قمر در عقرب چیست؟


قمر در عقرب,قمر در عقرب چیست

قمر در عقرب چیست؟ در پاکستان مردم در چنین روزهایی هیچ کار جدیدی انجام نمی دهند، آیا چنین عقیده ای درست است؟

در روایتی امام صادق(ع) می فرمایند: « هر کس در هنگامی که قمر در عقرب باشد، مسافرت یا ازدواج نماید، خیری نمی بیند». موضوع قمر در عقرب امری است که بر طبق آن فتوا داده شده است، ولی باید در نظر داشت که فتوا ویژه مواردی است که در روایت ذکر شده است (سفر، ازدواج)، و علاوه بر این، حکمی که در فتوا به آن اشاره شده است، کراهت است نه حرمت، از این رو برخی از فقهاء گفته اند: اگر امر اهم مانند اطاعت والدین ( مثلاً والدین به فرزند خود در روزی که قمر در عقرب است دستور سفر دهند) یا حج واجب، با این موضوع تنافی پیدا کند، آن امر اهم مقدّم می شود. در مورد معنای قمر در عقرب هم می توان گفت، احتمال آن که منظور از روایت امام (ع)، بودن ماه در صورت فلکی عقرب (نه برج عقرب) باشد، وجود دارد، اگر چه احتیاط به رعایت هردو (صورت فلکی و برج عقرب) هم خالی از وجه نیست.

مردم از قدیم به برخی از تأثیرات نجوم و اجرام آسمانی بر زندگی شان پی برده بودند و احیاناً در برخی از اقوام آن قدر اهتمام به این امور زیاد بود که به سمت و سوی خرافات کشیده شدند.

اگر چه چنین تأثیراتی را به طور کلی نمی توان انکار کرد، ولی آن چه از آموزه های اسلامی استفاده می شود آن است که نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کرده و آن ها را در زندگی خود وارد کرد، به عنوان نمونه در چندین روایت، ائمه (ع) به این موضوع اشاره کرده اند.

 شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: « من به گونه ای در نجوم غرق شده ام که هر گاه بخواهم کاری انجام دهم، آن را با اطلاعات نجومی خود می سنجم، اگر برای آن طالع شر و نحسی دیدم آن را انجام نمی دهم و هر گاه طالع خیر و خوبی برای آن دیدم، شروع به اقدام می کنم. امام فرمود: آیا به آن چه به دست آورده ای اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل می کنی؟ عرض کرد: بله، امام فرمود: همه کتاب هایت (کتاب های نجومی) را نابود کن و به این علم عمل نکن.» [1]

 در روایت دیگری امام علی (ع) در پاسخ به مردی که از حضرت خواسته بود، به علت نحوست برخی ایام، در آن روز به جنگ خوارج نرود، فرمود:«   گمان مى‏کنى تو از آن ساعتى آگاهى که اگر کسى حرکت کند زیان نخواهید دید؟ و مى‏ترسانى از ساعتى که اگر کسى حرکت کند ضررى دامن گیر او خواهد شد ؟

 کسى که گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از یارى طلبیدن خدا در رسیدن به هدف‏هاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواری ها، بى‏نیاز شده است. گویا مى‏خواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند. چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا کردى که منافع شان را به دست مى‏آورند، و از ضرر و زیان در امان مى‏مانند.   اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پیش گویى‏هاى دروغین، بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم که در دریا نوردى و صحرا نوردى به آن نیاز دارید، چه اینکه ستاره شناسى( و پیش بینی هایی در رابطه با آینده افراد) شما را به غیب گویى و غیب گویى به جادوگرى مى‏کشاند، و (چنین)ستاره شناسی چون غیب گو، و غیب گو چون جادوگر و جادوگر چون کافر و کافر در آتش جهنم است. با نام خدا ( و با توکل بر خدا) حرکت کنید.» [2]

 البته این مطلب را هم نباید نادیده گرفت که به اعتراف خود منجمین، این گونه برداشت ها ی غیر مادی و حکم های غیبی از حالات نجوم و ستارگان، دقیق و قطعی نیست و فقط مجرد ظن و احتمال است. [3]

 اما بعد از آن که اسلام، مسلمانان را از افتادن در خرافات باز داشت، در برخی از موارد به اموری اشاره کرده است که نوعی اعتراف به دخالت اجرام آسمانی در برخی از امور زندگی انسان ها است، البته روشن است که در این گونه امور فقط باید به مقداری که شرع بیان کرده است، اکتفا شود.

 در روایتی امام صادق(ع) می فرمایند:« هر کس در هنگامی که قمر در عقرب باشد، مسافرت یا ازدواج نماید، خیری نمی بیند.» [4]

 مى‌دانیم که این گونه روایات در مقام بیان علّت تامّه نیست، بلکه در مقام بیان اقتضاى امکان و احتمال است، لذا فقهاء، سفر و اجرای صیغه ازدواج را در هنگامی که قمر (ماه) در برج عقرب باشد،حمل بر کراهت کرده‌اند. [5]

 بنابراین؛ با توجه به مطالبی که ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که موضوع قمر در عقرب امری است که بر طبق آن فتوا داده شده است ولی باید در نظر داشت که فتوا ویژه مواردی است که در روایت ذکر شده است (سفر، ازدواج)، و علاوه بر این، حکمی که به آن فتوا داده شده کراهت است نه حرمت، لذا برخی از فقهاء گفته اند: اگر امر اهم مانند اطاعت والدین( مثلاً والدین به فرزند خود در روزی که قمر در عقرب است، دستور سفر دهند) یا حج واجب، با این موضوع تنافی پیدا کند، آن امر اهم مقدم می شود. [6]

معنای قمر در عقرب:
 یکی از مباحث مهمی که در این جا مطرح است معنای قمر در عقرب است. برای روشن تر شدن بحث نخست برخی از واژگان را معنا می کنیم.

 صورت های فلکی: صور فلکى به مجموعه‏اى از ستارگان گفته مى‏شود که شکل خاصى در نظر ما دارند. [7]  این صورت ها شبیه عقرب (صورت فلکی عقرب)، خرچنگ(صورت فلکی سرطان)، شیر(صورت فلکی اسد) و ... است.

 دایرة البروج:  خورشید در طول یک سال شمسی مسیر مشخصی را در میان ستارگان می پیماید . مسیر حرکت خورشید در کره سماوی را دایره البروج می نامند . [8]

 برج های نجومی: پیشینیان، ستارگان موجود در مسیر حرکت خورشید طی یک سال را، به دوازده برج نجومی تقسیم نموده اند که خورشید به ترتیب در هرکدام, حدود یک ماه توقف می کند . (همان طور که واضح است، این مبنای پیشینیان در سال های بعد مورد نقض واقع شد، و اثبات شد که خورشید ثابت و زمین به دور آن در حال چرخش است) ،این برج ها از برج حمل (فروردین) شروع شده و به برج حوت (اسفند) ختم می شود. قابل توجه است که نام گذاری این برج ها بر اساس صورت های فلکی است؛ یعنی به همان نام های صورت های فلکی، نام گذاری شده اند.

 اما سؤال مهم این است که آیا امروز بین صور فلکی و برج های نجومی تطابق کامل وجود دارد؟ یعنی همان طور که در زمان نامگذاری، برج عقرب محاذی صورت فلکی عقرب بوده است، اکنون نیز چنین است؟

حرکت تقدیمی
 چنان چه می دانید در هر ماه، خورشید را در یکی از صور فلکی دایره البروجی می بینیم.

 در 2000 سال پیش هنگامی که اسامی این صور ابداع شد، نقطه آغاز اعتدال بهاری به اول صورت فلکی حمل (فروردین) منطبق بود. ولی در طول این مدت، انسان دریافت که زمین در حالی که در مدار خود مانند یک فرفره در حال گردش به دور خورشید است، تحت جاذبه ماه و خورشید با تغییرات جزیی در حرکت مداری خود روبرو است.

 این تغییرات اثر بسیار کندی در برخی مفاهیم به ظاهر ثابت ایفا می کنند. از جمله نقطه اعتدال بهاری از ابتدای برج حمل به طرف برج حوت (اسفند) متمایل می شود. توضیح آن که هر ساله نقطه اعتدال بهاری در مقایسه با موقعیت ستارگان به مقدار اندکی زودتر اتفاق می افتد. به این حرکت زمین حرکت تقدیمی گفته می شود .

 یک دوره کامل حرکت تقدیمی 25800 سال طول می کشد؛ یعنی اگر فرض کنیم 2000 سال پیش اسامی صور فلکی دایرة البروجی وضع شده باشد، 23800 سال بعد، دوباره زمین در وضعیت مشابه اولیه خود قرار می گیرد. در طول این مدت هر سال زمین حدود 50 ثانیه قوسی زودتر به اعتدال بهاری می رسد.

 بنابراین در حال حاضر صور فلکی به طور کلی با برج های دوازده گانه نجومی که مبین یک سال شمسی کامل هستند، تطبیق نمی کند؛ مثلاً به جای این که خورشید در اول فروردین وارد صورت فلکی حمل شود، در 21 فروردین وارد صورت فلکی حمل می شود. در حقیقت می گوییم که خورشید در اول فروردین وارد برج حمل شده، ولی در 21 فروردین وارد صورت فلکی حمل می شود [9] .

 به عبارت دیگر بعد از گذشت سالیان طولانی، تطابقی که بین صور فلکی و برج های نجومی بود، از بین رفته است. در شکل زیر به خوبی می توانید، این عدم تطابق بین صورت فلکی عقرب با برج نجومی عقرب را ببینید.

چیستی قمر در عقرب:
 قمر در عقرب به این معنا است که (برای کسی که روی زمین قرار دارد) کره ماه برابر صورت فلکى" عقرب" واقع شده است. [10]

 ماه (قمر، moon ) در طول یک ماه قمری، که حدود 29.5 روز است، یک بار به طور کامل دور زمین می   چرخد!   این یک دور کامل، به دوازده قسمت مساوی تقسیم شده (12 تا 30 درجه) و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی . هر یک از این نام های دوازده‌گانه، متناسب با صورت فلکی ستاره های دوردستی است که ماه در مقابل آنها است.

 قمر (ماه) در هر یک از این صورت های دوازده‌گانه، یک دوازدهم طول ماه قمری صبر می کند. (که حدود 2 روز و 10 ساعت و 48 دقیقه است) به عنوان مثال، در هر ماه قمری، قمر (ماه) حدود دو روز و نیم در برج و صورت‌ فلکی عقرب می باشد.   پس از گذشت صدها سال، صورت فلکی، از برج نجومی (که در واقع موقعیت و پوزیشن های 30 درجه ای از پیش تعیین شده بود) کمی فاصله گرفت.

 در حال حاضر، حدود 28 درجه (27.96 درجه) بین «برج» و «صورت فلکی» اختلاف وجود دارد. با توجه به حرکت تقدیمی زمین این سؤال مهم پیش می آید که منظور از کراهت سفر و ازدواج در زمانی که قمر در عقرب است به چه معنا است؟

 آیا به این معنا است که قمر در صورت فلکی عقرب است یا این که قمر در برج عقرب است؟

دیدگاه های فقهاء:
 فاضل هندی می گوید:« ظاهر روایت امام صادق (ع)، حمل بر عرف منجمین می شود که منظور آنان نیز از قمر در عقرب، برج عقرب است.» [11]

صاحب جواهر نظری خلاف این مطلب دارد، وی در ادامه کلام فاضل هندی می گوید: « بلکه ظاهر این است که خبر امام صادق (ع) برای عامه مردم بیان شده است، و آنان نیز محاسبات و دقت های نجومی را متوجه نمی شوند.» [12]

البته ایشان در آخر تأکید کرده است که بهتر است احتیاط رعایت شود. [13]  روش احتیاط هم این است که چون قمر هر دو روز و نیم- برابر 60 ساعت- از مقابل هر برج و از جمله برج عقرب عبور مى‌کند، وقتى از برج عقرب گذشت لازم است 24 ساعت دیگر بر آن افزود و جمعاً سه روز و نیم صبر نمود و سپس در امر ازدواج مثلا صیغه عقد را اجرا کرد. [14]

نتیجه:
 ممکن است نظریه ای که قائل است: مقصود از قمر در عقرب ،در روایت امام صادق (ع)، صورت فلکی عقرب است، به دو وجه زیر تقویت شود :

1- در هنگام صدور روایت (قرن نهم میلادی)، برج و صورت فلکی تطابق کامل نداشتند و احاله فهم قمر در عقرب به عرف،به صورت فلکی که مورد فهم اغلب مردم بوده است منصرف بوده است .

 2- در برخی از استفتاءات از مراجع عظام تقلید به این سؤال اشاره شده است و نظر نهایی همان قرار گرفتن ماه در صورت فلکی عقرب، تعیین شده است. [15]

 

====================================

 [1] فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی،ج 12، ص355، کتابخانه امیر المؤمنین، اصفهان، 1406‍ ق.
[2] برگرفته از شماره 10937 (سایت: 10795)، نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 79،ص 127،انتشارات مشهور، قم، 1379 ش.
[3] حسن زاده آملی، حسن، دروس فی معرفة الوقت و القبلة، ص 79، دفتر انتشارات اسلامى،قم، 1416ق.
[4] ‌کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج8، ص 275، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407‍ ق.
[5] امام خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 238، مؤسسه مطبوعات دار العلم‌،، قم، بی تا.
[6] نجفى کاشف الغطاء، جعفر بن خضر ، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج4، ص 485، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى ، قم ، 1422 ق.
[7] مکارم شیرازی،ناصر، تفسیر نمونه، ج‏15، ص 143، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش.
[8] این تعریف بنا بر نجوم قدیم است که خورشید را متحرک و زمین را ثابت می دانستند. البته بنا بر این که زمین را ثابت یا متحرک بدانیم و خورشید را ثابت فرض کنیم، اشکالی در این تقسیمات پیش نمی آید زیرا بنا بر هر دو فرض، در اثر چرخش یکی از آن دو،برج های نجومی حاصل می شود.
[9] سایت بعثه مقام معظم رهبری در امور حج و زیارت با اضافات.
[10] تفسیر نمونه، ج‏15، ص 143.
[11] فاضل هندی، محمد بن حسن،کشف اللثام، ج 7، ص 13، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1416ق.
[12] نجفی، محمد حسن،جواهر الکلام،ج 29، ص 49، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت،بی تا.
[13] همان.
[14] مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤیت هلال، ج2، ص 1231، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى ، قم ، 1426 ‍ ق .
[15] استفتاءات از آیت الله مکارم شیرازی.
 
منبع:islamquest.net

ذکری که آتش جهنم را خاموش می کند!



آتش جهنم,بسم الله الرحمن الرحیم,فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم,ثواب بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از آیات مبارکی که مکرراً در قرآن استفاده شده و 114 بار در قرآن آمده و تکرار شده است آیه بسم الله الرحمن الرحیم می باشد، و البته به فتوای علمای امامیه هم این است که در سُور قرآن، جزء سوره هست.

لذا اگر در نماز واجب شرط می‌دانند که بعد از حمد یک سوره‌ی کامل خوانده شود، می‌گویند: حتماً باید «بسم الله الرحمن الرحیم»  هم تکرار شود.

روایاتی تأکید و فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) فرمودند :«بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم، به سپیدی چشم نزدیک‌تر است.

می‌دانید سیاهی چشم، در قلب سپیدی چشم است. یعنی اگر کسی بتواند به این آیه و مقام این راه پیدا کند، گویا در متن اسم اعظم الهی قرار می‌گیرد و می‌تواند از این اسم اعظم استفاده کند.

اسم اعظم یک آثاری دارد. مهمتر از آثارش، مقامش است. مقام قرب است، مقام ضیافتی که کسی به این آیه دست پیدا کند این خاصیت را برایش دارد.

یکی دیگر از روایاتی که از وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده، در کتاب جامع‌الاخبار این حدیث را نقل کردند. فرمود: وقتی مۆمن عادت کرده به ذکر بسم الله الرحمن الرحیم، وقتی می خواهد از صراط عبور کند و از روی عادت ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زبان می‌آورد ، همین که این ذکر را می‌گوید نوری به وجود می آید و به او گفته می شود «ادفع لهب النار» ، در اثر برکت این آیه، آتش جهنم خاموش می‌شود و او راحت عبور می‌کند.

به اشکال دیگر هم این را داریم که مۆمن وقتی از صراط عبور می‌کند، آتش جهنم خاموش می‌شود، و به مۆمن خطاب می‌کند: زود عبور کن، «فَإِنَّ نُورَکَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی‏» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو شعله‌ی مرا خاموش کرده است که پیداست هرکجا نور است، شعله‌ی آتش خاموش می‌شود.

آتش به مۆمن می‌گوید: «جُزْ یَا مُۆْمِنُ فَإِنَّ نُورَکَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو آتش مرا خاموش کرد.

به عبارتی وقتی مۆمن مترنّم به «بسم الله» می‌شود، نور این آیه مبارک در وجود مۆمن ظاهر می‌شود و این شعاع نور، آتش را خاموش می‌کند. اینها آثار این آیه است.

باز در حدیثی از وجود نبی اکرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده که فرمودند: وقتی معلم به طفل «بسم الله الرحمن الرحیم» را یاد بدهد، همین که طفل یاد می‌گیرد، می‌گوید: بسم الله الرحمن الرحیم، فرمودند: این برائت از آتش است. برای این طفل و پدر و مادرش که او را فرستادند که قرآن را یاد بگیرد و معلمی که به او تعلیم کرده است.

این نکته را نیز از خاطر نبریم که این ثواب‌ها و آثار و برکاتی که برای تلاوت قرآن، برای عبادات، برای زیارات نقل می‌شود، برای اذکار نقل می‌شود، معنایش این است که این ذکر، این زیارت، این عمل، ظرفیت این ثواب در آن هست و اثرات آنها بسته به آن می باشد که آدم چقدر بتواند این ظرفیت را تحصیل کند.

به عبارتی معلوم نیست هر کسی انجام دهد با هر شرطی به این فضیلت‌ها و تمام این فضیلت‌ها برسد!

به تعبیر دیگر می‌شود یک معلم با یک «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد دادن، بهشتی شود. پدر و مادر به اینکه کمک کنند، که بچه‌شان «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد بگیرد، بهشتی می‌شوند. در حقیقت می‌توانند بهشتی شوند و این فضیلت عمل است.
 
هیچ کاری بدون بسم الله پایدار نیست
در روایات داریم و تأکید شده که هر کاری را که شروع می‌کنید با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کنید و الا این کار هر چقدر هم بزرگ و پر سر و صدا باشد، اگر با بسم الله آغاز نشود، پایان ندارد. ابتر است!

به عبارتی کار خیلی پر سر و صدا است ؛ یعنی همه عوامل کار فراهم است. یک کار از نظر ظاهری و تاریخی ماندگار تاریخی است، ولی چون با اسم الله نیست، حتماً شرک جای توحید را می‌گیرد و حتماً پایدار نیست.

 تفسیری از بسم الله الرحمن الرحیم!
بسم الله اعظم آیات قرآن است، چرا که ورود به وادی قرآن و سالک شدن با قرآن و ورود به ساحت این کتاب الهی و مهاجر شدن به سوی خدا با این کتاب نیاز به بسم الله دارد. انسان تا در مقام بسم الله نباشد، ورود به ساحت قرآن پیدا نمی‌کند.

«بسم الله الرحمن الرحیم» با یک «با» شروع شد. هر حرف قرآن معنا دارد. فقط حروف مقطعه نیستند که معنا دارند. همه‌ی سور قرآن حرف حرفش دارای معناست. البته آن معنا در اختیار ماست. گاهی ائمه، گاهی نبی اکرم(صلی الله و علیه وآله)، اهل بیتشان که معدن علم هستند، معدن حکمت هستند، «انا مدینة العلم و علی بابها» گاهی پرده برداشتند، حروف را معنا کردند. مثلاً «الر» و «الم» را معنا کردند. گاهی حروف یک آیه را معنا کردند، گاهی حروف یک سوره را معنا کردند. درباره «قل هو الله احد» یک روایتی در توحید صدوق است، بسیاری از حروف را معنا کرده است.

هر حرف قرآن می تواند انسان را به سرچشمه‌‌هایی وصل کند که فضایلی از آن سرچشمه‌ها به انسان برسد. پشت هر حرف ارتباط با شأنی از شئون الهی و اسماء الهی است و می‌تواند سرچشمه‌ی اتصال انسان باشد. از طریق یک حرف قرآن می‌شود به آن‌ها رسید.


در بعضی روایات فرموده اند: همه‌ی قرآن در حمد است. همه‌ی حمد در «بسم الله الرحمن الرحیم»، همه‌ی «بسم الله» در نقطه‌ی تحت البا. که بزرگان هم سعی کردند این را معنا کنند که این یعنی چه؟

در «بسم الله الرحمن الرحیم» غیر از اینکه تک تک حروف معانی دارند، هر فراز نیز معنایی دارد. یکی «بسم» است، «الله» است. باء «بسم»، خود «بسم»، «الله»، «الرحمن»، «الرحیم».

در مقام بسم الله ، براساس روایتی که مرحوم صدوق(ره) در توحیدشان نقل کردند، از امام عسگری(علیه السلام) حضرت بسم الله را اینطور معنا کردند: «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی کُلِّهَا بِاللَّه‏» (بحارالانوار/ج89/ص232).

فرموده اند: بسم الله یعنی «استعینُ بالله» و آن با متعلق به «استعینُ» است. یعنی «استعینُ» استعانت می‌جویم «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی کُلِّهَا بِاللَّه‏». بعد الله را هم حضرت اینطور معنا کردند : «اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ» (بحارالانوار/ج4/ص182) هر مخلوقی در حوائج و در سختی‌ها به او روی می‌آورد.

همه‌ی زندگی ما حاجت است. «الله» یعنی آن وجود مقدسی که همه و همه مخلوقات دائماً احتیاجاتشان را به او ارجاع می‌دهند.

به تعبیر دیگر به او مستحق هستند. ما بخواهیم و نخواهیم مضطر به خدای متعال هستیم. البته یک شرطی این رجوع به حضرت حق دارد و آن شرط این است «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ کُلِّ مَنْ دُونَهُ» وقتی امیدها از ما بقی قطع شد، منقطع شد، «وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِیعِ مَنْ سِوَاهُ» دست‌ها از غیر خدا قطع شد، وقتی اینطور شد همه به او روی می‌آورند. آنوقت «یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی کُلِّهَا بِاللَّه‏ الَّذِی‏»

الله یعنی «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَه‏» «الْمُغِیثِ إِذَا اسْتُغِیثَ وَ الْمُجِیبِ إِذَا دُعِی‏» خدایی که وقتی استغاثه شود حتماً اغاثه می‌کند و حتماً وقتی از او بخواهید او را بخوانید، حتماً اجابت می‌کند.

خدای متعال ما را به گونه‌ای آفریده است که نمی‌توانیم مضطر به او نباشیم، نه ما و نه همه‌ی عوالم. همه‌ی عوالم مضطر به حضرت حق هستند و اصلاً معنای الوهیت همین است. مقام الوهیت، مقامی است که همه‌ی مخلوقات مضطر به او هستند و او غنی است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15)

مقام الوهیت حضرت حق مقام غنا است «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر/15) و مقام بندگی ما مقام افتقار مطلق است. دست ما هم نیست، کائنات بخواهند یا نخواهند، بنده‌ی خداوند متعال هستند و او اله است. «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) الوهیت یک مقام قراردادی نیست یا مقامی نیست که در اختیار ما باشد و کسی را اله قرار بدهیم. بلکه مقامی است که در آن مقام همه‌ی اسماءالحسنی الهی ذیل این مقام الوهیت هستند و اسماء الهی باطن عالم را اداره می‌کنند.

همه‌ی مخلوقات بخواهند یا نخواهند مضطر به این اسماء الهی هستند، حیاتشان، قوام به حیات او دارد. علمشان قوام به علم او دارد. عزتشان قوام به عزت او دارد. قدرتشان، بقایشان، دوامشان، بنابراین اله آن موجودی است که همه‌ی اسماء الحسنی را دارد، و ما هم وابسته و فقیر به اسماء الحسنی هستیم و او ما را اداره می‌کند. ممکن است انسان از این مطلب غفلت کند و اگر غفلت کرد، غبار شرک بر وجود انسان می‌نشیند، و به هر اندازه‌ای که غفلت از این امر بکند، حتی در یک جرعه‌ی آب نوشیدن، به همان اندازه غبار شرک در وجود انسان می‌نشیند و این غبار باید برداشته شود تا انسان به مقام توحید برگردد.

مقام بسم الله مقام توحید ناب و توحید خالص است که انسان در همه‌ی عالم جز استعانت از حضرت حق نمی‌جوید و همه‌ی وسایل را وسایط می‌بیند و برای آنها اصالتی قائل نیست و استعانتش فقط از خدای متعال است. این مقام بسم الله است. کسی که در مقام بسم الله نیست، وسایط را می‌بیند و غیر خدای متعال را نمی‌بیند.

منابع:
بیانات حجت الاسلام میرباقری ؛ سمت خدا
سایت حوزه

 

دلیل معصوم نبودن حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) چیست؟




معصوم نبودن حضرت ابوالفضل,دلیل معصوم نبودن حضرت ابوالفضل و حضرت زینب

 چه کسی گفته که آنها معصوم نیستند که ما دلایلش را بیان نماییم؟ نه تنها ایشان، بسیار  دیگری نیز معصوم بوده‌اند؛ مگر لقب حضرت معصومه علیهاالسلام را امام رضا علیه السلام نداده‌اند؟ منتهی این بزرگواران در حد و جزو چهارده معصوم که تالی تلو و حد اعلای عصمت می‌باشند نبوده‌اند.

در خصوص عصمت به چند نکته مهم باید توجه نمود:
یک - عصمت، مرحله‌ی بالایی از کمال انسانی در تمامی شئون و فعلیت تمامی استعدادهای انسان است و مرهون علم، صیانت نفس و اخلاص در بندگی و عمل صالح می‌باشد.

دو – عصمت نیز مانند هر کمال دیگری (علم، حکمت، رأفت، رحمت، بصیرت و ...)، همه از اسمای الهی است و تجلی آن در مخلوقاتش، دارای مراتب متفاوت می‌باشد. چنان چه حتی در مورد انبیای الهی نیز فرمود، برخی برتر از برخی دیگر می‌باشند.

سه - عصمت، مرحله بالای معرفت و شناخت، و مرحله بالای ایمان به آن معرفت و شناخت است، که سبب می‌شود آدمی صاحب بصیرت شود، ظاهر بین نباشد، باطن هر نیت، کار، عمل و هر چیزی را ببیند و در واقع از ناسوت (عالم ماده) گذشته و با «ملکوت» مرتبط گردد.

یک مثال:
عقل، علم، آگاهی، ایمان و بصیرت، نگهدارنده (عاصم) انسان از خطا و لغزش و گناه و ضعف‌های دیگر هستند. به عنوان مثال: شاید یک کودک نداند که اگر نزدیک به آتش (ولو بسیار ضعیف، به حد شعله یک کبریت یا شمع گردد)، خطر او را تهدید می‌کند و به خاطر همین جهلش به آن نزدیک شود، اما کسی که علم یافت و به آن علم نیز ایمان و یقین پیدا کرد، خود را از آن نگه می‌دارد. این بازدارندگیِ خود، در همین حد نیز مصداقی از عصمت است.

چهار – از همین معنا و مثال معلوم می‌شود که "عصمت" در انسان صرفاً جبری نیست؛ یعنی چنین نیست که خداوند متعال کسی را معصوم قرار داده باشد و در خلقت او، هیچ اختیار و امکانی برای خروج از عصمت نداشته باشد، بلکه بازدارندگی و صیانت نفس خود به اختیار انجام می‌پذیرد.

پنج – عصمت از سویی ایجاد مصونیت از ارتکاب به گناه است و از سویی دیگر کمالی است که سبب بازدارندگی از هر گونه خطا، اشتباه، فراموشی و ... نیز می‌گردد.

شش – عصمت از گناه، برای همگان ممکن است، چرا که خداوند متعال به همگان امر فرمود که خود را از گناه و معصیت نگهدارید و بدیهی است که خداوند حکیم، به چیزی که در امکان و قدرت انسان نیست امر نمی‌کند. پس هر کسی می‌تواند معصوم از گناه باشد (البته به حد خود). [دقت کنیم که خیلی از کارها برای بنده و شما گناه محسوب نمی‌گردد، اما برای اولیاءالله و در رأس آنها پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، گناه محسوب می‌گردد].

هفت – اما عصمت کامل از هر گونه خطا، اشتباه یا فراموشی، برای همگان ممکن نیست.

الف – پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیه و آله، انسان کامل هستند، یعنی حد اعلای ممکن برای رشد و تعالی برای یک انسان، در آنها محقق شده و تجلی یافته است. از این رو آنان به معنای اتمّ و کامل «معصوم» از هر گونه گناه، خطا، اشتباه و فراموشی می‌باشند؛ لذا (به تعلیم وحی و آموزه‌های خودشان که معدن وحی و مخزن علم لایزال الهی می‌باشند) ایشان را "معصوم" (بدین معنا) نامیده و به غیر از آن چهارده نفر، هیچ کس دیگری را معصوم نمی‌دانیم.

ب – وقتی گفته می‌شود «امکان خطا، اشتباه و فراموشی»، معنایش این نیست که حتماً به این امور مبتلا و دچار می‌شوند، بلکه یعنی «امکانش» قابل نفی نیست، منتهی در انبیای الهی (با شدت و ضعف مرتبه‌ای که نسبت به یک دیگر در علم و عصمت دارند) و هم چنین چهارده معصوم علیهم‌السلام، این "امکان" نفی می‌شود.

حضرت زینب کبری علیهاالسلام:
*- حضرت زینب علیهاالسلام، تنها دختری در این عالم است که هم پدرش معصوم است و هم مادرش؛ مانند حضرات امام حسن و امام حسین علیهماالسلام که تنها فرزندان پسر دو معصوم هستند. حتی حضرات امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و دیگر امامان علیهم السلام نیز از این ویژگی برخودار نبوده‌اند.

*-  حضرت زینب علیهاالسلام، محرم اسرار و از بزرگ‌ترین یاوران و حامیان شش معصوم (حضرات امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهم السلام) بودند؛ آیا شخصی که از علوم، فضایل، ایمان و مراتب بالای کمال انسانی برخوردار نباشد و احیاناً مرتکب گناه (حتی صغیره) شده باشد، می‌تواند در به چنین رتبه و توفیقی نایل آید؟

*- حضرت زینب کبرا علیهاالسلام، از علم لدنی برخوردار بودند، چنان چه امام معصوم، حضرت سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: «انت بحمداللّه عالِمَةٌ غَیر مُعلّمةٍ و فَهِمَةٌ غَیر مُفَهِمّةٍ»، یعنی: الحمد لله، شما عالمِ بدون معلم هستید و فهیمی هستید که کسی آن معارف و مفاهیم و حقایق عالم هستی را به شما تفهیم نکرده است.

حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام:
 *- ایشان در مقامی از علم و فضیلت قرار داشتند که به «پدر فضل» ملقب و مشهور گردیدند.

*- ایشان در مقامی قرار داشتند که امام سجاد علیه‌السلام در حق ایشان فرمودند: «خداوند رحمت کند عمویم عباس بن علی علیه اسلام را، که به تحقیق ایثار و جانبازی کرد و جنگِ نمایانی نمود و خود را فدای برادرش ساخت، تا اینکه دستانش قطع شد و خداوند در مقابل، بسان عمویش جعفر طیار، دو بال به او عنایت کرد تا با آنها با ملائکه در بهشت پرواز نماید. و همانا عباس علیه السلام نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتی دارد که جمیع شهدا در روز قیامت بر او غبطه خورند و تمنّای مقامش را نمایند» (خصال شیخ صدوق ، جلد 1 صفحه 35)

*- ایشان در مقامی از بصیرت بودند که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کانَ عَمُّنا العَبَّاسُ (ع) نافِذَ البَصیرَة؛ عموی ما عباس (ع) بینشی ژرف داشته است» (اعیان الشیعه، ج 7، ص 430)

*- ایشان در مقامی از علم و ایمان و بصیرت بودند که امام صادق علیه‌السلام، هنگام زیارت قبر ایشان شهادت دادند: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ و لَمْ تَنْکُلْ و اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیره مِنْ اَمرِک؛ گواهی می‌دهم که تو لحظه‌ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه مَشی تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود».

*- ایشان در مقامی از ولایت‌پذیری، معرفت، اطاعت و تبعیت از امام و شهادت قرار گرفتند که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «پس خداوند برترین و بیشترین و وافرترین و کامل ترین پاداش کسی را از میان آنان (مجاهدین و شهدای حق) که به پیمانشان وفا نمودند، دعوت او را پذیرفتند و از ولی امر خود طاعت کردند، به تو ارزانی فرماید.» (کامل الزّیارت ابن قولویه صفحه 257)»

*- ایشان که علمدار امام زمان‌شان بودند، در میان شهدای والا مقام کربلا (از خاندان و یاران)، تنها کسی بودند که وقتی به شهادت رسیدند، امام حسین علیه السلام فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی واضَیعَتا بَعدِ‌کَ یااَخی» یعنی: اکنون کمرم شکست و چاره‌ام اندک شد، وامصیبتا بعد از تو، ای برادر!

نتیجه:
پس هیچ تردیدی نمی‌ماند که آن دو بزرگوار، در مرتبه بسیار بالایی از علم، حلم، بصیرت، تعقل، فضل، ایمان، عمل و سایر کمالات انسانی قرار داشتند و بالتبع معصوم از گناه بودند، اما مرتبه کمالی و عصمت آنها (و هیچ کس دیگری)، در حد چهارده معصوم علیهم السلام نبوده و نمی‌باشد.
 
منبع:aviny.com

روز هفتم محرم :شهادت حضرت علی‌اصغر



روز هفتم محرم, شهادت حضرت علی‌اصغر, شهادت علی‌اصغر

روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(53)

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند که قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم مى‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى که بیمار بود، قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شکمش بالا مى‏آمد، و آن را بالا مى‏آورد! و باز فریاد مى‏زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شکمش آماس مى‏کرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد.(54)

شهادت حضرت علی‌اصغر
 مرسوم است که شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج کوچک کربلا» حضرت علی اصغر (ع) می‌روند و روضه‌ی آن طفل شهید را می‌خوانند. شهیدی که به ظاهر، کودک است ؛ ولی به واقع پیر عشق است.


 حوریان، محو رخ مه‌پاره‌ات
 کعبه‌ی خیل ملک، گهواره‌ات


 گردش چشمان تو عشق‌آفرین
 رشته‌ی قنداقه‌ات حبل‌المتین


 زینت آغوش و دامان رباب
 آینه‌گردانِ رویت، آفتاب


 عالم و آدم همه محتاج تو
 بر سر دوش پدر معراج تو


 بسته بر هر تار موی تو نجات
 تشنه‌ی لب‌های تو آب حیات


 کودکی ، اما به معنا پیر عشق
 روی دستان پدر ، تفسیرِ عشق

 

 تلخ‌ترین لحظات تاریخ نزدیک می‌شد؛ تمامی یاران و اصحاب امام حسین(ع) به میدان رفته و کشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسین(ع) و امام سجاد(ع) که آن روز به اراده الهی بیمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسین(ع) به دست بگیرد.

 امام(ع) چون خویشتن را تنها و بی یاور دید آخرین حجت را بر مردم تمام کرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟» یعنی: «آیا مدافعی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد و ما را یاری دهد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری رساند؟ آیا کسی هست که به خاطر روضه و رضوان الهی به نصرت ما بشتابد؟».

 صدای این کمک‏خواهی امام که به خیمه‌ها رسید و بانوان دریافتند که حسین دیگر یاوری ندارد، صدایشان به شیون و گریه بلند شد. امام به سوی خیمه‌ها رفت، شاید که بانوان با دیدن او اندکی آرام گیرند؛ که ناگاه صدای فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسین» ـ که به علی اصغر معروف بود ـ را شنید که از شدت تشنگی می‌گریست.

 علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمه‌ها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد.

 امام(ع) قنداقه‌ی علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنید بر این طفل ترحم نمایید ... »

 اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنی‌اسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره از بدن جدا شده بود...


 آتش عشق تو در من شعله‌ور بود ای پدر
 پیش تیر عشق تو ، قلبم سپر بود ای پدر


 امام(ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله» یعنی: «تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا که خداوند آن را می‌بیند»... در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افکند که بر لبان مبارک امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان کرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شکایت می‌کنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم می‌کنند»...


 اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت
 یارای سخن با من دلتنگ نداشت


 یا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ی من
 شد کشته‌ی ظلم و با کسی جنگ نداشت


 آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشیرش قبر کوچکی کند‌؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه‌ی کوچک را دفن کرد...

 شهادت علی اصغر (ع) از سخت‌ترین و جانگدازترین مصیبت‌ها در نزد ائمه بوده است... «مـنهال بن عمرو کوفی» گوید: در مدینه خدمت على بن الحسین(ع) رسیدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض کردم: مـوقـعـى که من از کوفه بیرون آمدم زنده بود. امام دست‏ها را به طرف آسمان بلند کرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». یعنی: «خدایا حرارت آهن را به او بچشان»...

 همچنین «عقبة بن بشیر اسدی» می‌گوید امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بنی‌اسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند.

 این نمونه‌ها، نشان‏دهنده آن است که این داغ چگونه بر دل اهل‌بیت: مانده است...

 و این داغ بر دل ما نیز هست؛ و بر دل انسانیت نیز؛ تا زمانی که مهدی آل‌محمد (عج) قیام کند و انتقام از ظالمان بستاند...

 الا لعنة الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.

 

 منبع:tebyan-zn.ir
tebyan.net

خواص بندهای دعای جوشن کبیر جهت حاجات


دعای  جوشن کبیر,خواص  جوشن کبیر,فضیلت  جوشن کبیر

برای ختم هر کدام از بندهای دعای جوشن کبیر باید 41 روز هر روز 7 بار خوانده شود.

 بند1: برای زیادی روزی هر روز بخوانید.

 بند 2: برای رهایی از هر مهلکه ای که نمی توانید ار آن خلاص شوید.

 بند3:اگر دشمن زیاد دارید در مقابل آن بخوانید.

 بند 5: برای نزدیکی دل به خدای تبارک وتعالی و انیس و همدم شدن با او.

 بند6: برای خشوع و تواضع پیدا کردن در مقابل خدای تبارک وتعالی.

 بند 7: برای کسب روزی حلال.

 بند 14: برای آرامش کسانی که عصیانگر هستند.

 بند 16: برای راهای از خوف نکیر ومنکر.

 بند 19: برای آسان گذاشتن از پل صراط.

 بند 20: برای حفظ ایمان و از دست ندادن آن.

 بند 22:برای آسان شدن کارها قبل از اینکه دنبال آن بروید چند روز ذکر کنید.

 بند23: برای بیداری دل و حال خوش داشتن در عبادات.

 بند 25: برای حفظ ایمان.

 بند 26: برای رفع غم و کسی که عاشق بیت اللّه الحرام است.( روزی 26 بار

 بند 31: اگر می خواهید همیشه در اطاعت و عبادت خدا سر حال باشید و عاشق عبادت شوید یا دیگری را عاشق عبادت کنید به نیت خود یا دیگران بخوانید.

 بند 33: زبان بند بسیار مهمی است.

 بند 35: برای عزیز شدن پیش مردم ،همسر وهمه.

 بند 38: برای چشم و نظر.

 بند 41:برای رفع بلا.

 بند 42: اگر دوست دارید به رحمت خدا نایل شوید.

 بند 43: اگر از دست معصیت ها خسته شدید و دوست دارید ار آنها خلاص شوید .

 بند 52: برای رفع ناراحتی اعصاب.

 بند 56 و57 : اگر به تهمتی دچار شدید این دو بند را بخوانید، تهمت رفع شده و شخص تهمت زن به گرفتاری عجیبی دچار می شود.

منبع:شفاخانه