زندگی نامه
شهید حبیب حاجی زاده فرزند عباس در سال 1346 در روستای زیارت ساحلی دیده به جهان گشود . وی از خانواده ای متدین مومن و مردم دوست بود. شغل پدر ایشان دعا نویسی بود به طوری که از خواهران شهید شنیده می شود که خود او در متن زندگی نمه ای که نوشته بود اشاره کرده بود که پدرم دعا نویس بود وما از قلم ایشان زندگی را می گذراندیم.
وی در سن شش سالگی به مدرسه رفت تا کسب علم و دانش کند دوران ابتدایی را در مدرسه امام مهدی (عج) روستای زیارت ساحلی به پایان رساند. سپس برای ادامه ی تحصیل مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی کردوان سفلی گذراند.
در طول دوران تحصیل دانش آموزی متین و درس خوان وبا همه مهربان بود.همچنین در خانه نیز دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود به طوری که پدرش چندین سال مریض وخانه نشین بود وقدرت راه رفتن نداشت واو در تمام کارها به او کمک می نمود وبه راستی حق پدری را به درستی به جای آورد.
ایشان ثابت نمود که شهادت لایق و زیبنده وی بوده است چراکه همیشه با خدا بود و ذکر خدارا هیچ وقت فراموش نمی کرد. ار همان سیزده سالگی نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع کرد.اعتقاد خاصی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت وبه گفته ی بازماندگانش همیشه اشعار و نوشته هایی که مربوط به محرم و صفر یا به طور کلی مربوط به اهل بیت (ع) می شد جمع آوری می کرد. به قران علاقه ی وافری داشت به طوری که در کودکی قرآن را نزد پدرش یاد گرفت و با قرآن مانوس گشت. در زمینه های قرآنی و اسلامی مطالعات زیادی داشت.
زمانی که مادر ایشان در قید حیات بود تعریف می کرد "حبیب علاقه ی زیادی به جبهه نشان می داد اما من مخالف این قضیه بودم. او چندین بار این مساله را تکرار کرده بود ولی هر بار از طرف من با مخالفت روبه رو می شد.سر انجام اصرار های وی مرا قانع کرد.هر بار که مانع می شدم از او چنین جوابی می شنیدم که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر از خون آنهاست.بالاخره با چند تن از دوستانش داوطلبانه از طرف بسیج عازم جبهه یحق علیه باطل شد تا این که در تاریخ 29/5/62 در جبههی زیبدات به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.
سجایای اخلاقی
شهید حبیب حاجی زاده اخلاقی وارسته داشت. درانجام فرایض دینی و واجبات کوتاهی نمی کرد و نسبت به آنها ارزش بسیاری قایل بود . در طول زندگی خداوند را فراموش نمی کرد و همیشه در کارهایش نام خداوند را زمزمه می نمود.
وی واجبات خود مانند نماز و روزه گرفتن را در سنین پایین شروع کرد. نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت (ع) به خصوص سرور و سالار شهیدان ارادتی خالصانه داشت . قرآن را با علاقه تلاوت می کرد. به پدر بیمار خود بسیار کمک مینمود و حق فرزند بر پدر را به خوبی به جای می آورد. زمانی که پدرش خانه نشین بود و قدرت و توانایی راه رفتن را نداشت او تمام کارهای پدر را از قبیل جابه جا کردن وی را انجام می داد. واو را در ادای فرایض دینی یاری می نمودند.
ایشان با وجود اینکه علاقه وافری به جبهه نشان می داد از سوی مادر خود با مخالفت روبه رو شد.این جوان رعنا مادر در جواب گفت که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر یا از انها بهتر است.
هنگام رفتن به جبهه خیلی خوشحال بود. داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه حق علیه باطل اعزام شد تا با نثار جان و خون خود انقلاب و اسلام را زنده نگه نگه دارد.
برای اینکه در راه خدا به فیض شهادت نایل آید بارها دست به دغا برداشت واز خداوند بزرگ درخواست شهادت نموده بود. خداوند نیز دعای وی را استجابت نمود واو را در صفوف شهیدان قرا ر داد .پاکی و اخلاص این جوان باعث شد تا خداوند ایشان
را مورد رحمت خود قرار دهد و وی را عطا فرمود که هر کس آرزوی چنین مقامی را دارد. امید واریم که ما از ادامه دهندگان راه آنها باشیم.
زندگی نامه
شهید حبیب حاجی زاده فرزند عباس در سال 1346 در روستای زیارت ساحلی دیده به جهان گشود . وی از خانواده ای متدین مومن و مردم دوست بود. شغل پدر ایشان دعا نویسی بود به طوری که از خواهران شهید شنیده می شود که خود او در متن زندگی نمه ای که نوشته بود اشاره کرده بود که پدرم دعا نویس بود وما از قلم ایشان زندگی را می گذراندیم.
وی در سن شش سالگی به مدرسه رفت تا کسب علم و دانش کند دوران ابتدایی را در مدرسه امام مهدی (عج) روستای زیارت ساحلی به پایان رساند. سپس برای ادامه ی تحصیل مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی کردوان سفلی گذراند.
در طول دوران تحصیل دانش آموزی متین و درس خوان وبا همه مهربان بود.همچنین در خانه نیز دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود به طوری که پدرش چندین سال مریض وخانه نشین بود وقدرت راه رفتن نداشت واو در تمام کارها به او کمک می نمود وبه راستی حق پدری را به درستی به جای آورد.
ایشان ثابت نمود که شهادت لایق و زیبنده وی بوده است چراکه همیشه با خدا بود و ذکر خدارا هیچ وقت فراموش نمی کرد. ار همان سیزده سالگی نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع کرد.اعتقاد خاصی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت وبه گفته ی بازماندگانش همیشه اشعار و نوشته هایی که مربوط به محرم و صفر یا به طور کلی مربوط به اهل بیت (ع) می شد جمع آوری می کرد. به قران علاقه ی وافری داشت به طوری که در کودکی قرآن را نزد پدرش یاد گرفت و با قرآن مانوس گشت. در زمینه های قرآنی و اسلامی مطالعات زیادی داشت.
زمانی که مادر ایشان در قید حیات بود تعریف می کرد "حبیب علاقه ی زیادی به جبهه نشان می داد اما من مخالف این قضیه بودم. او چندین بار این مساله را تکرار کرده بود ولی هر بار از طرف من با مخالفت روبه رو می شد.سر انجام اصرار های وی مرا قانع کرد.هر بار که مانع می شدم از او چنین جوابی می شنیدم که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر از خون آنهاست.بالاخره با چند تن از دوستانش داوطلبانه از طرف بسیج عازم جبهه یحق علیه باطل شد تا این که در تاریخ 29/5/62 در جبههی زیبدات به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.
سجایای اخلاقی
شهید حبیب حاجی زاده اخلاقی وارسته داشت. درانجام فرایض دینی و واجبات کوتاهی نمی کرد و نسبت به آنها ارزش بسیاری قایل بود . در طول زندگی خداوند را فراموش نمی کرد و همیشه در کارهایش نام خداوند را زمزمه می نمود.
وی واجبات خود مانند نماز و روزه گرفتن را در سنین پایین شروع کرد. نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت (ع) به خصوص سرور و سالار شهیدان ارادتی خالصانه داشت . قرآن را با علاقه تلاوت می کرد. به پدر بیمار خود بسیار کمک مینمود و حق فرزند بر پدر را به خوبی به جای می آورد. زمانی که پدرش خانه نشین بود و قدرت و توانایی راه رفتن را نداشت او تمام کارهای پدر را از قبیل جابه جا کردن وی را انجام می داد. واو را در ادای فرایض دینی یاری می نمودند.
ایشان با وجود اینکه علاقه وافری به جبهه نشان می داد از سوی مادر خود با مخالفت روبه رو شد.این جوان رعنا مادر در جواب گفت که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر یا از انها بهتر است.
هنگام رفتن به جبهه خیلی خوشحال بود. داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه حق علیه باطل اعزام شد تا با نثار جان و خون خود انقلاب و اسلام را زنده نگه نگه دارد.
برای اینکه در راه خدا به فیض شهادت نایل آید بارها دست به دغا برداشت واز خداوند بزرگ درخواست شهادت نموده بود. خداوند نیز دعای وی را استجابت نمود واو را در صفوف شهیدان قرا ر داد .پاکی و اخلاص این جوان باعث شد تا خداوند ایشان
را مورد رحمت خود قرار دهد و وی را عطا فرمود که هر کس آرزوی چنین مقامی را دارد. امید واریم که ما از ادامه دهندگان راه آنها باشیم.
«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معناى شدت حرارت گرفته شده و به معناى
سوزانیدن مى باشد. [1] چون در این ماه گناهان انسان بخشیده مى شود، به این
ماه مبارک رمضان گفته اند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «انما سمى الرمضان لانه یرمض
الذنوب; [2] ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را مى
سوزاند.»
رمضان نام یکى از ماه هاى قمرى و تنها ماه قمرى است که نامش در قرآن آمده است.
در این ماه کتاب هاى آسمانى قرآن کریم، انجیل، تورات، صحف و زبور نازل شده است. [3]
این ماه در روایات اسلامى ماه خدا و میهمانى امت پیامبر اکرم(صلى الله علیه
وآله) خوانده شده و خداوند متعال از بندگان خود در این ماه در نهایت کرامت
و مهربانى پذیرایى مى کند; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
«ماه رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است، [4] هر
کس همه این ماه را روزه بگیرد بر خدا واجب است که همه گناهانش را ببخشد،
بقیه عمرش را تضمین کند و او را از تشنگى و عطش دردناک روز قیامت امان
دهد.» [5]
این ماه، در میان مسلمانان از احترام، اهمیت و جایگاه ویژه اى برخوردار و
ماه سلوک روحى آنان است و مؤمنان با مقدمه سازى و فراهم کردن زمینه هاى
معنوى در ماه هاى رجب و شعبان هر سال خود را براى ورود به این ماه شریف و
پربرکت آماده مى کنند، و با حلول این ماه با شور و اشتیاق و دادن اطعام و
افطارى به نیازمندان، شب زنده دارى و عبادت، تلاوت قرآن، دعا، استغفار،
دادن صدقه، روزه دارى و... روح و جان خود را از سرچشمه فیض الهى سیراب مى
کنند.
گرچه ذکر تمام فضائل ماه مبارک رمضان از حوصله این مقال خارج است; ولى پرداختن و ذکر برخى از فضائل آن از نظر قرآن و روایات اسلامى خالى از لطف نیست.
ماه مبارک رمضان به جهت نزول قرآن کریم در آن و ویژگى هاى منحصرى که
دارد در میان ماه هاى سال قمرى برترین است; قرآن کریم مى فرماید: «ماه
رمضان ماهى است که قرآن براى هدایت انسان ها در آن نازل شده است.» [6]
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) درباره ماه رمضان مى فرماید: «اى مردم!
ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى آورد، ماهى که نزد خدا از همه
ماه ها برتر و روزهایش بر همه روزها و شب هایش بر همه شب ها و ساعاتش بر
همه ساعات برتر است، ماهى است که شما در آن به میهمانى خدا دعوت شده و مورد
لطف او قرار گرفته اید، نفس هاى شما در آن تسبیح و خوابتان در آن عبادات،
عملتان در آن مقبول و دعایتان در آن مستجاب است.... بهترین ساعاتى است که
خداوند به بندگانش نظر رحمت مى کند... .» [7]
تمام کتب بزرگ آسمانى مانند: قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور، صحف در این ماه نازل شده است. حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «کل قرآن کریم در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم ماه رمضان نازل شد.» [8]
در ماه رمضان خداوند متعال توفیق روزه دارى را به بندگانش داده است; «پس هر که ماه [رمضان] را درک کرد، باید روزه بگیرد.» [9]
انسان افزون بر جنبه مادى و جسمى، داراى بُعد معنوى و روحى هم هست و هر
کدام در رسیدن به کمال مطلوب خود، برنامه هاى ویژه را نیاز دارند، یکى از
برنامه ها براى تقویت و رشد بُعد معنوى، تقوا و پرهیزگارى است; یعنى اگر
انسان بخواهد خودش را از جنبه معنوى رشد و پرورش دهد و به طهارت و کمال
مطلوب برسد، باید هواى نفس خود را مهار کند و موانع رشد را یکى پس از دیگرى
بر دارد و خود را سرگرم لذت ها و شهوات جسمى نکند. یکى از اعمالى که در
این راستا مؤثر و مفید است روزه دارى است، قرآن کریم مى فرماید: «... اى
افرادى که ایمان آورده اید! روز بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان
از شما نوشته شده، تا پرهیزگار شوید.» [10]
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: خداوند متعال فرموده: «روزه از من است و پاداش آن را من مى دهم.» [12]
حضرت فاطمه(علیها السلام) مى فرماید: «خداوند روزه را براى استوارى اخلاص، واجب فرمود.» [13]
امام على(علیه السلام) مى فرماید: «روزه روده را باریک مى کند گوشت را مى ریزد و از گرماى سوزان دوزخ دور مى گرداند.» [14]
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «روزه سپرى در برابر آتش است.» [15]
روزه دارى روح و روان و قلب و دل و نیز جسم را آرامش داده و باعث سلامتى روح و تندرستى جسم مى شود.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «روزه بگیرید تا سالم بمانید.»
باز مى فرماید: «معده خانه تمام دردها و امساک [روزه] بالاترین داروهاست.» [16]
حضرت امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «روزه و حج آرام بخش دلهاست.» [17]
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «خداوند بندگان مؤمن خود را به وسیله
نمازها و زکات و حدیث در روزه دارى روزه هاى واجب [رمضان] براى آرام کردن
اعضا و جوارح آنان، خشوع دیدگانش و فروتنى جان هایشان و خضوع دلهایشان حفظ
مى کنند.» [18]
امروزه در علم پزشکى و از نظر بهداشت و تندرستى نیز در جاى خود ثابت شده که
روزه دارى تأثیرهاى فراوانى بر آرامش روح و روان و سلامتى جسم و بدن دارد،
دفع چربى هاى مزاحم، تنظیم فشار، قند خون، و... نمونه آن است. [19]
امام على(علیه السلام) به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: یا
رسول الله! چه چیزى شیطان را از ما دور مى کند؟ پیامبرگرامى(صلى الله علیه
وآله) فرمود: روزه چهره او را سیاه مى کند و صدقه پشت او را مى شکند.» [20]
بنابراین، روزه مانع نفوذ شیطان هاى جنى و انسى شده و وسوسه هاى آنان را خنثى مى کند.
انسان روزه دار در هنگام گرسنگى و تشنگى، فقرا و بینوایان را یاد مى کند و در نتیجه به کمک آن ها مى شتابد. حضرت امام حسن عسگرى(علیه السلام) درباره علت وجوب روزه مى فرماید: «تا توانگر درد گرسنگى را بچشد و در نتیجه به نیازمند کمک کند.» [21]
حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره علت وجوب روزه مى فرماید: «تا مردم
رنج گرسنگى و تشنگى را بچشند و به نیازمندى خود در آخرت پى ببرند و روزه
دار بر اثر گرسنگى و تشنگى خاشع، متواضع و فروتن، مأجور، طالب رضا و ثواب
خدا و عارف و صابر باشد و بدین سبب مستحق ثواب شود،... روزه موجب خوددارى
از شهوات است، نیز تا روزه در دنیا نصیحت گر آنان باشد و ایشان را در راه
انجام تکالیفشان رام و ورزیده کند و راهنماى آنان در رسیدن به اجر باشد و
به اندازه سختى، تشنگى و گرسنگى که نیازمندان و مستمندان در دنیا مى چشند
پى ببرند و در نتیجه، حقوقى که خداوند در دارایى هایشان واجب فرموده است،
به ایشان بپردازند... .» [22]
و... .
شب قدر از شب هایى که برتر از هزار ماه است و فرشتگان در این شب به اذن
خدا فرود مى آیند و جمیع مقدرات بندگان را در طول سال تعیین مى کنند [23] و
وجود این شب در این ماه مبارک نعمت و موهبتى الهى بر امت پیامبر گرامى
اسلام(صلى الله علیه وآله) است و مقدرات یک سال انسان ها (حیات، مرگ، رزق
و...) براساس لیاقت ها و زمینه هایى که خود آنها به وجود آورده اند تعیین
مى شود و انسان در چنین شبى با تفکر و تدبر مى تواند به خود آید و اعمال یک
سال خود را ارزیابى کند و با فراهم آوردن زمینه مناسب بهترین سرنوشت را
براى خود رقم زند. [24]
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «تقدیر مقدرات در شب نوزدهم و
تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضاء آن در شب بیست و سوم است.» [25]
نظر به این که قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده و تلاوت آیات آن در این ماه فضیلت بسیارى دارد، در روایات اسلامى، از ماه رمضان به عنوان بهار قرآن یاد شده است; چنان که حضرت امام باقر(علیه السلام)مى فرماید: «هر چیزى بهارى دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.» [26]
بدیهى است فضائل و ثواب هایى که براى ماه مبارک رمضان و روزه دارى ذکر
شده و به برخى از آن ها اشاره شد، از آنِ کسانى است که حقیقت آن را درک
کنند و به محتواى آن عمل و در گفتار و کردار به کار گیرند و به آن ها جامه
عمل بپوشانند. چنان در روایات اسلامى براى روزه دارى آدابى ذکر شده و کسانى
که صرفاً تلاوت قرآن مى کنند، ولى به آیات و احکام آن عمل نمى کنند و یا
آن که از روزه دارى تنها رنج گرسنگى و تشنگى را مى کشند و بوسیله گناه،
تأثیر روزه را از بین مى برند و ماه مبارک رمضان و فضاى معنوى آن تأثیرى بر
اشخاصى بر جاى نمى گذارد، مورد نکوهش قرار گرفته اند.
چنان که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به زنى که با زبان روزه کنیز خود
را دشنام مى داد فرمود: چگونه روزه دارى و حال آن که کنیزت را دشنام مى
دهى؟! روزه فقط خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه خداوند آن را علاوه
بر این دو، مانع کارها و سخنان زشت که روزه را بى اثر مى کنند قرار داده
است، چه اندکند روزه داران و چه بسیارند کسانى که گرسنگى مى کشند.» [27]
حضرت امام سجاد(علیه السلام) در دعاى حلول ماه رمضان به درگاه خداوند عرض
مى کند: به وسیله روزه این ماه یاریمان ده تا اندام هاى خود را از معاصى تو
نگه داریم و آن ها را به کارهایى گیریم که خشنودى تو را فراهم آورد، تا با
گوش هایمان سخنان بیهوده نشنویم و با چشمانمان به دین لهو و لعب نشتابیم و
تا دستمانمان را به سوى حرام نگشاییم و با پاهایمان به سوى آن چه منع شده
ره نسپاریم و تا شکمهایمان جز آن چه را تو حلال کرده اى در خود جاى ندهد و
زبان هایمان جز به آن چه تو خبر داده اى و بیان فرموده اى گویا نشود... .»
[28]
بنابراین، در ماه مبارک باید تمام اعضا و جوارح را از حرام دور نگه داشت و
با اخلاص، توکل و توسل از اهل بیت(علیهم السلام) و عمل به دستورها و احکام
قرآن کریم و دورى از گناهان، انجام توبه نصوح و واقعى، عبادت، شب زنده
دارى، درک فضیلت شب قدر و... فضیلت ماه مبارک رمضان را درک کرد و از آن در
راستاى رسیدن به کمال حرکت کرد و باید در این ماه به گونه اى خودسازى کرد
که با اتمام ماه مبارک تأثیر و فواید آن در روح و جان افراد باقى باشد و
اثر آن تا ماه رمضان آینده سال بعد ماندگار باشد. [29]
ابوحمزه ثمالی در دوران امام سجاد(ع) شخصیتی مانند سلمان در زمان پیامبر اکرم(ص) بوده است . وی فردی مورد اعتماد و امانت دار بود و چهار نفر از امامان شیعه (امام سجاد، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم (ع) ) را ملاقات کرده بود.
ابوحمزه ثمالی یکی از اصحاب خاص امام سجاد(ع) بود که با ایشان انس خاصی داشت .
دعای شریف امام سجاد(ع) که طولانیترین دعای سحر ماه رمضان است، از طریق ابوحمزه روایت شده و به همین علت «دعای ابوحمزه ثمالی» نام گرفته است.
امام رضا علیهالسلام در مورد ابوحمزه ثمالی میفرماید: «ابوحمزه ثمالی در روزگار خود مانند لقمان حکیم بود. او به چهار نفر از ما(ائمه علیهم السلام) خدمت کرده است; علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد علیهم السلام و اندکی هم در عصر امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام.
در بعضی از عبارات از ابوحمزه به عنوان «سلمان عصر» تعبیر شده است.
ابوحمزه پنج پسر صالح داشت. سه نفر از فرزندان او: نوح، منصور و حمزه همراه زید بن علی بن الحسین علیهالسلام قیام کردند و علیه حکومت جبار امویان در کوفه دست به شورش زدند. در این قیام شیعیان کوفه با زید بیعت کردند.
دو فرزند دیگر ابوحمزه: علی و حسین در زمان امام کاظم علیهالسلام زنده بودند. آن دو در ردیف محدثین و فقهای شیعه قرار دارند و از امام ابوالحسن موسی الکاظم علیهالسلام و سایر ائمه علیهم السلام احادیث و روایاتی نقل کردهاند. (اعیان الشیعه، ج 4، ص 10 و نامه دانشوران،ج 1، ص 50.)
این محدث بلند پایه و فقیه نام آور شیعه در طول عمر با برکت خویش، آثار متعددی را به عرصه فرهنگ و دوستداران معارف شیعی عرضه کردهاند.
او احادیث بسیاری در موضوعات فقهی،تفسیری و عرفانی و در زمینههای آداب معاشرت، حقوق، اقتصاد اسلامی، حج، اصول دین و... را از ائمه علیهم السلام نقل کرده است.
شاخصترین آثار وی عبارت است از:
1 - «تفسیر قرآن کریم »: ابن ندیم در فهرست خویش از آن یاد کرده است. اخیراً کتاب به شکلی زیبا، توسط یکی از محققین محترم به زیور طبع آراسته گشته است.
2 - کتاب «نوادر»: موضوع آن حدیث است و حسن بن محبوب آن را از ابوحمزه نقل کرده است.
3 - کتاب «زهد»4 - رساله «حقوق امام زینالعابدین علیهالسلام »که در کتابهای آمالی و من لایحضره الفقیه آمده است.
5 - «دعای ابوحمزه ثمالی » که دارای عبارتهای عرفانی و ملکوتی و مورد توجه اهل نظر بوده و شرحهای متعددی بر آن نوشته شده است.
6 - سایر ادعیه و زیارات که زینت بخش صفحات کتب ادعیه میباشد.
آثار زرین ابوحمزه در کتابها و منابع مهم شیعه و سنی، در موضوعات گوناگون دیده میشود. (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 459 و قاموس الرجال، ج 2، ص 444.)
در دعای ابوحمزه ثمالی برخی اوصاف خدای تعالی آمده است و بیان شده که تمام عظمتها و تمام بزرگی از اوست؛ همچنین، در برخی فرازها به مسئله «روششناسی» شناخت خدا پرداخته شده است.
بخش نخست دعای ابوحمزه ثمالی، شامل درخواست برای عقوبت نشدن از جانب خداوند میشود .در 14 آیه از قرآن کریم به عقوبت خداوند و شدت عقاب الهی اشاره شده است.
از نگاه امام سجاد(ع) مکر خداوند نوعی مقابله به مثل است، انسان مکر میکند و خداوند مکر انسان را به او باز میگرداند.
سعی در فساد، خدعه، حیله ، تزویر و آراستن باطل به زیبائیها و مردم را به بدی سوق دادن از مصادیق مکر انسانی است.
امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی منشأ هرگونه خیری را درگاه الهی معرفی میکند و میفرمایند :هیچ چیز خیری نیست مگر اینکه، منشا اش پیشگاه خداوند باشد.
عبادات، روزه، نماز و هر کار خیری که انسان انجام میدهد به ذات خیر نیست، مگر اینکه برای خداوند باشد.
امام سجاد(ع) در دعای تعلیمی به ابوحمزه ثمالی، اینگونه بیان میکنند که خداوند متعالی کمال مطلق است و راه نجات مگر در نزد خداوند در هیچ جایی، پیدا نی شود.
هر انسان نیکوکار و طالب خصلتهای پسندیده بی نیاز از کمک خداوند نیست و تا خداوند کمکی نکند انسان نمیتواند کاری کند. بر همین اساس کسی که کار زشتی مرتکب میشود، نمیتواند از قدرت الهی فرار کند.
در فرازی از این دعا امام سجاد(ع) با بیان لفظ "این الخیر یا رب" به تفسیر مسئله خیر از دیدگاه اسلامی میپردازند.
قرآن کریم در آیه 273 سوره بقره خیر را تفسیر به حکمت کرده است.
خیر تنها روزه داری و اقامه نماز نیست، حسن تدبیر، خدمت به دیگران و باز کردن گره از کار مردم از مصادیق حکمت است.
چنین حکمتی که علم به قرآن و ترس از خداوند را نیز شامل میشود موجب میشود که انسان میان القای رحمانی و دعوت شیطانی تمایز قائل شود.
بسیاری از خوابهایی که ملاک قرار میگیرد و منشا خرافات و ترویج خرافه پرستی میشود ناشی از نداشتن حکمت و تفاوت قائل نشدن میان القائات رحمانی و دعوتهای شیطانی است.
شناخت خدای تعالی از دیگر معارف بخش آغازین دعای ابوحمزه ثمالی میباشد . در فرازهای ابتدایی این دعای شریف، توفیق الهی یکی از تأثیرگذارترین ابزار برای شناخت خداوند معرفی شده و از همین رو دعای شریف ابوحمزه مطرح کننده لطیفترین مباحث خداشناسی است.
در این بخش از دعای ابوحمزه ثمالی، امام زینالعابدین(ع) میفرمایند که؛ شناخت خدای تعالی از طریق خود خدای متعال است؛ بنابراین، شناخت پروردگار بدون عنایت خود او امکانپذیر نیست.
توحید و معرفت نسبت به پروردگار که شالوده دین است، بدون توجه خاص پروردگار به انسان برای شناخت و معرفت نسبت به ذات اقدس او امکان ندارد.
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا ﴿۹﴾ إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾ فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا ﴿۱۲﴾ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﴿۱۳﴾ وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿۱۴﴾ هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿۱۵﴾
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا ﴿۱۶﴾ وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا ﴿۱۷﴾ وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿۱۸﴾ وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا ﴿۱۹﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿۲۰﴾ وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا ﴿۲۱﴾ سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿۲۲﴾ وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾ وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿۲۵﴾ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾ (سوره کهف)
«آیا گمان میبری که (خواب چندین ساله) اصحاب کهف و رقیم در میان عجایب و غرایبِ (پراکنده در گسترهی هستی) ما چیزی شگفتانگیز است؟* (یادآور شو) آنگاه را که این جوانان به غار پناه بردند و (به درگاه خدا روی آوردند و) گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خود بهرهمند و راه نجاتی برایمان فراهم فرما.* پس (دعای ایشان را برآوردیم و پردههای خواب را) چندین سال بر گوشهایشان فرو افکندیم (و در امن و امان به خواب نازشان فرو بردیم). * پس از آن (سالهای سال به خواب ناز فرو رفتن، که انگار خواب مرگ است) ایشان را برانگیختیم (و بیدارشان کردیم) تا ببینیم کدامیک از آن دو گروه (یعنی آنان که میگفتند: روزی یا بخشی از یک روز را خوابیدهایم و آنان که میگفتند: خیر تنها خدا میداند که چهقدر خوابیدهاید) مدت ماندن خود را حساب کرده است (و زمان خوابیدن خویش را ضبط نموده است).* ما به دلهایشان قدرت و شهامت دادیم، آنگاه که به پا خواستند و (برای تجدید میعاد با آفریدگار خود در میان مردم فریاد برآوردند و) گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما هرگز غیر از او معبودی را نمیپرستیم. (اگر چنین بگوییم و کسی را جز او معبود بدانیم) در این صورت سخنی (گزاف) و دور از حقّ گفتهایم.* (سپس برخی از ایشان به برخی گفتند:) اینان، یعنی قوم، به جز الله معبودهایی را به خدایی گرفتهاند. (چه مردمان حقیری! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند؟ مگر عقل ندارند؟) ای کاش دلیل روشنی بر (خدیی) آنان ارائه میدادند! (مگر چنین چیزی ممکن است؟ هرگز! آنان چه ستمکارند) آخر چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ بندد (و با افترا انبازهایی به آفریدگار جهان نسبت دهد).* (برخی به برخی گفتند:) چون از این قوم میبرید و از چیزهایی که به جز خدا میپرستند، کنارهگیری میکنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغینشان جدا میسازید) سپس به غار پناهنده شوید (و آیین خود را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمت خویش را بر شما بگستراند و وسایل رفاه و رهایی شما را از این کار (مشکلی) که در پیش دارید، مهیا و آسان سازد.* (دهانهی غار رو به شمال گشوده شده بود و چون در نیمکرهی شمالی قرار داشت، نور آفتاب مستقیماً به درون آن نمیتابید، تو ای مخاطب! وقتی که به خورشید نگاه میکردی) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع به طرف راست غارشان میگرایید (که سوی مغرب است) و به هنگام غروب به طرف چپشان میگرایید (که سوی مشرق است) و خودشان در محل وسیع غار قرار داشتند (که وسط غار و فراخنای آن است و ایشان از تابش مستقیم آفتاب در امان بودند). این (چیزی که گذشت از) نشانههای (قدرت) خداست. خدا هر که را راهنمایی کند، راهیاب (واقعی) اوست و هر که را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمایی برای وی نخواهد یافت.* (ای مخاطب! اگر چنین میشد که به ایشان بنگری) در حالی که ایشان خفته بودند، انان را بیدار میانگاشتی، ما آنان را به راست و چپ میگرداندیم (و زیر و رو میکردیم تا اندامهایشان سالم بماند) و سگ ایشان بر آستانهی (غار) دستهای خود را (به حالت نگهبانی) دراز کرده بود. اگر بدیشان مینگریستی، از آنان میگریختی و سرتاپای تو از ترس و وحشت پر میشد.* همانگونه که (سیصد و نه سال آنان را خواباندیم) ایشان را (از خواب طولانی مرگ مانند) برانگیختیم و (بیدارشان کردیم) تا از یکدیگر (مدت خواب را) بپرسند. یکی از آنان گفت: (فکر میکنید) چه مدتی (در خواب) ماندهاید؟ (دستهای) گفتند: روزی یا بخشی از روز (در خواب بودهاید و دراین جا) ماندهاید. (یکی پیشنهاد کرد و گفت:) سکهی نقرهای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید و او را روانهی شهر کنید، تا (برود و) ببیند کدامین (فروشندهی) ایشان غذای پاکتری دارد، روزی و طعامی از آن بیاورد. اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچکس را از حال شما آگاه نسازد.* قطعاً اگر آنان (از شما آگاه) و بر شما دست یابند، شما را سنگساز میکنند و یا این که به آیین (بتپرستی) خود بر میگردانند و (در آن صورت در دنیا و آخرت) هرگز رستگار نمیگردید.* همانگونه (که آنان را به خواب طولانی فرو بردیم و از آن خواب عمیق بیدارشان نمودیم، مردمان شهر را) هم متوجه حالشان کردیم. بدانگاه که در میان خود در مورد رستاخیز کشمکش داشتند، بدانند که وعدهی خدا (دربارهی رستاخیز و زندگی دوباره) حق است و با این که بدون شک قیامت فرا میرسد. (در نتیجهی دیدن ایشان اهل شهر به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردند. سپس خداوند اصحاب کهف را به هنگام دیدار مردم از ایشان در میان غار میراند. مردمان دربارهی ایشان دو گروه شدند. (بعضی از آنان) گفتند: بر (در غار) ایشان دیواری درست میکنیم (تا کسی به غار نرود؛ چرا که نمیدانیم آنان مردهاند یا دوباره به خواب عمیق فرو رفتهاند) و پروردگارشان آگاهتر از (هر کسی به) وضع ایشان است. برخی دیگر که اکثریت داشتند، گفتند: بر (درغار) ایشان پرستشگاهی میسازیم.* (معاصران پیامبر دربارهی تعداد اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی) خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود. همهی اینها سخنان بدون دلیل است و (گروهی) خواهند گفت: هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود. (و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی سخن نخواهند گفت) بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر (از هر کسی) است. جز گروه کمی، تعدادشان را نمیداند. بنابراین دربارهی اصحاب کهف جز مجادلهی روشن (آرام با دیگران) پیش مگیر (چرا که مسألهی چندان مهمی نیست و ارزش دردسر ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیچکس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است).* دربارهی هیچ چیز (بدون مقترن کردن سخن به مشیت خدا) مگو که فردا آن را انجام میدهم.* مگر (این که بگویی:) اگر خدا بخواهد (فردا چنین و چنان کنم؛ چرا که تا ارادهی او نباشد، چیزی و کاری انجام نمیپذیرد) و چون دچار فراموشی شدی (و إن شاء الله را نگفتی، همین که به یادت آمد) پروردگار را به خاطر آور و (إن شاء الله را بگو تا گذشته را جبران کنی و همیشه دلت با خدا باشد، هنگامی که عزم انجام کاری کردی و آن را آویزهی مشیئت خدا نمودی) بگو: امید است پروردگارم مرا (به چیزی) رهنمود کند که از این (چیزی که مدنظر است، سودمندتر و) به خیر و صلاح نزدیکتر باشد.* اصحاب کهف مدّت سیصدونه سال در غارشان (در حال خواب) ماندند.* بگو: خداوند (از همگان) آگاهتر از مدتی است که اصحاب کهف (در غار زنده و در حال خواب) ماندند (و برایتان بیان گردید. لذا به گفتوگوهای مختلف دراین باره خاتمه دهید). تنها اوست که غیب آسمانها و زمین را میداند و (از مجموعهی جهان هستی و از جمله از مدّت ماندگاری اصحاب کهف با خبر است). شگفتا او چه بینا و شنواست! (او همه چیز را میبیند و میشنود! ساکنان آسمانها و زمین) به جز خدا برایشان سرپرستی نیست (که عهدهدار امور آنان شود) و در فرماندهی و قضاوت خود کسی را انباز نمیگرداند».
زندگی پرزرق و برق، بسیاری از مردمان را گول میزند و ایشان را نسبت به زندهشدن دوباره، غافل و بیباور میکند. درصورتی که کسانی چون اصحاب کهف یافته میشوند که در محیط پرزرق و برق جهان و در میان انواع ناز و نعمت، استقامت و پای مردی خود را در راه ایمان نشان میدهند و نیز حوادث بسیاری در جهان رخ میدهد که بیانگر از سرگرفتن حیات پس از خواب طولانی بوده که نوعی مرگ به شمار میرود. از جملهی این حوادث داستان اصحاب کهف است.
جوانانی که به پروردگار خویش ایمان داشتند
جریان و رخداد این قصه، مربوط به روزگاران طولانی و صدها سال (پیش) بود. با این وصف در طول تاریخ و در مبارزهی مداوم بین ایمان و کفر این داستان به شیوههای مختلف بیان شده است. امّا گذشته از همه چیز این امر به روشنی بیانگر قدرت بیانتهای پروردگار است و میان معجزهی الهی در دنیای بشری و حقیقت زنده کردن انسانها در روز رستاخیز و حضور در محضر پروردگار ارتباط ایجاد میکند.
در یکی از شهرها که مردمان آن همگی اهل ایمان و اطاعت و فرمانبرداری از همدیگر پیشی میگرفتند، کمکم نشانههای انحراف از راه مستقیم پدیدار گشت. بازار شیطان رونق گرفت و مردم از دستور پروردگار سرپیچی کردند و عوامل گمراهی آشکار شد. این در حالی بود که حاکم آن شهر خود سرکردهی کافران و گناهکاران بود. او در گناه و سرپیچی از دستورات پروردگار غرق شده بود. به این ترتیب وزیران و اطرافیانش نیز به همین شکل بودند. این بود که فساد عمومیت یافت و جهل و نادانی و ظلم و ستم همهی جامعه را فرا گرفت. تصویر و مجسمههای زیادی از جمله بتها که از سنگ و چوب ساخته شده بودند، در گوشه و کنار شهر برافراشته شده و نصب گردیدند، شیطان بر همهجا حکمفرما شد و صدای ایمان برای مدتها خاموش گشت. در این میان تنها عدهی اندکی از مردم این شهر برایمان خود به حق پابرجا مانده بودند و شیطان نتوانسته بود آنها را فریب دهد و در دریای گمراهی غرق نشده بودند. در میان این عده مجموعهای درخود احساس جرأت و شهامت کردند گرد و غبار تنبلی را از خود زدودند. به یاری خدا به پا خاستند و درمقابل باطل ایستادند. خداوند نیز آنان را درپناه خود گرفت و یاری کرد پس بر هدایتشان افزود و چشم حق بینشان را به نورخود بیناتر نمود و از جانب خود، آنان را تأیید فرمود.
پیوند دادن دلها
هنگامی که در مقابل ظلم و ستم و کفر قیام کردند، از هیچکس و هیچ چیزی و از سختیهای راه لحظهای به خود تردید نکردند؛ چون دلهایشان با خداوند مرتبط بود و در هر لحظه و هرجا از او نیرو و قوّت میگرفتند و آشکارا و بیپروا ایمانشان را ظاهر کردند و گفتند:
… فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … ﴿کهف/۱۴﴾
«… گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است…».
نه بتها و مجسمهها و شکلها و پیکرههایی که از سنگ و چوب ساخته شده است (شایستهی تعظیم و تسلیم شدن نیست). ای قوم ما! به راستی شما در گمراهی آشکاری هستید. ما در مقابل ستم سر فرود نمیآوریم و تسلیم انحراف نمیشویم.
شجاعانه و بیپروا فریادشان را به همه جا و همه کس در بازارها و اجتماعات مردم میگفتند و پیامشان را به همه میرساندند.
برخورد حاکم
با این حال اگر این جوانمردان بخواهند به دعوت خود، که دعوت به حق است، ادامه دهند و بخواهند که عقیدهی مردم را اصلاح نمایند، زمین زیرپای حاکم ستمگر به لرزه خواهد افتاد و تاج و تخت و حکومتش به خطر میافتد. به همین دلیل او عظمت کارشان و خطری را که برای او و قدرتش ایجاد میشد خوب درک کرده بود. این بود که به شدت درمقابل ایشان ایستاد و در سر راهشان کمین کرد. آنها را تهدید کرد که اگر دست از دعوتشان به سوی حق برندارند، زندگی و معاش آنان را به خطر خواهد انداخت.
پس از قومشان (که بر کفر بودند) دوری جستند و در مقابل ستمگران که بر خداوند دروغ میبستند، دست به افشاگری زدند و گفتند:
هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ﴿کهف/ ۱۵﴾
«(اینان یعنی قوم ما به جز الله معبودهایی را به خدایی گرفتهاند (چه مردمان حقیری! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند؟ مگرعقل ندارند) ای کاش دلیل روشنی بر (خدایی) آنان ارائه میدادند. (مگر چنین چیزی ممکن است؟ هرگز! آنان چه ستمکارند؟) آخر چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ بندد (و یا افترا، انبازهایی به آفریدگار جهان نسبت دهد)».
به سوی غار
از روی ناچاری و برای محافظت از دینشان و از جور ستمهای بیپایان پادشاه، به الهام خداوند پروردگار به غاری در دامنهی کوهی که در نزدیکی شهرشان بود، پناه بردند و سگشان نیز به آنان ملحق شد. به محض این که وارد غار شدند، احساس امنیت و آرامش کردند. آرامش و آسودگی بر آنان چیره گشت و خداوند رحمت خویش را برآنان مستولی ساخت. هرکدام در غار جایی برای خود انتخاب کرده و روی زمین دراز کشید و سگشان نیز بردهانهی غار نشست. به گونهای که همچون نگهبانی امین و وفادار مشغول پاسداری از درون غار بود.
غار و منتشر شدن رحمت
معمولاً درطبیعت غار محل استقرار جانوران وحشی و درنده و استراحتگاه خفاشان است. از درون غار، گازهای بدبو و مسموم کننده به مشام میرسد و جایگاه حشرات موذی میباشد. تاریکی درون غار ترس و وحشت را به دل انسانها میافکند.
با این حال این غار (که ما در این داستان در مورد آن صحبت میکنیم)، دقیقاً برعکس تمام غارهای معمولی است. این غارپر است از رحمت پروردگار غارنشینان (که همان جوان مردان با ایمان هستند)، در آن اصلاً احساس ترس و نگرانی نمیکنند. درون غار به نور خداوندی آن قدر روشن است که گویی زمینی صاف و هموار است و یک چهارم روز گذشته است و (آفتاب کاملا بر آن تابیده است). شاید حشرات موذی در درون غار به دستور پروردگار هر کدام در سوراخها و لانههای خود خزیدهاند و اصلاً هیچ تحرکی ندارند.
آرامش در درون غار
هنگامی که جوان مردان وارد غار شدند، هنگام عصر بود. با نزدیک شدن شب هنگام، یاران غار (اصحاب کهف) پس از خستگی احساس آرامش و راحتی و بعد از ترس و وحشت احساس اطمینان میکردند. از چشمانشان احساس آرامش مشخص بود. بعد از کمی استراحت و ماندن در غار کمکم خواب بر آنها چیره شد و به خوابی عمیق فرو رفتند.
… در روز بعد خورشد طلوع کرد و نور زیبایش همهجا را روشن کرده بود. هر جنبندهای به راه افتاد و به کار خویش مشغول شد، به جز یاران غار که در استراحت و خواب عمیق ماندند. خورشید در حرکت ظاهری خودش از مشرق به مغرب مسیر مشخصی دارد که از آن مسیر منحرف نمیشود و یک ذره در آن تغییر نمیکند.
ولی این امر در مورد یاران غار به امر پروردگار متفاوت بود. صبحگاهان هنگام طلوع خورشید، وقتی که نور آفتاب به دهانهی غار نزدیک میشد، به دستور پروردگار متعال از کنار آن میگذشت و به سوی سمت راست متمایل میگردید و رو به درون غار تابیدن نمیگرفت و هنگام غروب خوشید از سمت شمال نور ملایمی بر آنان در درون غار میتابید، بهگونهای که در آنان مؤثر نبود و آنان را اذیّت نمیکرد که باعث بیداری آنان از خواب گردد.
خوابگاه آنان در درون غار چالهای گودال مانند (و وسیع) بود. (و خودشان در محل وسیع از غار قرار داشتند) و در این چاله آنچنان احساس آرامش میکردند همچون کودکی در آغوش مهربان مادرش. این متمایل شدن نور خورشید نشانهای برقدرت خداوند متعال بود. انسان با ایمان همیشه در پناه خداوند است. نه میترسد و نه اندوهگین میشود. هیچگاه دلهره و اضطراب به خود راه نمیدهد و (در مقابل سختیها و مشکلات) تسلیم نمیشود.
اما انسان بیایمان و کافر همیشه در خطر است و هر لحظه احساس ناامنی میکند و چون او راه راست و هدایت را گم کرده و از راه باطل پیروی میکند، این از نشانههای (قدرت) خداست. خدا هر که را راهنمایی کند، راهیاب (واقعی) اوست و هر که را گمراه کند، هرگز سرپرست و راهنمایی برای او نخواهی یافت.
و روزها پشتسرهم میآمدند و ماهها و سالها تکرار میگشتند و آنان همچنان در خواب عمیق به سر میبردند. چشمانشان باز و حدقههایشان گشوده بود. نگاههایشان به یک سو اندوخته شده بود. گویی تیری است که به سوی هدف نشانهگیری شده است. اجسامشان ثابت و هیچگونه تحرکی نداشت. چنان مینمود که بیدارند، در حالی که خوابیده بودند. موی بدن و ریش و ناخنهایشان بلند شد و رنگ صورتهایشان تغییر کرد و نسبت به بعضی چیزهای دیگر زردتر مینمود، حال سگشان نیز چنین بود.
اگر کسی آنان را در این حال و وضع میدید، بلافاصه از دیدن این صحنه دلش پر از ترس و وحشت میشد و حتی لحظهای توان ایستادن و نگریستن به این منظره را نداشت و بیدرنگ پا به فرار میگذاشت. این در حالی بود که چرخش و حرکت آنان به چپ و راست و چرخیدن اجسامشان به اراده و خواست خداوند بود و آنان اصلاً احساسی نداشتند و نقشی را ایفا نمینمودند.
بیداری
این وضع بر اصحاب کهف دهها سال ادامه داشت. در حالی که آنان همچنان در خواب بودند. نسلهایی از زندگان مردند و نسلهای دیگرجایشان را گرفتند. آثار و نشانههای شهر از بین رفت و آثار و نشانههای دیگری به جای آنها ساخته شد. تخت پادشاهان واژگون شد و پادشاهان دیگری به جای آنان نشستند و سرزمین تغییر و تحول زیاد یافت و مثل این که به زمین دیگری تبدیل شده است. خداوند نسیم زندگی را دوباره در آنان دمید و آنان را زنده گردانید. پس از خواب عمیق بیدار شدند یکی چشمانش را میمالید، یکی دیگر خمیازه میکشید و آن یکی احساس سرسنگینی میکرد. در این میان یکی از آنان گفت: به نظر شما، چهقدر خوابیدهایم؟ احساس میکرد که خواب آنها طولانی بوده است. یکی از رفقایش که در کنارش بود، گفت: یک روز است که خوابیدهایم. بلافاصله احساس کرد که زیاد گفته است. گفت: یا قسمتی از روز را خوابیدهایم، اما وقتی که به موی سر و صورت و ناخنهایشان نگریستند، گفتند: پروردگار بهتر از هر کسی میداند که مدّت خواب چهقدر بوده است. به این ترتیب یقین یافتند که این وقایع (دراز شدن موی سر و صورت و ناخنها به این حدّ زیاد) باید خیلی بیشتر از زمانی باشد که آنها فکر میکنند، ولی آیا آنها همچنان در آن مقیاس زمانی دنیای خود بودند؟!
گرسنگی
وقتی که بیدار شدند، اولین احساسی که کردند، گرسنگی بود. ولی از چه راهی و از کجا غذا بیابند؟ آنان وقتی که از شهر خارج شدند، حکومت ستمگر آنها را تعقیب میکرد و در واقع از شرّ حکومت فاسد بود که فرار کردند و مردم آنها کورکورانه در جهل و نادانی بهسر میبردند. بنابراین آنان نمیتوانستند که با این وضعیت مقابله کنند و خود را آشکار سازند.
پس نشستند و به فکر چاره افتادند و شدت گرسنگی به حدی بود که میبایست هر چه سریعتر راه حلی بیابند. سپس از میان خود یکی را انتخاب کردند و سکهای طلا از سکههایی که به همراه داشتند، به او دادند و گفتند «مخفیانه و با احتیاط کامل وارد شهر شو و مواظب باش که کسی تو را نبیند و تو را نشناسند و تا جایی که امکان دارد از مأموران حکومتی و جاسوسن بپرهیز.»
پس برو مقداری غذای (پاکیزه) بخر تا به وسیلهی آن جلوی گرسنگی را بگیریم. هیچگاه هوشیاری خودت را از دست ندهی. چون اگر بفمند و تو را شناسایی کنند، به جا و مکان ما نیز پی میبرند و در نتیجه از نو دچار بلا و فتنه میشویم و آنها ما را دستگیر کرده یا سنگسار و یا زندانی میکنند و یا این که ما را وادار مینمایند که دین و آیین خود را رها سازیم و به آیین آنها درآییم که در هر دو صورت ما هرگز رستگار نخواهیم شد.
با خبر ساختن مردم از احوال خویش
فرستادهی آنها به سوی شهر آمد. قیافه و شکل او چه از نظر لباس و چه از نظر شکل ظاهری به نسبت مردم شهر بسیار متفاوت بود و از طرفی دیگر او وارد شهری شده بود که اصلا آن را ندیده بود و او در آن شهرغریب بود و کسی و جایی را نمیشناخت. همه چیز شهر از خیابانها و کوچهها و معابر گرفته تا مردمان آن و طرز لباس پوشیدنشان و حتی ظاهرشان برای و تازگی داشت.
همه چیز عوض شده بود. گویی از دنیایی دیگر آمده است. در خیابانها راه میرفت و از شدت ترس و وحشت نصیحتها و سفارشات دوستانش را فراموش کرده بود و راه میرفت بدون آنکه بداند به کجا میرود. تا این که یک دفعه به مغازهای رسید که در آنجا مواد خوراکی میفروختند. دست به جیبش برد و سکههای طلا را بیرون آورده و به فروشنده داد قبل از این که سخن بگوید چیز عجیبی رخ داد. فروشنده با دیدن سکههای طلا که همگی متعلق به دوران قدیم بودند، فریاد زد. با شنیدن فریاد فروشنده، مردم دور او جمع شدند و گمان کردند که این مرد با این قیافهی عجیب و غریب بر گنجی دست یافته است. وقتی زبان گشود تا سخن بگوید، از سخنان آنان نیز چیزی نمیفهمید و آنان نیز اصلا از او چیزی نمیفهمیدند. این بود که تجب مردم و او از همدیگر بیشتر شد و مردم بیشتر در مورد او کنجکاو شدند. یکدفعه (چاره را در این دید) که پا به فرار بگذارد. از میان جمعیت راهی برای خود باز کرد و به سوی دوستانش در غار فرار کرد و مردم نیز دواندوان او را تعقیب میکردند. جمعیت پیوسته بیشتر و بیشتر میشد. خبر همه جا پیچید، مردم شهر از بزرگ و کوچک، زن و مرد، پیر و جوان همه به سوی غار رفتند، وقتی خبربه حاکم رسید، دستور داد همراه سپاهی آنجا را محاصره کنند.
به راستی وعدهی خداوند حق است
مردم پیوسته دستهدسته به در غار میآمدند و به محض آمدن آنها، همگی دچار ترس و وحشت میگشتند. پس از این که همگی در ورودی غار جمع شدند در مورد ورود به غار دچار اختلاف شدند. در این فاصله یاران غارهمگی به رحمت خداوند پیوستند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند. هم مردم و هم نسلهای آینده متوجه یک حقیقت تاریخی گشتند و آن فرار عدهای از جوانان مؤمن اهل شهر در روز و پناهبردنشان به غار از ترس حاکمان کفر و ظلم و ستم آنان بود. این واقعه باعث شد که کسانی که در آن روز در دهانهی غار حضور یافتند، ایمانشان به قدرت و عظمت خداوند بیشتر گردد و به راستی خداوند هر آنچه را که در قبرها مدفون گشتهاند، زنده خواهد گردانید و وعدهی او وعدهای حق و راست است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ