تفسیر قرآن- سوره بقره آیه های 41 تا60

آیه 41-

شأن نزول:

از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده که: «حیّى بن اخطب»

__________________________________________________

 (1) در اینکه «عهد و پیمان خدا با یهود چه بوده» رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 83 و 84 سوره بقره و آیه 12 سوره مائده.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 68

و «کعب ابن اشرف» و جمعى دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانى (پر زرق و برقى) از طرف یهودیان براى آنها ترتیب داده مى‏شد، آنها حتى راضى نبودند که این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله از میان برود، به این دلیل (و دلایل دیگر) آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهاى کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره مى‏کند.

تفسیر:

سودپرستى یهود- نخست مى‏فرماید: «به آیاتى که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل شده ایمان بیاورید، آیاتى که هماهنگ با اوصافى است که در تورات شما آمده است» (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ). اکنون که مى‏بینید صفات این پیامبر و ویژگیهاى قرآن کاملا منطبق بر بشاراتى است که در کتب آسمانى شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ایمان نمى‏آورید؟

سپس مى‏گوید: «شما نخستین کسى نباشید به این کتاب آسمانى کفر مى‏ورزید و آن را انکار مى‏کنید» (وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ).

یعنى اگر مشرکان و بت‏پرستان عرب، کافر شوند زیاد عجیب نیست، عجیب کفر و انکار شما است. چرا که اهل کتابید و در کتاب آسمانى شما این همه بشارات در باره ظهور چنین پیامبرى داده شده! آرى! بسیارى از یهودیان اصولا مردمى لجوجند، و اگر این لجاجت نبود باید آنها خیلى زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.

در سومین جمله مى‏گوید: «شما آیات مرا به بهاى اندکى نفروشید» و آن را با یک میهمانى سالیانه معاوضه نکنید (وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا).

و در چهارمین دستور مى‏گوید: تنها از من بپرهیزید» (وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ) از این نترسید که روزى شما قطع شود و از این نترسید که جمعى از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از من یعنى از مخالفت فرمان من بترسید.

 (آیه 42)- در پنجمین دستور مى‏فرماید: «حق را با باطل نیامیزید» تا مردم به اشتباه بیفتند (وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ).

و در ششمین دستور از کتمان حق نهى کرده مى‏گوید: «حق را مکتون ندارید                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 69

 در حالى که شما مى‏دانید و آگاهید» (وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)

(آیه 43)- و بالاخره هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را به این صورت بازگو مى‏کند: «نماز را به پا دارید، زکات را ادا کنید، و (عبادت دستجمعى را فراموش ننمایید) با رکوع کنندگان رکوع نمایید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ).

جالب این که نمى‏گوید: نماز بخوانید، بلکه مى‏گوید: أَقِیمُوا الصَّلاةَ (نماز را به پا دارید) یعنى تنها خودتان نماز خوان نباشید، بلکه چنان کنید که آیین نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند.

در حقیقت در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده، و سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سر انجام پیوند دستجمعى همه مردم با هم در راه خدا!

 (آیه 44)- به دیگران توصیه مى‏کنید اما خودتان چرا؟! علماء و دانشمندان یهود قبل از بعثت محمد صلّى اللّه علیه و اله مردم را به ایمان به وى دعوت مى‏کردند و بعضى از علماى یهود به بستگان خود که اسلام آورده بودند توصیه مى‏کردند به ایمان خویش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ایمان نمى‏آوردند، لذا قرآن آنها را بر این کار مذمت کرده مى‏گوید: «آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏کنید ولى خودتان را فراموش مى‏نمایید» (أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ). «با این که کتاب آسمانى را مى‏خوانید آیا هیچ فکر نمى‏کنید» (وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

علماى یهود از این مى‏ترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام یهود به آنها اعتنا نکنند. لذا صفات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.

اصولا یک برنامه اساسى مخصوصا براى علماء و مبلبیت غین و داعیان راه حق این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود».

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 70

 (آیه 45)- قرآن براى این که انسان بتواند بر امیال و خواسته‏هاى دل پیروز گردد و حبّ جاه و مقام را از سر بیرون کند در این آیه چنین مى‏گوید: «از صبر و نماز یارى جویید» و با استقامت و کنترل خویشتن بر هوسهاى درونى پیروز شوید (وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ). سپس اضافه مى‏کند: «این کار جز براى خاشعان سنگین و گران است» (وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ).

 (آیه 46)- در این آیه خاشعان را چنین معرفى مى‏کند: «همانها که مى‏دانند پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و به سوى او باز مى‏گردند» (الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ).

1- «لقاء اللّه» چیست؟

تعبیر به «لقاء اللّه» در قرآن مجید کرارا آمده است، و همه به معنى حضور در صحنه «قیامت» مى‏باشد، بدیهى است منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند ملاقات حسى، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست، چه این که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداشها و کیفرها و نعمتها و عذابهاى او است یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است، زیرا انسان گاه به جایى مى‏رسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى‏کند، بطورى که هیچ گونه شک و تردیدى براى او باقى نمى‏ماند.

2- راه پیروزى بر مشکلات!

براى پیشرفت و پیروزى بر مشکلات دو رکن اساسى لازم است، یکى پایگاه نیرومند درونى و دیگر تکیه‏گاه محکم برونى، در آیات فوق به این دو رکن اساسى با تعبیر «صبر» و «صلاة» اشاره شده است: صبر آن حالت استقامت و شکیبایى و ایستادگى در جبهه مشکلات است، و نماز پیوندى است با خدا و وسیله ارتباطى است با این تکیه‏گاه محکم، در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هنگامى که با غمى از غمهاى دنیا رو برو مى‏شوید وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید و دعا کنید، زیرا خداوند دستور داده (وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 71

 (آیه 47)- خیالهاى باطل یهود. در این آیه بار دیگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائیل کرده و نعمتهاى خدا را به آنها یادآور مى‏شود و مى‏گوید: «اى بنى اسرائیل نعمتهایى را که به شما دادم به خاطر بیاورید» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ).

این نعمتها دامنه گسترده‏اى دارد، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهایى از چنگال فرعونیان و بازیافتن عظمت و استقلال همه را شامل مى‏شود.

سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برترى یافتن بر مردم زمان خود که ترکیبى از نعمتهاى مختلف است اشاره کرده، مى‏گوید: «من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم» (وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).

 (آیه 48)- در این آیه، قرآن خط بطلانى بر خیالهاى باطل یهود مى‏کشد، زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند کرد، و یا گمان مى‏کردند مى‏توان براى گناهان فدیه و بدل تهیه نمود، همان گونه که در این جهان متوسل به رشوه مى‏شدند.

قرآن مى‏گوید: «از آن روز بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمى‏کند» (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً).

 «و نه شفاعتى (بى‏اذن پروردگار) پذیرفته مى‏شود» (وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ).

 «و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد» (وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ).

 «و نه کسى براى یارى انسان به پا مى‏خیزد» (وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).

خلاصه حاکم و قاضى آن صحنه کسى است که جز عمل پاک را قبول نمى‏کند.

در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مى‏شوند: گاه یک نفر جریمه دیگرى را پذیرا مى‏شود و آن را اداء مى‏کند. اگر این معنى ممکن نشد متوسل به شفاعت مى‏گردد و اشخاصى را بر مى‏انگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر این هم نشد سعى مى‏کنند که با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 72

 اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا است، ولى قرآن مى‏گوید: اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت بکلى از این امور جداست، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمى‏آید، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.

بررسى عقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان مى‏دهد که این گونه افکار خرافى در میان آنها کم نبوده، مثلا در حالات یهود مى‏خوانیم که آنها براى کفاره گناهانشان قربانى مى‏کردند، اگر دسترسى به قربانى بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانى مى‏کردند.

1- قرآن و مسأله شفاعت‏

»

 بدون شک مجازاتهاى الهى چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامى ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا براى اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست، بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.

از سوى دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را بکلى بر روى گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوى خدا و پاکى تقوا بازگردند.

 «شفاعت» در معنى صحیحش براى حفظ همین تعادل است، و وسیله‏اى است براى بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنى غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.

کسانى که جنبه‏هاى مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکرده‏اند گاه بکلى منکر مسأله شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتى بازى در برابر

__________________________________________________

 (1) کلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» به معنى (جفت) و «ضمّ الشى‏ء الى مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنى تک و تنها است، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتر براى کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 73

سلاطین و حاکمان ظالم برابر مى‏دانند! و گاه مانند و هابیان آیه فوق را که مى‏گوید: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» در قیامت از کسى شفاعت پذیرفته نمى‏شود بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و بکلى شفاعت را انکار کرده‏اند.

2- شرایط گوناگون شفاعت.

آیات شفاعت به خوبى نشان مى‏دهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى‏قید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى، از نظر جرمى که در باره آن شفاعت مى‏شود از یکسو، شخص شفاعت شونده از سوى دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوى سوم دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى‏سازد. مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى‏گوید: ظالمان «شفیع مطاعى» ندارند! از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى‏شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده‏اند و طبق آیه 87 سوره مریم داراى «عهد الهى» هستند.

این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها، و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده، استفاده مى‏شود به معنى ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات- نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد- و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانه‏اش این است که خود را از صف ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسى را به رسمیت نمى‏شناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه‏هاى خود وا دارد.

و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» (زخرف: 87).

و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حقّ و گواهى قولى و فعلى به آن، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حقّ است.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 74

 (آیه 49)- نعمت آزادى! قرآن در این آیه به یکى دیگر از نعمتهاى بزرگى که به قوم بنى اسرائیل ارزانى داشته اشاره مى‏کند و آن نعمت آزادى از چنگال ستمکاران است که از بزرگترین نعمتهاى خدا است. به آنها یادآور مى‏شود که:

 «به خاطر بیاورید زمانى را که شما را از دست فرعونیان نجات بخشیدیم» (وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ). «همانها که دائما شما را به شدیدترین وجهى آزار مى‏دادند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ). «پسرانتان را سر مى‏بریدند، و زنان شما را براى کنیزى و خدمت، زنده نگه مى‏داشتند» (یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ). «و در این ماجرا آزمایش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).

قرآن این جریان را یک آزمایش سخت و عظیم، براى بنى اسرائیل مى‏شمرد- یکى از معانى «بلاء» آزمایش است- و به راستى تحمل این همه ناملایمات، آزمایش سختى بوده است.

بردگى دختران در آن روز و امروز-

قرآن زنده گذاردن دختران و سر بریدن پسران بنى اسرائیل را عذاب مى‏خواند، و آزادى از این شکنجه را نعمت خویش مى‏شمارد. گویا مى‏خواهد هشدار دهد که انسانها بایست سعى کنند آزادى صحیح خویش را به هر قیمت که هست به دست آورند و حفظ نمایند.

چنانکه على علیه السّلام به این مطلب در گفتار خود اشاره مى‏فرماید: «زنده بودن و زیر دست بودن براى شما مرگ است، و مرگ براى شما در راه به دست آوردن آزادى زندگى است».

دنیاى امروز با گذشته این فرق را دارد که در آن زمان فرعون با استبداد مخصوص خود پسران و مردان را از جمعیت مخالفش مى‏گرفت، و دختران آنها را آزاد مى‏گذارد، ولى در دنیاى امروز تحت عناوین دیگرى روح مردانگى در افراد کشته مى‏شود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در مى‏آیند.

 (آیه 50)- نجات از چنگال فرعونیان! از آنجا که در آیه قبل اشاره اجمالى به نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان شد، این آیه در حقیقت توضیحى بر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 75

 چگونگى این نجات است، مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که دریا را براى شما شکافتیم» (وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ). «و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالى که تماشا مى‏کردید» (فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).

ماجراى غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنى اسرائیل از چنگال آنها در سوره‏هاى متعدّدى از قرآن آمده است، از جمله سوره اعراف، آیه 136- انفال، آیه 54- اسراء، آیه 103- شعراء، آیه 63 و 66- زخرف، آیه 55 و دخان، آیه 17 به بعد.

در این سوره‏ها تقریبا همه جزئیات این ماجرا شرح داده شده، ولى در این آیه، تنها اشاره‏اى از نظر نعمت و لطف خداوند به بنى اسرائیل شده، تا آنها را به پذیرش اسلام، آیین نجات بخش جدید، تشویق کند.

در ضمن این آیه درسى است براى انسانها که اگر در زندگى به خدا تکیه کنند، به آن نیروى بى‏زوال، اعتماد داشته باشند، و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستند، در سخت‏ترین دقایق، خداوند یار و مددکار آنها است.

 (آیه 51)- بزرگترین انحراف بنى اسرائیل! قرآن در این آیه از بزرگترین انحراف بنى اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن مى‏گوید، و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستى است، نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم» (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).

هنگامى که او از شما جدا شد، و میعاد سى شبه او به چهل شب تمدید گردید «شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب کردید، در حالى که با این عمل، به خود ستم مى‏کردید» (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ) «1».

 (آیه 52)- در این آیه خداوند مى‏گوید: «با این گناه بزرگ باز شما را عفو کردیم شاید شکر نعمتهاى ما را بجا آورید» (ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

__________________________________________________

 (1) شرح این ماجرا در سوره اعراف از آیه 142 به بعد، و در سوره طه آیه 86 مشروحا خواهد آمد.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 76

 (آیه 53)- در ادامه آیه قبل مى‏فرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که به موسى کتاب و وسیله تشخیص حق از باطل بخشیدیم، تا شما هدایت شوید» (وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

 (آیه 54)- سپس در زمینه تعلیم توبه از این گناه مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: اى جمعیّت شما با انتخاب گوساله به خود ستم کردید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ).

 «اکنون که چنین است توبه کنید و به سوى آفریدگارتان باز گردید» (فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِکُمْ). «توبه شما باید به این گونه که یکدیگر را به قتل برسانید»! (فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ). «این کار براى شما در پیشگاه خالقتان بهتر است» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ). «و به دنبال این ماجرا خداوند توبه شما را پذیرفت که او توّاب رحیم است» (فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

گناه عظیم و توبه بى‏سابقه‏

شک نیست که پرستش گوساله سامرى، کار کوچکى نبود، ملّتى که بعد از مشاهده آن همه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى (ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان بکلى اصل اساسى توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بت‏پرست شوند. اگر این موضوع براى همیشه از مغز آنها ریشه کن نشود وضع خطرناکى بوجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (ع) ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آیین او بکلى به خطر افتد لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد، و آن این که ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دستجمعى گروه کثیرى از گنهکاران به دست خودشان صادر شد.

این فرمان به نحو خاصى مى‏بایست اجرا شود، یعنى خود آنها باید شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یکدیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان.

طبق نقل بعضى از روایات موسى (ع) دستور داد در یک شب تاریک تمام کسانى که گوساله پرستى کرده بودند غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشیده                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 77

 شمشیر در میان یکدیگر نهند! ممکن است چنین تصور شود که این توبه چرا با این خشونت انجام گیرد؟ آیا ممکن نبود خداوند توبه آنها را بدون این خونریزى قبول فرماید؟

پاسخ به این سؤال از سخنان بالا روشن مى‏شود، زیرا مسأله انحراف از اصل توحید و گرایش به بت‏پرستى مسأله ساده‏اى نبود.

در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را مى‏توان در توحید و یگانه پرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانى دین، اگر مسأله گوساله پرستى ساده تلقى مى‏شد، شاید سنتى براى آیندگان مى‏گشت، لذا باید چنان گوشمالى به آنها داد که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بت پرستى نیفتد!

 (آیه 55)- تقاضاى عجیب! این آیه نشان مى‏دهد چگونه بنى اسرائیل مردمى لجوج و بهانه‏گیر بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت، نخست مى‏گوید، «به خاطر بیاورید هنگامى را که گفتید، اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را آشکارا با چشم خود ببینیم»! (وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً).

این درخواست ممکن است به خاطر جهل آنها بوده، چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتى مى‏خواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جویى بوده است که یکى از ویژگیهاى این قوم بوده! به هر حال در اینجا چاره‏اى جز این نبود که یکى از مخلوقات خدا که آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببینند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از این است که حتى بسیارى از مخلوقات خدا را ببیند، تا چه رسد به ذات پاک پروردگار، صاعقه‏اى فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده و صداى رعب انگیز و زلزله‏اى که همراه داشت آن چنان همه را در وحشت فرو برد که بى‏جان به روى زمین افتادند.

چنانکه قرآن به دنبال جمله فوق مى‏گوید: «سپس در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالى که نگاه مى‏کردید» (فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 78

 (آیه 56)- موسى از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمّى به دست ماجرا جویان بنى اسرائیل مى‏داد که زندگى را بر او تیره و تار کند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنها را به زندگى کرد، و این تقاضاى او پذیرفته شد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «سپس شما را بعد از مرگتان حیات نوین بخشیدیم شاید شکر نعمت خدا را بجا آورید» (ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) «1».

 (آیه 57)- نعمتهاى گوناگون! آن گونه که از آیات (20 تا 22) سوره مائده بر مى‏آید پس از آن که بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوى سرزمین مقدّس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، به این هم اکتفا نکردند، بلکه به موسى گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آن که پیروز شدید ما وارد خواهیم شد»! موسى از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد.

سر انجام چنین مقرّر شد که بنى اسرائیل مدّت چهل سال در بیابان (صحراى سینا) سرگردان بمانند.

گروهى از آنها از کار خود سخت پشیمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند، خدا بار دیگر بنى اسرائیل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد که به قسمتى از آن در این آیه اشاره مى‏کند: «ما ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ).

پیدا است مسافرى که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمایى مى‏کند از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود مى‏کند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذّت مى‏برد.

از سوى دیگر رهروان این بیابان خشک و سوزان، آن هم براى مدت طولانى‏

__________________________________________________

 (1) توضیح بیشتر این سرگذشت عجیب و نکته‏هاى آموزنده آن را در «تفسیر نمونه» ذیل آیه 155، سوره اعراف مطالعه فرمایید.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 79

چهل ساله نیاز به مواد غذایى کافى دارند، این مشکل را نیز خداوند براى آنها حل کرد چنانکه در دنباله همین آیه مى‏فرماید: «ما من و سلوى را (که غذایى لذیذ و نیروبخش بود) بر شما نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏).

 «از این خوراکهاى پاکیزه‏اى که به شما روزى دادیم بخورید «و از فرمان خدا سرپیچى نکنید و شکر نعمتش را بگذارید» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).

ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند «آنها به ما ظلم و ستم نکردند بلکه تنها به خویشتن ستم مى‏کردند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).

 «من» و «سلوى» چیست؟

بعضى از مفسران احتمال داده‏اند که «من» یک نوع عسل طبیعى بوده که بنى اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنى از آن مى‏رسیدند، چرا که در حواشى بیابان تیه، کوهستانها و سنگلاخهایى وجود داشته که نمونه‏هاى فراوانى از عسل طبیعى در آن به چشم مى‏خورده است.

این تفسیر به وسیله تفسیرى که بر عهدین (تورات و انجیل) نوشته شده تأیید مى‏شود آنجا که مى‏خوانیم: «اراضى مقدّسه به کثرت انواع گلها و شکوفه‏ها معروف است، و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانه‏هاى مردم مى‏نشینند، بطورى که فقیرترین مردم عسل را مى‏توانند خورد» «1».

در مورد «سلوى» بعضى مفسران آن را یک نوع پرنده دانسته‏اند، که از اطراف بطور فراوان در آن سرزمین مى‏آمده، در تفسیرى که بعضى از مسیحیان به عهدین نوشته‏اند تأیید این نظریّه را مى‏بینیم آنجا که مى‏گوید:

بدان که «سلوى» از آفریقا بطور زیاد حرکت کرده به شمال مى‏روند که در جزیره کاپرى، 16 هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند ... این مرغ از راه دریاى قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل مى‏شود، و از کثرت تعب و زحمتى که در بین راه کشیده است به آسانى با دست گرفته‏

__________________________________________________

 (1) قاموس کتاب مقدّس، ص 612.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 80

مى‏شود، و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است «1».

از این نوشته نیز استفاده مى‏شود که مقصود از «سلوى» همان پرنده مخصوص پرگوشتى است که شبیه و اندازه کبوتر است.

 (آیه 58)- لجاجت شدید بنى اسرائیل! در اینجا به فراز دیگرى از زندگى بنى اسرائیل برخورد مى‏کنیم که مربوط به ورودشان در سرزمین مقدّس است.

نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که به آنها گفتیم داخل این قریه (یعنى سرزمین قدس) شوید» (وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ).

 «قریه» گر چه در زبان روزمره ما به معنى روستا است، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هر محلى است که مردم در آن جمع مى‏شوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد یا روستاها، در اینجا و منظور در اینجا بیت المقدس و اراضى قدس است.

سپس اضافه مى‏کند: «از نعمتهاى آن بطور فراوان هر چه مى‏خواهید بخورید» (فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً).

 «و از در (بیت المقدس) با خضوع و تواضع وارد شوید» (وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً). و بگویید: «خداوندا! گناهان ما را بریز» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ).

 «تا خطاهاى شما را ببخشیم و به نیکوکاران- علاوه بر مغفرت و بخشش گناهان- پاداش بیشترى خواهیم داد» (نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ).

باید توجه داشت که «حِطَّةٌ» از نظر لغت به معنى ریزش و پایین آوردن است، و در اینجا معنى آن این است که: «خدایا از تو تقاضاى ریزش گناهان خود را داریم».

 (آیه 59)- ولى چنانکه مى‏دانیم، و از لجاجت و سرسختى بنى اسرائیل اطلاع داریم، عده‏اى از آنها حتى از گفتن این جمله نیز امتناع کردند و به جاى آن کلمه نامناسبى بطور استهزاء گفتند لذا قرآن مى‏گوید: «اما آنها که ستم کرده بودند این سخن را به غیر آنچه به آنها گفته شده بود تغییر دادند» (فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ).

«ما نیز بر این ستمگران به خاطر فسق و گناهشان، عذابى از آسمان فرو

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 81

فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

 (آیه 60)- جوشیدن چشمه آب در بیابان! باز در این آیه خداوند به یکى دیگر از نعمتهاى مهمّى که به بنى اسرائیل ارزانى داشت اشاره کرده مى‏گوید:

 «به خاطر بیاورید هنگامى که موسى (در آن بیابان خشک و سوزان که بنى اسرائیل از جهت آب سخت در مضیقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب کرد» (وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ).

و خدا این تقاضا را قبول فرمود، چنانکه قرآن مى‏گوید: «ما به او دستور دادیم که عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن» (فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ).

 «ناگهان آب از آن جوشیدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد قبائل بنى اسرائیل) از آن با سرعت و شدّت جارى شد» (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً). هر یک از این چشمه‏ها به سوى طایفه‏اى سرازیر گردید، به گونه‏اى که اسباط و قبایل بنى اسرائیل «هر کدام به خوبى چشمه خود را مى‏شناختند» (قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).

در این که این سنگ چگونه سنگى بوده، بعضى از مفسران گفته‏اند: این سنگ صخره‏اى بوده است در یک قسمت کوهستانى مشرف بر آن بیابان، و تعبیر به «فَانْبَجَسَتْ» که در آیه 160 سوره اعراف آمده نشان مى‏دهد که آب در آغاز به صورت کم از آن سنگ بیرون آمد، سپس فزونى گرفت به حدّى که هر یک از قبایل بنى اسرائیل و حیوانى که همراهشان بود از آن سیراب گشتند، و جاى تعجّب نیست که از قطعه سنگى در کوهستان چنین آبى جارى شود، ولى مسلّما همه اینها با یک نحوه «اعجاز» آمیخته بود.

به هر حال خداوند از یکسو بر آنها من و سلوى نازل کرد، و از سوى دیگر آب بقدر کافى در اختیارشان گذاشت، و به آنها فرمود: «از روزى خداوند بخورید و بنوشید اما فساد و خرابى در زمین نکنید» (کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).

در حقیقت به آنها گوشزد مى‏کند که حد اقل به عنوان سپاسگزارى در برابر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 82

 این نعمتهاى بزرگ هم که باشد لجاجت و خیره سرى و آزار پیامبران را کنار بگذارید.

 

تفسیر قرآن- سوره بقره آیه های 21 تا 40

(آیه 21)- اینچنین خدائى را بپرستید! بعد از بیان حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) این آیه، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى‏گوید: «اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مى‏دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مى‏دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مى‏کند.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 50

 (آیه 22)- نعمت زمین و آسمان: در این آیه به قسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا که مى‏تواند انگیزه شکر گزارى باشد اشاره کرده، نخست از آفرینش زمین سخن مى‏گوید: «همان خدائى که زمین را بستر استراحت شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً).

این مرکب راهوارى که شما را بر پشت خود سوار کرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حرکات مختلف خود ادامه مى‏دهد، بى‏آنکه کمترین لرزشى بر وجود شما وارد کند، یکى از نعمتهاى بزرگ او است. نیروى جاذبه‏اش که به شما اجازه حرکت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهیه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى‏دهد، نعمت دیگرى است، هیچ فکر کرده‏اید که اگر جاذبه زمین نبود در یک چشم بر هم زدن همه ما و وسائل زندگیمان بر اثر حرکت دورانى زمین به فضا پرتاپ و در فضا سرگردان مى‏شد! سپس به نعمت آسمان مى‏پردازد و مى‏گوید:

 «آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد» (وَ السَّماءَ بِناءً).

کلمه «سماء» که در این آیه به آن اشاره شده است همان جوّ زمین است، یعنى قشر هواى متراکمى که دور تا دور کره زمین را پوشانده، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن، چند صد کیلومتر است. اگر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفى بلورین، اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین دائما در معرض رگبار سنگهاى پراکنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى‏شد.

بعد از آن به نعمت باران پرداخته مى‏گوید: «و از آسمان آبى نازل کرد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً). امّا چه آبى؟ حیاتبخش، و زندگى آفرین، و مایه همه آبادیها و شالوده همه نعمتهاى مادى.

قرآن سپس به انواع میوه‏هائى که از برکت باران و روزیهائى که نصیب انسانها مى‏شود اشاره کرده چنین مى‏گوید: «خداوند به وسیله باران، میوه‏هائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).

این برنامه الهى از یکسو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى‏کند و از سوى دیگر بیانگر قدرت او است که چگونه از آب بى‏رنگ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 51

 صد هزاران رنگ از میوه‏ها و دانه‏هاى غذائى با خواص متفاوت براى انسانها، و همچنین جانداران دیگر آفریده، یکى از زنده‏ترین دلائل وجود او است لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «اکنون که چنین است براى خدا شریکهائى قرار ندهید در حالى که مى‏دانید» (فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

 «أنداد» جمع «ند» به معنى چیزى است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگرى باشد.

بت پرستى در شکلهاى مختلف‏

- بطور کلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یک نوع شرک است، ابن عباس مفسر معروف در اینجا تعبیر جالبى دارد مى‏گوید: «أنداد، همان شرک است که گاهى پنهان‏تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک، از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنى خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است) یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى، همه اینها بوئى از شرک مى‏دهد».

در تعبیرات عامیانه روزمره نیز بسیار مى‏گویند: «اول خدا، دوم تو»! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.

 (آیه 23)- قرآن معجزه جاویدان: از آنجا که نفاق و کفر گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر چشمه مى‏گیرد، در اینجا انگشت روى معجزه جاویدان «قرآن» مى‏گذارد مى‏گوید: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده‏ایم، شک و تردید دارید لا اقل سوره‏اى همانند آن بیاورید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ).

و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن مى‏کند تا عجز آنها دلیلى باشد، روشن بر اصالت این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن، سپس مى‏گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شما را در این کار یارى کنند) اگر در                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 52

 ادّعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

کلمه «شُهَداءَ» در اینجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کمک مى‏کردند، و جمله «مِنْ دُونِ اللَّهِ» اشاره به این است که حتى اگر همه انسانها جز «اللَّهِ» دست به دست هم بدهند، براى اینکه یک سوره همانند سوره‏هاى قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.

 (آیه 24)- در این آیه، مى‏گوید: «اگر شما این کار را انجام ندادید- و هرگز انجام نخواهید داد- از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم بى‏ایمان و همچنین سنگها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ). «آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است» و جنبه نسیه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ).

 «وَقُودُ» به معنى «آتشگیره» است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم. و در اینکه منظور از «الْحِجارَةُ» چیست؟ آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر مى‏رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعله‏ور مى‏شود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، درک این معنى مشکل نیست. در آیه 6 و 7 سوره همزه مى‏خوانیم: «آتش سوزان پروردگار، که از درون دلها سر چشمه مى‏گیرد و بر قلبها سایه مى‏افکند، و از درون به برون سرایت مى‏کند» (به عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مى‏رسد)!

چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟

همانطور که از لفظ «معجزه» پیداست، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العاده‏اى داشته باشد که دیگران از انجام آن «عاجز» باشند. پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت کند، او باید علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید تا اگر دیگران مى‏توانند همانند آن را بیاورند، و این کار را در اصطلاح «تحدّى» گویند.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 53

قرآن معجزه جاودانى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله.

از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او است. علت آن این است که قرآن معجزه‏اى است «گویا»، «جاودانى»، «جهانى» و «روحانى» پیامبران پیشین مى‏بایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل مى‏کرد ولى قرآن یک معجزه گویاست، نیازى به معرفى ندارد خودش به سوى خود دعوت مى‏کند، مخالفانى را به مبارزه مى‏خواند محکوم مى‏سازد، و از میدان مبارزه، پیروز بیرون مى‏آید لذا پس از گذشت قرنها از وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مى‏دهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.

جاودانى و جهانى بودن:

قرآن مرز «زمان و مکان» را در هم شکسته و همچنان به همان قیافه‏اى که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلّى کرد، امروز بر ما تجلّى مى‏کند، پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد اما «روحانى بودن قرآن» امور خارق العاده‏اى که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانى داشته زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى‏کنند، ولى الفاظ قرآن که از همین حروف الفبا و کلمات معمولى ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذ مى‏کند، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى‏نماید معجزه‏اى که تنها با مغزها و اندیشه‏ها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برترى چنین معجزه‏اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.

 (آیه 25)- ویژگى نعمتهاى بهشتى! از آنجا که در آیه قبل، کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکى تهدید شدند، در این آیه سرنوشت مؤمنان را بیان مى‏کند نخست مى‏گوید: «به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند بشارت ده که براى آنها باغهائى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جریان دارد» (وَ بَشِّرِ                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 54

 الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ)

.

مى‏دانیم باغهائى که آب دائم ندارند و باید گاهگاه از خارج، آب براى آنها بیاورند، طراوت زیادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهائى که متعلق به خود آن است و هرگز قطع نمى‏شود، خشکسالى و کمبود آب آن را تهدید نمى‏کند و چنین است باغهاى بهشت، سپس ضمن اشاره به میوه‏هاى گوناگون این باغها مى‏گوید: «هر زمان از این باغها میوه‏اى به آنها داده مى‏شود مى‏گویند: این همان است که از قبل به ما داده شده است» (کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ). سپس اضافه مى‏کند: «و میوه‏هائى براى آنها مى‏آورند که با یکدیگر شبیهند» (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً). یعنى همه از نظر خوبى و زیبائى همانندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند که نمى‏شود یکى را بر دیگرى ترجیح داد، یک از یک خوشبوتر، یک از یک شیرینتر و یک از یک جالبتر و زیباتر! و بالاخره آخرین نعمت بهشتى که در این آیه به آن اشاره شده همسران پاک و پاکیزه است مى‏فرماید: «براى آنها در بهشت همسران مطهر و پاکى است» (وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ). پاک از همه آلودگیهایى که در این جهان ممکن است داشته باشند، پاک از نظر روح و قلب و پاک از نظر جسم و تن. و در پایان آیه مى‏فرماید: «مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود» (وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

همسران پاک:

جالب اینکه تنها وصفى که براى همسران بهشتى در این آیه بیان شده وصف «مُطَهَّرَةٌ» (پاک و پاکیزه) است و این اشاره‏اى است به اینکه: اولین و مهمترین شرط همسر، پاکى و پاکیزگى است، و غیر از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد، حدیث معروفى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده نیز این حقیقت را روشن مى‏کند آنجا که مى‏فرماید: «از گیاهان سر سبزى که بر مزبله‏ها مى‏روید بپرهیزید! عرض کردند: اى پیامبر! منظور شما از این گیاهان چیست؟ فرمود: زن زیبائى است که در خانواده آلوده‏اى پرورش یافته».

نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت-

گر چه در بسیارى از آیات قرآن، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى در کنار این نعمتها اشاره به نعمتهاى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 55

 معنوى مهمترى نیز شده است، مثلا در آیه 72 سوره توبه مى‏خوانیم: «خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهائى از بهشت وعده داده که از زیر درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و مسکن‏هاى پاکیزه در این بهشت جاودان دارند، همچنین خشنودى پروردگار که از همه اینها بالاتر است و این است رستگارى بزرگ».

آیه 26- شأن نزول: هنگامى که در آیات قرآن، مثلهائى به «الذُّبابُ» (مگس) و «عنکبوت» نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از «عنکبوت» و «مگس» مى‏گوید؟ آیه نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.

تفسیر:

آیا خدا هم مثال مى‏زند؟! نخست مى‏گوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه و یا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها). مثال وسیله‏اى است براى تجسم حقیقت، گاهى که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت سخن ایجاب مى‏کند که براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند. مثلا در آیه 73 سوره حجّ مى‏خوانیم: «آنها که مورد پرستش شما هستند هرگز نمى‏توانند «مگسى» بیافرینند اگر چه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چیزى از آنها برباید آنها قدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلب‏کننده ضعیف است و هم طلب شونده».

در اینکه منظور از «فَما فَوْقَها» (پشه یا بالاتر از آن) چیست؟ مفسران دو گونه تفسیر کرده‏اند: گروهى گفته‏اند «بالاتر از آن در کوچکى» است، زیرا مقام، مقام بیان کوچکى مثال است، و برترى نیز از این نظر مى‏باشد، این درست به آن مى‏ماند که گاه به کسى بگوئیم تو چرا براى یک تومان اینهمه زحمت مى‏کشى شرم نمى‏کنى؟

او مى‏گوید شرمى ندارد من براى بالاتر از آن هم زحمت مى‏کشم حتى براى یک ریال! بعضى دیگر گفته‏اند: مراد «بالاتر از نظر بزرگى» است، یعنى خداوند هم مثالهاى کوچک را مطرح مى‏کند و هم مثالهاى بزرگ را- ولى تفسیر اول مناسبتر                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 56

 بنظر مى‏رسد- سپس در دنبال این سخن مى‏فرماید: «امّا کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏دانند که آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ). آنها در پرتو ایمان و تقوا از لجاجت و عناد و کینه توزى با حق دورند. «ولى آنها که کافرند مى‏گویند: خدا چه منظورى از این مثال داشته که مایه تفرقه و اختلاف شده، گروهى را به وسیله آن هدایت کرده، و گروهى را گمراه»؟! (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً).

ولى خداوند به آنها پاسخ مى‏گوید که «تنها فاسقان و گنهکارانى را که دشمن حقند به وسیله آن گمراه مى‏سازد». (وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ). منظور از «الْفاسِقِینَ» کسانى هستند که از راه و رسم عبودیت و بندگى پا بیرون نهاده‏اند زیرا «فسق» از نظر لغت به معنى خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنى توسعه داده شده و به کسانى که از جاده بندگى خداوند بیرون مى‏روند اطلاق شده است.

هدایت و اضلال الهى‏

- هدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلکه به شهادت آیات متعددى از خود قرآن «هدایت» به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنى از بین بردن زمینه‏هاى مساعد است، بدون اینکه جنبه اجبارى به خود بگیرد.

 (آیه 27)- زیانکاران واقعى! از آنجا که در آیه قبل، سخن از اضلال فاسقان بود در این آیه با ذکر سه صفت فاسقان را معرفى مى‏کند: 1- «فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند مى‏شکنند» (الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ). انسانها در واقع پیمانهاى مختلفى با خدا بسته‏اند، پیمان توحید و خداشناسى، پیمان عدم تبعیت از شیطان و هواى نفس، فاسقان همه این پیمانها را شکسته، و از خواسته‏هاى دل و شیطان پیروى مى‏کنند.

این پیمان کجا و چگونه بسته شد؟

در واقع خداوند هر موهبتى به انسان ارزانى مى‏دارد، همراه آن عملا پیمانى با زبان آفرینش از او مى‏گیرد، به او چشم مى‏دهد، یعنى با این چشم حقایق را ببین، گوش مى‏دهد یعنى صداى حق را بشنو ...                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 57

 و به این ترتیب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهره نگیرد و یا از نیروهاى خداداد در مسیر خطا استفاده کند، پیمان خدا را شکسته است. آرى فاسقان، همه یا قسمتى از این پیمانهاى فطرى الهى را زیر پا مى‏گذارند.

2- سپس به دومین نشانه آنها اشاره کرده مى‏گوید: «آنها پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى‏کنند» (وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ). این پیوندها شامل پیوند خویشاوندى، پیوند دوستى، پیوندهاى اجتماعى، پیوند و ارتباط با رهبران الهى و پیوند و رابطه با خداست.

3- نشانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است مى‏فرماید: «آنها فساد در زمین مى‏کنند» (وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ). و در پایان آیه مى‏گوید: «آنها همان زیانکارانند» (أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ). چه زیانى از این برتر که انسان همه سرمایه‏هاى مادى و معنوى خود را در طریق فنا و نیستى و بدبختى و سیه روزى خود به کار برد؟!

اهمیت صله رحم در اسلام‏

- گر چه آیه فوق از احترام به همه پیوندهاى الهى سخن مى‏گفت، ولى پیوند خویشاوندى یک مصداق روشن آن است. اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العاده‏اى قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشاوندان و بستگان را شدیدا نهى کرده است، زشتى و گناه قطع رحم به حدى است که امام سجّاد علیه السّلام به فرزند خود نصیحت مى‏کند که از مصاحبت با پنج طایفه بپرهیزد، یکى از آن پنج گروه کسانى هستند که قطع رحم کرده‏اند: «بپرهیز از معاشرت با کسى که قطع رحم کرده که قرآن او را ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است».

 (آیه 28)-

نعمت اسرارآمیز حیات!

قرآن دلائلى را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل مى‏کند و در اینجا براى اثبات وجود خدا از نقطه‏اى شروع کرده که براى احدى جاى انکار باقى نمى‏گذارد و آن مسأله پیچیده حیات و زندگى است. نخست مى‏گوید: «چگونه خدا را انکار مى‏کنید در حالى که اجسام بى‏روحى بودید و او شما را زنده کرد و لباس                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 58

 حیات بر تنتان پوشانید» (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ).

قرآن به همه ما یادآورى مى‏کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بى‏جان مرده بودید، و نسیم حیات اصلا در کوى شما نوزیده بود. ولى اکنون داراى نعمت حیات و هستى مى‏باشید، اعضاء و دستگاههاى مختلف، حواس و ادراک به شما داده شده، و این مسأله آنقدر اسرار آمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده! آیا هیچ کس مى‏تواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف را که نیازمند به یک علم و قدرت فوق العاده است به طبیعت بى‏شعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد! اینجاست که مى‏گوئیم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خدا است، پس از یادآورى این نعمت، دلیل آشکار دیگرى را یادآور مى‏شود و آن مسأله «مرگ» است مى‏گوید: «سپس خداوند شما را مى‏میراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ).

آرى آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است، چنانکه در آیه 2 سوره ملک مى‏خوانیم: «او خدائى است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید».

قرآن پس از ذکر این دو دلیل روشن بر وجود خدا به ذکر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته، مى‏گوید: «سپس بار دیگر شما را زنده مى‏کند» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). البته این زندگى پس از مرگ به هیچ وجه جاى تعجب نیست، و با توجه به دلیل اول یعنى اعطاى حیات به موجود بى‏جان، پذیرفتن اعطاى حیات پس از متلاشى شدن بدن، نه تنها کار مشکلى نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است (هر چند آسان و مشکل براى وجودى که قدرتش بى‏انتهاست مفهومى ندارد!). و در پایان آیه مى‏گوید: «سپس به سوى او بازگشت مى‏کنید» (ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ). مقصود از رجوع به سوى پروردگار بازگشت به سوى نعمتهاى خداوند مى‏باشد، یعنى در قیامت و روز رستاخیز به نعمتهاى خداوند بازگشت مى‏کنید.

 (آیه 29)- پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مسأله مبدء و معاد، به یکى                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 59

 دیگر از نعمتهاى گسترده خداوند اشاره کرده مى‏گوید: «او خدائى است که آنچه روى زمین است براى شما آفریده» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً).

و به این ترتیب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمینى مشخص مى‏کند، آرى او عالیترین موجود در این صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر.

تنها این آیه نیست که مقام والاى انسان را یادآور مى‏شود بلکه در قرآن آیات فراوانى مى‏یابیم که انسان را هدف نهائى آفرینش کل موجودات جهان معرفى مى‏کند «1».

بار دیگر به دلائل توحید بازگشته مى‏گوید: «سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چیز آگاه است» (ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ) جمله «اسْتَوى‏» از ماده «استواء» در لغت به معنى تسلّط و احاطه کامل و قدرت بر خلقت و تدبیر است.

آسمانهاى هفت گانه-

در اینکه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چیست؟

آنچه صحیحتر به نظر مى‏رسد، این است که مقصود همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است و از آیات قرآن چنین استفاده مى‏شود که تمام کرات و ثوابت و سیاراتى را که ما مى‏بینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهاى علمى امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل مى‏دهند شاهد این سخن اینکه، قرآن مى‏گوید: «ما آسمان پائین را با چراغهاى ستارگان زینت دادیم». (فصلت: 12).

امّا اینکه گفتیم شش آسمان دیگر براى ما مجهول است و ممکن است علوم از روى آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش مى‏رود از عجائب آفرینش تازه‏هائى را به دست مى‏آورد.

 (آیه 30)- انسان نماینده خدا در زمین! در آیات گذشته خواندیم که‏

__________________________________________________

 (1) براى توضیح بیشتر رجوع کنید به «تفسیر نمونه» جلد دهم صفحه 120 و 349.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 60

خدا همه مواهب زمین را براى انسان آفریده است و در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع و به آیه 39 پایان مى‏یابد سه مطلب اساسى مطرح شده است:

1- خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان در زمین.

2- دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان.

3- تشریح وضع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى که منجر به خروج او از بهشت گردید و سپس توبه آدم، و زندگى او و فرزندانش در زمین.

این آیه از نخستین مرحله سخن مى‏گوید، خواست خداوند چنین بود که در روى زمین موجودى بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان.

لذا نخست مى‏گوید: «بخاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى قرار خواهم داد» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً).

 «خلیفه» به معنى جانشین است،- همانگونه که بسیارى از محققان پذیرفته‏اند- منظور خلافت الهى و نمایندگى خدا در زمین است، زیرا سؤالى که بعد از این فرشتگان مى‏کنند و مى‏گویند نسل آدم ممکن است مبدء فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تو مى‏کنیم متناسب همین معنى است، چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست.

به هر حال خدا مى‏خواست موجودى بیافریند که گل سرسبد عالم هستى باشد و شایسته، مقام خلافت الهى و نماینده «اللّه» در زمین گردد.

سپس در این آیه اضافه مى‏کند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض «عرض کردند: آیا در زمین کسى را قرار مى‏دهى که فساد کند و خونها بریزد»؟! (قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ).

 «در حالى که ما تو را عبادت مى‏کنیم تسبیح و حمدت بجا مى‏آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مى‏شمریم» (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 61

 ولى خداوند در اینجا پاسخ سر بسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید «فرمود: من چیزهائى مى‏دانم که شما نمى‏دانید»! (قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ).

آنها فکر مى‏کردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بى‏خبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مى‏کند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبکبار کجا؟! آنها چه مى‏دانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسى و عیسى و امامانى همچون ائمه اهل بیت علیهم السّلام و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى‏دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است!

 (آیه 31)-

فرشتگان در بوته آزمایش!

آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوق العاده‏اى براى درک حقایق هستى بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد» (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها).

البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم بود.

در حدیثى داریم که از امام صادق علیه السّلام پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود:

 «منظور زمینها، کوهها، درّه‏ها و بستر رودخانه‏ها (و خلاصه تمامى موجودات) مى‏باشد، سپس امام علیه السّلام به فرشى که زیر پایش گسترده بود نظرى افکند فرمود: حتى این فرش هم از امورى بوده که خدا به آدم تعلیم داد»! همچنین استعداد نام‏گذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 62

 نام‏گذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند و این خود نعمتى است بزرگ! «سپس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مى‏گوئید اسماء اشیاء و موجوداتى را که مشاهده مى‏کنید و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهید» (ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

 (آیه 32)- ولى فرشتگان که داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند: خداوندا! منزهى تو، جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى چیزى نمى‏دانیم»! (قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا).

 «تو خود عالم و حکیمى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).

 (آیه 33)- در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماء موجودات و اسرار آنها را شرح دهد. «خداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسماء و اسرار این موجودات با خبر کن»! (قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ).

 «هنگامى که آدم آنها را از این اسماء آگاه ساخت خداوند فرمود: به شما نگفتم که من از غیب آسمانها و زمین آگاهم، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان مى‏کنید مى‏دانم» (فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).

در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع و دانش فراوان این انسان سر تسلیم فرود آوردند، و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است!.

 (آیه 34)- آدم در بهشت- قرآن در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگرى از این بحث پرداخته، نخست چنین مى‏گوید:

 «بخاطر بیاورید هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده و خضوع کنید» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ). «آنها همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ).

آرى او استکبار کرد «و بخاطر همین استکبار و نافرمانى از کافران شد» (وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).

به راستى کسى که لایق مقام خلافت الهى و نمایندگى او در زمین است.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 63

 شایسته هر نوع احترامى است. ما در برابر انسانى که چند فرمول علمى را مى‏داند چه اندازه کرنش مى‏کنیم پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى!

1- چرا ابلیس مخالفت کرد؟

مى‏دانیم «شیطان» اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها مى‏شود ولى «ابلیس» اسم خاص است و اشاره به همان شیطانى است که اغواگر آدم شد، او طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طایفه جنّ بود که مخلوق مادى است.

انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصى بود که بر فکر او چیره شد، او چنین مى‏پنداشت که از آدم برتر است «1» و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد.

نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود، و به این ترتیب خودبینى و خودخواهى، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد، و آتش به خرمن هستى او افکند، و کبر و غرور از این آثار بسیار دارد!

2- آیا سجده براى خدا بود یا آدم؟

شک نیست که «سجده» به معنى «پرستش» براى خداست، و معنى توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جاى تردید نخواهد بود که فرشتگان براى آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرینش چنین موجود شگرفى، و یا اینکه سجده براى آدم کردند اما سجده به معنى «خضوع» نه پرستش. در حدیثى از امام «على بن موسى الرضا» علیه السّلام مى‏خوانیم: «سجده فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و اکرام و احترام آدم از سوى دیگر بود، چرا که ما در صلب آدم بودیم»!

 (آیه 35)- به هر حال بعد از این ماجرا و ماجراى آزمایش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنى گزیند، چنانکه قرآن مى‏گوید:

 «به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه مى‏خواهید از نعمتهاى‏

__________________________________________________

 (1) براى شرح بیشتر از معنى رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 12 سوره اعراف.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 64

آن گوارا بخورید»! (وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما).

 «ولى به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد» (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).

از آیات قرآن استفاده مى‏شود که آدم براى زندگى در روى زمین، همین زمین معمولى آفریده شده بود، ولى در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که یکى از باغهاى سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت.

شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگى کردن روى زمین هیچ گونه آشنائى نداشت، و تحمل زحمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشکل بود، و از چگونگى کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشترى پیدا کند او در این محیط مى‏بایست تا حدى پخته شود و بداند زندگى روى زمین توأم با برنامه‏ها و تکالیف و مسئولیتها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقاى نعمت است، و سر باز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى، آرى این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که مى‏بایست فرا گیرد، و با داشتن این آمادگى به روى زمین قدم بگذارد.

 (آیه 36)- در اینجا «آدم» خود را در برابر فرمان الهى در باره خوددارى از درخت ممنوع دید، ولى شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش برندارد به وسوسه‏گرى مشغول شد، چنانکه قرآن مى‏گوید:

 «سر انجام شیطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بیرون کرد» (فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ).

آرى از بهشتى که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود بر اثر فریب شیطان اخراج شدند.

و چنانکه قرآن مى‏گوید: «ما به آنها دستور دادیم که به زمین فرود آئید در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود» آدم و حوّا از یکسو و شیطان از سوى دیگر (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ). منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامى است نه مکانى یعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پائین آمد.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 65

 «و براى شما تا مدت معینى در زمین قرارگاه و وسیله بهره‏بردارى است» (وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ).

اینجا بود که آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت بخاطر تسلیم شدن در برابر وسوسه‏هاى شیطان بیرون رانده شده، درست است که آدم پیامبر بود و معصوم از گناه ولى، هرگاه ترک اولى از پیامبر سرزند خداوند نسبت به او سخت مى‏گیرد، همانند گناهى که از افراد عادى سر بزند و این جریمه سنگینى بود که آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت.

1- بهشت آدم کدام بهشت بود؟

در پاسخ این پرسش باید توجه داشت که بهشت موعود نیکان و پاکان نبود. بلکه یکى از باغهاى پرنعمت و روح‏افزاى یکى از مناطق سرسبز زمین بوده است.

زیرا: بهشت موعود قیامت، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و دوم این که ابلیس آلوده و بى‏ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود.

سوم این که در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است. یکى از راویان حدیث مى‏گوید از امام صادق علیه السّلام راجع به بهشت آدم پرسیدم امام علیه السّلام در جواب فرمود: «باغى از باغهاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى‏تابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمى‏شد».

2- خدا چرا شیطان را آفرید؟

بسیارى مى‏پرسند شیطان که موجود اغواگرى است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟ در پاسخ مى‏گوئیم:

خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد.

دوم اینکه: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مى‏خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست. بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 66

 است، چه اینکه پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مى‏گیرد.

 (آیه 37)- بازگشت آدم به سوى خدا! بعد از ماجراى وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده، در اینجا به فکر جبران خطاى خویش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آمیخته با کوهى از ندامت و حسرت! لطف خدا نیز در این موقع به یارى او شتافت و چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید:

 «آدم از پروردگار خود کلماتى دریافت داشت، سخنانى مؤثر و دگرگون کننده، و با آن توبه کرد و خدا نیز توبه او را پذیرفت» (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ) «1».

 «چرا که او توّاب و رحیم است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

 «توبه» در اصل به معنى «بازگشت» است، و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مى‏آید، زیرا هر گنه کارى در حقیقت از پروردگارش فرار کرده، هنگامى که توبه مى‏کند به سوى او باز مى‏گردد.

خداوند نیز در حالت عصیان بندگان گوئى از آنها روى گردان مى‏شود، هنگامى که خداوند به توبه توصیف مى‏شود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مى‏گرداند.

 (آیه 38)- با اینکه توبه آدم پذیرفته گردید، ولى اثر وضعى کار او که هبوط به زمین بود تغییر نیافت، و چنانکه قرآن مى‏گوید: «ما به آنها گفتیم: همگى (آدم و حوّا) به زمین فرود آئید، هر گاه از جانب ما هدایتى براى شما آید کسانى که از آن پیروى کنند، نه ترسى دارند و نه اندوهگین خواهند شد» (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 (آیه 39)- «ولى آنان که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند براى همیشه در آتش دوزخ خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

__________________________________________________

 (1) در این که «کلمات» و سخنانى که خدا براى توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانى بوده است به «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه مراجعه فرمائید.

                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 67

 (آیه 40)- یاد نعمتهاى خدا! از آنجا که داستان نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و خلافت آنها در زمین، سپس فراموش کردن پیمان الهى و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج و بدبختى شباهت زیادى به داستان آدم دارد، خداوند در این آیه روى سخن را به بنى اسرائیل کرده چنین مى‏گوید: «اى بنى اسرائیل! به خاطر بیاورید نعمتهاى مرا که به شما بخشیدم، و به عهد من وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بترسید» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ) «1».

در حقیقت این سه دستور اساس تمام برنامه‏هاى الهى را تشکیل مى‏دهد.

چرا یهودیان را بنى اسرائیل مى‏گویند؟

 «اسرائیل» یکى از نامهاى یعقوب، پدر یوسف مى‏باشد، در علت نامگذارى یعقوب به این نام مورخان غیر مسلمان مطالبى گفته‏اند که با خرافات آمیخته است.

چنانکه «قاموس کتاب مقدّس» مى‏نویسد: «اسرائیل به معنى کسى است که بر خدا مظفر گشت»! وى اضافه مى‏کند که «این کلمه لقب یعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه (کشتى گرفتن) با فرشته خدا به آن ملقب گردید»! ولى دانشمندان ما مانند مفسر معروف، «طبرسى» در «مجمع البیان» در این باره چنین مى‏نویسد: «اسرائیل همان یعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهیم (ع) است» ... او مى‏گوید، «اسر» به معنى (عبد) و «ئیل» به معنى (اللّه) است، و این کلمه مجموعا معنى «عبد اللّه» را مى‏بخشد.

بدیهى است داستان کشتى گرفتن اسرائیل با فرشته خداوند و یا با خود خداوند که در تورات تحریف یافته کنونى دیده مى‏شود یک داستان ساختگى و کودکانه است که از شأن یک کتاب آسمانى به کلى دور است و این خود یکى از مدارک تحریف تورات کنونى است.

 

تفسیر قرآن-سوره بقره - آیه های 1 تا 20

سوره بقره

این سوره در «مدینه» نازل شده و 286 آیه است‏

محتوا و فضیلت سوره بقره:

جامعیت این سوره از نظر اصول اعتقادى اسلام و بسیارى از مسائل عملى (عبادى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى) قابل انکار نیست. چه اینکه در این سوره: 1- بحثهائى پیرامون توحید و شناسائى خدا مخصوصا از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است. 2- بحثهائى در زمینه معاد و زندگى پس از مرگ، مخصوصا مثالهاى حسّى آن مانند داستان ابراهیم و زنده شدن مرغها و داستان عزیر 3- بحثهائى در زمینه اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانى. 4- بحثهائى بسیار مفصل در باره یهود و منافقان و موضع‏گیریهاى خاص آنها در برابر اسلام و قرآن، و انواع کارشکنیهاى آنان در این رابطه. 5- بحثهائى در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ مخصوصا ابراهیم و موسى علیهما السّلام. 6- بحثهائى در زمینه احکام مختلف اسلامى از جمله نماز، روزه، جهاد، حجّ و تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت، و قسمت مهمى از احکام ربا و مخصوصا بحثهائى در زمینه انفاق در راه خدا، و همچنین مسأله قصاص و تحریم قسمتى از گوشتهاى حرام و قمار و شراب و بخشى از احکام وصیّت و مانند آن.

 

در فضیلت این سوره‏

 

از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرسیدند: «کدامیک از سوره‏هاى قرآن برتر است؟ فرمود: سوره بقره، عرض کردند کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: «آیة الکرسى».

 برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص:  36 ادامه مطلب ...

در سوگ سپیده


Image result for ‫ایام فاطمیه تصاویر‬‎


نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه ی حق و شفیعه ی حشر! پدر و مادرم فدای پینه ی دست هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.
وصله های چادر و بوریای خانه ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی ات بودند و بانوان برگزیده ی حق ، رفت و روب آستانه ی خانه ی اهل بیت(ع) را تمنا می کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.
همه ی قصرهای جنت و تمام گهرها و آذین های باغ بهشت، ذره ای از غبار خشت خانه ات هستند و هستی، جلوه ی یک سجود سالکانه ی تو. اگر نبودی، افلاک و آفریدگان به وادی حیات نمی رسیدند.
ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش!
سلام بر غمگنانه ترین روایت ولایت! امروز جان علی از تن مفارقت کرد، گرد یتیمی بر رخسار مهسای زینب نشست، موسم تنهایی حسن فرا رسید، حسین از همین لحظه، کربلایی شد و طلیعه ی عاشورا بر صحیفه ی راز، تابید. ای مهدی موعود، ای آخرین حجت یار! تو شاهدی که مادر سادات را شبانه به جانب مزاری ناپیدا مشایعت کردند و پیکر زخمی شقایق باغ ولایت را به آغوش خاک سپردند و علی بی یاور شد. ای قائم آل یاسین، ای شمس بنی هاشم، ای برپا کننده ی قسط ، ای احیاگر عدل علی! ذوالفقار قیام از نیام برآور و روا مدار که چنین، امواج غم بر دریای دل شیعه بیفزایند.
اینک در شعاع آفتاب خرداد، اندوهی سترگ بر شکوفه های قلب شیعه سایه گستر شد. ستاره ی امید نبی بر خاک فتاد و موج دریای دل علی به ساحل فرقت رسید و برترین آشنای عرشیان بر فراز دست سپیداران در سیاهی شب به ضیافت سرخ لقا نایل شد.
مادر، چه غریبانه از دیار عاطفه ها هجرت کرد و در مشایعتش مرغ دل تا فراسوی آسمان کوچید. معتصمین شیطان، تلخی شوکران فراق را در کام یاران سپیده ریختند. واحسرتا! مهتاب نیلی شفاعت به محاق نشست و طوبای رعنای ولایت و آذین صحیفه ی شهادت، پای به معراج نهاد و سایه ی همای عنایتش را از ماسوا برچید.
امروز از سیمای یاس ها و نسترن های بهاری، نکهت غم می خیزد. امروز شقایق های دشت بی قراری، سیاهپوش زهرای آل یاسینند و از سمت آبی دلدادگی، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شیعه رسیده و بارش اشک و تراوش زمزم عشق و ریزش آبشار حرمان و رویش غنچه های درد و داغ، منظر بهار غمند و عندلیب عاطفه را به نغمه ی فرقت فرامی خوانند.
یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا!
ادرکنا!
امروز صبای سوزدل ها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید و عطر یاسمن های اندوه در کوچه های ارادت پیچید. سلام عاشقان بر غریب مدینه. امروز تمام راه های آسمان را به سوی مدینه گشوده اند و راهیان سبز سلوک به تنهایی مزار یار می اندیشند. آنک، در رثای گوهر گمگشته ی علی، ریزش الماس اشک را شاید و تراوش یاقوت آه. آنگاه که شمشاد شیدای ولایت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه ی اشتیاق خشکید و ماه امید، هجرت کرد. چه شباهنگام دلتنگی بود و چه سپیده ی سیاهی! تمام خورشیدهای شعف، یکباره با غروب آشنا شدند. سیمای سپید زهره ی منظومه ی ولایت به سرخی گرایید.
فاطمه، معیار فضایل بود و اسوه ی سرآمدان عصمت و میزان محسنین. در فناکده ی خاک، افول کرد و در بقاسرای عرش، طلوع و تابندگی نمود. هنوز آوای شیوایش در گوش دل ها باقی است که همگان را به پارسایی و پایداری در ولایت علوی می خواند و خود،عامل نخست آن بود. آیین محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه یافت و امت از مرام زیبایش، مجد. فردای شیعه از دیروز شعله ناک آلاله ی شهید نبی، به روشنایی رسید و سوز سینه ی آسمانی اش، اقتدار و صبر حسین و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.
السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله!
ما خاک پای یوسف گمگشته ی توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست. انقلاب اسلامی ما جلوه ی کوچکی از نورعنایت فرزند عزیز توست. تمام شقایق های دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار، می سوزند.
خدایا مباد که نسیان و غفلت ما، موعود عاشقان را دل آزرده سازد، که تمام حیات و نهضت ما برای یک تبسم ملیح اوست. سال هاست که دلتنگ غیبت و نهانی اوییم و نیک می دانیم که وجود جودآگینش حضور محض است و نهانی، از آن ماست.
یا فاطمة الزهرا، یا قرة عین الرسول!
پدر و مادرم فدای خاک قدوم گل گمگشته ات باد. نظر عنایت خویش از ما مگیر. ضعیفانیم و چه کسی به ما نظر کند جز مظهر سطوت رسول یار؟ تهی دستانیم و چه کسی احسان مان کند جز جلوه ی غنای دوست؟
یا وجیهتا ًعند الله، اشفعی لنا عند الله!

 



نماز احتیاط را چگونه بخوانم؟






کسی که نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فورا نیت نماز احتیاط کند و تکبیر بگوید و حمد را بخواند و به رکوع رود و دو سجده نماید. پس اگر یک رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد، و اگر دو رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده یک رکعت دیگر مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.

 

 

 

نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید نیت آن را به زبان نیاورد، و احتیاط واجب آن است که سوره حمد و "بسم الله " آن را هم آهسته بگوید.

 

اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد نمازی که خوانده درست بوده، لازم نیست نماز احتیاط را بخواند، و اگر در بین نمازاحتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.

اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد که رکعت های نمازش کم بوده، چنانچه کاری که نماز را باطل می کند انجام نداده، باید آنچه از نماز را که نخوانده بخواند و برای سلام بی جا دو سجده سهو نماید، و اگر کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، مثلا پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بجا آورد.

اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد کسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلا در شک بین سه و چهار یک رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده، نمازش صحیح است .

اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسری نماز کمتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شک بین دو و چهار، دو رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده، باید کسری نماز را به نماز متصل نموده و نماز را هم دوباره بخواند.

اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسری نماز بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلا در شک بین سه و چهار، یک رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو رکعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، مثلا پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر کاری که نماز را باطل می کند انجام نداده، باید دو رکعت کسری نمازش را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند.

 

اگر بین دو و سه و چهار شک کند و بعد از خواندن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده، لازم نیست دو رکعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

اگر بین سه و چهار شک کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته یا یک رکعت ایستاده را می خواند یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید نماز احتیاط را تمام کند و نمازش صحیح است .

اگر بین دو و سه و چهار شک کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند پیش از رکوع رکعت دوم یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده باید بنشیند و نماز احتیاط را یک رکعتی تمام کند و بنابر احتیاط مستحب نماز را دوباره بخواند.

اگر در بین نماز احتیاط بفهمد کسری نمازش بیشتر یا کمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق کسری نمازش تمام کند بایدآن را رها کند و کسری نماز را بجا آورد و بنابر احتیاط واجب نماز را دوباره بخواند مثلا در شک بین سه و چهار اگر موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته را می خواند یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده، چون نمی تواند دو رکعت نشسته را به جای دو رکعت ایستاده حساب کند به احتیاط واجب باید نماز احتیاط نشسته را رها کند و دو رکعت کسری نمازش را بخواند و نماز را هم دوباره بجا آورد.

اگر شک کند نماز احتیاطی را که به او واجب بوده بجا آورده یا نه چنانچه وقت نماز گذشته به شک خود اعتنا نکند و اگر وقت دارد در صورتی که مشغول کار دیگری نشده و از جای نماز برنخاسته و کاری هم مثل روگرداندن از قبله که نماز را باطل می کند انجام نداده باید نماز احتیاط را بخواند و اگر مشغول کار دیگری شده یا کاری که نماز را باطل می کند بجا آورده یا بین نماز و شک او زیاد طول کشیده احتیاط استحبابی آن است که نماز احتیاط را بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند اگر چه می تواند بنا بر انجام نماز احتیاط گذارد و بر همان اکتفا نماید.

اگر در نماز احتیاط رکنی را زیاد کند یا مثلا به جای یک رکعت دو رکعت بخواند نماز احتیاط باطل می شود و بنابر احتیاط واجب باید دوباره نماز احتیاط، و اصل نماز را بخواند.

موقعی که مشغول نماز احتیاط است اگر در یکی از کارهای آن شک کند چنانچه محل آن نگذشته باید بجا آورد و اگر محلش گذشته باید به شک خود اعتنا نکند مثلا اگر شک کند که حمد خوانده یا نه، چنانچه به رکوع نرفته باید بخواند و اگر به رکوع رفته باید به شک خود اعتنا نکند.

اگر در شماره رکعت های نماز احتیاط شک کند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد ولی چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل می کند بنابر کمتر گذارد و احتیاط مستحب آن است که نماز احتیاط را دوباره بخواند و بعد از آن اصل نماز را اعاده نماید.

اگر در نماز احتیاط چیزی که رکن نیست سهوا کم یا زیاد شود، سجده سهو ندارد .

اگر بعد از سلام نماز احتیاط، شک کند که یکی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه به شک خود اعتنا نکند.

اگر در نماز احتیاط تشهد یا یک سجده را فراموش کند احتیاط آن است که بعد از سلام، آن را قضا نماید اگر چه واجب نیست .

اگر نماز احتیاط و قضای یک سجده یا قضای یک تشهد یا دو سجده بر او واجب شود باید اول، نماز احتیاط را بجا آورد.

حکم گمان در رکعت های نماز حکم یقین است، مثلا اگر در نماز چهار رکعتی انسان گمان دارد که نماز را چهار رکعت خوانده نباید نماز احتیاط بخواند ولی اگر در غیر رکعت ها گمان پیدا کند، باید به احتیاط عمل نماید و دستور در هر موردی طور مخصوصی است که در کتاب های مفصل گفته شده است .

حکم شک و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد، مثلا اگر در نماز آیات شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون شک او در نماز دو رکعتی است، نمازش باطل می شود.