دعای تحویل سال نو و اعمال عید نوروز


آیا دعای « یامقلب القلوب » از معصومین است ؟

یکی از آیین های ویژه هنگام گردش سال شمسی، خواندن « نیایش گردش سال» یا «دعای تحویل سال» است که خانواده های ایرانی با توجه به باورهای خود در این هنگام دعایی که به صورت رسمی در رسانه ها پخش می شود را می‌خوانند، دعای معروف «یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الا أحسن الحال» است.

 

در کتاب‌های مشهور ادعیه همچون «اقبال الا‌عمال» سید‌ابن‌طاووس و «مصباح المتهجد» شیخ طوسی اشاره‌‌ای به دعای تحویل سال نگردیده و این نشان می‌دهد چه در منابع اهل سنت و چه در منابع تشیع، سند روایی مورد اعتماد برای آن موجود نیست. اما علامه محمد باقر مجلسی(۱۰۳۷-۱۱۱ه.ق) در کتاب «زادالمعاد» در خصوص این دعا گزارش می‌کند که در کتب غیر مشهوره؛ روایت کرده‌اند که در وقت تحویل سال این دعا را بسیار بخوانید: یا مقلب‌القلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال، بعضی ذکر کرده‌اند، این دعا ۳۶۶ مرتبه گفته شود. بنابراین با توجه به این گزارش، دعای تحویل سال در دوره صفویه مرسوم و معمول بوده است

در هر حال جدای از این که دعای تحویل سال تا پیش از دوره صفویه چگونه بوده و این دعا در کدام یک از مآخذ حدیثی نقل شده است، نفس دعا یا قرائت قرآن یا حتی نمازگزاردن، هنگام تحویل سال نشان از اسلامی شدن نوروز دارد. حتی بعضی‌ها معتقدند عبارات دعای تحویل سال برگرفته از عبارات قرآنی یا احادیث و روایاتی است که در معتبرترین مآخذ شیعی نظیر «التهذیب» شیخ طوسی نقل شده است.

 

بنا بر نقل علامه مجلسی، این دعا در بعضی کتب چنین آمده است: «یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال.» و در روایت دیگر: «یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال ، حول حالنا الی احسن الحال.» ذکر شده است.

در این گزارش مجلسی تصریح دارد این دعا در «کتاب های غیر مشهور» ثبت و ضبط شده است، اما در کتب اربعه شیعه و کتاب های مشهور ادعیه نیامده است.

اگر چه بیشتر ترکیبات این دعا در قرآن سابقه ندارد و تنها شباهت هایی دیده می شود. ولی در متون معتبر عربی و کتب دینی، بعضی از این عبارت ها و مشابه آن ها آمده است که به ذکر چند مورد از آن ها بسنده می کنیم.

عبارت «مقلب القلوب و الابصار» با این مفهوم در قرآن سابقه ندارد و منظور از عبارت « یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار » نیز که یک بار در قرآن سوره نور آیه ۳۷ آمده ، منظور روز قیامت است و ارتباط مستقیمی به تحویل سال ندارد؛ البته در بعضی متون دینی دگرگونی طبیعت در فصول سال و زنده شدن طبیعت را به قیامت تشبیه کرده اند.

عبارت «یا مقلب القلوب و الابصار» در برخی احادیث که در مورد اذکار نوافل است آمده است، از جمله در کتاب إعلام الورى بأعلام الهدی شیخ طبرسی ، ص ۴۳۲، با عبارت «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک.» و نیز در مصباح المتهجد شیخ طوسی، ص ۱۳۲٫ در روایتی که مرحوم صدوق در « کمال الدین » ص ۳۵۳ از قول امام صادق علیه السلام آورده است .

 

سید بن طاووس نیز عبارتی دارند در کتاب « اقبال الاعمال » ج۱ ص ۲۹۴ : «فمنها ما وجدناها فی کتب أصحابنا رحمهم الله العتیقة ، وقد سقط منها أدعیة لیال ، وهو دعاء اللیلة الخامسة عشر : سبحان مقلب القلوب والأبصار ، سبحان مقلب اللیل والنهار».

عبارت « مدبر اللیل و النهار» نیز به این صورت و مفهوم در قرآن نیامده و عبارت قرآنی « یقدر اللیل و النهار» از سوره مزمل آیه ۲۰ ، به این عبارت « مدبر اللیل و النهار » شباهت دارد.

برخی احتمال می دهند، دعای تحویل سال از دوران صفوی با استفاده از ترکیبات عربی و یا الگو برداری از آن ها ساخته و پرداخته شده است. ولی این احتمال ضعیف است، چرا که این دعا در کتب قبل از مرحوم علامه مجلسی (یعنی قبل از صفوی) نیز بوده است . و لو اینکه آن کتب الآن در دسترس نیستند، ولی به لحاظ زمانی متقدم بر دوران صفویه بوده اند.

اگر چه صد در صد نمی توانیم، این دعا را به معصومین استناد دهیم، ولی محتوای آن هیچ منافاتی با معارف اهل بیت (ع) ندارد. البته قبول داریم که هر دعایی را نمی توان قبول کرد. در روایات هم آمده است، اهل بیت (ع) راهکاری برای شیعیان نشان می دادند تا آنها خودسرانه برخی ادعیه را نخوانند!

در بررسی ادعیه ای که در کتب روایی آمده است و شاید از لحاظ سند به ظاهر ضعیف هستند، قاعده ای به نام «تسامح ادله» در میان فقها می باشد و بسیاری از فقها، ادعیه ای را که مضامین والا دارند و با روایات و عقاید شیعه قابل اثبات هستند، بر اساس همین قاعده ، تصحیح می نمایند!

 

عمده در این دعا، مضمون دعایی آن است که منافاتی با تعالیم دینی ندارد، بلکه کاملا هم نیکوست، البته بحث سندی جای خود را دارد. دعاهای دیگری از این دست داریم که سند محکمی برای آنها ذکر نشده، اما به سبب مضامین عالیه ای که دارند مورد تایید علمای دین قرار گرفته اند، همانند مناجات شعبانیه که مرحوم امام خمینی سفارش زیادی بر خواندن آن دارند. در مورد دعای تحویل سال هم شاهد هستیم که هیچ یک از علما مخالفتی با آن نکرده و مقام معظم رهبری و امام خمینی‌(ره) در پیامهای نوروزی همواره آنرا می خواندند که این کار تایید بر صحت محتوایی این دعا می باشد.

—————————————————————

متن عربی دعای لحظه تحویل سال نو :

یا مقلب القلوب و الابصار . یا مدبر اللیل و النهار . یا محول الحول والاحوال . حول حالنا الی احسن الحال .

ترجمه و شرح دعای هنگام تحویل سال نو :
یکی از کانون‌های انقلاب انسانی، انقلاب در قلب است و یکی از عوامل دگرگون ساز قلب، خداوند متعال است، او می تواند عشق را تبدیل به نفرت و نفرت را تبدیل به عشق کند.

حجت‌السلام والمسلمین حسن عرفان از محققان و پژوهشگران حوزه علمیه قم درگفت و گوی تفصیلی با مرکز خبر حوزه، ابعاد و زوایای مفاهیم دعای تحویل سال شمسی را تشریح کرد.

دقت و تأمل در تفسیر و برداشت‌های این استاد خوش‌فکر حوزه، نگاه ملی به عید نوروز را به نگاه فراملّی و اسلامی تبدیل خواهد کرد و اینجاست که غرب باید در مقابل مکتب اسلامی ایران زانو بزند.

سوال : لطفاً ابتدا در خصوص سند دعای تحویل سال توضیح دهید، آیا در متون دینی این دعا ذکر شده است؟

این دعا را از دو جهت می شود خواند؛ اول از باب تساهل در ادله سنن و دوم از جهت مضامین دعا که مستند و مشروع می باشد، چراکه از یک سو ما قائل به تساهل در ادله سنن هستیم و از طرفی این دعا متن و محتوای بسیار بالایی دارد که جملات آن مستند به یک سند مروی در قرآن و روایت است و معقول و متین نیز می باشد و هیچ ناسازگاری با ادله عقلی و آموزه‌های دینی ندارد، بلکه پشتوانه عظیم متنی و معنایی دارد.

قسمت اول دعا، اشاره به دگرگونی قلب دارد، اهمیت انقلاب قلب در چیست؟

اولین جمله دعا این است: « یا مقلب القلوب » قلب به معنای دگرگون کردن است و از لحاظ ادبی مصدر است که اسم شده برای عضوی در بدن انسان، این عضو کانون گرایش‌ها و عواطف انسان‌هاست و به عبارتی دیگر، قلب کانون عشق و نفرت است، لذا نام او را قلب گذاشته اند، چون وارونه و دگرگون می شود؛ یعنی عشق تبدیل به نفرت و نفرت تبدیل به عشق می شود و اگر نهاد و قلب آدمی مالامال از عشق باشد، مهمترین عامل جاذبه است و اگر محل نفرت شد، مهمترین عامل گریز و تاریکی است.

این عوامل و عواطف گوناگون از مهمترین مسائل در زندگی ما هستند؛ پس یکی از کانون‌های انقلاب انسانی، انقلاب در قلب است و یکی از عوامل دگرگون ساز قلب، خداوند متعال است، او می تواند عشق را تبدیل به نفرت و نفرت را تبدیل به عشق کند از آیت الله العظمی بها الدینی، جمله معروف و درس آموزی نقل شده است که فرموده بودند: خدا باید مبدا میل را عوض کند.

چطور می شود اگر مبدأ میل آدمی عوض شد، خود او هم عوض می شود؟

یکی از اسارت‌های مهم آدمی؛ اسارت به عادت‌ها است؛ آیت الله العظمی حائری (ره) نقل کرده اند، یک شخصیت مسلمان از آسیای میانه که شیعه بود، در هنگام انقلاب کمونیست‌ها و بلشویک‌ها خودش را به حضرت آیت الله میرزای شیرازی رساند و پرسید که ما شیعیان در مقابل انقلاب بلشویک‌ها چه وظیفه ای داریم.

ایشان بشدت معتاد و دلبسته به چای پر رنگ بود و دفتر میرزای شیرازی نمی توانست ایشان را سیر کند؛ میهمان شخصی می شوند و به دلایلی به او چای نمی رسد و این شخص که اعتیاد شدیدی هم به چای داشته است، مضطر می شود و به حضرت عباس متوسل می‌شود، حضرت مبدا میل او را عوض می کند و عشق او به چایی را تبدیل به نفرت می کند .

من برای اینکه مطلب، آیت الله بها الدینی برای شما روشن‌تر شود، مثال دیگری می زنم؛ یکی از فعال ترین مساجد دنیا مسجد گوهرشاد است، گوهرشاد خانمی است که این بنای عظیم را بنا نهاد و با مدیریت خاصی آن را اداره می کرد در این بین، یکی از کارگران جوان عاشق او می شود و از اشتها می افتد و در آستانه مرگ قرار می گیرد؛ به گوهر شاد خبر می دهند، او می گوید، من با او ازدواج می کنم به شرطی که چهل روز در این مسجد اعتکاف داشته باشد؛ شخص عاشق به اعتکاف می پردازد و روز پایان اعتکاف، مبدا میل او تغییر پیدا می‌کند و عاشق خداوند می شود، یعنی عاشق مخلوق، عاشق خالق می شود، باز در اینجا مبدء میل تغییر پیدا کرده است .

* قلب در فرهنگ اسلام از چه جایگاهی برخوردار است؟

استاد محمد تقی جعفری می فرمودند: در تایخ ادبیات اسلامی ایران به دل و حالات گوناگون دل آنقدر توجه شده است که حدود ۳۰۰ پسوند و پیشوند برای آن در ادبیات فارسی شمرده شده، مانند سنگدل و دل رحم و این‌ها همه نشان از توجه به دل و فرآیند‌های مختلف آن می باشد و در قرآن کریم، هم بسیار به دل توجه شده است در قرآن غلیظ القلب داریم (آل عمران؛ ۱۵۹)؛ قلب قسی داریم (بقره؛ ۷۴)؛ قلب بیمار داریم (احزاب ۳۲)؛ قلب زنگ زده داریم (مطففین؛ ۱۴)؛ قلب مختوم داریم (بقره؛ ۷)؛ قلب مرعوب داریم (آل عمران؛ ۱۵۱)؛ قلب بدون فهم (اعراف ۱۷۹)؛ قلب رئوف داریم (حدید ۲۷)؛ قلب سلیم داریم، روزی که فرزندان بر آدمی فایده ندارد، مگر قلب سلیم (شعرا؛ ۸۹) بنابراین قلب سلیم، مهمترین توشه آخرت ماست که ما آن را ازخدا درخواست می کنیم؛ قلب مطمئن داریم (نحل؛ ۱۰۶) و غیر از واژه «قلب» کلمه «صدر» نیز محل توجه می باشد که آن هم مربوط به قلب است که موسی از خدا شرح صدر در خواست نمود (طه ۲۵) و باز در سوره انشراح، خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم‌(ص) می‌فرمایند: « الم نشرح لک صدرک» (انشراح؛ ۱) باز در قرآن آمده است؛ کسی را که هدایت کنینم شرح صدر به او می دهیم (انعام؛ ۱۲۵) باز در روایات ما آمده است که؛ « آلة الرئاسة سعة الصدر» (غرر الحکم کلمه ۷۸۲۵) و همه اینها به مقلب القلوب بودن خداوند بر می گردد.

* علت همراه شدن کلمه «ابصار» با «قلوب» در دعای تحویل سال چیست ؟

یکی دیگر از عوامل دگرگونی زندگی آدمی، بصیرت اوست؛ ما در این دعا می گوییم: «ای کسی که دگرگون می‌کنی قلب‌ها را و ای کسی که دگرگون، می کنی بصیرت‌ها را» یکی از بنیاد‌های تربیتی تغییر دیدگاه‌ها و جهان بینی‌هاست؛ اگر دیدگاه‌ها عوض شد، ما هم عوض می شویم، مثلا نوع نگاه ما به هستی از این موارد است که آیا این هستی خالقی دارد یا نه ؟ آیا این هستی را شامل طبیعت و ماورا طبیعت می دانیم یا نه ؟ آیا به این دنیا نگاه آلی می کنیم یا غایی؟

مثلا بصیرت علوی نسبت به دنیا چگونه بوده است، یک جا امیر المومنین می فرمایند « وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ » (نهج الباغه؛ حکمت ۲۳۶) این دنیا با همه زیبایی‌هایش در چشم من از استخوان لیسیده یک خوک در دست یک جزامی پست تر است باز در جای دیگر می فرماید این دنیای شما برای من از آب بینی یک بز پست تر است « لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز» (نهج البلاغه خطبه شقشقیه) و اگر کسی به دنیا اینگونه نگاهی داشت دیگر کسی برای رسیدن به این دنیا گناه نمی کند و عاشق غیر خدا نمی شود و.البته در این بینش نگاه به دنیا نگاه ابزاری است و تلاش؛ برای رسیدن به دنیا نیست، کما اینکه کسی به اندازه امیر المومنین(ع) آبادانی و سازندگی نداشت؛ یکی از دانشمندان خارجی می گوید: وقتی که علی‌(ع) به عراق آمد، چند هزار نخل در عراق بود ولی بعد از ورود حضرت به عراق، آمار آن از میلیون گذشت و باز یکی دیگر از دانشمندان خارجی می گوید: مبتکر آسیاب بادی در حجاز امیر المومنین بوده است و باز می گوید: حضرت شش جاده بزرگ را اصلاح کردند و.انسان با این بینش علوی کسل نمی شود بلکه عالم و عامل می شود .

* فراز دیگری از دعا یا مدبر اللیل و النهار است ،مقصود از تدبیر در این بخش چیست ؟

تدبیر شب و روز از امور مهمی است که توجه به آن موجب خداشناسی است، قرآن مجید در باره شب می فرماید «و جعلنا اللیل لباسا » (نباء آیه ۱۰)شب پوشش برای ماست و پوشش آرامش بخش است؛ پوشش ساتر است و عیب‌های آدمی را مخفی می کند و خدا شب را لباس قرار داده است، کما اینکه شب ساتر عیوب آدمی هم هست « و جعل النهار معاشا » (نباء آیه ۱۱) روز را محور فعالیت‌ها اقتصادی و معیشت آدمی قرار داد و همه این‌ها به نور مربوط می شود و خداوند این نور را در خورشید قرار داد، اگر نور نبود، معیشتی هم نبود، یکی از دانشمندان غربی می گوید: اگر نور خورشید نبود بشر برای اداره زندگی روزانه اش، باید هزاران هزار میلیارد دلار مصرف می کرد تا فقط ساعتی از نور خورشید را بدست آورد

در تدبیر «لیل و نهار» نظم عجیبی وجود دارد، توجه به آن موجب خداشناسی است، این نظام کیهانی چنان منظم است که قابل محاسبه دقیق است و می‌شود ثانیه و دقیقه کسوف و خسوف را محاسبه کرد همه این‌ها دلیل بر وجود خدای حکیم و قدیر است .

* مقصود از «یا محول الحول و الاحوال» چیست و چه معنایی را القاء می‌کند؟

دنیا محل تحول است و تحول مادی یکی از تحولات است، سال سپری می شود و بهار آغاز می شود و این تحویل و تحول در طبیعت صورت می گیرد و مردگی زمین تبدیل به حیات می شود و سردی تبدیل و تحویل به اعتدال می شود؛ بعضی از تحولات در قلمرو زندگی آدمی است، مثلا اگر زندگی مدرن شود، تحول در ابزار زندگی بشر ایجاد می شود و اگر در کشوری، انقلاب اقتصادی محقق شود تحول در نظام اقتصادی آدمی صورت می گیرد و هکذا در تحولات سیاسی و مسائل دیگر، اما در این دعا که تحول را از خدا می خواهیم منظور؛ تحول در خود انسان است و این تحول در کانون تحول او صورت می گیرد که قلب آدمی و کانون عواطف است و عقل کانون بینش‌هاست و اگر این دو عوض شد، انسان هم عوض می شود .

این دعا، انقلاب انسانی را مطرح می کند و انقلاب انسانی مهمترین دستاورد انبیا و ائمه‌(ع) است، اینکه پیامبر فرمود: «عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (مستدرک‏الوسائل ج: ۱۱ ص: ۱۸۷) و باز امیر المومنین درباره هدف بعثت می فرماید: «ِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول » (نهج البلاغه خطبه اول) یعنی گنج‌های خرد را زنده کند و استخراج کند و اگر این انقلاب صورت گیرد، بشر خوشبخت است و اگر انقلاب سیاسی و اقتصادی و اتفاق بیفتد و انقلاب در درون خود بشر صورت نگیرد، برای او هیچ دستاورد دیگری نخواهد داشت؛ برای نمونه مهندسی ژاپن آنقدر پیشرفت داشته است که در درجه بالای زلزله تلفات بسیار اندکی ایجاد می‌کند و این صنعت در اوج است و با این حال دولت ژاپن سالانه ۳۲ میلیارد دلار صرف هزینه جلوگیری از خودکشی مردم می کند، چرا مردم ژاپن باید چنین کنند، حتی من کتابی دیدم با عنوان «ده راه آسان خودکشی» ؟! دولت ژاپن بر اساس آزادی‌های فردی که در جامعه وجود دارد برای جلوگیری از انتشار این کتاب نمی‌توانست اقدام کند، لذا این کتاب منتشر شد و آمار خودکشی را هم بالا برد، ما متوجه این نکته می شویم که این مانیفست دموکراسی چقدر نارس است و نکته مهم این است که چرا ژاپنی‌ها با این تکنولوژی بالا، خودکشی می کنند ؟ پاسخ این است که علم و صنعت خوشبختی آور نیست.

یکی از حالت‌هایی که خدا به ما می هد حالت رضایت است؛ رضایت دربرابر بلا، محققینی که در بم بوده اند گفتند: بعد از این مصیبت عظیم، حتی یک نفر خودکشی نکرده است؛ و علت این است که در اینجا انقلاب انسانی نسبی شکل گرفته است و در آنجا انقلاب صنعتی شکل گرفته است.

* چگونه اگر حالات درونی تغییر کند، منش انسان نیز عوض می‌شود ؟

حالات‌ درونی از مهمترین عوامل شکل دهی به منش ما هستند، حالات‌ ما منش‌های ما را می سازند، برای توضیح، مطلبی را نقل می کنم؛ «آیت اله میرزا محمد حسین غروی اصفهانی» یکی از اشراف زادگان بودند، در اوایل طلبگی تسبیح بسیار قیمتی داشتند، روزی در دست او رشته تسبیح باز شد و دانه‌های قیمتی بر زمین ریخت، او ابا کرد آنها را جمع کند و کسر شان خود می دانستند، اما بعد‌ها که بزرگترین فقیه و فیلسوف زمانه شده بود، وقتی سیب زمینی و پیازی در دامن داشت و بر زمین ریخت، ایشان به راحتی آنها را جمع می کند، اگر حالات انسانی عوض شد، منش انسان هم تغییر پیدا می کند.

* سنت‌ها در اعیاد یادآور چه مسئله‌ای هستند؟

این سنت‌ها نماد هویت ملی و مذهبی ماست، سنت باید دارای سه ویژگی باشد، اول اینکه بنیاد و ریشه آن سنت معلوم باشد، ثانیاً باید معقول باشد، یعنی دلیل عقلی در پی آن باشد، مثلا سنت خانه تکانی؛ سنت آشتی و صلح در ایام عید؛ سنت دید و بازدید، همه این‌ها پشتوانه دینی و عقلانی دارد، اما سنت‌هایی مثل از بالای آتش پریدن اصلا معقول نیست؛ این همه آسیب دیدگی برای سنتی که ریشه عقلانی ندارد اصلا صحیح نیست همچنین ما مسلمانیم و باید ببینیم این سنت مشروع هست یا نه ؟

سنن ما در ایام عید اکثراً معلوم و معقول و مورد تایید اسلام است، اما بعضی سنت‌ها اینگونه نیستند که باید از آنها پرهیز کرد.

* راهکار زدودن خرافت در زندگی بشر چیست ؟

علت عمده خرافات‌ بخاطر نقد نکردن سنت‌هاست اینکه حضرت عیسی فرمودند: « قَالَ الْمَسِیحُ ع خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کُونُوا نُقَّادَ الْکَلَامِ فَکَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ کَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِکَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ » (بحارالأنوار ج: ۲ ص: ۹۶)

حضرت مسیح (عیسى بن مریم، علیه السّلام) فرموده :

(سخن) حقّ و راست و درست را از اهل باطل و نادرست (مردم نادان) فرا گیرید، و (سخن) باطل و نادرست را از اهل حقّ (مردم دانا) فرا نگیرید (مانند صرّاف و جداکننده پول خوب را از بد) نقّاد کلام باشید یعنى سخن خوب را از بد جدا سازید (زیرا) بسا ضلالت و گمراهى که با آیه‏اى (کلامى) از کتاب خدا (که به پیغمبران فرو فرستاده) زینت داده شده و آراسته گردد، چنان که درهم (پول نقره قدیم) مسی را به آب نقره زینت می‌دهند، نگاه بسوى آن درهم (بآن درهمى که از نقره خالص و پاکیزه ساخته شده) یکسان است، و بینایان (صرّافها) به آن آگاهانند».

منبع : حوزه نیوز

———————————-

متن دعای تحویل سال :

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

ترجمه و معنی فارسی دعای تحویل سال :

ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ها * ای مدبر شب و روز * ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال

تفسیر دعای تحویل سال نو :

«یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»
قلب و بصیرت قلبی، از مؤلفه‌های مهم معنوی در مسیر کمال انسان است که در قرآن کریم و روایات ناب اسلامی تأکید بسیاری بر آن شده است. قلب سرچشمه تمامی جوشش‌های و خیزش‌های وجود آدمی است.

«یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ»
انسان، به تصریح قرآنی «إنی جاعل فی الارض خلیفة»،‌ جانشین خدا بر روی زمین است و این شایستگی را دارد که مرآت تمام‌نمای ربوبی و مجلای ظهور و بروز اسما و صفات الهی شود. یکی از اسمای حق تعالی «مدبّر» است که پروردگار عالمیان به وسیله آن، به تدبیر روز و شب یا تدبیر نظام زمین و آسمان و به طور کلی، نظام خلقت می‌پردازد. انسان نیز باید خویشتن را متخلق به اخلاق الهی نماید و تدبیرگر روز و شب خویش باشد.

«یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ»
«
حَول» در دعای عید نوروز، به معنای «سال» است و «احوال» جمع حال، به معنای طبیعت و ضمیر یا تغییر و دگرگونی وضعیت انسان است. از این رو، خداوند تغییر دهنده سال و یا دگرگون کننده طبیعت مربوط به مخلوقات است و این صیرورت و تحول در مسیر رشد و کمال موجودات، لازمه امر زندگی و حیات است. در این دعای شریف از درگاه ربوبی می‌خواهیم که طبیعت وجود ما را به بهترین و نیکوترین طبیعت‌ها تبدیل کند و این تغییر باطنی یا ظاهری وجودی ما را همسو با تغییر و دگرگونی طبیعت ظاهری، در مسیر شکوفایی و بالندگی قرار دهد.

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال . عید از عود گرفته شده و در لغت به معنای بازگشتن است . دگرگونی سال جدید و بازگشت بهار نو و نوروز، عیدهایی چون عید فطر را تداعی می کند . مسلمان روزه دار پس از یک ماه عبادت روزی را که غبار از فطرت توحیدی اش زدوده شده به فطرت توحید بازگشته است، عید می گیرد . البته مراتب این بازگشت در افراد گوناگون فرق می کند . دعای تحویل سال هم با جملاتی کوتاه همین مسیر را پیش پای انسان می گشاید . مقلب القلوب و الابصار پروردگار است که قلب ها را به سمت کمال دگرگون می سازد و چشم ها را به سوی خود می دوزد . قلب ها چون کرات دگرگون می شوند; ولی پس از دگرگونی، باید استواری یابند; زیرا در ادعیه وارد شده است: «و ثبت قلوبنا علی دینک; قلب های ما را بر دین خود ثابت بدار .» اگر قلوب دگرگون شدند و سپس بر دین الاهی استوار گردیدند، ابصار نیز چنین می شوند ; زیرا ابصار فرمانبردار قلوبند . شاید از این رو اول قلوب و سپس ابصار ذکر شده است . «یا مدبر اللیل و نهار» لیل و نهار نماد ظلمت و نورند . اگر او شب و روز را تدبیر می کند، ظلمت و نور را هم می آفریند . پس فقط او می تواند چنان تدبیر کند که پرده ظلمت از روی دل کنار رود و نور معرفتش بر آینه قلب بتابد . در آیه دویست و پنجاه و هفتم سوره بقره می فرماید: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و . . . ; خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند; آن ها را از ظلمت ها به سوی نور بیرون می برد .» محول سال و حال او است . قرین بودن تحویل سال با تحویل حال نکته ای در خور اهمیت است که کم تر به آن التفات می شود . آن قدر که تحویل سال و رسوم آن خود نمایی می کند، تحویل حال جلوه ای ندارد و در پشت پرده غفلت هیچ انگاشته شده است; راستی چرا در این دعای پر معنا و تنبه بخش، به هنگام تحویل سال، تحویل حال به احسن حال در خواست می شود؟ به نظر می رسد، برای آن است که ابتدا احسن الحال را بفهمیم و سپس در راه تحقق آن گام نهیم؟ تفسیر این احسن الحال را باید در عمق آن دعا یافت که، «اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک; خدایا، بدی حال ما را به خوبی حال خود تغییر ده .» درباره ذات اقدس الاهی، احسن بودن حال بی معنا است; زیرا تفضیل حالی بر حال دیگر، فقدان و وجدان و تبدیل و تبدل می طلبد و ذات اقدس الاهی از آن پیراسته است . برتری حالی بر حال دیگر درباره ما انسان ها کاملا درست می نماید . کمال ما انسان ها در همین است که سوء حال را به حسن حال و حسن حال را به احسن حال تبدیل کنیم . حسن حال الاهی به معنای وجود تمام کمالات به نحو اتم و اکمل در ذات اقدس الاهی است . احسن الحال بودن برای ما یعنی رسیدن به تمام آن کمالات به قدر ظرفیت وجودی مان; زیرا ما حالی احسن و برتر از آن نداریم . تحویل حال به احسن الحال همان تغییر سوء حال انسان به حسن حال الاهی است; و این تغییر وقتی تحقق می یابد که:

۱ . از پلیدی گناه رهایی یابیم، زیرا بدترین حال انسان و پست ترین مقام آدم هنگامی است که در باتلاق گناه فرو می رود .

۲ . انجام واجبات را چون چراغی فرا راه خود قرار دهیم تا ما را به سوی حسن حال الاهی رهنمون شود .

۳ . زنگار صفات پلید را از آینه دل بزداییم تا سوء حال ما به حسن حال نگار تبدیل شود . از این رو، یکی از اعمال عید نوروز، روزه گرفتن است تا انسان خود را در راستای رسیدن به احسن حال، یعنی وصول به حسن حال الاهی، قرار دهد و به اخلاق الله متخلق سازد .

منبع : سایت سمت خدا

آیه های 271 تا 286 سوره بقره

 (آیه 271)- در این آیه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است مى‏فرماید: «اگر انفاقها را آشکار کنید، چیز خوبى است، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید براى شما بهتر است» (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).

در بعضى احادیث تصریح شده که انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 244

 و اما انفاقهاى مستحب، بهتر است مخفیانه انجام گیرد. «و بخشى از گناهان شما را مى‏پوشاند (و در پرتو این کار بخشوده خواهید شد) و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است» (وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).

 (آیه 272)

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمین انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.

تفسیر:

انفاق بر غیر مسلمانان؟- در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است، مى‏فرماید: «هدایت آنها (بطور اجبار) بر تو نیست» (لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ).

بنابراین، ترک انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحیح نمى‏باشد. این سخن گر چه خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مى‏شود.

سپس مى‏افزاید: «ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مى‏کند» (وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).

و بعد از این یاد آورى، به ادامه بحث فواید انفاق در راه خدا مى‏پردازد و مى‏گوید: «آنچه را از خوبیها انفاق کنید براى خودتان است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ). «ولى جز براى خدا انفاق نکنید» (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ).

و در آخرین جمله باز به عنوان تأکید بیشتر مى‏فرماید: «و آنچه را از خوبیها انفاق مى‏کنید به شما تحویل داده مى‏شود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).

یعنى گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصرى مى‏برید، بلکه تمام آنچه انفاق مى‏کنید بطور کامل به شما باز مى‏گرداند، آن هم در روزى که شدیدا به آن نیازمندید، بنابراین همیشه در انفاقهاى خود کاملا دست و دل باز باشید.

البته نباید تصور کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا نیز به سود شماست هم از جنبه مادى و هم از جنبه معنوى!

 (آیه 273)

شأن نزول:

از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که: «این آیه در باره                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 245

 اصحاب «صفّه» نازل شده است (اصحاب صفّه در حدود چهار صد نفر از مسلمانان مکّه و اطراف مدینه بودند که هیچ منزلگاهى براى سکونت نداشتند از این جهت در مسجد پیامبر سکنى گزیده بودند) ولى چون اقامت آنها در مسجد با شؤون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفّه (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود از کمکهاى ممکن مضایقه نکنند، آنها هم چنین کردند.

تفسیر:

بهترین مورد انفاق- در این آیه بهترین مواردى که انفاق در آنجا باید صورت گیرد، بیان شده است، و آن کسانى هستند که داراى صفات سه گانه‏اى که در این آیه آمده است باشند در بیان اولین صفت مى‏فرماید: انفاق شما مخصوصا «باید براى کسانى باشد که در راه خدا، محصور شده‏اند» (لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ).

یعنى کسانى که به خاطر اشتغال به مسأله جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و یادگیرى فنون جنگى از تلاش براى معاش و تأمین هزینه زندگى بازمانده‏اند.

سپس براى تأکید مى‏افزاید: «همانها که نمى‏توانند سفرى کنند» و سرمایه‏اى به دست آورند (لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ).

و در دومین توصیف از آنان، مى‏فرماید: «کسانى که افراد نادان و بى‏اطلاع آنها را از شدت عفاف، غنى مى‏پندارند» (یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).

ولى این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند. لذا مى‏افزاید: «آنها را از چهره‏هایشان مى‏شناسى» (تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ).

یعنى در چهره‏هایشان نشانه‏هایى از رنجهاى درونى وجود دارد که براى افراد فهمیده آشکار است. آرى! «رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سرّ درون».

و در سومین توصیف، مى‏فرماید: آنها چنان بزرگوارند که «هرگز چیزى با اصرار از مردم نمى‏خواهند» (لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً).

معمول نیازمندان عادى اصرار در سؤال است ولى آنها یک نیازمند عادى نیستند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 246

 و در پایان آیه، باز همگان را به انفاق از هر گونه خیرات خصوصا به افرادى که داراى عزت نفس و طبع بلندند تشویق کرده، مى‏فرماید: «و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).

سؤال کردن بدون حاجت حرام است-

یکى از گناهان بزرگ تکدى و سؤال و تقاضاى از مردم بدون نیاز است، و در روایات متعددى از این کار، نکوهش شده. در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: لا تحلّ الصّدقة لغنىّ:

 «صدقات براى افراد بى‏نیاز حرام است».

 (آیه 274)

شأن نزول:

در احادیث بسیارى آمده است که این آیه در باره على علیه السّلام نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشکارا و درهمى را نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد.

تفسیر:

انفاق به هر شکل و صورت- باز در این آیه سخن از مسأله دیگرى در ارتباط با انفاق در راه خداست و آن کیفیات مختلف و متنوع انفاق است، مى‏فرماید: «آنها که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مى‏کنند پاداششان نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

ناگفته پیداست که انتخاب این روشهاى مختلف، رعایت شرایط بهتر براى انفاق است. یعنى انفاق کنندگان باید در انفاق خود به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگیرند.

ممکن است مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار (در آیه) اشاره به این باشد که مخفى بودن انفاق بهتر است، هر چند در همه حال و به هر شکل، نباید انفاق فراموش شود.

مسلما چیزى که نزد پروردگار است چیز کم یا کم‏ارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنایات پروردگار خواهد داشت.

سپس مى‏افزاید: «نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مى‏شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 247

 زیرا مى‏دانند در مقابل چیزى که از دست داده‏اند به مراتب بیشتر از فضل پروردگار و از برکات فردى و اجتماعى آن در این جهان و آن جهان بهره‏مند خواهند شد.

 (آیه 275)- بلاى رباخوارى! به دنبال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمایت از نیازمندان در این آیه و دو آیه بعد، از مسأله رباخوارى که درست بر ضد انفاق و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و طغیان اشراف بود، سخن مى‏گوید. نخست در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم مى‏سازد، مى‏فرماید: «کسانى که ربا مى‏خورند، بر نمى‏خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده» و نمى‏تواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مى‏خورد و گاه بر مى‏خیزد (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ).

آرى! رباخواران که قیامشان در دنیا بى‏رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با «ثروت اندوزى جنون آمیز» است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور مى‏شوند.

سپس به گوشه‏اى از منطق رباخواران اشاره کرده مى‏فرماید: «این به خاطر آن است که آنها گفتند: بیع هم مانند ربا است» و تفاوتى میان این دو نیست. (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا).

یعنى: هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام مى‏شود، ولى قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: چگونه این دو ممکن است یکسان باشد «حال آن که خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام» (وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا).

مسلما این تفاوت، دلیل و فلسفه‏اى داشته که خداوند حکیم به خاطر آن چنین حکمى را صادر کرده است، و عدم توضیح بیشتر قرآن در این باره شاید به خاطر وضوح آن بوده است.

سپس راه را به روى توبه‏کاران باز گشوده، مى‏فرماید: «هر کس اندرز الهى به او رسد و (از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق (قبل از حکم تحریم ربا) به دست آورده مال او است و کار او به خدا واگذار مى‏شود» و گذشته او را خدا خواهد بخشید (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 248

 «اما کسانى که (به خیره سرى ادامه دهند و) باز گردند (و این گناه را همچنان ادامه دهند) آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى‏مانند» (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ). به این ترتیب رباخوارى مستمر و دائم سبب مى‏شود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.

 (آیه 276)- در این آیه مقایسه‏اى بین ربا و انفاق در راه خدا مى‏کند، مى‏فرماید: «خداوند ربا را نابود مى‏کند و صدقات را افزایش مى‏دهد» (یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ).

سپس مى‏افزاید: «و خداوند هیچ انسان بسیار ناسپاس گنهکار را (که آن همه برکات انفاق را فراموش کرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مى‏رود) دوست نمى‏دارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ).

جمله فوق مى‏گوید: رباخواران نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهاى عمومى شکر نعمتى که خداوند به آنها ارزانى داشته به جاى نمى‏آورند بلکه آن را وسیله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى‏دهند و طبیعى است که خدا چنین کسانى را دوست نمى‏دارد.

 (آیه 277)- در این آیه سخن از گروه با ایمانى مى‏گوید که درست نقطه مقابل ربا خوارانند، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و زکات را پرداختند اجر و پاداششان نزد خداست، نه ترسى بر آنان است و نه غمگین مى‏شوند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

در برابر رباخواران ناسپاس و گنهکار، کسانى که در پرتو ایمان، خود پرستى را ترک گفته و عواطف فطرى خود را زنده کرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار و برپاداشتن نماز، به کمک و حمایت نیازمندان مى‏شتابند و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتى و به دنبال آن هزار گونه جنایت جلوگیرى مى‏کنند پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهره‏مند مى‏شوند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 249

 طبیعى است دیگر، عوامل اضطراب و دلهره براى این دسته به وجود نمى‏آید خطرى که در راه سرمایه‏داران مفت‏خوار بود و لعن و نفرینهایى که به دنبال آن نثار آنها مى‏شد براى این دسته نیست.

 (آیه 278)

شأن نزول:

پس از نزول آیه ربا «خالد بن ولید» خدمت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حاضر شده عرضه داشت: پدرم چون با «طائفه ثقیف» معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نکرده بود وصیت کرده است مبلغى از سودهاى اموال او که هنوز پرداخت نشده است تحویل بگیرم آیا این عمل براى من جائز است؟ این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از این کار نهى کرد.

تفسیر:

رباخوارى یک گناه بى‏نظیر- در این آیه خداوند افراد با ایمان را مخاطب قرار داده و براى تأکید بیشتر در مسأله تحریم ربا مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا بپرهیزید و آنچه از ربا باقى مانده رها کنید اگر ایمان دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

جالب این که: آیه فوق هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده است و در واقع تأکیدى است بر این معنى که رباخوارى با روح ایمان سازگار نیست.

 (آیه 279)- در این آیه لحن سخن را تغییر داده و پس از اندرزهایى که در آیات پیشین گذشت با شدت با رباخواران برخورد کرده هشدار مى‏دهد که اگر به کار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند و به مکیدن خون مردم محروم مشغول باشند، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگیرد، مى‏فرماید: «اگر چنین نمى‏کنید بدانید با جنگ با خدا و رسول او رو برو خواهید بود» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

این همان جنگى است که طبق قانون فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ «1» «با گروهى که متجاوز است پیکار کنید تا به فرمان خدا گردن نهد» انجام مى‏گیرد.

در هر حال از آیه بالا برمى‏آید که حکومت اسلامى مى‏تواند با توسل به زور

__________________________________________________

 (1) سوره حجرات آیه 9.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 250

جلو رباخوارى را بگیرد. سپس مى‏افزاید: اگر توبه کنید سرمایه‏هاى شما از آن شما است نه ستم مى‏کنید، و نه ستم بر شما مى‏شود» (وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).

یعنى اگر توبه کنید و دستگاه رباخوارى را بر چینید حق دارید سرمایه‏هاى اصلى خود را که در دست مردم دارید (به استثناى سود) از آنها جمع آورى کنید و این قانون کاملا عادلانه است زیرا که هم از ستم کردن شما بر دیگران جلوگیرى مى‏کند و هم از ستم وارد شدن بر شما، و در این صورت نه ظالم خواهید بود و نه مظلوم.

جمله لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ در حقیقت یک شعار وسیع پرمایه اسلامى است که مى‏گوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگرى بپرهیزند از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند اصولا اگر ستمکش نباشد ستمگر کمتر پیدا مى‏شود!

 (آیه 280)- در این آیه مى‏فرماید: «اگر (بدهکار) داراى سختى و گرفتارى باشد او را تا هنگام توانایى مهلت دهید» (وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ).

در این جا یکى از حقوق بدهکاران را بیان مى‏فرماید که اگر آنها از پرداختن اصل بدهى خود (نه سود) نیز عاجز باشند، نه تنها نباید به رسم جاهلیت سود مضاعفى بر آنها بست و آنها را تحت فشار قرار داد، بلکه باید براى پرداختن اصل بدهى نیز به آنها مهلت داده شود و این یک قانون کلى در باره تمام بدهکاران است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و (چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشید براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

این در واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است، این یک مسأله اخلاقى و انسانى است که بحث حقوقى سابق را تکمیل مى‏کند و احساس کینه توزى و انتقام را به محبت و صمیمیت مبدل مى‏سازد.

 (آیه 281)- در این آیه با یک هشدار شدید، مسأله ربا را پایان مى‏دهد و مى‏فرماید: «از روزى بپرهیزید که در آن به سوى خدا باز مى‏گردید» (وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ). «سپس به هر کس آنچه را انجام داده باز پس داده مى‏شود» (ثُمَّ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 251

 تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ)

. «و به آنها ستمى نخواهد شد» بلکه هر چه مى‏بینند نتیجه اعمال خودشان است (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).

جالب توجه این که در تفاسیر نقل شده که این آیه آخرین آیه‏اى است که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و با توجه به مضمون آن این موضوع هیچ بعید به نظر نمى‏رسد.

 «رباخوارى» از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحیه وام گیرنده به جا مى‏گذارد و کینه او را در دل خودش مى‏یابد و پیوند تعاون و همکارى اجتماعى را بین افراد و ملتها سست مى‏کند.

در روایات اسلامى در مورد تحریم ربا مى‏خوانیم: هشام بن سالم مى‏گوید، امام صادق علیه السّلام فرمودند: انّما حرّم اللّه عزّ و جلّ الرّبوا لکیلا یمتنع النّاس من اصطناع المعروف: «خداوند ربا را حرام کرده تا مردم از کار نیک امتناع نورزند» «1».

 (آیه 282)- تنظیم اسناد تجارى در طولانى‏ترین آیه قرآن.

بعد از بیان احکامى که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخوارى بود در این آیه که طولانى‏ترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان کرده تا سرمایه‏ها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.

در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است. 1- در نخستین حکم مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ).

ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مى‏شود و هم تعیین مدت براى وامها. همچنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایى مى‏شود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل مى‏شود.

__________________________________________________

 (1) براى شرح بیشتر در باره زیانهاى رباخوارى به کتاب «خطوط اساسى اقتصاد اسلامى» نوشته آیة اللّه مکارم شیرازى مراجعه فرمائید.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 252

2 و 3- سپس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفین سالم بماند، مى‏افزاید: «باید نویسنده‏اى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).

بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.

4- «کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).

یعنى به پاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالى کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.

5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).

6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).

7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).

بنابراین در مورد سه طایفه، «ولى» باید املاء کند، کسانى که سفیه‏اند و نمى‏توانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانه‏اند یا از نظر فکرى ضعیفند و کم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانى که توانایى املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.

از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مى‏شود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقل‏ها و همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 253

 8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).

9- سپس اضافه مى‏کند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).

10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ).

یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.

12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).

13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).

از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده مى‏شود.

14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مى‏توانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏).

زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.

15- یکى دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند» (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).

بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار، واجب است.

16- بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مى‏کند که در قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مى‏فرماید:

 «و از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 254

 (وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى‏ أَجَلِهِ).

سپس مى‏افزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیم‏تر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است» (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلَّا تَرْتابُوا).

در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مى‏دهد که اسناد تنظیم شده مى‏تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.

17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مى‏فرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).

18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات احتمالى آینده را مى‏گیرد لذا مى‏فرماید: «هنگامى که خرید و فروش (نقدى) مى‏کنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).

19- در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مى‏فرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).

 «که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).

و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مى‏کند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).

و سپس یاد آورى مى‏نماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعلیم مى‏دهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ).

قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مى‏رساند که تقوا و پرهیزگارى و خدا پرستى اثر عمیقى در آگاهى و روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 255

 «و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مى‏دارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).

 (آیه 283)- تکمیلى بر بحث گذشته. این آیه در حقیقت با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مسأله تنظیم اسناد تجارى مکمل آیه قبل است، و آنها عبارتند از: 1- «هر گاه در سفر بودید و نویسنده‏اى نیافتید (تا اسناد معامله را براى شما تنظیم کند و قرار داد را بنویسد) گروگان بگیرید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ).

البته در وطن نیز اگر دسترسى به تنظیم‏کننده سند نباشد اکتفا کردن به گروگان مانعى ندارد.

2- گروگان حتما باید قبض شود و در اختیار طلبکار قرار گیرد تا اثر اطمینان‏بخشى را داشته باشد، لذا مى‏فرماید: فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ گروگان گرفته شده.

3- سپس به عنوان یک استثناء در احکام فوق مى‏فرماید: «اگر بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر اطمینان داشته باشد (مى‏تواند بدون نوشتن سند و رهن با او معامله کند و امانت خویش را به او بسپارد) در این صورت کسى که امین شمرده شده است باید امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدایى که پروردگار اوست بپرهیزد» (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ).

قابل توجه این که در اینجا طلب طلبکار به عنوان یک امانت، ذکر شده که خیانت در آن، گناه بزرگى است.

4- سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است» (وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ).

بنابراین کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظفند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند.

و از آنجا که کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن، به وسیله دل و روح انجام مى‏شود آن را به عنوان یک گناه قلبى معرفى کرده و مى‏گوید: «کسى که چنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 256

 کند قلب او گناهکار است» و باز در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر نسبت به حفظ امانت و اداى حقوق یکدیگر و عدم کتمان شهادت هشدار داده مى‏فرماید:

 «خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهید داناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر به اداى شهادت است و چه کسى نیست، و نیز ممکن است مردم ندانند در آن جا که اسناد و گروگانى وجود ندارد، چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است، ولى خداوند همه اینها را مى‏داند و هر کس را طبق اعمالش جزا مى‏دهد.

 (آیه 284)- همه چیز از آن اوست! این آیه در حقیقت آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل مى‏کند مى‏گوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و (به همین دلیل) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان کنید خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى‏کند» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ).

 «سپس هر کس را که بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق ببیند) مجازات مى‏کند» (فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ).

یعنى تصور نکنید اعمالى همچون کتمان شهادت و گناهان قلبى دیگر بر او مخفى مى‏ماند کسى که حاکم بر جهان هستى و زمین و آسمان است، هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند بر هر چیز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

هم آگاهى دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قادر است لیاقتها و شایستگیها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.

 (آیه 285)

شأن نزول:

هنگامى که آیه سابق نازل شد که اگر چیزى در دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند حساب آن را مى‏رسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مى‏گفتند: هیچ کس از ما خالى از وسوسه‏هاى باطنى و خطورات قلبى نیست و همین معنى را خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند). آیه نازل شد و راه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 257

 و رسم ایمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت.

تفسیر:

راه و رسم ایمان- سوره بقره با بیان بخشى از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنى که در این آیه و آیه بعد مى‏باشد نیز پایان مى‏یابد و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.

به هر حال قرآن مى‏فرماید: «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده» (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ).

و این امتیازات انبیاى الهى است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچ گونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشته‏اند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه استقامت و پایمردى داشتند.

سپس مى‏افزاید: «مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وى همگى ایمان آورده‏اند (و مى‏گویند) ما در میان پیامبران او هیچ گونه فرقى نمى‏گذاریم» و به همگى ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).

سپس مى‏افزاید که مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز «گفتند: ما شنیدیم (و فهمیدیم) و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوى توست» (وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).

به این ترتیب ایمان به مبدء و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مى‏گردد.

 (آیه 286)- این آیه مى‏گوید: «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى‏کند» (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مى‏گردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏یابد.

سپس مى‏افزاید: «هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است» (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 258

 آیه فوق با این بیان مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مى‏سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از این قبیل خط بطلان مى‏کشد.

و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است و هر کس مسؤول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مى‏کند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند نخست مى‏گوید: «پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).

بنابراین فراموشکاریهایى که زاییده سهل‏انگارى است قابل مجازات است.

آنها چون مى‏دانند مسؤول اعمال خویشند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و کسى که لطف خاصى در پرورش آنان دارد مى‏خوانند و مى‏گویند:

زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست ما مى‏کوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته مى‏گوید: «پروردگارا! بار سنگین بر دوش ما قرار مده آن چنانکه بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادى» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).

در سومین درخواست مى‏گویند: «پروردگارا! مجازاتهایى که طاقت تحمل آن را نداریم براى ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).

این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهاى طاقت فرسا یا مجازاتهاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.

و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مى‏گویند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).

و بالأخره در هفتمین و آخرین درخواست مى‏گویند: «تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).

و به این ترتیب تقاضاهاى آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى‏گردد، و این تقاضایى است بسیار جامع.

پایان سوره بقره‏

 

آیه های 251 تا 270 سوره بقره

(آیه 251)- به یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در این آیه مى‏فرماید: «آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت واداشتند» (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ).

 «و داود (جوان کم سن و سال و نیرومند شجاعى که در لشگر طالوت بود) جالوت را کشت» (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ).

این جوان با فلاخنى که در دست داشت، یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شد و در آن فرو نشست و فریادى کشید و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند، گویا خداوند مى‏خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشگرى انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده‏اى آن هم با یک سلاح ظاهرا بى‏ارزش، از پاى در مى‏آید! سپس مى‏افزاید: «خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه مى‏خواست به او تعلیم داد» (وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ).

گر چه در این آیه تصریح نشده که این داود همان داود، پیامبر بزرگ بنى اسرائیل، پدر سلیمان است ولى جمله فوق نشان مى‏دهد که او به مقام نبوت رسید.

و در پایان آیه به یک قانون کلى اشاره فرموده مى‏گوید: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند سراسر روى زمین فاسد مى‏شود، ولى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 226

 خداوند نسبت به تمام جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ).

این آیات، بشارت است براى مؤمنان که در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوتها و جباران قرار مى‏گیرند در انتظار نصرت و پیروزى الهى باشند.

 (آیه 252)- این آیه اشاره به داستانهاى متعددى است که در آیات گذشته در باره بنى اسرائیل بیان شده است که هر کدام نشانه‏اى از قدرت و عظمت پروردگار است و پاک از هر گونه خرافه و افسانه و اساطیر بر پیامبر نازل گردیده و در آن مى‏فرماید: «اینها آیات خداست که به حق بر تو مى‏خوانیم و تو از رسولان هستى» (تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).

آغاز جزء سوم قرآن مجید

ادامه سوره بقره‏

 (آیه 253)- نقش پیامبران در زندگى انسانها! این آیه اشاره‏اى به درجات انبیاء و مراتب آنها و گوشه‏اى از رسالت آنها در جامعه انسانى مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى دادیم» (تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).

تعبیر به فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ به روشنى مى‏رساند که همه پیامبران الهى با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام یکسان نبودند.

سپس به ویژگى بعضى از آنان پرداخته مى‏فرماید: «بعضى از آنان را خدا با او سخن گفت» (مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ).

و منظور از آن موسى (ع) است که به «کلیم اللّه» معروف شده است.

سپس مى‏افزاید: «و درجات بعضى را بالا برد» (وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ). که نمونه کامل آن پیامبر گرامى اسلام است که آیینش کاملترین و آخرین آیینها بود، و یا منظور از آن بعضى از پیامبران پیشین مانند ابراهیم و امثال اوست.

سپس به سراغ امتیاز حضرت مسیح (ع) رفته مى‏فرماید: «ما به عیسى بن مریم نشانه‏هاى روشن دادیم، و او را با روح القدس تأیید کردیم» (وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 227

 مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)

.

نشانه‏هاى روشن، اشاره به معجزاتى مانند شفاى بیماران غیر قابل علاج و احیاى مردگان، و معارف عالى دینى است. و منظور از روح القدس پیک وحى خداوند یعنى جبرئیل، یا نیروى مرموز معنوى خاصى است که در اولیاء اللّه با تفاوتهایى وجود دارد.

در ادامه آیه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیاء کرده مى‏فرماید:

 «اگر خدا مى‏خواست کسانى که بعد از آنان بودند، پس از آن که آن همه نشانه‏هاى روشن براى آنان آمد، به جنگ و ستیز با یکدیگر نمى‏پرداختند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ).

یعنى اگر خدا مى‏خواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، ولى سنت الهى بر این بوده و هست که مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.

ولى آنها از آزادى خود سوء استفاده کردند «و راه اختلاف پیمودند» (وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا). در حقیقت اختلافات میان پیروان راستین و حقیقى مذاهب نبوده بلکه «میان» پیروان و «مخالفان» مذهب صورت گرفته است. «پس بعضى از آنها ایمان آوردند و بعضى کافر شدند» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ).

بار دیگر تأکید مى‏کند که این کار براى خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات آنها را بگیرد، زیرا «اگر خدا مى‏خواست هرگز آنها با یکدیگر جنگ نمى‏کردند ولى خداوند آن را که اراده کرده (و بر طبق حکمت و هماهنگ با هدف آفرینش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است) به جا مى‏آورد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).

بدون شک گروهى از این آزادى نتیجه منفى مى‏گیرند ولى در مجموع وجود آزادى از مهمترین ارکان تکامل انسان است، زیرا تکامل اجبارى تکامل محسوب نمى‏شود.

(آیه 254)- انفاق یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت! در این آیه روى سخن را به مسلمانان کرده و به یکى از وظایفى که سبب                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 228

 وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعى و جهاد مى‏شود اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ).

از تهدیدى که در ذیل آیه آمده استفاده مى‏شود منظور، انفاق واجب یعنى زکات است.

سپس مى‏افزاید: امروز که توانایى دارید انفاق کنید «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه خرید و فروش در آن است و نه رابطه دوستى و نه شفاعت» (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «کافران همان ظالمانند» (وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

اشاره به این که آنها که انفاق و زکات را ترک مى‏کنند هم به خویشتن ستم روا مى‏دارند و هم به دیگران.

 «کفر» در اینجا به معنى سر پیچى و گناه و تخلف از دستور خداست.

 (آیه 255)- «آیة الکرسى» یکى از مهمترین آیات قرآن! در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که از ابىّ بن کعب سؤال کرد و فرمود: کدام آیه برترین آیه کتاب اللّه است؟ عرض کرد: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسى که جان محمد صلّى اللّه علیه و آله در دست اوست این آیه داراى دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهى تسبیح و تقدیس خدا مى‏گویند.

در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «هر کس آیة الکرسى را یکبار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا، و هزار امر ناخوشایند از آخرت را از او برطرف مى‏کند که آسانترین ناخوشایند دنیا، فقر، و آسانترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است».

تفسیر:

ابتدا از ذات اقدس الهى و مسأله توحید و اسماء حسنى و صفات او شروع مى‏کند مى‏فرماید: «خداوند هیچ معبودى جز او نیست» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

 «اللَّهُ» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 229

 و جلال و جمال است.

سپس مى‏افزاید: «خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند» (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).

بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا که حیاتش عین ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است. لذا پس از مدتى مى‏میرند! اما در خداوند چنین نیست چنانکه در آیه 58 سوره فرقان مى‏خوانیم: «توکل بر ذات زنده‏اى کن که هرگز نمى‏میرد».

سپس در ادامه آیه مى‏افزاید: «هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمى‏گیرد» و لحظه‏اى از تدبیر جهان غافل نمى‏شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).

 «سِنَةٌ» خوابى است که به چشم عارض مى‏شود، اما وقتى عمیقتر شد و به قلب عارض شد «نَوْمٌ» گفته مى‏شود. این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظه‏اى قطع نمى‏گردد.

سپس به مالکیت مطّلقه خداوند اشاره کرده مى‏فرماید: «براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

و این پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حىّ و قیوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.

ناگفته پیداست توجه به این صفت که همه چیز مال خداست اثر تربیتى مهمى در انسانها دارد زیرا هنگامى که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده بطور مسلم انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز مى‏دارد.

در ششمین توصیف مى‏فرماید: «کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ).

در واقع با یک استفهام انکارى مى‏گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمى‏تواند در پیشگاه او شفاعت کند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 230

 در باره «شفاعت» در ذیل آیه 48 سوره بقره بحث کردیم.

در هفتمین توصیف مى‏فرماید: «آنچه را پیش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مى‏داند و از گذشته و آینده آنان آگاه است» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

و به این ترتیب پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است پس هر کار- حتى شفاعت- باید به اذن او باشد.

در هشتمین توصیف، مى‏فرماید: «آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند» و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است. (وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).

و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بى‏پایان اوست.

از جمله فوق دو نکته دیگر نیز استفاده مى‏شود: نخست این که هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحیه خداست.

دیگر این که خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى‏خواهد قرار دهد.

در نهمین و دهمین توصیف مى‏فرماید: «کرسى (حکومت) او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست» (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).

به این ترتیب حکومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و کرسى علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد و چیزى از قلمرو حکومت و نفوذ علم او بیرون نیست.

حتى از پاره‏اى از روایات استفاده مى‏شود که کرسى به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است چنانکه از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «آسمانها و زمین در برابر کرسى همچون حلقه انگشترى است در وسط یک بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه‏اى است در وسط یک بیابان».

البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از این معنى پرده بردارد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 231

 و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف مى‏گوید: «و اوست بلند مقام و با عظمت» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).

و خداوندى که عظیم و بزرگ است و بى‏نهایت هیچ کارى براى او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى‏خبر نمى‏گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.

قابل توجه این که آیة الکرسى بر خلاف آنچه مشهور و معروف است همین یک آیه بیشتر نیست.

 (آیه 256)

شأن نزول:

مردى از اهل مدینه به نام «ابو حصین» دو پسر داشت برخى از بازرگانانى که به مدینه کالا وارد مى‏کردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنها هم سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.

 «ابو حصین» از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا مى‏تواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که:

 «در گرایش به مذهب اجبار و اکراهى نیست».

تفسیر:

آیة الکرسى در واقع مجموعه‏اى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل مى‏دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست در این آیه مى‏فرماید: «در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است» (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).

این آیه پاسخ دندانشکنى است به آنها که تصور مى‏کنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.

سپس به عنوان یک نتیجه گیرى از جمله گذشته مى‏افزاید: «پس کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 232

 و در پایان مى‏فرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

اشاره به این که مسأله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مى‏گویند یا در جلسات خصوصى و نهانى، همه را مى‏شنود.

 (آیه 257)- با اشاره‏اى که در مسأله ایمان و کفر در آیه قبل آمده بود در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مى‏کند، مى‏فرماید:

 «خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند» (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا).

و در پرتو این ولایت و رهبرى «آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى‏سازد» (یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

سپس مى‏افزاید: «اما کسانى که کافر شدند، اولیاء آنها طاغوت (بت و شیطان و افراد جبار و منحرف) هستند که آنها را از نور به سوى ظلمتها بیرون مى‏برند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).

به همین دلیل «آنها اهل آتشند و براى همیشه در آن خواهند بود» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 (آیه 258)- ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود! به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایى پروردگار و گمراهى کافران بر اثر پیروى از طاغوت سخن مى‏گفت خداوند چند نمونه ذکر مى‏کند که یکى از آنها نمونه روشنى است که در این آیه آمده و آن گفتگو و محاجّه ابراهیم قهرمان بت شکن با جبار زمان خود، نمرود است، مى‏فرماید: «آیا ندیدى (آگاهى ندارى) از کسى که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ).

و در یک جمله اشاره به انگیزه اصلى این محاجه مى‏کند و مى‏گوید: «بخاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود» و بر اثر کمى ظرفیت از باده کبر و غرور، سرمست شده بود (أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ).

و چه بسیارند کسانى که در حال عادى، انسانهاى معتدل، سربه راه، مؤمن و بیدارند اما هنگامى که به مال و مقام و نوایى برسند همه چیز را به دست فراموشى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 233

 مى‏سپارند و مهمترین مقدسات را زیر پا مى‏نهند! و در ادامه مى‏افزاید: در آن هنگام که از ابراهیم (ع) پرسید خداى تو کیست که به سوى او دعوت مى‏کنى؟ «ابراهیم گفت: همان کسى که زنده مى‏کند و مى‏میراند» (إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).

در حقیقت ابراهیم (ع) بزرگترین شاهکار آفرینش یعنى قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.

ولى نمرود جبار، راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و براى اغفال مردم و اطرافیان خود «گفت من نیز زنده مى‏کنم و مى‏میرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ).

ولى ابراهیم (ع) براى خنثى کردن این توطئه، دست به استدلال دیگرى زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند، «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را (از افق مشرق) مى‏آورد (اگر تو راست مى‏گویى که حاکم بر جهان هستى مى‏باشى) خورشید را از طرف مغرب بیاور»! (قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).

اینجا بود که «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ).

آرى! «خداوند قوم ظالم را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).

و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم (ع) سخنى بگوید.

 (آیه 259)- در این آیه سرگذشت یکى دیگر از انبیاء پیشین بیان شده، که مشتمل بر شواهد زنده‏اى بر مسائل معاد است.

آیه اشاره به سرگذشت کسى مى‏کند که در اثناى سفر خود در حالى که بر مرکبى سوار بود و مقدارى آشامیدنى و خوراکى همراه داشت از کنار یک آبادى گذشت در حالى که به شکل وحشتناکى در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسیده ساکنان آن به چشم مى‏خورد هنگامى که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده مى‏کند؟ شرح بیشتر این ماجرا را از                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 234

 زبان قرآن بشنویم. مى‏فرماید: «یا همانند کسى که از کنار یک آبادى عبور مى‏کرد در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده بود، او از روى تعجب با خود) گفت: چگونه خدا اینها را بعد از مرگ زنده مى‏کند»! (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).

در ادامه مى‏فرماید: «خداوند او را یکصد سال میراند، سپس او را زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز، فرمود (نه) بلکه یکصد سال درنگ کردى» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).

سپس براى این که آن پیامبر، اطمینان بیشترى به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنى و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهى بیفکند که اولى کاملا سالم مانده بود و دومى به کلى متلاشى شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند، و هم قدرت خدا را بر نگهدارى هر چه اراده داشته باشد، مى‏فرماید: به او گفته شد «پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت (که همراه داشتى ببین که با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته» (فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ).

بنابراین، خدایى که مى‏تواند غذا و نوشیدنى تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال اول نگهدارد، زنده کردن مردگان براى او مشکل نیست، زیرا ادامه حیات چنین غذاى فاسد شدنى که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانى ساده‏تر از زنده کردن مردگان نیست.

 

سپس مى‏افزاید: «ولى نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشى شده براى این که اطمینان به زندگى پس از مرگ پیدا کنى) و تو را نشانه‏اى براى مردم قرار دهیم» آن را زنده مى‏سازیم (وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ).

به هر حال در تکمیل همین مسأله مى‏افزاید: «به استخوانها نگاه کن (که از مرکب سواریت باقى مانده) و ببین چگونه آنها را بر مى‏داریم و به هم پیوند مى‏دهیم                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 235

 و گوشت بر آن مى‏پوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً).

و در پایان آیه مى‏فرماید: «هنگامى که با مشاهده این نشانه‏هاى واضح (همه چیز) براى او روشن شد گفت: مى‏دانم که خدا بر هر کارى قادر است» (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

در باره این که او کدامیک از پیامبران بوده مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام این موضوع تأیید شده است.

 (آیه 260)- صحنه دیگرى از معاد در این دنیا! به دنبال داستان عزیر در مورد معاد داستان دیگرى از ابراهیم (ع) در اینجا مطرح شده است، و آن این که:

روزى ابراهیم (ع) از کنار دریایى مى‏گذشت مردارى را دید که در کنار دریا افتاده، در حالى که مقدارى از آن داخل آب و مقدارى دیگر در خشکى قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى از دو سو آن را طعمه خود قرار داده‏اند، این منظره ابراهیم را به فکر مسأله‏اى انداخت که همه مى‏خواهند چگونگى آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. چنانکه قرآن مى‏گوید: «بخاطر بیاور، هنگامى را که ابراهیم (ع) گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى‏کنى» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى‏).

او مى‏خواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قویتر کند، به همین دلیل در ادامه این سخن، هنگامى که خداوند «فرمود: آیا ایمان نیاورده‏اى؟» (قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ).

او در جواب عرض کرد: «آرى، ایمان آوردم ولى مى‏خواهم قلبم آرامش یابد» (قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی).

در اینجا به ابراهیم دستور داده مى‏شود که براى رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبى بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه بیان کرده، مى‏گوید: «خداوند فرمود: حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مى‏آیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 236

 إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً)

.

ابراهیم (ع) این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزاى پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگى را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر، در رستاخیز انجام خواهد شد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: این را ببین «و بدان خداوند توانا و حکیم است» (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبى مى‏شناسد، و هم توانایى بر جمع آنها دارد.

 (آیه 261)- آغاز آیات انفاق! مسأله انفاق یکى از مهمترین مسائلى است که اسلام روى آن تأکید دارد و شاید ذکر آیات آن پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکى از مهمترین اسباب نجات در قیامت، انفاق و بخشش در راه خداست.

نخست مى‏فرماید: «مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند» (مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ). «و در هر خوشه‏اى یکصد دانه باشد» که مجموعا از یک دانه هفتصد دانه بر مى‏خیزد (فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ).

تازه پاداش آنها منحصر به این نیست، بلکه: «خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى در آنها و انفاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند) دو یا چند برابر مى‏کند» (وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ).

و این همه پاداش از سوى خدا عجیب نیست «چرا که او (از نظر رحمت و قدرت) وسیع و از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

انفاق یکى از مهمترین طرق حل مشکل فاصله طبقاتى‏

با دقت در آیات قرآن مجید آشکار مى‏شود که یکى از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانه‏اى که در اثر بى‏عدالتیهاى اجتماعى در میان طبقه غنى و ضعیف پیدا مى‏شود از بین برود و سطح زندگى کسانى که نمى‏توانند نیازمندیهاى زندگیشان را بدون کمک دیگران رفع کنند بالا بیاید و حد اقل لوازم زندگى را داشته                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 237

 باشند، اسلام براى رسیدن به این هدف برنامه وسیعى در نظر گرفته است- تحریم ربا خوارى بطور مطلق، و وجوب پرداخت مالیاتهاى اسلامى از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق- وقف و قرض الحسنه و کمکهاى مختلف مالى قسمتى از این برنامه را تشکیل مى‏دهد، و از همه مهمتر زنده کردن روح ایمان و برادرى انسانى در میان مسلمانان است.

 (آیه 262)- چه انفاقى با ارزش است؟ در آیه قبل اهمیت انفاق در راه خدا بطور کلى بیان شد، ولى در این آیه بعضى از شرایط آن ذکر مى‏شود، مى‏فرماید:

 «کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس به دنبال انفاقى که کرده‏اند منت نمى‏گذارند و آزارى نمى‏رسانند پاداش آنها، نزد پروردگارشان است» (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

 «علاوه بر این نه ترسى بر آنها است و نه غمگین مى‏شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

بنابراین کسانى که در راه خدا بذل مال مى‏کنند ولى به دنبال آن منت مى‏گذارند یا کارى که موجب آزار و رنجش است مى‏کنند در حقیقت با این عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بین مى‏برند، بلکه مى‏توان گفت چنین افراد در بسیارى از موارد بدهکارند نه طلبکار! زیرا آبروى انسان و سرمایه‏هاى روانى و اجتماعى او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.

جمله «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» به انفاق کنندگان اطمینان مى‏دهد که پاداششان نزد پروردگار محفوظ است تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند بلکه تعبیر «رَبِّهِمْ» (پروردگارشان) اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش مى‏دهد و بر آن مى‏افزاید.

 (آیه 263)- این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق، مى‏فرماید: «گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 238

 بهتر است» (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذىً).

این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا انفاق مى‏کنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مى‏نمایید، «و خداوند (از آن) بى‏نیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است» (وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ).

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى گوشه‏اى از آداب انفاق را روشن ساخته مى‏فرماید:

 «هنگامى که حاجتمندى از شما چیزى بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید، یا چیزى که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایسته‏اى او را باز گردانید زیرا ممکن است سؤال کننده «فرشته‏اى» باشد که مأمور آزمایش شما است تا ببیند در برابر نعمتهایى که خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى‏کنید»!

 (آیه 264)- دو مثال جالب در باره انگیزه‏هاى انفاق! در این آیه و آیه بعد، نخست اشاره به این حقیقت شده که افراد با ایمان نباید انفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار، باطل و بى‏اثر سازند، سپس دو مثال جالب براى انفاقهاى آمیخته با منت و آزار و ریاکارى و خودنمایى و همچنین انفاقهایى که از ریشه اخلاص و عواطف دینى و انسانى سر چشمه گرفته، بیان مى‏کند.

مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏).

سپس این عمل را تشبیه به انفاقهایى که توأم با ریاکارى و خودنمایى است مى‏کند مى‏فرماید: «این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد» (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

و بعد مى‏افزاید: « (کار او) همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام داده‏اند چیزى به دست نمى‏آورند» (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 239

 صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا)

.

این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاى آمیخته با منت و آزار که از دلهاى سخت و قساوتمند سر چشمه مى‏گیرد و صاحبانش هیچ بهره‏اى از آن نمى‏برند و تمام زحماتشان بر باد مى‏رود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

اشاره به این که خداوند توفیق هدایت را از آنها مى‏گیرد چرا که با پاى خود، راه کفر و ریا و منت و آزار را پوییدند، و چنین کسانى شایسته هدایت نیستند.

(آیه 265)- در این آیه مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مى‏کند، آنها کسانى هستند که در راه خدا از روى ایمان و اخلاص، انفاق مى‏کنند مى‏فرماید: «و مثل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار کردن (ملکات عالى انسانى) در روح خود انفاق مى‏کنند، همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مکان، از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که) میوه خود را دو چندان دهد» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ).

سپس مى‏افزاید: «و اگر باران درشتى بر آن نبارد لا اقل بارانهاى ریز و شبنم بر آن مى‏بارد» و باز هم میوه و ثمر مى‏دهد و شاداب و باطراوت است (فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ).

و در پایان مى‏فرماید: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).

او مى‏داند آیا انفاق انگیزه الهى دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.

 (آیه 266)- یک مثال جالب دیگر! در این آیه مثال گویاى دیگرى، براى مسأله انفاق آمیخته با ریا کارى و منت و آزار و این که چگونه این کارهاى نکوهیده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 240

 آثار آن را از بین مى‏برد بیان شده است، مى‏فرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، و براى او در آن باغ از تمام انواع میوه‏ها موجود باشد، و در حالى که به سن پیرى رسیده و فرزندانى (خرد سال و) ضعیف دارد، ناگهان در این هنگام گردبادى شدید که در آن آتش سوزانى است به آن برخورد کند و شعله‏ور گردد و بسوزد» (أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ).

آرى، زحمت فراوانى کشیده‏اند، و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر مى‏بینند چرا که گردباد آتشبار ریا و منت و آزار آن را سوزانده است.

و در پایان آیه به دنبال این مثال بلیغ و گویا، مى‏فرماید: «این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‏کند، شاید بیندیشید» و راه حق را از باطل تشخیص دهید (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).

آرى! سر چشمه بدبختیهاى انسان مخصوصا کارهاى ابلهانه‏اى همچون منت گذاردن و ریا که سودش ناچیز و زیانش سریع و عظیم است ترک اندیشه و تفکر است، و خداوند همگان را به اندیشه و تفکر دعوت مى‏کند.

 (آیه 267)

شأن نزول:

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که این آیه در باره جمعى نازل شد که ثروتهایى از طریق رباخوارى در زمان جاهلیت جمع آورى کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مى‏کردند، خداوند آنها را از این کار نهى کرد، و دستور داد از اموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.

تفسیر:

از چه اموالى باید انفاق کرد؟ در این آیه که ششمین آیه، از سلسله آیات در باره انفاق است، سخن از چگونگى اموالى است که باید انفاق گردد.

نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از اموال پاکیزه‏اى که (از طریق تجارت) به دست آورده‏اید و از آنچه از زمین براى شما خارج کرده‏ایم (از منابع و معادن زیر زمینى و از کشاورزى و زراعت و باغ) انفاق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 241

 آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ)

.

در واقع قرآن مى‏گوید، ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم بنابراین نباید از انفاق کردن بخشى از طیّبات و پاکیزه‏ها و «سر گل» آن در راه خدا دریغ کنید.

سپس براى تأکید هر چه بیشتر مى‏افزاید: «به سراغ قسمتهاى ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالى که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روى اغماض و کراهت» (وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ).

از آنجا که بعضى از مردم عادت دارند همیشه از اموال بى‏ارزش و آنچه تقریبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند این جمله صریحا مردم را از این کار نهى مى‏کند.

در حقیقت، آیه به نکته لطیفى اشاره مى‏کند که انفاق در راه خدا، یک طرفش مؤمنان نیازمندند، و طرف دیگر خدا و با این حال اگر عمدا اموال پست و بى‏ارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیرى است نسبت به نیازمندان که ممکن است على رغم تهیدستى مقام بلندى از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى دیگر سوء ادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «بدانید خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).

یعنى نه تنها نیازى به انفاق شما ندارد، و از هر نظر غنى است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده و لذا حمید و شایسته ستایش است.

 (آیه 268)- مبارزه با موانع انفاق! در ادامه آیات انفاق در اینجا به یکى از موانع مهم آن برخورد مى‏کنیم و آن وسوسه‏هاى شیطانى در زمینه انفاق است، در این راستا مى‏فرماید: «شیطان (به هنگام انفاق) به شما وعده فقر و تهیدستى مى‏دهد» (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ).

و مى‏گوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید و آنچه بر خویشتن رواست بر دیگرى روا نیست و امثال این وسوسه‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 242

 گمراه کننده به علاوه «او شما را وادار به معصیت و گناه مى‏کند» (وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ) «ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا). زیرا انفاق اگر چه به ظاهر، چیزى از شما کم مى‏کند در واقع چیزهایى بر سرمایه شما مى‏افزاید، هم از نظر معنوى و هم از نظر مادى، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: هنگام انفاق دو چیز از طرف خداست و دو چیز از ناحیه شیطان آنچه از جانب خداست یکى «آمرزش گناهان» و دیگرى «وسعت و افزونى اموال» و آنچه از طرف شیطان است یکى «وعده فقر و تهیدستى» و دیگرى «امر به فحشاء» است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند قدرتش وسیع و (به هر چیز) داناست» به همین دلیل به وعده خود وفا مى‏کند (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

در واقع اشاره به این حقیقت شده که چون خداوند قدرتى وسیع و علمى بى‏پایان دارد مى‏تواند به وعده خویش عمل کند بنابراین، باید به وعده او دلگرم بود نه وعده شیطان «فریبکار» و «ناتوان» که انسان را به گناه مى‏کشاند.

 (آیه 269)- برترین نعمت الهى! با توجه به آنچه در آیه قبل گذشت، که به هنگام انفاق، وسوسه‏هاى شیطانى دایر به فقر و جذبه‏هاى رحمانى در باره مغفرت و فضل الهى آدمى را به این سو و آن سو مى‏کشد، در آیه مورد بحث سخن از حکمت و معرفت و دانش مى‏گوید، چرا که تنها حکمت است که مى‏تواند بین این دو کشش الهى و شیطانى فرق بگذارد، و انسان را به وادى مغفرت و فضل بکشاند و از وسوسه‏هاى گمراه کننده ترس از فقر برهاند، مى‏فرماید: «خداوند دانش را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏دهد» (یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ).

 «حکمت» معنى وسیعى دارد که «معرفت و شناخت اسرار جهان هستى» و «آگاهى از حقایق قرآن» و «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» حتى نبوت را شامل مى‏شود.

سپس مى‏فرماید: «و هر کس که به او دانش داده شده است خیر فراوانى داده شده است» (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 243

 و به گفته آن حکیم: «هر کس را که عقل دادى چه ندادى و هر کس را که عقل ندادى چه دادى!» و در پایان آیه مى‏فرماید: «تنها خردمندان متذکر مى‏شوند» (وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).

منظور از «اولوا الالباب» (صاحبان عقل و خرد) آنهایى هستند که عقل و خرد خود را به کار مى‏گیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه زندگى و سعادت را مى‏یابند.

 (آیه 270)- چگونگى انفاقها! در این آیه و آیه بعد سخن از چگونگى انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است. نخست مى‏فرماید: «آنچه را که انفاق مى‏کنید یا نذرهایى که (در این زمینه کرده‏اید) خداوند همه آنها را مى‏داند» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ).

کم باشد یا زیاد، خوب باشد یا بد، از طریق حلال تهیه شده باشد یا حرام، همراه با منت و آزار باشد یا بدون آن خدا از تمام جزئیات آن آگاه است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و ظالمان یاورى ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ).

 «ظالمان» در اینجا اشاره به ثروت اندوزان بخیل و انفاق‏کنندگان ریاکار، و منت گذاران و مردم آزاران است که خداوند آنها را یارى نمى‏کند، و انفاقشان نیز در دنیا و آخرت یاورشان نخواهد بود.

آرى! آنها نه در دنیا یار و یاورى دارند و نه در قیامت شفاعت کننده‏اى و این خاصیت ظلم و ستم، در هر چهره و به هر شکل است.

ضمنا این آیه دلالت بر مشروعیت نذر مى‏کند.

 

 

آیه های 221 تا 250 سوره بقره

آیه 221-

شأن نزول:

شخصى به نام «مرثد» از طرف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مأمور شد، که از مدینه به مکه برود، وى به قصد انجام فرمان رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله وارد مکه شد، و در آنجا با زن زیبایى به نام «عناق» که در زمان جاهلیت او را مى‏شناخت برخورد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 200

 نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت کرد، اما «مرثد» که مسلمان شده بود تسلیم خواسته او نشد آن زن تقاضاى ازدواج نمود، «مرثد» جریان را به اطلاع پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رساند، این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بت پرست شایسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نیستند.

تفسیر:

مطابق شأن نزول، این آیه در واقع پاسخ به سؤال دیگرى در باره ازدواج با مشرکان است، مى‏فرماید: «با زنان مشرک و بت پرست مادام که ایمان نیاروده‏اند ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ).

سپس در یک مقایسه مى‏افزاید: «کنیزان با ایمان از زن آزاد بت پرست بهترند، هر چند زیبایى او شما را به اعجاب وا دارد» (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ).

بنابراین، هدف از ازدواج تنها کامجویى جنسى نیست، زن شریک عمر انسان و مربى فرزندان اوست نیمى از شخصیت او را تشکیل مى‏دهد، با این حال چگونه مى‏توان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله کرد.

سپس به بخش دیگرى از این حکم پرداخته مى‏فرماید: «دختران خود را نیز به مردان بت پرست مادامى که ایمان نیاورده‏اند ندهید (هر چند ناچار شوید آنها را به همسرى غلامان با ایمان درآورید زیرا) یک غلام با ایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعیت و زیبایى او) شما را به اعجاب آورد» (وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ).

بنابراین ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمنه نیز ممنوع است بلکه مسأله در این بخش از حکم، سخت‏تر و مشکلتر است، چرا که تأثیر شوهر بر زن معمولا از تأثیر زن بر شوهر بیشتر است.

در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهى را براى به کار انداختن اندیشه‏ها بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «آنها- یعنى مشرکان- به سوى آتش دعوت مى‏کنند، در حالى که خدا (و مؤمنانى که مطیع فرمان او هستند) دعوت به بهشت و آمرزش به فرمانش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 201

 مى‏کند» (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).

سپس مى‏افزاید: «و آیات خود را براى مردم روشن مى‏سازد، شاید متذکر شوند» (وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).

بعضى از مفسران معاصر، اشاره به نکته ظریفى نموده‏اند و آن این که آیه مورد بحث و 21 آیه دیگر که به دنبال آن مى‏آید احکام مربوط به تشکیل خانواده را در ابعاد مختلف بیان مى‏کند و در این آیات دوازده حکم در این رابطه بیان شده است: 1- حکم ازدواج با مشرکان 2- تحریم نزدیکى در حال حیض 3- حکم قسم به عنوان مقدمه‏اى بر مسأله ایلاء (منظور از ایلاء آن است که کسى سوگند یاد کند با همسرش نزدیکى نکند) 4- حکم ایلاء و به دنبال آن طلاق 5- عدّه نگهداشتن زنان مطلّقه، عدد طلاقها 7- نگهداشتن زن با نیکى یا رها کردن با نیکى 8- حکم شیر دادن نوزادان 9- عدّه زنى که شوهرش وفات کرده 10- خواستگارى زن قبل از تمام شدن عدّه او 11- مهر زنان مطلّقه قبل از دخول 12- حکم متعه، و این احکام با تذکرات اخلاقى و تعبیراتى که نشان مى‏دهد مسأله تشکیل خانواده نوعى عبادت پروردگار است، باید همراه با فکر و اندیشه باشد آمیخته شده است.

 (آیه 222)

شأن نزول:

زنان در هر ماه به مدت، حد اقل سه روز و حد اکثر ده روز، قاعده مى‏شوند، و آن عبارت از خونى است که با اوصاف خاصى که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج مى‏گردد، زن را در چنین حال «حائض» و آن خون را خون حیض مى‏گویند.

جمعى از یهود مى‏گویند معاشرت مردان با این گونه زنان مطلقا حرام است، و لو این که به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگى در یک اتاق باشد.

در مقابل این گروه، نصارى مى‏گویند: هیچ گونه فرقى میان حالت حیض زن و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسى با آنان بى‏مانع مى‏باشد! مشرکین عرب، کم و بیش به خلق و خوى یهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند یهود رفتار مى‏کردند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهاى غیر قابل گذشت، سبب شد که بعضى از مسلمانان از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در این باره                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 202

 سؤال کنند، در پاسخ آنان این آیه نازل گردید.

تفسیر:

در این آیه به سؤال دیگرى برخورد مى‏کنیم و آن در باره عادت ماهیانه زنان است، مى‏فرماید: «از تو در باره (خون) حیض سؤال مى‏کنند بگو چیز زیان آورى است» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً).

و بلافاصله مى‏افزاید: حال که چنین است «از زنان در حالت قاعدگى کناره گیرى نمایید، و با آنها آمیزش جنسى نکنید تا پاک شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ).

زیرا آمیزش جنسى در چنین حالتى، علاوه بر این که تنفرآور است، زیانهاى بسیارى به بار مى‏آورد، که طب امروز نیز آن را اثبات کرده، از جمله احتمال عقیم شدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد براى پرورش میکرب بیماریهاى آمیزشى (مانند: سفلیس و سوزاک) و نیز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد، لذا پزشکان، آمیزش جنسى با چنین زنانى را ممنوع اعلام مى‏کنند.

 «ولى هنگامى که پاک شوند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید که خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد» (فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ).

 

 (آیه 223)- در این آیه اشاره زیبایى به هدف نهایى آمیزش جنسى کرده مى‏فرماید: «همسران شما محل بذرافشانى شما هستند» (نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ).

 «بنابراین هر زمان بخواهید مى‏توانید با آنها آمیزش نمایید» (فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ).

در اینجا زنان تشبیه به مزرعه شده‏اند، و این تشبیه ممکن است براى بعضى سنگین آید که چرا اسلام در باره نیمى از نوع بشر چنین تعبیرى کرده است در حالى که نکته باریکى در این تشبیه نهفته است، در حقیقت قرآن مى‏خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد که زن وسیله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نیست، بلکه وسیله‏اى است براى حفظ حیات نوع بشر، این سخن در برابر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 203

 آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازى مى‏نگرند، هشدارى محسوب مى‏شود.

سپس در ادامه آیه مى‏افزاید: «با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح، آثار نیکى براى خود از پیش بفرستید» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ).

اشاره به این که هدف نهایى از آمیزش جنسى، لذت و کامجویى نیست بلکه باید از این موضوع، براى ایجاد و پرورش فرزندان، شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیره معنوى براى فرداى قیامت از پیش بفرستید، بنابراین در انتخاب همسر، باید اصولى را رعایت کنید که به این نتیجه مهم منتهى شود.

و در پایان آیه، دستور به تقوا مى‏دهد و مى‏فرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد، و به مؤمنان بشارت دهید» بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سایه تقوا (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).

 

 (آیه 224)

شأن نزول:

میان داماد و دختر یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام عبد اللّه بن رواحه اختلافى روى داد، او سوگند یاد کرد که براى اصلاح کار آنها هیچ گونه دخالتى نکند و در این راه گامى بر ندارد آیه نازل شد و این گونه سوگندها را ممنوع و بى‏اساس قلمداد کرد.

تفسیر:

این آیه و آیه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله سوگند است. و مقدمه‏اى محسوب مى‏شود براى بحث آیات آینده که سخن از «ایلاء» و سوگند در مورد ترک آمیزش جنسى با همسران مى‏گوید، نخست مى‏فرماید: «خداوند را در معرض سوگندهاى خود براى ترک نیکى و تقوا و اصلاح در میان مردم قرار ندهید و (بدانید) خدا شنوا و داناست» سخنان شما را مى‏شنود و از نیات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

به این ترتیب سوگند یاد کردن جز در مواردى که هدف مهمى در کار باشد عمل نامطلوبى است.

 (آیه 225)- در این آیه براى تکمیل این مطلب مهم که قسم نباید مانع کارهاى خیر شود، مى‏فرماید: «خداوند شما را بخاطر سوگندهایى که بدون توجه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 204

 یاد مى‏کنید مؤاخذه نخواهد کرد» (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ).

اما به آنچه دلهاى شما کسب کرده (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار یاد مى‏کنید) مؤاخذه مى‏کند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است» (وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).

در این آیه خداوند به دو نوع سوگند اشاره کرده، نوع اول قسم‏هاى لغو است که هیچ گونه اثرى ندارد و نباید به آن اعتنا کرد و مخالفت آن کفاره ندارد زیرا از روى اراده و تصمیم نیست. نوع دوم سوگندهایى است که از روى اراده و تصمیم انجام مى‏گیرد و به تعبیر قرآن قلب انسان آن را کسب مى‏کند، این گونه قسم معتبر است و باید به آن پایبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب کفاره مى‏شود.

 (آیه 226)- در دوران جاهلیت زن هیچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همین جهت براى جدایى از او و یا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت که یکى از آنها «ایلاء» بود به این ترتیب که هر زمان مردى از همسر خود متنفر مى‏شد، سوگند یاد مى‏کرد که با او همبستر نگردد و با این راه غیر انسانى همسر خود را در تنگناى شدیدى قرار مى‏داد، نه او را رسما طلاق مى‏داد و نه بعد از این سوگندها حاضر مى‏شد آشتى کند و زندگى مطلوبى داشته باشد. البته مردان غالبا تحت فشار قرار نمى‏گرفتند، چون همسران متعددى داشتند آیه مورد بحث با این سنت غلط مبارزه کرده، و طریق گشودن این سوگند را بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «کسانى که از زنان خود ایلاء مى‏کنند (سوگند براى ترک آمیزش جنسى مى‏خورند) حق دارند چهار ماه انتظار کشند» (لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).

این چهار ماه مهلت براى این است که وضع خویش را با همسر خود روشن کنند و زن را از این نابسامانى، نجات دهند. سپس مى‏افزاید: «اگر (در این فرصت) تصمیم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

آرى! خداوند گذشته او را در این مسأله و همچنین شکستن سوگند را بر او                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 205

 مى‏بخشد- هر چند کفاره آن چنانکه خواهیم گفت به وقت خود باقى است.

 (آیه 227)- «و اگر تصمیم به جدایى گرفتند (آن هم با شرایطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

و هر گاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، نه به زندگى سالم زناشویى باز گردد، و نه او را با طلاق رها سازد، در اینجا حاکم شرع دخالت مى‏کند و مرد را به زندان مى‏اندازد و بر او سخت مى‏گیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکى از دو راه را انتخاب کند و زن را از حال بلاتکلیفى در آورد.

 (آیه 228)- در آیه قبل سخن از طلاق بود و در این آیه بخشى از احکام طلاق و آنچه مربوط به آن است بیان مى‏شود و در مجموع پنج حکم در آن بیان شده، نخست در باره عدّه مى‏فرماید: «زنان مطلّقه باید به مدت سه بار پاک شدن را انتظار بکشند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ).

 «قُرُوءٍ» در آیه فوق به معنى ایام پاکى زن مى‏باشد، و از آنجا که طلاق باید در حال پاکى که با شوهر خود آمیزش جنسى نکرده باشد انجام گیرد این پاکى یک مرتبه محسوب مى‏شود، و هنگامى که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض این که پاکى سوم به اتمام رسید و لحظه‏اى عادت شد عدّه تمام شده و ازدواج او در همان حال جایز است.

دومین حکم، این است که «براى آنها حلال نیست که آنچه را در رحم آنان آفریده شده کتمان کنند، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند» (وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

قابل توجه این که مسأله آغاز و پایان ایام عدّه را که معمولا خود زن مى‏فهمد، نه دیگرى بر عهده او گذارده و گفتار او را سند قرار داده است.

سومین حکمى که از آیه استفاده مى‏شود، این است که شوهر در عدّه طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مى‏فرماید: «همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشویى) در این مدت عدّه (از دیگران) سزاوارترند هرگاه خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 206

 در واقع در موقعى که زن در عدّه طلاق رجعى است، شوهر مى‏تواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد این معنى حاصل مى‏شود.

سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته مى‏فرماید: «و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است حقوق شایسته‏اى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ).

بنابراین همانطور که براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، همچنین زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آنند.

با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوى گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته‏تر باشند.

واژه «معروف» که به معنى کار نیک و معقول و منطقى است، در این آیات دوازده بار تکرار شده تا هشدارى به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویى و جلب رضاى الهى بکوشند.

و بالاخره در پایان آیه مى‏خوانیم: «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). و این اشاره‏اى است به این که حکمت و تدبیر الهى، ایجاب مى‏کند که هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب مى‏کند که در برابر وظایفى که بر عهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گیرد، تا تعادلى میان وظیفه حق برقرار شود.

 (آیه 229)

شأن نزول:

زنى خدمت یکى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وى را طلاق مى‏دهد و سپس رجوع مى‏کند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد و در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 207

 را هزار بار طلاق بدهد و رجوع کند و حدى بر آن نبود، هنگامى که این شکایت به محضر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.

تفسیر:

در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مى‏کردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مى‏کردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مى‏فرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).

البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمى‏شود.

سپس مى‏افزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).

بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.

منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.

و لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها داده‏اید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).

بنابراین، شوهر نمى‏تواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.

در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مى‏گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 208

 سپس مى‏افزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).

در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.

و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مى‏فرماید:

 «اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مى‏کنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

 (آیه 230)

شأن نزول:

در حدیثى آمده است که زنى خدمت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: من همسر پسر عمویم بودم او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردى ازدواج کردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آیا مى‏توانم به شوهر اولم باز گردم؟

حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى مى‏توانى که با همسر دوم آمیزش جنسى کرده باشى، در این هنگام آیه نازل شد.

تفسیر:

این آیه در حقیقت حکم تبصره‏اى دارد که به حکم سابق ملحق مى‏شود مى‏فرماید: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، زن بر او بعد از آن حلال نخواهد شد مگر این که همسر دیگرى (به ازدواج دائمى) انتخاب کند (و با او آمیزش جنسى نماید در این صورت اگر همسر دوم) او را طلاق داد، گناهى ندارد که آن دو بازگشت کنند، (و آن زن با همسر اولش بار دیگر ازدواج نماید) مشروط بر این که امید داشته باشد که حدود الهى را محترم مى‏شمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).

و در پایان تأکید مى‏کند «اینها حدود الهى است که براى افرادى که آگاهند بیان مى‏کند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

 (آیه 231)- باز هم محدودیتهاى دیگر طلاق! به دنبال آیات گذشته این                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 209

 آیه نیز اشاره به محدودیتهاى دیگرى در امر طلاق مى‏کند تا از نادیده گرفتن حقوق زن جلوگیرى کند در آغاز مى‏گوید: «هنگامى که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهاى عدّه رسیدند (باز مى‏توانید با آنها آشتى کنید) یا به طرز پسندیده‏اى آنها را نگاه دارید، و یا به طرز پسندیده‏اى رها سازید» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).

یا صمیمانه تصمیم به ادامه زندگى زناشویى بگیرید و یا اگر زمینه را مساعد نمى‏بینید با نیکى از هم جدا شوید.

سپس به مفهوم مقابل آن اشاره کرده مى‏فرماید: «هرگز بخاطر ضرر زدن و تعدى کردن آنها را نگه ندارید» (وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا).

این جمله تفسیر کلمه «معروف» است، زیرا در جاهلیت گاه بازگشت به زناشویى را وسیله انتقامجویى قرار مى‏دادند، لذا با لحن قاطعى مى‏گوید: «هرگز نباید چنین فکرى در سر بپرورانید».

 «چرا که هر کس چنین کند به خویشتن ظلم و ستم کرده» (وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).

سپس به همگان هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «آیات خدا را به استهزاء نگیرید» (وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً).

بنابراین نباید با چشم پوشى از روح احکام الهى و چسبیدن به ظواهر خشک و قالبهاى بى روح، آیات الهى را بازیچه و ملعبه خود قرار داد که گناه این کار شدیدتر، و مجازاتش دردناکتر است. سپس مى‏افزاید: «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید و آنچه از کتاب آسمانى و دانش بر شما نازل کرده و شما را با آن پند مى‏دهد» (وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ).

 «و تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).

جمله فوق، هشدار مى‏دهد که در مورد حقوق زنان، از موقعیت خود سوء استفاده نکنند و بدانند که خداوند حتى از نیات آنها آگاه است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 210

 (آیه 232)

شأن نزول:

یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «معقل بن یسار» خواهرى به نام جملاء داشت که از همسرش طلاق گرفته بود، بعد از پایان عدّه مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید، ولى برادرش از این کار مانع شد، آیه نازل شد و او را از مخالفت با چنین ازدواجى نهى کرد.

تفسیر:

شکستن یکى دیگر از زنجیرهاى اسارت- در زمان جاهلیت زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند.

از جمله در انتخاب همسر به خواسته و میل زن هیچ گونه اهمیتى داده نمى‏شد، حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مى‏کرد سپس از همسرش جدا مى‏شد باز پیوستن او به همسر اول بستگى به اراده مردان فامیل داشت و بسیار مى‏شد با این که زن و شوهر بعد از جدایى علاقه به باز گشت داشتند مردان خویشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مى‏شدند، قرآن صریحا این روش را محکوم کرده مى‏گوید:

 «هنگامى که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رسانیدند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش ازدواج کنند اگر در میان آنها رضایت به طرز پسندیده‏اى حاصل شود» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).

سپس در ادامه آیه، بار دیگر هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «این دستورى است که تنها افرادى از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از آن پند مى‏گیرند» (ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

و باز براى تأکید بیشتر مى‏گوید: «این براى پاکى و نموّ (خانواده‏هاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگیها مفیدتر است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (ذلِکُمْ أَزْکى‏ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

این بخش از آیه، در واقع مى‏گوید: این احکام همه به نفع شما بیان شده منتهى کسانى مى‏توانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبدء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند.

 

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 211

 (آیه 233)- هفت دستور در باره شیر دادن نوزادان! این آیه که در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشویى است، به سراغ یک مسأله مهم یعنى مسأله «رضاع» (شیر دادن) رفته و جزئیات آن را باز گو مى‏کند.

1- نخست مى‏گوید: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى‏دهند» (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ).

بنابراین، هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است اما حق شیر دادن در دو سال شیر خوارگى به مادر داده شده و او است که مى‏تواند در این مدت از فرزند خود نگاهدارى کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است. و این یک حق دو جانبه است که هم براى رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر.

2- سپس مى‏افزاید: «این براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را کامل کند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ).

یعنى مدت شیر دادن طفل لازم نیست، همواره دو سال باشد، دو سال براى کسى است که مى‏خواهد شیر دادن را کامل کند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.

3- هزینه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شیر دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شیر دهد. لذا در ادامه آیه مى‏فرماید:

 «و بر آن کسى که فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراک و پوشاک مادران را بطور شایسته بپردازد» (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).

در اینجا تعبیر به «الْمَوْلُودِ لَهُ» (کسى که فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبیر به «اب» (پدر) قابل توجه است، گویى مى‏خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظیفه مزبور، بسیج کند، یعنى اگر هزینه کودک و مادرش در این موقع بر عهده مرد گذاشته شده به خاطر این است که فرزند او و میوه دل اوست، نه یک فرد بیگانه.

توصیف به «معروف» (بطور شایسته) نشان مى‏دهد که پدران در مورد لباس و غذاى مادر، باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 212

 بگیرند، نه سختگیرى کنند و نه اسراف.

و براى توضیح بیشتر مى‏فرماید: «هیچ کس موظف نیست بیش از مقدار توانایى خود را انجام دهد» (لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها).

4- سپس به بیان حکم مهم دیگرى پرداخته، مى‏فرماید: «نه مادر (بخاطر اختلاف با پدر) حق دارد به کودک ضرر زند، و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)» (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ).

یعنى هیچ یک از این دو حق ندارند سرنوشت کودک را مال المصالحه اختلاف خویش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد کنند.

5- سپس به حکم دیگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى‏پردازد مى‏فرماید:

 «و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ).

یعنى: آنها باید نیازهاى مادر را در دورانى که به کودک شیر مى‏دهد تأمین کنند.

6- در ادامه آیه، سخن از مسأله باز داشتن کودک از شیر به میان آمده اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جمله‏هاى سابق، زمانى براى شیر دادن کودک تعیین شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با یکدیگر مى‏توانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر باز دارند، مى‏فرماید: «اگر آن دو با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را (زودتر از دو سال یا بیست و یک ماه) از شیر باز گیرند گناهى بر آنها نیست» (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما).

7- گاه مى‏شود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مى‏کند و یا به راستى مانعى براى او پیش مى‏آید، در این صورت باید راه چاره‏اى اندیشید و لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «اگر (با عدم توانایى یا عدم موافقت مادر) خواستید دایه‏اى براى فرزندان خود بگیرید، گناهى بر شما نیست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شایسته بپردازید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 213

 بنابراین، انتخاب دایه به جاى مادر، بى‏مانع است مشروط بر این که این امر سبب از بین رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود.

و در پایان آیه به همگان هشدار مى‏دهد که «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید خدا به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).

مبادا کشمکش میان مرد و زن، روح انتقامجویى را در آنها زنده کند و سرنوشت یکدیگر و یا کودکان مظلوم را به خطر اندازد، همه باید بدانند خدا دقیقا مراقب آنها است.

 (آیه 234)- خرافاتى که زنان را بیچاره مى‏کرد! یکى از مسائل و مشکلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفى رعایت حریم زندگانى زناشویى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى این منظور بوده است گر چه گاهى در این رسوم آن چنان افراط مى‏کردند که عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مى‏دادند و گاهى جنایت‏آمیزترین کارها را در مورد او مرتکب مى‏شدند به عنوان نمونه! بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده و یا بعضى او را با مرد دفن مى‏کردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشه‏نشین مى‏کردند و در پاره‏اى از قبایل زنها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهاى مندرس و کثیف دور از هر گونه آرایش و زیور و حتى شستشو به سر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند. این آیه بر تمام این خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه مى‏دهد بعد از نگاهدارى عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته اقدام به ازدواج کنند، مى‏فرماید: «کسانى که از شما مى‏میرند و همسرانى از خود باقى گذارند، آنها باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند و هنگامى که مدّتشان سر آمد، گناهى بر شما نیست که هر چه مى‏خواهند در باره خودشان بطور شایسته انجام دهند» و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند. (وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 214

 و از آنجا که گاه اولیاء و بستگان زن، دخالتهاى بى‏مورد در کار او مى‏کنند و یا منافع خویش را در ازدواج آینده زن در نظر مى‏گیرند، در پایان آیه خداوند به همه هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «خداوند از هر کارى که انجام مى‏دهید آگاه است» و هر کس را به جزاى اعمال نیک و بد خود مى‏رساند (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).

 (آیه 235)- در این آیه به یکى از احکام مهم زنانى که در عدّه هستند (به تناسب بحثى که در باره عدّه وفات گذشت) اشاره کرده، مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که از روى کنایه (از زنانى که در عدّه وفات هستند) خواستگارى کنید، و یا در دل تصمیم داشته باشید، خدا مى‏دانست شما به یاد آنها خواهید افتاد، ولى با آنها در تنهایى با صراحت وعده ازدواج نگذارید، مگر این که به طرز شایسته‏اى (با کنایه) اظهار کنید» (وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).

در حقیقت این یک امر طبیعى است که با فوت شوهر، زن به سرنوشت آینده خود فکر مى‏کند و مردانى نیز ممکن است- بخاطر شرایط سهلتر که زنان بیوه دارند- در فکر ازدواج با آنان باشند.

سپس در ادامه آیه مى‏فرماید: « (ولى در هر حال) عقد نکاح را نبندید تا عدّه آنها به سر آید» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ).

و بطور مسلم اگر کسى در عدّه، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلکه اگر آگاهانه این کار را انجام دهد سبب مى‏شود که آن زن براى همیشه نسبت به او حرام گردد.

و به دنبال آن مى‏فرماید: «بدانید خداوند آنچه را در دل دارید مى‏داند، از مخالفت او بپرهیزید و بدانید که خداوند آمرزنده و داراى حلم است» و در مجازات بندگان عجله نمى‏کند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).

 (آیه 236)- باز در ادامه احکام طلاق در این آیه و آیه بعد احکام دیگرى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 215

 بیان شده است نخست مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از این که با آنها تماس پیدا کنید (و آمیزش جنسى انجام دهید) و تعیین مهر نمایید، طلاق دهید» (لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً).

البته این در صورتى است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى، متوجه شوند که به جهاتى نمى‏توانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند، زیرا در مراحل بعد کار مشکلتر مى‏شود.

سپس به بیان حکم دیگرى در این رابطه مى‏پردازد و مى‏فرماید: «در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى) بهره‏مند سازید» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).

ولى در پرداخت این هدیه، قدرت و توانایى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آیه مى‏گوید: «بر آن کسى که توانایى دارد به اندازه تواناییش، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایسته‏اى لازم است، و این حقى است بر نیکوکاران» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ).

توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز در خور تواناییشان این هدیه را بپردازند از آنجا که این هدیه اثر قابل ملاحظه‏اى در جلوگیرى از حس انتقامجویى و رهایى زن از عقده‏هایى که ممکن است، بر اثر گسستن پیوند زناشویى حاصل شود در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مى‏گوید: «این عمل بر نیکوکاران لازم است» یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.

 (آیه 237)- در این آیه سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى، جدا مى‏شوند، مى‏فرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کرده‏اید، لازم است نصف آنچه را تعیین کرده‏اید به آنها بدهید» (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).

این حکم قانونى مسأله است، که به زن حق مى‏دهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 216

 ولى بعد به سراغ جنبه‏هاى اخلاقى و عاطفى مى‏رود و مى‏فرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولى آنها یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد» (إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ).

در جمله بعد مى‏گوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکارى نزدیکتر است و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).

لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان» در این مسائل تأکید مى‏کند، که حتى طلاق و جدایى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گیرد.

 (آیه 238)

شأن نزول:

جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمى‏کردند، و به دنبال آنها بعضى از مؤمنین نیز از شرکت در جمات خوددارى کرده بودند، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از این جهت ناراحت بود حتى آنها را تهدید به مجازات شدید کرد، لذا در حدیثى نقل شده که پیامبر در گرماى فوق العاده نیمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مى‏گذارد و این نماز براى اصحاب و یاران سخت‏ترین نماز بود، بطورى که پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک صف یا دو صف بیشتر نبود، در اینجا فرمود: من تصمیم گرفته‏ام خانه کسانى که در نماز ما شرکت نمى‏کنند بسوزانم، آیه نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با جماعت) تأکید کرد.

تفسیر:

اهمیت نماز، مخصوصا نماز وسطى- از آنجا که نماز مؤثرترین رابطه انسان با خداست، در آیات قرآن تأکید فراوانى روى آن شده، از جمله در آیه مورد بحث مى‏فرماید: «در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى، مداومت کنید و در حفظ آن کوشا باشید» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏).

 «و با خضوع و خشوع و توجه کامل، براى خدا بپا خیزید» (وَ قُومُوا لِلَّهِ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 217

 قانِتِینَ)

.

مبادا گرما و سرما گرفتاریهاى دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از این امر مهم باز دارد. منظور از «صلاة وسطى» (نماز میانه) همان نماز ظهر است.

تأکید روى این نماز بخاطر این بوده که بر اثر گرمى هواى نیمروز تابستان، یا گرفتاریهاى شدید کسب و کار نسبت به آن کمتر اهمیت مى‏دادند.

 (آیه 239)- در این آیه تأکید مى‏کند که در سخت‏ترین شرایط حتى در صحنه جنگ نباید نماز فراموش شود. منتها در چنین وضعى، بسیارى از شرایط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام رکوع و سجود بطور متعارف، ساقط مى‏شود.

لذا مى‏فرماید: «و اگر (بخاطر جنگ یا خطر دیگرى) بترسید باید (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید» و رکوع و سجود را با ایماء و اشاره بجا آورید (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً).

بنابراین، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنیت نیست، بلکه در همه حال باید نماز را بجا آورد.

 «اما به هنگامى که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید، آن چنانکه به شما، چیزهایى را تعلیم داد که نمى‏دانستید» و نماز را در این حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرایط انجام دهید (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).

روشن است شکرانه این تعلیم الهى که طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل کردن بر طبق آن است.

 (آیه 240)- قرآن بار دیگر به مسأله ازدواج و طلاق و امورى در این رابطه بازگشته و نخست در باره شوهرانى سخن مى‏گوید که در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود بجاى مى‏گذارند، مى‏فرماید: «و کسانى که از شما مى‏میرند- یعنى در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند- و همسرانى از خود باقى مى‏گذارند باید براى همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنها را بهره‏مند سازند، و از خانه بیرون نکنند» در خانه شوهر باقى بمانند و هزینه زندگى آنها پرداخت شود (وَ الَّذِینَ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 218

 یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ)

.

البته این در صورتى است که آنها از خانه شوهر بیرون نروند «و اگر بیرون روند (حقى در هزینه و سکنى ندارند ولى) گناهى بر شما نیست، نسبت به آنچه در باره خود از کار شایسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عدّه) انجام مى‏دهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).

در پایان آیه، گویا براى این که چنین زنانى از آینده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده مى‏فرماید: خداوند قادر است که راه دیگرى بعد از فقدان شوهر پیشین در برابر آنها بگشاید، و اگر مصیبتى به آنها رسیده حتما حکمتى در آن بوده است، زیرا «خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).

اگر از روى حکمتش درى را ببندد، به لطفش در دیگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نیست.

بسیارى از مفسران معتقدند که این آیه به وسیله آیه 234 همین سوره که قبلا گذشت و در آن، عدّه وفات چهار ماه و ده روز تعیین شده بود نسخ شده است و مقدم بودن آن آیه بر این آیه از نظر ترتیب و تنظیم قرآنى دلیل بر این نیست که قبلا نازل شده است.

(آیه 241)- در این آیه به یکى دیگر از احکام طلاق پرداخته مى‏فرماید:

 «براى زنان مطلّقه، هدیه شایسته‏اى این حقى است بر پرهیزکاران» که از طرف شوهر پرداخته مى‏شود (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ).

حکم در این آیه به قرینه آیه 236 که گذشت، در مورد زنانى است که مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از آمیزش جنسى، طلاق داده مى‏شوند.

 (آیه 242)- در این آیه که آخرین آیه مربوط به طلاق است، مى‏فرماید: «این چنین خداوند آیات خود را براى شما شرح مى‏دهد شاید اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

بدیهى است که منظور از اندیشه کردن و تعقل، آن است که مبدء حرکت به سوى عمل باشد، و گر نه اندیشه تنها در باره احکام نتیجه‏اى نخواهد داشت.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 219

 (آیه 243)

شأن نزول:

در یکى از شهرهاى شام بیمارى طاعون راه یافت و مردم یکى پس از دیگرى از دنیا مى‏رفتند در این میان عده بسیارى به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایى یابند آن محیط و دیار را ترک گفتند از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با نادیده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبیعى دچار غرور شدند پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیمارى نابود ساخت.

تفسیر:

این آیه اشاره سر بسته، و در عین حال آموزنده‏اى است، به سرگذشت عجیب یکى از اقوام پیشین، که بیمارى مسرى وحشتناکى در محیط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار کردند، مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از خانه خود از ترس مرگ فرار کردند در حالى که هزاران نفر بودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).

سپس به عاقبت کار آنها اشاره کرده مى‏فرماید: «خداوند به آنها فرمود:

بمیرید» و به آن بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).

 «سپس خداوند آنها را زنده کرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى دیگران باشد (ثُمَّ أَحْیاهُمْ).

این امر تکوینى، همانند امرى است که در آیه 82 سوره یس آمده، آنجا که مى‏فرماید: «امر او تنها این است که هنگامى که چیزى را اراده کند مى‏گوید: ایجاد شو و فورا موجود مى‏شود»! جمله «ثُمَّ أَحْیاهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعاى حزقیل پیامبر، صورت گرفت و از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم) در پایان آیه مى‏فرماید:

 «خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏کند، ولى بیشتر مردم، شکر او را بجا نمى‏آورند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).

نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهاى اویند.

دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق- ره- به این آیه براى امکان مسأله                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 220

 «رجعت» استدلال کرده و مى‏گوید: یکى از عقاید ما اعتقاد به رجعت است (که گروهى از انسانهاى پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگى باز مى‏گردند).

و نیز مى‏تواند این آیه سندى براى مسأله معاد و احیاى مردگان در قیامت باشد.

 (آیه 244)- از اینجا آیات جهاد شروع مى‏شود، نخست مى‏فرماید: «در راه خدا پیکار کنید، و بدانید خداوند شنوا و داناست» سخنان شما را مى‏شنود و از انگیزه‏هاى درونى شما و نیّانتان در امر جهاد آگاه است (وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 (آیه 245)

شأن نزول:

چنین نقل شده که روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس صدقه‏اى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت، ابو الدحداح انصارى عرض کرد اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر یکى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دو برابر آن در بهشت خواهم داشت، فرمود: آرى! سپس او باغى را که بهتر بود به عنوان صدقه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داد، آیه نازل شد، و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او کرد و این است معنى «أَضْعافاً کَثِیرَةً».

تفسیر:

در این آیه مى‏فرماید: «کیست که به خدا وام نیکویى دهد (و از اموالى که او بخشیده است در طریق جهاد و در طریق حمایت مستمندان، انفاق کند) تا خداوند آن را براى او، چندین برابر کند» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً).

بنابراین وام دادن به خداوند به معنى انفاقهایى است که در راه جهاد مى‏شود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى‏کند و همه شما به سوى او باز مى‏گردید» (وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

اشاره به این که تصور نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم مى‏کند زیرا گسترش و محدودیت روزى شما به دست خداست.

چرا تعبیر به قرض؟ در چندین آیه از قرآن مجید در مورد انفاق در راه خدا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 221

 تعبیر به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است، و این نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یکسو و کمال اهمیت مسأله انفاق را از سوى دیگر مى‏رساند، در نهج البلاغه على علیه السّلام مى‏فرماید: «خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالى که گنجهاى آسمان و زمین از آن اوست و بى‏نیاز و ستوده (آرى، اینها نه از جهت نیاز اوست) بلکه مى‏خواهد شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید».

 (آیه 246)- یک ماجراى عبرت انگیز! قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبریهاى خردمندانه موسى (ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد «1» بود.

ولى همین پیروزیها و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند. سر انجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند این وضع سالها ادامه داشت تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل» را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان او با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند.

 «اشموئیل» به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیدم. در این آیه، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده مى‏فرماید: «آیا ندیدى جمعى از اشراف‏

__________________________________________________

 (1) «صندوق عهد» یا «تابوت» همان صندوقى بود که مادر موسى او را در آن نهاد و به دریا افکند و هنگامى که به وسیله عمّال فرعون از دریا گرفته شد و موسى را از آن بیرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگاهدارى مى‏شد و سپس به دست بنى اسرائیل افتاد، بنى اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم مى‏شمردند و به آن تبرّک مى‏جستند، موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدّس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در آن نهاد، و به وصىّ خویش «یوشع بن نون» سپرد به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنى اسرائیل بیشتر شد، و لذا در جنگها آن را با خود مى‏بردند و اثر روانى و معنوى خاصّى در آنها مى‏گذارد ولى تدریجا مبانى دین آنها ضعیف شد، و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند اما «اشموئیل» به آنها وعده داد که صندوق عهد به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 222

بنى اسرائیل را بعد از موسى (ع) که به پیامبر خود گفتند زمامدارى براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).

قابل توجه این که آنها نام این مبارزه را «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (در راه خدا) گذاردند از این تعبیر روشن مى‏شود که آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند فى سبیل اللّه محسوب مى‏شود. به هر حال پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمى‏دید به آنها «گفت: اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید» (قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا).

آنها در پاسخ گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم»! و شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شده‏اند (قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا).

اما هیچ یک از اینها نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، و لذا در ادامه آیه مى‏خوانیم: «هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد جز عده کمى همگى سر پیچى کردند و خداوند ستمکاران را مى‏داند» و مى‏شناسد و به آنها کیفر مى‏دهد (فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ).

بعضى عده وفاداران را 313 نفر نوشته‏اند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.

 (آیه 247)- در هر صورت پیامبرشان، طبق وظیفه‏اى که داشت به درخواست آنها پاسخ گفت، و طالوت را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید «و به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً).

از تعبیر ملکا چنین برمى‏آید که طالوت، تنها فرمانده لشگر نبود بلکه زمامدار کشور هم بود. از اینجا مخالفت شروع شد، گروهى گفتند: «چگونه او بر ما حکومت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 223

 داشته باشد با این که ما از او شایسته‏تریم، و او ثروت زیادى ندارد» (قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ).

در واقع آنها به انتخاب خداوند اعتراض کردند- طالوت جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود- ولى قرآن پاسخ دندانشکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مى‏کند «گفت:

خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).

نخست: این که این گزینش خداوند حکیم است و دوم این که شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کرده‏اید، نسب عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست.

سپس مى‏افزاید: «خداوند ملک خود را به هر کس بخواهد مى‏بخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است» (وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).

این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسایل مختلف از سوى خداست.

 (آیه 248)- این آیه نشان مى‏دهد که گویا بنى اسرائیل هنوز به مأموریت طالوت از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند، «پیامبر آنها به آنها گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مى‏کنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 249)- سر انجام به رهبرى و فرماندهى طالوت تن در دادند و او                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 224

 لشگرهاى فراوانى را بسیج کرد و به راه افتاد، و در اینجا بود که بنى اسرائیل در برابر آزمون عجیبى قرار گرفتند بهتر است این سخن را از زبان قرآن بشنویم، مى‏فرماید:

 «هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشگر بنى اسرائیل منصوب شد سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان مى‏کند، آنها که از آن بنوشند از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نچشند از منند» (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ).

در اینجا لشگریان طالوت در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مسأله مقاومت شدید در برابر تشنگى، و چنین آزمونى براى این لشگر- مخصوصا با سابقه بدى که بنى اسرائیل در بعضى جنگها داشتند- ضرورت داشت.

ولى اکثریت آنها از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «آنها همگى- جز عده کمى از آنها، از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ).

سپس مى‏افزاید: «هنگامى که او (طالوت) و افرادى که به وى ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند، گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم» (فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).

و در ادامه مى‏فرماید: «آنها که مى‏دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به رستاخیز و وعده‏هاى الهى ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروههاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروههاى عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است» (قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ).

 (آیه 250)- در این آیه مسأله رویارویى دو لشگر مطرح مى‏شود، مى‏فرماید: «هنگامى که آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائیل) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز گامهاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 225

 ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).

در حقیقت طالوت و سپاه او سه چیز طلب کردند. نخست صبر و استقامت، دومین تقاضاى آنها از خدا این بود که گامهاى ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم در واقع دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلما ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است، سومین تقاضاى آنها این بود که «ما را بر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن» که نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.

 

آیه های 191 تا 220 سوره بقره

(آیه 191)- این آیه که دستور آیه قبل را تکمیل مى‏کند، با صراحت بیشترى سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «آنها (همان مشرکانى که از هیچ گونه ضربه زدن به مسلمین خوددارى نمى‏کردند) را هر کجا بیابید به قتل برسانید و از آنجا که شما را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 173

 بیرون ساختند (مکه) آنها را بیرون کنید» چرا که این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. (وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ).

سپس مى‏افزاید: «فتنه از کشتار هم بدتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ).

 «فتنه» به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است.

از آنجا که آیین بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده کرده بود، و فساد آن از قتل و کشتار هم بیشتر بود آیه مورد بحث مى‏گوید: «بخاطر ترس از خونریزى، دست از پیکار با بت پرستى بر ندارید که بت پرستى از قتل، بدتر است».

سپس قرآن به مسأله دیگرى در همین رابطه اشاره، کرده مى‏فرماید:

 «مسلمانان باید احترام مسجد الحرام را نگهدارند، و این حرم امن الهى باید همیشه محترم شمرده شود، و لذا «با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آن که آنها در آنجا با شما بجنگند» (وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ).

 «ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ کردند، آنها را به قتل برسانید، چنین است جزاى کافران» (فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ).

چرا که وقتى آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست. و باید پاسخ محکم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند.

 (آیه 192)- ولى از آنجا که اسلام همیشه نیش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى‏آمیزد تا معجون سالم تربیتى براى گنهکاران فراهم کند در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مى‏فرماید: «اگر (دست از شرک بردارند) و از جنگ خوددارى کنند، خداوند غفور و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

 (آیه 193)- در این آیه به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده مى‏فرماید: «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ).

 «و دین مخصوص خدا باشد» (وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 174

 سپس اضافه مى‏کند: «اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشوید زیرا) تعدى جز بر ستمکاران روا نیست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ).

در ظاهر سه هدف براى جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنه‏ها و محو شرک و بت‏پرستى، و جلوگیرى از ظلم و ستم.

مسأله جهاد در اسلام:

از آنجا که همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبیاء را مزاحم خویش مى‏دیده‏اند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند. از طرفى دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.

اصولا جهاد یک قانون عمومى در عالم حیات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه‏اند. به هر حال یکى از افتخارات ما مسلمانان آمیخته بودن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامه‏هاى دینى است. منتهى جهاد اسلامى اهدافى را تعقیب مى‏کند و آنچه ما را از دیگران جدا مى‏سازد همین است. چنانکه در آیات فوق خواندیم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است.

1- جهاد براى خاموش کردن فتنه‏ها-

و به تعبیر دیگر جهاد ابتدایى آزادیبخش. مى‏دانیم: خداوند دستورها و برنامه‏هایى براى سعادت و آزادى و تکامل و خوشبختى و آسایش انسانها طرح کرده است، و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتى ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و بر سر راه دعوت انبیاء موانعى ایجاد نماید آنها حق دارند نخست از طریق مسالمت آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبلیغ را براى خود کسب کنند. تا مردم از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد گردند.

2- جهاد دفاعى-

تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 175

 مورد هجوم واقع شده حق مى‏دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند این نوع جهاد را، جهاد دفاعى مى‏نامند.

جنگهایى مانند جنگ احزاب واحد و موته و تبوک و حنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.

3- جهاد براى محو شرک و بت پرستى-

اسلام در عین این که آزادى عقیده را محترم مى‏شمرد هیچ کس را با اجبار دعوت به سوى این آیین نمى‏کند، به همین دلیل به اقوامى که داراى کتاب آسمانى هستند، فرصت کافى مى‏دهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند با آنها به صورت یک «اقلیت» هم پیمان (اهل ذمه) معامله مى‏کند، و با شرایط خاصى که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستى مسالمت‏آمیز برقرار مى‏کند. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى، سختگیر است. زیرا، شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین، بلکه یک خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیمارى فکرى و اخلاقى که باید به هر قیمت ممکن آن را ریشه کن ساخت.

از آنچه تاکنون گفتیم روشن مى‏شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته است. ولى مى‏دانیم دشمنان اسلام- مخصوصا ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض- با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مسأله جهاد اسلامى ایراد کرده‏اند، و به این قانون الهى سخت هجوم برده‏اند، بنظر مى‏رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، بخاطر معارف قوى و برنامه‏هاى حساب شده، سبب شده که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.

4- جهاد براى حمایت از مظلومان-

حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى‏دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهاد وارد مى‏شود بى‏تفاوت باشند، و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورات اسلامى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 176

 است که از حقانیت این آیین خبر مى‏دهد.

 (آیه 194)- مشرکان مکه مى‏دانستند که جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست به همین دلیل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماههاى حرام به آنها حمله‏ور شوند و شاید گمانشان این بود، که اگر آنها احترام ماههاى حرام را نادیده بگیرند مسلمانان به مقابله برنمى‏خیزند، آیه مورد بحث به این پندارها پایان داد و نقشه‏هاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد، و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند، مى‏فرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).

یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید زیرا: «حرمات، قصاص دارد» (وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ).

این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مکه نیفتند.

سپس به یک دستور کلى و عمومى اشاره کرده مى‏گوید: «هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولى از خدا بپرهیزید (و زیاده روى نکنید) و بدانید خدا با پرهیزکاران است» (فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).

اسلام بر خلاف مسیحیت کنونى که مى‏گوید: «... هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوى او بگردان» «1» چنین دستورى نمى‏دهد، چرا که این دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است، حتى مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستورى عمل نمى‏کنند و کمترین تجاوزى را با پاسخى شدیدتر که آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مى‏گویند.

اسلام به هر کس حق مى‏دهد که اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله کند، تسلیم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است‏

__________________________________________________

 (1) انجیل متى باب پنجم، شماره 39.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 177

با حیات، این است منطق اسلام.

و این که مى‏گوید خدا با پرهیزکاران است، اشاره به این است که آنها را در مشکلات تنها نمى‏گذارد و یارى مى‏دهد.

 (آیه 195)- این آیه تکمیلى است بر آیات جهاد، زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد.

زیرا از سربازان که عامل تعیین‏کننده سرنوشت جنگ هستند بدون وسائل و تجهیزات کافى (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسائل درمانى) کارى ساخته نیست.

لذا در اسلام تأمین وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده در این آیه با صراحت دستور مى‏دهد و مى‏فرماید: «در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید» (وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ).

در آخر آیه دستور به نیکوکارى داده، مى‏فرماید: «نیکى کنید که خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).

انفاق سبب پیشگیرى از هلاکت جامعه است!-

این آیه گر چه در ذیل آیات جهاد آمده است ولى بیانگر یک حقیقت کلى و اجتماعى است و آن این که انفاق بطور کلى سبب نجات جامعه‏ها از مفاسد کشنده است، زیرا هنگامى که مسأله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اکثریتى محروم و بینوا وجود داشته باشد دیرى نخواهد گذشت که انفجار عظیمى در جامعه بوجود مى‏آید، که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت، بنابراین انفاق، قبل از آن که به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است، زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.

امیر مؤمنان على علیه السّلام در یکى از کلمات قصارش مى‏فرماید: حصّنوا اموالکم بالزّکاة: «اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید».

 (آیه 196)- قسمتى از احکام مهم حجّ! در این آیه، احکام زیادى بیان شده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 178

 1- در ابتدا یک دستور کلى براى انجام فریضه حجّ و عمره بطور کامل و براى اطاعت فرمان خدا داده، مى‏فرماید: «حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانید» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).

در واقع قبل از هر چیز به سراغ انگیزه‏هاى این دو عبادت رفته و توصیه مى‏کند که جز انگیزه الهى و قصد تقرب به ذات پاک او، چیز دیگرى در کار نباید باشد.

2- سپس به سراغ کسانى مى‏رود که بعد از بستن احرام بخاطر وجود مانعى مانند بیمارى شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام حجّ عمره نمى‏شوند، مى‏فرماید: «اگر محصور شدید (و موانعى به شما اجازه نداد که پس از احرام بستن وارد مکه شوید) آنچه از قربانى فراهم شود» ذبح کنید و از احرام خارج شوید (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).

3- سپس به دستور دیگرى اشاره کرده مى‏فرماید: «سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ).

4- سپس مى‏فرماید: «اگر کسى از شما بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) باید فدیه (کفاره‏اى) از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً) أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ).

در واقع شخص مخیر در میان این سه کفاره (روزه- صدقه- ذبح گوسفند) مى‏باشد.

5- سپس مى‏افزاید: «و هنگامى که (از بیمارى و دشمن در امان بودید) از کسانى که عمره را تمام کرده و حجّ را آغاز مى‏کنند، آنچه میسر از قربانى است» ذبح کنند. (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).

اشاره به این که در حجّ تمتع، قربانى کردن لازم است و فرق نمى‏کند این قربانى شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمى‏شود.

6- سپس به بیان حکم کسانى مى‏پردازد که در حال حجّ تمتع قادر به قربانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 179

 نیستند، مى‏فرماید: «کسى که (قربانى) ندارد، باید سه روز در ایام حجّ، و هفت روز به هنگام بازگشت، روزه بدارد، این ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ).

بنابراین اگر قربانى پیدا نشود، یا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است.

7- بعد به بیان حکم دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «این برنامه حجّ تمتع براى کسى است که خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد» (ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

بنابراین کسانى که اهل مکه یا اطراف مکه باشند، حجّ تمتع ندارند و وظیفه آنها حجّ قران یا افراد است- که شرح این موضوع در کتب فقهى آمده است.

بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا مى‏دهد و مى‏فرماید: «از خدا بپرهیزید و تقوا پیشه کنید و بدانید خداوند عقاب و کیفرش شدید است». (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

این تأکید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزئیات این عبادت مهم اسلامى کوتاهى نکنند چرا که کوتاهى در آن گاهى سبب فساد حجّ و از بین رفتن برکات مهم آن مى‏شود.

اهمیت حجّ در میان وظایف اسلامى!

حجّ از مهمترین عباداتى است که در اسلام تشریع شده و داراى آثار و برکات فراوان و بیشمارى است، حجّ مراسمى است که پشت دشمنان را مى‏لرزاند و هر سال خون تازه‏اى در عروق مسلمانان جارى مى‏سازد.

حجّ عبادتى است که امیر مؤمنان آن را «پرچم» و «شعار مهم» اسلام نامیده و در وصیت خویش در آخرین ساعت عمرش فرموده: «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى‏شوید». (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت).

اقسام حجّ:

فقهاى بزرگ ما با ابهام از آیات قرآن و سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 180

 اهل بیت علیهم السّلام حجّ را به سه قسم تقسیم کرده‏اند: حجّ تمتع، حجّ قران و افراد.

حجّ تمتع مخصوص کسانى است که فاصله آنها از مکه 48 میل یا بیشتر باشد (حدود 86 کیلومتر) و حجّ قران و افراد، مربوط به کسانى است که در کمتر از این فاصله زندگى مى‏کنند.

در حجّ تمتع، نخست عمره را بجا مى‏آورند، سپس از احرام بیرون مى‏آیند، بعدا مراسم حجّ را در ایام مخصوصش انجام مى‏دهند، ولى در حجّ قران و افراد، اول مراسم حجّ بجا مى‏آورده مى‏شود، و بعد از پایان آن مراسم عمره، با این تفاوت که در حجّ قران، قربانى به همراه مى‏آورند و در حجّ افراد این قربانى نیست.

 (آیه 197)- قرآن در این آیه احکام حجّ را تعقیب مى‏کند و دستورات جدیدى مى‏دهد.

1- نخست مى‏فرماید: «حجّ در ماههاى معینى است» (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ). منظور از این ماهها، ماههاى شوال، ذى القعده و ذى الحجه است.

2- سپس به دستور دیگرى، در مورد کسانى که با احرام بستن شروع به مناسک حجّ مى‏کنند، اشاره کرده مى‏فرماید: «آنها که حجّ را بر خود فرض کرده‏اند (و احرام بسته‏اند باید بدانند) در حجّ آمیزش جنسى، و گناه و جدال نیست» (فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ).

به این ترتیب محیط حجّ باید از تمتعات جنسى و همچنین گناهان و گفتگوهاى بى‏فایده و جر و بحثها و کشمکشهاى بیهوده پاک باشد، زیرا محیطى است که روح انسان باید از آن نیرو بگیرد و یکباره از جهان ماده جدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه یابد، و در عین حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در میان مسلمانان محکم گردد و هر کارى که با این امور منافات دارد ممنوع است.

3- در مرحله بعد به مسائل معنوى حجّ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه را از کارهاى خیر انجام مى‏دهید خدا مى‏داند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ).

و این بسیار لذتبخش است که اعمال خیر در محضر او انجام مى‏شود.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 181

 و در ادامه همین مطلب مى‏فرماید: «زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه‏ها پرهیزکارى است و از من بپرهیزید اى صاحبان عقل» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ).

این جمله ممکن است اشاره لطیفى به این حقیقت بوده باشد که در سفر حجّ موارد فراوانى براى تهیه زادهاى معنوى وجود دارد که باید از آن غفلت نکنید، در آنجا تاریخ مجسم اسلام است و صحنه‏هاى زنده فداکارى ابراهیم (ع) و جلوه‏هاى خاصى از مظاهر قرب پروردگار دیده مى‏شود آنها که روحى بیدار و اندیشه‏اى زنده دارند مى‏توانند براى یک عمر از این سفر بى‏نظیر روحانى توشه معنوى فراهم سازند.

 (آیه 198)- در این آیه به رفع پاره‏اى از اشتباهات در زمینه مسأله حجّ پرداخته مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ایام حجّ) بر خوردار شوید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ).

در زمان جاهلیت هنگام مراسم حجّ هر گونه معامله و تجارت و بارکشى و مسافربرى را گناه مى‏دانستند و حجّ کسانى را که چنین مى‏کردند باطل مى‏شمردند آیه فوق این حکم جاهلى را بى‏ارزش و باطل اعلام کرد و فرمود هیچ مانعى ندارد که در موسم حجّ از معامله و تجارت حلال که بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گیرید و یا کار کنید و از دست رنج خود استفاده کنید، علاوه بر این، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مى‏تواند پایه و اساسى براى یک جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد.

سپس در ادامه همین آیه عطف توجه به مناسک حجّ کرده مى‏فرماید:

 «هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را در نزد مشعر الحرام یاد کنید» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ).

 «او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد هر چند پیش از آن از گمراهان بودید» (وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ).

 (آیه 199)- باز در ادامه همین معنى مى‏فرماید: «سپس از آنجا که مردم کوچ مى‏کنند (از مشعر الحرام به سوى سرزمین منى) کوچ کنید» (ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 182

 حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ)

.

در روایات آمده است که قبیله قریش در جاهلیت امتیازات نادرستى براى خود قائل بودند از جمله این که مى‏گفتند: ما نباید در مراسم حجّ به عرفات برویم زیرا عرفات از حرم مکه بیرون است. قرآن در آیه فوق خط بطلان بر این اوهام کشید و به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف کنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى کوچ کنند.

و در پایان دستور به استغفار و توبه مى‏دهد مى‏فرماید: «از خدا طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

و طلب آمرزش کنید از آن افکار و خیالات جاهلى که مخالف روح مساوات و برابرى حجّ است.

در این بخش از آیات به سه موقف حجّ اشاره شده، عرفات که محلى در 20 کیلومترى مکه است سپس وقوف در مشعر الحرام- یا مزدلفه- و سوم سرزمین منى که محل قربانى و رمى جمرات و پایان داده به احرام و انجام مراسم عید است.

نکته‏ها:

1- نخستین موقف حجّ-

زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حجّ مى‏شوند و نخستین مرحله همان وقوف در عرفات است- در نامگذارى سرزمین عرفات به این نام ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که این سرزمین محیط بسیار آماده‏اى براى معرفت پروردگار و شناسایى ذات پاک اوست و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى که انسان به هنگام ورود در عرفات پیدا مى‏کند با هیچ بیان و سخنى قابل توصیف نیست تنها باید رفت و مشاهده کرد- همه یکنواخت، همه بیابان نشین، همه از هیاهوى دنیاى مادى و زرق و برقش فرار کرده در زیر آن آسمان نیلى و در آن هواى پاک از آلودگى گناه، در آنجا که از لابلاى نسیمش صداى زمزمه جبرئیل و آهنگ مردانه ابراهیم خلیل و طنین حیاتبخش صداى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیده مى‏شود در این سرزمین خاطره‏انگیز که گویا دریچه‏اى به جهان ماوراى طبیعت در آن گشوده شده انسان نه تنها از نشئه عرفان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 183

 پروردگار سرمست مى‏شود و لحظه‏اى با زمزمه تسبیح عمومى خلقت هماهنگ مى‏گردد بلکه در درون وجود خود، خودش را هم که عمرى است گم کرده و به دنبالش مى‏گردد پیدا مى‏کند و به حال خویشتن نیز عارف مى‏گردد. آرى! این سرزمین را «عرفات» مى‏نامند چه اسم جالب و مناسبى!

2- مشعر الحرام: دوّمین موقف حجّ-

 «مشعر» از ماده «شعور» است در آن شب تاریخى (شب دهم ذى الحجه) که زائران خانه خدا پس از طى دوران تربیت خود در عرفات به آنجا کوچ مى‏کنند و شبى را تا به صبح روى ماسه‏هاى نرم در زیر آسمان پرستاره در سرزمینى که نمونه کوچکى از محشر کبرى و پرده‏اى از رستاخیز بزرگ قیامت است. آرى! در چنان محیط بى‏آلایش و با صفا و تکان دهنده در درون جامه معصومانه احرام و روى آن ماسه‏هاى نرم انسان جوشش چشمه‏هاى تازه‏اى از اندیشه و فکر و شعور در درون خود احساس مى‏کند و صداى ریزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى‏شنود آنجا را «مشعر» مى‏نامند!

آیه 200-

شأن نزول:

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم که: در ایام جاهلیت هنگامى که از مراسم حجّ فارغ مى‏شدند در آنجا اجتماع مى‏کردند و افتخارات نیاکان خود را بر مى‏شمردند (و افتخارات موهومى براى خود بر مى‏شمردند) آیه نازل شد و به آنها دستور داد که به جاى این کار (نادرست) ذکر خدا گویند و از نعمتهاى بى‏دریغ خداوند و مواهب او یاد کنند.

تفسیر:

این آیه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حجّ است نخست مى‏گوید:

 «هنگامى که مناسک (حجّ) خود را انجام دادید ذکر خدا گویید همان گونه که پدران و نیاکانتان را یاد مى‏کردید بلکه از آن بیشتر و برتر» (فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً).

منظور از این تعبیر این نیست که هم نیاکانتان را ذکر کنید و هم خدا را، بلکه اشاره‏اى است به این واقعیت که اگر آنها بخاطر پاره‏اى از مواهب لایق یادآورى هستند پس چرا به سراغ خدا نمى‏روید که تمام عالم هستى و تمام نعمتهاى جهان از ناحیه اوست صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 184

 «ذکر خدا» در این جا تمام اذکار الهى بعد از مراسم را شامل مى‏شود.

در اینجا مردم را به دو گروه تقسیم مى‏کند مى‏فرماید: «گروهى از مردم مى‏گویند خداوندا! در دنیا به ما نیکى عطا فرما ولى در آخرت بهره‏اى ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).

(آیه 201)- «و گروهى مى‏گویند پروردگارا! به ما نیکى عطا کن و در آخرت نیکى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).

در حقیقت این قسمت از آیات اشاره به خواسته‏هاى مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است، زیرا گروهى هم مواهب مادى دنیا را مى‏خواهند و هم مواهب معنوى را بلکه زندگى دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوى مى‏طلبند! در این که منظور از «حَسَنَةً» در آیه چیست؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که خدا به او قلبى شاکر و زبان مشغول به ذکر حق، و همسرى با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یارى کند ببخشد، نیکى دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده».

البته «حسنه» به معنى هر گونه خیر و خوبى است و مفهوم وسیع و گسترده‏اى دارد که تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مى‏شود، بنابراین آنچه در روایت فوق آمده بیان مصداق روشن آن است.

 (آیه 202)- در این آیه اشاره به گروه دوم کرده (همان گروهى که حسنه دنیا و آخرت را از خدا مى‏طلبند) مى‏فرماید: «آنها نصیب و بهره‏اى از کسب خود دارند و خداوند سریع الحساب است» (أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).

در حقیقت این آیه نقطه مقابل جمله‏اى است که در آیات قبل در باره گروه اول آمد که مى‏فرماید: «آنها نصیبى در آخرت ندارند».

 (آیه 203)- این آیه آخرین آیه است که در اینجا در باره مراسم حجّ، سخن مى‏گوید و سنتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نیاکان و گذشتگان در هم مى‏شکند و به آنها توصیه مى‏کند که (بعد از مراسم عید) به یاد خدا باشند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 185

 مى‏فرماید: «خدا را در روزهاى معینى یاد کنید» (وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ).

در این که منظور از این اذکار چیست؟ در احادیث اسلامى به این صورت تعیین شده که بعد از پانزده نماز که آغازش نماز ظهر روز عید قربان، و پایانش نماز روز سیزدهم است، جمله‏هاى الهام‏بخش زیر تکرار گردد: اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر على ما هدانا اللّه اکبر على ما رزقنا من بهیمة الانعام.

سپس در دنبال این دستور مى‏افزاید: «کسانى که تعجیل کنند و (ذکر خدا را) در دو روز انجام دهند گناهى بر آنان نیست، و کسانى که تأخیر کنند (و سه روز انجام دهند نیز) گناهى بر آنها نیست، براى کسانى که تقوا پیشه کنند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقى‏).

این تعبیر در حقیقت، اشاره به نوعى تخییر در اداء ذکر خدا، میان دو روز و سه روز مى‏باشد.

و در پایان آیه، یک دستور کلى به تقوا داده مى‏فرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و بدانید شما به سوى او محشور خواهید شد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

این جمله مى‏تواند اشاره به این باشد که مراسم روحانى حجّ، گناهان گذشته شما را پاک کرده، و همچون فرزندى که از مادر متولد شده است پاک از این مراسم باز مى‏گردید، اما مراقب باشید بعدا خود را آلوده نکنید.

آیه 204-

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد گفته‏اند: این آیات در باره «اخنس بن شریق» نازل شده که مردى زیبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کرد و خود را مسلمان جلوه مى‏داد، و سوگند مى‏خورد که آن حضرت را دوست دارد و به خدا ایمان آورده، پیامبر هم که مأمور به ظاهر بود با او گرم مى‏گرفت، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در یک ماجرا زراعت بعضى از مسلمانان را آتش زد و چهارپایان آنان را کشت.

این سه آیه نازل شد و به این ترتیب پرده از روى کار او برداشته شد.

تفسیر:

در این آیه، اشاره سر بسته‏اى به بعضى از منافقان کرده، مى‏فرماید:                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 186

 «و بعضى از مردم چنین هستند که گفتار او در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مى‏شود (ولى در باطن چنین نیست) و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مى‏باشد، و او سرسخت‏ترین دشمنان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).

 (آیه 205)- سپس مى‏افزاید: «نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مى‏گرداند و از نزد تو خارج مى‏شود، کوشش مى‏کند که در زمین، فساد به راه بیندازد، و زراعت و چهارپایان را نابود کند با این که مى‏داند خدا فساد را دوست ندارد» (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ).

آرى! اگر اینها در اظهار دوستى و محبت به پیامبر اسلام و پیروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخریب نمى‏زدند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است، اما در باطن، بى‏رحم‏ترین، و سرسخت‏ترین دشمنانند.

 (آیه 206)- در این آیه مى‏افزاید: هنگامى که او را از این عمل زشت نهى کنند «و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعله‏ور مى‏گردد) و لجاج و تعصب، او را به گناه مى‏کشاند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).

او نه به اندرز ناصحان، گوش فرا مى‏دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف کاریهایش مى‏افزاید چنین کسى را جز آتش دوزخ رام نمى‏کند، و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «آتش دوزخ براى آنها کافى است و چه بد جایگاهى است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).

آیه 207-

شأن نزول:

مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى» مى‏گوید: هنگامى که پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت مهاجرت کند، و مشرکان اطراف خانه او را براى حمله به او، محاصره کرده بودند دستور داد على علیه السّلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى که مخصوص به خود پیغمبر بود روى خود بکشد.

در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحى فرستاد که من بین شما برادرى ایجاد کردم و عمر یکى از شما را طولانى‏تر قرار دادم کدامیک از شما حاضر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 187

 است ایثار به نفس کند؟ هیچ کدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اکنون على علیه السّلام در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فداى او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید هنگامى که جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى على علیه السّلام نشسته بودند جبرئیل مى‏گفت: «به به آفرین به تو اى على خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى‏کند»! در این هنگام آیه نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخى به نام «لیلة المبیت» نامیده شده است.

تفسیر:

گر چه این آیه در مورد هجرت پیغمبر و فداکارى على علیه السّلام نازل شده، ولى مفهوم و محتواى کلى و عمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چیزى است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود، مى‏فرماید: «از میان مردم کسانى هستند که جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).

جمله (وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین این که بخشنده جان به انسان است همان را خریدارى مى‏کند و بالاترین بها را که همان خشنودى اوست به انسان مى‏پردازد! قابل توجه این که فروشنده «انسان» و خریدار «خدا» و متاع «جان» و بهاى معامله خشنودى ذات پاک اوست، در حالى که در موارد دیگر بهاى این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است.

به هر حال آیه فوق با توجه به شأن نزول یکى از بزرگترین فضائل على علیه السّلام است که در اکثر منابع اسلامى ذکر شده است.

 (آیه 208)- صلح جهانى تنها در سایه ایمان! بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد) در آیات گذشته، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همگى در صلح و آشتى درآیید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً).

از مفهوم این آیه چنین استفاده مى‏شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 188

 امکان پذیر است. اصولا در مقابل عوامل پراکندگى (زبان و نژاد و ...) یک حلقه محکم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، این حلقه اتصال تنها ایمان به خدا است که مافوق این اختلافات است.

سپس مى‏افزاید: «از گامهاى شیطان پیروى نکنید که او دشمن آشکار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).

در اینجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزه‏هاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونریزى از مراحل ساده و کوچک شروع مى‏شود، و به مراحل حاد و خطرناک منتهى مى‏گردد.

جمله إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ متضمن استدلال زنده و روشنى است، مى‏گوید دشمنى شیطان با شما چیزى مخفى و پوشیده نیست، او از آغاز آفرینش آدم براى دشمنى با او کمر بست، با این حال چگونه تسلیم وسوسه‏هاى او مى‏شوید!

 (آیه 209)- در این آیه به همه مؤمنان هشدار مى‏دهد که «اگر بعد از (این همه) نشانه‏ها و برنامه‏هاى روشن که به سراغ شما آمده لغزش کنید و تسلیم وسوسه‏هاى شیطان شوید و گامى بر خلاف صلح و سلام بردارید بدانید (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانید کرد) چرا که خداوند توانا و شکست‏ناپذیر و حکیم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).

برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است با این حال جایى براى لغزش و قبول وسوسه‏هاى شیطانى نیست! اگر منحرف شوید قطعا مقصر خود شمایید و بدانید خداوند قادر حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.

 (آیه 210)- این آیه گر چه از آیات پیچیده قرآن بنظر مى‏رسد لکن دقت روى تعبیرات آن ابهام را بر طرف مى‏سازد، در اینجا روى سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مى‏فرماید: «آیا آنها انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه‏هاى ابرها به سوى آنها بیایند» و دلایل دیگرى در اختیارشان بگذارند با این که چنین چیزى محال است و به فرض که محال نباشد چه ضرورتى دارد (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ).» در حالى که کار پایان گرفته است» (وَ قُضِیَ الْأَمْرُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 189

 در این که منظور از پایان گرفتن کار چیست؟ آنچه به نظر مى‏رسد این است که اشاره به نزول عذاب الهى به کافران لجوج باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و همه کارها به سوى خدا باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

امور مربوط به ارسال پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى و تبیین حقایق بازگشت به او مى‏کند همان گونه که امر حساب و مجازات و کیفر و پاداش به او باز مى‏گردد.

رؤیت خداوند-

بى‏شک مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى‏گیرد که داراى رنگ و مکان و محل است بنابراین، در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنى ندارد ذات پاک او نه در دنیا با این چشم دیده مى‏شود و نه در آخرت دلایل عقلى این مسأله به قدرى روشن است که ما را بى‏نیاز از شرح و بسط مى‏کند.

البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلما در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوى‏ترى دارد این مشاهده قوى‏تر خواهد بود «1».

 (آیه 211)- این آیه در حقیقت، یکى از مصادیق آیات گذشته است، چرا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان و کافران و منافقان بود، کافرانى که بر اثر لجاجت، آیات و دلایل روشن را نادیده گرفته به بهانه جویى مى‏پرداختند، و بنى اسرائیل یکى از مصادیق واضح این معنى هستند مى‏فرماید: «از بنى اسرائیل بپرس، چه نشانه‏هاى روشنى به آنها دادیم؟» ولى آنها این نشانه‏هاى روشن را نادیده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف کردند (سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ).

سپس مى‏افزاید: «کسى که نعمت خدا را بعد از آن که به سراغ او آمد تبدیل کند (و از آن سوء استفاده نماید، گرفتار عذاب شدید الهى خواهد شد) زیرا خداوند

__________________________________________________

 (1) براى شرح بیشتر رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 103 سوره انعام و «پیام قرآن» جلد 4، صفحه 221 تا 250.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 190

شدید العقاب است» (وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).

منظور از تبدیل نعمت این است که انسان امکانات و منابع مادى و معنوى را که در اختیار دارد، در مسیرهاى انحرافى و گناه به کار گیرد، مسأله تبدیل نعمت، و سرنوشت دردناک ناشى از آن منحصر به بنى اسرائیل نیست، هم اکنون دنیاى صنعتى گرفتار این بدبختى بزرگ است زیرا با این که خداوند مواهب و نعمتها و امکاناتى در اختیار انسان امروز قرار داده که در هیچ دورانى از تاریخ سابقه نداشته، ولى بخاطر دورى از تعلیمات الهى پیامبران گرفتار تبدیل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناکى در راه فنا و نیستى خود به کار گرفته و از آن مخربترین سلاحها، براى ویرانى جهان ساخته و یا از قدرت مادى خویش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنیا را به جایگاهى ناامن از هر نظر مبدل کرده است.

آیه 212-

شأن نزول:

ابن عباس مفسر معروف مى‏گوید: این آیه در باره اقلیت اشرافى و رؤساى قریش نازل شد که زندگى بسیار مرفهى داشتند، و جمعى از مؤمنان ثابت قدم که از نظر زندگى مادى فقیر و تهیدست بودند را به باد استهزاء مى‏گرفتند و مى‏گفتند: اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصیتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف بزرگان از او پیروى مى‏کردند، آیه نازل شد و به سخنان بى‏اساس آنها پاسخ داد.

تفسیر:

شأن نزول این آیه مانع از آن نیست که یک قاعده کلى و عمومى از آن استفاده کرده یا آن را مکمل آیه پیشین در باره یهود بدانیم آیه مى‏گوید: «زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است» (زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا).

لذا از باده غرور سرمست شده «و افراد با ایمان را که احیانا دستشان تهى است به باد مسخره مى‏گیرند» (وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا).

این در حالى است که «این افراد با ایمان و تقوا در قیامت برتر از آنها هستند» آنها در اعلى علیین بهشتند و اینها در درکات جهنم (وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

زیرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عینى به خود مى‏گیرد و مؤمنان در درجات بالایى قرار خواهند گرفت، آنها گویى بر فراز آسمانها سیر مى‏کنند در حالى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 191

 که اینها در اعماق زمین مى‏روند و این جاى تعجب نیست «زیرا خداوند هر کس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).

اینها در حقیقت بشارت و آرامشى است براى مؤمنان فقیر و هشدار و تهدیدى است براى ثروتمندان مغرور و بى‏ایمان.

بى‏حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ایمان اشاره به این است که هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نیست بلکه مطابق کرم و لطف او است و مى‏دانیم لطف و کرمش حد و حدودى ندارد.

 (آیه 213)- بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولى و کلى و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن مى‏رود نخست مى‏فرماید: «انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند» (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً).

و در آن روز تضادى در میان آنها وجود نداشت، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود. (این مرحله اول زندگى انسانها بود) سپس زندگى انسانها شکل اجتماعى به خود گرفت زیرا انسان براى تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین مى‏گردد (و این مرحله دوم زندگى انسانها بود) ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده، و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع، و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء و هدایتهاى آنها مى‏گردد تا به اختلافات او در جنبه‏هاى مختلف پایان دهد (و این مرحله سوم بود) در اینجا «خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ). و این مرحله چهارم بود.

در اینجا انسانها با هشدارهاى انبیاء و توجه به مبدء و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در مى‏یابند براى گرفتن احکام و قوانین الهى آمادگى پیدا کردند و لذا مى‏فرماید: «خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 192

 در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ).

و به این ترتیب ایمان به انبیاء و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت- و این مرحله پنجم بود.

این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس، کار خود را در میان گروهى کرد لذا آیه مى‏فرماید: «در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود. آرى! آنها، بخاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.

در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء باز گشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: «خداوند مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود» در حالى که افراد بى‏ایمان و ستمگر خود خواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند هر که را بخواهد و لایق ببیند به راه مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

اشاره به این که مشیت الهى که آمیخته با حکمت او است گزاف و بى‏حساب نیست و از هر گونه تبعیض ناروا بر کنار است. تمام کسانى که داراى نیت پاک و روح تسلیم در برابر حقند مشمول هدایتهاى او مى‏شوند، اشتباهات عقیدتى آنها اصلاح مى‏گردد و از روشن بینیهاى مخصوصى بر خوردار مى‏شوند و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنیا پرستان بى‏ایمان بر کنار مى‏دارد و آرامش روح و اطمینان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مى‏بخشد.

آیه 214-

شأن نزول:

بعضى از مفسران گفته‏اند: هنگامى که در جنگ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 193

 احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند این آیه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و یارى نصرت به آنها داد.

تفسیر:

از این آیه چنین بر مى‏آید که جمعى از مؤمنان مى‏پنداشتند که عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خدا است بى‏آن‏که تلاش و کوششى به خرج دهند، قرآن در برابر این تفکر نادرست مى‏فرماید: «آیا گمان کردید داخل بهشت مى‏شوید بى‏آن‏که حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).

 «همانها که شداید و زیانهاى فراوان به آنها رسید و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند که پیامبر الهى و افرادى که ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کجاست!» (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ).

البته آنها این جمله را به عنوان اعتراض و ایراد نمى‏گفتند بلکه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مى‏کردند. و چون آنها نهایت استقامت خود را در برابر این حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد «آگاه باشید یارى خدا نزدیک است» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ).

در حقیقت این آیه به یکى از سنن الهى که در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى‏کند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مى‏دهد که براى پیروزى و موفقیت و نایل شدن به مواهب بهشتى، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکارى کنند و این آزمونى است که مؤمنان را پرورش مى‏دهد.

آیه 215-

شأن نزول:

 «عمرو بن جموح» پیرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد از چه چیز صدقه بدهم و به چه کسانى؟ این آیه نازل شد و به او پاسخ گفت.

تفسیر:

در قرآن مجید آیات فراوانى در باره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است همین امر سبب مى‏شد که در باره جزئیات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤال کنند لذا در آیه مورد بحث مى‏فرماید: «از تو سؤال مى‏کنند چه چیز را انفاق کنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 194

 سپس مى‏افزاید: «بگو هر خیر و نیکى (و هر گونه سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مى‏کنید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، باید باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ).

مسلما ذکر این پنج طایفه به عنوان بیان مصداقهاى روشن است و گر نه منحصر به آنها نمى‏باشد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و هر کار خیرى انجام مى‏دهید خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).

لزومى ندارد تظاهر کنید، و مردم را از کار خویش آگاه سازید، چه بهتر که براى اخلاص بیشتر انفاقهاى خود را پنهان سازید، زیرا کسى که پاداش مى‏دهد از همه چیز با خبر است و کسى که جزا به دست اوست حساب همه نزد او است.

جمله «وَ ما تَفْعَلُوا» معنى وسیعى دارد که تمام اعمال خیر را شامل مى‏شود.

و جمله «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» (آنچه از نیکیها انفاق مى‏کنید) مى‏گوید: انفاق از هر موضوع خوبى مى‏تواند باشد، و تمام نیکیها را شامل مى‏شود از اموال باشد یا خدمات، از موضوعات مادى باشد یا معنوى.

در ضمن تعبیر به «خیر» نشان مى‏دهد که مال و ثروت ذاتا چیز بدى نیست، بلکه یکى از بهترین وسایل خیر است، مشروط بر این که به نیکى از آن بهره‏گیرى شود.

 (آیه 216)- آیه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خدا است و این هر دو در میدان فداکارى دوش به دوش یکدیگر قرار دارند. مى‏فرماید: «جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالى که از آن اکراه دارید» (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ).

تعبیر به «کُتِبَ» (نوشته شده) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن این فرمان الهى است.

براى انسانهاى معمولى یک امر طبیعى است که جنگ و لو با دشمن و در راه خدا خوشایند نیست زیرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 195

 و مشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و کسانى که در سطح بالایى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارایى است که همچون تشنه کامان به دنبال آن مى‏روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.

سپس به یک قانون کلى و اصل اساسى که حاکم بر قوانین تکوینى و تشریعى خداوند است اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «چه بسا شما از چیزى اکراه داشته باشید در حالى که براى شما خیر است و مایه سعادت و خوشبختى» (وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).

به عکس کناره‏گیرى از جنگ و عافیت طلبى ممکن است خوشایند شما نباشد در حالى که واقعا چنین نیست «چه بسا چیزى را دوست داشته باشید و آن براى شما شرّ است» (وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ).

و در پایان مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

پروردگار جهان با این لحن قاطع مى‏گوید که افراد بشر نباید تشخیص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره‏اى در برابر دریا است. آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهى روى در هم کشند. باید بطور قطع بدانند که خداوند اگر جهاد و روزه و حجّ را تشریع کرده همه به سود آنها است، توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مى‏دهد، و درک و دید او را از محیطهاى محدود فراتر مى‏برد و به نامحدود یعنى علم بى‏پایان خدا پیوند مى‏دهد.

آیه 217-

شأن نزول:

پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله «عبد اللّه بن جحش» را طلبید و نامه‏اى به او داد، به او فرمان داد پس از آن که دو روز راه پیمود، نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند، او پس از دو روز طى طریق نامه را گشود و چنین یافت: «پس از آن که نامه را باز کردى تا «نخله» (زمینى که بین مکه و طائف است) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 196

 هنگامى که به «نخله» رسیدند به قافله‏اى از قریش بر خورد کردند به آنها حمله کردند «عمر و بن حضرمى» را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند، پیغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماههاى حرام نبرد کنید، مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد صلّى اللّه علیه و آله جنگ و خونریزى را در ماههاى حرام حلال شمرده، آیه مورد بحث نازل شد و سپس «عبد اللّه بن جحش» و همراهانش اظهار کردند که در این راه براى درک ثواب جهاد کوشش کرده‏اند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه بعد (آیه 218) نازل گردید.

تفسیر:

این آیه در صدد پاسخ گویى به پاره‏اى از سؤالات در باره جهاد و استثناهاى آن است، نخست مى‏فرماید: «از تو در باره جنگ کردن در ماههاى حرام سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ).

سپس مى‏افزاید: «به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است» (قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ).

و به این ترتیب سنتى را که از زمانهاى قدیم و اعصار انبیاى پیشین در میان عرب در مورد تحریم پیکار در ماههاى حرام (رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعیت امضا مى‏کند.

سپس مى‏فرماید: چنین نیست که این قانون استثنایى نداشته باشد، نباید اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زیر چتر این قانون هر ظلم و فساد و گناهى را مرتکب شوند درست است که جهاد در ماه حرام مهم است «ولى جلوگیرى از راه خدا و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و خارج کردن و تبعید نمودن ساکنان آن، نزد خداوند از آن مهمتر است» (وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ).

سپس مى‏افزاید: «ایجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دین خدا) از قتل هم بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).

چرا که آن جنایتى است بر جسم انسان و این جنایتى است بر جان و روح و ایمان انسان، و بعد چنین ادامه مى‏دهد که مسلمانان نباید تحت تأثیر تبلیغات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 197

 انحرافى مشرکان قرار گیرند، زیرا «آنها دائما با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان باز گردانند» و در واقع به کمتر از این قانع نیستند (وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا).

بنابراین، محکم در برابر آنها بایستید، و به وسوسه‏هاى آنها در زمینه ماه حرام و غیر آن اعتنا نکنید و بعد به مسلمانان در زمینه بازگشت از دین خدا هشدار جدى داده مى‏گوید: «هر کس از شما مرتد شود و از دینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک او در دنیا و آخرت بر باد مى‏رود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى‏مانند» (وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

چه مجازاتى از این سخت‏تر و وحشتناکتر که تمام اعمال نیک انسان نابود شود.

 (آیه 218)- در این آیه به نقطه مقابل این گروه اشاره کرده و مى‏فرماید:

 «کسانى که ایمان آوردند و کسانى که هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند (و بر ایمان خود استوار ماندند) آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

آرى! این گروه در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان، هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتى نیز بشوند ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهى گردند.

آیه 219-

شأن نزول:

در مورد نزول این آیه گفته‏اند: گروهى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش آمدند و عرض کردند حکم شراب و قمار، که عقل را زایل و مال را تباه مى‏کند بیان فرما. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسیر:

این آیه از یک سؤال در باره شراب و قمار شروع مى‏شود مى‏فرماید:

 «از تو در باره شراب و قمار سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ).

 «خمر» در اصطلاح شرع به معنى هر مایع مست کننده است هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است. «میسر» به معنى سهل و آسان است و از آنجا که قمار در نظر بعضى از مردم وسیله آسانى براى نیل به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 198

 مال و ثروت است به آن میسر گفته شده است.

سپس در جواب مى‏فرماید: «بگو در این دو، گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى) براى مردم ولى گناه آنها از نفعشان بیشتر است» (قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).

بنابراین، هیچ انسان عاقلى بخاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمى‏دهد.

دومین سؤالى که در این آیه مطرح است، سؤال در باره انفاق است، مى‏فرماید: «از تو سؤال مى‏کنند چه چیز انفاق کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ).

 «بگو: از مازاد نیازمندیهایتان» (قُلِ الْعَفْوَ).

 «عفو» به معنى از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز و مقدار اضافى چیزى، و بهترین قسمت مال آمده است و ممکن است در اینجا به معنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران باشد، و مطابق این معنى تفسیر آیه چنین مى‏شود: «بگو:

بهترین انفاق، انفاق عفو و گذشت است».

با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مکه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه توزى، و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هیچ مانعى ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند، ولى نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهمتر از آن مى‏پردازد.

و بالاخره در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند آیات خود را چنین بیان مى‏کند شاید تفکر و اندیشه کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ).

آیه 220-

شأن نزول:

پس از نزول آیاتى «1» که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایى یتیمان و نیز از خوردن اموال آنها نهى شده مردمى که یتیمى در خانه داشتند، از کفالت وى فاصله گرفتند و حتى گروهى آنان را از خانه خود بیرون کردند و یا در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند که کمتر از بیرون کردن نبود، این عمل هم براى سرپرستان و هم براى یتیمان مشکلات فراوانى به بار مى‏آورد،

__________________________________________________

 (1) آیه 34، سوره اسراء و آیه 10، سوره نساء.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 199

خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤال کردند در پاسخ آنها این آیه نازل شد.

تفسیر:

در این آیه مرکز اصلى فکر و اندیشه را چنین بیان مى‏کند: «در دنیا و آخرت» (فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).

در حقیقت با این که انسان مأمور است در برابر خدا و پیامبران وى تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد، نه این که کورکورانه پیروى کند. و به عبارت روشنتر، باید از اسرار احکام الهى آگاه گردد، و با درک صحیح آنها را انجام دهد.

سپس به پاسخ سومین سؤال مى‏پردازد و مى‏فرماید: «از تو در باره یتیمان سؤال مى‏کنند» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى‏). «بگو: اصلاح کار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ). «و اگر زندگى خود را با آنان بیامیزید (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند» (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ).

به این ترتیب قرآن، به مسلمانان گوشزد مى‏کند که شانه خالى کردن از زیر بار مسؤولیت سر پرستى یتیمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، کار درستى نیست.

سپس اضافه مى‏کند که «خداوند مفسد را از مصلح مى‏شناسد» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).

آرى! و از نیات همه شما آگاه است و آنها را که قصد سوء استفاده از اموال یتیمان دارند، و با آمیختن اموال آنها با اموال خود، به حیف و میل اموال یتیمان مى‏پردازند، از دلسوزان پاکدل واقعى مى‏شناسد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند اگر بخواهد مى‏تواند کار را بر شما سخت بگیرد و شما را به زحمت اندازد (و در عین دستور دادن به سرپرستى یتیمان، دستور دهد که اموال آنها را به کلى از اموال خود جدا سازید، ولى خدا هرگز چنین نمى‏کند) زیرا او توانا و حکیم است». (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)