آیه های 161 تا 190 سوره بقره

(آیه 161)- آنها که کافر مى‏میرند! در آیات گذشته، نتیجه کتمان حق را دیدیم، این آیه و آیه بعد در تکمیل آن اشاره به افراد کافرى مى‏کند که به اجابت و کتمان و کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه مى‏دهند، نخست مى‏گوید:

 «کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).

این گروه نیز همانند کتمان کنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم مى‏شوند با این تفاوت که چون تا آخر عمر بر کفر، اصرار ورزیده‏اند طبعا راه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 146

 بازگشتى برایشان باقى نمى‏ماند.

 (آیه 162)- سپس اضافه مى‏کند: «آنها جاودانه در این لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود، بى‏آن‏که عذاب خدا از آنها تخفیف یابد و یا مهلت و تأخیرى به آنها داده شود» (خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).

 (آیه 163)- و از آنجا که اصل توحید به همه این بدبختیها پایان مى‏دهد در این آیه مى‏گوید: «معبود شما خداوند یگانه است» (وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

باز براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «هیچ معبودى جز او نیست، و هیچ کس غیر او شایسته پرستش نمى‏باشد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

و در آخرین جمله به عنوان دلیل مى‏فرماید: «او خداوند بخشنده مهربان است» (الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ).

آرى! کسى که از یکسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از دیگر سو براى مؤمنان رحمت ویژه‏اى قرار داده، شایسته عبودیت است نه آنها که سر تا پا نیازند و محتاج.

 (آیه 164)- جلوه‏هاى ذات پاک او در پهنه هستى! از آنجا که در آیه قبل سخن از توحید پروردگار به میان آمد این آیه شریفه در واقع دلیلى است بر همین مسأله اثبات وجود خدا و توحید و یگانگى ذات پاک او.

مقدمتا باید به این نکته توجه داشت که همه جا «نظم و انسجام» دلیل بر وجود علم و دانش است، و همه جا «هماهنگى» دلیل بر وحدت و یگانگى است.

روى این اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از یکسو، و هماهنگى و وحدت عمل این دستگاههاى منظم از سوى دیگر، متوجه مبدء علم و قدرت یگانه و یکتایى مى‏شویم که این همه آوازه‏ها از اوست.

در این آیه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى که هر کدام آیت و نشانه‏اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:

1- «در آفرینش آسمان و زمین ...» (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...)

امروز دانشمندان به ما مى‏گویند: هزاران هزار کهکشان در عالم بالا وجود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 147

 دارد که منظومه شمسى ما جزئى از یکى از این کهکشانها است، تنها در کهکشان ما صدها میلیون خورشید و ستاره درخشان وجود دارد که روى محاسبات دانشمندان در میان آنها میلیونها سیاره مسکونى است با میلیاردها موجود زنده!، وه چه عظمت و چه قدرتى؟! 2- «و نیز در آمد و شد شب و روز ...» (وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ ...).

آرى! این دگرگونى شب و روز، و این آمد و رفت روشنایى و تاریکى با آن نظم خاص و تدریجیش که دائما از یکى کاسته و بر دیگرى افزوده مى‏شود، و به کمک آن فصول چهارگانه بوجود مى‏آید، و درختان و گیاهان و موجودات زنده مراحل تکاملى خود را در پرتو این تغییرات تدریجى، گام به گام طى مى‏کنند، اینها نشانه دیگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.

3- «و کشتیهایى که در دریاها به سود مردم به حرکت در مى‏آیند ...» (وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ ...).

آرى! انسان به وسیله کشتیهاى بزرگ و کوچک، صحنه اقیانوسها و دریاها را مى‏نوردد، و به این وسیله به نقاط مختلف زمین، براى انجام مقاصد خود سفر مى‏کند.

4- «و آبى که خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسیله آن، زمینهاى مرده را زنده کرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ...» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ ...).

آرى! دانه‏هاى حیاتبخش باران و قطرات پرطراوت و با برکت که با نظام خاصى ریزش مى‏کند و آن همه موجودات و جنبدگانى که از این مایع بى‏جان، جان مى‏گیرند همه پیام آور قدرت و عظمت او هستند.

5- «و حرکت دادن و وزش منظم بادها ...» (وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ ...).

که نه تنها بر دریاها مى‏وزند و کشتیها را حرکت مى‏دهند، بلکه گاهى گرده‏هاى نر را بر قسمتهاى ماده گیاهان مى‏افشانند و به تلقیح و بارورى آنها کمک مى‏کنند، بذرهاى گوناگون را مى‏گسترانند، و میوه‏ها به ما هدیه مى‏کنند. و زمانى با جابه‏جا کردن هواى مسموم و فاقد اکسیژن شهرها به بیابانها و جنگلها، وسائل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 148

 تصفیه و تهویه را براى بشر فراهم مى‏سازند.

آرى! وزش بادها با این همه فواید و برکات، نشانه دیگرى از حکمت و لطف بى‏پایان او است.

6- «و ابرهایى که در میان زمین و آسمان معلقند ...» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...).

این ابرهاى متراکم که بالاى سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان، معلق نگاه داشته، خود نشانه‏اى از عظمت اویند.

آرى! همه اینها «نشانه‏ها و علامات ذات پاک او هستند اما براى مردمى که عقل و هوش دارند و مى‏اندیشند» (لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).

نه براى بى‏خبران سبک‏مغز و چشم‏داران بى‏بصیرت و گوش‏داران کر!

 (آیه 165)- بیزارى پیشوایان کفر از پیروان خود! در این آیه روى سخن متوجه کسانى است که از دلایل وجود خدا چشم پوشیده و در راه شرک و بت‏پرستى و تعدد خدایان گام نهاده‏اند، سخن از کسانى است که در مقابل این معبودان پوشالى سر تعظیم فرود آورده و به آنها عشق مى‏ورزند، عشقى که تنها شایسته خداوند است که منبع همه کمالات و بخشنده همه نعمتها است.

نخست مى‏گوید: «بعضى از مردم معبودهایى غیر خدا براى خود انتخاب مى‏کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً).

نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده‏اند بلکه «آنچنان به آنها عشق مى‏ورزند که گویى به خدا عشق مى‏ورزند» (یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ).

 «اما کسانى که ایمان به خدا آورده‏اند عشق و علاقه بیشترى به او دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).

عشق مؤمنان از عقل و علم معرفت سر چشمه مى‏گیرد. اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال! به همین دلیل ثبات و دوامى ندارد.

لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «این ظالمان هنگامى که عذاب الهى را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 149

 مشاهده مى‏کنند و مى‏دانند که تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شدید است» (وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ).

 (آیه 166)- در این هنگام پرده‏هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى‏رود و به اشتباه خود پى مى‏برند و اعتراف مى‏کنند که انسانهاى منحرفى بوده‏اند، ولى از آنجا که هیچ تکیه‏گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بیچارگى بى‏اختیار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى‏زنند اما «در این هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سینه آنان مى‏کوبند و از پیروان خود تبرى مى‏جویند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا). منظور از معبودها در اینجا انسانهاى جبار و خود کامه و شیاطینى هستند که این مشرکان، خود را دربست در اختیارشان گذاردند.

 «و در همین حال عذاب الهى را با چشم خود مى‏بینند و دستشان از همه جا کوتاه مى‏شود» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ).

 (آیه 167)- اما این پیروان گمراه که بى‏وفایى معبودان خود را چنین آشکارا مى‏بینند براى تسلى دل خویشتن مى‏گویند: «اى کاش ما بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتیم تا از آنها تبرى جوییم، همان گونه که آنها امروز از ما تبرى جستند»! (وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا).

اما چه سود که کار از کار گذشته و باز گشتى به سوى دنیا نیست.

و در پایان آیه مى‏فرماید: آرى! «این چنین خداوند اعمالشان را به صورت مایه حسرت به آنها نشان مى‏دهد» (کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ).

اما حسرتى بیهوده، چرا که نه موقع عمل است و نه جاى جبران! «و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ).

آیه 168

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: بعضى از طوایف عرب همانند «ثقیف» و «خزاعه» و غیر آنها قسمتى از انواع زراعت و حیوانات را بدون دلیل بر خود حرام کرده بودند (حتى تحریم آن را به خدا نسبت مى‏دادند) آیه نازل شد و آنها را از این عمل ناروا باز داشت.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 150

تفسیر:

گامهاى شیطان! در آیات گذشته نکوهش شدیدى از شرک و بت پرستى شده بود، یکى از انواع شرک این است که انسان غیر خدا را قانونگذار بداند، آیه شریفه این عمل را یک کار شیطانى معرفى کرده، مى‏فرماید: «اى مردم از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه بخورید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً).

 «و از گامهاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).

 (آیه 169)- این آیه دلیل روشنى بر دشمنى سرسختانه شیطان که جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بیان کرده، مى‏گوید: «او شما را فقط به انواع بدیها و زشتیها دستور مى‏دهد» (إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).

 «فحشا» به معنى هر کارى است که از حد اعتدال خارج گردد و صورت «فاحش» به خود بگیرد، بنابراین شامل تمامى منکرات و قبایح واضح و آشکار مى‏گردد.

 «و نیز شما را وادار مى‏کند که به خدا افترا ببندید، و چیزهایى را که نمى‏دانید به او نسبت دهید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

انحرافات تدریجى-

جمله «خطوات الشّیطان» (گامهاى شیطان) گویا اشاره به یک مسأله دقیق تربیتى دارد، و آن این که انحرافها و تبهکاریها غالبا بطور تدریج در انسان نفوذ مى‏کند، وسوسه‏هاى شیطان معمولا، انسان را قدم به قدم و تدریجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى‏کشاند، این موضوع منحصر به شیطان اصلى نیست، بلکه تمام دستگاههاى شیطانى و آلوده براى پیاده کردن نقشه‏هاى شوم خود از همین روش «خُطُواتِ» (گام به گام) استفاده مى‏کنند، لذا قرآن مى‏گوید: از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد!

 (آیه 170)- تقلید کورکورانه از نیاکان! در این جا اشاره به منطق سست مشرکان در مسأله تحریم بى‏دلیل غذاهاى حلال، و یا بت پرستى، کرده مى‏گوید:

 «هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مى‏گویند ما از آنچه پدران و نیاکان خود را بر آن یافتیم پیروى مى‏کنیم» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 151

 قرآن بلافاصله این منطق خرافى و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت کوتاه و رسا محکوم مى‏کند: «آیا نه این است که پدران آنها چیزى نمى‏فهمیدند و هدایت نیافتند»؟! (أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ).

یعنى اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته‏اى بودند جاى این بود که از آنها تبعیت شود، اما پیشینیان آنها نه خود مردى آگاه بودند، نه رهبر و هدایت کننده‏اى آگاه داشتند، و مى‏دانیم تقلیدى که خلق را بر باد مى‏دهد همین تقلید نادان از نادان است که «اى دو صد لعنت بر این تقلید باد»!

 (آیه 171)- در این آیه به بیان این مطلب مى‏پردازد که چرا این گروه در برابر این دلایل روشن انعطافى نشان نمى‏دهند؟ و همچنان بر گمراهى و کفر اصرار مى‏ورزند؟ مى‏گوید: «مثال تو در دعوت این قوم بى‏ایمان به سوى ایمان و شکستن سد تقلیدهاى کورکورانه همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را (براى نجات از خطر) صدا مى‏زند ولى آنها جز سر و صدا چیزى را درک نمى‏کنند» (وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).

و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مى‏کند: «آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزى درک نمى‏کنند»! (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ).

و به همین دلیل آنها تنها به سنتهاى غلط و خرافى پدران خود چسبیده‏اند و از هر دعوت سازنده‏اى رویگردانند!

 (آیه 172)- طیّبات و خبائث! از آنجا که قرآن در مورد انحرافات ریشه‏دار از روش تأکید و تکرار در لباسهاى مختلف استفاده مى‏کند، در این آیه و آیه بعد بار دیگر به مسأله تحریم بى‏دلیل پاره‏اى از غذاهاى حلال و سالم در عصر جاهلیت به وسیله مشرکان باز مى‏گردد، منتهى روى سخن را در اینجا به مؤمنان مى‏کند، مى‏فرماید: «اى افراد با ایمان از نعمتهاى پاکیزه که به شما روزى داده‏ایم بخورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).

 «و شکر خدا را بجا آورید اگر او را مى‏پرستید» (وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 152

 این نعمتهاى پاک و حلال که ممنوعیتى ندارد و موافق طبع و فطرت سالم انسانى است براى شما آفریده شده است چرا از آن استفاده نکنید؟!

 (آیه 173)- در این آیه براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع کردن هر گونه بهانه چنین مى‏گوید: «خداوند تنها گوشت مردار، خون، گوشت خوک، و گوشت هر حیوانى را که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن گفته شود تحریم کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ).

و از آنجا که گاه ضرورتهایى پیش مى‏آید که انسان براى حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضى غذاهاى حرام مى‏شود قرآن در ذیل آیه آن را استثنا کرده و مى‏گوید: «ولى کسى که مجبور شود (براى نجات جان خویش از مرگ) از آنها بخورد گناهى بر او نیست، به شرط این که ستمگر و متجاوز نباشد»! (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ).

به این ترتیب براى این که اضطرار بهانه و دستاویزى براى زیاده روى در خوردن غذاهاى حرام نشود با دو کلمه «غَیْرَ باغٍ» (یعنى طلب لذت کردن) و «لا عادٍ» (یعنى متجاوز از حد ضرورت) گوشزد مى‏کند که این اجازه تنها براى کسانى است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند و از مقدار لازم که براى نجات از مرگ ضرورى است تجاوز نکنند.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند غفور و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

همان خداوندى که این گوشتها را تحریم کرده با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است «1».

آیه 174-

شأن نزول:

به اتفاق همه مفسران این آیه و دو آیه بعد در مورد اهل کتاب نازل شده است، و به گفته بسیارى مخصوصا به علماى یهود نظر دارد که پیش از ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله صفات و نشانه‏هاى او را مطابق آنچه در کتب خود یافته بودند براى مردم بازگو مى‏کردند، ولى پس از ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشاهده‏

__________________________________________________

 (1) پیرامون «فلسفه تحریم گوشتهاى حرام» به بحث جالبى که در «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه آمده است رجوع کنید.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 153

گرایش مردم به او ترسیدند که اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بیفتد و هدایا و میهمانیهایى که براى آنها ترتیب مى‏دادند از دست برود!، لذا اوصاف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که در تورات نازل شده بود کتمان کردند، این سه آیه نازل شد و سخت آنها را نکوهش کرد.

تفسیر:

باز هم نکوهش از کتمان حق- این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیه 159 همین سوره در زمینه کتمان حق گذشت. نخست مى‏گوید: «کسانى که کتمان مى‏کنند کتابى را که خدا نازل کرده و آن را به بهاى کمى مى‏فروشند آنها در حقیقت جز آتش چیزى نمى‏خورند»! (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ).

آرى! هدایا و اموالى را که از این راه تحصیل مى‏کنند آتشهاى سوزانى است که در درون وجود آنان وارد مى‏شود.

سپس به یک مجازات مهم معنوى آنها که از مجازات مادى بسیار دردناکتر است پرداخته، مى‏گوید: «خداوند روز قیامت با آنها سخن نمى‏گوید، و آنان را پاکیزه نمى‏کند، و عذاب دردناکى در انتظارشان است»! (وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

یکى از بزرگترین مواهب الهى در جهان دیگر این است که خدا با مردم با ایمان از طریق لطف سخن مى‏گوید. یعنى با قدرت بى‏پایانش امواج صوتى را در فضا مى‏آفریند به گونه‏اى که قابل درک و شنیدن باشد و یا از طریق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن مى‏گوید.

 (آیه 175)- این آیه وضع این گروه را مشخص‏تر مى‏سازد و نتیجه کارشان را در این معامله زیانبار چنین باز گو مى‏کند: «اینها کسانى هستند که گمراهى را با هدایت و عذاب را با آمرزش مبادله کرده‏اند» (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ).

و به این ترتیب از دو سو گرفتار زیان خسران شده‏اند.

لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند، راستى عجیب است که «چقدر در برابر آتش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 154

 خشم و غضب خدا جسور و خونسردند»؟! (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).

 (آیه 176)- در این آیه مى‏گوید: «این تهدیدها و وعده‏هاى عذاب که براى کتمان کنندگان حق بیان شده است به خاطر این است که خداوند کتاب آسمانى قرآن را به حق و توأم با دلایل روشن نازل کرده تا جاى هیچ‏گونه شبهه و ابهامى براى کسى باقى نماند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).

با این حال گروهى بخاطر حفظ منافع کثیف خویش دست به توجیه و تحریف مى‏زنند و در کتاب آسمانى اختلافها بوجود مى‏آورند.

 «چنین کسانى که اختلاف در کتاب آسمانى مى‏کنند بسیار از حقیقت دورند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).

آیه 177- شأن نزول: چون تغییر قبله سر و صداى زیادى در میان مردم بخصوص یهود و نصارى به راه انداخت، یهود که بزرگترین سند افتخار خود (پیروى مسلمین از قبله آنان) را از دست داده بودند زبان به اعتراض گشودند، که قرآن در آیه 142 با جمله (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ) به آن اشاره کرده است. این آیه نازل گردید و تأیید کرد که این همه گفتگو در مسأله قبله صحیح نیست بلکه مهم‏تر از قبله مسائل دیگرى است که معیار ارزش انسانهاست و باید به آنها توجه شود و آن مسائل را در این آیه شرح داده است.

تفسیر:

ریشه و اساس همه نیکیها- در تفسیر آیات تغییر قبله گذشت که مخالفین اسلام از یک سو و تازه مسلمانان از سوى دیگر چه سر و صدایى پیرامون تغییر قبله به راه انداختند.

این آیه روى سخن را به این گروهها کرده، مى‏گوید: «نیکى تنها این نیست که به هنگام نماز صورت خود را به سوى شرق و غرب کنید و تمام وقت خود را صرف این مسأله نمایید» (لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).

قرآن سپس به بیان مهمترین اصول نیکیها در ناحیه ایمان و اخلاق و عمل ضمن بیان شش عنوان پرداخته چنین مى‏گوید: «بلکه نیکى (نیکوکار) کسانى هستند که به خدا و روز آخر و فرشتگان و کتابهاى آسمانى و پیامبران ایمان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 155

 آورده‏اند» (وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ).

پس از ایمان به مسأله انفاق و ایثار و بخششهاى مالى اشاره مى‏کند، و مى‏گوید: «مال خود را با تمام علاقه‏اى که به آن دارند به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه، و سائلان و بردگان مى‏دهند» (وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ). بدون شک گذشتن از مال و ثروت براى همه کس کار آسانى نیست. چرا که حبّ آن تقریبا در همه دلها است، و تعبیر عَلى‏ حُبِّهِ نیز اشاره به همین حقیقت است که آنها در برابر این خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مى‏کنند.

سومین اصل از اصول نیکیها را برپا داشتن نماز مى‏شمرد و مى‏گوید: «آنها نماز را برپا مى‏دارند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ).

چهارمین برنامه آنها را اداى زکات و حقوق واجب مالى ذکر کرده، مى‏گوید:

 «آنها زکات را مى‏پردازند» (وَ آتَى الزَّکاةَ).

بسیارند افرادى که در پاره‏اى از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند اما در اداى حقوق واجب سهل‏انگار مى‏باشند، و به عکس گروهى غیر از اداى حقوق واجب به هیچ گونه کمک دیگرى تن در نمى‏دهند، آیه فوق نیکوکار را کسى مى‏داند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند.

پنجمین ویژگى آنها را وفاى به عهد مى‏شمرد، و مى‏گوید: «کسانى هستند که به عهد خویش به هنگامى که پیمان مى‏بندند وفا مى‏کنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).

چرا که سرمایه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است، لذا در روایات اسلامى چنین مى‏خوانیم که مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل، مسلمان باشد یا کافر، نیکوکار باشد یا بدکار، و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد، اداى امانت و احترام به پدر و مادر.

و بالاخره ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح مى‏دهد:

 «کسانى هستند که در هنگام محرومیت و فقر، و به هنگام بیمارى و درد، و همچنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 156

 در موقع جنگ با دشمن، صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و در برابر این حوادث زانو نمى‏زنند» (وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ).

و در پایان آیه به عنوان جمع بندى و تأکید بر شش صفت عالى گذشته مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که راست مى‏گویند و آنان پرهیزکارانند» (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).

راستگویى آنها از اینجا روشن مى‏شود که اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ایمانشان هماهنگ است، و تقوا و پرهیزکاریشان از اینجا معلوم مى‏شود که آنها هم وظیفه خود را در برابر «اللّه» و هم در برابر نیازمندان و محرومان و کل جامعه انسانى و هم در برابر خویشتن خویش انجام مى‏دهند.

جالب این که شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامه‏هاى عملى است.

آیه 178-

شأن نزول:

عادت عرب جاهلى بر این بود که اگر کسى از قبیله آنها کشته مى‏شد تصمیم مى‏گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند بخاطر کشته شدن یک فرد تمام طایفه قاتل را نابود کنند این آیه نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.

این حکم اسلامى، در واقع حد وسطى بود میان دو حکم مختلف که آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مى‏دانستند و بعضى تنها دیه را لازم مى‏شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیاى مقتول، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.

تفسیر:

قصاص مایه حیات شماست! از این آیه به بعد یک سلسله از احکام اسلامى مطرح مى‏شود نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز مى‏کند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مى‏کشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنین مى‏گوید:

 «اى کسانى که ایمان آورده‏اید حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى‏).

انتخاب واژه «قصاص» نشان مى‏دهد که اولیاء مقتول حق دارند نسبت به                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 157

 قاتل همان را انجام دهند که او مرتکب شده.

ولى به این مقدار قناعت نکرده، در دنباله آیه مسأله مساوات را با صراحت بیشتر مطرح مى‏کند و مى‏گوید: «آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏).

البته این مسأله دلیل بر برترى خون مرد نسبت به زن نیست و توضیح آن خواهد آمد.

سپس براى این که روشن شود که مسأله قصاص حقى براى اولیاى مقتول است و هرگز یک حکم الزامى نیست، و اگر مایل باشند مى‏توانند قاتل را ببخشند و خونبها بگیرند، یا اصلا خونبها هم نگیرند، اضافه مى‏کند: «اگر کسى از ناحیه برادر دینى خود مورد عفو قرار گیرد (و حکم قصاص با رضایت طرفین تبدیل به خونبها گردد) باید از روش پسندیده‏اى پیروى کند (و براى پرداخت دیه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن دیه کوتاهى نکند» (فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ).

در پایان آیه براى تأکید و توجه دادن به این امر که تجاوز از حد از ناحیه هر کس بوده باشد مجازات شدید دارد مى‏گوید: «این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگارتان، و کسى که بعد از آن از حد خود تجاوز کند عذاب دردناکى در انتظار او است» (ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ).

این دستور عادلانه «قصاص» و «عفو» از یکسو روش فاسد عصر جاهلیت را که همچون دژخیمان عصر فضا، گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون مى‏کشیدند محکوم مى‏کند.

و از سوى دیگر راه عفو را به روى مردم نمى‏بندد، و از سوى سوم مى‏گوید بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هیچ یک از طرفین حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى که اولیاى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مى‏کشتند! اما جنایتکارانى که به جنایت خود افتخار مى‏کنند و از آن ندامت و پشیمانى ندارند نه شایسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 158

 (آیه 179)- این آیه با یک عبارت کوتاه و بسیار پرمعنى پاسخ بسیارى از سؤالات را در زمینه مسأله قصاص بازگو مى‏کند و مى‏گوید: «اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید» (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

این آیه آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مى‏دهد که قصاص اسلامى به هیچ وجه جنبه انتقامجویى ندارد. از یکسو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مى‏کردند. جان مردم بى‏گناه به خطر مى‏افتاد. همان گونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.

و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است، چرا که او را از فکر آدمکشى تا حد زیادى باز مى‏دارد و کنترل مى‏کند.

آیا خون مرد رنگین‏تر است؟

ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین‏تر است؟ در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود، بلکه اولیاى زن مقتول مى‏توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آن که نصف مبلغ دیه را بپردازند.

توضیح این که: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى‏شوند، بنابراین تفاوت میان از بین رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبه‏هاى مالى بر کسى پوشیده نیست، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ دیه در مورد قصاص مرد، رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مى‏خورد جلوگیرى نموده است.

اسلام هرگز اجازه نمى‏دهد که به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد دیگرى مانند فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.

 (آیه 180)- وصیّتهاى شایسته! در آیات گذشته سخن از مسائل جانى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 159

 و قصاص در میان بود، در این آیه و دو آیه بعد به قسمتى از احکام وصایا که ارتباط با مسائل مالى دارد مى‏پردازد و به عنوان یک حکم الزامى مى‏گوید: «بر شما نوشته شده هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد اگر چیز خوبى (مالى) از خود بجاى گذارده وصیت بطور شایسته براى پدر و مادر و نزدیکان کند» (کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ).

و در پایان آیه اضافه مى‏کند «این حقى است بر ذمه پرهیزکاران» (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ).

جالب این که در اینجا به جاى کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است.

این تعبیر نشان مى‏دهد که اسلام ثروت و سرمایه‏اى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع بکار گرفته شود خیر و برکت مى‏داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مى‏دانند خط بطلان مى‏کشد.

ضمنا این تعبیر اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است، زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مى‏گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.

 (آیه 181)- هنگامى که وصیت جامع تمام ویژگیهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغییر و تبدیل در آن ممنوع و حرام است، لذا این آیه مى‏گوید: «کسى که وصیت را بعد از شنیدنش تغییر دهد گناهش بر کسانى است که آن را تغییر مى‏دهند» (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ).

و اگر گمان کنند که خداوند از توطئه‏هایشان خبر ندارد سخت در اشتباهند.

 «خداوند شنوا و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

آیه فوق اشاره به این حقیقت است که خلافکاریهاى «وصى» (کسى که عهده دار انجام وصایا است) هرگز اجر و پاداش وصیت کننده را از بین نمى‏برد، او به اجر خود رسیده، تنها گناه بر گردن وصى است که تغییرى در کمیت یا کیفیت و یا اصل وصیت داده است.

 (آیه 182)- تا به اینجا این حکم اسلامى کاملا روشن شد که هر گونه تغییر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 160

 و تبدیل در وصیتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا که هر قانونى استثنایى دارد، در این آیه مى‏گوید: «هر گاه وصى بیم انحرافى در وصیت کننده داشته باشد- خواه این انحراف ناآگاهانه باشد یا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح کند گناهى بر او نیست (و مشمول قانون تبدیل وصیت نمى‏باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

1- فلسفه وصیّت:

از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روى حساب معینى بهره‏مند مى‏شوند در حالى که شاید عده دیگرى از فامیل، و احیانا بعضى از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمى به کمکهاى مالى داشته باشند.

و نیز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست، لذا در کنار قانون ارث قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى‏دهد نسبت به یک سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خویش تصمیم بگیرند.

از اینها گذشته گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد، اما در زمان حیاتش به دلایلى موفق نشده، منطق عقل ایجاب مى‏کند براى انجام این کارهاى خیر لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد.

در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى در زمینه وصیت شده از جمله، در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که بدون وصیت از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است».

2- عدالت در وصیّت:

در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصیت دیده مى‏شود که از مجموع آن استفاده مى‏شود همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان کبیره است در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که در وصیتش عدالت را رعایت کند همانند این است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 161

 داده باشد. و کسى که در وصیتش تعدى کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او بر گرفته خواهد شد».

 (آیه 183)- روزه سر چشمه تقوا- به دنبال چند حکم مهم اسلامى در اینجا به بیان یکى دیگر از این احکام که از مهمترین عبادات محسوب مى‏شود مى‏پردازد و آن روزه است، و با همان لحن تأکید آمیز گذشته مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما نوشته شده است آن گونه که بر امتهایى که قبل از شما بودند، نوشته شده بود» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).

و بلافاصله فلسفه این عبادت انسان ساز و تربیت آفرین را در یک جمله کوتاه اما بسیار پرمحتوا چنین بیان مى‏کند: «شاید پرهیزکار شوید» (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

 (آیه 184)- در این آیه براى این که باز از سنگینى روزه کاسته شود چند دستور دیگر را در این زمینه بیان مى‏فرماید، نخست مى‏گوید: «چند روز معدودى را باید روزه بدارید» (أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ).

دیگر این که: «کسانى که از شما بیمار یا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از این حکم معافند و باید روزهاى دیگر را بجاى آن روزه بگیرند» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ).

سوم: «کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند (مانند پیرمردان و پیرزنان و بیماران مزمن که بهبودى براى آنها نیست) لازم نیست مطلقا روزه بگیرند، بلکه باید بجاى آن کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کنند» (وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ).

 

 «و آن کس که مایل باشد بیش از این در راه خدا اطعام کند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ).

و بالاخره در پایان آیه این واقعیت را بازگو مى‏کند که: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

و این جمله تأکید دیگرى بر فلسفه روزه است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 162

 (آیه 185)- این آیه زمان روزه و قسمتى از احکام و فلسفه‏هاى آن را شرح مى‏دهد، نخست مى‏گوید: «آن چند روز معدود را که باید روزه بدارید ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).

 «همان ماهى که قرآن در آن نازل شد» (الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ).

 «همان قرآنى که مایه هدایت مردم، و داراى نشانه‏هاى هدایت، و معیارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ).

سپس بار دیگر حکم مسافران و بیماران را به عنوان تأکید بازگو کرده، مى‏گوید: «کسانى که در ماه رمضان در حضر باشند باید روزه بگیرند، اما آنها که بیمار یا مسافرند روزهاى دیگر را بجاى آن روزه مى‏گیرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ).

در قسمت آخر آیه بار دیگر به فلسفه تشریع روزه پرداخته، مى‏گوید:

 «خداوند راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد» (یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ).

سپس اضافه مى‏کند: «هدف آن است که شما تعداد این روزها را کامل کنید» (وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ).

و در آخرین جمله مى‏فرماید: «تا خدا را بخاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید، و شاید شکر نعمتهاى او را بگذارید» (وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

1- اثرات تربیتى، اجتماعى و بهداشتى روزه-

از فواید مهم روزه این است که روح انسان را «تلطیف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرایز او را «تعدیل» مى‏کند.

روزه‏دار باید در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنین لذت جنسى چشم بپوشد، و عملا ثابت کند که او همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست، او مى‏تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 163

 در حقیقت بزرگترین فلسفه روزه همین اثر روحانى و معنوى آن است.

خلاصه روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى‏دهد، جمله «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (باشد که پرهیزکار شوید) اشاره به همه این حقایق است.

و نیز حدیث معروف الصّوم جنّة من النّار: «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ» اشاره به همین موضوع است.

و نیز در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «بهشت درى دارد به نام «ریان» (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد مى‏شوند.

اثر اجتماعى روزه-

بر کسى پوشیده نیست روزه یک درس مساوات و برابرى در میان افراد اجتماع است. در حدیث معروفى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که «هشام بن حکم» از علت تشریع روزه پرسید، امام علیه السّلام فرمود: «روزه به این دلیل واجب شده که میان فقیر و غنى مساوات برقرار گردد، و این بخاطر آن است که غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقیر اداى حق کند، چرا که اغنیاء معمولا هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مى‏خواهد میان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنیاء بچشاند تا به ضعیفان و گرسنگان رحم کنند».

اثر بهداشتى و درمانى روزه-

در طب امروز و همچنین طب قدیم، اثر معجزه‏آساى «امساک» در درمان انواع بیماریها به ثبوت رسیده، زیرا مى‏دانیم: عامل بسیارى از بیماریها، زیاده‏روى در خوردن غذاهاى مختلف است، چون مواد اضافى، جذب نشده به صورت چربیهاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، یا چربى و قند اضافى در خون باقى مى‏ماند، این مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع میکروبهاى بیماریهاى عفونى است، و در این حال بهترین راه براى مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزارها از طریق امساک و روزه است! روزه زباله‏ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مى‏سوزاند، و در واقع بدن را «خانه‏تکانى» مى‏کند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 164

 در حدیث معروفى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اسلام مى‏فرماید: «صوموا تصحّوا»: «روزه بگیرید تا سالم شوید».

و در حدیث معروف دیگر نیز از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده است (المعدة بیت کلّ داء و الحمیة رأس کلّ دواء): «معده خانه تمام دردها است و امساک بالاترین داروها»!

2- روزه در امّتهاى پیشین-

از تورات و انجیل فعلى نیز بر مى‏آید که روزه در میان یهود و نصارى بوده و اقوام و ملل دیگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مى‏گرفته‏اند، و نیز از تورات برمى‏آید که موسى (ع) چهل روز روزه داشته است، و همچنین به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند، یهود روزه مى‏گرفتند.

حضرت مسیح نیز چنانکه از «انجیل» استفاده مى‏شود، چهل روز، روزه داشته.

به این ترتیب اگر قرآن مى‏گوید «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (همان گونه که بر پیشینیان نوشته شد) شواهد تاریخى فراوانى دارد که در منابع مذاهب دیگر- حتى بعد از تحریف- به چشم مى‏خورد.

3- امتیاز ماه مبارک رمضان-

این که ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده در آیه مورد بحث نکته برترى آن چنین بیان شده که قرآن در این ماه نازل گردیده، و در روایات اسلامى نیز چنین آمده است که همه کتابهاى بزرگ آسمانى «تورات»، «انجیل»، «زبور»، «صحف» و «قرآن» همه در این ماه نازل شده‏اند.

امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «تورات» در ششم ماه مبارک رمضان، «انجیل» در دوازدهم و «زبور» در هیجدهم و «قرآن مجید» در شب قدر نازل گردیده است.

به این ترتیب ماه رمضان همواره ماه نزول کتابهاى بزرگ آسمانى و ماه تعلیم و تربیت بوده است. برنامه تربیتى روزه نیز باید با آگاهى هر چه بیشتر و عمیقتر از تعلیمات آسمانى هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمى را از آلودگى گناه شستشو دهد.

آیه 186-

شأن نزول:

کسى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرسید: آیا خداى ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم؟ یا دور است تا با صداى بلند او را بخوانیم؟ آیه نازل شد (و به آنها پاسخ داد که خدا به بندگانش نزدیک است).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 165

تفسیر:

سلاحى به نام دعا و نیایش- از آنجا که یکى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نیایش است در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید:

 «هنگامى که بندگانم از تو در باره من سؤال کنند بگو من نزدیکم» (وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ).

نزدیکتر از آنچه تصور کنید، نزدیکتر از شما به خودتان، و نزدیکتر از شریان گردنهایتان، چنانکه در جاى دیگر مى‏خوانیم: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (سوره ق، آیه 16).

سپس اضافه مى‏کند: «من دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا مى‏خواند اجابت مى‏کنم» (أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).

 «بنابراین باید بندگان من دعوت مرا بپذیرند» (فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی).

 «و به من ایمان آورند» (وَ لْیُؤْمِنُوا بِی).

 «باشد که راه خود را پیدا کنند و به مقصد برسند» (لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ).

جالب این که در این آیه خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان! و از این نهایت پیوستگى و قرب و ارتباط، محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است! «دعا» یک نوع خود آگاهى و بیدارى دل و اندیشه و پیوند باطنى با مبدء همه نیکیها و خوبیهاست.

 

 «دعا» یک نوع عبادت و خضوع و بندگى است، و انسان به وسیله آن توجه تازه‏اى به ذات خداوند پیدا مى‏کند، و همانطور که همه عبادات اثر تربیتى دارد «دعا» هم داراى چنین اثرى خواهد بود.

و این که مى‏گویند: «دعا فضولى در کار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مى‏دهد» توجه ندارند که مواهب الهى بر حسب استعدادها و لیاقتها تقسیم مى‏شود، هر قدر استعداد و شایستگى بیشتر باشد سهم بیشترى از آن مواهب نصیب انسان مى‏گردد.

لذا مى‏بینیم امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: انّ عند اللّه عزّ و جلّ منزلة لا تنال الّا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 166

 بمسألة: «در نزد خداوند مقاماتى است که بدون دعا کسى به آن نمى‏رسد»! دانشمندى مى‏گوید: «وقتى که ما نیایش مى‏کنیم خود را به قوه پایان ناپذیرى که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط مى‏سازیم».

آیه 187-

شأن نزول:

از روایات اسلامى چنین استفاده مى‏شود که در آغاز نزول حکم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه کسى در شب به خواب مى‏رفت سپس بیدار مى‏شد خوردن و آشامیدن بر او حرام بود.

و نیز در آن زمان آمیزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحریم شده بود.

یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «مطعم بن جبیر» که مرد ضعیفى بود با این حال روزه مى‏داشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر کند بخاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بیدار شد گفت من دیگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابید و صبح در حالى که روزه دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف مدینه حاضر شد، در اثناء تلاش و کوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بیهوش شد، پیامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.

و نیز جمعى از جوانان مسلمان که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آمیزش مى‏نمودند.

در این هنگام آیه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد که در تمام طول شب مى‏توانند غذا بخورند و با همسران خود آمیزش جنسى داشته باشند.

تفسیر:

توسعه‏اى در حکم روزه- چنانکه در شأن نزول خواندیم در آغاز اسلام آمیزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنین خوردن و آشامیدن پس از خواب و این شاید آزمایشى بود براى مسلمین و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذیرش احکام روزه. این آیه که شامل چهار حکم اسلامى در زمینه روزه و اعتکاف است نخست در قسمت اول مى‏گوید: «در شبهاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 167

 ماه روزه آمیزش جنسى با همسرانتان براى شما حلال شده است» (أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ).

سپس به فلسفه این موضوع پرداخته، مى‏گوید: «زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها» (هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ).

لباس از یکسو انسان را از سرما و گرما و خطر بر خورد اشیا به بدن حفظ مى‏کند، و از سوى دیگر عیوب او را مى‏پوشاند. و از سوى سوم زینتى است براى تن آدمى، این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.

سپس قرآن علت این تغییر قانون الهى را بیان کرده مى‏گوید: «خداوند مى‏دانست که شما به خویشتن خیانت مى‏کردید (و این عمل را که ممنوع بود بعضا انجام مى‏دادید) خدا بر شما توبه کرد، و شما را بخشید» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ).

آرى! براى این که شما آلوده گناه بیشتر نشوید خدا به لطف و رحمتش این برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدودیت آن کاست.

اکنون که چنین است با آنها آمیزش کنید و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نمایید» (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ).

سپس به بیان دومین حکم مى‏پردازد و مى‏گوید: «بخورید و بیاشامید تا رشته سپید صبح از رشته سیاه شب براى شما آشکار گردد» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).

بعد به بیان سومین حکم پرداخته مى‏گوید: «سپس روزه را تا شب تکمیل کنید» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ).

این جمله تأکیدى است بر ممنوع بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسى در روزها براى روزه‏داران، و نیز نشان دهنده آغاز و انجام روزه است که از طلوع فجر شروع و به شب ختم مى‏شود.

سر انجام به چهارمین و آخرین حکم پرداخته مى‏گوید: «هنگامى که در مساجد مشغول اعتکاف هستید با زنان آمیزش نکنید» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 168

 عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ)

.

بیان این حکم مانند استثنایى است براى حکم گذشته زیرا به هنگام اعتکاف که حد اقل مدت آن سه روز است روزه مى‏گیرند اما در این مدت نه در روز حق آمیزش جنسى با زنان دارند و نه در شب.

در پایان آیه، اشاره به تمام احکام گذشته کرده چنین مى‏گوید: «اینها مرزهاى الهى است به آن نزدیک نشوید» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).

زیرا نزدیک شدن به مرز وسوسه انگیز است، و گاه سبب مى‏شود که انسان از مرز بگذرد و در گناه بیفتد.

آرى! این چنین خداوند آیات خود را براى مردم روشن مى‏سازد، شاید پرهیزکارى پیشه کنند» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

آغاز و پایان، تقواست-

جالب این که در نخستین آیه مربوط به احکام روزه خواندیم که هدف نهایى از آن تقوا است، همین تعبیر عینا در پایان آخرین آیه نیز آمده است (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ) و این نشان مى‏دهد که تمام این برنامه‏ها وسیله‏اى هستند براى پرورش روح تقوا و خویشتندارى و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسؤولیت در انسانها!

(آیه 188)- این آیه اشاره به یک اصل کلى و مهم اسلامى مى‏کند که در تمام مسائل اقتصادى حاکم است، و به یک معنى مى‏شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد زیر پوشش آن قرار داد، نخست مى‏فرماید: «اموال یکدیگر را در میان خود به باطل و ناحق نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ) «1» مفهوم آیه فوق عمومیت دارد و هر گونه تصرف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح و به ناحق مشمول این نهى الهى است. و تمام معاملاتى که هدف صحیحى را تعقیب نمى‏کند و پایه و اساس عقلایى ندارد مشمول این آیه است.

جالب این که قرار گرفتن آیه مورد بحث بعد از آیات روزه (182- 187) نشانه‏

__________________________________________________

 (1) «باطل» به معنى زایل و از بین رونده است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 169

یک نوع همبستگى در میان این دو است، در آنجا نهى از خوردن و آشامیدن بخاطر انجام یک عبادت الهى مى‏کند و در اینجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق (که این هم نوع دیگرى از روزه و ریاضت نفوس است) و در واقع هر دو شاخه‏هایى از تقوا محسوب مى‏شود، همان تقوایى که به عنوان هدف نهایى روزه معرفى شده است.

سپس در ذیل آیه، انگشت روى یک نمونه بارز «اکل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) گذاشته که بعضى از مردم آن را حق خود مى‏شمرند به گمان این که به حکم قاضى، آن را به چنگ آورده‏اند، مى‏فرماید: «براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه و بخشى از آن را به قضات ندهید در حالى که مى‏دانید» (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

رشوه‏خوارى بلاى بزرگ جامعه‏ها!

یکى از بلاهاى بزرگى که از قدیمترین زمانها دامنگیر بشر شده و امروز با شدت بیشتر ادامه دارد بلاى رشوه خوارى است که یکى از بزرگترین موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست. و سبب مى‏شود قوانین که قاعدتا باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد، به سود مظالم طبقات نیرومند که باید قانون آنها را محدود کند به کار بیفتد.

بدیهى است که اگر باب رشوه گشوده شود قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد و قوانین بازیچه‏اى در دست اقویا براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خوارى یکى از گناهان کبیره محسوب مى‏شود.

ولى قابل توجه است که زشتى رشوه سبب مى‏شود که این هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوین فریبنده دیگر انجام گیرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهایى مانند هدیه، تعارف، حق الزحمه و انعام استفاده کنند. ولى این تغییر نامها به هیچ وجه تغییرى در ماهیت آن نمى‏دهد و در هر صورت پولى که از این طریق گرفته مى‏شود حرام و نامشروع است.

در نهج البلاغه در داستان هدیه آوردن «اشعث بن قیس» مى‏خوانیم که: او براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على علیه السّلام متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على علیه السّلام آورد و نام آن را هدیه گذاشت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 170

 على علیه السّلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آمده‏اى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویده‏اى در دهان ملخ براى من کم ارزشتر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زود گذر چه کار؟ ...»

اسلام رشوه را در هر شکل و قیافه‏اى محکوم کرده است، در تاریخ زندگى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم که: به او خبر دادند یکى از فرماندارانش رشوه‏اى در شکل هدیه پذیرفته، حضرت برآشفت و به او فرمود: کیف تأخذ ما لیس لک بحقّ:

 «چرا آن که حق تو نیست مى‏گیرى»؟ او در پاسخ با معذرت‏خواهى گفت: «آنچه گرفتم هدیه‏اى بود اى پیامبر خدا» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر شما در خانه بنشینید و از طرف من فرماندار محلى نباشید آیا مردم به شما هدیه مى‏دهند؟! سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال قرار دادند و وى را از کار بر کنار کرد».

چه خوبست مسلمانان از کتاب آسمانى خود الهام بگیرند و همه چیز را پاى بت رشوه خوارى قربانى نکنند.

آیه 189-

شأن نزول:

جمعى از یهود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند هلال ماه براى چیست؟ و چه فایده دارد؟ آیه نازل شد- و فواید مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بیان کرد.

تفسیر:

همان طور که در شأن نزول آمده است گروهى در مورد هلال ماه از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسشهایى داشتند، قرآن سؤال آنها را به این صورت منعکس کرده است، مى‏فرماید: «در باره هلالهاى ماه از تو سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).

سپس مى‏فرماید: «بگو: اینها بیان اوقات (طبیعى) براى مردم و حجّ است» (قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).

هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى‏کنند و هم در عبادتهایى که وقت معینى در سال دارد، در حقیقت ماه یک تقویم طبیعى براى افراد بشر محسوب مى‏شود. که مردم اعم از باسواد و بى‏سواد در هر نقطه‏اى از جهان باشند مى‏توانند از این تقویم                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 171

 طبیعى استفاده کنند، و اصولا یکى از امتیازات قوانین اسلام این است که دستورات آن بر طبق مقیاسهاى طبیعى قرار داده شده است. زیرا مقیاسهاى طبیعى وسیله‏اى است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى‏گذارد.

سپس در ذیل آیه به تناسب سخنى که از حجّ و تعیین موسم آن به وسیله هلال ماه در آغاز آیه آمده به یکى از عادات و رسوم خرافى جاهلیت در مورد حجّ اشاره نموده و مردم را از آن نهى مى‏کند و مى‏فرماید: «کار نیک آن نیست که از پشت خانه‏ها وارد شوید بلکه نیکى آن است که تقوا پیشه کنید و از در خانه‏ها وارد شوید و از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید» (وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

این آیه مفهوم گسترده‏اى دارد و از همین جا مى‏توان پیوند میان آغاز و پایان آیه را پیدا کرد و آن این که براى اقدام در هر کار خواه دینى باشد یا غیر دینى باید از طریق صحیح وارد شد و نه از طرق انحرافى و وارونه و عبادتى همچون حجّ نیز باید در وقت مقرر که در هلال ماه تعیین مى‏شود انجام گیرد.

جمله لَیْسَ الْبِرَّ ... ممکن است اشاره به نکته لطیف دیگرى نیز باشد، که سؤال شما از اهله ماه به جاى سؤال از معارف دینى همانند عمل کسى است که راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى که پشت در خانه زده وارد مى‏شود چه کار نازیبایى!

سؤالات مختلف از شخص پیامبر-

در پانزده مورد از آیات قرآن جمله یَسْئَلُونَکَ آمده که نشان مى‏دهد مردم کرارا سؤالات مختلفى در مسائل گوناگون از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله داشتند و جالب این که پیامبر نه تنها ناراحت نمى‏شد بلکه با آغوش باز از آن استقبال مى‏کرد و از طریق آیات قرآنى به آنها پاسخ مى‏داد.

سؤال کردن یکى از حقوق مردم در برابر رهبران است، سؤال کلید حل مشکلات است، سؤال دریچه علوم است، سؤال وسیله انتقال دانشهاست. اصولا طرح سؤالات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افکار و بیدارى اندیشه‏ها است و وجود این همه سؤال در عصر پیامبر نشانه تکان خوردن افکار مردم آن محیط در پرتو قرآن و اسلام است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 172

آیه 190-

شأن نزول:

این آیه اولین آیه‏اى بود که در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با آنها که از در پیکار در آمدند، پیکار کرد و نسبت به آنان که پیکار نداشتند خوددارى مى‏کرد، و این ادامه داشت تا دستور فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ که اجازه پیکار با همه مشرکان را مى‏داد نازل گشت.

تفسیر:

در این آیه قرآن، دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مى‏کشند صادر کرده، مى‏فرماید: «با کسانى که با شما مى‏جنگند در راه خدا پیکار کنید» (وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ).

تعبیر به فِی سَبِیلِ اللَّهِ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى‏سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز بخاطر انتقامجویى یا جاه طلبى یا کشورگشایى یا به دست آوردن غنایم نیست. همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مى‏گذارد، کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاحها، چگونگى رفتار با اسیران، را به رنگ فِی سَبِیلِ اللَّهِ درمى‏آورد.

سپس قرآن توصیه به رعایت عدالت، حتى در میدان جنگ و در برابر دشمنان کرده مى‏فرماید: «از حد تجاوز نکنید» (وَ لا تَعْتَدُوا).

 «چرا که خداوند، تجاوزکاران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).

آرى! هنگامى که جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هیچ گونه تعدى و تجاوز، نباید در آن باشد، و درست به همین دلیل است که در جنگهاى اسلامى- بر خلاف جنگهاى عصر ما- رعایت اصول اخلاقى فراوانى توصیه شده است، مثلا افرادى که سلاح به زمین بگذارند، و کسانى که توانایى جنگ را از دست داده‏اند، یا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدى قرار بگیرند، باغستانها و گیاهان و زراعتها را نباید از بین ببرند، و از مواد سمى براى زهر آلود کردن آبهاى آشامیدنى دشمن (جنگ شیمیایى و میکروبى) نباید استفاده کنند.

 

آیه های 131 تا 160 سوره بقره

(آیه 131)- این آیه به عنوان تأکید به یکى دیگر از ویژگیهاى برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات او است اشاره کرده مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسلیم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).

 (آیه 132)- وصیت و سفارشى که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن مى‏گوید: «ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را در باز پسین لحظات عمر به این آیین پاک توحیدى وصیت کردند» (وَ وَصَّى بِها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 125

 إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ)

.

هر کدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین توحید را براى شما برگزیده است» (یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ).

 «بنابراین جز بر این آیین رهسپار نشوید و جز با قلبى مملو از ایمان و تسلیم جهان را وداع نگویید» (فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

آیه 133-

شأن نزول:

اعتقاد جمعى از یهود این بود که «یعقوب» به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینى که هم اکنون یهود به آن معتقدند (با تمام تحریفاتش) توصیه کرد، خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.

تفسیر:

همه مسؤول اعمال خویشند- چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم جمعى از منکران اسلام مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مى‏دادند.

قرآن براى رد این ادعاى بى‏دلیل مى‏گوید: «مگر شما به هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید» که چنان توصیه‏اى را به فرزندانش کرد (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ).

آرى! آنچه شما به او نسبت مى‏دهید نبود، آنچه بود این بود که: «در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را مى‏پرستید»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی).

آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مى‏پرستیم خداوند یگانه یکتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً).

 «و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

 (آیه 134)- این آیه گویا پاسخ به یکى از اشتباهات یهود است، چرا که آنها بسیار روى مسأله نیاکان و افتخار آنها و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه مى‏کردند.

قرآن مى‏گوید: «آنها امتى بودند که در گذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نیز مربوط به خود شما است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 126

 «و شما هرگز مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).

بنابراین به جاى این که تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.

آیه 135-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از علماى یهود و مسیحیان نجران با مسلمان بحث و گفتگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آیین حق مى‏دانست و دیگرى را نفى مى‏کرد، یهودیان مى‏گفتند: موسى پیامبر ما از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات بهترین کتاب است، عین همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما و انجیل برترین کتب آسمانى است، و هر یک از پیروان این دو مذهب مسلمانان را به مذهب خویش دعوت مى‏کردند، این سه آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

تنها ما بر حقیم! خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مى‏شود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى کند دیگران را به رنگ خود در آورد چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: «اهل کتاب گفتند:

یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید»! (وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا).

بگو آیینهاى تحریف یافته هرگز نمى‏تواند موجب هدایت بشر گردد «بلکه پیرو آیین خالص ابراهیم گردید تا هدایت شوید و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

 (آیه 136)- این آیه به مسلمانان دستور مى‏دهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آورده‏ایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط بنى اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم» (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 127

 «ما هیچ فرقى میان آنها نمى‏گذاریم و در برابر فرمان حق تسلیم هستیم» (لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). هدف همه آنها یک چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت، هر چند هر یک از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظایف و ویژگیهایى داشتند.

 (آیه 137)- سپس اضافه مى‏کند: «اگر آنها به همین امور که شما ایمان آورده‏اید ایمان بیاورند هدایت یافته‏اند» (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).

 «و اگر سرپیچى کنند از حق جدا شده‏اند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ).

و در پایان آیه به مسلمانان دلگرمى مى‏دهد که از توطئه‏هاى دشمنان نهراسند مى‏گوید: «خداوند دفع شر آنها را از شما مى‏کند و او شنونده و دانا است» سخنانشان را مى‏شنود و از توطئه‏هاشان آگاه است (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

 (آیه 138)- رنگهاى غیر خدایى را بشویید! به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان، دائر به تبعیت از برنامه‏هاى همه انبیاء شده بود، در این آیه، به همه آنها فرمان مى‏دهد که «تنها رنگ خدایى را بپذیرید» که همان رنگ ایمان و توحید خالص است (صِبْغَةَ اللَّهِ).

و به این ترتیب قرآن فرمان مى‏دهد همه رنگهاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگهاى تفرقه‏انداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى درآیند.

سپس اضافه مى‏کند: «چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش مى‏کنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).

 (آیه 139)- و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مى‏خاستند و مى‏گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته، و دین ما قدیمى‏ترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتب آسمانى است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روى همه این پندارها کشیده، نخست به پیامبر مى‏گوید:

 «به آنها بگو: آیا در باره خداوند با ما گفتگو مى‏کنید؟ در حالى که او پروردگار ما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 128

 و پروردگار شما است» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).

این را نیز بدانید که «ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود» و هیچ امتیازى براى هیچ کس جز در پرتو اعمالش نمى‏باشد) (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).

با این تفاوت که «ما با اخلاص او را پرستش مى‏کنیم و موحد خالصیم» اما بسیارى از شما توحید را به شرک آلوده کرده‏اند (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).

 (آیه 140)- این آیه به قسمت دیگرى از این ادعاهاى بى‏اساس پاسخ گفته مى‏فرماید: «آیا شما مى‏گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط همگى یهودى یا نصرانى بوده‏اند»)؟ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏).

 «آیا شما بهتر مى‏دانید یا خدا»؟! (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).

خدا بهتر از همه کس مى‏داند که آنها، نه یهودى بودند، و نه نصرانى.

شما هم کم و بیش مى‏دانید و اگر هم ندانید باز بدون اطلاع، چنین نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه، و کتمان حقیقت «و چه کسى ستمکارتر از آن کسى است که شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).

 (آیه 141)- در این آیه به گونه دیگرى به آنها پاسخ مى‏گوید، مى‏فرماید: به فرض این که همه این ادعاها درست باشد «آنها گروهى بودند که در گذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است» (تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ).

 «و شما هم مسؤول اعمال خویش هستید و هیچ گونه مسؤولیتى در برابر اعمال آنها ندارید» (وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 129

آغاز جزء دوم قرآن مجید

ادامه سوره بقره‏

 (آیه 142)- ماجراى تغییر قبیله! این آیه و چند آیه بعد به یکى از تحولات مهم تاریخ اسلام اشاره مى‏کند.

توضیح این که: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه، و چند ماه بعد از هجرت در مدینه به امر خدا به سوى «بیت المقدس» نماز مى‏خواند، ولى بعد از آن قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «کعبه» نماز بگذارند.

یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شیوه دیرینه خود به بهانه‏جویى و ایرادگیرى پرداختند چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: «بزودى بعضى از سبک مغزان مردم مى‏گویند چه چیز آنها (مسلمانان) را از قبله‏اى که بر آن بودند برگردانید»؟ (سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها).

اگر قبله اول صحیح بود این تغییر چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحیح است چرا سیزده سال و چند ماه به سوى بیت المقدس نماز خواندید؟! خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى‏کند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

این یک دلیل قاطع و روشن در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خدا است، اصلا خدا خانه و مکانى ندارد، مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید. و تغییر قبله در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک مصداقى است از هدایت الهى.

 (آیه 143)- امّت وسط: در این آیه به قسمتى از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره شده است. نخست مى‏گوید: «همان گونه (که قبله شما یک قبله میانه است) شما را نیز یک امت میانه قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 130

 قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان براى ایستادن به سوى محل تولد عیسى که در بیت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بایستند.

ولى یهود که بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مى‏بردند رو به سوى بیت المقدس که براى آنان تقریبا در سمت غرب بود مى‏ایستادند.

اما «کعبه» که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدینه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت یک خط میانه محسوب مى‏شد.

جالب این که توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت رشد کند، زیرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمین بدون آشنایى با این علوم امکان نداشت.

سپس اضافه مى‏کند: «هدف این بود که شما گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد» (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً).

یعنى شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتى نمونه هستید همانطور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.

سپس به یکى دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده مى‏گوید: «ما آن قبله‏اى را که قبلا بر آن بودى (بیت المقدس) تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از رسولخدا پیروى مى‏کنند از آنها که به جاهلیت باز مى‏گردند باز شناخته شوند» (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ).

سپس اضافه مى‏کند: «اگر چه این کار جز براى کسانى که خداوند هدایتشان کرده دشوار بود» (وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ).

آرى! تا هدایت الهى نباشد، آن روح تسلیم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمى‏شود. و از آنجا که دشمنان وسوسه‏گر یا دوستان نادان، فکر مى‏کردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد، و اجر ما بر باد رود، در آخر آیه اضافه مى‏کند: «خدا هرگز ایمان (نماز) شما را ضایع نمى‏گرداند، زیرا خداوند نسبت به همه مردم رحیم و مهربان است» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 131

 دستورهاى او همچون نسخه‏هاى طبیب است یک روز این نسخه نجاتبخش است، و روز دیگر نسخه دیگر، هر کدام در جاى خود نیکو است، و ضامن سعادت و تکامل، بنابراین تغییر قبله نباید هیچ گونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته یا آینده ایجاد نماید که همه آنها صحیح بوده و هست.

اسرار تغییر قبله-

از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهاى مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند.

اما هنگامى که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتى دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوى کعبه قدیمى‏ترین مرکز توحید و پرسابقه‏ترین کانون انبیاء بازگشتند.

بدیهى است هم نماز خواندن به سوى بیت المقدس براى آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوى نژاد خود مى‏دانستند مشکل بود، و هم بازگشت به سوى کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست.

مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد، و پیوندهاى خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسلیم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پیدا گردد.

 (آیه 144)- همه جا رو به سوى کعبه کنید! در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده نخست مى‏فرماید: «ما نگاههاى انتظار آمیز تو را به آسمان (مرکز نزول وحى) مى‏بینیم» (قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ).

 «اکنون تو را به سوى قبله‏اى که از آن راضى خواهى بود باز مى‏گردانیم» (فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها).

 «هم اکنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه کعبه باز گردان» (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

نه تنها در مدینه، «هر جا باشید، روى خود را به سوى مسجد الحرام کنید»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 132

 (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).

جالب این که تغییر قبله یکى از نشانه‏هاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در کتب پیشین ذکر شده بود، چه این که آنها خوانده بودند که او به سوى دو قبله نماز مى‏خواند «یصلّى الى القبلتین».

لذا قرآن اضافه مى‏کند: «کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده است، مى‏دانند این فرمان حقى است از ناحیه پروردگارشان» (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).

و در پایان اضافه مى‏کند: «خداوند از اعمال آنها غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).

یعنى آنها به جاى این که این تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفى کنند، کتمان کرده و به عکس روى آن جنجال به راه انداختند، خدا، هم از اعمالشان آگاه است، و هم از نیاتشان.

 (آیه 145)- آنها به هیچ قیمت راضى نمى‏شوند! در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب مى‏دانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوى کعبه نه تنها ایرادى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیست، بلکه از جمله نشانه‏هاى حقانیت او است، ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.

لذا قرآن در این آیه با قاطعیت مى‏گوید: «سوگند که اگر هر گونه آیه و نشانه و دلیلى براى (این گروه از) اهل کتاب بیاورى از قبله تو پیروى نخواهند کرد» (وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ).

بعدا اضافه مى‏کند: «تو نیز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).

یعنى اگر آنها تصور مى‏کنند با این قال و غوغاها بار دیگر قبله مسلمانان تغییر خواهد کرد کور خوانده‏اند، این قبله همیشگى و نهایى مسلمین است.

سپس مى‏افزاید: و آنها نیز آنچنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها پیرو قبله دیگرى نیست» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 133

 نه یهود از قبله نصارى پیروى مى‏کنند و نه نصارى از قبله یهود.

و باز براى تأکید و قاطعیت بیشتر به پیامبر اخطار مى‏کند که «اگر پس از این آگاهى که از ناحیه خدا به تو رسیده تسلیم هوسهاى آنان شوى و از آن پیروى کنى مسلما از ستمگران خواهى بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).

 (آیه 146)- آنها به خوبى او را مى‏شناسند! در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل کتاب، این آیه مى‏گوید: «علماى اهل کتاب پیامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مى‏شناسند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ).

و نام و نشان و مشخصات او را در کتب مذهبى خود خوانده‏اند.

 «ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را کتمان کنند» (وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).

 (آیه 147)- سپس به عنوان تأکید بحثهاى گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام بطور کلى مى‏فرماید: «این فرمان حقى است که از سوى پروردگار تو است و هرگز از تردید کنندگان نباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).

و با این جمله پیامبر را دلدارى مى‏دهد و تأکید مى‏کند در برابر سمپاشیهاى دشمنان ذره‏اى تردید، چه در مسأله تغییر قبله و چه در غیر آن به خود راه ندهد.

 (آیه 148)- هر امّتى قبله‏اى دارد! این آیه در حقیقت پاسخى به قوم یهود است که دیدیم سر و صداى زیادى پیرامون موضوع تغییر قبله به راه انداخته بودند، مى‏گوید: «هر گروه و طایفه‏اى قبله‏اى دارد که خداوند آن را تعیین کرده است»َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها)

.

در طول تاریخ انبیاء قبله‏هاى مختلفى بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد، بنابراین زیاد در باره قبله گفتگو نکنید و به جاى آن «در اعمال خیر و نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید»َاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ)

.- این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 134

 سپس به عنوان یک هشدار به خرده گیران، و تشویق نیکوکاران مى‏فرماید: «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر خواهد کرد»َیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً)

.

در آن دادگاه بزرگ رستاخیز که صحنه نهایى پاداش و کیفر است.

و از آنجا که ممکن است براى بعضى این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهاى پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمع‏آورى مى‏کند و لباس حیات نوینى بر آنها مى‏پوشاند؟ بلافاصله مى‏گوید: «و خداوند بر هر کارى قدرت دارد»ِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)

 

.

 (آیه 149)- تنها از خدا بترس! این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پى‏آمدهاى آن را دنبال مى‏کند.

نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده و به عنوان یک فرمان مؤکد مى‏گوید:

 «از هر جا (و از هر شهر و دیار) خارج شدى (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

و باز به عنوان تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «این فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).

و در پایان این آیه به عنوان تهدیدى نسبت به توطئه‏گران و هشدارى به مؤمنان مى‏گوید: «و خدا از آنچه انجام مى‏دهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

 (آیه 150)- در این آیه، حکم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مکان و هر نقطه‏اى تکرار مى‏کند، مى‏گوید: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

درست است که روى سخن در این جمله به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مى‏باشد، ولى در جمله بعد براى تأکید و تصریح اضافه مى‏کند: «و هر جا شما بوده باشید روى خود را به سوى آن کنید» (وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 135

 سپس در ذیل همین آیه به سه نکته مهم اشاره مى‏کند:

1- کوتاه شدن زبان مخالفان! مى‏گوید: «این تغییر قبله بخاطر آن صورت گرفت که مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند» (لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ).

هر گاه این تغییر قبله صورت نمى‏گرفت از یکسو زبان یهود به روى مسلمانان باز مى‏شد و مى‏گفتند: ما در کتب خود خوانده‏ایم که نشانه پیامبر موعود این است که به سوى دو قبله نماز مى‏خواند و این نشانه در محمد صلّى اللّه علیه و اله نیست، و از سوى دیگر مشرکان ایراد مى‏کردند که او مدعى است براى احیاء آیین ابراهیم آمده، پس چرا خانه کعبه را، که پایه گزارش ابراهیم است فراموش نموده، اما حکم تغییر قبله موقت به قبله دائمى، زبان هر دو گروه را بست.

ولى از آنجا که همیشه افراد بهانه‏جو و ستمگرى هستند که در برابر هیچ منطقى تسلیم نمى‏شوند، استثنایى براى این موضوع قائل شده، مى‏گوید: «مگر کسانى از آنها که ستم کرده‏اند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).

این بهانه جویان به حق شایسته نام ستمگر و ظالمند، چرا که هم بر خود ستم مى‏کنند و هم بر مردم که سد راه هدایت آنها مى‏شوند.

2- از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ستمگر» ممکن بود در بعضى تولید وحشت کند مى‏گوید: «از آنها هرگز نترسید، و تنها از من بترسید» (فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی).

این یکى از اصول کلى و اساسى تربیت توحیدى اسلامى است که از هیچ چیزى و هیچ کس جز خدا نباید ترس داشت.

 

3- تکمیل نعمت خداوند به عنوان آخرین هدف براى تغییر قبله ذکر شده، مى‏فرماید: این بخاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم تا هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

(آیه 151)- برنامه‏هاى رسول اللّه! خداوند در آخرین جمله از آیه قبل یکى از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در این آیه با ذکر کلمه «کما» اشاره به این حقیقت مى‏کند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 136

 نبود، بلکه نعمتهاى فراوان دیگرى به شما داده است «همان گونه که رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم» (کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ).

او از نوع بشر است و تنها بشر مى‏تواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد که این خود نعمت بزرگى است.

بعد از ذکر این نعمت به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر، عاید مسلمین شد اشاره مى‏کند:

1- «آیات ما را بر شما مى‏خواند» (یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا).

2- «و شما را پرورش مى‏دهد» و بر کمالات معنوى و مادى شما مى‏افزاید.

 (وَ یُزَکِّیکُمْ).

3- «و کتاب و حکمت به شما مى‏آموزد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ).

گر چه «تعلیم» بطور طبیعى مقدم بر «تربیت» است، اما قرآن مجید براى اثبات این حقیقت که هدف نهایى «تربیت» است غالبا آن را مقدم بر تعلیم آورده است.

4- «و آنچه را نمى‏دانستید به شما یاد مى‏دهد» (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).

 (آیه 152)- این آیه به مردم اعلام مى‏کند که جا دارد شکر این نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهره‏گیرى صحیح از این نعمتها، حق شکر او را ادا کنند، مى‏فرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و کفران نکنید» (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ).

جمله «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک اصل تربیتى است یعنى به یاد من باشید، به یاد ذات پاکى که سر چشمه تمام خوبیها و نیکیها است، توجه شما به این ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر، مصمم‏تر، نیرومندتر، و متحدتر مى‏سازد.

همان گونه که منظور از «شکرگزارى و عدم کفران» آن است که هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف کنید و در راه همان هدفى که براى آن آفریده شده‏اید به کار گیرید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 137

 

ذکر خدا چیست؟-

مسلم است منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، به همین دلیل در احادیث متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده است که منظور از ذکر خدا یادآورى عملى است، در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم که به على علیه السّلام وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود:

 «سه کار است که این امت توانایى انجام آن را (بطور کامل) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دینى در مال، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن، منظور سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر نیست، بلکه منظور این است هنگامى که کار حرامى در مقابل او قرار مى‏گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید».

 (آیه 153)- استقامت و توجّه به خدا! در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود و در این آیه سخن از صبر و پایدارى که بدون آن، مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از صبر و نماز کمک بگیرید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).

و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث سخت بروید که پیروزى از آن شماست «زیرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).

به عکس آنچه بعضى تصور مى‏کنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.

موضوع دیگرى که در آیه بالا به عنوان یک تکیه‏گاه مهم در کنار صبر، معرفى شده «صلاة» (نماز) است، لذا در احادیث اسلامى مى‏خوانیم: «هنگامى که على علیه السّلام با مشکلى رو برو مى‏شد به نماز برمى‏خاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل مى‏رفت و این آیه را تلاوت مى‏فرمود: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...»

بنابراین آیه فوق در حقیقت به دو اصل توصیه مى‏کند یکى اتکاى به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگرى مسأله خودیارى و اتکاى به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 138

آیه 154-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: این آیه در باره کشته شدگان میدان جنگ بدر نازل گردید، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پایان جنگ عده‏اى تعبیر مى‏کردند فلان کس مرد، آیه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهى کرد.

تفسیر:

شهیدان زنده‏اند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در این آیه، سخن از حیات جاویدان شهیدان مى‏گوید که پیوند نزدیکى با استقامت و صبرشان دارد.

نخست مى‏گوید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته مى‏شوند و شربت شهادت مى‏نوشند مرده مگویید» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).

سپس براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمى‏کنید!» (بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ).

اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مى‏کشند و علاوه بر این که خودشان کارى انجام نمى‏دهند سعى در دلسرد کردن دیگران دارند.

گروهى از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هر گاه کسى از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى‏آمد مى‏گفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب مى‏ساختند. خداوند در پاسخ این گفته‏هاى مسموم با صراحت مى‏گوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مى‏دهند مرده بخوانید آنها زنده‏اند، زنده جاویدان، و از روزیهاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مى‏گیرند، اما شما که در چهار دیوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمى‏توانید درک کنید.

ضمنا از این آیه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنى اثبات مى‏شود.

شرح بیشتر در باره این موضوع و همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والاى کشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.

 (آیه 155)- جهان صحنه آزمایش الهى است! بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله «آزمایش و چهره‏هاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 139

 گوناگون آن اشاره مى‏کند مى‏فرماید: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).

و از آنجا که پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مى‏فرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).

آنها هستند که از عهده این آزمایشهاى سخت به خوبى بر مى‏آیند و بشارت پیروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بى‏استقامت از بوته این آزمایشها سیه روى در مى‏آیند.

 (آیه 156)- این آیه صابران را معرفى کرده مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مى‏گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم» (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).

توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مى‏دهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مى‏بخشد و روز دیگر از ما باز مى‏گیرد و هر دو صلاح ما است.

و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مى‏گردیم به ما اعلام مى‏کند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اینها وسیله‏اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.

بدیهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.

 (آیه 157)- در این آیه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت کوشان که از عهده این امتحانات بزرگ برآمده‏اند بازگو مى‏کند و مى‏گوید: «اینها کسانى هستند که لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 140

 مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ)

.

این الطاف و رحمتها آنها را نیرو مى‏بخشد که در این راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).

نکته‏ها

: 1- چرا خدا مردم را آزمایش مى‏کند؟

در زمینه مسأله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سؤالى که به ذهن مى‏رسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهایى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بى‏پایانش مى‏داند، چرا امتحان مى‏کند؟ مگر چیزى بر او مخفى است.

در پاسخ این سؤال باید گفت: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است.

آزمایشهاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان «پرورش و تربیت» است. همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى‏گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى‏دهد تا مقاوم گردد.

سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مى‏برند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مى‏دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.

و این است رمز آزمایشهاى الهى!

2- آزمایش خدا همگانى است-

از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى‏پیمایند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مى‏بایست آزمایش شوند                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 141

 و استعدادات خود را شکوفا سازند.

گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.

3- رمز پیروزى در امتحان-

حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهى شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ در پاسخ باید بگوییم:

نخستین و مهمترین گام براى پیروزى همان است که در جمله کوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ در آیه فوق آمده است، این جمله با صراحت مى‏گوید: رمز پیروزى در این راه، صبر و پایدارى است و به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مى‏دهد.

 

دیگر این که توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مى‏شود که در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مى‏گردیم) آمده است.

آیه 158-

شأن نزول:

در بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن آمده، چنین مى‏خوانیم که: در عصر جاهلیت مشرکان در بالاى کوه «صفا» بتى نصب کرده بودند به نام «اساف» و بر کوه «مروه» بت دیگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از این دو کوه بالا مى‏رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مى‏کردند، مسلمانان بخاطر این موضوع از سعى میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر مى‏کردند در این شرایط سعى صفا و مروه کار صحیحى نیست، آیه نازل شد و به آنها اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده‏اند دلیل بر این نیست که مسلمانان فریضه سعى را ترک کنند.

تفسیر:

اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد- این آیه با توجه به شرایط خاص روانى که در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مى‏دهد که:

 «صفا و مروه از شعائر و نشانه‏هاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 142

 و از این مقدمه چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: «کسى که حجّ خانه خدا یا عمره را بجا آورد گناهى بر او نیست که به این دو طواف کند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما).

هرگز نباید اعمال بى‏رویه مشرکان که این شعائر الهى را با بتها آلوده کرده بودند از اهمیت این دو مکان مقدس بکاهد.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «کسانى که کار نیک به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاکر و علیم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ).

در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر مى‏کند، و از نیتهاى آنها به خوبى آگاه است، مى‏داند چه کسانى به بتها علاقه‏مندند و چه کسانى از آن بیزار.

1- صفا و مروه-

 «صفا» و «مروه» نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى که حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم قرار دارد، مى‏باشد.

و در لغت، صفا به معنى سنگ محکم و صافى است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محکم و خشن است.

 «شعائر اللّه» علامتهایى است که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد و خاطره‏اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مى‏کند.

2- جنبه تاریخى صفا و مروه-

با این که ابراهیم (ع) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از کنیزش هاجر فرزندى به او عطا شد که نام وى را «اسماعیل» گذارد.

همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانى بى‏آب و علف بود ببرد و سکنى دهد.

ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مکه برد، همین که                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 143

 خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بى‏آب و گیاه چه کند؟

اشکهاى سوزان او که با اشک کودک شیر خوار آمیخته مى‏شد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها مى‏گذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت.

طولى نکشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشکید، بى‏تابى کودک شیر خوار و نگاههاى تضرع آمیز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت که تشنگى خود را فراموش کرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، نخست به کنار کوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا ندید، برق سرابى از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و کوشش براى ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیر خوار شاید آخرین دقایق عمرش را طى مى‏کرد از نزدیک پاى او- با نهایت تعجب- چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمى نجات یافتند.

کوه صفا و مروه به ما درسى مى‏دهد که: براى احیاى نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه حتى کودک شیر خوار باید تا پاى جان بایستند.

سعى صفا و مروه به ما مى‏آموزد در نومیدیها بسى امیدهاست.

سعى صفا و مروه به ما مى‏گوید: قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند.

به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانه‏اش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطره‏ها بین این دو کوه را بپیماید.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 144

 کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هروله‏کنان» با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!

آیه 159

شأن نزول:

از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زید» سؤالاتى از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشت) کردند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده و از توضیح خوددارى کردند. این آیه در باره آنها نازل شد، و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.

تفسیر:

کتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در این آیه طبق شأن نزول، به علماى یهود است، ولى این معنى مفهوم آیه را که یک حکم کلى در باره کتمان‏کنندگان حق بیان مى‏کند محدود نخواهد کرد.

آیه شریفه، این افراد را با شدیدترین لحنى مورد سرزنش قرار داده مى‏گوید:

 «کسانى که دلایل روشن و وسائل هدایت را که نازل کرده‏ایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مى‏کنند خدا آنها را لعنت مى‏کند (نه فقط خدا) بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).

در حقیقت «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مى‏انگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانه‏هاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مى‏تواند به واقعیتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است، حتى گاهى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد، مصداق کتمان حق مى‏شود.

 (آیه 160)- و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمى‏بندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمى‏کند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 145

 چنین بیان مى‏کند: «مگر آنها که توبه کنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآیند، و حقایقى را که پنهان کرده بودند براى مردم آشکار سازند من این گونه افراد را مى‏بخشم و رحمت خود را که از آنها قطع کرده بودم تجدید مى‏کنم، چرا که من باز گشت کننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

جالب این که نمى‏گوید شما توبه کنید تا توبه شما را پذیرا شوم، مى‏گوید:

 «شما باز گردید من نیز باز مى‏گردم» و این دلالت بر نهایت محبت و کمال مهربانى پروردگار نسبت به توبه‏کاران مى‏کند.

کتمان حق در احادیث اسلامى-

در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مى‏داند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مى‏زنند»! در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که از امیر مؤمنان على علیه السّلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون ... کیست؟».

امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مى‏کنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»!

 

سوره بقره- آیه های 101 ت-130

(آیه 101)- در این آیه، تأکید صریحتر و گویاترى روى همین موضوع دارد مى‏گوید: «هنگامى که فرستاده‏اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه‏هایى که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان که داراى کتاب بودند کتاب الهى را پشت سر افکندند، آن چنانکه گویى اصلا از آن خبر ندارند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 102)- سلیمان و ساحران بابل! از احادیث چنین بر مى‏آید که در زمان سلیمان پیامبر گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشته‏ها و اوراق آنها را جمع آورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند.

پس از وفات سلیمان گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلا پیامبر نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.

هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمى‏کنید که مى‏گوید سلیمان پیامبر است؟

این گفتار یهود علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مى‏شد لازمه‏اش تکفیر سلیمان (ع) بود.

به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى یهود را معرّفى مى‏کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى‏گوید: «آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى‏خواندند پیروى کردند» (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمانَ). سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه مى‏کند:

 «سلیمان هرگز کافر نشد» (وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ).

او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 105

 استفاده نکرد، «ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند» (وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ) «1».

 «آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروى کردند» (وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ).

 «در حالى که دو فرشته الهى (تنها هدفشان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا «به هیچ کس چیزى یاد نمى‏دادند، مگر این که قبلا به او مى‏گفتند: ما وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو»! و از این تعلیمات سوء استفاده مکن (وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ).

خلاصه، این دو فرشته زمانى به میان مردم آمدند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا که خنثى کردن یک مطلب (همانند خنثى کردن یک بمب) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.

ولى سوء استفاده کنندگان یهود همین را وسیله قرار دادند براى اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهى، سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعى به فرمان او است یا جن و انس از او فرمان مى‏برند همه مولود سحر است. آرى! این است راه و رسم بدکاران که همیشه براى توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروى از آن مى‏کنند.

به هر حال آنها از این آزمایش الهى پیروز بیرون نیامدند «از آن دو فرشته مطالبى را مى‏آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند» (فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ).

ولى قدرت خداوند مافوق همه این قدرتها است، «آنها هرگز نمى‏توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند» (وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

__________________________________________________

 (1) «سحر» نوعى اعمال خارق العاده است که آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى‏گذارد و گاهى یک نوع چشم بندى و تردستى است، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى دارد. [.....]

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 106

 «آنها قسمتهایى را یاد مى‏گرفتند که براى ایشان ضرر داشت و نفع نداشت» (وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

آرى! آنها این برنامه سازنده الهى را تحریف کردند به جاى این که از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند «با این که مى‏دانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد بهره‏اى در آخرت نخواهد داشت» (وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).

 «چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى‏داشتند» (وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

 (آیه 103)- آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه‏ور شدند «در حالى که اگر ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند پاداشى که نزد خدا بود براى آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

هیچ کس بدون اذن خدا قادر بر کارى نیست-

در آیات فوق خواندیم که ساحران نمى‏توانستند بدون اذن پروردگار به کسى زیان برسانند این به آن معنى نیست که جبر و اجبارى در کار باشد، بلکه اشاره به یکى از اصول اساسى توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سر چشمه مى‏گیرد، حتى سوزندگى آتش و برّندگى شمشیر بى‏اذن و فرمان او نمى‏باشد، چنان نیست که ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرینش دخالت کند و چنین نیست که خدا را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه اینها خواص و آثارى است که او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مى‏کنند و بعضى سوء استفاده، و این آزادى و اختیار که خدا به انسانها داده نیز وسیله‏اى است براى آزمودن و تکامل آنها.

آیه 104-

شأن نزول:

 «ابن عباس» نقل مى‏کند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهى مى‏کرد گاهى از او مى‏خواستند کمى با تأنّى سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 107

 کنند، و سؤالات و خواسته‏هاى خود را نیز مطرح نمایند، براى این درخواست جمله «راعنا» که از ماده «الرعى» به معنى مهلت دادن است به کار مى‏بردند.

ولى یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنى کودنى و حماقت است استعمال مى‏کردند (در صورت اول مفهومش این است «به ما مهلت بده» ولى در صورت دوم این است که «ما را تحمیق کن»!).

در اینجا براى یهود دستاویزى پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله‏اى که مسلمانان مى‏گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند، آیه نازل شد و براى جلوگیرى از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله «راعنا»، جمله «انْظُرْنا» را به کار برند که همان مفهوم را مى‏رساند، و دستاویزى براى دشمن لجوج نیست.

تفسیر:

دستاویز به دشمن ندهید؟ با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، نخست آیه مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید (هنگامى که از پیامبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مى‏کنید) نگویید راعنا بلکه بگویید انظرنا چرا که همان مفهوم را دارد و دستاویزى براى دشمن نیست (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا). «و آنچه به شما دستور داده مى‏شود بشنوید، و براى کافران و استهزاء کنندگان عذاب دردناکى است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که مسلمانان باید در برنامه‏هاى خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژه‏اى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند.

از اینجا تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مى‏شود، هم اکنون گاهى اعمالى از ما سر مى‏زند که از سوى دشمنان داخلى، یا محافل بین المللى سبب تفسیرهاى سوء و بهره‏گیرى بلندگوهاى تبلیغاتى آنان مى‏شود، وظیفه ما این است که از این کارها جدا بپرهیزیم و بى‏جهت بهانه به دست این مفسدان داخلى و خارجى ندهیم.

 (آیه 105)- این آیه، پرده از روى کینه توزى و عداوت گروه مشرکان و گروه اهل کتاب نیست به مؤمنان برداشته، مى‏گوید: «کافران اهل کتاب و همچنین                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 108

 مشرکان دوست ندارند خیر و برکتى از سوى خدا بر شما نازل گردد» (ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ).

ولى این تنها آرزویى بیش نیست زیرا: «خداوند رحمت و خیر و برکت خویش را به هر کس بخواهد اختصاص مى‏دهد» (وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ).

 «و خداوند داراى بخشش و فضل عظیم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

آرى! دشمنان از شدّت کینه توزى و حسادت حاضر نبودند این افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببینند که پیامبرى بزرگ، صاحب یک کتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد، ولى مگر مى‏توان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟!

 (آیه 106)- هدف از نسخ «1» باز در این آیه سخن از تبلیغات سوء یهود بر ضدّ مسلمانان است.

آنها گاه به مسلمانان مى‏گفتند: دین، دین یهود است و قبله، قبله یهود، و لذا پیامبر شما به سوى قبله ما (بیت المقدس) نماز مى‏خواند، اما هنگامى که حکم قبله تغییر یافت و طبق آیه 144 همین سوره مسلمانان موظف شدند به سوى کعبه نماز بگذارند این دستاویز از یهود گرفته شد، آنها نغمه تازه‏اى ساز کردند و گفتند:

اگر قبله اولى صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است؟

قرآن به ایرادهاى آنها پاسخ مى‏گوید و قلوب مؤمنان را روشن مى‏سازد.

مى‏گوید: «هیچ حکمى را نسخ نمى‏کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر نمى‏اندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین آن مى‏سازیم» (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها).

و این براى خداوند آسان است «آیا نمى‏دانى که خدا بر همه چیز قادر است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

__________________________________________________

 (1) «نسخ» از نظر لغت به معنى از بین بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغییر دادن حکمى و جانشین ساختن حکم دیگر به جاى آن است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 109

 (آیه 107)- «آیا نمى‏دانى حکومت آسمانها و زمین از آن خدا است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

او حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلى در احکامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصیرتر است.

 «و آیا نمى‏دانى که جز خدا سرپرست و یاورى براى شما نیست»؟ (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).

آیه 108-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: «وهب بن زید» و «رافع بن حرمله» نزد رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: از سوى خدا نامه‏اى به عنوان ما بیاور تا آن را قرائت کنیم و سپس ایمان بیاوریم! و یا نهرهایى براى ما جارى فرما تا از تو پیروى کنیم! آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

بهانه‏هاى بى‏اساس- شاید پس از ماجراى تغییر قبله بود که جمعى از مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه یهود، تقاضاهاى بى‏مورد و نابجایى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند.

خداوند بزرگ آنها را از چنین پرسشهایى نهى کرده مى‏فرماید: «آیا شما مى‏خواهید از پیامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بکنید که پیش از این از موسى کردند» و با این بهانه جوییها شانه از زیر بار ایمان خالى کنید (أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ).

و از آنجا که این کار، یک نوع مبادله «ایمان» با «کفر» است، در پایان آیه اضافه مى‏کند: «کسى که کفر را به جاى ایمان بپذیرد، از راه مستقیم گمراه شده است» (وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ).

در واقع قرآن مى‏خواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضاهاى نامعقول بروید، بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسى آمد.

اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنین تقاضاى معجزه براى پى بردن به حقّانیّت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله جلوگیرى نمى‏کند چرا که راه درک و فهم و ایمان همینها است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 110

 (آیه 109)- حسودان لجوج! بسیارى از اهل کتاب مخصوصا یهود بودند که تنها به این قناعت نمى‏کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند بلکه اصرار داشتند که مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند، قرآن به انگیزه آنان در این امر اشاره کرده مى‏گوید:

 «بسیارى از اهل کتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به کفر باز گردانند با این که حق براى آنها کاملا آشکار شده است» (وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ).

در اینجا قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد که در برابر این تلاشهاى انحرافى و ویرانگر «شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا که خداوند بر هر چیزى توانا است» (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

 (آیه 110)- این آیه دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مى‏دهد یکى در مورد نماز که رابطه محکمى میان انسان و خدا ایجاد مى‏کند و دیگرى در مورد زکات که رمز همبستگى‏هاى اجتماعى است و این هر دو براى پیروزى بر دشمن لازم است، مى‏گوید: «نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید» و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ).

سپس اضافه مى‏کند: تصوّر نکنید کارهاى نیکى را که انجام مى‏دهید و اموالى را که در راه خدا انفاق مى‏کنید از بین مى‏رود، نه «آنچه از نیکیها از پیش مى‏فرستید آنها را نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت» (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).

 «خداوند به تمام اعمال شما بصیر است» (إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ). او بطور دقیق مى‏داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده‏اید و کدام یک را براى غیر او.

 (آیه 111)- انحصار طلبان بهشت! قرآن در این آیه اشاره به یکى دیگر از ادّعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از یهودیان و مسیحیان کرده و سپس پاسخ دندان شکن به آنها مى‏گوید: «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود و نصارى داخل بهشت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 111

 نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏).

در پاسخ ابتدا مى‏فرماید: «این تنها آرزویى است که دارند» و هرگز به این آرزو نخواهند رسید (تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ).

بعد روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده مى‏گوید: «به آنها بگو هر ادّعایى دلیلى مى‏خواهد چنانچه در این ادّعا صادق هستید دلیل خود را بیاورید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

 (آیه 112)- پس از اثبات این واقعیّت که آنها هیچ دلیلى بر این مدّعى ندارند و ادّعاى انحصارى بودن بهشت، تنها خواب و خیالى است که در سر مى‏پرورانند، معیار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به صورت یک قانون کلى بیان کرده، مى‏گوید: آرى! کسى که در برابر خداوند تسلیم گردد و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» (بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).

چنین کسانى نیکوکارى وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است، و بنابراین «چنین کسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگین مى‏شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

نفى خوف و غم از پیروان خط توحید، دلیلش روشن است، چرا که آنها تنها از خدا مى‏ترسند، و از هیچ چیز دیگر وحشت ندارند، ولى مشرکان خرافى از همه چیز ترس دارند، از گفته‏هاى این و آن، از فال بد زدن، از سنتهاى خرافى و از بسیارى چیزهاى دیگر.

آیه 113-

شأن نزول:

جمعى از مفسران از ابن عباس چنین نقل کرده‏اند:

هنگامى که گروهى از مسیحیان «نجران» خدمت رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله آمدند، عده‏اى از علماى یهود نیز در آنجا حضور یافتند، بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نزاع و مشاجره در گرفت، «رافع بن حرمله» (یکى از یهودیان) رو به جمعیت مسیحیان کرد و گفت: آیین شما پایه و اساسى ندارد و نبوّت عیسى و کتاب او انجیل را انکار کرد، مردى از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودى تکرار نمود و گفت: آیین یهود پایه و اساسى ندارد، در این هنگام آیه نازل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 112

 شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.

تفسیر:

تضادهاى ناشى از انحصار طلبى- در آیات گذشته گوشه‏اى از ادّعاهاى بى‏دلیل جمعى از یهود و نصارى را دیدیم آیه مورد بحث نشان مى‏دهد که وقتى پاى ادّعاى بى دلیل به میان آید نتیجه‏اش انحصار طلبى و سپس تضاد است.

مى‏گوید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خدا ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلند»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).

سپس اضافه مى‏کند: «آنها این سخنان را مى‏گویند در حالى که کتاب آسمانى را مى‏خوانند»! (وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ). یعنى با در دست داشتن کتابهاى الهى که مى‏تواند راهگشاى آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سر چشمه‏اى جز تعصّب و عناد و لجاجت ندارد بسیار عجیب است.

سپس قرآن اضافه مى‏کند: «مشرکان نادان نیز همان چیزى را مى‏گفتند که اینها مى‏گویند» با این که اینها اهل کتابند و آنها بت‏پرست (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ).

در پایان آیه آمده است «خداوند داورى این اختلاف را در قیامت به عهده خواهد گرفت) (فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

آنجاست که حقایق روشنتر مى‏شود و اسناد و مدارک هر چیز آشکار است، کسى نمى‏تواند حق را منکر شود.

آیه 114-

شأن نزول:

شأن نزولهایى براى این آیه نقل شده، از جمله: در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که این آیه در مورد قریش نازل گردید، در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از ورود به شهر مکّه و مسجد الحرام جلوگیرى مى‏کردند.

تفسیر:

ستمکارترین مردم- بررسى شأن نزولهاى آیه نشان مى‏دهد که روى سخن در آیه با سه گروه، یهود و نصارى و مشرکان است.

قرآن در برابر این سه گروه و تمام کسانى که در راهى مشابه آنها گام بر مى‏دارند مى‏گوید: «چه کسى ستمکارتر است از آنها که از بردن نام خدا در مساجد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 113

 الهى جلوگیرى مى‏کنند و سعى در ویرانى آنها دارند»! (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فِی خَرابِها).

سپس در ذیل این آیه مى‏گوید: «شایسته نیست آنها جز با ترس و وحشت وارد این اماکن شوند» (أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ).

یعنى مسلمانان و موحّدان جهان باید آنچنان محکم بایستند که دست این ستمگران از این اماکن مقدس کوتاه گردد.

و در پایان آیه مجازات دنیا و آخرت این ستمکاران را با تعبیر تکان دهنده‏اى بیان کرده، مى‏گوید: «براى آنها در دنیا رسوایى است و در آخرت عذاب عظیم» (لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ).

در حقیقت هر عملى که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نیز مشمول همین حکم است.

آیه 115-

شأن نزول:

ابن عباس مى‏گوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است، هنگامى که قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت یهود در مقام انکار برآمدند و به مسلمانان ایراد کردند که مگر مى‏شود قبله را تغییر داد؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که شرق و غرب جهان از آن خدا است.

تفسیر:

به هر سو رو کنید خدا آنجاست! در آیه قبل سخن از ستمگرانى بود که مانع از مساجد الهى مى‏شدند، و در تخریب آن مى‏کوشیدند این آیه دنباله همین سخن است، مى‏گوید: «مشرق و مغرب از آن خداست، و به هر طرف رو کنید خدا آنجاست» (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ).

منظور از مشرق و مغرب در آیه فوق اشاره به دو سمت خاص نیست بلکه این تعبیر کنایه از تمام جهات است.

چنین نیست که اگر شما را از رفتن به مساجد و پایگاههاى توحید مانع شوند، راه بندگى خدا بسته شود، مگر جایى هست که از خدا خالى باشد، اصولا خدا مکان ندارد. و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند نامحدود و بى‏نیاز و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 114

 (آیه 116)- خرافات یهود و نصارى و مشرکان! این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزندى است هم مورد قبول مسیحیان است، هم گروهى از یهود، و هم مشرکان آیه شریفه براى کوبیدن این خرافه چنین مى‏گوید: «آنها گفتند:

خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده است، پاک و منزّه است او از این نسبتهاى ناروا» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ).

خدا چه نیازى دارد که فرزندى براى خود برگزیند؟ آیا نیازمند است؟

احتیاج به کمک دارد؟ احتیاج به بقاء نسل دارد؟ «براى او است آنچه در آسمانها و زمین است» (بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

 «و همگان در برابر او خاضعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).

 (آیه 117)- او نه تنها مالک همه موجودات عالم هستى است، بلکه «ایجاد کننده همه آسمانها و زمین اوست» (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتیاج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است.

او چه نیازى به فرزند دارد در حالى که: «هر گاه فرمان وجود چیزى را صادر کند به او مى‏گوید: موجود باش، و آن فورا موجود مى‏شود»! (وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

این جمله از حاکمیّت خداوند در امر خلقت سخن مى‏گوید.

دلایل نفى فرزند-

این سخن که خداوند فرزندى دارد بدون شک زاییده افکار ناتوان انسانهایى است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه مى‏کردند.

انسان به دلایل مختلفى نیاز به وجود فرزند دارد: از یکسو عمرش محدود است و براى ادامه نسل تولد فرزند لازم است.

از سوى دیگر قدرت او محدود است، و مخصوصا به هنگام پیرى و ناتوانى نیاز به معاونى دارد که به او در کارهایش کمک کند.

از سوى سوم جنبه‏هاى عاطفى، و روحیه انس طلبى، ایجاب مى‏کند که انسان                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 115

 مونسى در محیط زندگى خود داشته باشد که آن هم به وسیله فرزندان تأمین مى‏گردد.

بدیهى است هیچ یک از این امور در مورد خداوندى که آفریننده عالم هستى و قادر بر همه چیز و ازلى و ابدى است مفهوم ندارد.

به علاوه داشتن فرزند لازمه‏اش جسم بودن است که خدا از آن نیز منزّه مى‏باشد.

 (آیه 118)- بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمى‏گوید؟! به تناسب بهانه جوییهاى یهود، در این آیه سخن از گروه دیگرى از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشرکان عرب بودند، مى‏گوید: «افراد بى‏اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏گوید؟ و چرا آیه و نشانه‏اى بر خود ما نازل نمى‏شود»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ)

قرآن در پاسخ این ادّعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مى‏گوید: «پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولى ما آیات و نشانه‏ها را (به مقدار کافى) براى آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم» (کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).

اگر به راستى منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کردیم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است، چه لزومى دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتى نازل شود؟ و چه معنى دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید؟!

 (آیه 119)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحى و بهانه جوییهاى دیگر مشخص مى‏کند مى‏گوید:

 «ما تو را به حق براى بشارت و انذار (مردم جهان) فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً).

تو وظیفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بیان کنى، معجزات را به آنها نشان دهى و حقایق را با منطق تبیین نمایى، و این دعوت باید توأم با تشویق                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 116

 نیکوکاران، و بیم دادن بدکاران، باشد این وظیفه تو است.

 «اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام این رسالت ایمان نیاوردند تو مسؤول گمراهى دوزخیان نیستى» (وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ).

آیه 120-

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده که: یهود مدینه و نصاراى نجران انتظار داشتند که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله همواره در قبله با آنها موافقت کند، هنگامى که خداوند قبله مسلمانان را از بیت المقدس به سوى کعبه گردانید آنها از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأیوس شدند (و شاید در این میان بعضى از طوایف مسلمانان ایراد مى‏کردند که نباید کارى کرد که باعث رنجش یهود و نصارى گردد).

آیه نازل شد و به پیامبر اعلام کرد که این گروه از یهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله و نه با چیز دیگر از تو راضى نخواهند شد، جز این که آیین آنها را دربست بپذیرى.

تفسیر:

جلب رضایت این گروه ممکن نیست- از آنجا که در آیه قبل سلب مسؤولیّت از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در برابر گمراهان لجوج مى‏کند، قرآن در ادامه همین بحث به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید: اصرار بر جلب رضایت یهود و نصارى نداشته باش، چه این که «آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر این که بطور کامل تسلیم خواسته‏هاى آنها و پیرو آیینشان شوى» (وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ). تو وظیفه دارى «به آنها بگویى که هدایت، تنها هدایت الهى است» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏).

هدایتى که آمیخته با خرافات و افکار منحط افراد نادان نشده است.

سپس اضافه مى‏کند: «اگر تسلیم تعصبها و هوسها و افکار کوتاه آنها شوى بعد از آن که در پرتو وحى الهى حقایق براى تو روشن شده، هیچ سرپرست و یاورى از ناحیه خدا براى تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).

آیه 121-

شأن نزول:

بعضى از مفسران معتقدند که این آیه در باره افرادى که با «جعفر بن أبی طالب» از حبشه آمدند و از کسانى بودند که در آنجا به او پیوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفر اهل حبشه، و هشت نفر از راهبان شام                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 117

 که «بحیرا» راهب معروف نیز جزء آنان بود.

بعضى دیگر معتقدند که آیه در باره افرادى از یهود همانند «عبد اللّه بن سلام» و «سعید بن عمرو» و «تمام بن یهودا» و امثال آنها نازل شده که اسلام را پذیرفتند و به راستى مؤمن شدند.

تفسیر:

از آنجا که جمعى از حق طلبان یهود و نصارى، دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را لبّیک گفتند و این آیین را پذیرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اینها به نیکى یاد مى‏کند و مى‏گوید: «کسانى که کتاب آسمانى را به آنها دادیم و از روى دقت آن را تلاوت کرده و حق تلاوتش را (که تفکر و اندیشه و سپس عمل است) ادا کردند به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ایمان مى‏آورند» (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ). «و آنها که نسبت به آن کافر شدند به خودشان ظلم کردند، همان زیانکارانند» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

1- جلب رضایت دشمن، حسابى دارد-

درست است که انسان باید با نیروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت کند، ولى این در مقابل افراد انعطاف‏پذیر است، اما کسانى که هرگز تسلیم حرف حق نیستند، نباید در فکر جلب رضایت آنها بود، اینجا است که اگر ایمان نیاوردند باید گفت: به جهنّم! و بیهوده نباید وقت صرف آنها کرد.

2- حق تلاوت چیست؟

این تعبیر پر معنایى است. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه مى‏خوانیم که فرمود: «منظور این است که آیات آن را با دقّت بخوانند و حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل بنمایند، به وعده‏هاى آن امیدوار، و از وعیدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذیرند، به خدا سوگند منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره‏ها و یاد گرفتن اعشار و اخماس «1» آن نیست- آنها حروف قرآن‏

__________________________________________________

 (1) منظور از «اعشار» و «اخماس» تقسیماتى که در قرآن مى‏شود مانند: تقسیم به سى جزء و یا هر جزء به چهار حزب و امثال آن است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 118

را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند، منظور تنها این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنانکه خداوند مى‏فرماید: این کتابى است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند».

 (آیه 122)- بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده مى‏فرماید:

 «اى بنى اسرائیل به خاطر بیاورید نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتم و نیز به خاطر بیاورید که من شما را بر جهانیان (بر تمام مردمى که در آن زمان زندگى مى‏کردند) برترى بخشیدم» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).

 (آیه 123)- ولى از آنجا که هیچ نعمتى بدون مسؤولیّت نخواهد بود، بلکه خداوند در برابر بخشیدن هر موهبتى تکلیف و تعهّدى بر دوش انسان مى‏گذارد در این آیه به آنها هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمى‏کند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).

 «و چیزى به عنوان غرامت و یا فدیه که بلاگردان آنها باشد پذیرفته نمى‏شود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ).

 «و هیچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد» (وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ).

و اگر فکر مى‏کنید کسى در آنجا- جز خدا- مى‏تواند انسان را کمک کند اشتباه است چرا که «هیچ کس در آنجا یارى نمى‏شود» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).

 (آیه 124)- «امامت» اوج افتخار ابراهیم (ع). از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بناى خانه کعبه و اهمیّت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.

هدف از این آیات در واقع سه چیز است: نخست این که مقدمه‏اى براى مسأله تغییر قبله است، و دیگر این که یهود و نصارى ادعا مى‏کردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص مى‏سازد که آنها تا چه حد از آیین ابراهیم بیگانه‏اند.

سوم این که مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 119

 بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود که برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بت شکن ندارد.

در این آیه به مهمترین فرازهاى زندگى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مى‏گوید:

 «به خاطر بیاورید هنگامى را که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او را عهده آزمایش به خوبى بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).

خداوند مى‏باید جایزه‏اى به او بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پیشواى مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً).

 «ابراهیم تقاضا کرد که از دودمان من نیز امامانى قرار ده» تا این رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).

اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید» (قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).

تقاضاى تو را پذیرفتیم، ولى تنها آن دسته از ذریّه تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند! از آیه فوق اجمالا چنین استفاده مى‏شود: مقام امامتى که به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوّت و رسالت بود. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، آنجا که مى‏فرماید:

 «خداوند ابراهیم را بنده خاصّ خود قرار داد پیش از آن که پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آن که او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آن که او را امام قرار دهد، هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمى‏رسد ... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 120

 

نکته‏ها:

1- منظور از «کلمات» چیست؟

از بررسى آیات قرآن چنین استفاده مى‏شود که مقصود از «کلمات» (جمله‏هایى که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.

این دستورات عبارت بودند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدّى براى قربانى او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بى‏آب و گیاه مکّه! قیام در برابر بت‏پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخى و قرار گرفتن در دل آتش! مهاجرت از سرزمین بت‏پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود، و مانند اینها که هر یک آزمایشى بسیار سنگین بود، اما او با قدرت و نیروى ایمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات کرد شایستگى مقام «امامت» را دارد.

2- فرق نبوت و امامت و رسالت:

بطورى که از آیات و احادیث بر مى‏آید کسانى که از طرف خدا مأموریت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:

مقام نبوت-

یعنى دریافت وحى از خداوند، بنابراین «نبى» کسى است که وحى بر او نازل مى‏شود.

مقام رسالت-

یعنى مقام ابلاغ وحى و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهى بخشیدن، بنابراین رسول کسى است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى تلاش نماید.

مقام امامت-

یعنى رهبرى و پیشوایى خلق، در واقع امام کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى سعى مى‏کند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید.

به عبارت دیگر وظیفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات مى‏باشد.

3- امامت یا آخرین سیر تکاملى ابراهیم-

مقام امامت، مقامى است بالاتر و حتى برتر از نبوت و رسالت، این مقام نیازمند شایستگى فراوان در جمیع جهات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 121

 است که ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملى ابراهیم بود.

 (آیه 125)- عظمت خانه خدا! بعد از اشاره به مقام والاى ابراهیم در آیه قبل، در این آیه به بیان عظمت خانه کعبه که به دست ابراهیم ساخته و آماده شد پرداخته، مى‏فرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که خانه کعبه را «مثابة» (محل بازگشت و توجه) مردم قرار دادیم و مرکز امن و امان» (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً).

از آنجا که خانه کعبه مرکزى بوده است براى موحدان که همه سال به سوى آن رو مى‏آوردند، نه تنها از نظر جسمانى که از نظر روحانى نیز بازگشت به توحید و فطرت نخستین مى‏کردند، از این رو به عنوان «مثابة» معرفى شده، اما این که خانه کعبه از طرف پروردگار به عنوان یک پناهگاه و کانون امن و امان اعلام شده، مى‏دانیم: در اسلام مقررات شدیدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و کشمکش و جنگ و خونریزى در این سرزمین مقدس وضع شده است، بطورى که نه تنها افراد انسان بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امن و امان به سر مى‏برند و این در حقیقت اجابت یکى از درخواستهایى است که ابراهیم از خداوند کرد.

سپس اضافه مى‏کند: «از مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود انتخاب کنید» (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى). و آن همان مقام معروف ابراهیم است که محلى است در نزدیکى خانه کعبه و حجّاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مى‏روند و نماز طواف بجا مى‏آورند.

سپس اشاره به پیمانى که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل در باره طهارت خانه کعبه گرفته است مى‏فرماید: و مى‏گوید: «ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان (نماز گزاران) پاکیزه دارند» (وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).

منظور از طهارت و پاکیزگى در اینجا پاک ساختن ظاهرى و معنوى این خانه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 122

 توحید از هر گونه آلودگى است.

چرا خانه خدا! در آیه فوق از خانه کعبه به عنوان «بَیْتِیَ» (خانه من) تعبیر شده در حالى که روشن است خداوند نه جسم است و نه نیاز به خانه دارد، منظور از این اضافه همان «اضافه تشریفى» است به این معنى که براى بیان شرافت و عظمت چیزى آن را به خدا نسبت مى‏دهند، ماه رمضان را «شهر اللّه» و خانه کعبه را «بیت اللّه» مى‏گویند.

 (آیه 126)- خواسته‏هاى ابراهیم از پیشگاه پروردگار! در این آیه ابراهیم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساکنان این سرزمین مقدس مى‏کند که به یکى از آنها در آیه قبل نیز اشاره شد.

قرآن مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که ابراهیم عرض کرد پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً).

دوّمین تقاضایش این است که: «اهل این سرزمین را- آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‏اند- از ثمرات گوناگون روزى ببخش» (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).

جالب این که ابراهیم نخست تقاضاى «امنیت» و سپس درخواست «مواهب اقتصادى» مى‏کند، و این خود اشاره‏اى است به این حقیقت که تا امنیّت در شهر یا کشورى حکمفرما نباشد فراهم کردن یک اقتصاد سالم ممکن نیست! خداوند در پاسخ این تقاضاى ابراهیم چنین «فرمود: اما آنها که راه کفر را پوییده‏اند بهره کمى (از این ثمرات به آنها خواهم داد» و بطور کامل محروم نخواهم کرد! (قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا).

اما در سراى آخرت «آنها را به عذاب آتش مى‏کشانم و چه بد سر انجامى دارند» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).

 (آیه 127)- ابراهیم خانه کعبه را بنا مى‏کند! از آیات مختلف قرآن و احادیث و تواریخ اسلامى بخوبى استفاده مى‏شود که خانه کعبه پیش از ابراهیم، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 123

 ابراهیم و فرزندش اسماعیل تجدید بنا گردید. اتفاقا تعبیرى که در این آیه به چشم مى‏خورد نیز همین معنى را مى‏رساند آنجا که مى‏گوید: «بیاد آورید هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه (کعبه) را بالا مى‏بردند، و مى‏گفتند: پروردگارا! از ما بپذیر تو شنوا و دانایى» (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

این تعبیر مى‏رساند که شالوده‏هاى خانه کعبه وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل پایه‏ها را بالا بردند.

در دو آیه بعد ابراهیم و فرزندش اسماعیل، پنج تقاضاى مهمّ از خداوند جهان مى‏کنند.

 (آیه 128)- نخست عرضه مى‏دارند: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خودت قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ).

بعد تقاضا مى‏کنند: «از دودمان ما نیز امّتى مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت قرار ده» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ).

سپس تقاضا مى‏کنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز» (وَ أَرِنا مَناسِکَنا).

تا بتوانیم آن گونه که شایسته مقام تو است عبادتت کنیم.

بعد از خدا تقاضاى توبه کرده، مى‏گویند: «توبه ما را بپذیر و رحمتت را متوجّه ما گردان که تو توّاب و رحیمى» (وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

 (آیه 129)- پنجمین تقاضاى آنها این است که: «پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان مبعوث کن» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ).

 «تا آیات تو را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنها را پاکیزه کند» (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ).

 «چرا که تو توانا هستى و بر تمام این کارها قدرت دارى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

پیامبرى از میان خود آنها-

این تعبیر که رهبران و مربیان انسان باید از نوع                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 124

 خود او باشند، با همان صفات و غرایز بشرى، تا بتوانند از نظر جنبه‏هاى عملى، سرمشقهاى شایسته‏اى باشند، بدیهى است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها مى‏توانند دردها، نیازها، مشکلات، و گرفتاریهاى مختلف انسانها را درک کنند و نه انسانها مى‏توانند از آنها سرمشق بگیرند.

(آیه 130)- ابراهیم انسان نمونه! در آیات گذشته بعضى از خدمات ابراهیم و خواسته‏ها و تقاضاهاى او که جامع جنبه‏هاى مادى و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.

از مجموع این بحثها به خوبى استفاده شد که مکتب این پیامبر بزرگ مى‏تواند به عنوان یک مکتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گیرد.

بر اساس همین مطلب در این آیه چنین مى‏گوید: «چه کسى جز افرادى که خود را به سفاهت افکنده‏اند از آیین پاک ابراهیم روى گردان خواهد شد» (وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ).

آیا این سفاهت نیست که انسان، آیینى را که هم آخرت در آن است و هم دنیا، رها کرده و به سراغ برنامه‏هایى برود که دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه کننده دین و دنیا است! سپس اضافه مى‏کند: «ما ابراهیم را (بخاطر این امتیازات بزرگش) برگزیدیم و او در جهان دیگر از صالحان است» (وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).

 

تفسیر قرآن- سوره بقره آیه های 81 تا 100

 (آیه 81)- در این آیه یک قانون کلى و عمومى را که از هر نظر منطقى است بیان مى‏کند مى‏گوید: «آرى! کسانى که تحصیل گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند آنها اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود» (بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناه فرو رود که زندانى براى خود بسازد، زندانى که منافذ آن بسته باشد.

                        زیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 93

 (آیه 82)- و اما در مورد مؤمنان پرهیزگار، نیز یک قانون کلى و همگانى وجود دارد. چنانکه قرآن مى‏گوید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند آنها اصحاب بهشتند و جاودانه در آن خواهند بود» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

نژاد پرستى یهود

- از این آیات استفاده مى‏شود که روح تبعیض نژادى یهود که امروز نیز در دنیا سر چشمه بدبختیهاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است، و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قائل بوده‏اند، و متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هنوز هم آن روحیه بر آنها حاکم است، و در واقع منشأ پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستى است.

 (آیه 83)- پیمان شکنان! در آیات گذشته نامى از پیمان بنى اسرائیل به میان آمد. در اینجا، قرآن مجید یهود را شدیدا مورد سرزنش قرار مى‏دهد که چرا این پیمانها را شکستند؟ و آنها را در برابر این نقض پیمان به رسوایى در این جهان و کیفر شدید در آن جهان تهدید مى‏کند.

در پیمان بنى اسرائیل این مطالب آمده است: 1- توحید و پرستش خداوند یگانه، چنانکه نخستین جمله آیه مى‏گوید: «به یاد آورید زمانى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم جز اللّه (خداوند یگانه) را پرستش نکنید» و در برابر هیچ بتى سر تعظیم فرود نیاورید (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ).

2- «و نسبت به پدر و مادر نیکى کنید» (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).

3- «نسبت به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان نیز به نیکى رفتار نمایید» (وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ).

4- «و با سخنان نیکو با مردم سخن گویید» (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً).

5- «نماز را بر پا دارید» و در همه حال به خدا توجه داشته باشید (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ).

6- «در اداى زکات و حق محرومان، کوتاهى روا مدارید» (وَ آتُوا الزَّکاةَ).

 «اما شما جز گروه اندکى سرپیچى کردید، و از وفاى به پیمان خود،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 94

 روى گردان شدید» (ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ).

 (آیه 84)- هفت: و به یاد آرید «هنگامى که از شما پیمان گرفتیم خون یکدیگر را نریزید» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ).

8- «یکدیگر را از خانه‏ها و کاشانه‏هاى خود بیرون نکنید» (وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ).

9- چنانچه کسى در ضمن جنگ از شما اسیر شد، همه براى آزادى او کمک کنید، فدیه دهید و او را آزاد سازید- این ماده از پیمان از جمله أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ که بعدا خواهد آمد استفاده مى‏شود.

 «شما به همه این مواد اقرار کردید و بر این پیمان گواه بودید» (ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).

 (آیه 85)- ولى شما بسیارى از مواد این میثاق الهى را زیر پا گذاشتید «شما همانها بودید که یکدیگر را به قتل مى‏رساندید و جمعى از خود را از سرزمینشان آواره مى‏کردید» (ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ).

 «و در انجام این گناه و تجاوز به یکدیگر کمک مى‏کنید» (تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ). اینها همه بر ضدّ پیمانى بود که با خدا بسته بودید.

 «ولى در این میان هنگامى که بعضى از آنها به صورت اسیران نزد شما بیایند فدیه مى‏دهید و آنها را آزاد مى‏سازید» (وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ).

در حالى که بیرون ساختن آنها از خانه و کاشانه‏شان از آغاز بر شما حرام بود» (وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ).

و عجب این که شما در دادن فدا و آزاد ساختن اسیران به حکم تورات و پیمان الهى استناد مى‏کنید «آیا به بعضى از دستورات کتاب الهى ایمان مى‏آورید و نسبت به بعضى کافر مى‏شوید»؟! (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ).

 «جزاى کسى از شما که چنین تبعیضى را در مورد احکام الهى روا دارد چیزى جز رسوایى در زندگى این دنیا نخواهد بود» (فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 95

 فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).

 «و در روز رستاخیز به اشدّ عذاب باز مى‏گردند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ).

 «و خداوند از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

و همه آن را دقیقا احصا کرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خود محاکمه مى‏کند.

 (آیه 86)- این آیه در حقیقت انگیزه اصلى این اعمال ضدّ و نقیض را بیان کرده مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که زندگى دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت خریدارى کردند» (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ).

و به همین دلیل «عذاب آنها تخفیف داده نمى‏شود و کسى آنها را یارى نخواهد کرد» (فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).

 (آیه 87)- دلهایى که در غلاف است! باز روى سخن در این آیه و آیه بعد به بنى اسرائیل است، هر چند مفاهیم و معیارهاى آن عمومیّت دارد و همگان را در بر مى‏گیرد.

نخست مى‏گوید «ما به موسى کتاب آسمانى (تورات) دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).

 «و بعد از او پیامبرانى پشت سر یکدیگر فرستادیم» (وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ).

پیامبرانى همچون داود و سلیمان و یوشع و زکریّا و یحیى و ....

 «و به عیسى بن مریم دلایل روشن دادیم، و او را به وسیله روح القدس تأیید نمودیم» (وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ).

 «ولى آیا این پیامبران بزرگ با این برنامه‏هاى سازنده، هر کدام مطلبى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او استکبار نمودید و زیر بار فرمانش نرفتید»؟! (أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ).

این حاکمیّت هوى و هوس بر شما آن چنان شدید بود که: «گروهى از آنها را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 96

 تکذیب کردید و گروهى را به قتل رساندید» (فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ).

اگر تکذیب شما مؤثّر مى‏افتاد و منظورتان عملى مى‏شد شاید به همان اکتفا مى‏کردید و اگر نه دست به خون پیامبران الهى آغشته مى‏ساختید!

روح القدس چیست؟

مفسران در باره روح القدس، تفسیرهاى گوناگونى دارند:

1- برخى گفته‏اند منظور جبرئیل است، بنابراین معنى آیه فوق چنین خواهد بود «خداوند عیسى را به وسیله جبرئیل کمک و تأیید کرد».

اما جبرئیل را روح القدس مى‏گویند به خاطر این که جنبه روحانیّت در فرشتگان مسأله روشنى است و اطلاق کلمه «روح» بر آنها کاملا صحیح است، و اضافه کردن آن به «القدس» اشاره به پاکى و قداست فوق العاده این فرشته است.

2- بعضى دیگر معتقدند «روح القدس» همان نیروى غیبى است که عیسى علیه السّلام را تأیید مى‏کرد، و با همان نیروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مى‏نمود.

 (آیه 88)- این آیه مى‏گوید: «آنها در برابر دعوت انبیاء- یا دعوت تو- از روى استهزاء گفتند: دلهاى ما در غلاف است» و ما از این سخنان چیزى درک نمى‏کنیم (وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ).

آرى! همین طور است، «خداوند آنها را به خاطر کفرشان لعنت کرده و از رحمت خویش دور ساخته است (به همین دلیل چیزى درک نمى‏کنند) و کمتر ایمان مى‏آورند» (بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ).

آیه فوق بیانگر این واقعیّت است که انسان بر اثر پیروى از هوسهاى سرکش آن چنان از درگاه خدا رانده مى‏شود و بر قلب او پرده‏ها مى‏افتد که حقیقت کمتر به آن راه مى‏یابد.

دلهاى بى‏خبر و مستور!

یهود در مدینه در برابر تبلیغات رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله ایستادگى به خرج مى‏دادند، و از پذیرفتن دعوت او امتناع مى‏ورزیدند، هر زمانى بهانه‏اى براى شانه خالى کردن از زیر بار دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏تراشیدند که در آیه فوق به یکى از سخنان آنها اشاره شده است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 97

 آنها مى‏گفتند دلهاى ما در حجاب و غلاف است و آنچه بر ما مى‏خوانى ما نمى‏فهمیم! مسلّما آنها این گفته را از روى استهزاء و سخریه مى‏گفتند، اما قرآن مى‏فرماید: مطلب همان است که آنها مى‏گویند، زیرا به واسطه کفر و نفاق دلهاى آنها در حجابهایى از ظلمت و گناه و کفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است، و به همین دلیل بسیار کم ایمان مى‏آورند.

آیه 89 و 90-

شأن نزول:

از امام صادق علیه السّلام ذیل این دو آیه چنین نقل شده که: یهود در کتابهاى خویش دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه «عیر» و کوه «احد» (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جستجوى سرزمین مهاجرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرداختند، در این میان به کوهى به نام «حداد» رسیدند، گفتند: «حداد» همان «احد» است در همانجا متفرّق شدند و هر گروهى در جایى مسکن گزیدند. بعضى در سرزمین «تیما» و بعضى دیگر در «فدک» و عده‏اى در «خیبر».

آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش نمودند، در این اثنا عربى عبور مى‏کرد مرکبى را از او کرایه کردند، وى گفت من شما را از میان کوه «عیر» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامى که بین این دو کوه رسیدى ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامى که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه عیر واحد قرار گرفته است، سپس اشاره کرد و گفت این عیر است و آن هم احد، یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست، و هر جا مى‏خواهى برو.

آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانى کسب نمودند این خبر به سلطانى به نام «تبع» رسید با آنها جنگید، یهود در قلعه‏هاى خویش متحصّن شدند، وى آنها را محاصره کرد و سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت:

من این سرزمین را پسندیده‏ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند:

این چنین نخواهد شد، زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبرى است که جز او کسى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 98

 نمى‏تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.

تبع گفت: بنابراین، من از خاندان خویش کسانى را در اینجا قرار خواهم داد تا آن زمانى که پیامبر موعود بیاید وى را یارى نمایند، لذا او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.

این دو قبیله هنگامى که جمعیّت فراوانى پیدا کردند به اموال یهود تجاوز نمودند، یهودیان به آنها مى‏گفتند هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و اله مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد! هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و اله مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وى را انکار نمودند. این است معنى آیه «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا».

تفسیر:

خود مبلّغ بوده خود کافر شدند! یهود با عشق و علاقه مخصوصى براى ایمان به رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین مدینه سکنى گزیده بودند و با بى‏صبرى در انتظار ظهورش بودند «ولى هنگامى که از طرف خداوند کتابى (قرآن) به آنها رسید که موافق نشانه‏هایى بود که یهود با خود داشتند با این که پیش از این جریان خود را به ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نوید مى‏دادند و با ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله امید فتح بر دشمنان داشتند. آرى! هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او کافر شدند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ).

 «لعنت خداوند بر کافران باد» (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ).

آرى! گاه انسان عاشقانه به دنبال حقیقتى مى‏دود، ولى هنگامى که به آن رسید و آن را مخالف منافع شخصى خود دید بر اثر هوى‏پرستى به آن پشت پا مى‏زند.

 (آیه 90)- اما در حقیقت یهود معامله زیان‏آورى انجام داده‏اند، لذا قرآن مى‏گوید: «آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند»؟ (بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ).

 «آنها به آنچه خداوند نازل کرده بود به خاطر حسد کافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آیات خود را بر هر کس از بندگان خود بخواهد به فضل خویش                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 99

 نازل مى‏کند» (أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

و در پایان آیه مى‏گوید: «لذا شعله‏هاى خشم خداوند یکى پس از دیگرى آنها را فرو گرفت و براى کافران مجازات خوار کننده‏اى است» (فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ).

 (آیه 91)- تعصبهاى نژادى یهود! در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود به خاطر این که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست، و منافع شخصى آنها را به خطر مى‏اندازد از اطاعت و ایمان به او سر باز زدند.

در تعقیب آن در این آیه به جنبه تعصّبات نژادى یهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مى‏گویند: ما به چیزى ایمان مى‏آوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر) و به غیر آن کافر مى‏شوند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ).

آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه‏هاى نژادى و منافع خویش را در نظر مى‏گرفتند «در حالى که این قرآن حق است و منطبق بر نشانه‏هاى و علامتهایى است که در کتاب خویش خوانده بودند» (وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ).

پس از آن پرده از روى دروغ آنان برداشته و مى‏گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد صلّى اللّه علیه و اله از شما نیست پس چرا به پیامبران خودتان در گذشته ایمان نیاوردید؟ «بگو: پس چرا آنها را کشتید اگر راست مى‏گویید و ایمان دارید»؟! (قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 92)- اگر به راستى آنها به تورات ایمان داشتند، توراتى که قتل نفس را گناه بزرگى مى‏شمرد نمى‏بایست پیامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.

قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و کذب آنها، سند دیگرى را بر ضدّ آنها افشا مى‏کند و مى‏گوید: «موسى آن همه معجزات و دلایل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ظالم و ستمگر بودید»! (وَ لَقَدْ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 100

 جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ)

.

اگر شما راست مى‏گویید و به پیامبر خودتان ایمان دارید پس این گوساله‏پرستى بعد از آن همه دلایل روشن توحیدى چه بود؟

 (آیه 93)- این آیه سند دیگرى بر بطلان این ادّعا به میان مى‏کشد و مى‏گوید: «ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم دستوراتى را که مى‏دهیم محکم بگیرید و درست بشنوید. اما آنها گفتند:

شنیدیم و مخالفت کردیم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا).

 «آرى! دلهاى آنها به خاطر کفرشان با محبّت گوساله آبیارى شده بود»! (وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ).

شگفتا! این چگونه ایمانى است که هم با کشتن پیامبران خدا مى‏سازد و هم گوساله‏پرستى را اجازه مى‏دهد، و هم میثاقهاى محکم الهى را به دست فراموشى مى‏سپرد؟! آرى «اگر شما مؤمنید ایمانتان بد دستوراتى به شما مى‏دهد» (قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

 (آیه 94)- گروه از خود راضى! از تاریخ زندگى یهود- علاوه بر آیات مختلف قرآن مجید- چنین بر مى‏آید که آنها خود را یک نژاد برتر مى‏دانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانیّتند، بهشت به خاطر آنها آفریده شده! و آتش جهنّم با آنها چندان کارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاصّ او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند! قرآن مجید در این آیه و دو آیه بعد به این پندارهاى موهوم پاسخ دندانشکنى مى‏دهد مى‏گوید: «اگر (آنچنان که شما مدّعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید» (قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 101

 یهود با گفتن این سخنها که بهشت مخصوص ما است مى‏خواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دلسرد کنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان بر مى‏دارد، زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند و این خود دلیل محکمى بر کذب آنها است.

 (آیه 95)- در این آیه، قرآن اضافه مى‏کند: «آنها هرگز تمنّاى مرگ نخواهند کرد، به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستادند» (وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ).

 «و خداوند از ستمگران، آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ).

آرى! آنها مى‏دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه‏هاى سیاه و تاریک وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگین خود مطّلع بودند، خدا نیز از اعمال این ستمگران آگاه است، بنابراین سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شکنجه و رسوایى است و به همین دلیل خواهان آن نیستند.

 (آیه 96)- این آیه از حرص شدید آنها به مادّیات چنین سخن مى‏گوید: «تو آنها را حریصترین مردم بر زندگى مى‏بینى» (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاةٍ).

 «حتى حریصتر از مشرکان» (وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا).

حریص در اندوختن مال و ثروت، حریص در قبضه کردن دنیا، حریص در انحصارطلبى، آن چنان علاقه به دنیا دارند که: «هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند». (یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ).

براى جمع ثروت بیشتر یا به خاطر ترس از مجازات! آرى! هر یک تمنّاى عمر هزار ساله دارد «ولى این عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت» (وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ).

و اگر گمان کنند که خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه مى‏کنند «و خداوند نسبت به اعمال آنها بصیر و بینا است» (وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ).

 (آیه 97)-

شأن نزول:

هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به مدینه آمد، روزى ابن صوریا (یکى از علماى یهود) با جمعى از یهود فدک نزد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمدند، و سؤالات                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 102

 گوناگونى از حضرتش کردند، و نشانه‏هایى را که گواه نبوّت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد! خواب تو چگونه است؟ زیرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پیامبر موعود داده شده است. فرمود: تنام عیناى و قلبى یقظان! «چشم من به خواب مى‏رود اما قلبم بیدار است» گفتند: راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد دیگر، ابن صوریا گفت: یک سؤال باقى مانده که اگر آن را صحیح جواب دهى به تو ایمان مى‏آوریم و از تو پیروى خواهیم کرد، نام آن فرشته‏اى که بر تو نازل مى‏شود چیست؟ فرمود: جبرئیل است.

 «ابن صوریا» گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشکل در باره جهاد و جنگ مى‏آورد، اما میکائیل همیشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو میکائیل بود به تو ایمان مى‏آوردیم!

تفسیر:

ملت بهانه جو! بررسى شأن نزول این آیه، انسان را بار دیگر به یاد بهانه‏جوییهاى ملت یهود مى‏اندازد که از زمان پیامبر بزرگوار، موسى (ع) تاکنون این برنامه را دنبال کرده‏اند در اینجا تنها بهانه این است که چون جبرئیل فرشته وحى تو است و تکالیف سنگین خدا را ابلاغ مى‏کند ما ایمان نمى‏آوریم.

از اینان باید پرسید مگر فرشتگان الهى با یکدیگر از نظر انجام وظیفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى‏کنند یا از پیش خود چیزى مى‏گویند؟

به هر حال قرآن در پاسخ این بهانه جوییها چنین مى‏گوید: «به آنها بگو: هر کس دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است» (قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ).

 «قرآنى که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى‏کند» و هماهنگ با نشانه‏هاى آنها است (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).

 «قرآنى که مایه هدایت و بشارت براى مؤمنان است» (وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 103

 (آیه 98)- این آیه موضوع فوق را با تأکید بیشتر توأم با تهدید بیان مى‏کند و مى‏گوید: «هر کس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد خداوند دشمن اوست، خدا دشمن کافران است» (مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ).

اشاره به این که اینها قابل تفکیک نیستند: اللّه، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئیل، میکائیل و هر فرشته دیگر، و در حقیقت دشمنى با یکى دشمنى با بقیه است.

 (آیه 99)-

شأن نزول:

 «ابن عباس مفسر معروف، نقل مى‏کند: «ابن صوریا» دانشمند یهودى از روى لجاج و عناد به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله گفت: تو چیزى که براى ما مفهوم باشد نیاورده‏اى! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نکرده تا ما از تو تبعیت کنیم، آیه نازل شد و به او صریحا پاسخ گفت.

تفسیر:

پیمان شکنان یهود- نخست قرآن به این حقیقت اشاره مى‏کند که دلایل کافى و نشانه‏هاى روشن و آیات بیّنات در اختیار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قرار دارد و آنها که انکار مى‏کنند در حقیقت، پى به حقانیت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته‏اند، مى‏گوید: «ما بر تو آیات بیّنات نازل کردیم و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمى‏ورزد» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ)

.

 (آیه 100)- سپس به یکى از اوصاف بسیار بد جمعى از یهود، یعنى پیمان شکنى که گویا با تاریخ آنها همراه است اشاره کرده، مى‏گوید: «آیا هر بار آنان پیمانى با خدا و پیامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند»؟! (أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ).

آرى! «اکثرشان ایمان نمى‏آورند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

خداوند از آنها در کوه طور پیمان گرفت که به فرمانهاى تورات عمل کنند ولى سر انجام این پیمان را شکستند و فرمان او را زیر پا گذاردند.

و نیز از آنها پیمان گرفته شده بود که به پیامبر موعود (پیامبر اسلام که بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ایمان بیاورند به این پیمان نیز عمل نکردند.

 

تفسیر قرآن- سوره بقره آیه های 61 تا 80

 (آیه 61)- تمنّاى غذاهاى رنگارنگ! به دنبال مواهب فراوانى که خداوند به بنى اسرائیل ارزانى داشت، در این آیه، چگونگى کفران و ناسپاسى آنها را در برابر این نعمتهاى بزرگ منعکس مى‏کند و نشان مى‏دهد که آنها چگونه مردم لجوجى بوده‏اند که شاید در تمام تاریخ دیده نشده است، نخست مى‏گوید: «و به خاطر بیاورید زمانى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز نمى‏توانیم به یک نوع غذا قناعت کنیم» من و سلوى هر چند خوب و لذیذ است، اما ما غذاى متنوّع مى‏خواهیم (وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ).

 «بنابراین از خدایت بخواه تا از آنچه از زمین مى‏روید براى ما قرار دهد از سبزیها، خیار، سیر، عدس و پیاز» (فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها).

ولى موسى به آنها گفت: «آیا شما غذاى پست‏تر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مى‏کنید»؟ (قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ).

 «اکنون که چنین است از این بیابان بیرون روید و کوشش کنید وارد شهرى شوید، زیرا آنچه مى‏خواهید در آنجا است» (اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ).

سپس قرآن اضافه مى‏کند: «خداوند مهر ذلّت و فقر را بر پیشانى آنها زد» (وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ).

و بار دیگر به غضب الهى گرفتار شدند» (وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).

 «این به خاطر آن بود که آنها آیات الهى را انکار مى‏کردند و پیامبران را بناحق مى‏کشتند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

و «این به خاطر آن بود که آنها گناه مى‏کردند و تعدّى و تجاوز داشتند» (ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ).

آیا تنوّع طلبى جزء طبیعت انسان نیست؟ بدون شک، تنوّع از لوازم زندگى و جزء خواسته‏هاى بشر است، کاملا طبیعى است که انسان پس از مدّتى از غذاى یکنواخت خسته شود، این کار خلافى نیست پس چگونه بنى اسرائیل با                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 83

 درخواست تنوّع مورد سرزنش قرار گرفتند؟

پاسخ این سؤال با ذکر یک نکته روشن مى‏شود و آن این که در زندگى بشر حقایقى وجود دارد که اساس زندگى او را تشکیل مى‏دهد و نباید فداى خورد و خواب و لذائذ متنوّع گردد. زمانهایى پیش مى‏آید که توجه به این امور انسان را از هدف اصلى، از ایمان و پاکى و تقوى، از آزادگى و حرّیّت باز مى‏دارد، در اینجاست که باید به همه آنها پشت پا بزند.

تنوّع طلبى در حقیقت دام بزرگى است از سوى استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر انواع غذاها و لباسها و مرکبها و مسکنها مى‏کنند که خویشتن خویش را بکلّى به دست فراموشى بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.

 (آیه 62)- قانون کلى نجات! در تعقیب بحثهاى مربوط به بنى اسرائیل در اینجا قرآن به یک اصل کلى و عمومى، اشاره کرده مى‏گوید: آنچه ارزش دارد واقعیّت و حقیقت است، نه تظاهر و ظاهر سازى، در پیشگاه خداوند بزرگ ایمان خالص و عمل صالح پذیرفته مى‏شود «کسانى که (به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله) ایمان آورده‏اند و همچنین یهودیان و نصارى و صابئان (پیروان یحیى یا نوح یا ابراهیم) آنها که ایمان به خدا و روز قیامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ) «1».

و بنابراین «نه ترسى از آینده دارند و نه غمى از گذشته» (وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

یک سؤال مهم: بعضى از بهانه جویان آیه فوق را دستاویزى براى افکار نادرستى از قبیل صلح کلى و این که پیروان هر مذهبى باید به مذهب خود عمل کنند قرار داده‏اند، آنها مى‏گویند بنابراین آیه لازم نیست یهود و نصارى و پیروان‏

__________________________________________________

 (1) در این که «صابئان» چه کسانى هستند و عقاید آنها چیست؟ رجوع کنید به «تفسیر نمونه» جلد اول، ذیل همین آیه.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 84

ادیان دیگر اسلام را پذیرا شوند، همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند کافى است.

پاسخ: به خوبى مى‏دانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند، قرآن در آیه 85 سوره آل عمران مى‏گوید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ: «هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد».

به علاوه آیات قرآن پر است از دعوت یهود و نصارى و پیروان سایر ادیان به سوى این آیین جدید اگر تفسیر فوق صحیح باشد با بخش عظیمى از آیات قرآن تضاد صریح دارد، بنابراین باید به دنبال معنى واقعى آیه رفت.

در اینجا دو تفسیر از همه روشنتر و مناسبتر بنظر مى‏رسد.

1- اگر یهود و نصارى و مانند آنها به محتواى کتب خود عمل کنند مسلّما به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله ایمان مى‏آورند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علایم مختلف در این کتب آسمانى آمده است.

2- این آیه ناظر به سؤالى است که براى بسیارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه مى‏شود؟، آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟

در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کسى که در عصر خود به پیامبر بر حق و کتاب آسمانى زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح کرده است اهل نجات است، و جاى هیچ گونه نگرانى نیست.

بنابراین یهودیان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسیح، اهل نجاتند، همان گونه مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام.

این معنى از شأن نزولى که براى آیه فوق ذکر شده نیز استفاده مى‏شود.

شرح این شأن نزول را در «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه مطالعه کنید.

 (آیه 63)- آیات خدا را با قوت بگیرید! در این آیه مسأله پیمان گرفتن از بنى اسرائیل، براى عمل به محتویات تورات و سپس تخلّف آنها از این پیمان اشاره                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 85

 شده است، نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ).

 «و طور را بالاى سر شما قرار دادیم» (وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ).

 «و گفتیم آنچه را از آیات الهى به شما داده‏ایم با قدرت و قوت بگیرید» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ).

 «و آنچه را در آن است دقیقا به خاطر داشته باشید (و به آن عمل کنید) تا پرهیزکار شوید» (وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

 (آیه 64)- ولى شما پیمان خود را به دست فراموشى سپردید «و بعد از این ماجرا، روى گردان شدید» (ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ).

 «و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، از زیانکاران بودید» (فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ).

1- چگونه کوه بالاى سر بنى اسرائیل قرار گرفت؟

مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى از قول «ابن زید» چنین نقل مى‏کند: هنگامى که موسى (ع) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد کتاب آسمانى آورده‏ام که حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است، دستوراتى که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید.

یهود به بهانه این که تکالیف مشکلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سرکشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور کرد، تا قطعه عظیمى از کوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند.

در این هنگام موسى (ع) اعلام کرد چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشى و تمرّد توبه نمایید این عذاب و کیفر از شما بر طرف مى‏شود و گر نه همه هلاک خواهید شد.

آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود مى‏کشیدند، ولى به برکت توبه                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 86

 سر انجام این عذاب الهى از آنها دفع شد».

اما در چگونگى قرار گرفتن کوه بالاى سر بنى اسرائیل: این احتمال وجود دارد که قطعه عظیمى از کوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شدید از جا کنده شد، و از بالاى سر آنها گذشت بطورى که چند لحظه، آن را بر فراز سر خود دیدند و تصوّر کردند که بر آنها فرو خواهد افتاد.

2- پیمان اجبارى چه سودى دارد؟

در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت: هیچ مانعى ندارد که افراد متمرّد و سرکش را با تهدید به مجازات در برابر حق تسلیم کنند، این تهدید و فشار که جنبه موقتى دارد، غرور آنها را در هم مى‏شکند و آنها را وادار به اندیشه و تفکّر صحیح مى‏کند و در ادامه راه با اراده و اختیار به وظایف خویش عمل مى‏کند.

و به هر حال، این پیمان، بیشتر مربوط به جنبه‏هاى عملى آن بوده است و گر نه اعتقاد را نمى‏توان با اکراه تغییر داد.

 (آیه 65)- عصیانگران روز شنبه! این آیه به روح عصیانگرى و نافرمانى حاکم بر یهود و علاقه شدید آنها به امور مادّى اشاره مى‏کند، نخست مى‏گوید:

 «قطعا حال کسانى را که از میان شما در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند دانستید» (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ).

و نیز دانستید که «ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه‏گان طرد شده‏اى درآیید و آنها چنین شدند» (فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ).

 (آیه 66)- «ما این امر را کیفر و عبرتى براى مردم آن زمان و زمانهاى بعد قرار دادیم» (فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها).

 «و همچنین پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).

شرح این ماجرا ذیل آیات (163 تا 166) سوره اعراف خواهد آمد.

و خلاصه آن چنین است: «خداوند به یهود دستور داده بود، روز «شنبه» را تعطیل کنند، گروهى از آنان که در کنار دریا مى‏زیستند به عنوان آزمایش دستور یافتند از دریا در آن روز ماهى نگیرند، ولى از قضا روزهاى شنبه که مى‏شد، ماهیان فراوانى بر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 87

 صفحه آب ظاهر مى‏شدند، آنها به فکر حیله‏گرى افتادند و با یک نوع کلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم این نافرمانى مجازات کرد و چهره‏شان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت»!

 (آیه 67)- ماجراى گاو بنى اسرائیل! از این آیه به بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده‏ایم که همه بطور فشرده و خلاصه بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده.

ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى‏آید) چنین بود که یکنفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى‏شود، در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.

در میان قبایل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى‏شود، داورى را براى فصل خصومت نزد موسى (ع) مى‏برند و حل مشکل را از او خواستار مى‏شوند.

موسى (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مى‏خوانید مى‏پردازد.

نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).

آنها از روى تعجّب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته‏اى»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً). «موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى‏برم که از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).

یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

 (آیه 68)- پس از آن که آنها اطمینان پیدا کردند استهزایى در کار نیست و مسأله جدّى مى‏باشد «گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).

به هر حال، موسى در پاسخ آنها «گفت: خداوند مى‏فرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 88

 و براى این که آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تأخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید» (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).

 (آیه 69)- ولى باز آنها دست از پرگویى و لجاجت برنداشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه که براى ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها).

موسى (ع) در پاسخ «گفت: خدا مى‏فرماید: گاو ماده‏اى باشد زرد یکدست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ).

عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویى کار خود را مشکلتر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.

 (آیه 70)- باز «گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد»؟ از نظر نوع کار کردن (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).

 «چرا که این گاو براى ما مبهم شده» (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا).

 «و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد»! (وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).

 (آیه 71)- مجدّدا «موسى گفت: خدا مى‏فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).

 «و از هر عیبى بر کنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).

و حتى «هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد» (لا شِیَةَ فِیها).

در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردى»! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).

سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).

 (آیه 72)- قرآن بعد از ذکر ریزه کاریهاى این ماجرا، باز آن را بصورت                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 89

 خلاصه و کلى در این آیه و آیه بعد چنین مطرح مى‏کند: «به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند (با دستورى که در آیات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت» (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).

 (آیه 73)- «سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید» تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى کند (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)

.

 «آرى! خدا این گونه مردگان را زنده مى‏کند» (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‏)

.

 «و این گونه آیات خود را به شما نشان مى‏دهد تا تعقّل کنید» (وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)

.

 (آیه 74)- در این آیه به مسأله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته مى‏گوید: «بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر» (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).

چرا که «پاره‏اى از سنگها مى‏شکافد و از آن نهرها جارى مى‏شود» (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ).

یا لا اقل «بعضى از آنها شکاف مى‏خورد و قطرات آب از آن تراوش مى‏نماید» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).

و گاه «پاره‏اى از آنها (از فراز کوه) از خوف خدا فرو مى‏افتد» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ).

اما دلهاى شما از این سنگها نیز سخت‏تر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مى‏جوشد و نه قطرات محبتى از آن تراوش مى‏کند، و نه هرگز از خوف خدا مى‏طپد.

و در آخرین جمله مى‏فرماید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

و این تهدیدى است سر بسته براى این جمعیّت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مى‏دهند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 90

 

نکات آموزنده این داستان-

این داستان عجیب، علاوه بر این که دلیل بر قدرت بى‏پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلى بر مسأله معاد نیز مى‏باشد.

از این گذشته این داستان به ما درس مى‏دهد که سختگیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد به علاوه انتخاب گاو براى کشتن شاید براى این بوده که بقایاى فکر گوساله پرستى و بت‏پرستى را از مغز آنها بیرون براند.

 (آیه 75)- انتظار بیجا! در این آیه قرآن، ماجراى بنى اسرائیل را رها کرده، روى سخن را به مسلمانان نموده و نتیجه‏گیرى آموزنده‏اى مى‏کند، مى‏گوید: «شما چگونه انتظار دارید که این قوم به دستورات آیین شما ایمان بیاورند، با این که گروهى از آنان سخنان خدا را مى‏شنیدند و پس از فهم و درک آن را تحریف مى‏کردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند»؟! (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).

 (آیه 76)- شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از امام باقر علیه السّلام چنین نقل کرده‏اند: «گروهى از یهود که دشمنى با حق نداشتند هنگامى که مسلمانان را ملاقات مى‏کردند از آنچه در تورات پیرامون صفات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود به آنها خبر مى‏دادند، بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این کار نهى کردند، و گفتند شما صفات محمد صلّى اللّه علیه و اله را که در تورات آمده براى آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلى بر ضدّ شما نداشته باشند، این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت».

تفسیر: این آیه پرده از روى حقیقت تلخ دیگرى پیرامون قوم یهود، این جمعیت حیله‏گر و منافق بر مى‏دارد و مى‏گوید: «پاکدلان آنها هنگامى که مؤمنان را ملاقات مى‏کنند اظهار ایمان مى‏نمایند» و صفات پیامبر را که در کتبشان آمده است خبر مى‏دهند (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).

 «اما در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مى‏گویند: «چرا مطالبى را که خداوند در تورات براى شما بیان کرده به مسلمانان مى‏گویید»؟ (وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ).

 «تا در قیامت در پیشگاه خدا بر ضدّ شما به آن استدلال کنند، آیا                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 91

 نمى‏فهمید»؟ (لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که ایمان این گروه منافق در باره خدا آن قدر ضعیف بود که او را همچون انسانهاى عادى مى‏پنداشتند و تصور مى‏کردند اگر حقیقتى را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند!

 (آیه 77)- در این آیه با صراحت مى‏گوید: «آیا اینها نمى‏دانند که خداوند از اسرار درون و برونشان آگاه است» (أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).

 (آیه 78 و 79)

شأن نزول:

جمعى از دانشمندان یهود اوصافى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات آمده بود تغییر دادند و این تغییر به خاطر حفظ موقعیّت خود و منافعى بود که همه سال از ناحیه عوام به آنها مى‏رسید.

هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مبعوث شد، و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق دیدند ترسیدند که در صورت روشن شدن این واقعیّت منافع آنها در خطر قرار گیرد، لذا بجاى اوصاف واقعى مذکور در تورات، صفاتى بر ضدّ آن نوشتند.

عوام یهود که تا آن زمان کم و بیش صفات واقعى او را شنیده بودند، از علماى خود مى‏پرسیدند: آیا این همان پیامبر موعود نیست که بشارت ظهور او را مى‏دادید؟

آنها آیات تحریف شده تورات را بر آنها مى‏خواندند تا به این وسیله قانع شوند.

تفسیر:

نقشه‏هاى یهود براى استثمار عوام! در تعقیب آیات گذشته پیرامون خلافکاریهاى یهود، در اینجا جمعیّت آنها را به دو گروه مشخص تقسیم مى‏کند، «عوام» و «دانشمندان حیله‏گر» مى‏گوید: «گروهى از آنها افرادى هستند که از دانش بهره‏اى ندارند، و از کتاب خدا جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى‏دانند، و تنها به پندارهایشان دل بسته‏اند» (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).

 (آیه 79)- دسته‏اى دیگر دانشمندان آنها بودند که حقایق را به سود خود تحریف مى‏کردند چنانکه قرآن مى‏گوید: «واى بر آنها که مطالب خود را به دست خود مى‏نویسند، و بعد مى‏گویند اینها از سوى خداست» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 92

 «و هدفشان این است که با این کار، بهاى کمى به دست آورند» (لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا). «واى بر آنها از آنچه با دست خود مى‏نویسند» (فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ).

 «و واى بر آنها از آنچه با این خیانتها به دست مى‏آورند» (وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ).

از جمله‏هاى اخیر این آیه بخوبى استفاده مى‏شود که آنها هم وسیله نامقدسى داشتند، و هم نتیجه نادرستى مى‏گرفتند.

  (آیه 80)- بلند پروازى و ادّعاهاى توخالى! قرآن در اینجا به یکى از گفته‏هاى بى‏اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سر چشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ مى‏گوید، نخست مى‏فرماید: «آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسید» (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً).

 «بگو آیا پیمانى نزد خدا بسته‏اید که هرگز خداوند از پیمانش تخلّف نخواهد کرد یا این که چیزى را به خدا نسبت مى‏دهید که نمى‏دانید»؟! (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و این که آنها تافته‏اى جدا بافته‏اند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مى‏بینند. سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است این امتیاز طلبى با هیچ منطقى سازگار نیست. به هر حال آیه فوق، این پندار غلط را ابطال مى‏کند و مى‏گوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصّى از خدا در این زمینه گرفته باشید- که نگرفته‏اید- و یا دروغ و تهمت به خدا مى‏بندید!