است؟ در آیه قبل اهمیت انفاق در راه خدا بطور کلى بیان شد، ولى در این آیه بعضى از شرایط آن ذکر مىشود، مىفرماید:
«کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند سپس به دنبال انفاقى که کردهاند منت نمىگذارند و آزارى نمىرسانند پاداش آنها، نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«علاوه بر این نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مىشوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
بنابراین کسانى که در راه خدا بذل مال مىکنند ولى به دنبال آن منت مىگذارند یا کارى که موجب آزار و رنجش است مىکنند در حقیقت با این عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بین مىبرند، بلکه مىتوان گفت چنین افراد در بسیارى از موارد بدهکارند نه طلبکار! زیرا آبروى انسان و سرمایههاى روانى و اجتماعى او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.
جمله «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» به انفاق کنندگان اطمینان مىدهد که پاداششان نزد پروردگار محفوظ است تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند بلکه تعبیر «رَبِّهِمْ» (پروردگارشان) اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش مىدهد و بر آن مىافزاید.
(آیه 263)- این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق، مىفرماید: «گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 238
بهتر است» (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذىً).
این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا انفاق مىکنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مىنمایید، «و خداوند (از آن) بىنیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است» (وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ).
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى گوشهاى از آداب انفاق را روشن ساخته مىفرماید:
«هنگامى که حاجتمندى از شما چیزى بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید، یا چیزى که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایستهاى او را باز گردانید زیرا ممکن است سؤال کننده «فرشتهاى» باشد که مأمور آزمایش شما است تا ببیند در برابر نعمتهایى که خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مىکنید»!
(آیه 264)- دو مثال جالب در باره انگیزههاى انفاق! در این آیه و آیه بعد، نخست اشاره به این حقیقت شده که افراد با ایمان نباید انفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار، باطل و بىاثر سازند، سپس دو مثال جالب براى انفاقهاى آمیخته با منت و آزار و ریاکارى و خودنمایى و همچنین انفاقهایى که از ریشه اخلاص و عواطف دینى و انسانى سر چشمه گرفته، بیان مىکند.
مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى).
سپس این عمل را تشبیه به انفاقهایى که توأم با ریاکارى و خودنمایى است مىکند مىفرماید: «این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مىکند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد» (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
و بعد مىافزاید: « (کار او) همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام دادهاند چیزى به دست نمىآورند» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 239
صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا)
.
این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاى آمیخته با منت و آزار که از دلهاى سخت و قساوتمند سر چشمه مىگیرد و صاحبانش هیچ بهرهاى از آن نمىبرند و تمام زحماتشان بر باد مىرود.
و در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
اشاره به این که خداوند توفیق هدایت را از آنها مىگیرد چرا که با پاى خود، راه کفر و ریا و منت و آزار را پوییدند، و چنین کسانى شایسته هدایت نیستند.
(آیه 265)- در این آیه مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مىکند، آنها کسانى هستند که در راه خدا از روى ایمان و اخلاص، انفاق مىکنند مىفرماید: «و مثل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار کردن (ملکات عالى انسانى) در روح خود انفاق مىکنند، همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مکان، از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که) میوه خود را دو چندان دهد» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ).
سپس مىافزاید: «و اگر باران درشتى بر آن نبارد لا اقل بارانهاى ریز و شبنم بر آن مىبارد» و باز هم میوه و ثمر مىدهد و شاداب و باطراوت است (فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ).
و در پایان مىفرماید: «خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
او مىداند آیا انفاق انگیزه الهى دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.
(آیه 266)- یک مثال جالب دیگر! در این آیه مثال گویاى دیگرى، براى مسأله انفاق آمیخته با ریا کارى و منت و آزار و این که چگونه این کارهاى نکوهیده برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 240
آثار آن را از بین مىبرد بیان شده است، مىفرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، و براى او در آن باغ از تمام انواع میوهها موجود باشد، و در حالى که به سن پیرى رسیده و فرزندانى (خرد سال و) ضعیف دارد، ناگهان در این هنگام گردبادى شدید که در آن آتش سوزانى است به آن برخورد کند و شعلهور گردد و بسوزد» (أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ).
آرى، زحمت فراوانى کشیدهاند، و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر مىبینند چرا که گردباد آتشبار ریا و منت و آزار آن را سوزانده است.
و در پایان آیه به دنبال این مثال بلیغ و گویا، مىفرماید: «این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مىکند، شاید بیندیشید» و راه حق را از باطل تشخیص دهید (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).
آرى! سر چشمه بدبختیهاى انسان مخصوصا کارهاى ابلهانهاى همچون منت گذاردن و ریا که سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه و تفکر است، و خداوند همگان را به اندیشه و تفکر دعوت مىکند.
(آیه 267)
شأن نزول:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که این آیه در باره جمعى نازل شد که ثروتهایى از طریق رباخوارى در زمان جاهلیت جمع آورى کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مىکردند، خداوند آنها را از این کار نهى کرد، و دستور داد از اموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.
تفسیر:
از چه اموالى باید انفاق کرد؟ در این آیه که ششمین آیه، از سلسله آیات در باره انفاق است، سخن از چگونگى اموالى است که باید انفاق گردد.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از اموال پاکیزهاى که (از طریق تجارت) به دست آوردهاید و از آنچه از زمین براى شما خارج کردهایم (از منابع و معادن زیر زمینى و از کشاورزى و زراعت و باغ) انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 241
آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ)
.
در واقع قرآن مىگوید، ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم بنابراین نباید از انفاق کردن بخشى از طیّبات و پاکیزهها و «سر گل» آن در راه خدا دریغ کنید.
سپس براى تأکید هر چه بیشتر مىافزاید: «به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالى که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت» (وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ).
از آنجا که بعضى از مردم عادت دارند همیشه از اموال بىارزش و آنچه تقریبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند این جمله صریحا مردم را از این کار نهى مىکند.
در حقیقت، آیه به نکته لطیفى اشاره مىکند که انفاق در راه خدا، یک طرفش مؤمنان نیازمندند، و طرف دیگر خدا و با این حال اگر عمدا اموال پست و بىارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیرى است نسبت به نیازمندان که ممکن است على رغم تهیدستى مقام بلندى از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى دیگر سوء ادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.
و در پایان آیه مىفرماید: «بدانید خداوند بىنیاز و شایسته ستایش است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
یعنى نه تنها نیازى به انفاق شما ندارد، و از هر نظر غنى است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده و لذا حمید و شایسته ستایش است.
(آیه 268)- مبارزه با موانع انفاق! در ادامه آیات انفاق در اینجا به یکى از موانع مهم آن برخورد مىکنیم و آن وسوسههاى شیطانى در زمینه انفاق است، در این راستا مىفرماید: «شیطان (به هنگام انفاق) به شما وعده فقر و تهیدستى مىدهد» (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ).
و مىگوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید و آنچه بر خویشتن رواست بر دیگرى روا نیست و امثال این وسوسههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 242
گمراه کننده به علاوه «او شما را وادار به معصیت و گناه مىکند» (وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ) «ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مىدهد» (وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا). زیرا انفاق اگر چه به ظاهر، چیزى از شما کم مىکند در واقع چیزهایى بر سرمایه شما مىافزاید، هم از نظر معنوى و هم از نظر مادى، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: هنگام انفاق دو چیز از طرف خداست و دو چیز از ناحیه شیطان آنچه از جانب خداست یکى «آمرزش گناهان» و دیگرى «وسعت و افزونى اموال» و آنچه از طرف شیطان است یکى «وعده فقر و تهیدستى» و دیگرى «امر به فحشاء» است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند قدرتش وسیع و (به هر چیز) داناست» به همین دلیل به وعده خود وفا مىکند (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
در واقع اشاره به این حقیقت شده که چون خداوند قدرتى وسیع و علمى بىپایان دارد مىتواند به وعده خویش عمل کند بنابراین، باید به وعده او دلگرم بود نه وعده شیطان «فریبکار» و «ناتوان» که انسان را به گناه مىکشاند.
(آیه 269)- برترین نعمت الهى! با توجه به آنچه در آیه قبل گذشت، که به هنگام انفاق، وسوسههاى شیطانى دایر به فقر و جذبههاى رحمانى در باره مغفرت و فضل الهى آدمى را به این سو و آن سو مىکشد، در آیه مورد بحث سخن از حکمت و معرفت و دانش مىگوید، چرا که تنها حکمت است که مىتواند بین این دو کشش الهى و شیطانى فرق بگذارد، و انسان را به وادى مغفرت و فضل بکشاند و از وسوسههاى گمراه کننده ترس از فقر برهاند، مىفرماید: «خداوند دانش را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىدهد» (یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ).
«حکمت» معنى وسیعى دارد که «معرفت و شناخت اسرار جهان هستى» و «آگاهى از حقایق قرآن» و «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» حتى نبوت را شامل مىشود.
سپس مىفرماید: «و هر کس که به او دانش داده شده است خیر فراوانى داده شده است» (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 243
و به گفته آن حکیم: «هر کس را که عقل دادى چه ندادى و هر کس را که عقل ندادى چه دادى!» و در پایان آیه مىفرماید: «تنها خردمندان متذکر مىشوند» (وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
منظور از «اولوا الالباب» (صاحبان عقل و خرد) آنهایى هستند که عقل و خرد خود را به کار مىگیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه زندگى و سعادت را مىیابند.
(آیه 270)- چگونگى انفاقها! در این آیه و آیه بعد سخن از چگونگى انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است. نخست مىفرماید: «آنچه را که انفاق مىکنید یا نذرهایى که (در این زمینه کردهاید) خداوند همه آنها را مىداند» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ).
کم باشد یا زیاد، خوب باشد یا بد، از طریق حلال تهیه شده باشد یا حرام، همراه با منت و آزار باشد یا بدون آن خدا از تمام جزئیات آن آگاه است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و ظالمان یاورى ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ).
«ظالمان» در اینجا اشاره به ثروت اندوزان بخیل و انفاقکنندگان ریاکار، و منت گذاران و مردم آزاران است که خداوند آنها را یارى نمىکند، و انفاقشان نیز در دنیا و آخرت یاورشان نخواهد بود.
آرى! آنها نه در دنیا یار و یاورى دارند و نه در قیامت شفاعت کنندهاى و این خاصیت ظلم و ستم، در هر چهره و به هر شکل است.
ضمنا این آیه دلالت بر مشروعیت نذر مىکند.
آیه 221-
شأن نزول:
شخصى به نام «مرثد» از طرف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مأمور شد، که از مدینه به مکه برود، وى به قصد انجام فرمان رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله وارد مکه شد، و در آنجا با زن زیبایى به نام «عناق» که در زمان جاهلیت او را مىشناخت برخورد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 200
نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت کرد، اما «مرثد» که مسلمان شده بود تسلیم خواسته او نشد آن زن تقاضاى ازدواج نمود، «مرثد» جریان را به اطلاع پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رساند، این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بت پرست شایسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نیستند.
تفسیر:
مطابق شأن نزول، این آیه در واقع پاسخ به سؤال دیگرى در باره ازدواج با مشرکان است، مىفرماید: «با زنان مشرک و بت پرست مادام که ایمان نیارودهاند ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ).
سپس در یک مقایسه مىافزاید: «کنیزان با ایمان از زن آزاد بت پرست بهترند، هر چند زیبایى او شما را به اعجاب وا دارد» (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ).
بنابراین، هدف از ازدواج تنها کامجویى جنسى نیست، زن شریک عمر انسان و مربى فرزندان اوست نیمى از شخصیت او را تشکیل مىدهد، با این حال چگونه مىتوان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله کرد.
سپس به بخش دیگرى از این حکم پرداخته مىفرماید: «دختران خود را نیز به مردان بت پرست مادامى که ایمان نیاوردهاند ندهید (هر چند ناچار شوید آنها را به همسرى غلامان با ایمان درآورید زیرا) یک غلام با ایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعیت و زیبایى او) شما را به اعجاب آورد» (وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ).
بنابراین ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمنه نیز ممنوع است بلکه مسأله در این بخش از حکم، سختتر و مشکلتر است، چرا که تأثیر شوهر بر زن معمولا از تأثیر زن بر شوهر بیشتر است.
در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهى را براى به کار انداختن اندیشهها بیان مىکند، مىفرماید: «آنها- یعنى مشرکان- به سوى آتش دعوت مىکنند، در حالى که خدا (و مؤمنانى که مطیع فرمان او هستند) دعوت به بهشت و آمرزش به فرمانش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 201
مىکند» (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).
سپس مىافزاید: «و آیات خود را براى مردم روشن مىسازد، شاید متذکر شوند» (وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
بعضى از مفسران معاصر، اشاره به نکته ظریفى نمودهاند و آن این که آیه مورد بحث و 21 آیه دیگر که به دنبال آن مىآید احکام مربوط به تشکیل خانواده را در ابعاد مختلف بیان مىکند و در این آیات دوازده حکم در این رابطه بیان شده است: 1- حکم ازدواج با مشرکان 2- تحریم نزدیکى در حال حیض 3- حکم قسم به عنوان مقدمهاى بر مسأله ایلاء (منظور از ایلاء آن است که کسى سوگند یاد کند با همسرش نزدیکى نکند) 4- حکم ایلاء و به دنبال آن طلاق 5- عدّه نگهداشتن زنان مطلّقه، عدد طلاقها 7- نگهداشتن زن با نیکى یا رها کردن با نیکى 8- حکم شیر دادن نوزادان 9- عدّه زنى که شوهرش وفات کرده 10- خواستگارى زن قبل از تمام شدن عدّه او 11- مهر زنان مطلّقه قبل از دخول 12- حکم متعه، و این احکام با تذکرات اخلاقى و تعبیراتى که نشان مىدهد مسأله تشکیل خانواده نوعى عبادت پروردگار است، باید همراه با فکر و اندیشه باشد آمیخته شده است.
(آیه 222)
شأن نزول:
زنان در هر ماه به مدت، حد اقل سه روز و حد اکثر ده روز، قاعده مىشوند، و آن عبارت از خونى است که با اوصاف خاصى که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج مىگردد، زن را در چنین حال «حائض» و آن خون را خون حیض مىگویند.
جمعى از یهود مىگویند معاشرت مردان با این گونه زنان مطلقا حرام است، و لو این که به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگى در یک اتاق باشد.
در مقابل این گروه، نصارى مىگویند: هیچ گونه فرقى میان حالت حیض زن و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسى با آنان بىمانع مىباشد! مشرکین عرب، کم و بیش به خلق و خوى یهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند یهود رفتار مىکردند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهاى غیر قابل گذشت، سبب شد که بعضى از مسلمانان از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در این باره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 202
سؤال کنند، در پاسخ آنان این آیه نازل گردید.
تفسیر:
در این آیه به سؤال دیگرى برخورد مىکنیم و آن در باره عادت ماهیانه زنان است، مىفرماید: «از تو در باره (خون) حیض سؤال مىکنند بگو چیز زیان آورى است» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً).
و بلافاصله مىافزاید: حال که چنین است «از زنان در حالت قاعدگى کناره گیرى نمایید، و با آنها آمیزش جنسى نکنید تا پاک شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ).
زیرا آمیزش جنسى در چنین حالتى، علاوه بر این که تنفرآور است، زیانهاى بسیارى به بار مىآورد، که طب امروز نیز آن را اثبات کرده، از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد براى پرورش میکرب بیماریهاى آمیزشى (مانند: سفلیس و سوزاک) و نیز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد، لذا پزشکان، آمیزش جنسى با چنین زنانى را ممنوع اعلام مىکنند.
«ولى هنگامى که پاک شوند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید که خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد» (فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ).
(آیه 223)- در این آیه اشاره زیبایى به هدف نهایى آمیزش جنسى کرده مىفرماید: «همسران شما محل بذرافشانى شما هستند» (نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ).
«بنابراین هر زمان بخواهید مىتوانید با آنها آمیزش نمایید» (فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ).
در اینجا زنان تشبیه به مزرعه شدهاند، و این تشبیه ممکن است براى بعضى سنگین آید که چرا اسلام در باره نیمى از نوع بشر چنین تعبیرى کرده است در حالى که نکته باریکى در این تشبیه نهفته است، در حقیقت قرآن مىخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد که زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نیست، بلکه وسیلهاى است براى حفظ حیات نوع بشر، این سخن در برابر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 203
آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازى مىنگرند، هشدارى محسوب مىشود.
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح، آثار نیکى براى خود از پیش بفرستید» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ).
اشاره به این که هدف نهایى از آمیزش جنسى، لذت و کامجویى نیست بلکه باید از این موضوع، براى ایجاد و پرورش فرزندان، شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیره معنوى براى فرداى قیامت از پیش بفرستید، بنابراین در انتخاب همسر، باید اصولى را رعایت کنید که به این نتیجه مهم منتهى شود.
و در پایان آیه، دستور به تقوا مىدهد و مىفرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد، و به مؤمنان بشارت دهید» بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سایه تقوا (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 224)
شأن نزول:
میان داماد و دختر یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام عبد اللّه بن رواحه اختلافى روى داد، او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ گونه دخالتى نکند و در این راه گامى بر ندارد آیه نازل شد و این گونه سوگندها را ممنوع و بىاساس قلمداد کرد.
تفسیر:
این آیه و آیه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله سوگند است. و مقدمهاى محسوب مىشود براى بحث آیات آینده که سخن از «ایلاء» و سوگند در مورد ترک آمیزش جنسى با همسران مىگوید، نخست مىفرماید: «خداوند را در معرض سوگندهاى خود براى ترک نیکى و تقوا و اصلاح در میان مردم قرار ندهید و (بدانید) خدا شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از نیات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
به این ترتیب سوگند یاد کردن جز در مواردى که هدف مهمى در کار باشد عمل نامطلوبى است.
(آیه 225)- در این آیه براى تکمیل این مطلب مهم که قسم نباید مانع کارهاى خیر شود، مىفرماید: «خداوند شما را بخاطر سوگندهایى که بدون توجه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 204
یاد مىکنید مؤاخذه نخواهد کرد» (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ).
اما به آنچه دلهاى شما کسب کرده (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار یاد مىکنید) مؤاخذه مىکند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است» (وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
در این آیه خداوند به دو نوع سوگند اشاره کرده، نوع اول قسمهاى لغو است که هیچ گونه اثرى ندارد و نباید به آن اعتنا کرد و مخالفت آن کفاره ندارد زیرا از روى اراده و تصمیم نیست. نوع دوم سوگندهایى است که از روى اراده و تصمیم انجام مىگیرد و به تعبیر قرآن قلب انسان آن را کسب مىکند، این گونه قسم معتبر است و باید به آن پایبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب کفاره مىشود.
(آیه 226)- در دوران جاهلیت زن هیچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همین جهت براى جدایى از او و یا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت که یکى از آنها «ایلاء» بود به این ترتیب که هر زمان مردى از همسر خود متنفر مىشد، سوگند یاد مىکرد که با او همبستر نگردد و با این راه غیر انسانى همسر خود را در تنگناى شدیدى قرار مىداد، نه او را رسما طلاق مىداد و نه بعد از این سوگندها حاضر مىشد آشتى کند و زندگى مطلوبى داشته باشد. البته مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند آیه مورد بحث با این سنت غلط مبارزه کرده، و طریق گشودن این سوگند را بیان مىکند، مىفرماید: «کسانى که از زنان خود ایلاء مىکنند (سوگند براى ترک آمیزش جنسى مىخورند) حق دارند چهار ماه انتظار کشند» (لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
این چهار ماه مهلت براى این است که وضع خویش را با همسر خود روشن کنند و زن را از این نابسامانى، نجات دهند. سپس مىافزاید: «اگر (در این فرصت) تصمیم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! خداوند گذشته او را در این مسأله و همچنین شکستن سوگند را بر او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 205
مىبخشد- هر چند کفاره آن چنانکه خواهیم گفت به وقت خود باقى است.
(آیه 227)- «و اگر تصمیم به جدایى گرفتند (آن هم با شرایطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
و هر گاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، نه به زندگى سالم زناشویى باز گردد، و نه او را با طلاق رها سازد، در اینجا حاکم شرع دخالت مىکند و مرد را به زندان مىاندازد و بر او سخت مىگیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکى از دو راه را انتخاب کند و زن را از حال بلاتکلیفى در آورد.
(آیه 228)- در آیه قبل سخن از طلاق بود و در این آیه بخشى از احکام طلاق و آنچه مربوط به آن است بیان مىشود و در مجموع پنج حکم در آن بیان شده، نخست در باره عدّه مىفرماید: «زنان مطلّقه باید به مدت سه بار پاک شدن را انتظار بکشند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ).
«قُرُوءٍ» در آیه فوق به معنى ایام پاکى زن مىباشد، و از آنجا که طلاق باید در حال پاکى که با شوهر خود آمیزش جنسى نکرده باشد انجام گیرد این پاکى یک مرتبه محسوب مىشود، و هنگامى که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض این که پاکى سوم به اتمام رسید و لحظهاى عادت شد عدّه تمام شده و ازدواج او در همان حال جایز است.
دومین حکم، این است که «براى آنها حلال نیست که آنچه را در رحم آنان آفریده شده کتمان کنند، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند» (وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
قابل توجه این که مسأله آغاز و پایان ایام عدّه را که معمولا خود زن مىفهمد، نه دیگرى بر عهده او گذارده و گفتار او را سند قرار داده است.
سومین حکمى که از آیه استفاده مىشود، این است که شوهر در عدّه طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مىفرماید: «همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشویى) در این مدت عدّه (از دیگران) سزاوارترند هرگاه خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 206
در واقع در موقعى که زن در عدّه طلاق رجعى است، شوهر مىتواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد این معنى حاصل مىشود.
سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته مىفرماید: «و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است حقوق شایستهاى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ).
بنابراین همانطور که براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، همچنین زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آنند.
با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوى گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفتهتر باشند.
واژه «معروف» که به معنى کار نیک و معقول و منطقى است، در این آیات دوازده بار تکرار شده تا هشدارى به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویى و جلب رضاى الهى بکوشند.
و بالاخره در پایان آیه مىخوانیم: «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). و این اشارهاى است به این که حکمت و تدبیر الهى، ایجاب مىکند که هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب مىکند که در برابر وظایفى که بر عهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گیرد، تا تعادلى میان وظیفه حق برقرار شود.
(آیه 229)
شأن نزول:
زنى خدمت یکى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وى را طلاق مىدهد و سپس رجوع مىکند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد و در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 207
را هزار بار طلاق بدهد و رجوع کند و حدى بر آن نبود، هنگامى که این شکایت به محضر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسیر:
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مىکردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مىکردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مىفرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمىشود.
سپس مىافزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آیه مىفرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها دادهاید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).
بنابراین، شوهر نمىتواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.
در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مىگوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 208
سپس مىافزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.
و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مىفرماید:
«اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مىکنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 230)
شأن نزول:
در حدیثى آمده است که زنى خدمت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: من همسر پسر عمویم بودم او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردى ازدواج کردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آیا مىتوانم به شوهر اولم باز گردم؟
حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى مىتوانى که با همسر دوم آمیزش جنسى کرده باشى، در این هنگام آیه نازل شد.
تفسیر:
این آیه در حقیقت حکم تبصرهاى دارد که به حکم سابق ملحق مىشود مىفرماید: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، زن بر او بعد از آن حلال نخواهد شد مگر این که همسر دیگرى (به ازدواج دائمى) انتخاب کند (و با او آمیزش جنسى نماید در این صورت اگر همسر دوم) او را طلاق داد، گناهى ندارد که آن دو بازگشت کنند، (و آن زن با همسر اولش بار دیگر ازدواج نماید) مشروط بر این که امید داشته باشد که حدود الهى را محترم مىشمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).
و در پایان تأکید مىکند «اینها حدود الهى است که براى افرادى که آگاهند بیان مىکند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 231)- باز هم محدودیتهاى دیگر طلاق! به دنبال آیات گذشته این برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 209
آیه نیز اشاره به محدودیتهاى دیگرى در امر طلاق مىکند تا از نادیده گرفتن حقوق زن جلوگیرى کند در آغاز مىگوید: «هنگامى که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهاى عدّه رسیدند (باز مىتوانید با آنها آشتى کنید) یا به طرز پسندیدهاى آنها را نگاه دارید، و یا به طرز پسندیدهاى رها سازید» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
یا صمیمانه تصمیم به ادامه زندگى زناشویى بگیرید و یا اگر زمینه را مساعد نمىبینید با نیکى از هم جدا شوید.
سپس به مفهوم مقابل آن اشاره کرده مىفرماید: «هرگز بخاطر ضرر زدن و تعدى کردن آنها را نگه ندارید» (وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا).
این جمله تفسیر کلمه «معروف» است، زیرا در جاهلیت گاه بازگشت به زناشویى را وسیله انتقامجویى قرار مىدادند، لذا با لحن قاطعى مىگوید: «هرگز نباید چنین فکرى در سر بپرورانید».
«چرا که هر کس چنین کند به خویشتن ظلم و ستم کرده» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
سپس به همگان هشدار مىدهد و مىفرماید: «آیات خدا را به استهزاء نگیرید» (وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً).
بنابراین نباید با چشم پوشى از روح احکام الهى و چسبیدن به ظواهر خشک و قالبهاى بى روح، آیات الهى را بازیچه و ملعبه خود قرار داد که گناه این کار شدیدتر، و مجازاتش دردناکتر است. سپس مىافزاید: «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید و آنچه از کتاب آسمانى و دانش بر شما نازل کرده و شما را با آن پند مىدهد» (وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ).
«و تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
جمله فوق، هشدار مىدهد که در مورد حقوق زنان، از موقعیت خود سوء استفاده نکنند و بدانند که خداوند حتى از نیات آنها آگاه است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 210
(آیه 232)
شأن نزول:
یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «معقل بن یسار» خواهرى به نام جملاء داشت که از همسرش طلاق گرفته بود، بعد از پایان عدّه مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید، ولى برادرش از این کار مانع شد، آیه نازل شد و او را از مخالفت با چنین ازدواجى نهى کرد.
تفسیر:
شکستن یکى دیگر از زنجیرهاى اسارت- در زمان جاهلیت زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند.
از جمله در انتخاب همسر به خواسته و میل زن هیچ گونه اهمیتى داده نمىشد، حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىکرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پیوستن او به همسر اول بستگى به اراده مردان فامیل داشت و بسیار مىشد با این که زن و شوهر بعد از جدایى علاقه به باز گشت داشتند مردان خویشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند، قرآن صریحا این روش را محکوم کرده مىگوید:
«هنگامى که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رسانیدند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش ازدواج کنند اگر در میان آنها رضایت به طرز پسندیدهاى حاصل شود» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس در ادامه آیه، بار دیگر هشدار مىدهد و مىفرماید: «این دستورى است که تنها افرادى از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از آن پند مىگیرند» (ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
و باز براى تأکید بیشتر مىگوید: «این براى پاکى و نموّ (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگیها مفیدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانید» (ذلِکُمْ أَزْکى لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
این بخش از آیه، در واقع مىگوید: این احکام همه به نفع شما بیان شده منتهى کسانى مىتوانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبدء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 211
(آیه 233)- هفت دستور در باره شیر دادن نوزادان! این آیه که در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشویى است، به سراغ یک مسأله مهم یعنى مسأله «رضاع» (شیر دادن) رفته و جزئیات آن را باز گو مىکند.
1- نخست مىگوید: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مىدهند» (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ).
بنابراین، هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است اما حق شیر دادن در دو سال شیر خوارگى به مادر داده شده و او است که مىتواند در این مدت از فرزند خود نگاهدارى کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است. و این یک حق دو جانبه است که هم براى رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر.
2- سپس مىافزاید: «این براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را کامل کند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ).
یعنى مدت شیر دادن طفل لازم نیست، همواره دو سال باشد، دو سال براى کسى است که مىخواهد شیر دادن را کامل کند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.
3- هزینه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شیر دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شیر دهد. لذا در ادامه آیه مىفرماید:
«و بر آن کسى که فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراک و پوشاک مادران را بطور شایسته بپردازد» (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
در اینجا تعبیر به «الْمَوْلُودِ لَهُ» (کسى که فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبیر به «اب» (پدر) قابل توجه است، گویى مىخواهد عواطف پدر را در راه انجام وظیفه مزبور، بسیج کند، یعنى اگر هزینه کودک و مادرش در این موقع بر عهده مرد گذاشته شده به خاطر این است که فرزند او و میوه دل اوست، نه یک فرد بیگانه.
توصیف به «معروف» (بطور شایسته) نشان مىدهد که پدران در مورد لباس و غذاى مادر، باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 212
بگیرند، نه سختگیرى کنند و نه اسراف.
و براى توضیح بیشتر مىفرماید: «هیچ کس موظف نیست بیش از مقدار توانایى خود را انجام دهد» (لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها).
4- سپس به بیان حکم مهم دیگرى پرداخته، مىفرماید: «نه مادر (بخاطر اختلاف با پدر) حق دارد به کودک ضرر زند، و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)» (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ).
یعنى هیچ یک از این دو حق ندارند سرنوشت کودک را مال المصالحه اختلاف خویش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد کنند.
5- سپس به حکم دیگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مىپردازد مىفرماید:
«و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ).
یعنى: آنها باید نیازهاى مادر را در دورانى که به کودک شیر مىدهد تأمین کنند.
6- در ادامه آیه، سخن از مسأله باز داشتن کودک از شیر به میان آمده اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جملههاى سابق، زمانى براى شیر دادن کودک تعیین شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با یکدیگر مىتوانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر باز دارند، مىفرماید: «اگر آن دو با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را (زودتر از دو سال یا بیست و یک ماه) از شیر باز گیرند گناهى بر آنها نیست» (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما).
7- گاه مىشود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مىکند و یا به راستى مانعى براى او پیش مىآید، در این صورت باید راه چارهاى اندیشید و لذا در ادامه آیه مىفرماید: «اگر (با عدم توانایى یا عدم موافقت مادر) خواستید دایهاى براى فرزندان خود بگیرید، گناهى بر شما نیست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شایسته بپردازید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 213
بنابراین، انتخاب دایه به جاى مادر، بىمانع است مشروط بر این که این امر سبب از بین رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود.
و در پایان آیه به همگان هشدار مىدهد که «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خدا به آنچه انجام مىدهید بیناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
مبادا کشمکش میان مرد و زن، روح انتقامجویى را در آنها زنده کند و سرنوشت یکدیگر و یا کودکان مظلوم را به خطر اندازد، همه باید بدانند خدا دقیقا مراقب آنها است.
(آیه 234)- خرافاتى که زنان را بیچاره مىکرد! یکى از مسائل و مشکلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفى رعایت حریم زندگانى زناشویى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى این منظور بوده است گر چه گاهى در این رسوم آن چنان افراط مىکردند که عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مىدادند و گاهى جنایتآمیزترین کارها را در مورد او مرتکب مىشدند به عنوان نمونه! بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده و یا بعضى او را با مرد دفن مىکردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشین مىکردند و در پارهاى از قبایل زنها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهاى مندرس و کثیف دور از هر گونه آرایش و زیور و حتى شستشو به سر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند. این آیه بر تمام این خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه مىدهد بعد از نگاهدارى عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته اقدام به ازدواج کنند، مىفرماید: «کسانى که از شما مىمیرند و همسرانى از خود باقى گذارند، آنها باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند و هنگامى که مدّتشان سر آمد، گناهى بر شما نیست که هر چه مىخواهند در باره خودشان بطور شایسته انجام دهند» و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند. (وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 214
و از آنجا که گاه اولیاء و بستگان زن، دخالتهاى بىمورد در کار او مىکنند و یا منافع خویش را در ازدواج آینده زن در نظر مىگیرند، در پایان آیه خداوند به همه هشدار مىدهد و مىفرماید: «خداوند از هر کارى که انجام مىدهید آگاه است» و هر کس را به جزاى اعمال نیک و بد خود مىرساند (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 235)- در این آیه به یکى از احکام مهم زنانى که در عدّه هستند (به تناسب بحثى که در باره عدّه وفات گذشت) اشاره کرده، مىفرماید: «گناهى بر شما نیست که از روى کنایه (از زنانى که در عدّه وفات هستند) خواستگارى کنید، و یا در دل تصمیم داشته باشید، خدا مىدانست شما به یاد آنها خواهید افتاد، ولى با آنها در تنهایى با صراحت وعده ازدواج نگذارید، مگر این که به طرز شایستهاى (با کنایه) اظهار کنید» (وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).
در حقیقت این یک امر طبیعى است که با فوت شوهر، زن به سرنوشت آینده خود فکر مىکند و مردانى نیز ممکن است- بخاطر شرایط سهلتر که زنان بیوه دارند- در فکر ازدواج با آنان باشند.
سپس در ادامه آیه مىفرماید: « (ولى در هر حال) عقد نکاح را نبندید تا عدّه آنها به سر آید» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ).
و بطور مسلم اگر کسى در عدّه، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلکه اگر آگاهانه این کار را انجام دهد سبب مىشود که آن زن براى همیشه نسبت به او حرام گردد.
و به دنبال آن مىفرماید: «بدانید خداوند آنچه را در دل دارید مىداند، از مخالفت او بپرهیزید و بدانید که خداوند آمرزنده و داراى حلم است» و در مجازات بندگان عجله نمىکند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
(آیه 236)- باز در ادامه احکام طلاق در این آیه و آیه بعد احکام دیگرى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 215
بیان شده است نخست مىفرماید: «گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از این که با آنها تماس پیدا کنید (و آمیزش جنسى انجام دهید) و تعیین مهر نمایید، طلاق دهید» (لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً).
البته این در صورتى است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى، متوجه شوند که به جهاتى نمىتوانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند، زیرا در مراحل بعد کار مشکلتر مىشود.
سپس به بیان حکم دیگرى در این رابطه مىپردازد و مىفرماید: «در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى) بهرهمند سازید» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).
ولى در پرداخت این هدیه، قدرت و توانایى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آیه مىگوید: «بر آن کسى که توانایى دارد به اندازه تواناییش، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایستهاى لازم است، و این حقى است بر نیکوکاران» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ).
توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز در خور تواناییشان این هدیه را بپردازند از آنجا که این هدیه اثر قابل ملاحظهاى در جلوگیرى از حس انتقامجویى و رهایى زن از عقدههایى که ممکن است، بر اثر گسستن پیوند زناشویى حاصل شود در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مىگوید: «این عمل بر نیکوکاران لازم است» یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.
(آیه 237)- در این آیه سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى، جدا مىشوند، مىفرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، لازم است نصف آنچه را تعیین کردهاید به آنها بدهید» (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).
این حکم قانونى مسأله است، که به زن حق مىدهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 216
ولى بعد به سراغ جنبههاى اخلاقى و عاطفى مىرود و مىفرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولى آنها یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد» (إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ).
در جمله بعد مىگوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکارى نزدیکتر است و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان» در این مسائل تأکید مىکند، که حتى طلاق و جدایى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گیرد.
(آیه 238)
شأن نزول:
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمىکردند، و به دنبال آنها بعضى از مؤمنین نیز از شرکت در جمات خوددارى کرده بودند، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از این جهت ناراحت بود حتى آنها را تهدید به مجازات شدید کرد، لذا در حدیثى نقل شده که پیامبر در گرماى فوق العاده نیمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مىگذارد و این نماز براى اصحاب و یاران سختترین نماز بود، بطورى که پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک صف یا دو صف بیشتر نبود، در اینجا فرمود: من تصمیم گرفتهام خانه کسانى که در نماز ما شرکت نمىکنند بسوزانم، آیه نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با جماعت) تأکید کرد.
تفسیر:
اهمیت نماز، مخصوصا نماز وسطى- از آنجا که نماز مؤثرترین رابطه انسان با خداست، در آیات قرآن تأکید فراوانى روى آن شده، از جمله در آیه مورد بحث مىفرماید: «در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى، مداومت کنید و در حفظ آن کوشا باشید» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى).
«و با خضوع و خشوع و توجه کامل، براى خدا بپا خیزید» (وَ قُومُوا لِلَّهِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 217
قانِتِینَ)
.
مبادا گرما و سرما گرفتاریهاى دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از این امر مهم باز دارد. منظور از «صلاة وسطى» (نماز میانه) همان نماز ظهر است.
تأکید روى این نماز بخاطر این بوده که بر اثر گرمى هواى نیمروز تابستان، یا گرفتاریهاى شدید کسب و کار نسبت به آن کمتر اهمیت مىدادند.
(آیه 239)- در این آیه تأکید مىکند که در سختترین شرایط حتى در صحنه جنگ نباید نماز فراموش شود. منتها در چنین وضعى، بسیارى از شرایط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام رکوع و سجود بطور متعارف، ساقط مىشود.
لذا مىفرماید: «و اگر (بخاطر جنگ یا خطر دیگرى) بترسید باید (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید» و رکوع و سجود را با ایماء و اشاره بجا آورید (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً).
بنابراین، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنیت نیست، بلکه در همه حال باید نماز را بجا آورد.
«اما به هنگامى که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید، آن چنانکه به شما، چیزهایى را تعلیم داد که نمىدانستید» و نماز را در این حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرایط انجام دهید (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).
روشن است شکرانه این تعلیم الهى که طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل کردن بر طبق آن است.
(آیه 240)- قرآن بار دیگر به مسأله ازدواج و طلاق و امورى در این رابطه بازگشته و نخست در باره شوهرانى سخن مىگوید که در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود بجاى مىگذارند، مىفرماید: «و کسانى که از شما مىمیرند- یعنى در آستانه مرگ قرار مىگیرند- و همسرانى از خود باقى مىگذارند باید براى همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنها را بهرهمند سازند، و از خانه بیرون نکنند» در خانه شوهر باقى بمانند و هزینه زندگى آنها پرداخت شود (وَ الَّذِینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 218
یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ)
.
البته این در صورتى است که آنها از خانه شوهر بیرون نروند «و اگر بیرون روند (حقى در هزینه و سکنى ندارند ولى) گناهى بر شما نیست، نسبت به آنچه در باره خود از کار شایسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عدّه) انجام مىدهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).
در پایان آیه، گویا براى این که چنین زنانى از آینده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده مىفرماید: خداوند قادر است که راه دیگرى بعد از فقدان شوهر پیشین در برابر آنها بگشاید، و اگر مصیبتى به آنها رسیده حتما حکمتى در آن بوده است، زیرا «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
اگر از روى حکمتش درى را ببندد، به لطفش در دیگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نیست.
بسیارى از مفسران معتقدند که این آیه به وسیله آیه 234 همین سوره که قبلا گذشت و در آن، عدّه وفات چهار ماه و ده روز تعیین شده بود نسخ شده است و مقدم بودن آن آیه بر این آیه از نظر ترتیب و تنظیم قرآنى دلیل بر این نیست که قبلا نازل شده است.
(آیه 241)- در این آیه به یکى دیگر از احکام طلاق پرداخته مىفرماید:
«براى زنان مطلّقه، هدیه شایستهاى این حقى است بر پرهیزکاران» که از طرف شوهر پرداخته مىشود (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ).
حکم در این آیه به قرینه آیه 236 که گذشت، در مورد زنانى است که مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از آمیزش جنسى، طلاق داده مىشوند.
(آیه 242)- در این آیه که آخرین آیه مربوط به طلاق است، مىفرماید: «این چنین خداوند آیات خود را براى شما شرح مىدهد شاید اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
بدیهى است که منظور از اندیشه کردن و تعقل، آن است که مبدء حرکت به سوى عمل باشد، و گر نه اندیشه تنها در باره احکام نتیجهاى نخواهد داشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 219
(آیه 243)
شأن نزول:
در یکى از شهرهاى شام بیمارى طاعون راه یافت و مردم یکى پس از دیگرى از دنیا مىرفتند در این میان عده بسیارى به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایى یابند آن محیط و دیار را ترک گفتند از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با نادیده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبیعى دچار غرور شدند پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیمارى نابود ساخت.
تفسیر:
این آیه اشاره سر بسته، و در عین حال آموزندهاى است، به سرگذشت عجیب یکى از اقوام پیشین، که بیمارى مسرى وحشتناکى در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، مىفرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالى که هزاران نفر بودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت کار آنها اشاره کرده مىفرماید: «خداوند به آنها فرمود:
بمیرید» و به آن بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).
«سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى دیگران باشد (ثُمَّ أَحْیاهُمْ).
این امر تکوینى، همانند امرى است که در آیه 82 سوره یس آمده، آنجا که مىفرماید: «امر او تنها این است که هنگامى که چیزى را اراده کند مىگوید: ایجاد شو و فورا موجود مىشود»! جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعاى حزقیل پیامبر، صورت گرفت و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم) در پایان آیه مىفرماید:
«خداوند نسبت به بندگان خود احسان مىکند، ولى بیشتر مردم، شکر او را بجا نمىآورند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهاى اویند.
دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق- ره- به این آیه براى امکان مسأله برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 220
«رجعت» استدلال کرده و مىگوید: یکى از عقاید ما اعتقاد به رجعت است (که گروهى از انسانهاى پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگى باز مىگردند).
و نیز مىتواند این آیه سندى براى مسأله معاد و احیاى مردگان در قیامت باشد.
(آیه 244)- از اینجا آیات جهاد شروع مىشود، نخست مىفرماید: «در راه خدا پیکار کنید، و بدانید خداوند شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از انگیزههاى درونى شما و نیّانتان در امر جهاد آگاه است (وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
(آیه 245)
شأن نزول:
چنین نقل شده که روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس صدقهاى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت، ابو الدحداح انصارى عرض کرد اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر یکى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دو برابر آن در بهشت خواهم داشت، فرمود: آرى! سپس او باغى را که بهتر بود به عنوان صدقه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داد، آیه نازل شد، و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او کرد و این است معنى «أَضْعافاً کَثِیرَةً».
تفسیر:
در این آیه مىفرماید: «کیست که به خدا وام نیکویى دهد (و از اموالى که او بخشیده است در طریق جهاد و در طریق حمایت مستمندان، انفاق کند) تا خداوند آن را براى او، چندین برابر کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً).
بنابراین وام دادن به خداوند به معنى انفاقهایى است که در راه جهاد مىشود.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مىکند و همه شما به سوى او باز مىگردید» (وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
اشاره به این که تصور نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم مىکند زیرا گسترش و محدودیت روزى شما به دست خداست.
چرا تعبیر به قرض؟ در چندین آیه از قرآن مجید در مورد انفاق در راه خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 221
تعبیر به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است، و این نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یکسو و کمال اهمیت مسأله انفاق را از سوى دیگر مىرساند، در نهج البلاغه على علیه السّلام مىفرماید: «خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالى که گنجهاى آسمان و زمین از آن اوست و بىنیاز و ستوده (آرى، اینها نه از جهت نیاز اوست) بلکه مىخواهد شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید».
(آیه 246)- یک ماجراى عبرت انگیز! قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبریهاى خردمندانه موسى (ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد «1» بود.
ولى همین پیروزیها و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند. سر انجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند این وضع سالها ادامه داشت تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل» را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان او با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند.
«اشموئیل» به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیدم. در این آیه، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده مىفرماید: «آیا ندیدى جمعى از اشراف
__________________________________________________
(1) «صندوق عهد» یا «تابوت» همان صندوقى بود که مادر موسى او را در آن نهاد و به دریا افکند و هنگامى که به وسیله عمّال فرعون از دریا گرفته شد و موسى را از آن بیرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگاهدارى مىشد و سپس به دست بنى اسرائیل افتاد، بنى اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم مىشمردند و به آن تبرّک مىجستند، موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدّس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در آن نهاد، و به وصىّ خویش «یوشع بن نون» سپرد به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنى اسرائیل بیشتر شد، و لذا در جنگها آن را با خود مىبردند و اثر روانى و معنوى خاصّى در آنها مىگذارد ولى تدریجا مبانى دین آنها ضعیف شد، و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند اما «اشموئیل» به آنها وعده داد که صندوق عهد به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 222
بنى اسرائیل را بعد از موسى (ع) که به پیامبر خود گفتند زمامدارى براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
قابل توجه این که آنها نام این مبارزه را «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (در راه خدا) گذاردند از این تعبیر روشن مىشود که آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند فى سبیل اللّه محسوب مىشود. به هر حال پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمىدید به آنها «گفت: اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید» (قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا).
آنها در پاسخ گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم»! و شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شدهاند (قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا).
اما هیچ یک از اینها نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، و لذا در ادامه آیه مىخوانیم: «هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد جز عده کمى همگى سر پیچى کردند و خداوند ستمکاران را مىداند» و مىشناسد و به آنها کیفر مىدهد (فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ).
بعضى عده وفاداران را 313 نفر نوشتهاند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.
(آیه 247)- در هر صورت پیامبرشان، طبق وظیفهاى که داشت به درخواست آنها پاسخ گفت، و طالوت را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید «و به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً).
از تعبیر ملکا چنین برمىآید که طالوت، تنها فرمانده لشگر نبود بلکه زمامدار کشور هم بود. از اینجا مخالفت شروع شد، گروهى گفتند: «چگونه او بر ما حکومت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 223
داشته باشد با این که ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادى ندارد» (قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ).
در واقع آنها به انتخاب خداوند اعتراض کردند- طالوت جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود- ولى قرآن پاسخ دندانشکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مىکند «گفت:
خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
نخست: این که این گزینش خداوند حکیم است و دوم این که شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کردهاید، نسب عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست.
سپس مىافزاید: «خداوند ملک خود را به هر کس بخواهد مىبخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است» (وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسایل مختلف از سوى خداست.
(آیه 248)- این آیه نشان مىدهد که گویا بنى اسرائیل هنوز به مأموریت طالوت از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند، «پیامبر آنها به آنها گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مىکنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 249)- سر انجام به رهبرى و فرماندهى طالوت تن در دادند و او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 224
لشگرهاى فراوانى را بسیج کرد و به راه افتاد، و در اینجا بود که بنى اسرائیل در برابر آزمون عجیبى قرار گرفتند بهتر است این سخن را از زبان قرآن بشنویم، مىفرماید:
«هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشگر بنى اسرائیل منصوب شد سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان مىکند، آنها که از آن بنوشند از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نچشند از منند» (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ).
در اینجا لشگریان طالوت در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مسأله مقاومت شدید در برابر تشنگى، و چنین آزمونى براى این لشگر- مخصوصا با سابقه بدى که بنى اسرائیل در بعضى جنگها داشتند- ضرورت داشت.
ولى اکثریت آنها از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند، چنانکه قرآن مىگوید: «آنها همگى- جز عده کمى از آنها، از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ).
سپس مىافزاید: «هنگامى که او (طالوت) و افرادى که به وى ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند، گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم» (فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).
و در ادامه مىفرماید: «آنها که مىدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به رستاخیز و وعدههاى الهى ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروههاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروههاى عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است» (قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ).
(آیه 250)- در این آیه مسأله رویارویى دو لشگر مطرح مىشود، مىفرماید: «هنگامى که آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائیل) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز گامهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 225
ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
در حقیقت طالوت و سپاه او سه چیز طلب کردند. نخست صبر و استقامت، دومین تقاضاى آنها از خدا این بود که گامهاى ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم در واقع دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلما ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است، سومین تقاضاى آنها این بود که «ما را بر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن» که نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.
(آیه 191)- این آیه که دستور آیه قبل را تکمیل مىکند، با صراحت بیشترى سخن مىگوید، مىفرماید: «آنها (همان مشرکانى که از هیچ گونه ضربه زدن به مسلمین خوددارى نمىکردند) را هر کجا بیابید به قتل برسانید و از آنجا که شما را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 173
بیرون ساختند (مکه) آنها را بیرون کنید» چرا که این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. (وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ).
سپس مىافزاید: «فتنه از کشتار هم بدتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ).
«فتنه» به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است.
از آنجا که آیین بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده کرده بود، و فساد آن از قتل و کشتار هم بیشتر بود آیه مورد بحث مىگوید: «بخاطر ترس از خونریزى، دست از پیکار با بت پرستى بر ندارید که بت پرستى از قتل، بدتر است».
سپس قرآن به مسأله دیگرى در همین رابطه اشاره، کرده مىفرماید:
«مسلمانان باید احترام مسجد الحرام را نگهدارند، و این حرم امن الهى باید همیشه محترم شمرده شود، و لذا «با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آن که آنها در آنجا با شما بجنگند» (وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ).
«ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ کردند، آنها را به قتل برسانید، چنین است جزاى کافران» (فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ).
چرا که وقتى آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست. و باید پاسخ محکم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند.
(آیه 192)- ولى از آنجا که اسلام همیشه نیش و نوش و انذار و بشارت را با هم مىآمیزد تا معجون سالم تربیتى براى گنهکاران فراهم کند در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مىفرماید: «اگر (دست از شرک بردارند) و از جنگ خوددارى کنند، خداوند غفور و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 193)- در این آیه به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده مىفرماید: «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ).
«و دین مخصوص خدا باشد» (وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 174
سپس اضافه مىکند: «اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشوید زیرا) تعدى جز بر ستمکاران روا نیست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ).
در ظاهر سه هدف براى جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنهها و محو شرک و بتپرستى، و جلوگیرى از ظلم و ستم.
مسأله جهاد در اسلام:
از آنجا که همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبیاء را مزاحم خویش مىدیدهاند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند. از طرفى دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.
اصولا جهاد یک قانون عمومى در عالم حیات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزهاند. به هر حال یکى از افتخارات ما مسلمانان آمیخته بودن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامههاى دینى است. منتهى جهاد اسلامى اهدافى را تعقیب مىکند و آنچه ما را از دیگران جدا مىسازد همین است. چنانکه در آیات فوق خواندیم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است.
1- جهاد براى خاموش کردن فتنهها-
و به تعبیر دیگر جهاد ابتدایى آزادیبخش. مىدانیم: خداوند دستورها و برنامههایى براى سعادت و آزادى و تکامل و خوشبختى و آسایش انسانها طرح کرده است، و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتى ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و بر سر راه دعوت انبیاء موانعى ایجاد نماید آنها حق دارند نخست از طریق مسالمت آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبلیغ را براى خود کسب کنند. تا مردم از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد گردند.
2- جهاد دفاعى-
تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 175
مورد هجوم واقع شده حق مىدهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند این نوع جهاد را، جهاد دفاعى مىنامند.
جنگهایى مانند جنگ احزاب واحد و موته و تبوک و حنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.
3- جهاد براى محو شرک و بت پرستى-
اسلام در عین این که آزادى عقیده را محترم مىشمرد هیچ کس را با اجبار دعوت به سوى این آیین نمىکند، به همین دلیل به اقوامى که داراى کتاب آسمانى هستند، فرصت کافى مىدهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند با آنها به صورت یک «اقلیت» هم پیمان (اهل ذمه) معامله مىکند، و با شرایط خاصى که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستى مسالمتآمیز برقرار مىکند. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى، سختگیر است. زیرا، شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین، بلکه یک خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیمارى فکرى و اخلاقى که باید به هر قیمت ممکن آن را ریشه کن ساخت.
از آنچه تاکنون گفتیم روشن مىشود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته است. ولى مىدانیم دشمنان اسلام- مخصوصا ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض- با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مسأله جهاد اسلامى ایراد کردهاند، و به این قانون الهى سخت هجوم بردهاند، بنظر مىرسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، بخاطر معارف قوى و برنامههاى حساب شده، سبب شده که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.
4- جهاد براى حمایت از مظلومان-
حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمىدهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهاد وارد مىشود بىتفاوت باشند، و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورات اسلامى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 176
است که از حقانیت این آیین خبر مىدهد.
(آیه 194)- مشرکان مکه مىدانستند که جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست به همین دلیل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماههاى حرام به آنها حملهور شوند و شاید گمانشان این بود، که اگر آنها احترام ماههاى حرام را نادیده بگیرند مسلمانان به مقابله برنمىخیزند، آیه مورد بحث به این پندارها پایان داد و نقشههاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد، و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند، مىفرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).
یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید زیرا: «حرمات، قصاص دارد» (وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ).
این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مکه نیفتند.
سپس به یک دستور کلى و عمومى اشاره کرده مىگوید: «هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولى از خدا بپرهیزید (و زیاده روى نکنید) و بدانید خدا با پرهیزکاران است» (فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).
اسلام بر خلاف مسیحیت کنونى که مىگوید: «... هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوى او بگردان» «1» چنین دستورى نمىدهد، چرا که این دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است، حتى مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستورى عمل نمىکنند و کمترین تجاوزى را با پاسخى شدیدتر که آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مىگویند.
اسلام به هر کس حق مىدهد که اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله کند، تسلیم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است
__________________________________________________
(1) انجیل متى باب پنجم، شماره 39.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 177
با حیات، این است منطق اسلام.
و این که مىگوید خدا با پرهیزکاران است، اشاره به این است که آنها را در مشکلات تنها نمىگذارد و یارى مىدهد.
(آیه 195)- این آیه تکمیلى است بر آیات جهاد، زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد.
زیرا از سربازان که عامل تعیینکننده سرنوشت جنگ هستند بدون وسائل و تجهیزات کافى (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسائل درمانى) کارى ساخته نیست.
لذا در اسلام تأمین وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده در این آیه با صراحت دستور مىدهد و مىفرماید: «در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید» (وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ).
در آخر آیه دستور به نیکوکارى داده، مىفرماید: «نیکى کنید که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).
انفاق سبب پیشگیرى از هلاکت جامعه است!-
این آیه گر چه در ذیل آیات جهاد آمده است ولى بیانگر یک حقیقت کلى و اجتماعى است و آن این که انفاق بطور کلى سبب نجات جامعهها از مفاسد کشنده است، زیرا هنگامى که مسأله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اکثریتى محروم و بینوا وجود داشته باشد دیرى نخواهد گذشت که انفجار عظیمى در جامعه بوجود مىآید، که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت، بنابراین انفاق، قبل از آن که به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است، زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.
امیر مؤمنان على علیه السّلام در یکى از کلمات قصارش مىفرماید: حصّنوا اموالکم بالزّکاة: «اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید».
(آیه 196)- قسمتى از احکام مهم حجّ! در این آیه، احکام زیادى بیان شده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 178
1- در ابتدا یک دستور کلى براى انجام فریضه حجّ و عمره بطور کامل و براى اطاعت فرمان خدا داده، مىفرماید: «حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانید» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).
در واقع قبل از هر چیز به سراغ انگیزههاى این دو عبادت رفته و توصیه مىکند که جز انگیزه الهى و قصد تقرب به ذات پاک او، چیز دیگرى در کار نباید باشد.
2- سپس به سراغ کسانى مىرود که بعد از بستن احرام بخاطر وجود مانعى مانند بیمارى شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام حجّ عمره نمىشوند، مىفرماید: «اگر محصور شدید (و موانعى به شما اجازه نداد که پس از احرام بستن وارد مکه شوید) آنچه از قربانى فراهم شود» ذبح کنید و از احرام خارج شوید (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).
3- سپس به دستور دیگرى اشاره کرده مىفرماید: «سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ).
4- سپس مىفرماید: «اگر کسى از شما بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) باید فدیه (کفارهاى) از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً) أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ).
در واقع شخص مخیر در میان این سه کفاره (روزه- صدقه- ذبح گوسفند) مىباشد.
5- سپس مىافزاید: «و هنگامى که (از بیمارى و دشمن در امان بودید) از کسانى که عمره را تمام کرده و حجّ را آغاز مىکنند، آنچه میسر از قربانى است» ذبح کنند. (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).
اشاره به این که در حجّ تمتع، قربانى کردن لازم است و فرق نمىکند این قربانى شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمىشود.
6- سپس به بیان حکم کسانى مىپردازد که در حال حجّ تمتع قادر به قربانى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 179
نیستند، مىفرماید: «کسى که (قربانى) ندارد، باید سه روز در ایام حجّ، و هفت روز به هنگام بازگشت، روزه بدارد، این ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ).
بنابراین اگر قربانى پیدا نشود، یا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است.
7- بعد به بیان حکم دیگرى پرداخته، مىگوید: «این برنامه حجّ تمتع براى کسى است که خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد» (ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
بنابراین کسانى که اهل مکه یا اطراف مکه باشند، حجّ تمتع ندارند و وظیفه آنها حجّ قران یا افراد است- که شرح این موضوع در کتب فقهى آمده است.
بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا مىدهد و مىفرماید: «از خدا بپرهیزید و تقوا پیشه کنید و بدانید خداوند عقاب و کیفرش شدید است». (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).
این تأکید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزئیات این عبادت مهم اسلامى کوتاهى نکنند چرا که کوتاهى در آن گاهى سبب فساد حجّ و از بین رفتن برکات مهم آن مىشود.
اهمیت حجّ در میان وظایف اسلامى!
حجّ از مهمترین عباداتى است که در اسلام تشریع شده و داراى آثار و برکات فراوان و بیشمارى است، حجّ مراسمى است که پشت دشمنان را مىلرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مىسازد.
حجّ عبادتى است که امیر مؤمنان آن را «پرچم» و «شعار مهم» اسلام نامیده و در وصیت خویش در آخرین ساعت عمرش فرموده: «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمىشوید». (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت).
اقسام حجّ:
فقهاى بزرگ ما با ابهام از آیات قرآن و سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 180
اهل بیت علیهم السّلام حجّ را به سه قسم تقسیم کردهاند: حجّ تمتع، حجّ قران و افراد.
حجّ تمتع مخصوص کسانى است که فاصله آنها از مکه 48 میل یا بیشتر باشد (حدود 86 کیلومتر) و حجّ قران و افراد، مربوط به کسانى است که در کمتر از این فاصله زندگى مىکنند.
در حجّ تمتع، نخست عمره را بجا مىآورند، سپس از احرام بیرون مىآیند، بعدا مراسم حجّ را در ایام مخصوصش انجام مىدهند، ولى در حجّ قران و افراد، اول مراسم حجّ بجا مىآورده مىشود، و بعد از پایان آن مراسم عمره، با این تفاوت که در حجّ قران، قربانى به همراه مىآورند و در حجّ افراد این قربانى نیست.
(آیه 197)- قرآن در این آیه احکام حجّ را تعقیب مىکند و دستورات جدیدى مىدهد.
1- نخست مىفرماید: «حجّ در ماههاى معینى است» (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ). منظور از این ماهها، ماههاى شوال، ذى القعده و ذى الحجه است.
2- سپس به دستور دیگرى، در مورد کسانى که با احرام بستن شروع به مناسک حجّ مىکنند، اشاره کرده مىفرماید: «آنها که حجّ را بر خود فرض کردهاند (و احرام بستهاند باید بدانند) در حجّ آمیزش جنسى، و گناه و جدال نیست» (فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ).
به این ترتیب محیط حجّ باید از تمتعات جنسى و همچنین گناهان و گفتگوهاى بىفایده و جر و بحثها و کشمکشهاى بیهوده پاک باشد، زیرا محیطى است که روح انسان باید از آن نیرو بگیرد و یکباره از جهان ماده جدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه یابد، و در عین حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در میان مسلمانان محکم گردد و هر کارى که با این امور منافات دارد ممنوع است.
3- در مرحله بعد به مسائل معنوى حجّ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره کرده، مىفرماید: «آنچه را از کارهاى خیر انجام مىدهید خدا مىداند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ).
و این بسیار لذتبخش است که اعمال خیر در محضر او انجام مىشود. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 181
و در ادامه همین مطلب مىفرماید: «زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشهها پرهیزکارى است و از من بپرهیزید اى صاحبان عقل» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ).
این جمله ممکن است اشاره لطیفى به این حقیقت بوده باشد که در سفر حجّ موارد فراوانى براى تهیه زادهاى معنوى وجود دارد که باید از آن غفلت نکنید، در آنجا تاریخ مجسم اسلام است و صحنههاى زنده فداکارى ابراهیم (ع) و جلوههاى خاصى از مظاهر قرب پروردگار دیده مىشود آنها که روحى بیدار و اندیشهاى زنده دارند مىتوانند براى یک عمر از این سفر بىنظیر روحانى توشه معنوى فراهم سازند.
(آیه 198)- در این آیه به رفع پارهاى از اشتباهات در زمینه مسأله حجّ پرداخته مىفرماید: «گناهى بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ایام حجّ) بر خوردار شوید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ).
در زمان جاهلیت هنگام مراسم حجّ هر گونه معامله و تجارت و بارکشى و مسافربرى را گناه مىدانستند و حجّ کسانى را که چنین مىکردند باطل مىشمردند آیه فوق این حکم جاهلى را بىارزش و باطل اعلام کرد و فرمود هیچ مانعى ندارد که در موسم حجّ از معامله و تجارت حلال که بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گیرید و یا کار کنید و از دست رنج خود استفاده کنید، علاوه بر این، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مىتواند پایه و اساسى براى یک جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد.
سپس در ادامه همین آیه عطف توجه به مناسک حجّ کرده مىفرماید:
«هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را در نزد مشعر الحرام یاد کنید» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ).
«او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد هر چند پیش از آن از گمراهان بودید» (وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ).
(آیه 199)- باز در ادامه همین معنى مىفرماید: «سپس از آنجا که مردم کوچ مىکنند (از مشعر الحرام به سوى سرزمین منى) کوچ کنید» (ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 182
حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ)
.
در روایات آمده است که قبیله قریش در جاهلیت امتیازات نادرستى براى خود قائل بودند از جمله این که مىگفتند: ما نباید در مراسم حجّ به عرفات برویم زیرا عرفات از حرم مکه بیرون است. قرآن در آیه فوق خط بطلان بر این اوهام کشید و به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف کنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى کوچ کنند.
و در پایان دستور به استغفار و توبه مىدهد مىفرماید: «از خدا طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و طلب آمرزش کنید از آن افکار و خیالات جاهلى که مخالف روح مساوات و برابرى حجّ است.
در این بخش از آیات به سه موقف حجّ اشاره شده، عرفات که محلى در 20 کیلومترى مکه است سپس وقوف در مشعر الحرام- یا مزدلفه- و سوم سرزمین منى که محل قربانى و رمى جمرات و پایان داده به احرام و انجام مراسم عید است.
نکتهها:
1- نخستین موقف حجّ-
زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حجّ مىشوند و نخستین مرحله همان وقوف در عرفات است- در نامگذارى سرزمین عرفات به این نام ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که این سرزمین محیط بسیار آمادهاى براى معرفت پروردگار و شناسایى ذات پاک اوست و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى که انسان به هنگام ورود در عرفات پیدا مىکند با هیچ بیان و سخنى قابل توصیف نیست تنها باید رفت و مشاهده کرد- همه یکنواخت، همه بیابان نشین، همه از هیاهوى دنیاى مادى و زرق و برقش فرار کرده در زیر آن آسمان نیلى و در آن هواى پاک از آلودگى گناه، در آنجا که از لابلاى نسیمش صداى زمزمه جبرئیل و آهنگ مردانه ابراهیم خلیل و طنین حیاتبخش صداى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیده مىشود در این سرزمین خاطرهانگیز که گویا دریچهاى به جهان ماوراى طبیعت در آن گشوده شده انسان نه تنها از نشئه عرفان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 183
پروردگار سرمست مىشود و لحظهاى با زمزمه تسبیح عمومى خلقت هماهنگ مىگردد بلکه در درون وجود خود، خودش را هم که عمرى است گم کرده و به دنبالش مىگردد پیدا مىکند و به حال خویشتن نیز عارف مىگردد. آرى! این سرزمین را «عرفات» مىنامند چه اسم جالب و مناسبى!
2- مشعر الحرام: دوّمین موقف حجّ-
«مشعر» از ماده «شعور» است در آن شب تاریخى (شب دهم ذى الحجه) که زائران خانه خدا پس از طى دوران تربیت خود در عرفات به آنجا کوچ مىکنند و شبى را تا به صبح روى ماسههاى نرم در زیر آسمان پرستاره در سرزمینى که نمونه کوچکى از محشر کبرى و پردهاى از رستاخیز بزرگ قیامت است. آرى! در چنان محیط بىآلایش و با صفا و تکان دهنده در درون جامه معصومانه احرام و روى آن ماسههاى نرم انسان جوشش چشمههاى تازهاى از اندیشه و فکر و شعور در درون خود احساس مىکند و صداى ریزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مىشنود آنجا را «مشعر» مىنامند!
آیه 200-
شأن نزول:
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم که: در ایام جاهلیت هنگامى که از مراسم حجّ فارغ مىشدند در آنجا اجتماع مىکردند و افتخارات نیاکان خود را بر مىشمردند (و افتخارات موهومى براى خود بر مىشمردند) آیه نازل شد و به آنها دستور داد که به جاى این کار (نادرست) ذکر خدا گویند و از نعمتهاى بىدریغ خداوند و مواهب او یاد کنند.
تفسیر:
این آیه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حجّ است نخست مىگوید:
«هنگامى که مناسک (حجّ) خود را انجام دادید ذکر خدا گویید همان گونه که پدران و نیاکانتان را یاد مىکردید بلکه از آن بیشتر و برتر» (فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً).
منظور از این تعبیر این نیست که هم نیاکانتان را ذکر کنید و هم خدا را، بلکه اشارهاى است به این واقعیت که اگر آنها بخاطر پارهاى از مواهب لایق یادآورى هستند پس چرا به سراغ خدا نمىروید که تمام عالم هستى و تمام نعمتهاى جهان از ناحیه اوست صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 184
«ذکر خدا» در این جا تمام اذکار الهى بعد از مراسم را شامل مىشود.
در اینجا مردم را به دو گروه تقسیم مىکند مىفرماید: «گروهى از مردم مىگویند خداوندا! در دنیا به ما نیکى عطا فرما ولى در آخرت بهرهاى ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).
(آیه 201)- «و گروهى مىگویند پروردگارا! به ما نیکى عطا کن و در آخرت نیکى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
در حقیقت این قسمت از آیات اشاره به خواستههاى مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است، زیرا گروهى هم مواهب مادى دنیا را مىخواهند و هم مواهب معنوى را بلکه زندگى دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوى مىطلبند! در این که منظور از «حَسَنَةً» در آیه چیست؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که خدا به او قلبى شاکر و زبان مشغول به ذکر حق، و همسرى با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یارى کند ببخشد، نیکى دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده».
البته «حسنه» به معنى هر گونه خیر و خوبى است و مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مىشود، بنابراین آنچه در روایت فوق آمده بیان مصداق روشن آن است.
(آیه 202)- در این آیه اشاره به گروه دوم کرده (همان گروهى که حسنه دنیا و آخرت را از خدا مىطلبند) مىفرماید: «آنها نصیب و بهرهاى از کسب خود دارند و خداوند سریع الحساب است» (أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).
در حقیقت این آیه نقطه مقابل جملهاى است که در آیات قبل در باره گروه اول آمد که مىفرماید: «آنها نصیبى در آخرت ندارند».
(آیه 203)- این آیه آخرین آیه است که در اینجا در باره مراسم حجّ، سخن مىگوید و سنتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نیاکان و گذشتگان در هم مىشکند و به آنها توصیه مىکند که (بعد از مراسم عید) به یاد خدا باشند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 185
مىفرماید: «خدا را در روزهاى معینى یاد کنید» (وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ).
در این که منظور از این اذکار چیست؟ در احادیث اسلامى به این صورت تعیین شده که بعد از پانزده نماز که آغازش نماز ظهر روز عید قربان، و پایانش نماز روز سیزدهم است، جملههاى الهامبخش زیر تکرار گردد: اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر على ما هدانا اللّه اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام.
سپس در دنبال این دستور مىافزاید: «کسانى که تعجیل کنند و (ذکر خدا را) در دو روز انجام دهند گناهى بر آنان نیست، و کسانى که تأخیر کنند (و سه روز انجام دهند نیز) گناهى بر آنها نیست، براى کسانى که تقوا پیشه کنند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقى).
این تعبیر در حقیقت، اشاره به نوعى تخییر در اداء ذکر خدا، میان دو روز و سه روز مىباشد.
و در پایان آیه، یک دستور کلى به تقوا داده مىفرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید شما به سوى او محشور خواهید شد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
این جمله مىتواند اشاره به این باشد که مراسم روحانى حجّ، گناهان گذشته شما را پاک کرده، و همچون فرزندى که از مادر متولد شده است پاک از این مراسم باز مىگردید، اما مراقب باشید بعدا خود را آلوده نکنید.
آیه 204-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد گفتهاند: این آیات در باره «اخنس بن شریق» نازل شده که مردى زیبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىکرد و خود را مسلمان جلوه مىداد، و سوگند مىخورد که آن حضرت را دوست دارد و به خدا ایمان آورده، پیامبر هم که مأمور به ظاهر بود با او گرم مىگرفت، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در یک ماجرا زراعت بعضى از مسلمانان را آتش زد و چهارپایان آنان را کشت.
این سه آیه نازل شد و به این ترتیب پرده از روى کار او برداشته شد.
تفسیر:
در این آیه، اشاره سر بستهاى به بعضى از منافقان کرده، مىفرماید: برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 186
«و بعضى از مردم چنین هستند که گفتار او در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مىشود (ولى در باطن چنین نیست) و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مىباشد، و او سرسختترین دشمنان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).
(آیه 205)- سپس مىافزاید: «نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو خارج مىشود، کوشش مىکند که در زمین، فساد به راه بیندازد، و زراعت و چهارپایان را نابود کند با این که مىداند خدا فساد را دوست ندارد» (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ).
آرى! اگر اینها در اظهار دوستى و محبت به پیامبر اسلام و پیروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخریب نمىزدند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است، اما در باطن، بىرحمترین، و سرسختترین دشمنانند.
(آیه 206)- در این آیه مىافزاید: هنگامى که او را از این عمل زشت نهى کنند «و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعلهور مىگردد) و لجاج و تعصب، او را به گناه مىکشاند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).
او نه به اندرز ناصحان، گوش فرا مىدهد، و نه به هشدارهاى الهى بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف کاریهایش مىافزاید چنین کسى را جز آتش دوزخ رام نمىکند، و لذا در پایان آیه مىفرماید: «آتش دوزخ براى آنها کافى است و چه بد جایگاهى است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).
آیه 207-
شأن نزول:
مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى» مىگوید: هنگامى که پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت مهاجرت کند، و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او، محاصره کرده بودند دستور داد على علیه السّلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى که مخصوص به خود پیغمبر بود روى خود بکشد.
در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانىتر قرار دادم کدامیک از شما حاضر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 187
است ایثار به نفس کند؟ هیچ کدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اکنون على علیه السّلام در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على علیه السّلام نشسته بودند جبرئیل مىگفت: «به به آفرین به تو اى على خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مىکند»! در این هنگام آیه نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.
تفسیر:
گر چه این آیه در مورد هجرت پیغمبر و فداکارى على علیه السّلام نازل شده، ولى مفهوم و محتواى کلى و عمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چیزى است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود، مىفرماید: «از میان مردم کسانى هستند که جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
جمله (وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین این که بخشنده جان به انسان است همان را خریدارى مىکند و بالاترین بها را که همان خشنودى اوست به انسان مىپردازد! قابل توجه این که فروشنده «انسان» و خریدار «خدا» و متاع «جان» و بهاى معامله خشنودى ذات پاک اوست، در حالى که در موارد دیگر بهاى این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است.
به هر حال آیه فوق با توجه به شأن نزول یکى از بزرگترین فضائل على علیه السّلام است که در اکثر منابع اسلامى ذکر شده است.
(آیه 208)- صلح جهانى تنها در سایه ایمان! بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد) در آیات گذشته، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، همگى در صلح و آشتى درآیید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً).
از مفهوم این آیه چنین استفاده مىشود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 188
امکان پذیر است. اصولا در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و ...) یک حلقه محکم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، این حلقه اتصال تنها ایمان به خدا است که مافوق این اختلافات است.
سپس مىافزاید: «از گامهاى شیطان پیروى نکنید که او دشمن آشکار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
در اینجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزههاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونریزى از مراحل ساده و کوچک شروع مىشود، و به مراحل حاد و خطرناک منتهى مىگردد.
جمله إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ متضمن استدلال زنده و روشنى است، مىگوید دشمنى شیطان با شما چیزى مخفى و پوشیده نیست، او از آغاز آفرینش آدم براى دشمنى با او کمر بست، با این حال چگونه تسلیم وسوسههاى او مىشوید!
(آیه 209)- در این آیه به همه مؤمنان هشدار مىدهد که «اگر بعد از (این همه) نشانهها و برنامههاى روشن که به سراغ شما آمده لغزش کنید و تسلیم وسوسههاى شیطان شوید و گامى بر خلاف صلح و سلام بردارید بدانید (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانید کرد) چرا که خداوند توانا و شکستناپذیر و حکیم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است با این حال جایى براى لغزش و قبول وسوسههاى شیطانى نیست! اگر منحرف شوید قطعا مقصر خود شمایید و بدانید خداوند قادر حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.
(آیه 210)- این آیه گر چه از آیات پیچیده قرآن بنظر مىرسد لکن دقت روى تعبیرات آن ابهام را بر طرف مىسازد، در اینجا روى سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مىفرماید: «آیا آنها انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایههاى ابرها به سوى آنها بیایند» و دلایل دیگرى در اختیارشان بگذارند با این که چنین چیزى محال است و به فرض که محال نباشد چه ضرورتى دارد (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ).» در حالى که کار پایان گرفته است» (وَ قُضِیَ الْأَمْرُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 189
در این که منظور از پایان گرفتن کار چیست؟ آنچه به نظر مىرسد این است که اشاره به نزول عذاب الهى به کافران لجوج باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و همه کارها به سوى خدا باز مىگردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
امور مربوط به ارسال پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى و تبیین حقایق بازگشت به او مىکند همان گونه که امر حساب و مجازات و کیفر و پاداش به او باز مىگردد.
رؤیت خداوند-
بىشک مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مىگیرد که داراى رنگ و مکان و محل است بنابراین، در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنى ندارد ذات پاک او نه در دنیا با این چشم دیده مىشود و نه در آخرت دلایل عقلى این مسأله به قدرى روشن است که ما را بىنیاز از شرح و بسط مىکند.
البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلما در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوىترى دارد این مشاهده قوىتر خواهد بود «1».
(آیه 211)- این آیه در حقیقت، یکى از مصادیق آیات گذشته است، چرا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان و کافران و منافقان بود، کافرانى که بر اثر لجاجت، آیات و دلایل روشن را نادیده گرفته به بهانه جویى مىپرداختند، و بنى اسرائیل یکى از مصادیق واضح این معنى هستند مىفرماید: «از بنى اسرائیل بپرس، چه نشانههاى روشنى به آنها دادیم؟» ولى آنها این نشانههاى روشن را نادیده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف کردند (سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ).
سپس مىافزاید: «کسى که نعمت خدا را بعد از آن که به سراغ او آمد تبدیل کند (و از آن سوء استفاده نماید، گرفتار عذاب شدید الهى خواهد شد) زیرا خداوند
__________________________________________________
(1) براى شرح بیشتر رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 103 سوره انعام و «پیام قرآن» جلد 4، صفحه 221 تا 250.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 190
شدید العقاب است» (وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).
منظور از تبدیل نعمت این است که انسان امکانات و منابع مادى و معنوى را که در اختیار دارد، در مسیرهاى انحرافى و گناه به کار گیرد، مسأله تبدیل نعمت، و سرنوشت دردناک ناشى از آن منحصر به بنى اسرائیل نیست، هم اکنون دنیاى صنعتى گرفتار این بدبختى بزرگ است زیرا با این که خداوند مواهب و نعمتها و امکاناتى در اختیار انسان امروز قرار داده که در هیچ دورانى از تاریخ سابقه نداشته، ولى بخاطر دورى از تعلیمات الهى پیامبران گرفتار تبدیل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناکى در راه فنا و نیستى خود به کار گرفته و از آن مخربترین سلاحها، براى ویرانى جهان ساخته و یا از قدرت مادى خویش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنیا را به جایگاهى ناامن از هر نظر مبدل کرده است.
آیه 212-
شأن نزول:
ابن عباس مفسر معروف مىگوید: این آیه در باره اقلیت اشرافى و رؤساى قریش نازل شد که زندگى بسیار مرفهى داشتند، و جمعى از مؤمنان ثابت قدم که از نظر زندگى مادى فقیر و تهیدست بودند را به باد استهزاء مىگرفتند و مىگفتند: اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصیتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف بزرگان از او پیروى مىکردند، آیه نازل شد و به سخنان بىاساس آنها پاسخ داد.
تفسیر:
شأن نزول این آیه مانع از آن نیست که یک قاعده کلى و عمومى از آن استفاده کرده یا آن را مکمل آیه پیشین در باره یهود بدانیم آیه مىگوید: «زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است» (زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا).
لذا از باده غرور سرمست شده «و افراد با ایمان را که احیانا دستشان تهى است به باد مسخره مىگیرند» (وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا).
این در حالى است که «این افراد با ایمان و تقوا در قیامت برتر از آنها هستند» آنها در اعلى علیین بهشتند و اینها در درکات جهنم (وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
زیرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عینى به خود مىگیرد و مؤمنان در درجات بالایى قرار خواهند گرفت، آنها گویى بر فراز آسمانها سیر مىکنند در حالى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 191
که اینها در اعماق زمین مىروند و این جاى تعجب نیست «زیرا خداوند هر کس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد» (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).
اینها در حقیقت بشارت و آرامشى است براى مؤمنان فقیر و هشدار و تهدیدى است براى ثروتمندان مغرور و بىایمان.
بىحساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ایمان اشاره به این است که هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نیست بلکه مطابق کرم و لطف او است و مىدانیم لطف و کرمش حد و حدودى ندارد.
(آیه 213)- بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولى و کلى و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن مىرود نخست مىفرماید: «انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند» (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً).
و در آن روز تضادى در میان آنها وجود نداشت، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزههاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود. (این مرحله اول زندگى انسانها بود) سپس زندگى انسانها شکل اجتماعى به خود گرفت زیرا انسان براى تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین مىگردد (و این مرحله دوم زندگى انسانها بود) ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده، و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع، و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایتهاى آنها مىگردد تا به اختلافات او در جنبههاى مختلف پایان دهد (و این مرحله سوم بود) در اینجا «خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ). و این مرحله چهارم بود.
در اینجا انسانها با هشدارهاى انبیاء و توجه به مبدء و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در مىیابند براى گرفتن احکام و قوانین الهى آمادگى پیدا کردند و لذا مىفرماید: «خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 192
در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ).
و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت- و این مرحله پنجم بود.
این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسههاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس، کار خود را در میان گروهى کرد لذا آیه مىفرماید: «در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود. آرى! آنها، بخاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.
در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء باز گشتند و به حق رسیدند و لذا مىفرماید: «خداوند مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود» در حالى که افراد بىایمان و ستمگر خود خواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند هر که را بخواهد و لایق ببیند به راه مستقیم هدایت مىکند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
اشاره به این که مشیت الهى که آمیخته با حکمت او است گزاف و بىحساب نیست و از هر گونه تبعیض ناروا بر کنار است. تمام کسانى که داراى نیت پاک و روح تسلیم در برابر حقند مشمول هدایتهاى او مىشوند، اشتباهات عقیدتى آنها اصلاح مىگردد و از روشن بینیهاى مخصوصى بر خوردار مىشوند و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنیا پرستان بىایمان بر کنار مىدارد و آرامش روح و اطمینان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مىبخشد.
آیه 214-
شأن نزول:
بعضى از مفسران گفتهاند: هنگامى که در جنگ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 193
احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند این آیه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و یارى نصرت به آنها داد.
تفسیر:
از این آیه چنین بر مىآید که جمعى از مؤمنان مىپنداشتند که عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خدا است بىآنکه تلاش و کوششى به خرج دهند، قرآن در برابر این تفکر نادرست مىفرماید: «آیا گمان کردید داخل بهشت مىشوید بىآنکه حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
«همانها که شداید و زیانهاى فراوان به آنها رسید و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند که پیامبر الهى و افرادى که ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کجاست!» (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ).
البته آنها این جمله را به عنوان اعتراض و ایراد نمىگفتند بلکه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مىکردند. و چون آنها نهایت استقامت خود را در برابر این حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد «آگاه باشید یارى خدا نزدیک است» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ).
در حقیقت این آیه به یکى از سنن الهى که در همه اقوام جارى بوده است اشاره مىکند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مىدهد که براى پیروزى و موفقیت و نایل شدن به مواهب بهشتى، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکارى کنند و این آزمونى است که مؤمنان را پرورش مىدهد.
آیه 215-
شأن نزول:
«عمرو بن جموح» پیرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد از چه چیز صدقه بدهم و به چه کسانى؟ این آیه نازل شد و به او پاسخ گفت.
تفسیر:
در قرآن مجید آیات فراوانى در باره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است همین امر سبب مىشد که در باره جزئیات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤال کنند لذا در آیه مورد بحث مىفرماید: «از تو سؤال مىکنند چه چیز را انفاق کنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 194
سپس مىافزاید: «بگو هر خیر و نیکى (و هر گونه سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مىکنید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، باید باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
مسلما ذکر این پنج طایفه به عنوان بیان مصداقهاى روشن است و گر نه منحصر به آنها نمىباشد.
و در پایان آیه مىفرماید: «و هر کار خیرى انجام مىدهید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).
لزومى ندارد تظاهر کنید، و مردم را از کار خویش آگاه سازید، چه بهتر که براى اخلاص بیشتر انفاقهاى خود را پنهان سازید، زیرا کسى که پاداش مىدهد از همه چیز با خبر است و کسى که جزا به دست اوست حساب همه نزد او است.
جمله «وَ ما تَفْعَلُوا» معنى وسیعى دارد که تمام اعمال خیر را شامل مىشود.
و جمله «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» (آنچه از نیکیها انفاق مىکنید) مىگوید: انفاق از هر موضوع خوبى مىتواند باشد، و تمام نیکیها را شامل مىشود از اموال باشد یا خدمات، از موضوعات مادى باشد یا معنوى.
در ضمن تعبیر به «خیر» نشان مىدهد که مال و ثروت ذاتا چیز بدى نیست، بلکه یکى از بهترین وسایل خیر است، مشروط بر این که به نیکى از آن بهرهگیرى شود.
(آیه 216)- آیه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خدا است و این هر دو در میدان فداکارى دوش به دوش یکدیگر قرار دارند. مىفرماید: «جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالى که از آن اکراه دارید» (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ).
تعبیر به «کُتِبَ» (نوشته شده) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن این فرمان الهى است.
براى انسانهاى معمولى یک امر طبیعى است که جنگ و لو با دشمن و در راه خدا خوشایند نیست زیرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 195
و مشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و کسانى که در سطح بالایى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارایى است که همچون تشنه کامان به دنبال آن مىروند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.
سپس به یک قانون کلى و اصل اساسى که حاکم بر قوانین تکوینى و تشریعى خداوند است اشاره مىکند، مىفرماید: «چه بسا شما از چیزى اکراه داشته باشید در حالى که براى شما خیر است و مایه سعادت و خوشبختى» (وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
به عکس کنارهگیرى از جنگ و عافیت طلبى ممکن است خوشایند شما نباشد در حالى که واقعا چنین نیست «چه بسا چیزى را دوست داشته باشید و آن براى شما شرّ است» (وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ).
و در پایان مىفرماید: «و خدا مىداند و شما نمىدانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پروردگار جهان با این لحن قاطع مىگوید که افراد بشر نباید تشخیص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر دریا است. آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهى روى در هم کشند. باید بطور قطع بدانند که خداوند اگر جهاد و روزه و حجّ را تشریع کرده همه به سود آنها است، توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مىدهد، و درک و دید او را از محیطهاى محدود فراتر مىبرد و به نامحدود یعنى علم بىپایان خدا پیوند مىدهد.
آیه 217-
شأن نزول:
پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله «عبد اللّه بن جحش» را طلبید و نامهاى به او داد، به او فرمان داد پس از آن که دو روز راه پیمود، نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند، او پس از دو روز طى طریق نامه را گشود و چنین یافت: «پس از آن که نامه را باز کردى تا «نخله» (زمینى که بین مکه و طائف است) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر». برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 196
هنگامى که به «نخله» رسیدند به قافلهاى از قریش بر خورد کردند به آنها حمله کردند «عمر و بن حضرمى» را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند، پیغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماههاى حرام نبرد کنید، مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد صلّى اللّه علیه و آله جنگ و خونریزى را در ماههاى حرام حلال شمرده، آیه مورد بحث نازل شد و سپس «عبد اللّه بن جحش» و همراهانش اظهار کردند که در این راه براى درک ثواب جهاد کوشش کردهاند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه بعد (آیه 218) نازل گردید.
تفسیر:
این آیه در صدد پاسخ گویى به پارهاى از سؤالات در باره جهاد و استثناهاى آن است، نخست مىفرماید: «از تو در باره جنگ کردن در ماههاى حرام سؤال مىکنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ).
سپس مىافزاید: «به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است» (قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ).
و به این ترتیب سنتى را که از زمانهاى قدیم و اعصار انبیاى پیشین در میان عرب در مورد تحریم پیکار در ماههاى حرام (رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعیت امضا مىکند.
سپس مىفرماید: چنین نیست که این قانون استثنایى نداشته باشد، نباید اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زیر چتر این قانون هر ظلم و فساد و گناهى را مرتکب شوند درست است که جهاد در ماه حرام مهم است «ولى جلوگیرى از راه خدا و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و خارج کردن و تبعید نمودن ساکنان آن، نزد خداوند از آن مهمتر است» (وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ).
سپس مىافزاید: «ایجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دین خدا) از قتل هم بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).
چرا که آن جنایتى است بر جسم انسان و این جنایتى است بر جان و روح و ایمان انسان، و بعد چنین ادامه مىدهد که مسلمانان نباید تحت تأثیر تبلیغات برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 197
انحرافى مشرکان قرار گیرند، زیرا «آنها دائما با شما مىجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان باز گردانند» و در واقع به کمتر از این قانع نیستند (وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا).
بنابراین، محکم در برابر آنها بایستید، و به وسوسههاى آنها در زمینه ماه حرام و غیر آن اعتنا نکنید و بعد به مسلمانان در زمینه بازگشت از دین خدا هشدار جدى داده مىگوید: «هر کس از شما مرتد شود و از دینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک او در دنیا و آخرت بر باد مىرود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مىمانند» (وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
چه مجازاتى از این سختتر و وحشتناکتر که تمام اعمال نیک انسان نابود شود.
(آیه 218)- در این آیه به نقطه مقابل این گروه اشاره کرده و مىفرماید:
«کسانى که ایمان آوردند و کسانى که هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند (و بر ایمان خود استوار ماندند) آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! این گروه در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان، هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتى نیز بشوند ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهى گردند.
آیه 219-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه گفتهاند: گروهى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش آمدند و عرض کردند حکم شراب و قمار، که عقل را زایل و مال را تباه مىکند بیان فرما. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسیر:
این آیه از یک سؤال در باره شراب و قمار شروع مىشود مىفرماید:
«از تو در باره شراب و قمار سؤال مىکنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ).
«خمر» در اصطلاح شرع به معنى هر مایع مست کننده است هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است. «میسر» به معنى سهل و آسان است و از آنجا که قمار در نظر بعضى از مردم وسیله آسانى براى نیل به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 198
مال و ثروت است به آن میسر گفته شده است.
سپس در جواب مىفرماید: «بگو در این دو، گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى) براى مردم ولى گناه آنها از نفعشان بیشتر است» (قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).
بنابراین، هیچ انسان عاقلى بخاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمىدهد.
دومین سؤالى که در این آیه مطرح است، سؤال در باره انفاق است، مىفرماید: «از تو سؤال مىکنند چه چیز انفاق کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).
«بگو: از مازاد نیازمندیهایتان» (قُلِ الْعَفْوَ).
«عفو» به معنى از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز و مقدار اضافى چیزى، و بهترین قسمت مال آمده است و ممکن است در اینجا به معنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران باشد، و مطابق این معنى تفسیر آیه چنین مىشود: «بگو:
بهترین انفاق، انفاق عفو و گذشت است».
با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مکه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه توزى، و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هیچ مانعى ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند، ولى نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهمتر از آن مىپردازد.
و بالاخره در پایان آیه مىفرماید: «خداوند آیات خود را چنین بیان مىکند شاید تفکر و اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).
آیه 220-
شأن نزول:
پس از نزول آیاتى «1» که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایى یتیمان و نیز از خوردن اموال آنها نهى شده مردمى که یتیمى در خانه داشتند، از کفالت وى فاصله گرفتند و حتى گروهى آنان را از خانه خود بیرون کردند و یا در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند که کمتر از بیرون کردن نبود، این عمل هم براى سرپرستان و هم براى یتیمان مشکلات فراوانى به بار مىآورد،
__________________________________________________
(1) آیه 34، سوره اسراء و آیه 10، سوره نساء.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 199
خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤال کردند در پاسخ آنها این آیه نازل شد.
تفسیر:
در این آیه مرکز اصلى فکر و اندیشه را چنین بیان مىکند: «در دنیا و آخرت» (فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
در حقیقت با این که انسان مأمور است در برابر خدا و پیامبران وى تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد، نه این که کورکورانه پیروى کند. و به عبارت روشنتر، باید از اسرار احکام الهى آگاه گردد، و با درک صحیح آنها را انجام دهد.
سپس به پاسخ سومین سؤال مىپردازد و مىفرماید: «از تو در باره یتیمان سؤال مىکنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى). «بگو: اصلاح کار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ). «و اگر زندگى خود را با آنان بیامیزید (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند» (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ).
به این ترتیب قرآن، به مسلمانان گوشزد مىکند که شانه خالى کردن از زیر بار مسؤولیت سر پرستى یتیمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، کار درستى نیست.
سپس اضافه مىکند که «خداوند مفسد را از مصلح مىشناسد» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).
آرى! و از نیات همه شما آگاه است و آنها را که قصد سوء استفاده از اموال یتیمان دارند، و با آمیختن اموال آنها با اموال خود، به حیف و میل اموال یتیمان مىپردازند، از دلسوزان پاکدل واقعى مىشناسد.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند اگر بخواهد مىتواند کار را بر شما سخت بگیرد و شما را به زحمت اندازد (و در عین دستور دادن به سرپرستى یتیمان، دستور دهد که اموال آنها را به کلى از اموال خود جدا سازید، ولى خدا هرگز چنین نمىکند) زیرا او توانا و حکیم است». (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)
(آیه 161)- آنها که کافر مىمیرند! در آیات گذشته، نتیجه کتمان حق را دیدیم، این آیه و آیه بعد در تکمیل آن اشاره به افراد کافرى مىکند که به اجابت و کتمان و کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه مىدهند، نخست مىگوید:
«کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
این گروه نیز همانند کتمان کنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم مىشوند با این تفاوت که چون تا آخر عمر بر کفر، اصرار ورزیدهاند طبعا راه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 146
بازگشتى برایشان باقى نمىماند.
(آیه 162)- سپس اضافه مىکند: «آنها جاودانه در این لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود، بىآنکه عذاب خدا از آنها تخفیف یابد و یا مهلت و تأخیرى به آنها داده شود» (خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
(آیه 163)- و از آنجا که اصل توحید به همه این بدبختیها پایان مىدهد در این آیه مىگوید: «معبود شما خداوند یگانه است» (وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
باز براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «هیچ معبودى جز او نیست، و هیچ کس غیر او شایسته پرستش نمىباشد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و در آخرین جمله به عنوان دلیل مىفرماید: «او خداوند بخشنده مهربان است» (الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ).
آرى! کسى که از یکسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از دیگر سو براى مؤمنان رحمت ویژهاى قرار داده، شایسته عبودیت است نه آنها که سر تا پا نیازند و محتاج.
(آیه 164)- جلوههاى ذات پاک او در پهنه هستى! از آنجا که در آیه قبل سخن از توحید پروردگار به میان آمد این آیه شریفه در واقع دلیلى است بر همین مسأله اثبات وجود خدا و توحید و یگانگى ذات پاک او.
مقدمتا باید به این نکته توجه داشت که همه جا «نظم و انسجام» دلیل بر وجود علم و دانش است، و همه جا «هماهنگى» دلیل بر وحدت و یگانگى است.
روى این اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از یکسو، و هماهنگى و وحدت عمل این دستگاههاى منظم از سوى دیگر، متوجه مبدء علم و قدرت یگانه و یکتایى مىشویم که این همه آوازهها از اوست.
در این آیه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى که هر کدام آیت و نشانهاى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:
1- «در آفرینش آسمان و زمین ...» (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...)
امروز دانشمندان به ما مىگویند: هزاران هزار کهکشان در عالم بالا وجود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 147
دارد که منظومه شمسى ما جزئى از یکى از این کهکشانها است، تنها در کهکشان ما صدها میلیون خورشید و ستاره درخشان وجود دارد که روى محاسبات دانشمندان در میان آنها میلیونها سیاره مسکونى است با میلیاردها موجود زنده!، وه چه عظمت و چه قدرتى؟! 2- «و نیز در آمد و شد شب و روز ...» (وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ ...).
آرى! این دگرگونى شب و روز، و این آمد و رفت روشنایى و تاریکى با آن نظم خاص و تدریجیش که دائما از یکى کاسته و بر دیگرى افزوده مىشود، و به کمک آن فصول چهارگانه بوجود مىآید، و درختان و گیاهان و موجودات زنده مراحل تکاملى خود را در پرتو این تغییرات تدریجى، گام به گام طى مىکنند، اینها نشانه دیگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.
3- «و کشتیهایى که در دریاها به سود مردم به حرکت در مىآیند ...» (وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ ...).
آرى! انسان به وسیله کشتیهاى بزرگ و کوچک، صحنه اقیانوسها و دریاها را مىنوردد، و به این وسیله به نقاط مختلف زمین، براى انجام مقاصد خود سفر مىکند.
4- «و آبى که خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسیله آن، زمینهاى مرده را زنده کرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ...» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ ...).
آرى! دانههاى حیاتبخش باران و قطرات پرطراوت و با برکت که با نظام خاصى ریزش مىکند و آن همه موجودات و جنبدگانى که از این مایع بىجان، جان مىگیرند همه پیام آور قدرت و عظمت او هستند.
5- «و حرکت دادن و وزش منظم بادها ...» (وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ ...).
که نه تنها بر دریاها مىوزند و کشتیها را حرکت مىدهند، بلکه گاهى گردههاى نر را بر قسمتهاى ماده گیاهان مىافشانند و به تلقیح و بارورى آنها کمک مىکنند، بذرهاى گوناگون را مىگسترانند، و میوهها به ما هدیه مىکنند. و زمانى با جابهجا کردن هواى مسموم و فاقد اکسیژن شهرها به بیابانها و جنگلها، وسائل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 148
تصفیه و تهویه را براى بشر فراهم مىسازند.
آرى! وزش بادها با این همه فواید و برکات، نشانه دیگرى از حکمت و لطف بىپایان او است.
6- «و ابرهایى که در میان زمین و آسمان معلقند ...» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...).
این ابرهاى متراکم که بالاى سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان، معلق نگاه داشته، خود نشانهاى از عظمت اویند.
آرى! همه اینها «نشانهها و علامات ذات پاک او هستند اما براى مردمى که عقل و هوش دارند و مىاندیشند» (لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
نه براى بىخبران سبکمغز و چشمداران بىبصیرت و گوشداران کر!
(آیه 165)- بیزارى پیشوایان کفر از پیروان خود! در این آیه روى سخن متوجه کسانى است که از دلایل وجود خدا چشم پوشیده و در راه شرک و بتپرستى و تعدد خدایان گام نهادهاند، سخن از کسانى است که در مقابل این معبودان پوشالى سر تعظیم فرود آورده و به آنها عشق مىورزند، عشقى که تنها شایسته خداوند است که منبع همه کمالات و بخشنده همه نعمتها است.
نخست مىگوید: «بعضى از مردم معبودهایى غیر خدا براى خود انتخاب مىکنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً).
نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کردهاند بلکه «آنچنان به آنها عشق مىورزند که گویى به خدا عشق مىورزند» (یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ).
«اما کسانى که ایمان به خدا آوردهاند عشق و علاقه بیشترى به او دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).
عشق مؤمنان از عقل و علم معرفت سر چشمه مىگیرد. اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال! به همین دلیل ثبات و دوامى ندارد.
لذا در ادامه آیه مىفرماید: «این ظالمان هنگامى که عذاب الهى را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 149
مشاهده مىکنند و مىدانند که تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شدید است» (وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ).
(آیه 166)- در این هنگام پردههاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مىرود و به اشتباه خود پى مىبرند و اعتراف مىکنند که انسانهاى منحرفى بودهاند، ولى از آنجا که هیچ تکیهگاه و پناهگاهى ندارند از شدت بیچارگى بىاختیار دست به دامن معبودان و رهبران خود مىزنند اما «در این هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سینه آنان مىکوبند و از پیروان خود تبرى مىجویند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا). منظور از معبودها در اینجا انسانهاى جبار و خود کامه و شیاطینى هستند که این مشرکان، خود را دربست در اختیارشان گذاردند.
«و در همین حال عذاب الهى را با چشم خود مىبینند و دستشان از همه جا کوتاه مىشود» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ).
(آیه 167)- اما این پیروان گمراه که بىوفایى معبودان خود را چنین آشکارا مىبینند براى تسلى دل خویشتن مىگویند: «اى کاش ما بار دیگر به دنیا باز مىگشتیم تا از آنها تبرى جوییم، همان گونه که آنها امروز از ما تبرى جستند»! (وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا).
اما چه سود که کار از کار گذشته و باز گشتى به سوى دنیا نیست.
و در پایان آیه مىفرماید: آرى! «این چنین خداوند اعمالشان را به صورت مایه حسرت به آنها نشان مىدهد» (کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ).
اما حسرتى بیهوده، چرا که نه موقع عمل است و نه جاى جبران! «و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ).
آیه 168
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: بعضى از طوایف عرب همانند «ثقیف» و «خزاعه» و غیر آنها قسمتى از انواع زراعت و حیوانات را بدون دلیل بر خود حرام کرده بودند (حتى تحریم آن را به خدا نسبت مىدادند) آیه نازل شد و آنها را از این عمل ناروا باز داشت.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 150
تفسیر:
گامهاى شیطان! در آیات گذشته نکوهش شدیدى از شرک و بت پرستى شده بود، یکى از انواع شرک این است که انسان غیر خدا را قانونگذار بداند، آیه شریفه این عمل را یک کار شیطانى معرفى کرده، مىفرماید: «اى مردم از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه بخورید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً).
«و از گامهاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
(آیه 169)- این آیه دلیل روشنى بر دشمنى سرسختانه شیطان که جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بیان کرده، مىگوید: «او شما را فقط به انواع بدیها و زشتیها دستور مىدهد» (إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).
«فحشا» به معنى هر کارى است که از حد اعتدال خارج گردد و صورت «فاحش» به خود بگیرد، بنابراین شامل تمامى منکرات و قبایح واضح و آشکار مىگردد.
«و نیز شما را وادار مىکند که به خدا افترا ببندید، و چیزهایى را که نمىدانید به او نسبت دهید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
انحرافات تدریجى-
جمله «خطوات الشّیطان» (گامهاى شیطان) گویا اشاره به یک مسأله دقیق تربیتى دارد، و آن این که انحرافها و تبهکاریها غالبا بطور تدریج در انسان نفوذ مىکند، وسوسههاى شیطان معمولا، انسان را قدم به قدم و تدریجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مىکشاند، این موضوع منحصر به شیطان اصلى نیست، بلکه تمام دستگاههاى شیطانى و آلوده براى پیاده کردن نقشههاى شوم خود از همین روش «خُطُواتِ» (گام به گام) استفاده مىکنند، لذا قرآن مىگوید: از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد!
(آیه 170)- تقلید کورکورانه از نیاکان! در این جا اشاره به منطق سست مشرکان در مسأله تحریم بىدلیل غذاهاى حلال، و یا بت پرستى، کرده مىگوید:
«هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مىگویند ما از آنچه پدران و نیاکان خود را بر آن یافتیم پیروى مىکنیم» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 151
قرآن بلافاصله این منطق خرافى و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت کوتاه و رسا محکوم مىکند: «آیا نه این است که پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند»؟! (أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ).
یعنى اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافتهاى بودند جاى این بود که از آنها تبعیت شود، اما پیشینیان آنها نه خود مردى آگاه بودند، نه رهبر و هدایت کنندهاى آگاه داشتند، و مىدانیم تقلیدى که خلق را بر باد مىدهد همین تقلید نادان از نادان است که «اى دو صد لعنت بر این تقلید باد»!
(آیه 171)- در این آیه به بیان این مطلب مىپردازد که چرا این گروه در برابر این دلایل روشن انعطافى نشان نمىدهند؟ و همچنان بر گمراهى و کفر اصرار مىورزند؟ مىگوید: «مثال تو در دعوت این قوم بىایمان به سوى ایمان و شکستن سد تقلیدهاى کورکورانه همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را (براى نجات از خطر) صدا مىزند ولى آنها جز سر و صدا چیزى را درک نمىکنند» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).
و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مىکند: «آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزى درک نمىکنند»! (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و به همین دلیل آنها تنها به سنتهاى غلط و خرافى پدران خود چسبیدهاند و از هر دعوت سازندهاى رویگردانند!
(آیه 172)- طیّبات و خبائث! از آنجا که قرآن در مورد انحرافات ریشهدار از روش تأکید و تکرار در لباسهاى مختلف استفاده مىکند، در این آیه و آیه بعد بار دیگر به مسأله تحریم بىدلیل پارهاى از غذاهاى حلال و سالم در عصر جاهلیت به وسیله مشرکان باز مىگردد، منتهى روى سخن را در اینجا به مؤمنان مىکند، مىفرماید: «اى افراد با ایمان از نعمتهاى پاکیزه که به شما روزى دادهایم بخورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).
«و شکر خدا را بجا آورید اگر او را مىپرستید» (وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 152
این نعمتهاى پاک و حلال که ممنوعیتى ندارد و موافق طبع و فطرت سالم انسانى است براى شما آفریده شده است چرا از آن استفاده نکنید؟!
(آیه 173)- در این آیه براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع کردن هر گونه بهانه چنین مىگوید: «خداوند تنها گوشت مردار، خون، گوشت خوک، و گوشت هر حیوانى را که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن گفته شود تحریم کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ).
و از آنجا که گاه ضرورتهایى پیش مىآید که انسان براى حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضى غذاهاى حرام مىشود قرآن در ذیل آیه آن را استثنا کرده و مىگوید: «ولى کسى که مجبور شود (براى نجات جان خویش از مرگ) از آنها بخورد گناهى بر او نیست، به شرط این که ستمگر و متجاوز نباشد»! (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ).
به این ترتیب براى این که اضطرار بهانه و دستاویزى براى زیاده روى در خوردن غذاهاى حرام نشود با دو کلمه «غَیْرَ باغٍ» (یعنى طلب لذت کردن) و «لا عادٍ» (یعنى متجاوز از حد ضرورت) گوشزد مىکند که این اجازه تنها براى کسانى است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند و از مقدار لازم که براى نجات از مرگ ضرورى است تجاوز نکنند.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند غفور و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
همان خداوندى که این گوشتها را تحریم کرده با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است «1».
آیه 174-
شأن نزول:
به اتفاق همه مفسران این آیه و دو آیه بعد در مورد اهل کتاب نازل شده است، و به گفته بسیارى مخصوصا به علماى یهود نظر دارد که پیش از ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله صفات و نشانههاى او را مطابق آنچه در کتب خود یافته بودند براى مردم بازگو مىکردند، ولى پس از ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشاهده
__________________________________________________
(1) پیرامون «فلسفه تحریم گوشتهاى حرام» به بحث جالبى که در «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه آمده است رجوع کنید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 153
گرایش مردم به او ترسیدند که اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بیفتد و هدایا و میهمانیهایى که براى آنها ترتیب مىدادند از دست برود!، لذا اوصاف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که در تورات نازل شده بود کتمان کردند، این سه آیه نازل شد و سخت آنها را نکوهش کرد.
تفسیر:
باز هم نکوهش از کتمان حق- این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیه 159 همین سوره در زمینه کتمان حق گذشت. نخست مىگوید: «کسانى که کتمان مىکنند کتابى را که خدا نازل کرده و آن را به بهاى کمى مىفروشند آنها در حقیقت جز آتش چیزى نمىخورند»! (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ).
آرى! هدایا و اموالى را که از این راه تحصیل مىکنند آتشهاى سوزانى است که در درون وجود آنان وارد مىشود.
سپس به یک مجازات مهم معنوى آنها که از مجازات مادى بسیار دردناکتر است پرداخته، مىگوید: «خداوند روز قیامت با آنها سخن نمىگوید، و آنان را پاکیزه نمىکند، و عذاب دردناکى در انتظارشان است»! (وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
یکى از بزرگترین مواهب الهى در جهان دیگر این است که خدا با مردم با ایمان از طریق لطف سخن مىگوید. یعنى با قدرت بىپایانش امواج صوتى را در فضا مىآفریند به گونهاى که قابل درک و شنیدن باشد و یا از طریق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن مىگوید.
(آیه 175)- این آیه وضع این گروه را مشخصتر مىسازد و نتیجه کارشان را در این معامله زیانبار چنین باز گو مىکند: «اینها کسانى هستند که گمراهى را با هدایت و عذاب را با آمرزش مبادله کردهاند» (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ).
و به این ترتیب از دو سو گرفتار زیان خسران شدهاند.
لذا در پایان آیه اضافه مىکند، راستى عجیب است که «چقدر در برابر آتش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 154
خشم و غضب خدا جسور و خونسردند»؟! (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).
(آیه 176)- در این آیه مىگوید: «این تهدیدها و وعدههاى عذاب که براى کتمان کنندگان حق بیان شده است به خاطر این است که خداوند کتاب آسمانى قرآن را به حق و توأم با دلایل روشن نازل کرده تا جاى هیچگونه شبهه و ابهامى براى کسى باقى نماند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).
با این حال گروهى بخاطر حفظ منافع کثیف خویش دست به توجیه و تحریف مىزنند و در کتاب آسمانى اختلافها بوجود مىآورند.
«چنین کسانى که اختلاف در کتاب آسمانى مىکنند بسیار از حقیقت دورند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).
آیه 177- شأن نزول: چون تغییر قبله سر و صداى زیادى در میان مردم بخصوص یهود و نصارى به راه انداخت، یهود که بزرگترین سند افتخار خود (پیروى مسلمین از قبله آنان) را از دست داده بودند زبان به اعتراض گشودند، که قرآن در آیه 142 با جمله (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ) به آن اشاره کرده است. این آیه نازل گردید و تأیید کرد که این همه گفتگو در مسأله قبله صحیح نیست بلکه مهمتر از قبله مسائل دیگرى است که معیار ارزش انسانهاست و باید به آنها توجه شود و آن مسائل را در این آیه شرح داده است.
تفسیر:
ریشه و اساس همه نیکیها- در تفسیر آیات تغییر قبله گذشت که مخالفین اسلام از یک سو و تازه مسلمانان از سوى دیگر چه سر و صدایى پیرامون تغییر قبله به راه انداختند.
این آیه روى سخن را به این گروهها کرده، مىگوید: «نیکى تنها این نیست که به هنگام نماز صورت خود را به سوى شرق و غرب کنید و تمام وقت خود را صرف این مسأله نمایید» (لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).
قرآن سپس به بیان مهمترین اصول نیکیها در ناحیه ایمان و اخلاق و عمل ضمن بیان شش عنوان پرداخته چنین مىگوید: «بلکه نیکى (نیکوکار) کسانى هستند که به خدا و روز آخر و فرشتگان و کتابهاى آسمانى و پیامبران ایمان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 155
آوردهاند» (وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ).
پس از ایمان به مسأله انفاق و ایثار و بخششهاى مالى اشاره مىکند، و مىگوید: «مال خود را با تمام علاقهاى که به آن دارند به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، و سائلان و بردگان مىدهند» (وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ). بدون شک گذشتن از مال و ثروت براى همه کس کار آسانى نیست. چرا که حبّ آن تقریبا در همه دلها است، و تعبیر عَلى حُبِّهِ نیز اشاره به همین حقیقت است که آنها در برابر این خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مىکنند.
سومین اصل از اصول نیکیها را برپا داشتن نماز مىشمرد و مىگوید: «آنها نماز را برپا مىدارند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ).
چهارمین برنامه آنها را اداى زکات و حقوق واجب مالى ذکر کرده، مىگوید:
«آنها زکات را مىپردازند» (وَ آتَى الزَّکاةَ).
بسیارند افرادى که در پارهاى از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند اما در اداى حقوق واجب سهلانگار مىباشند، و به عکس گروهى غیر از اداى حقوق واجب به هیچ گونه کمک دیگرى تن در نمىدهند، آیه فوق نیکوکار را کسى مىداند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند.
پنجمین ویژگى آنها را وفاى به عهد مىشمرد، و مىگوید: «کسانى هستند که به عهد خویش به هنگامى که پیمان مىبندند وفا مىکنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).
چرا که سرمایه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است، لذا در روایات اسلامى چنین مىخوانیم که مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل، مسلمان باشد یا کافر، نیکوکار باشد یا بدکار، و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد، اداى امانت و احترام به پدر و مادر.
و بالاخره ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح مىدهد:
«کسانى هستند که در هنگام محرومیت و فقر، و به هنگام بیمارى و درد، و همچنین برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 156
در موقع جنگ با دشمن، صبر و استقامت به خرج مىدهند، و در برابر این حوادث زانو نمىزنند» (وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ).
و در پایان آیه به عنوان جمع بندى و تأکید بر شش صفت عالى گذشته مىگوید: «آنها کسانى هستند که راست مىگویند و آنان پرهیزکارانند» (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
راستگویى آنها از اینجا روشن مىشود که اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ایمانشان هماهنگ است، و تقوا و پرهیزکاریشان از اینجا معلوم مىشود که آنها هم وظیفه خود را در برابر «اللّه» و هم در برابر نیازمندان و محرومان و کل جامعه انسانى و هم در برابر خویشتن خویش انجام مىدهند.
جالب این که شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامههاى عملى است.
آیه 178-
شأن نزول:
عادت عرب جاهلى بر این بود که اگر کسى از قبیله آنها کشته مىشد تصمیم مىگرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند بخاطر کشته شدن یک فرد تمام طایفه قاتل را نابود کنند این آیه نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.
این حکم اسلامى، در واقع حد وسطى بود میان دو حکم مختلف که آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مىدانستند و بعضى تنها دیه را لازم مىشمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیاى مقتول، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.
تفسیر:
قصاص مایه حیات شماست! از این آیه به بعد یک سلسله از احکام اسلامى مطرح مىشود نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز مىکند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مىکشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنین مىگوید:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى).
انتخاب واژه «قصاص» نشان مىدهد که اولیاء مقتول حق دارند نسبت به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 157
قاتل همان را انجام دهند که او مرتکب شده.
ولى به این مقدار قناعت نکرده، در دنباله آیه مسأله مساوات را با صراحت بیشتر مطرح مىکند و مىگوید: «آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).
البته این مسأله دلیل بر برترى خون مرد نسبت به زن نیست و توضیح آن خواهد آمد.
سپس براى این که روشن شود که مسأله قصاص حقى براى اولیاى مقتول است و هرگز یک حکم الزامى نیست، و اگر مایل باشند مىتوانند قاتل را ببخشند و خونبها بگیرند، یا اصلا خونبها هم نگیرند، اضافه مىکند: «اگر کسى از ناحیه برادر دینى خود مورد عفو قرار گیرد (و حکم قصاص با رضایت طرفین تبدیل به خونبها گردد) باید از روش پسندیدهاى پیروى کند (و براى پرداخت دیه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن دیه کوتاهى نکند» (فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ).
در پایان آیه براى تأکید و توجه دادن به این امر که تجاوز از حد از ناحیه هر کس بوده باشد مجازات شدید دارد مىگوید: «این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگارتان، و کسى که بعد از آن از حد خود تجاوز کند عذاب دردناکى در انتظار او است» (ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این دستور عادلانه «قصاص» و «عفو» از یکسو روش فاسد عصر جاهلیت را که همچون دژخیمان عصر فضا، گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون مىکشیدند محکوم مىکند.
و از سوى دیگر راه عفو را به روى مردم نمىبندد، و از سوى سوم مىگوید بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هیچ یک از طرفین حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى که اولیاى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مىکشتند! اما جنایتکارانى که به جنایت خود افتخار مىکنند و از آن ندامت و پشیمانى ندارند نه شایسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 158
(آیه 179)- این آیه با یک عبارت کوتاه و بسیار پرمعنى پاسخ بسیارى از سؤالات را در زمینه مسأله قصاص بازگو مىکند و مىگوید: «اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید» (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
این آیه آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مىدهد که قصاص اسلامى به هیچ وجه جنبه انتقامجویى ندارد. از یکسو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مىکردند. جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد. همان گونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است، چرا که او را از فکر آدمکشى تا حد زیادى باز مىدارد و کنترل مىکند.
آیا خون مرد رنگینتر است؟
ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگینتر است؟ در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود، بلکه اولیاى زن مقتول مىتوانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آن که نصف مبلغ دیه را بپردازند.
توضیح این که: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مىشوند، بنابراین تفاوت میان از بین رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبههاى مالى بر کسى پوشیده نیست، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ دیه در مورد قصاص مرد، رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مىخورد جلوگیرى نموده است.
اسلام هرگز اجازه نمىدهد که به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد دیگرى مانند فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.
(آیه 180)- وصیّتهاى شایسته! در آیات گذشته سخن از مسائل جانى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 159
و قصاص در میان بود، در این آیه و دو آیه بعد به قسمتى از احکام وصایا که ارتباط با مسائل مالى دارد مىپردازد و به عنوان یک حکم الزامى مىگوید: «بر شما نوشته شده هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد اگر چیز خوبى (مالى) از خود بجاى گذارده وصیت بطور شایسته براى پدر و مادر و نزدیکان کند» (کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ).
و در پایان آیه اضافه مىکند «این حقى است بر ذمه پرهیزکاران» (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ).
جالب این که در اینجا به جاى کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است.
این تعبیر نشان مىدهد که اسلام ثروت و سرمایهاى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع بکار گرفته شود خیر و برکت مىداند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مىدانند خط بطلان مىکشد.
ضمنا این تعبیر اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است، زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مىگذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.
(آیه 181)- هنگامى که وصیت جامع تمام ویژگیهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغییر و تبدیل در آن ممنوع و حرام است، لذا این آیه مىگوید: «کسى که وصیت را بعد از شنیدنش تغییر دهد گناهش بر کسانى است که آن را تغییر مىدهند» (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ).
و اگر گمان کنند که خداوند از توطئههایشان خبر ندارد سخت در اشتباهند.
«خداوند شنوا و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
آیه فوق اشاره به این حقیقت است که خلافکاریهاى «وصى» (کسى که عهده دار انجام وصایا است) هرگز اجر و پاداش وصیت کننده را از بین نمىبرد، او به اجر خود رسیده، تنها گناه بر گردن وصى است که تغییرى در کمیت یا کیفیت و یا اصل وصیت داده است.
(آیه 182)- تا به اینجا این حکم اسلامى کاملا روشن شد که هر گونه تغییر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 160
و تبدیل در وصیتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا که هر قانونى استثنایى دارد، در این آیه مىگوید: «هر گاه وصى بیم انحرافى در وصیت کننده داشته باشد- خواه این انحراف ناآگاهانه باشد یا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح کند گناهى بر او نیست (و مشمول قانون تبدیل وصیت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
1- فلسفه وصیّت:
از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روى حساب معینى بهرهمند مىشوند در حالى که شاید عده دیگرى از فامیل، و احیانا بعضى از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمى به کمکهاى مالى داشته باشند.
و نیز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست، لذا در کنار قانون ارث قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مىدهد نسبت به یک سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خویش تصمیم بگیرند.
از اینها گذشته گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد، اما در زمان حیاتش به دلایلى موفق نشده، منطق عقل ایجاب مىکند براى انجام این کارهاى خیر لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد.
در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى در زمینه وصیت شده از جمله، در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که بدون وصیت از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است».
2- عدالت در وصیّت:
در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصیت دیده مىشود که از مجموع آن استفاده مىشود همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان کبیره است در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «کسى که در وصیتش عدالت را رعایت کند همانند این است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 161
داده باشد. و کسى که در وصیتش تعدى کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او بر گرفته خواهد شد».
(آیه 183)- روزه سر چشمه تقوا- به دنبال چند حکم مهم اسلامى در اینجا به بیان یکى دیگر از این احکام که از مهمترین عبادات محسوب مىشود مىپردازد و آن روزه است، و با همان لحن تأکید آمیز گذشته مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید روزه بر شما نوشته شده است آن گونه که بر امتهایى که قبل از شما بودند، نوشته شده بود» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
و بلافاصله فلسفه این عبادت انسان ساز و تربیت آفرین را در یک جمله کوتاه اما بسیار پرمحتوا چنین بیان مىکند: «شاید پرهیزکار شوید» (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
(آیه 184)- در این آیه براى این که باز از سنگینى روزه کاسته شود چند دستور دیگر را در این زمینه بیان مىفرماید، نخست مىگوید: «چند روز معدودى را باید روزه بدارید» (أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ).
دیگر این که: «کسانى که از شما بیمار یا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از این حکم معافند و باید روزهاى دیگر را بجاى آن روزه بگیرند» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ).
سوم: «کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند (مانند پیرمردان و پیرزنان و بیماران مزمن که بهبودى براى آنها نیست) لازم نیست مطلقا روزه بگیرند، بلکه باید بجاى آن کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند» (وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ).
«و آن کس که مایل باشد بیش از این در راه خدا اطعام کند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ).
و بالاخره در پایان آیه این واقعیت را بازگو مىکند که: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
و این جمله تأکید دیگرى بر فلسفه روزه است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 162
(آیه 185)- این آیه زمان روزه و قسمتى از احکام و فلسفههاى آن را شرح مىدهد، نخست مىگوید: «آن چند روز معدود را که باید روزه بدارید ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).
«همان ماهى که قرآن در آن نازل شد» (الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ).
«همان قرآنى که مایه هدایت مردم، و داراى نشانههاى هدایت، و معیارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ).
سپس بار دیگر حکم مسافران و بیماران را به عنوان تأکید بازگو کرده، مىگوید: «کسانى که در ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آنها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگر را بجاى آن روزه مىگیرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ).
در قسمت آخر آیه بار دیگر به فلسفه تشریع روزه پرداخته، مىگوید:
«خداوند راحتى شما را مىخواهد و زحمت شما را نمىخواهد» (یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ).
سپس اضافه مىکند: «هدف آن است که شما تعداد این روزها را کامل کنید» (وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ).
و در آخرین جمله مىفرماید: «تا خدا را بخاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید، و شاید شکر نعمتهاى او را بگذارید» (وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
1- اثرات تربیتى، اجتماعى و بهداشتى روزه-
از فواید مهم روزه این است که روح انسان را «تلطیف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرایز او را «تعدیل» مىکند.
روزهدار باید در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنین لذت جنسى چشم بپوشد، و عملا ثابت کند که او همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست، او مىتواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 163
در حقیقت بزرگترین فلسفه روزه همین اثر روحانى و معنوى آن است.
خلاصه روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مىدهد، جمله «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (باشد که پرهیزکار شوید) اشاره به همه این حقایق است.
و نیز حدیث معروف الصّوم جنّة من النّار: «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ» اشاره به همین موضوع است.
و نیز در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «بهشت درى دارد به نام «ریان» (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد مىشوند.
اثر اجتماعى روزه-
بر کسى پوشیده نیست روزه یک درس مساوات و برابرى در میان افراد اجتماع است. در حدیث معروفى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که «هشام بن حکم» از علت تشریع روزه پرسید، امام علیه السّلام فرمود: «روزه به این دلیل واجب شده که میان فقیر و غنى مساوات برقرار گردد، و این بخاطر آن است که غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقیر اداى حق کند، چرا که اغنیاء معمولا هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مىخواهد میان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنیاء بچشاند تا به ضعیفان و گرسنگان رحم کنند».
اثر بهداشتى و درمانى روزه-
در طب امروز و همچنین طب قدیم، اثر معجزهآساى «امساک» در درمان انواع بیماریها به ثبوت رسیده، زیرا مىدانیم: عامل بسیارى از بیماریها، زیادهروى در خوردن غذاهاى مختلف است، چون مواد اضافى، جذب نشده به صورت چربیهاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، یا چربى و قند اضافى در خون باقى مىماند، این مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع میکروبهاى بیماریهاى عفونى است، و در این حال بهترین راه براى مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزارها از طریق امساک و روزه است! روزه زبالهها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مىسوزاند، و در واقع بدن را «خانهتکانى» مىکند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 164
در حدیث معروفى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اسلام مىفرماید: «صوموا تصحّوا»: «روزه بگیرید تا سالم شوید».
و در حدیث معروف دیگر نیز از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده است (المعدة بیت کلّ داء و الحمیة رأس کلّ دواء): «معده خانه تمام دردها است و امساک بالاترین داروها»!
2- روزه در امّتهاى پیشین-
از تورات و انجیل فعلى نیز بر مىآید که روزه در میان یهود و نصارى بوده و اقوام و ملل دیگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مىگرفتهاند، و نیز از تورات برمىآید که موسى (ع) چهل روز روزه داشته است، و همچنین به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند، یهود روزه مىگرفتند.
حضرت مسیح نیز چنانکه از «انجیل» استفاده مىشود، چهل روز، روزه داشته.
به این ترتیب اگر قرآن مىگوید «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (همان گونه که بر پیشینیان نوشته شد) شواهد تاریخى فراوانى دارد که در منابع مذاهب دیگر- حتى بعد از تحریف- به چشم مىخورد.
3- امتیاز ماه مبارک رمضان-
این که ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده در آیه مورد بحث نکته برترى آن چنین بیان شده که قرآن در این ماه نازل گردیده، و در روایات اسلامى نیز چنین آمده است که همه کتابهاى بزرگ آسمانى «تورات»، «انجیل»، «زبور»، «صحف» و «قرآن» همه در این ماه نازل شدهاند.
امام صادق علیه السّلام مىفرماید: «تورات» در ششم ماه مبارک رمضان، «انجیل» در دوازدهم و «زبور» در هیجدهم و «قرآن مجید» در شب قدر نازل گردیده است.
به این ترتیب ماه رمضان همواره ماه نزول کتابهاى بزرگ آسمانى و ماه تعلیم و تربیت بوده است. برنامه تربیتى روزه نیز باید با آگاهى هر چه بیشتر و عمیقتر از تعلیمات آسمانى هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمى را از آلودگى گناه شستشو دهد.
آیه 186-
شأن نزول:
کسى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرسید: آیا خداى ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم؟ یا دور است تا با صداى بلند او را بخوانیم؟ آیه نازل شد (و به آنها پاسخ داد که خدا به بندگانش نزدیک است).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 165
تفسیر:
سلاحى به نام دعا و نیایش- از آنجا که یکى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نیایش است در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید:
«هنگامى که بندگانم از تو در باره من سؤال کنند بگو من نزدیکم» (وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ).
نزدیکتر از آنچه تصور کنید، نزدیکتر از شما به خودتان، و نزدیکتر از شریان گردنهایتان، چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (سوره ق، آیه 16).
سپس اضافه مىکند: «من دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا مىخواند اجابت مىکنم» (أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).
«بنابراین باید بندگان من دعوت مرا بپذیرند» (فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی).
«و به من ایمان آورند» (وَ لْیُؤْمِنُوا بِی).
«باشد که راه خود را پیدا کنند و به مقصد برسند» (لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ).
جالب این که در این آیه خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان! و از این نهایت پیوستگى و قرب و ارتباط، محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است! «دعا» یک نوع خود آگاهى و بیدارى دل و اندیشه و پیوند باطنى با مبدء همه نیکیها و خوبیهاست.
«دعا» یک نوع عبادت و خضوع و بندگى است، و انسان به وسیله آن توجه تازهاى به ذات خداوند پیدا مىکند، و همانطور که همه عبادات اثر تربیتى دارد «دعا» هم داراى چنین اثرى خواهد بود.
و این که مىگویند: «دعا فضولى در کار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مىدهد» توجه ندارند که مواهب الهى بر حسب استعدادها و لیاقتها تقسیم مىشود، هر قدر استعداد و شایستگى بیشتر باشد سهم بیشترى از آن مواهب نصیب انسان مىگردد.
لذا مىبینیم امام صادق علیه السّلام مىفرماید: انّ عند اللّه عزّ و جلّ منزلة لا تنال الّا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 166
بمسألة: «در نزد خداوند مقاماتى است که بدون دعا کسى به آن نمىرسد»! دانشمندى مىگوید: «وقتى که ما نیایش مىکنیم خود را به قوه پایان ناپذیرى که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط مىسازیم».
آیه 187-
شأن نزول:
از روایات اسلامى چنین استفاده مىشود که در آغاز نزول حکم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه کسى در شب به خواب مىرفت سپس بیدار مىشد خوردن و آشامیدن بر او حرام بود.
و نیز در آن زمان آمیزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحریم شده بود.
یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «مطعم بن جبیر» که مرد ضعیفى بود با این حال روزه مىداشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر کند بخاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بیدار شد گفت من دیگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابید و صبح در حالى که روزه دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف مدینه حاضر شد، در اثناء تلاش و کوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بیهوش شد، پیامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.
و نیز جمعى از جوانان مسلمان که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آمیزش مىنمودند.
در این هنگام آیه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد که در تمام طول شب مىتوانند غذا بخورند و با همسران خود آمیزش جنسى داشته باشند.
تفسیر:
توسعهاى در حکم روزه- چنانکه در شأن نزول خواندیم در آغاز اسلام آمیزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنین خوردن و آشامیدن پس از خواب و این شاید آزمایشى بود براى مسلمین و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذیرش احکام روزه. این آیه که شامل چهار حکم اسلامى در زمینه روزه و اعتکاف است نخست در قسمت اول مىگوید: «در شبهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 167
ماه روزه آمیزش جنسى با همسرانتان براى شما حلال شده است» (أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ).
سپس به فلسفه این موضوع پرداخته، مىگوید: «زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها» (هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ).
لباس از یکسو انسان را از سرما و گرما و خطر بر خورد اشیا به بدن حفظ مىکند، و از سوى دیگر عیوب او را مىپوشاند. و از سوى سوم زینتى است براى تن آدمى، این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.
سپس قرآن علت این تغییر قانون الهى را بیان کرده مىگوید: «خداوند مىدانست که شما به خویشتن خیانت مىکردید (و این عمل را که ممنوع بود بعضا انجام مىدادید) خدا بر شما توبه کرد، و شما را بخشید» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ).
آرى! براى این که شما آلوده گناه بیشتر نشوید خدا به لطف و رحمتش این برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدودیت آن کاست.
اکنون که چنین است با آنها آمیزش کنید و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نمایید» (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ).
سپس به بیان دومین حکم مىپردازد و مىگوید: «بخورید و بیاشامید تا رشته سپید صبح از رشته سیاه شب براى شما آشکار گردد» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).
بعد به بیان سومین حکم پرداخته مىگوید: «سپس روزه را تا شب تکمیل کنید» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ).
این جمله تأکیدى است بر ممنوع بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسى در روزها براى روزهداران، و نیز نشان دهنده آغاز و انجام روزه است که از طلوع فجر شروع و به شب ختم مىشود.
سر انجام به چهارمین و آخرین حکم پرداخته مىگوید: «هنگامى که در مساجد مشغول اعتکاف هستید با زنان آمیزش نکنید» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 168
عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ)
.
بیان این حکم مانند استثنایى است براى حکم گذشته زیرا به هنگام اعتکاف که حد اقل مدت آن سه روز است روزه مىگیرند اما در این مدت نه در روز حق آمیزش جنسى با زنان دارند و نه در شب.
در پایان آیه، اشاره به تمام احکام گذشته کرده چنین مىگوید: «اینها مرزهاى الهى است به آن نزدیک نشوید» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).
زیرا نزدیک شدن به مرز وسوسه انگیز است، و گاه سبب مىشود که انسان از مرز بگذرد و در گناه بیفتد.
آرى! این چنین خداوند آیات خود را براى مردم روشن مىسازد، شاید پرهیزکارى پیشه کنند» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
آغاز و پایان، تقواست-
جالب این که در نخستین آیه مربوط به احکام روزه خواندیم که هدف نهایى از آن تقوا است، همین تعبیر عینا در پایان آخرین آیه نیز آمده است (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ) و این نشان مىدهد که تمام این برنامهها وسیلهاى هستند براى پرورش روح تقوا و خویشتندارى و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسؤولیت در انسانها!
(آیه 188)- این آیه اشاره به یک اصل کلى و مهم اسلامى مىکند که در تمام مسائل اقتصادى حاکم است، و به یک معنى مىشود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد زیر پوشش آن قرار داد، نخست مىفرماید: «اموال یکدیگر را در میان خود به باطل و ناحق نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ) «1» مفهوم آیه فوق عمومیت دارد و هر گونه تصرف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح و به ناحق مشمول این نهى الهى است. و تمام معاملاتى که هدف صحیحى را تعقیب نمىکند و پایه و اساس عقلایى ندارد مشمول این آیه است.
جالب این که قرار گرفتن آیه مورد بحث بعد از آیات روزه (182- 187) نشانه
__________________________________________________
(1) «باطل» به معنى زایل و از بین رونده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 169
یک نوع همبستگى در میان این دو است، در آنجا نهى از خوردن و آشامیدن بخاطر انجام یک عبادت الهى مىکند و در اینجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق (که این هم نوع دیگرى از روزه و ریاضت نفوس است) و در واقع هر دو شاخههایى از تقوا محسوب مىشود، همان تقوایى که به عنوان هدف نهایى روزه معرفى شده است.
سپس در ذیل آیه، انگشت روى یک نمونه بارز «اکل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) گذاشته که بعضى از مردم آن را حق خود مىشمرند به گمان این که به حکم قاضى، آن را به چنگ آوردهاند، مىفرماید: «براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه و بخشى از آن را به قضات ندهید در حالى که مىدانید» (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
رشوهخوارى بلاى بزرگ جامعهها!
یکى از بلاهاى بزرگى که از قدیمترین زمانها دامنگیر بشر شده و امروز با شدت بیشتر ادامه دارد بلاى رشوه خوارى است که یکى از بزرگترین موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست. و سبب مىشود قوانین که قاعدتا باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد، به سود مظالم طبقات نیرومند که باید قانون آنها را محدود کند به کار بیفتد.
بدیهى است که اگر باب رشوه گشوده شود قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد و قوانین بازیچهاى در دست اقویا براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خوارى یکى از گناهان کبیره محسوب مىشود.
ولى قابل توجه است که زشتى رشوه سبب مىشود که این هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوین فریبنده دیگر انجام گیرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهایى مانند هدیه، تعارف، حق الزحمه و انعام استفاده کنند. ولى این تغییر نامها به هیچ وجه تغییرى در ماهیت آن نمىدهد و در هر صورت پولى که از این طریق گرفته مىشود حرام و نامشروع است.
در نهج البلاغه در داستان هدیه آوردن «اشعث بن قیس» مىخوانیم که: او براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على علیه السّلام متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على علیه السّلام آورد و نام آن را هدیه گذاشت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 170
على علیه السّلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آمدهاى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچهاى به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویدهاى در دهان ملخ براى من کم ارزشتر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زود گذر چه کار؟ ...»
اسلام رشوه را در هر شکل و قیافهاى محکوم کرده است، در تاریخ زندگى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم که: به او خبر دادند یکى از فرماندارانش رشوهاى در شکل هدیه پذیرفته، حضرت برآشفت و به او فرمود: کیف تأخذ ما لیس لک بحقّ:
«چرا آن که حق تو نیست مىگیرى»؟ او در پاسخ با معذرتخواهى گفت: «آنچه گرفتم هدیهاى بود اى پیامبر خدا» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر شما در خانه بنشینید و از طرف من فرماندار محلى نباشید آیا مردم به شما هدیه مىدهند؟! سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال قرار دادند و وى را از کار بر کنار کرد».
چه خوبست مسلمانان از کتاب آسمانى خود الهام بگیرند و همه چیز را پاى بت رشوه خوارى قربانى نکنند.
آیه 189-
شأن نزول:
جمعى از یهود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند هلال ماه براى چیست؟ و چه فایده دارد؟ آیه نازل شد- و فواید مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بیان کرد.
تفسیر:
همان طور که در شأن نزول آمده است گروهى در مورد هلال ماه از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسشهایى داشتند، قرآن سؤال آنها را به این صورت منعکس کرده است، مىفرماید: «در باره هلالهاى ماه از تو سؤال مىکنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).
سپس مىفرماید: «بگو: اینها بیان اوقات (طبیعى) براى مردم و حجّ است» (قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).
هم در زندگى روزانه از آن استفاده مىکنند و هم در عبادتهایى که وقت معینى در سال دارد، در حقیقت ماه یک تقویم طبیعى براى افراد بشر محسوب مىشود. که مردم اعم از باسواد و بىسواد در هر نقطهاى از جهان باشند مىتوانند از این تقویم برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 171
طبیعى استفاده کنند، و اصولا یکى از امتیازات قوانین اسلام این است که دستورات آن بر طبق مقیاسهاى طبیعى قرار داده شده است. زیرا مقیاسهاى طبیعى وسیلهاى است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمىگذارد.
سپس در ذیل آیه به تناسب سخنى که از حجّ و تعیین موسم آن به وسیله هلال ماه در آغاز آیه آمده به یکى از عادات و رسوم خرافى جاهلیت در مورد حجّ اشاره نموده و مردم را از آن نهى مىکند و مىفرماید: «کار نیک آن نیست که از پشت خانهها وارد شوید بلکه نیکى آن است که تقوا پیشه کنید و از در خانهها وارد شوید و از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید» (وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
این آیه مفهوم گستردهاى دارد و از همین جا مىتوان پیوند میان آغاز و پایان آیه را پیدا کرد و آن این که براى اقدام در هر کار خواه دینى باشد یا غیر دینى باید از طریق صحیح وارد شد و نه از طرق انحرافى و وارونه و عبادتى همچون حجّ نیز باید در وقت مقرر که در هلال ماه تعیین مىشود انجام گیرد.
جمله لَیْسَ الْبِرَّ ... ممکن است اشاره به نکته لطیف دیگرى نیز باشد، که سؤال شما از اهله ماه به جاى سؤال از معارف دینى همانند عمل کسى است که راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى که پشت در خانه زده وارد مىشود چه کار نازیبایى!
سؤالات مختلف از شخص پیامبر-
در پانزده مورد از آیات قرآن جمله یَسْئَلُونَکَ آمده که نشان مىدهد مردم کرارا سؤالات مختلفى در مسائل گوناگون از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله داشتند و جالب این که پیامبر نه تنها ناراحت نمىشد بلکه با آغوش باز از آن استقبال مىکرد و از طریق آیات قرآنى به آنها پاسخ مىداد.
سؤال کردن یکى از حقوق مردم در برابر رهبران است، سؤال کلید حل مشکلات است، سؤال دریچه علوم است، سؤال وسیله انتقال دانشهاست. اصولا طرح سؤالات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افکار و بیدارى اندیشهها است و وجود این همه سؤال در عصر پیامبر نشانه تکان خوردن افکار مردم آن محیط در پرتو قرآن و اسلام است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 172
آیه 190-
شأن نزول:
این آیه اولین آیهاى بود که در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با آنها که از در پیکار در آمدند، پیکار کرد و نسبت به آنان که پیکار نداشتند خوددارى مىکرد، و این ادامه داشت تا دستور فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ که اجازه پیکار با همه مشرکان را مىداد نازل گشت.
تفسیر:
در این آیه قرآن، دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مىکشند صادر کرده، مىفرماید: «با کسانى که با شما مىجنگند در راه خدا پیکار کنید» (وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ).
تعبیر به فِی سَبِیلِ اللَّهِ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مىسازد که جنگ در منطق اسلام هرگز بخاطر انتقامجویى یا جاه طلبى یا کشورگشایى یا به دست آوردن غنایم نیست. همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مىگذارد، کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاحها، چگونگى رفتار با اسیران، را به رنگ فِی سَبِیلِ اللَّهِ درمىآورد.
سپس قرآن توصیه به رعایت عدالت، حتى در میدان جنگ و در برابر دشمنان کرده مىفرماید: «از حد تجاوز نکنید» (وَ لا تَعْتَدُوا).
«چرا که خداوند، تجاوزکاران را دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).
آرى! هنگامى که جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هیچ گونه تعدى و تجاوز، نباید در آن باشد، و درست به همین دلیل است که در جنگهاى اسلامى- بر خلاف جنگهاى عصر ما- رعایت اصول اخلاقى فراوانى توصیه شده است، مثلا افرادى که سلاح به زمین بگذارند، و کسانى که توانایى جنگ را از دست دادهاند، یا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدى قرار بگیرند، باغستانها و گیاهان و زراعتها را نباید از بین ببرند، و از مواد سمى براى زهر آلود کردن آبهاى آشامیدنى دشمن (جنگ شیمیایى و میکروبى) نباید استفاده کنند.