(آیه 131)- این آیه به عنوان تأکید به یکى دیگر از ویژگیهاى برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات او است اشاره کرده مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسلیم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 132)- وصیت و سفارشى که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن مىگوید: «ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را در باز پسین لحظات عمر به این آیین پاک توحیدى وصیت کردند» (وَ وَصَّى بِها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 125
إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ)
.
هر کدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین توحید را براى شما برگزیده است» (یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ).
«بنابراین جز بر این آیین رهسپار نشوید و جز با قلبى مملو از ایمان و تسلیم جهان را وداع نگویید» (فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیه 133-
شأن نزول:
اعتقاد جمعى از یهود این بود که «یعقوب» به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینى که هم اکنون یهود به آن معتقدند (با تمام تحریفاتش) توصیه کرد، خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.
تفسیر:
همه مسؤول اعمال خویشند- چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم جمعى از منکران اسلام مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مىدادند.
قرآن براى رد این ادعاى بىدلیل مىگوید: «مگر شما به هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید» که چنان توصیهاى را به فرزندانش کرد (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ).
آرى! آنچه شما به او نسبت مىدهید نبود، آنچه بود این بود که: «در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را مىپرستید»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی).
آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مىپرستیم خداوند یگانه یکتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً).
«و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آیه 134)- این آیه گویا پاسخ به یکى از اشتباهات یهود است، چرا که آنها بسیار روى مسأله نیاکان و افتخار آنها و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه مىکردند.
قرآن مىگوید: «آنها امتى بودند که در گذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نیز مربوط به خود شما است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 126
«و شما هرگز مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
بنابراین به جاى این که تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.
آیه 135-
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از علماى یهود و مسیحیان نجران با مسلمان بحث و گفتگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آیین حق مىدانست و دیگرى را نفى مىکرد، یهودیان مىگفتند: موسى پیامبر ما از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات بهترین کتاب است، عین همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما و انجیل برترین کتب آسمانى است، و هر یک از پیروان این دو مذهب مسلمانان را به مذهب خویش دعوت مىکردند، این سه آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
تنها ما بر حقیم! خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مىشود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى کند دیگران را به رنگ خود در آورد چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «اهل کتاب گفتند:
یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید»! (وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا).
بگو آیینهاى تحریف یافته هرگز نمىتواند موجب هدایت بشر گردد «بلکه پیرو آیین خالص ابراهیم گردید تا هدایت شوید و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 136)- این آیه به مسلمانان دستور مىدهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آوردهایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط بنى اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم» (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 127
«ما هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان حق تسلیم هستیم» (لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت، هر چند هر یک از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظایف و ویژگیهایى داشتند.
(آیه 137)- سپس اضافه مىکند: «اگر آنها به همین امور که شما ایمان آوردهاید ایمان بیاورند هدایت یافتهاند» (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).
«و اگر سرپیچى کنند از حق جدا شدهاند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ).
و در پایان آیه به مسلمانان دلگرمى مىدهد که از توطئههاى دشمنان نهراسند مىگوید: «خداوند دفع شر آنها را از شما مىکند و او شنونده و دانا است» سخنانشان را مىشنود و از توطئههاشان آگاه است (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(آیه 138)- رنگهاى غیر خدایى را بشویید! به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان، دائر به تبعیت از برنامههاى همه انبیاء شده بود، در این آیه، به همه آنها فرمان مىدهد که «تنها رنگ خدایى را بپذیرید» که همان رنگ ایمان و توحید خالص است (صِبْغَةَ اللَّهِ).
و به این ترتیب قرآن فرمان مىدهد همه رنگهاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگهاى تفرقهانداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى درآیند.
سپس اضافه مىکند: «چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش مىکنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).
(آیه 139)- و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مىخاستند و مىگفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته، و دین ما قدیمىترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتب آسمانى است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روى همه این پندارها کشیده، نخست به پیامبر مىگوید:
«به آنها بگو: آیا در باره خداوند با ما گفتگو مىکنید؟ در حالى که او پروردگار ما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 128
و پروردگار شما است» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).
این را نیز بدانید که «ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود» و هیچ امتیازى براى هیچ کس جز در پرتو اعمالش نمىباشد) (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
با این تفاوت که «ما با اخلاص او را پرستش مىکنیم و موحد خالصیم» اما بسیارى از شما توحید را به شرک آلوده کردهاند (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).
(آیه 140)- این آیه به قسمت دیگرى از این ادعاهاى بىاساس پاسخ گفته مىفرماید: «آیا شما مىگویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط همگى یهودى یا نصرانى بودهاند»)؟ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى).
«آیا شما بهتر مىدانید یا خدا»؟! (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).
خدا بهتر از همه کس مىداند که آنها، نه یهودى بودند، و نه نصرانى.
شما هم کم و بیش مىدانید و اگر هم ندانید باز بدون اطلاع، چنین نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه، و کتمان حقیقت «و چه کسى ستمکارتر از آن کسى است که شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).
(آیه 141)- در این آیه به گونه دیگرى به آنها پاسخ مىگوید، مىفرماید: به فرض این که همه این ادعاها درست باشد «آنها گروهى بودند که در گذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ).
«و شما هم مسؤول اعمال خویش هستید و هیچ گونه مسؤولیتى در برابر اعمال آنها ندارید» (وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 129
آغاز جزء دوم قرآن مجید
ادامه سوره بقره
(آیه 142)- ماجراى تغییر قبیله! این آیه و چند آیه بعد به یکى از تحولات مهم تاریخ اسلام اشاره مىکند.
توضیح این که: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه، و چند ماه بعد از هجرت در مدینه به امر خدا به سوى «بیت المقدس» نماز مىخواند، ولى بعد از آن قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «کعبه» نماز بگذارند.
یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شیوه دیرینه خود به بهانهجویى و ایرادگیرى پرداختند چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «بزودى بعضى از سبک مغزان مردم مىگویند چه چیز آنها (مسلمانان) را از قبلهاى که بر آن بودند برگردانید»؟ (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها).
اگر قبله اول صحیح بود این تغییر چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحیح است چرا سیزده سال و چند ماه به سوى بیت المقدس نماز خواندید؟! خداوند به پیامبرش دستور مىدهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مىکند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
این یک دلیل قاطع و روشن در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خدا است، اصلا خدا خانه و مکانى ندارد، مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید. و تغییر قبله در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک مصداقى است از هدایت الهى.
(آیه 143)- امّت وسط: در این آیه به قسمتى از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره شده است. نخست مىگوید: «همان گونه (که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز یک امت میانه قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 130
قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان براى ایستادن به سوى محل تولد عیسى که در بیت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بایستند.
ولى یهود که بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مىبردند رو به سوى بیت المقدس که براى آنان تقریبا در سمت غرب بود مىایستادند.
اما «کعبه» که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدینه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت یک خط میانه محسوب مىشد.
جالب این که توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت رشد کند، زیرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمین بدون آشنایى با این علوم امکان نداشت.
سپس اضافه مىکند: «هدف این بود که شما گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد» (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً).
یعنى شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتى نمونه هستید همانطور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.
سپس به یکى دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده مىگوید: «ما آن قبلهاى را که قبلا بر آن بودى (بیت المقدس) تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از رسولخدا پیروى مىکنند از آنها که به جاهلیت باز مىگردند باز شناخته شوند» (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ).
سپس اضافه مىکند: «اگر چه این کار جز براى کسانى که خداوند هدایتشان کرده دشوار بود» (وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ).
آرى! تا هدایت الهى نباشد، آن روح تسلیم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمىشود. و از آنجا که دشمنان وسوسهگر یا دوستان نادان، فکر مىکردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد، و اجر ما بر باد رود، در آخر آیه اضافه مىکند: «خدا هرگز ایمان (نماز) شما را ضایع نمىگرداند، زیرا خداوند نسبت به همه مردم رحیم و مهربان است» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 131
دستورهاى او همچون نسخههاى طبیب است یک روز این نسخه نجاتبخش است، و روز دیگر نسخه دیگر، هر کدام در جاى خود نیکو است، و ضامن سعادت و تکامل، بنابراین تغییر قبله نباید هیچ گونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته یا آینده ایجاد نماید که همه آنها صحیح بوده و هست.
اسرار تغییر قبله-
از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهاى مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند.
اما هنگامى که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتى دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوى کعبه قدیمىترین مرکز توحید و پرسابقهترین کانون انبیاء بازگشتند.
بدیهى است هم نماز خواندن به سوى بیت المقدس براى آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوى نژاد خود مىدانستند مشکل بود، و هم بازگشت به سوى کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست.
مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد، و پیوندهاى خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسلیم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پیدا گردد.
(آیه 144)- همه جا رو به سوى کعبه کنید! در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده نخست مىفرماید: «ما نگاههاى انتظار آمیز تو را به آسمان (مرکز نزول وحى) مىبینیم» (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ).
«اکنون تو را به سوى قبلهاى که از آن راضى خواهى بود باز مىگردانیم» (فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها).
«هم اکنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه کعبه باز گردان» (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
نه تنها در مدینه، «هر جا باشید، روى خود را به سوى مسجد الحرام کنید» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 132
(وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).
جالب این که تغییر قبله یکى از نشانههاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در کتب پیشین ذکر شده بود، چه این که آنها خوانده بودند که او به سوى دو قبله نماز مىخواند «یصلّى الى القبلتین».
لذا قرآن اضافه مىکند: «کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده است، مىدانند این فرمان حقى است از ناحیه پروردگارشان» (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).
و در پایان اضافه مىکند: «خداوند از اعمال آنها غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).
یعنى آنها به جاى این که این تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفى کنند، کتمان کرده و به عکس روى آن جنجال به راه انداختند، خدا، هم از اعمالشان آگاه است، و هم از نیاتشان.
(آیه 145)- آنها به هیچ قیمت راضى نمىشوند! در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب مىدانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوى کعبه نه تنها ایرادى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیست، بلکه از جمله نشانههاى حقانیت او است، ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.
لذا قرآن در این آیه با قاطعیت مىگوید: «سوگند که اگر هر گونه آیه و نشانه و دلیلى براى (این گروه از) اهل کتاب بیاورى از قبله تو پیروى نخواهند کرد» (وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ).
بعدا اضافه مىکند: «تو نیز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).
یعنى اگر آنها تصور مىکنند با این قال و غوغاها بار دیگر قبله مسلمانان تغییر خواهد کرد کور خواندهاند، این قبله همیشگى و نهایى مسلمین است.
سپس مىافزاید: و آنها نیز آنچنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها پیرو قبله دیگرى نیست» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 133
نه یهود از قبله نصارى پیروى مىکنند و نه نصارى از قبله یهود.
و باز براى تأکید و قاطعیت بیشتر به پیامبر اخطار مىکند که «اگر پس از این آگاهى که از ناحیه خدا به تو رسیده تسلیم هوسهاى آنان شوى و از آن پیروى کنى مسلما از ستمگران خواهى بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 146)- آنها به خوبى او را مىشناسند! در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل کتاب، این آیه مىگوید: «علماى اهل کتاب پیامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مىشناسند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ).
و نام و نشان و مشخصات او را در کتب مذهبى خود خواندهاند.
«ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را کتمان کنند» (وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(آیه 147)- سپس به عنوان تأکید بحثهاى گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام بطور کلى مىفرماید: «این فرمان حقى است که از سوى پروردگار تو است و هرگز از تردید کنندگان نباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).
و با این جمله پیامبر را دلدارى مىدهد و تأکید مىکند در برابر سمپاشیهاى دشمنان ذرهاى تردید، چه در مسأله تغییر قبله و چه در غیر آن به خود راه ندهد.
(آیه 148)- هر امّتى قبلهاى دارد! این آیه در حقیقت پاسخى به قوم یهود است که دیدیم سر و صداى زیادى پیرامون موضوع تغییر قبله به راه انداخته بودند، مىگوید: «هر گروه و طایفهاى قبلهاى دارد که خداوند آن را تعیین کرده است»َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها)
.
در طول تاریخ انبیاء قبلههاى مختلفى بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد، بنابراین زیاد در باره قبله گفتگو نکنید و به جاى آن «در اعمال خیر و نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید»َاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ)
.- این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 134
سپس به عنوان یک هشدار به خرده گیران، و تشویق نیکوکاران مىفرماید: «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر خواهد کرد»َیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً)
.
در آن دادگاه بزرگ رستاخیز که صحنه نهایى پاداش و کیفر است.
و از آنجا که ممکن است براى بعضى این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهاى پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمعآورى مىکند و لباس حیات نوینى بر آنها مىپوشاند؟ بلافاصله مىگوید: «و خداوند بر هر کارى قدرت دارد»ِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)
.
(آیه 149)- تنها از خدا بترس! این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پىآمدهاى آن را دنبال مىکند.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده و به عنوان یک فرمان مؤکد مىگوید:
«از هر جا (و از هر شهر و دیار) خارج شدى (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و باز به عنوان تأکید بیشتر اضافه مىکند: «این فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و در پایان این آیه به عنوان تهدیدى نسبت به توطئهگران و هشدارى به مؤمنان مىگوید: «و خدا از آنچه انجام مىدهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آیه 150)- در این آیه، حکم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مکان و هر نقطهاى تکرار مىکند، مىگوید: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
درست است که روى سخن در این جمله به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مىباشد، ولى در جمله بعد براى تأکید و تصریح اضافه مىکند: «و هر جا شما بوده باشید روى خود را به سوى آن کنید» (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 135
سپس در ذیل همین آیه به سه نکته مهم اشاره مىکند:
1- کوتاه شدن زبان مخالفان! مىگوید: «این تغییر قبله بخاطر آن صورت گرفت که مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند» (لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ).
هر گاه این تغییر قبله صورت نمىگرفت از یکسو زبان یهود به روى مسلمانان باز مىشد و مىگفتند: ما در کتب خود خواندهایم که نشانه پیامبر موعود این است که به سوى دو قبله نماز مىخواند و این نشانه در محمد صلّى اللّه علیه و اله نیست، و از سوى دیگر مشرکان ایراد مىکردند که او مدعى است براى احیاء آیین ابراهیم آمده، پس چرا خانه کعبه را، که پایه گزارش ابراهیم است فراموش نموده، اما حکم تغییر قبله موقت به قبله دائمى، زبان هر دو گروه را بست.
ولى از آنجا که همیشه افراد بهانهجو و ستمگرى هستند که در برابر هیچ منطقى تسلیم نمىشوند، استثنایى براى این موضوع قائل شده، مىگوید: «مگر کسانى از آنها که ستم کردهاند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
این بهانه جویان به حق شایسته نام ستمگر و ظالمند، چرا که هم بر خود ستم مىکنند و هم بر مردم که سد راه هدایت آنها مىشوند.
2- از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ستمگر» ممکن بود در بعضى تولید وحشت کند مىگوید: «از آنها هرگز نترسید، و تنها از من بترسید» (فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی).
این یکى از اصول کلى و اساسى تربیت توحیدى اسلامى است که از هیچ چیزى و هیچ کس جز خدا نباید ترس داشت.
3- تکمیل نعمت خداوند به عنوان آخرین هدف براى تغییر قبله ذکر شده، مىفرماید: این بخاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم تا هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
(آیه 151)- برنامههاى رسول اللّه! خداوند در آخرین جمله از آیه قبل یکى از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در این آیه با ذکر کلمه «کما» اشاره به این حقیقت مىکند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 136
نبود، بلکه نعمتهاى فراوان دیگرى به شما داده است «همان گونه که رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم» (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ).
او از نوع بشر است و تنها بشر مىتواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد که این خود نعمت بزرگى است.
بعد از ذکر این نعمت به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر، عاید مسلمین شد اشاره مىکند:
1- «آیات ما را بر شما مىخواند» (یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا).
2- «و شما را پرورش مىدهد» و بر کمالات معنوى و مادى شما مىافزاید.
(وَ یُزَکِّیکُمْ).
3- «و کتاب و حکمت به شما مىآموزد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ).
گر چه «تعلیم» بطور طبیعى مقدم بر «تربیت» است، اما قرآن مجید براى اثبات این حقیقت که هدف نهایى «تربیت» است غالبا آن را مقدم بر تعلیم آورده است.
4- «و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).
(آیه 152)- این آیه به مردم اعلام مىکند که جا دارد شکر این نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهرهگیرى صحیح از این نعمتها، حق شکر او را ادا کنند، مىفرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و کفران نکنید» (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ).
جمله «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک اصل تربیتى است یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سر چشمه تمام خوبیها و نیکیها است، توجه شما به این ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر، مصممتر، نیرومندتر، و متحدتر مىسازد.
همان گونه که منظور از «شکرگزارى و عدم کفران» آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در راه همان هدفى که براى آن آفریده شدهاید به کار گیرید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 137
ذکر خدا چیست؟-
مسلم است منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، به همین دلیل در احادیث متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآورى عملى است، در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم که به على علیه السّلام وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود:
«سه کار است که این امت توانایى انجام آن را (بطور کامل) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دینى در مال، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن، منظور سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامى که کار حرامى در مقابل او قرار مىگیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».
(آیه 153)- استقامت و توجّه به خدا! در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود و در این آیه سخن از صبر و پایدارى که بدون آن، مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از صبر و نماز کمک بگیرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).
و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث سخت بروید که پیروزى از آن شماست «زیرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).
به عکس آنچه بعضى تصور مىکنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.
موضوع دیگرى که در آیه بالا به عنوان یک تکیهگاه مهم در کنار صبر، معرفى شده «صلاة» (نماز) است، لذا در احادیث اسلامى مىخوانیم: «هنگامى که على علیه السّلام با مشکلى رو برو مىشد به نماز برمىخاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل مىرفت و این آیه را تلاوت مىفرمود: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...»
بنابراین آیه فوق در حقیقت به دو اصل توصیه مىکند یکى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگرى مسأله خودیارى و اتکاى به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 138
آیه 154-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: این آیه در باره کشته شدگان میدان جنگ بدر نازل گردید، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پایان جنگ عدهاى تعبیر مىکردند فلان کس مرد، آیه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهى کرد.
تفسیر:
شهیدان زندهاند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در این آیه، سخن از حیات جاویدان شهیدان مىگوید که پیوند نزدیکى با استقامت و صبرشان دارد.
نخست مىگوید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته مىشوند و شربت شهادت مىنوشند مرده مگویید» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).
سپس براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمىکنید!» (بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ).
اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مىکشند و علاوه بر این که خودشان کارى انجام نمىدهند سعى در دلسرد کردن دیگران دارند.
گروهى از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هر گاه کسى از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نائل مىآمد مىگفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب مىساختند. خداوند در پاسخ این گفتههاى مسموم با صراحت مىگوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مىدهند مرده بخوانید آنها زندهاند، زنده جاویدان، و از روزیهاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مىگیرند، اما شما که در چهار دیوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمىتوانید درک کنید.
ضمنا از این آیه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنى اثبات مىشود.
شرح بیشتر در باره این موضوع و همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والاى کشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.
(آیه 155)- جهان صحنه آزمایش الهى است! بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله «آزمایش و چهرههاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 139
گوناگون آن اشاره مىکند مىفرماید: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوهها آزمایش مىکنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).
و از آنجا که پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مىفرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).
آنها هستند که از عهده این آزمایشهاى سخت به خوبى بر مىآیند و بشارت پیروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بىاستقامت از بوته این آزمایشها سیه روى در مىآیند.
(آیه 156)- این آیه صابران را معرفى کرده مىگوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم» (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مىدهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مىبخشد و روز دیگر از ما باز مىگیرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مىگردیم به ما اعلام مىکند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اینها وسیلهاى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.
(آیه 157)- در این آیه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت کوشان که از عهده این امتحانات بزرگ برآمدهاند بازگو مىکند و مىگوید: «اینها کسانى هستند که لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 140
مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ)
.
این الطاف و رحمتها آنها را نیرو مىبخشد که در این راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پایان آیه مىفرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
نکتهها
: 1- چرا خدا مردم را آزمایش مىکند؟
در زمینه مسأله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سؤالى که به ذهن مىرسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهایى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بىپایانش مىداند، چرا امتحان مىکند؟ مگر چیزى بر او مخفى است.
در پاسخ این سؤال باید گفت: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است.
آزمایشهاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان «پرورش و تربیت» است. همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مىگدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مىدهد تا مقاوم گردد.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مىبرند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مىدهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
و این است رمز آزمایشهاى الهى!
2- آزمایش خدا همگانى است-
از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مىپیمایند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مىبایست آزمایش شوند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 141
و استعدادات خود را شکوفا سازند.
گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.
3- رمز پیروزى در امتحان-
حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهى شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ در پاسخ باید بگوییم:
نخستین و مهمترین گام براى پیروزى همان است که در جمله کوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ در آیه فوق آمده است، این جمله با صراحت مىگوید: رمز پیروزى در این راه، صبر و پایدارى است و به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مىدهد.
دیگر این که توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مىشود که در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مىگردیم) آمده است.
آیه 158-
شأن نزول:
در بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن آمده، چنین مىخوانیم که: در عصر جاهلیت مشرکان در بالاى کوه «صفا» بتى نصب کرده بودند به نام «اساف» و بر کوه «مروه» بت دیگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از این دو کوه بالا مىرفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مىکردند، مسلمانان بخاطر این موضوع از سعى میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر مىکردند در این شرایط سعى صفا و مروه کار صحیحى نیست، آیه نازل شد و به آنها اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده کردهاند دلیل بر این نیست که مسلمانان فریضه سعى را ترک کنند.
تفسیر:
اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد- این آیه با توجه به شرایط خاص روانى که در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مىدهد که:
«صفا و مروه از شعائر و نشانههاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 142
و از این مقدمه چنین نتیجهگیرى مىکند: «کسى که حجّ خانه خدا یا عمره را بجا آورد گناهى بر او نیست که به این دو طواف کند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما).
هرگز نباید اعمال بىرویه مشرکان که این شعائر الهى را با بتها آلوده کرده بودند از اهمیت این دو مکان مقدس بکاهد.
و در پایان آیه مىفرماید: «کسانى که کار نیک به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاکر و علیم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ).
در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر مىکند، و از نیتهاى آنها به خوبى آگاه است، مىداند چه کسانى به بتها علاقهمندند و چه کسانى از آن بیزار.
1- صفا و مروه-
«صفا» و «مروه» نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى که حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم قرار دارد، مىباشد.
و در لغت، صفا به معنى سنگ محکم و صافى است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محکم و خشن است.
«شعائر اللّه» علامتهایى است که انسان را به یاد خدا مىاندازد و خاطرهاى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مىکند.
2- جنبه تاریخى صفا و مروه-
با این که ابراهیم (ع) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از کنیزش هاجر فرزندى به او عطا شد که نام وى را «اسماعیل» گذارد.
همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانى بىآب و علف بود ببرد و سکنى دهد.
ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مکه برد، همین که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 143
خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بىآب و گیاه چه کند؟
اشکهاى سوزان او که با اشک کودک شیر خوار آمیخته مىشد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها مىگذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت.
طولى نکشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشکید، بىتابى کودک شیر خوار و نگاههاى تضرع آمیز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت که تشنگى خود را فراموش کرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، نخست به کنار کوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا ندید، برق سرابى از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و کوشش براى ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیر خوار شاید آخرین دقایق عمرش را طى مىکرد از نزدیک پاى او- با نهایت تعجب- چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمى نجات یافتند.
کوه صفا و مروه به ما درسى مىدهد که: براى احیاى نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه حتى کودک شیر خوار باید تا پاى جان بایستند.
سعى صفا و مروه به ما مىآموزد در نومیدیها بسى امیدهاست.
سعى صفا و مروه به ما مىگوید: قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند.
به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانهاش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطرهها بین این دو کوه را بپیماید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 144
کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هرولهکنان» با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!
آیه 159
شأن نزول:
از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زید» سؤالاتى از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشت) کردند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده و از توضیح خوددارى کردند. این آیه در باره آنها نازل شد، و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.
تفسیر:
کتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در این آیه طبق شأن نزول، به علماى یهود است، ولى این معنى مفهوم آیه را که یک حکم کلى در باره کتمانکنندگان حق بیان مىکند محدود نخواهد کرد.
آیه شریفه، این افراد را با شدیدترین لحنى مورد سرزنش قرار داده مىگوید:
«کسانى که دلایل روشن و وسائل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خدا آنها را لعنت مىکند (نه فقط خدا) بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).
در حقیقت «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مىانگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانههاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مىتواند به واقعیتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است، حتى گاهى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد، مصداق کتمان حق مىشود.
(آیه 160)- و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمىبندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمىکند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 145
چنین بیان مىکند: «مگر آنها که توبه کنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآیند، و حقایقى را که پنهان کرده بودند براى مردم آشکار سازند من این گونه افراد را مىبخشم و رحمت خود را که از آنها قطع کرده بودم تجدید مىکنم، چرا که من باز گشت کننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
جالب این که نمىگوید شما توبه کنید تا توبه شما را پذیرا شوم، مىگوید:
«شما باز گردید من نیز باز مىگردم» و این دلالت بر نهایت محبت و کمال مهربانى پروردگار نسبت به توبهکاران مىکند.
کتمان حق در احادیث اسلامى-
در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مىداند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند»! در حدیث دیگرى مىخوانیم که از امیر مؤمنان على علیه السّلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون ... کیست؟».
امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مىکنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»!
(آیه 101)- در این آیه، تأکید صریحتر و گویاترى روى همین موضوع دارد مىگوید: «هنگامى که فرستادهاى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانههایى که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان که داراى کتاب بودند کتاب الهى را پشت سر افکندند، آن چنانکه گویى اصلا از آن خبر ندارند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 102)- سلیمان و ساحران بابل! از احادیث چنین بر مىآید که در زمان سلیمان پیامبر گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمع آورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند.
پس از وفات سلیمان گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلا پیامبر نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمىکنید که مىگوید سلیمان پیامبر است؟
این گفتار یهود علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مىشد لازمهاش تکفیر سلیمان (ع) بود.
به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى یهود را معرّفى مىکند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مىگوید: «آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مىخواندند پیروى کردند» (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ). سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه مىکند:
«سلیمان هرگز کافر نشد» (وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ).
او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 105
استفاده نکرد، «ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند» (وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ) «1».
«آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروى کردند» (وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ).
«در حالى که دو فرشته الهى (تنها هدفشان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا «به هیچ کس چیزى یاد نمىدادند، مگر این که قبلا به او مىگفتند: ما وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو»! و از این تعلیمات سوء استفاده مکن (وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ).
خلاصه، این دو فرشته زمانى به میان مردم آمدند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا که خنثى کردن یک مطلب (همانند خنثى کردن یک بمب) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.
ولى سوء استفاده کنندگان یهود همین را وسیله قرار دادند براى اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهى، سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعى به فرمان او است یا جن و انس از او فرمان مىبرند همه مولود سحر است. آرى! این است راه و رسم بدکاران که همیشه براى توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروى از آن مىکنند.
به هر حال آنها از این آزمایش الهى پیروز بیرون نیامدند «از آن دو فرشته مطالبى را مىآموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند» (فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ).
ولى قدرت خداوند مافوق همه این قدرتها است، «آنها هرگز نمىتوانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند» (وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
__________________________________________________
(1) «سحر» نوعى اعمال خارق العاده است که آثارى از خود در وجود انسانها به جا مىگذارد و گاهى یک نوع چشم بندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى دارد. [.....]
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 106
«آنها قسمتهایى را یاد مىگرفتند که براى ایشان ضرر داشت و نفع نداشت» (وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).
آرى! آنها این برنامه سازنده الهى را تحریف کردند به جاى این که از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند «با این که مىدانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت» (وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).
«چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مىداشتند» (وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
(آیه 103)- آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطهور شدند «در حالى که اگر ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند پاداشى که نزد خدا بود براى آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
هیچ کس بدون اذن خدا قادر بر کارى نیست-
در آیات فوق خواندیم که ساحران نمىتوانستند بدون اذن پروردگار به کسى زیان برسانند این به آن معنى نیست که جبر و اجبارى در کار باشد، بلکه اشاره به یکى از اصول اساسى توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سر چشمه مىگیرد، حتى سوزندگى آتش و برّندگى شمشیر بىاذن و فرمان او نمىباشد، چنان نیست که ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرینش دخالت کند و چنین نیست که خدا را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه اینها خواص و آثارى است که او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مىکنند و بعضى سوء استفاده، و این آزادى و اختیار که خدا به انسانها داده نیز وسیلهاى است براى آزمودن و تکامل آنها.
آیه 104-
شأن نزول:
«ابن عباس» نقل مىکند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهى مىکرد گاهى از او مىخواستند کمى با تأنّى سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 107
کنند، و سؤالات و خواستههاى خود را نیز مطرح نمایند، براى این درخواست جمله «راعنا» که از ماده «الرعى» به معنى مهلت دادن است به کار مىبردند.
ولى یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنى کودنى و حماقت است استعمال مىکردند (در صورت اول مفهومش این است «به ما مهلت بده» ولى در صورت دوم این است که «ما را تحمیق کن»!).
در اینجا براى یهود دستاویزى پیدا شده بود که با استفاده از همان جملهاى که مسلمانان مىگفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند، آیه نازل شد و براى جلوگیرى از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله «راعنا»، جمله «انْظُرْنا» را به کار برند که همان مفهوم را مىرساند، و دستاویزى براى دشمن لجوج نیست.
تفسیر:
دستاویز به دشمن ندهید؟ با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، نخست آیه مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید (هنگامى که از پیامبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مىکنید) نگویید راعنا بلکه بگویید انظرنا چرا که همان مفهوم را دارد و دستاویزى براى دشمن نیست (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا). «و آنچه به شما دستور داده مىشود بشنوید، و براى کافران و استهزاء کنندگان عذاب دردناکى است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که مسلمانان باید در برنامههاى خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژهاى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند.
از اینجا تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مىشود، هم اکنون گاهى اعمالى از ما سر مىزند که از سوى دشمنان داخلى، یا محافل بین المللى سبب تفسیرهاى سوء و بهرهگیرى بلندگوهاى تبلیغاتى آنان مىشود، وظیفه ما این است که از این کارها جدا بپرهیزیم و بىجهت بهانه به دست این مفسدان داخلى و خارجى ندهیم.
(آیه 105)- این آیه، پرده از روى کینه توزى و عداوت گروه مشرکان و گروه اهل کتاب نیست به مؤمنان برداشته، مىگوید: «کافران اهل کتاب و همچنین برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 108
مشرکان دوست ندارند خیر و برکتى از سوى خدا بر شما نازل گردد» (ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ).
ولى این تنها آرزویى بیش نیست زیرا: «خداوند رحمت و خیر و برکت خویش را به هر کس بخواهد اختصاص مىدهد» (وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ).
«و خداوند داراى بخشش و فضل عظیم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
آرى! دشمنان از شدّت کینه توزى و حسادت حاضر نبودند این افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببینند که پیامبرى بزرگ، صاحب یک کتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد، ولى مگر مىتوان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟!
(آیه 106)- هدف از نسخ «1» باز در این آیه سخن از تبلیغات سوء یهود بر ضدّ مسلمانان است.
آنها گاه به مسلمانان مىگفتند: دین، دین یهود است و قبله، قبله یهود، و لذا پیامبر شما به سوى قبله ما (بیت المقدس) نماز مىخواند، اما هنگامى که حکم قبله تغییر یافت و طبق آیه 144 همین سوره مسلمانان موظف شدند به سوى کعبه نماز بگذارند این دستاویز از یهود گرفته شد، آنها نغمه تازهاى ساز کردند و گفتند:
اگر قبله اولى صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است؟
قرآن به ایرادهاى آنها پاسخ مىگوید و قلوب مؤمنان را روشن مىسازد.
مىگوید: «هیچ حکمى را نسخ نمىکنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر نمىاندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین آن مىسازیم» (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها).
و این براى خداوند آسان است «آیا نمىدانى که خدا بر همه چیز قادر است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
__________________________________________________
(1) «نسخ» از نظر لغت به معنى از بین بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغییر دادن حکمى و جانشین ساختن حکم دیگر به جاى آن است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 109
(آیه 107)- «آیا نمىدانى حکومت آسمانها و زمین از آن خدا است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلى در احکامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصیرتر است.
«و آیا نمىدانى که جز خدا سرپرست و یاورى براى شما نیست»؟ (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
آیه 108-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: «وهب بن زید» و «رافع بن حرمله» نزد رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: از سوى خدا نامهاى به عنوان ما بیاور تا آن را قرائت کنیم و سپس ایمان بیاوریم! و یا نهرهایى براى ما جارى فرما تا از تو پیروى کنیم! آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
بهانههاى بىاساس- شاید پس از ماجراى تغییر قبله بود که جمعى از مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه یهود، تقاضاهاى بىمورد و نابجایى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند.
خداوند بزرگ آنها را از چنین پرسشهایى نهى کرده مىفرماید: «آیا شما مىخواهید از پیامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بکنید که پیش از این از موسى کردند» و با این بهانه جوییها شانه از زیر بار ایمان خالى کنید (أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسى مِنْ قَبْلُ).
و از آنجا که این کار، یک نوع مبادله «ایمان» با «کفر» است، در پایان آیه اضافه مىکند: «کسى که کفر را به جاى ایمان بپذیرد، از راه مستقیم گمراه شده است» (وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ).
در واقع قرآن مىخواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضاهاى نامعقول بروید، بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسى آمد.
اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنین تقاضاى معجزه براى پى بردن به حقّانیّت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله جلوگیرى نمىکند چرا که راه درک و فهم و ایمان همینها است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 110
(آیه 109)- حسودان لجوج! بسیارى از اهل کتاب مخصوصا یهود بودند که تنها به این قناعت نمىکردند که خود آیین اسلام را نپذیرند بلکه اصرار داشتند که مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند، قرآن به انگیزه آنان در این امر اشاره کرده مىگوید:
«بسیارى از اهل کتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به کفر باز گردانند با این که حق براى آنها کاملا آشکار شده است» (وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ).
در اینجا قرآن به مسلمانان دستور مىدهد که در برابر این تلاشهاى انحرافى و ویرانگر «شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا که خداوند بر هر چیزى توانا است» (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 110)- این آیه دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مىدهد یکى در مورد نماز که رابطه محکمى میان انسان و خدا ایجاد مىکند و دیگرى در مورد زکات که رمز همبستگىهاى اجتماعى است و این هر دو براى پیروزى بر دشمن لازم است، مىگوید: «نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید» و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ).
سپس اضافه مىکند: تصوّر نکنید کارهاى نیکى را که انجام مىدهید و اموالى را که در راه خدا انفاق مىکنید از بین مىرود، نه «آنچه از نیکیها از پیش مىفرستید آنها را نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت» (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).
«خداوند به تمام اعمال شما بصیر است» (إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ). او بطور دقیق مىداند کدام عمل را به خاطر او انجام دادهاید و کدام یک را براى غیر او.
(آیه 111)- انحصار طلبان بهشت! قرآن در این آیه اشاره به یکى دیگر از ادّعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از یهودیان و مسیحیان کرده و سپس پاسخ دندان شکن به آنها مىگوید: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود و نصارى داخل بهشت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 111
نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى).
در پاسخ ابتدا مىفرماید: «این تنها آرزویى است که دارند» و هرگز به این آرزو نخواهند رسید (تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ).
بعد روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده مىگوید: «به آنها بگو هر ادّعایى دلیلى مىخواهد چنانچه در این ادّعا صادق هستید دلیل خود را بیاورید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 112)- پس از اثبات این واقعیّت که آنها هیچ دلیلى بر این مدّعى ندارند و ادّعاى انحصارى بودن بهشت، تنها خواب و خیالى است که در سر مىپرورانند، معیار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به صورت یک قانون کلى بیان کرده، مىگوید: آرى! کسى که در برابر خداوند تسلیم گردد و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» (بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
چنین کسانى نیکوکارى وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است، و بنابراین «چنین کسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگین مىشوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
نفى خوف و غم از پیروان خط توحید، دلیلش روشن است، چرا که آنها تنها از خدا مىترسند، و از هیچ چیز دیگر وحشت ندارند، ولى مشرکان خرافى از همه چیز ترس دارند، از گفتههاى این و آن، از فال بد زدن، از سنتهاى خرافى و از بسیارى چیزهاى دیگر.
آیه 113-
شأن نزول:
جمعى از مفسران از ابن عباس چنین نقل کردهاند:
هنگامى که گروهى از مسیحیان «نجران» خدمت رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند، عدهاى از علماى یهود نیز در آنجا حضور یافتند، بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نزاع و مشاجره در گرفت، «رافع بن حرمله» (یکى از یهودیان) رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: آیین شما پایه و اساسى ندارد و نبوّت عیسى و کتاب او انجیل را انکار کرد، مردى از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودى تکرار نمود و گفت: آیین یهود پایه و اساسى ندارد، در این هنگام آیه نازل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 112
شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.
تفسیر:
تضادهاى ناشى از انحصار طلبى- در آیات گذشته گوشهاى از ادّعاهاى بىدلیل جمعى از یهود و نصارى را دیدیم آیه مورد بحث نشان مىدهد که وقتى پاى ادّعاى بى دلیل به میان آید نتیجهاش انحصار طلبى و سپس تضاد است.
مىگوید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خدا ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ).
سپس اضافه مىکند: «آنها این سخنان را مىگویند در حالى که کتاب آسمانى را مىخوانند»! (وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ). یعنى با در دست داشتن کتابهاى الهى که مىتواند راهگشاى آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سر چشمهاى جز تعصّب و عناد و لجاجت ندارد بسیار عجیب است.
سپس قرآن اضافه مىکند: «مشرکان نادان نیز همان چیزى را مىگفتند که اینها مىگویند» با این که اینها اهل کتابند و آنها بتپرست (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ).
در پایان آیه آمده است «خداوند داورى این اختلاف را در قیامت به عهده خواهد گرفت) (فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
آنجاست که حقایق روشنتر مىشود و اسناد و مدارک هر چیز آشکار است، کسى نمىتواند حق را منکر شود.
آیه 114-
شأن نزول:
شأن نزولهایى براى این آیه نقل شده، از جمله: در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که این آیه در مورد قریش نازل گردید، در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از ورود به شهر مکّه و مسجد الحرام جلوگیرى مىکردند.
تفسیر:
ستمکارترین مردم- بررسى شأن نزولهاى آیه نشان مىدهد که روى سخن در آیه با سه گروه، یهود و نصارى و مشرکان است.
قرآن در برابر این سه گروه و تمام کسانى که در راهى مشابه آنها گام بر مىدارند مىگوید: «چه کسى ستمکارتر است از آنها که از بردن نام خدا در مساجد برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 113
الهى جلوگیرى مىکنند و سعى در ویرانى آنها دارند»! (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِی خَرابِها).
سپس در ذیل این آیه مىگوید: «شایسته نیست آنها جز با ترس و وحشت وارد این اماکن شوند» (أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ).
یعنى مسلمانان و موحّدان جهان باید آنچنان محکم بایستند که دست این ستمگران از این اماکن مقدس کوتاه گردد.
و در پایان آیه مجازات دنیا و آخرت این ستمکاران را با تعبیر تکان دهندهاى بیان کرده، مىگوید: «براى آنها در دنیا رسوایى است و در آخرت عذاب عظیم» (لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در حقیقت هر عملى که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نیز مشمول همین حکم است.
آیه 115-
شأن نزول:
ابن عباس مىگوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است، هنگامى که قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت یهود در مقام انکار برآمدند و به مسلمانان ایراد کردند که مگر مىشود قبله را تغییر داد؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که شرق و غرب جهان از آن خدا است.
تفسیر:
به هر سو رو کنید خدا آنجاست! در آیه قبل سخن از ستمگرانى بود که مانع از مساجد الهى مىشدند، و در تخریب آن مىکوشیدند این آیه دنباله همین سخن است، مىگوید: «مشرق و مغرب از آن خداست، و به هر طرف رو کنید خدا آنجاست» (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ).
منظور از مشرق و مغرب در آیه فوق اشاره به دو سمت خاص نیست بلکه این تعبیر کنایه از تمام جهات است.
چنین نیست که اگر شما را از رفتن به مساجد و پایگاههاى توحید مانع شوند، راه بندگى خدا بسته شود، مگر جایى هست که از خدا خالى باشد، اصولا خدا مکان ندارد. و لذا در پایان آیه مىفرماید: «خداوند نامحدود و بىنیاز و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 114
(آیه 116)- خرافات یهود و نصارى و مشرکان! این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزندى است هم مورد قبول مسیحیان است، هم گروهى از یهود، و هم مشرکان آیه شریفه براى کوبیدن این خرافه چنین مىگوید: «آنها گفتند:
خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده است، پاک و منزّه است او از این نسبتهاى ناروا» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ).
خدا چه نیازى دارد که فرزندى براى خود برگزیند؟ آیا نیازمند است؟
احتیاج به کمک دارد؟ احتیاج به بقاء نسل دارد؟ «براى او است آنچه در آسمانها و زمین است» (بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و همگان در برابر او خاضعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
(آیه 117)- او نه تنها مالک همه موجودات عالم هستى است، بلکه «ایجاد کننده همه آسمانها و زمین اوست» (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتیاج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است.
او چه نیازى به فرزند دارد در حالى که: «هر گاه فرمان وجود چیزى را صادر کند به او مىگوید: موجود باش، و آن فورا موجود مىشود»! (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
این جمله از حاکمیّت خداوند در امر خلقت سخن مىگوید.
دلایل نفى فرزند-
این سخن که خداوند فرزندى دارد بدون شک زاییده افکار ناتوان انسانهایى است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه مىکردند.
انسان به دلایل مختلفى نیاز به وجود فرزند دارد: از یکسو عمرش محدود است و براى ادامه نسل تولد فرزند لازم است.
از سوى دیگر قدرت او محدود است، و مخصوصا به هنگام پیرى و ناتوانى نیاز به معاونى دارد که به او در کارهایش کمک کند.
از سوى سوم جنبههاى عاطفى، و روحیه انس طلبى، ایجاب مىکند که انسان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 115
مونسى در محیط زندگى خود داشته باشد که آن هم به وسیله فرزندان تأمین مىگردد.
بدیهى است هیچ یک از این امور در مورد خداوندى که آفریننده عالم هستى و قادر بر همه چیز و ازلى و ابدى است مفهوم ندارد.
به علاوه داشتن فرزند لازمهاش جسم بودن است که خدا از آن نیز منزّه مىباشد.
(آیه 118)- بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمىگوید؟! به تناسب بهانه جوییهاى یهود، در این آیه سخن از گروه دیگرى از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشرکان عرب بودند، مىگوید: «افراد بىاطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمىگوید؟ و چرا آیه و نشانهاى بر خود ما نازل نمىشود»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ)
قرآن در پاسخ این ادّعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مىگوید: «پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولى ما آیات و نشانهها را (به مقدار کافى) براى آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم» (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).
اگر به راستى منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کردیم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است، چه لزومى دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتى نازل شود؟ و چه معنى دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید؟!
(آیه 119)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحى و بهانه جوییهاى دیگر مشخص مىکند مىگوید:
«ما تو را به حق براى بشارت و انذار (مردم جهان) فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً).
تو وظیفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بیان کنى، معجزات را به آنها نشان دهى و حقایق را با منطق تبیین نمایى، و این دعوت باید توأم با تشویق برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 116
نیکوکاران، و بیم دادن بدکاران، باشد این وظیفه تو است.
«اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام این رسالت ایمان نیاوردند تو مسؤول گمراهى دوزخیان نیستى» (وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ).
آیه 120-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: یهود مدینه و نصاراى نجران انتظار داشتند که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله همواره در قبله با آنها موافقت کند، هنگامى که خداوند قبله مسلمانان را از بیت المقدس به سوى کعبه گردانید آنها از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأیوس شدند (و شاید در این میان بعضى از طوایف مسلمانان ایراد مىکردند که نباید کارى کرد که باعث رنجش یهود و نصارى گردد).
آیه نازل شد و به پیامبر اعلام کرد که این گروه از یهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله و نه با چیز دیگر از تو راضى نخواهند شد، جز این که آیین آنها را دربست بپذیرى.
تفسیر:
جلب رضایت این گروه ممکن نیست- از آنجا که در آیه قبل سلب مسؤولیّت از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در برابر گمراهان لجوج مىکند، قرآن در ادامه همین بحث به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىگوید: اصرار بر جلب رضایت یهود و نصارى نداشته باش، چه این که «آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر این که بطور کامل تسلیم خواستههاى آنها و پیرو آیینشان شوى» (وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ). تو وظیفه دارى «به آنها بگویى که هدایت، تنها هدایت الهى است» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى).
هدایتى که آمیخته با خرافات و افکار منحط افراد نادان نشده است.
سپس اضافه مىکند: «اگر تسلیم تعصبها و هوسها و افکار کوتاه آنها شوى بعد از آن که در پرتو وحى الهى حقایق براى تو روشن شده، هیچ سرپرست و یاورى از ناحیه خدا براى تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
آیه 121-
شأن نزول:
بعضى از مفسران معتقدند که این آیه در باره افرادى که با «جعفر بن أبی طالب» از حبشه آمدند و از کسانى بودند که در آنجا به او پیوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفر اهل حبشه، و هشت نفر از راهبان شام برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 117
که «بحیرا» راهب معروف نیز جزء آنان بود.
بعضى دیگر معتقدند که آیه در باره افرادى از یهود همانند «عبد اللّه بن سلام» و «سعید بن عمرو» و «تمام بن یهودا» و امثال آنها نازل شده که اسلام را پذیرفتند و به راستى مؤمن شدند.
تفسیر:
از آنجا که جمعى از حق طلبان یهود و نصارى، دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را لبّیک گفتند و این آیین را پذیرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اینها به نیکى یاد مىکند و مىگوید: «کسانى که کتاب آسمانى را به آنها دادیم و از روى دقت آن را تلاوت کرده و حق تلاوتش را (که تفکر و اندیشه و سپس عمل است) ادا کردند به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ایمان مىآورند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ). «و آنها که نسبت به آن کافر شدند به خودشان ظلم کردند، همان زیانکارانند» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
1- جلب رضایت دشمن، حسابى دارد-
درست است که انسان باید با نیروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت کند، ولى این در مقابل افراد انعطافپذیر است، اما کسانى که هرگز تسلیم حرف حق نیستند، نباید در فکر جلب رضایت آنها بود، اینجا است که اگر ایمان نیاوردند باید گفت: به جهنّم! و بیهوده نباید وقت صرف آنها کرد.
2- حق تلاوت چیست؟
این تعبیر پر معنایى است. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه مىخوانیم که فرمود: «منظور این است که آیات آن را با دقّت بخوانند و حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل بنمایند، به وعدههاى آن امیدوار، و از وعیدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذیرند، به خدا سوگند منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سورهها و یاد گرفتن اعشار و اخماس «1» آن نیست- آنها حروف قرآن
__________________________________________________
(1) منظور از «اعشار» و «اخماس» تقسیماتى که در قرآن مىشود مانند: تقسیم به سى جزء و یا هر جزء به چهار حزب و امثال آن است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 118
را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند، منظور تنها این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنانکه خداوند مىفرماید: این کتابى است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند».
(آیه 122)- بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده مىفرماید:
«اى بنى اسرائیل به خاطر بیاورید نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتم و نیز به خاطر بیاورید که من شما را بر جهانیان (بر تمام مردمى که در آن زمان زندگى مىکردند) برترى بخشیدم» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).
(آیه 123)- ولى از آنجا که هیچ نعمتى بدون مسؤولیّت نخواهد بود، بلکه خداوند در برابر بخشیدن هر موهبتى تکلیف و تعهّدى بر دوش انسان مىگذارد در این آیه به آنها هشدار مىدهد و مىگوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمىکند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).
«و چیزى به عنوان غرامت و یا فدیه که بلاگردان آنها باشد پذیرفته نمىشود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ).
«و هیچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد» (وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ).
و اگر فکر مىکنید کسى در آنجا- جز خدا- مىتواند انسان را کمک کند اشتباه است چرا که «هیچ کس در آنجا یارى نمىشود» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
(آیه 124)- «امامت» اوج افتخار ابراهیم (ع). از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بناى خانه کعبه و اهمیّت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.
هدف از این آیات در واقع سه چیز است: نخست این که مقدمهاى براى مسأله تغییر قبله است، و دیگر این که یهود و نصارى ادعا مىکردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص مىسازد که آنها تا چه حد از آیین ابراهیم بیگانهاند.
سوم این که مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 119
بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود که برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بت شکن ندارد.
در این آیه به مهمترین فرازهاى زندگى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مىگوید:
«به خاطر بیاورید هنگامى را که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او را عهده آزمایش به خوبى بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).
خداوند مىباید جایزهاى به او بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشواى مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً).
«ابراهیم تقاضا کرد که از دودمان من نیز امامانى قرار ده» تا این رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید» (قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).
تقاضاى تو را پذیرفتیم، ولى تنها آن دسته از ذریّه تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند! از آیه فوق اجمالا چنین استفاده مىشود: مقام امامتى که به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوّت و رسالت بود. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، آنجا که مىفرماید:
«خداوند ابراهیم را بنده خاصّ خود قرار داد پیش از آن که پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آن که او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آن که او را امام قرار دهد، هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمىرسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد». برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 120
نکتهها:
1- منظور از «کلمات» چیست؟
از بررسى آیات قرآن چنین استفاده مىشود که مقصود از «کلمات» (جملههایى که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.
این دستورات عبارت بودند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدّى براى قربانى او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بىآب و گیاه مکّه! قیام در برابر بتپرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخى و قرار گرفتن در دل آتش! مهاجرت از سرزمین بتپرستان و پشت پا زدن به زندگى خود، و مانند اینها که هر یک آزمایشى بسیار سنگین بود، اما او با قدرت و نیروى ایمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد شایستگى مقام «امامت» را دارد.
2- فرق نبوت و امامت و رسالت:
بطورى که از آیات و احادیث بر مىآید کسانى که از طرف خدا مأموریت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
مقام نبوت-
یعنى دریافت وحى از خداوند، بنابراین «نبى» کسى است که وحى بر او نازل مىشود.
مقام رسالت-
یعنى مقام ابلاغ وحى و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهى بخشیدن، بنابراین رسول کسى است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى تلاش نماید.
مقام امامت-
یعنى رهبرى و پیشوایى خلق، در واقع امام کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى سعى مىکند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید.
به عبارت دیگر وظیفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات مىباشد.
3- امامت یا آخرین سیر تکاملى ابراهیم-
مقام امامت، مقامى است بالاتر و حتى برتر از نبوت و رسالت، این مقام نیازمند شایستگى فراوان در جمیع جهات برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 121
است که ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملى ابراهیم بود.
(آیه 125)- عظمت خانه خدا! بعد از اشاره به مقام والاى ابراهیم در آیه قبل، در این آیه به بیان عظمت خانه کعبه که به دست ابراهیم ساخته و آماده شد پرداخته، مىفرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که خانه کعبه را «مثابة» (محل بازگشت و توجه) مردم قرار دادیم و مرکز امن و امان» (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً).
از آنجا که خانه کعبه مرکزى بوده است براى موحدان که همه سال به سوى آن رو مىآوردند، نه تنها از نظر جسمانى که از نظر روحانى نیز بازگشت به توحید و فطرت نخستین مىکردند، از این رو به عنوان «مثابة» معرفى شده، اما این که خانه کعبه از طرف پروردگار به عنوان یک پناهگاه و کانون امن و امان اعلام شده، مىدانیم: در اسلام مقررات شدیدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و کشمکش و جنگ و خونریزى در این سرزمین مقدس وضع شده است، بطورى که نه تنها افراد انسان بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امن و امان به سر مىبرند و این در حقیقت اجابت یکى از درخواستهایى است که ابراهیم از خداوند کرد.
سپس اضافه مىکند: «از مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود انتخاب کنید» (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى). و آن همان مقام معروف ابراهیم است که محلى است در نزدیکى خانه کعبه و حجّاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مىروند و نماز طواف بجا مىآورند.
سپس اشاره به پیمانى که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل در باره طهارت خانه کعبه گرفته است مىفرماید: و مىگوید: «ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان (نماز گزاران) پاکیزه دارند» (وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).
منظور از طهارت و پاکیزگى در اینجا پاک ساختن ظاهرى و معنوى این خانه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 122
توحید از هر گونه آلودگى است.
چرا خانه خدا! در آیه فوق از خانه کعبه به عنوان «بَیْتِیَ» (خانه من) تعبیر شده در حالى که روشن است خداوند نه جسم است و نه نیاز به خانه دارد، منظور از این اضافه همان «اضافه تشریفى» است به این معنى که براى بیان شرافت و عظمت چیزى آن را به خدا نسبت مىدهند، ماه رمضان را «شهر اللّه» و خانه کعبه را «بیت اللّه» مىگویند.
(آیه 126)- خواستههاى ابراهیم از پیشگاه پروردگار! در این آیه ابراهیم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساکنان این سرزمین مقدس مىکند که به یکى از آنها در آیه قبل نیز اشاره شد.
قرآن مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که ابراهیم عرض کرد پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً).
دوّمین تقاضایش این است که: «اهل این سرزمین را- آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهاند- از ثمرات گوناگون روزى ببخش» (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
جالب این که ابراهیم نخست تقاضاى «امنیت» و سپس درخواست «مواهب اقتصادى» مىکند، و این خود اشارهاى است به این حقیقت که تا امنیّت در شهر یا کشورى حکمفرما نباشد فراهم کردن یک اقتصاد سالم ممکن نیست! خداوند در پاسخ این تقاضاى ابراهیم چنین «فرمود: اما آنها که راه کفر را پوییدهاند بهره کمى (از این ثمرات به آنها خواهم داد» و بطور کامل محروم نخواهم کرد! (قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا).
اما در سراى آخرت «آنها را به عذاب آتش مىکشانم و چه بد سر انجامى دارند» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
(آیه 127)- ابراهیم خانه کعبه را بنا مىکند! از آیات مختلف قرآن و احادیث و تواریخ اسلامى بخوبى استفاده مىشود که خانه کعبه پیش از ابراهیم، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 123
ابراهیم و فرزندش اسماعیل تجدید بنا گردید. اتفاقا تعبیرى که در این آیه به چشم مىخورد نیز همین معنى را مىرساند آنجا که مىگوید: «بیاد آورید هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه (کعبه) را بالا مىبردند، و مىگفتند: پروردگارا! از ما بپذیر تو شنوا و دانایى» (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
این تعبیر مىرساند که شالودههاى خانه کعبه وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل پایهها را بالا بردند.
در دو آیه بعد ابراهیم و فرزندش اسماعیل، پنج تقاضاى مهمّ از خداوند جهان مىکنند.
(آیه 128)- نخست عرضه مىدارند: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خودت قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ).
بعد تقاضا مىکنند: «از دودمان ما نیز امّتى مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت قرار ده» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ).
سپس تقاضا مىکنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز» (وَ أَرِنا مَناسِکَنا).
تا بتوانیم آن گونه که شایسته مقام تو است عبادتت کنیم.
بعد از خدا تقاضاى توبه کرده، مىگویند: «توبه ما را بپذیر و رحمتت را متوجّه ما گردان که تو توّاب و رحیمى» (وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
(آیه 129)- پنجمین تقاضاى آنها این است که: «پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان مبعوث کن» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ).
«تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنها را پاکیزه کند» (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ).
«چرا که تو توانا هستى و بر تمام این کارها قدرت دارى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
پیامبرى از میان خود آنها-
این تعبیر که رهبران و مربیان انسان باید از نوع برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 124
خود او باشند، با همان صفات و غرایز بشرى، تا بتوانند از نظر جنبههاى عملى، سرمشقهاى شایستهاى باشند، بدیهى است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها مىتوانند دردها، نیازها، مشکلات، و گرفتاریهاى مختلف انسانها را درک کنند و نه انسانها مىتوانند از آنها سرمشق بگیرند.
(آیه 130)- ابراهیم انسان نمونه! در آیات گذشته بعضى از خدمات ابراهیم و خواستهها و تقاضاهاى او که جامع جنبههاى مادى و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.
از مجموع این بحثها به خوبى استفاده شد که مکتب این پیامبر بزرگ مىتواند به عنوان یک مکتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گیرد.
بر اساس همین مطلب در این آیه چنین مىگوید: «چه کسى جز افرادى که خود را به سفاهت افکندهاند از آیین پاک ابراهیم روى گردان خواهد شد» (وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ).
آیا این سفاهت نیست که انسان، آیینى را که هم آخرت در آن است و هم دنیا، رها کرده و به سراغ برنامههایى برود که دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه کننده دین و دنیا است! سپس اضافه مىکند: «ما ابراهیم را (بخاطر این امتیازات بزرگش) برگزیدیم و او در جهان دیگر از صالحان است» (وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 81)- در این آیه یک قانون کلى و عمومى را که از هر نظر منطقى است بیان مىکند مىگوید: «آرى! کسانى که تحصیل گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود» (بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناه فرو رود که زندانى براى خود بسازد، زندانى که منافذ آن بسته باشد.
زیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 93
(آیه 82)- و اما در مورد مؤمنان پرهیزگار، نیز یک قانون کلى و همگانى وجود دارد. چنانکه قرآن مىگوید: «کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند آنها اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
نژاد پرستى یهود
- از این آیات استفاده مىشود که روح تبعیض نژادى یهود که امروز نیز در دنیا سر چشمه بدبختیهاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است، و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قائل بودهاند، و متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم آن روحیه بر آنها حاکم است، و در واقع منشأ پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستى است.
(آیه 83)- پیمان شکنان! در آیات گذشته نامى از پیمان بنى اسرائیل به میان آمد. در اینجا، قرآن مجید یهود را شدیدا مورد سرزنش قرار مىدهد که چرا این پیمانها را شکستند؟ و آنها را در برابر این نقض پیمان به رسوایى در این جهان و کیفر شدید در آن جهان تهدید مىکند.
در پیمان بنى اسرائیل این مطالب آمده است: 1- توحید و پرستش خداوند یگانه، چنانکه نخستین جمله آیه مىگوید: «به یاد آورید زمانى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم جز اللّه (خداوند یگانه) را پرستش نکنید» و در برابر هیچ بتى سر تعظیم فرود نیاورید (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ).
2- «و نسبت به پدر و مادر نیکى کنید» (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).
3- «نسبت به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان نیز به نیکى رفتار نمایید» (وَ ذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ).
4- «و با سخنان نیکو با مردم سخن گویید» (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً).
5- «نماز را بر پا دارید» و در همه حال به خدا توجه داشته باشید (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ).
6- «در اداى زکات و حق محرومان، کوتاهى روا مدارید» (وَ آتُوا الزَّکاةَ).
«اما شما جز گروه اندکى سرپیچى کردید، و از وفاى به پیمان خود، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 94
روى گردان شدید» (ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ).
(آیه 84)- هفت: و به یاد آرید «هنگامى که از شما پیمان گرفتیم خون یکدیگر را نریزید» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ).
8- «یکدیگر را از خانهها و کاشانههاى خود بیرون نکنید» (وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ).
9- چنانچه کسى در ضمن جنگ از شما اسیر شد، همه براى آزادى او کمک کنید، فدیه دهید و او را آزاد سازید- این ماده از پیمان از جمله أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ که بعدا خواهد آمد استفاده مىشود.
«شما به همه این مواد اقرار کردید و بر این پیمان گواه بودید» (ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
(آیه 85)- ولى شما بسیارى از مواد این میثاق الهى را زیر پا گذاشتید «شما همانها بودید که یکدیگر را به قتل مىرساندید و جمعى از خود را از سرزمینشان آواره مىکردید» (ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ).
«و در انجام این گناه و تجاوز به یکدیگر کمک مىکنید» (تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ). اینها همه بر ضدّ پیمانى بود که با خدا بسته بودید.
«ولى در این میان هنگامى که بعضى از آنها به صورت اسیران نزد شما بیایند فدیه مىدهید و آنها را آزاد مىسازید» (وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ).
در حالى که بیرون ساختن آنها از خانه و کاشانهشان از آغاز بر شما حرام بود» (وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ).
و عجب این که شما در دادن فدا و آزاد ساختن اسیران به حکم تورات و پیمان الهى استناد مىکنید «آیا به بعضى از دستورات کتاب الهى ایمان مىآورید و نسبت به بعضى کافر مىشوید»؟! (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ).
«جزاى کسى از شما که چنین تبعیضى را در مورد احکام الهى روا دارد چیزى جز رسوایى در زندگى این دنیا نخواهد بود» (فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 95
فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
«و در روز رستاخیز به اشدّ عذاب باز مىگردند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ).
«و خداوند از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و همه آن را دقیقا احصا کرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خود محاکمه مىکند.
(آیه 86)- این آیه در حقیقت انگیزه اصلى این اعمال ضدّ و نقیض را بیان کرده مىگوید: «آنها کسانى هستند که زندگى دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت خریدارى کردند» (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ).
و به همین دلیل «عذاب آنها تخفیف داده نمىشود و کسى آنها را یارى نخواهد کرد» (فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
(آیه 87)- دلهایى که در غلاف است! باز روى سخن در این آیه و آیه بعد به بنى اسرائیل است، هر چند مفاهیم و معیارهاى آن عمومیّت دارد و همگان را در بر مىگیرد.
نخست مىگوید «ما به موسى کتاب آسمانى (تورات) دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).
«و بعد از او پیامبرانى پشت سر یکدیگر فرستادیم» (وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ).
پیامبرانى همچون داود و سلیمان و یوشع و زکریّا و یحیى و ....
«و به عیسى بن مریم دلایل روشن دادیم، و او را به وسیله روح القدس تأیید نمودیم» (وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ).
«ولى آیا این پیامبران بزرگ با این برنامههاى سازنده، هر کدام مطلبى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او استکبار نمودید و زیر بار فرمانش نرفتید»؟! (أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ).
این حاکمیّت هوى و هوس بر شما آن چنان شدید بود که: «گروهى از آنها را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 96
تکذیب کردید و گروهى را به قتل رساندید» (فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ).
اگر تکذیب شما مؤثّر مىافتاد و منظورتان عملى مىشد شاید به همان اکتفا مىکردید و اگر نه دست به خون پیامبران الهى آغشته مىساختید!
روح القدس چیست؟
مفسران در باره روح القدس، تفسیرهاى گوناگونى دارند:
1- برخى گفتهاند منظور جبرئیل است، بنابراین معنى آیه فوق چنین خواهد بود «خداوند عیسى را به وسیله جبرئیل کمک و تأیید کرد».
اما جبرئیل را روح القدس مىگویند به خاطر این که جنبه روحانیّت در فرشتگان مسأله روشنى است و اطلاق کلمه «روح» بر آنها کاملا صحیح است، و اضافه کردن آن به «القدس» اشاره به پاکى و قداست فوق العاده این فرشته است.
2- بعضى دیگر معتقدند «روح القدس» همان نیروى غیبى است که عیسى علیه السّلام را تأیید مىکرد، و با همان نیروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مىنمود.
(آیه 88)- این آیه مىگوید: «آنها در برابر دعوت انبیاء- یا دعوت تو- از روى استهزاء گفتند: دلهاى ما در غلاف است» و ما از این سخنان چیزى درک نمىکنیم (وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ).
آرى! همین طور است، «خداوند آنها را به خاطر کفرشان لعنت کرده و از رحمت خویش دور ساخته است (به همین دلیل چیزى درک نمىکنند) و کمتر ایمان مىآورند» (بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ).
آیه فوق بیانگر این واقعیّت است که انسان بر اثر پیروى از هوسهاى سرکش آن چنان از درگاه خدا رانده مىشود و بر قلب او پردهها مىافتد که حقیقت کمتر به آن راه مىیابد.
دلهاى بىخبر و مستور!
یهود در مدینه در برابر تبلیغات رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله ایستادگى به خرج مىدادند، و از پذیرفتن دعوت او امتناع مىورزیدند، هر زمانى بهانهاى براى شانه خالى کردن از زیر بار دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىتراشیدند که در آیه فوق به یکى از سخنان آنها اشاره شده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 97
آنها مىگفتند دلهاى ما در حجاب و غلاف است و آنچه بر ما مىخوانى ما نمىفهمیم! مسلّما آنها این گفته را از روى استهزاء و سخریه مىگفتند، اما قرآن مىفرماید: مطلب همان است که آنها مىگویند، زیرا به واسطه کفر و نفاق دلهاى آنها در حجابهایى از ظلمت و گناه و کفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است، و به همین دلیل بسیار کم ایمان مىآورند.
آیه 89 و 90-
شأن نزول:
از امام صادق علیه السّلام ذیل این دو آیه چنین نقل شده که: یهود در کتابهاى خویش دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه «عیر» و کوه «احد» (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جستجوى سرزمین مهاجرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرداختند، در این میان به کوهى به نام «حداد» رسیدند، گفتند: «حداد» همان «احد» است در همانجا متفرّق شدند و هر گروهى در جایى مسکن گزیدند. بعضى در سرزمین «تیما» و بعضى دیگر در «فدک» و عدهاى در «خیبر».
آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش نمودند، در این اثنا عربى عبور مىکرد مرکبى را از او کرایه کردند، وى گفت من شما را از میان کوه «عیر» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامى که بین این دو کوه رسیدى ما را آگاه نما.
مرد عرب هنگامى که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه عیر واحد قرار گرفته است، سپس اشاره کرد و گفت این عیر است و آن هم احد، یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست، و هر جا مىخواهى برو.
آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانى کسب نمودند این خبر به سلطانى به نام «تبع» رسید با آنها جنگید، یهود در قلعههاى خویش متحصّن شدند، وى آنها را محاصره کرد و سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت:
من این سرزمین را پسندیدهام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند:
این چنین نخواهد شد، زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبرى است که جز او کسى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 98
نمىتواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.
تبع گفت: بنابراین، من از خاندان خویش کسانى را در اینجا قرار خواهم داد تا آن زمانى که پیامبر موعود بیاید وى را یارى نمایند، لذا او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.
این دو قبیله هنگامى که جمعیّت فراوانى پیدا کردند به اموال یهود تجاوز نمودند، یهودیان به آنها مىگفتند هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و اله مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد! هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و اله مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وى را انکار نمودند. این است معنى آیه «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا».
تفسیر:
خود مبلّغ بوده خود کافر شدند! یهود با عشق و علاقه مخصوصى براى ایمان به رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین مدینه سکنى گزیده بودند و با بىصبرى در انتظار ظهورش بودند «ولى هنگامى که از طرف خداوند کتابى (قرآن) به آنها رسید که موافق نشانههایى بود که یهود با خود داشتند با این که پیش از این جریان خود را به ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نوید مىدادند و با ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله امید فتح بر دشمنان داشتند. آرى! هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او کافر شدند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ).
«لعنت خداوند بر کافران باد» (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! گاه انسان عاشقانه به دنبال حقیقتى مىدود، ولى هنگامى که به آن رسید و آن را مخالف منافع شخصى خود دید بر اثر هوىپرستى به آن پشت پا مىزند.
(آیه 90)- اما در حقیقت یهود معامله زیانآورى انجام دادهاند، لذا قرآن مىگوید: «آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند»؟ (بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ).
«آنها به آنچه خداوند نازل کرده بود به خاطر حسد کافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آیات خود را بر هر کس از بندگان خود بخواهد به فضل خویش برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 99
نازل مىکند» (أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و در پایان آیه مىگوید: «لذا شعلههاى خشم خداوند یکى پس از دیگرى آنها را فرو گرفت و براى کافران مجازات خوار کنندهاى است» (فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ).
(آیه 91)- تعصبهاى نژادى یهود! در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود به خاطر این که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست، و منافع شخصى آنها را به خطر مىاندازد از اطاعت و ایمان به او سر باز زدند.
در تعقیب آن در این آیه به جنبه تعصّبات نژادى یهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده، چنین مىگوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مىگویند: ما به چیزى ایمان مىآوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر) و به غیر آن کافر مىشوند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ).
آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبههاى نژادى و منافع خویش را در نظر مىگرفتند «در حالى که این قرآن حق است و منطبق بر نشانههاى و علامتهایى است که در کتاب خویش خوانده بودند» (وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ).
پس از آن پرده از روى دروغ آنان برداشته و مىگوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد صلّى اللّه علیه و اله از شما نیست پس چرا به پیامبران خودتان در گذشته ایمان نیاوردید؟ «بگو: پس چرا آنها را کشتید اگر راست مىگویید و ایمان دارید»؟! (قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 92)- اگر به راستى آنها به تورات ایمان داشتند، توراتى که قتل نفس را گناه بزرگى مىشمرد نمىبایست پیامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.
قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و کذب آنها، سند دیگرى را بر ضدّ آنها افشا مىکند و مىگوید: «موسى آن همه معجزات و دلایل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ظالم و ستمگر بودید»! (وَ لَقَدْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 100
جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ)
.
اگر شما راست مىگویید و به پیامبر خودتان ایمان دارید پس این گوسالهپرستى بعد از آن همه دلایل روشن توحیدى چه بود؟
(آیه 93)- این آیه سند دیگرى بر بطلان این ادّعا به میان مىکشد و مىگوید: «ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم دستوراتى را که مىدهیم محکم بگیرید و درست بشنوید. اما آنها گفتند:
شنیدیم و مخالفت کردیم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا).
«آرى! دلهاى آنها به خاطر کفرشان با محبّت گوساله آبیارى شده بود»! (وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ).
شگفتا! این چگونه ایمانى است که هم با کشتن پیامبران خدا مىسازد و هم گوسالهپرستى را اجازه مىدهد، و هم میثاقهاى محکم الهى را به دست فراموشى مىسپرد؟! آرى «اگر شما مؤمنید ایمانتان بد دستوراتى به شما مىدهد» (قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 94)- گروه از خود راضى! از تاریخ زندگى یهود- علاوه بر آیات مختلف قرآن مجید- چنین بر مىآید که آنها خود را یک نژاد برتر مىدانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانیّتند، بهشت به خاطر آنها آفریده شده! و آتش جهنّم با آنها چندان کارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاصّ او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند! قرآن مجید در این آیه و دو آیه بعد به این پندارهاى موهوم پاسخ دندانشکنى مىدهد مىگوید: «اگر (آنچنان که شما مدّعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگویید» (قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 101
یهود با گفتن این سخنها که بهشت مخصوص ما است مىخواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دلسرد کنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان بر مىدارد، زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند و این خود دلیل محکمى بر کذب آنها است.
(آیه 95)- در این آیه، قرآن اضافه مىکند: «آنها هرگز تمنّاى مرگ نخواهند کرد، به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستادند» (وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ).
«و خداوند از ستمگران، آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ).
آرى! آنها مىدانستند در پرونده اعمالشان چه نقطههاى سیاه و تاریک وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگین خود مطّلع بودند، خدا نیز از اعمال این ستمگران آگاه است، بنابراین سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شکنجه و رسوایى است و به همین دلیل خواهان آن نیستند.
(آیه 96)- این آیه از حرص شدید آنها به مادّیات چنین سخن مىگوید: «تو آنها را حریصترین مردم بر زندگى مىبینى» (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ).
«حتى حریصتر از مشرکان» (وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا).
حریص در اندوختن مال و ثروت، حریص در قبضه کردن دنیا، حریص در انحصارطلبى، آن چنان علاقه به دنیا دارند که: «هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند». (یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ).
براى جمع ثروت بیشتر یا به خاطر ترس از مجازات! آرى! هر یک تمنّاى عمر هزار ساله دارد «ولى این عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت» (وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ).
و اگر گمان کنند که خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه مىکنند «و خداوند نسبت به اعمال آنها بصیر و بینا است» (وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ).
(آیه 97)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به مدینه آمد، روزى ابن صوریا (یکى از علماى یهود) با جمعى از یهود فدک نزد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمدند، و سؤالات برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 102
گوناگونى از حضرتش کردند، و نشانههایى را که گواه نبوّت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد! خواب تو چگونه است؟ زیرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پیامبر موعود داده شده است. فرمود: تنام عیناى و قلبى یقظان! «چشم من به خواب مىرود اما قلبم بیدار است» گفتند: راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد دیگر، ابن صوریا گفت: یک سؤال باقى مانده که اگر آن را صحیح جواب دهى به تو ایمان مىآوریم و از تو پیروى خواهیم کرد، نام آن فرشتهاى که بر تو نازل مىشود چیست؟ فرمود: جبرئیل است.
«ابن صوریا» گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشکل در باره جهاد و جنگ مىآورد، اما میکائیل همیشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو میکائیل بود به تو ایمان مىآوردیم!
تفسیر:
ملت بهانه جو! بررسى شأن نزول این آیه، انسان را بار دیگر به یاد بهانهجوییهاى ملت یهود مىاندازد که از زمان پیامبر بزرگوار، موسى (ع) تاکنون این برنامه را دنبال کردهاند در اینجا تنها بهانه این است که چون جبرئیل فرشته وحى تو است و تکالیف سنگین خدا را ابلاغ مىکند ما ایمان نمىآوریم.
از اینان باید پرسید مگر فرشتگان الهى با یکدیگر از نظر انجام وظیفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مىکنند یا از پیش خود چیزى مىگویند؟
به هر حال قرآن در پاسخ این بهانه جوییها چنین مىگوید: «به آنها بگو: هر کس دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است» (قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ).
«قرآنى که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مىکند» و هماهنگ با نشانههاى آنها است (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).
«قرآنى که مایه هدایت و بشارت براى مؤمنان است» (وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 103
(آیه 98)- این آیه موضوع فوق را با تأکید بیشتر توأم با تهدید بیان مىکند و مىگوید: «هر کس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد خداوند دشمن اوست، خدا دشمن کافران است» (مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ).
اشاره به این که اینها قابل تفکیک نیستند: اللّه، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئیل، میکائیل و هر فرشته دیگر، و در حقیقت دشمنى با یکى دشمنى با بقیه است.
(آیه 99)-
شأن نزول:
«ابن عباس مفسر معروف، نقل مىکند: «ابن صوریا» دانشمند یهودى از روى لجاج و عناد به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله گفت: تو چیزى که براى ما مفهوم باشد نیاوردهاى! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نکرده تا ما از تو تبعیت کنیم، آیه نازل شد و به او صریحا پاسخ گفت.
تفسیر:
پیمان شکنان یهود- نخست قرآن به این حقیقت اشاره مىکند که دلایل کافى و نشانههاى روشن و آیات بیّنات در اختیار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قرار دارد و آنها که انکار مىکنند در حقیقت، پى به حقانیت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاستهاند، مىگوید: «ما بر تو آیات بیّنات نازل کردیم و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمىورزد» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ)
.
(آیه 100)- سپس به یکى از اوصاف بسیار بد جمعى از یهود، یعنى پیمان شکنى که گویا با تاریخ آنها همراه است اشاره کرده، مىگوید: «آیا هر بار آنان پیمانى با خدا و پیامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند»؟! (أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ).
آرى! «اکثرشان ایمان نمىآورند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
خداوند از آنها در کوه طور پیمان گرفت که به فرمانهاى تورات عمل کنند ولى سر انجام این پیمان را شکستند و فرمان او را زیر پا گذاردند.
و نیز از آنها پیمان گرفته شده بود که به پیامبر موعود (پیامبر اسلام که بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ایمان بیاورند به این پیمان نیز عمل نکردند.
(آیه 61)- تمنّاى غذاهاى رنگارنگ! به دنبال مواهب فراوانى که خداوند به بنى اسرائیل ارزانى داشت، در این آیه، چگونگى کفران و ناسپاسى آنها را در برابر این نعمتهاى بزرگ منعکس مىکند و نشان مىدهد که آنها چگونه مردم لجوجى بودهاند که شاید در تمام تاریخ دیده نشده است، نخست مىگوید: «و به خاطر بیاورید زمانى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز نمىتوانیم به یک نوع غذا قناعت کنیم» من و سلوى هر چند خوب و لذیذ است، اما ما غذاى متنوّع مىخواهیم (وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ).
«بنابراین از خدایت بخواه تا از آنچه از زمین مىروید براى ما قرار دهد از سبزیها، خیار، سیر، عدس و پیاز» (فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها).
ولى موسى به آنها گفت: «آیا شما غذاى پستتر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مىکنید»؟ (قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ).
«اکنون که چنین است از این بیابان بیرون روید و کوشش کنید وارد شهرى شوید، زیرا آنچه مىخواهید در آنجا است» (اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ).
سپس قرآن اضافه مىکند: «خداوند مهر ذلّت و فقر را بر پیشانى آنها زد» (وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ).
و بار دیگر به غضب الهى گرفتار شدند» (وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).
«این به خاطر آن بود که آنها آیات الهى را انکار مىکردند و پیامبران را بناحق مىکشتند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
و «این به خاطر آن بود که آنها گناه مىکردند و تعدّى و تجاوز داشتند» (ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ).
آیا تنوّع طلبى جزء طبیعت انسان نیست؟ بدون شک، تنوّع از لوازم زندگى و جزء خواستههاى بشر است، کاملا طبیعى است که انسان پس از مدّتى از غذاى یکنواخت خسته شود، این کار خلافى نیست پس چگونه بنى اسرائیل با برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 83
درخواست تنوّع مورد سرزنش قرار گرفتند؟
پاسخ این سؤال با ذکر یک نکته روشن مىشود و آن این که در زندگى بشر حقایقى وجود دارد که اساس زندگى او را تشکیل مىدهد و نباید فداى خورد و خواب و لذائذ متنوّع گردد. زمانهایى پیش مىآید که توجه به این امور انسان را از هدف اصلى، از ایمان و پاکى و تقوى، از آزادگى و حرّیّت باز مىدارد، در اینجاست که باید به همه آنها پشت پا بزند.
تنوّع طلبى در حقیقت دام بزرگى است از سوى استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر انواع غذاها و لباسها و مرکبها و مسکنها مىکنند که خویشتن خویش را بکلّى به دست فراموشى بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.
(آیه 62)- قانون کلى نجات! در تعقیب بحثهاى مربوط به بنى اسرائیل در اینجا قرآن به یک اصل کلى و عمومى، اشاره کرده مىگوید: آنچه ارزش دارد واقعیّت و حقیقت است، نه تظاهر و ظاهر سازى، در پیشگاه خداوند بزرگ ایمان خالص و عمل صالح پذیرفته مىشود «کسانى که (به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله) ایمان آوردهاند و همچنین یهودیان و نصارى و صابئان (پیروان یحیى یا نوح یا ابراهیم) آنها که ایمان به خدا و روز قیامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ) «1».
و بنابراین «نه ترسى از آینده دارند و نه غمى از گذشته» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
یک سؤال مهم: بعضى از بهانه جویان آیه فوق را دستاویزى براى افکار نادرستى از قبیل صلح کلى و این که پیروان هر مذهبى باید به مذهب خود عمل کنند قرار دادهاند، آنها مىگویند بنابراین آیه لازم نیست یهود و نصارى و پیروان
__________________________________________________
(1) در این که «صابئان» چه کسانى هستند و عقاید آنها چیست؟ رجوع کنید به «تفسیر نمونه» جلد اول، ذیل همین آیه.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 84
ادیان دیگر اسلام را پذیرا شوند، همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند کافى است.
پاسخ: به خوبى مىدانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مىکنند، قرآن در آیه 85 سوره آل عمران مىگوید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ: «هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد».
به علاوه آیات قرآن پر است از دعوت یهود و نصارى و پیروان سایر ادیان به سوى این آیین جدید اگر تفسیر فوق صحیح باشد با بخش عظیمى از آیات قرآن تضاد صریح دارد، بنابراین باید به دنبال معنى واقعى آیه رفت.
در اینجا دو تفسیر از همه روشنتر و مناسبتر بنظر مىرسد.
1- اگر یهود و نصارى و مانند آنها به محتواى کتب خود عمل کنند مسلّما به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ایمان مىآورند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علایم مختلف در این کتب آسمانى آمده است.
2- این آیه ناظر به سؤالى است که براى بسیارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه مىشود؟، آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسى که در عصر خود به پیامبر بر حق و کتاب آسمانى زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح کرده است اهل نجات است، و جاى هیچ گونه نگرانى نیست.
بنابراین یهودیان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجاتند، همان گونه مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام.
این معنى از شأن نزولى که براى آیه فوق ذکر شده نیز استفاده مىشود.
شرح این شأن نزول را در «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه مطالعه کنید.
(آیه 63)- آیات خدا را با قوت بگیرید! در این آیه مسأله پیمان گرفتن از بنى اسرائیل، براى عمل به محتویات تورات و سپس تخلّف آنها از این پیمان اشاره برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 85
شده است، نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ).
«و طور را بالاى سر شما قرار دادیم» (وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ).
«و گفتیم آنچه را از آیات الهى به شما دادهایم با قدرت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).
«و آنچه را در آن است دقیقا به خاطر داشته باشید (و به آن عمل کنید) تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
(آیه 64)- ولى شما پیمان خود را به دست فراموشى سپردید «و بعد از این ماجرا، روى گردان شدید» (ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ).
«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، از زیانکاران بودید» (فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ).
1- چگونه کوه بالاى سر بنى اسرائیل قرار گرفت؟
مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى از قول «ابن زید» چنین نقل مىکند: هنگامى که موسى (ع) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد کتاب آسمانى آوردهام که حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است، دستوراتى که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید.
یهود به بهانه این که تکالیف مشکلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سرکشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور کرد، تا قطعه عظیمى از کوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند.
در این هنگام موسى (ع) اعلام کرد چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشى و تمرّد توبه نمایید این عذاب و کیفر از شما بر طرف مىشود و گر نه همه هلاک خواهید شد.
آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود مىکشیدند، ولى به برکت توبه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 86
سر انجام این عذاب الهى از آنها دفع شد».
اما در چگونگى قرار گرفتن کوه بالاى سر بنى اسرائیل: این احتمال وجود دارد که قطعه عظیمى از کوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شدید از جا کنده شد، و از بالاى سر آنها گذشت بطورى که چند لحظه، آن را بر فراز سر خود دیدند و تصوّر کردند که بر آنها فرو خواهد افتاد.
2- پیمان اجبارى چه سودى دارد؟
در پاسخ این سؤال مىتوان گفت: هیچ مانعى ندارد که افراد متمرّد و سرکش را با تهدید به مجازات در برابر حق تسلیم کنند، این تهدید و فشار که جنبه موقتى دارد، غرور آنها را در هم مىشکند و آنها را وادار به اندیشه و تفکّر صحیح مىکند و در ادامه راه با اراده و اختیار به وظایف خویش عمل مىکند.
و به هر حال، این پیمان، بیشتر مربوط به جنبههاى عملى آن بوده است و گر نه اعتقاد را نمىتوان با اکراه تغییر داد.
(آیه 65)- عصیانگران روز شنبه! این آیه به روح عصیانگرى و نافرمانى حاکم بر یهود و علاقه شدید آنها به امور مادّى اشاره مىکند، نخست مىگوید:
«قطعا حال کسانى را که از میان شما در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند دانستید» (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ).
و نیز دانستید که «ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینهگان طرد شدهاى درآیید و آنها چنین شدند» (فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ).
(آیه 66)- «ما این امر را کیفر و عبرتى براى مردم آن زمان و زمانهاى بعد قرار دادیم» (فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها).
«و همچنین پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).
شرح این ماجرا ذیل آیات (163 تا 166) سوره اعراف خواهد آمد.
و خلاصه آن چنین است: «خداوند به یهود دستور داده بود، روز «شنبه» را تعطیل کنند، گروهى از آنان که در کنار دریا مىزیستند به عنوان آزمایش دستور یافتند از دریا در آن روز ماهى نگیرند، ولى از قضا روزهاى شنبه که مىشد، ماهیان فراوانى بر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 87
صفحه آب ظاهر مىشدند، آنها به فکر حیلهگرى افتادند و با یک نوع کلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم این نافرمانى مجازات کرد و چهرهشان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت»!
(آیه 67)- ماجراى گاو بنى اسرائیل! از این آیه به بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خواندهایم که همه بطور فشرده و خلاصه بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده.
ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مىآید) چنین بود که یکنفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مىشود، در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.
در میان قبایل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مىشود، داورى را براى فصل خصومت نزد موسى (ع) مىبرند و حل مشکل را از او خواستار مىشوند.
موسى (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مىخوانید مىپردازد.
نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).
آنها از روى تعجّب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفتهاى»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً). «موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مىبرم که از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).
یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.
(آیه 68)- پس از آن که آنها اطمینان پیدا کردند استهزایى در کار نیست و مسأله جدّى مىباشد «گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
به هر حال، موسى در پاسخ آنها «گفت: خداوند مىفرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 88
و براى این که آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تأخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید» (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).
(آیه 69)- ولى باز آنها دست از پرگویى و لجاجت برنداشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه که براى ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها).
موسى (ع) در پاسخ «گفت: خدا مىفرماید: گاو مادهاى باشد زرد یکدست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ).
عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویى کار خود را مشکلتر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.
(آیه 70)- باز «گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد»؟ از نظر نوع کار کردن (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
«چرا که این گاو براى ما مبهم شده» (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا).
«و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد»! (وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).
(آیه 71)- مجدّدا «موسى گفت: خدا مىفرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).
«و از هر عیبى بر کنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).
و حتى «هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد» (لا شِیَةَ فِیها).
در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردى»! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).
(آیه 72)- قرآن بعد از ذکر ریزه کاریهاى این ماجرا، باز آن را بصورت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 89
خلاصه و کلى در این آیه و آیه بعد چنین مطرح مىکند: «به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند (با دستورى که در آیات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت» (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).
(آیه 73)- «سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید» تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى کند (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)
.
«آرى! خدا این گونه مردگان را زنده مىکند» (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى)
.
«و این گونه آیات خود را به شما نشان مىدهد تا تعقّل کنید» (وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)
.
(آیه 74)- در این آیه به مسأله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته مىگوید: «بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر» (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).
چرا که «پارهاى از سنگها مىشکافد و از آن نهرها جارى مىشود» (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ).
یا لا اقل «بعضى از آنها شکاف مىخورد و قطرات آب از آن تراوش مىنماید» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).
و گاه «پارهاى از آنها (از فراز کوه) از خوف خدا فرو مىافتد» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ).
اما دلهاى شما از این سنگها نیز سختتر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مىجوشد و نه قطرات محبتى از آن تراوش مىکند، و نه هرگز از خوف خدا مىطپد.
و در آخرین جمله مىفرماید: «خداوند از آنچه انجام مىدهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و این تهدیدى است سر بسته براى این جمعیّت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مىدهند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 90
نکات آموزنده این داستان-
این داستان عجیب، علاوه بر این که دلیل بر قدرت بىپایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلى بر مسأله معاد نیز مىباشد.
از این گذشته این داستان به ما درس مىدهد که سختگیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد به علاوه انتخاب گاو براى کشتن شاید براى این بوده که بقایاى فکر گوساله پرستى و بتپرستى را از مغز آنها بیرون براند.
(آیه 75)- انتظار بیجا! در این آیه قرآن، ماجراى بنى اسرائیل را رها کرده، روى سخن را به مسلمانان نموده و نتیجهگیرى آموزندهاى مىکند، مىگوید: «شما چگونه انتظار دارید که این قوم به دستورات آیین شما ایمان بیاورند، با این که گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنیدند و پس از فهم و درک آن را تحریف مىکردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند»؟! (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(آیه 76)- شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از امام باقر علیه السّلام چنین نقل کردهاند: «گروهى از یهود که دشمنى با حق نداشتند هنگامى که مسلمانان را ملاقات مىکردند از آنچه در تورات پیرامون صفات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود به آنها خبر مىدادند، بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این کار نهى کردند، و گفتند شما صفات محمد صلّى اللّه علیه و اله را که در تورات آمده براى آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلى بر ضدّ شما نداشته باشند، این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت».
تفسیر: این آیه پرده از روى حقیقت تلخ دیگرى پیرامون قوم یهود، این جمعیت حیلهگر و منافق بر مىدارد و مىگوید: «پاکدلان آنها هنگامى که مؤمنان را ملاقات مىکنند اظهار ایمان مىنمایند» و صفات پیامبر را که در کتبشان آمده است خبر مىدهند (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).
«اما در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مىگویند: «چرا مطالبى را که خداوند در تورات براى شما بیان کرده به مسلمانان مىگویید»؟ (وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ).
«تا در قیامت در پیشگاه خدا بر ضدّ شما به آن استدلال کنند، آیا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 91
نمىفهمید»؟ (لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که ایمان این گروه منافق در باره خدا آن قدر ضعیف بود که او را همچون انسانهاى عادى مىپنداشتند و تصور مىکردند اگر حقیقتى را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند!
(آیه 77)- در این آیه با صراحت مىگوید: «آیا اینها نمىدانند که خداوند از اسرار درون و برونشان آگاه است» (أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
(آیه 78 و 79)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان یهود اوصافى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات آمده بود تغییر دادند و این تغییر به خاطر حفظ موقعیّت خود و منافعى بود که همه سال از ناحیه عوام به آنها مىرسید.
هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مبعوث شد، و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق دیدند ترسیدند که در صورت روشن شدن این واقعیّت منافع آنها در خطر قرار گیرد، لذا بجاى اوصاف واقعى مذکور در تورات، صفاتى بر ضدّ آن نوشتند.
عوام یهود که تا آن زمان کم و بیش صفات واقعى او را شنیده بودند، از علماى خود مىپرسیدند: آیا این همان پیامبر موعود نیست که بشارت ظهور او را مىدادید؟
آنها آیات تحریف شده تورات را بر آنها مىخواندند تا به این وسیله قانع شوند.
تفسیر:
نقشههاى یهود براى استثمار عوام! در تعقیب آیات گذشته پیرامون خلافکاریهاى یهود، در اینجا جمعیّت آنها را به دو گروه مشخص تقسیم مىکند، «عوام» و «دانشمندان حیلهگر» مىگوید: «گروهى از آنها افرادى هستند که از دانش بهرهاى ندارند، و از کتاب خدا جز یک مشت خیالات و آرزوها نمىدانند، و تنها به پندارهایشان دل بستهاند» (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).
(آیه 79)- دستهاى دیگر دانشمندان آنها بودند که حقایق را به سود خود تحریف مىکردند چنانکه قرآن مىگوید: «واى بر آنها که مطالب خود را به دست خود مىنویسند، و بعد مىگویند اینها از سوى خداست» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 92
«و هدفشان این است که با این کار، بهاى کمى به دست آورند» (لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا). «واى بر آنها از آنچه با دست خود مىنویسند» (فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ).
«و واى بر آنها از آنچه با این خیانتها به دست مىآورند» (وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ).
از جملههاى اخیر این آیه بخوبى استفاده مىشود که آنها هم وسیله نامقدسى داشتند، و هم نتیجه نادرستى مىگرفتند.
(آیه 80)- بلند پروازى و ادّعاهاى توخالى! قرآن در اینجا به یکى از گفتههاى بىاساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سر چشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ مىگوید، نخست مىفرماید: «آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسید» (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً).
«بگو آیا پیمانى نزد خدا بستهاید که هرگز خداوند از پیمانش تخلّف نخواهد کرد یا این که چیزى را به خدا نسبت مىدهید که نمىدانید»؟! (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و این که آنها تافتهاى جدا بافتهاند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مىبینند. سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است این امتیاز طلبى با هیچ منطقى سازگار نیست. به هر حال آیه فوق، این پندار غلط را ابطال مىکند و مىگوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصّى از خدا در این زمینه گرفته باشید- که نگرفتهاید- و یا دروغ و تهمت به خدا مىبندید!
آیه 41-
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده که: «حیّى بن اخطب»
__________________________________________________
(1) در اینکه «عهد و پیمان خدا با یهود چه بوده» رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 83 و 84 سوره بقره و آیه 12 سوره مائده.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 68
و «کعب ابن اشرف» و جمعى دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانى (پر زرق و برقى) از طرف یهودیان براى آنها ترتیب داده مىشد، آنها حتى راضى نبودند که این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله از میان برود، به این دلیل (و دلایل دیگر) آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهاى کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره مىکند.
تفسیر:
سودپرستى یهود- نخست مىفرماید: «به آیاتى که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل شده ایمان بیاورید، آیاتى که هماهنگ با اوصافى است که در تورات شما آمده است» (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ). اکنون که مىبینید صفات این پیامبر و ویژگیهاى قرآن کاملا منطبق بر بشاراتى است که در کتب آسمانى شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ایمان نمىآورید؟
سپس مىگوید: «شما نخستین کسى نباشید به این کتاب آسمانى کفر مىورزید و آن را انکار مىکنید» (وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ).
یعنى اگر مشرکان و بتپرستان عرب، کافر شوند زیاد عجیب نیست، عجیب کفر و انکار شما است. چرا که اهل کتابید و در کتاب آسمانى شما این همه بشارات در باره ظهور چنین پیامبرى داده شده! آرى! بسیارى از یهودیان اصولا مردمى لجوجند، و اگر این لجاجت نبود باید آنها خیلى زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.
در سومین جمله مىگوید: «شما آیات مرا به بهاى اندکى نفروشید» و آن را با یک میهمانى سالیانه معاوضه نکنید (وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا).
و در چهارمین دستور مىگوید: تنها از من بپرهیزید» (وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ) از این نترسید که روزى شما قطع شود و از این نترسید که جمعى از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از من یعنى از مخالفت فرمان من بترسید.
(آیه 42)- در پنجمین دستور مىفرماید: «حق را با باطل نیامیزید» تا مردم به اشتباه بیفتند (وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ).
و در ششمین دستور از کتمان حق نهى کرده مىگوید: «حق را مکتون ندارید برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 69
در حالى که شما مىدانید و آگاهید» (وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
(آیه 43)- و بالاخره هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را به این صورت بازگو مىکند: «نماز را به پا دارید، زکات را ادا کنید، و (عبادت دستجمعى را فراموش ننمایید) با رکوع کنندگان رکوع نمایید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ).
جالب این که نمىگوید: نماز بخوانید، بلکه مىگوید: أَقِیمُوا الصَّلاةَ (نماز را به پا دارید) یعنى تنها خودتان نماز خوان نباشید، بلکه چنان کنید که آیین نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند.
در حقیقت در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده، و سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سر انجام پیوند دستجمعى همه مردم با هم در راه خدا!
(آیه 44)- به دیگران توصیه مىکنید اما خودتان چرا؟! علماء و دانشمندان یهود قبل از بعثت محمد صلّى اللّه علیه و اله مردم را به ایمان به وى دعوت مىکردند و بعضى از علماى یهود به بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه مىکردند به ایمان خویش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ایمان نمىآوردند، لذا قرآن آنها را بر این کار مذمت کرده مىگوید: «آیا مردم را به نیکى دعوت مىکنید ولى خودتان را فراموش مىنمایید» (أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ). «با این که کتاب آسمانى را مىخوانید آیا هیچ فکر نمىکنید» (وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
علماى یهود از این مىترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام یهود به آنها اعتنا نکنند. لذا صفات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.
اصولا یک برنامه اساسى مخصوصا براى علماء و مبلبیت غین و داعیان راه حق این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود».
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 70
(آیه 45)- قرآن براى این که انسان بتواند بر امیال و خواستههاى دل پیروز گردد و حبّ جاه و مقام را از سر بیرون کند در این آیه چنین مىگوید: «از صبر و نماز یارى جویید» و با استقامت و کنترل خویشتن بر هوسهاى درونى پیروز شوید (وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ). سپس اضافه مىکند: «این کار جز براى خاشعان سنگین و گران است» (وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ).
(آیه 46)- در این آیه خاشعان را چنین معرفى مىکند: «همانها که مىدانند پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و به سوى او باز مىگردند» (الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ).
1- «لقاء اللّه» چیست؟
تعبیر به «لقاء اللّه» در قرآن مجید کرارا آمده است، و همه به معنى حضور در صحنه «قیامت» مىباشد، بدیهى است منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند ملاقات حسى، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست، چه این که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداشها و کیفرها و نعمتها و عذابهاى او است یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است، زیرا انسان گاه به جایى مىرسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مىکند، بطورى که هیچ گونه شک و تردیدى براى او باقى نمىماند.
2- راه پیروزى بر مشکلات!
براى پیشرفت و پیروزى بر مشکلات دو رکن اساسى لازم است، یکى پایگاه نیرومند درونى و دیگر تکیهگاه محکم برونى، در آیات فوق به این دو رکن اساسى با تعبیر «صبر» و «صلاة» اشاره شده است: صبر آن حالت استقامت و شکیبایى و ایستادگى در جبهه مشکلات است، و نماز پیوندى است با خدا و وسیله ارتباطى است با این تکیهگاه محکم، در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هنگامى که با غمى از غمهاى دنیا رو برو مىشوید وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید و دعا کنید، زیرا خداوند دستور داده (وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 71
(آیه 47)- خیالهاى باطل یهود. در این آیه بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده و نعمتهاى خدا را به آنها یادآور مىشود و مىگوید: «اى بنى اسرائیل نعمتهایى را که به شما دادم به خاطر بیاورید» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ).
این نعمتها دامنه گستردهاى دارد، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهایى از چنگال فرعونیان و بازیافتن عظمت و استقلال همه را شامل مىشود.
سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برترى یافتن بر مردم زمان خود که ترکیبى از نعمتهاى مختلف است اشاره کرده، مىگوید: «من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم» (وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).
(آیه 48)- در این آیه، قرآن خط بطلانى بر خیالهاى باطل یهود مىکشد، زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند کرد، و یا گمان مىکردند مىتوان براى گناهان فدیه و بدل تهیه نمود، همان گونه که در این جهان متوسل به رشوه مىشدند.
قرآن مىگوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمىکند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).
«و نه شفاعتى (بىاذن پروردگار) پذیرفته مىشود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ).
«و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد» (وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ).
«و نه کسى براى یارى انسان به پا مىخیزد» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
خلاصه حاکم و قاضى آن صحنه کسى است که جز عمل پاک را قبول نمىکند.
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مىشوند: گاه یک نفر جریمه دیگرى را پذیرا مىشود و آن را اداء مىکند. اگر این معنى ممکن نشد متوسل به شفاعت مىگردد و اشخاصى را بر مىانگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر این هم نشد سعى مىکنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 72
اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا است، ولى قرآن مىگوید: اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت بکلى از این امور جداست، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمىآید، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.
بررسى عقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان مىدهد که این گونه افکار خرافى در میان آنها کم نبوده، مثلا در حالات یهود مىخوانیم که آنها براى کفاره گناهانشان قربانى مىکردند، اگر دسترسى به قربانى بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانى مىکردند.
1- قرآن و مسأله شفاعت
»
بدون شک مجازاتهاى الهى چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامى ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا براى اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست، بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.
از سوى دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را بکلى بر روى گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوى خدا و پاکى تقوا بازگردند.
«شفاعت» در معنى صحیحش براى حفظ همین تعادل است، و وسیلهاى است براى بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنى غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانى که جنبههاى مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه بکلى منکر مسأله شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتى بازى در برابر
__________________________________________________
(1) کلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» به معنى (جفت) و «ضمّ الشىء الى مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنى تک و تنها است، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتر براى کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 73
سلاطین و حاکمان ظالم برابر مىدانند! و گاه مانند و هابیان آیه فوق را که مىگوید: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» در قیامت از کسى شفاعت پذیرفته نمىشود بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و بکلى شفاعت را انکار کردهاند.
2- شرایط گوناگون شفاعت.
آیات شفاعت به خوبى نشان مىدهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بىقید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى، از نظر جرمى که در باره آن شفاعت مىشود از یکسو، شخص شفاعت شونده از سوى دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوى سوم دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مىسازد. مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مىگوید: ظالمان «شفیع مطاعى» ندارند! از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مىشوند که به مقام «ارتضاء» رسیدهاند و طبق آیه 87 سوره مریم داراى «عهد الهى» هستند.
این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده، استفاده مىشود به معنى ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات- نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد- و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانهاش این است که خود را از صف ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسى را به رسمیت نمىشناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامههاى خود وا دارد.
و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» (زخرف: 87).
و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حقّ و گواهى قولى و فعلى به آن، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حقّ است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 74
(آیه 49)- نعمت آزادى! قرآن در این آیه به یکى دیگر از نعمتهاى بزرگى که به قوم بنى اسرائیل ارزانى داشته اشاره مىکند و آن نعمت آزادى از چنگال ستمکاران است که از بزرگترین نعمتهاى خدا است. به آنها یادآور مىشود که:
«به خاطر بیاورید زمانى را که شما را از دست فرعونیان نجات بخشیدیم» (وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ). «همانها که دائما شما را به شدیدترین وجهى آزار مىدادند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ). «پسرانتان را سر مىبریدند، و زنان شما را براى کنیزى و خدمت، زنده نگه مىداشتند» (یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ). «و در این ماجرا آزمایش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
قرآن این جریان را یک آزمایش سخت و عظیم، براى بنى اسرائیل مىشمرد- یکى از معانى «بلاء» آزمایش است- و به راستى تحمل این همه ناملایمات، آزمایش سختى بوده است.
بردگى دختران در آن روز و امروز-
قرآن زنده گذاردن دختران و سر بریدن پسران بنى اسرائیل را عذاب مىخواند، و آزادى از این شکنجه را نعمت خویش مىشمارد. گویا مىخواهد هشدار دهد که انسانها بایست سعى کنند آزادى صحیح خویش را به هر قیمت که هست به دست آورند و حفظ نمایند.
چنانکه على علیه السّلام به این مطلب در گفتار خود اشاره مىفرماید: «زنده بودن و زیر دست بودن براى شما مرگ است، و مرگ براى شما در راه به دست آوردن آزادى زندگى است».
دنیاى امروز با گذشته این فرق را دارد که در آن زمان فرعون با استبداد مخصوص خود پسران و مردان را از جمعیت مخالفش مىگرفت، و دختران آنها را آزاد مىگذارد، ولى در دنیاى امروز تحت عناوین دیگرى روح مردانگى در افراد کشته مىشود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در مىآیند.
(آیه 50)- نجات از چنگال فرعونیان! از آنجا که در آیه قبل اشاره اجمالى به نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان شد، این آیه در حقیقت توضیحى بر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 75
چگونگى این نجات است، مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که دریا را براى شما شکافتیم» (وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ). «و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالى که تماشا مىکردید» (فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
ماجراى غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنى اسرائیل از چنگال آنها در سورههاى متعدّدى از قرآن آمده است، از جمله سوره اعراف، آیه 136- انفال، آیه 54- اسراء، آیه 103- شعراء، آیه 63 و 66- زخرف، آیه 55 و دخان، آیه 17 به بعد.
در این سورهها تقریبا همه جزئیات این ماجرا شرح داده شده، ولى در این آیه، تنها اشارهاى از نظر نعمت و لطف خداوند به بنى اسرائیل شده، تا آنها را به پذیرش اسلام، آیین نجات بخش جدید، تشویق کند.
در ضمن این آیه درسى است براى انسانها که اگر در زندگى به خدا تکیه کنند، به آن نیروى بىزوال، اعتماد داشته باشند، و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستند، در سختترین دقایق، خداوند یار و مددکار آنها است.
(آیه 51)- بزرگترین انحراف بنى اسرائیل! قرآن در این آیه از بزرگترین انحراف بنى اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن مىگوید، و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستى است، نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم» (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).
هنگامى که او از شما جدا شد، و میعاد سى شبه او به چهل شب تمدید گردید «شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب کردید، در حالى که با این عمل، به خود ستم مىکردید» (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ) «1».
(آیه 52)- در این آیه خداوند مىگوید: «با این گناه بزرگ باز شما را عفو کردیم شاید شکر نعمتهاى ما را بجا آورید» (ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
__________________________________________________
(1) شرح این ماجرا در سوره اعراف از آیه 142 به بعد، و در سوره طه آیه 86 مشروحا خواهد آمد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 76
(آیه 53)- در ادامه آیه قبل مىفرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که به موسى کتاب و وسیله تشخیص حق از باطل بخشیدیم، تا شما هدایت شوید» (وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
(آیه 54)- سپس در زمینه تعلیم توبه از این گناه مىگوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: اى جمعیّت شما با انتخاب گوساله به خود ستم کردید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ).
«اکنون که چنین است توبه کنید و به سوى آفریدگارتان باز گردید» (فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ). «توبه شما باید به این گونه که یکدیگر را به قتل برسانید»! (فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ). «این کار براى شما در پیشگاه خالقتان بهتر است» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ). «و به دنبال این ماجرا خداوند توبه شما را پذیرفت که او توّاب رحیم است» (فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
گناه عظیم و توبه بىسابقه
شک نیست که پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملّتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى (ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان بکلى اصل اساسى توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بتپرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود وضع خطرناکى بوجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (ع) ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آیین او بکلى به خطر افتد لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد، و آن این که ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دستجمعى گروه کثیرى از گنهکاران به دست خودشان صادر شد.
این فرمان به نحو خاصى مىبایست اجرا شود، یعنى خود آنها باید شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یکدیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان.
طبق نقل بعضى از روایات موسى (ع) دستور داد در یک شب تاریک تمام کسانى که گوساله پرستى کرده بودند غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشیده برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 77
شمشیر در میان یکدیگر نهند! ممکن است چنین تصور شود که این توبه چرا با این خشونت انجام گیرد؟ آیا ممکن نبود خداوند توبه آنها را بدون این خونریزى قبول فرماید؟
پاسخ به این سؤال از سخنان بالا روشن مىشود، زیرا مسأله انحراف از اصل توحید و گرایش به بتپرستى مسأله سادهاى نبود.
در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را مىتوان در توحید و یگانه پرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانى دین، اگر مسأله گوساله پرستى ساده تلقى مىشد، شاید سنتى براى آیندگان مىگشت، لذا باید چنان گوشمالى به آنها داد که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بت پرستى نیفتد!
(آیه 55)- تقاضاى عجیب! این آیه نشان مىدهد چگونه بنى اسرائیل مردمى لجوج و بهانهگیر بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت، نخست مىگوید، «به خاطر بیاورید هنگامى را که گفتید، اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را آشکارا با چشم خود ببینیم»! (وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً).
این درخواست ممکن است به خاطر جهل آنها بوده، چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتى مىخواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جویى بوده است که یکى از ویژگیهاى این قوم بوده! به هر حال در اینجا چارهاى جز این نبود که یکى از مخلوقات خدا که آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببینند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از این است که حتى بسیارى از مخلوقات خدا را ببیند، تا چه رسد به ذات پاک پروردگار، صاعقهاى فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده و صداى رعب انگیز و زلزلهاى که همراه داشت آن چنان همه را در وحشت فرو برد که بىجان به روى زمین افتادند.
چنانکه قرآن به دنبال جمله فوق مىگوید: «سپس در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالى که نگاه مىکردید» (فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 78
(آیه 56)- موسى از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمّى به دست ماجرا جویان بنى اسرائیل مىداد که زندگى را بر او تیره و تار کند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنها را به زندگى کرد، و این تقاضاى او پذیرفته شد، چنانکه قرآن مىگوید: «سپس شما را بعد از مرگتان حیات نوین بخشیدیم شاید شکر نعمت خدا را بجا آورید» (ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) «1».
(آیه 57)- نعمتهاى گوناگون! آن گونه که از آیات (20 تا 22) سوره مائده بر مىآید پس از آن که بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوى سرزمین مقدّس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، به این هم اکتفا نکردند، بلکه به موسى گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آن که پیروز شدید ما وارد خواهیم شد»! موسى از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد.
سر انجام چنین مقرّر شد که بنى اسرائیل مدّت چهل سال در بیابان (صحراى سینا) سرگردان بمانند.
گروهى از آنها از کار خود سخت پشیمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند، خدا بار دیگر بنى اسرائیل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد که به قسمتى از آن در این آیه اشاره مىکند: «ما ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ).
پیدا است مسافرى که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمایى مىکند از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود مىکند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذّت مىبرد.
از سوى دیگر رهروان این بیابان خشک و سوزان، آن هم براى مدت طولانى
__________________________________________________
(1) توضیح بیشتر این سرگذشت عجیب و نکتههاى آموزنده آن را در «تفسیر نمونه» ذیل آیه 155، سوره اعراف مطالعه فرمایید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 79
چهل ساله نیاز به مواد غذایى کافى دارند، این مشکل را نیز خداوند براى آنها حل کرد چنانکه در دنباله همین آیه مىفرماید: «ما من و سلوى را (که غذایى لذیذ و نیروبخش بود) بر شما نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى).
«از این خوراکهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادیم بخورید «و از فرمان خدا سرپیچى نکنید و شکر نعمتش را بگذارید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).
ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند «آنها به ما ظلم و ستم نکردند بلکه تنها به خویشتن ستم مىکردند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
«من» و «سلوى» چیست؟
بعضى از مفسران احتمال دادهاند که «من» یک نوع عسل طبیعى بوده که بنى اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنى از آن مىرسیدند، چرا که در حواشى بیابان تیه، کوهستانها و سنگلاخهایى وجود داشته که نمونههاى فراوانى از عسل طبیعى در آن به چشم مىخورده است.
این تفسیر به وسیله تفسیرى که بر عهدین (تورات و انجیل) نوشته شده تأیید مىشود آنجا که مىخوانیم: «اراضى مقدّسه به کثرت انواع گلها و شکوفهها معروف است، و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانههاى مردم مىنشینند، بطورى که فقیرترین مردم عسل را مىتوانند خورد» «1».
در مورد «سلوى» بعضى مفسران آن را یک نوع پرنده دانستهاند، که از اطراف بطور فراوان در آن سرزمین مىآمده، در تفسیرى که بعضى از مسیحیان به عهدین نوشتهاند تأیید این نظریّه را مىبینیم آنجا که مىگوید:
بدان که «سلوى» از آفریقا بطور زیاد حرکت کرده به شمال مىروند که در جزیره کاپرى، 16 هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند ... این مرغ از راه دریاى قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل مىشود، و از کثرت تعب و زحمتى که در بین راه کشیده است به آسانى با دست گرفته
__________________________________________________
(1) قاموس کتاب مقدّس، ص 612.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 80
مىشود، و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است «1».
از این نوشته نیز استفاده مىشود که مقصود از «سلوى» همان پرنده مخصوص پرگوشتى است که شبیه و اندازه کبوتر است.
(آیه 58)- لجاجت شدید بنى اسرائیل! در اینجا به فراز دیگرى از زندگى بنى اسرائیل برخورد مىکنیم که مربوط به ورودشان در سرزمین مقدّس است.
نخست مىگوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که به آنها گفتیم داخل این قریه (یعنى سرزمین قدس) شوید» (وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ).
«قریه» گر چه در زبان روزمره ما به معنى روستا است، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هر محلى است که مردم در آن جمع مىشوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد یا روستاها، در اینجا و منظور در اینجا بیت المقدس و اراضى قدس است.
سپس اضافه مىکند: «از نعمتهاى آن بطور فراوان هر چه مىخواهید بخورید» (فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً).
«و از در (بیت المقدس) با خضوع و تواضع وارد شوید» (وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً). و بگویید: «خداوندا! گناهان ما را بریز» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ).
«تا خطاهاى شما را ببخشیم و به نیکوکاران- علاوه بر مغفرت و بخشش گناهان- پاداش بیشترى خواهیم داد» (نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ).
باید توجه داشت که «حِطَّةٌ» از نظر لغت به معنى ریزش و پایین آوردن است، و در اینجا معنى آن این است که: «خدایا از تو تقاضاى ریزش گناهان خود را داریم».
(آیه 59)- ولى چنانکه مىدانیم، و از لجاجت و سرسختى بنى اسرائیل اطلاع داریم، عدهاى از آنها حتى از گفتن این جمله نیز امتناع کردند و به جاى آن کلمه نامناسبى بطور استهزاء گفتند لذا قرآن مىگوید: «اما آنها که ستم کرده بودند این سخن را به غیر آنچه به آنها گفته شده بود تغییر دادند» (فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ).
«ما نیز بر این ستمگران به خاطر فسق و گناهشان، عذابى از آسمان فرو
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 81
فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
(آیه 60)- جوشیدن چشمه آب در بیابان! باز در این آیه خداوند به یکى دیگر از نعمتهاى مهمّى که به بنى اسرائیل ارزانى داشت اشاره کرده مىگوید:
«به خاطر بیاورید هنگامى که موسى (در آن بیابان خشک و سوزان که بنى اسرائیل از جهت آب سخت در مضیقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب کرد» (وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ).
و خدا این تقاضا را قبول فرمود، چنانکه قرآن مىگوید: «ما به او دستور دادیم که عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن» (فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ).
«ناگهان آب از آن جوشیدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد قبائل بنى اسرائیل) از آن با سرعت و شدّت جارى شد» (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً). هر یک از این چشمهها به سوى طایفهاى سرازیر گردید، به گونهاى که اسباط و قبایل بنى اسرائیل «هر کدام به خوبى چشمه خود را مىشناختند» (قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).
در این که این سنگ چگونه سنگى بوده، بعضى از مفسران گفتهاند: این سنگ صخرهاى بوده است در یک قسمت کوهستانى مشرف بر آن بیابان، و تعبیر به «فَانْبَجَسَتْ» که در آیه 160 سوره اعراف آمده نشان مىدهد که آب در آغاز به صورت کم از آن سنگ بیرون آمد، سپس فزونى گرفت به حدّى که هر یک از قبایل بنى اسرائیل و حیوانى که همراهشان بود از آن سیراب گشتند، و جاى تعجّب نیست که از قطعه سنگى در کوهستان چنین آبى جارى شود، ولى مسلّما همه اینها با یک نحوه «اعجاز» آمیخته بود.
به هر حال خداوند از یکسو بر آنها من و سلوى نازل کرد، و از سوى دیگر آب بقدر کافى در اختیارشان گذاشت، و به آنها فرمود: «از روزى خداوند بخورید و بنوشید اما فساد و خرابى در زمین نکنید» (کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
در حقیقت به آنها گوشزد مىکند که حد اقل به عنوان سپاسگزارى در برابر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 82
این نعمتهاى بزرگ هم که باشد لجاجت و خیره سرى و آزار پیامبران را کنار بگذارید.