آیا ادیسون و امثال او بهشتی می‌شوند؟




 

عکس بهشت, جهنم, جهنم و بهشت

 

 

از نظر جهان بینی اسلام، مطالعه نفس عمل به تنهایی کافی نیست، بلکه عمل، به ضمیمه محرّک و انگیزه آن، ارزش دارد.

 

از دیدگاه قرآن کریم عمل بدون نیّت رضایت الهی در حقیقت یک کالبد مرده است که در یادداشت پیش رو آیاتی که به این دیدگاه تصریح کرده‌اند از نظر می‌گذرد.


«ادیسون» مخترع برق، چه زحمات جانکاهی برای این اختراع پربارش متحمل شد، و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد. آیا او نیز وارد بهشت می‌شود؟

 

گاهی سوالاتی درباره خلقت و معاد به ذهن انسان می‌رسد که پاسخ آن برای عموم مردم نامشخص و نیاز به متخصصینی دارد تا با تحقیق از منابع دست اول همچون کتاب آسمانی "قرآن" به آن‌ها پاسخ دهند. یکی از این سوالات که ممکن است در ذهن برخی از مردم شکل گرفته باشد درباره این است که "آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهی دارند؟" حضرت آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 360 به این سوال پاسخ داده‌اند :

 

 

 

سوال:


با مطالعه تاریخ علوم، اختراعات و اکتشافات می‌بینیم: جمعی از دانشمندان بشر، سالیان دراز زحمات طاقت فرسایی کشیده‌اند، و انواع محرومیت‌ها را تحمل کرده‌اند تا توانسته اند اختراع و اکتشافی کنند که باری از دوش همنوعانشان بردارند.

 

فی‌المثل «ادیسون» مخترع برق، چه زحمات جانکاهی برای این اختراع پربارش متحمل شد، و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد، اما دنیایی را روشن ساخت، کارخانه‌ها را به حرکت درآورد، و برکت اختراعش، چاه‌های عمیق درختان سر سبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد.

 

چگونه می‌توان باور کرد، او یا اشخاص دیگری همچون «پاستور» که با کشف میکروب، میلیون‌ها انسان را از خطر مرگ رهائی بخشید و ده‌ها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضاً ایمان نداشتند، ولی افرادی که در عمرشان هیچ کار چشم گیری در راه خدمت به انسان‌ها انجام نداده‌اند جایشان در دل بهشت باشد؟

 

 

 

پاسخ:


از نظر جهان بینی اسلام، مطالعه نفس عمل به تنهایی کافی نیست، بلکه عمل، به ضمیمه محرّک و انگیزه آن، ارزش دارد.

 

از دیدگاه قرآن کریم عمل بدون نیّت رضایت الهی در حقیقت یک کالبد مرده است که در یادداشت پیش رو آیاتی که به این دیدگاه تصریح کرده‌اند از نظر می‌گذرد.

 

تأثیری که نیّتِ انسان روی کار و کار از مسیر نیّت در تکامل نفس و رسیدن انسان به سعادت ابدی دارد، یک تأثیر حقیقی و تکوینی است، نه قراردادی.

 

 

 

عمل بدون نیت ؛ کالبدی مرده است !


عمل بدون نیّت در حقیقت، یک کالبد مرده است که ارتباطی با دل و روح فاعل پیدا نمی‌کند و نتیجه‌ای نمی‌بخشد.

 

رابطه اعمالی که در خارج انجام می‌دهیم با کمال نفس به وسیله نیّت و انگیزه‌ای برقرار می‌شود که از سوی نفس به آن کار تعلق خواهد گرفت، بنابراین، اگر در عملی، نیّت نباشد یا نیّت صحیحی نباشد، آن عمل موجب کمالی برای نفس نخواهد بود.

 

روایات بسیاری هم به این مضمون وارد شده که ارزش کار هر کس به نیّت اوست. بنابراین نتیجه می‌گیریم نیّت ارزش بخش، نیّتی است که با خدا ارتباط پیدا کند.

 

 

 

اساسی‌ترین منشأ برای ارزش دهی به کارها چیست ؟


ذکر این موارد کافی است برای آنکه این حقیقت را دریابیم که در فلسفه اخلاق اسلامی، اساسی‌ترین منشأ ارزش کار نیّت خواهد بود و این از مسائل مهمی است که در قرآن روی آن خیلی تأکید می‌شود. روایات نیز در این زمینه فراوان است از آن جمله روایتی است که شیعه و سنی از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اند که فرمود:

 

«اِنَّما الاَْعْمالُ بِالنّیّاتِ وَلِکُلِّ امْرِء ما نَوی؛


محققاً (ارزش) کارها به نیّت‌هاست و فقط برای انسان آنچه نیّت کرده است می‌ماند».

 

روایات بسیاری هم به این مضمون وارد شده که ارزش کار هر کس به نیّت اوست. بنابراین نتیجه می‌گیریم نیّت ارزش بخش، نیّتی است که با خدا ارتباط پیدا کند.

 

بسیار دیده شده کسانی بیمارستان یا مدرسه یا بنای خیری می‌سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت رسانی است به جامعه‌ای که به آن مدیونند، در حالی که زیر این پوشش، مطلب دیگری نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادی خود، یا حتی دست زدن به خیانت هائی دور از چشم دیگران است!

 

ولی به عکس، ممکن است کسی کار کوچکی انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه‌های صددرصد انسانی و روحانی.

 

اکنون، باید پرونده این مردان بزرگ را هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرّک مورد بررسی قرار داد، و مسلّماً از چند صورت خارج نیست:

 

 

الف: گاهی هدف اصلی از اختراع، صرفاً یک عمل تخریبی است (همانند کشف انرژی اتمی که نخستین بار به منظور ساختن بمب‌های اتمی صورت گرفت)، سپس در کنار آن منافعی برای نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعی مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.

 

 


ب: گاهی مخترع یا مکتشف ، هدفش بهره گیری مادّی، و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجری دارد که برای درآمد بیشتر تأسیسات عام‌المنفعه ای به وجود می‌آورد، و برای گروهی ایجاد کار و برای مملکتی محصولاتی به ارمغان می‌آورد، بی آنکه هدفی جز تحصیل درآمد داشته باشد، و اگر کار دیگری درآمد بیشتری داشت به سراغ او می‌رفت.

 

البته چنین تجارت یا تولیدی اگر طبق موازین شرعی باشد، کار خلاف و حرامی نیست، ولی عمل فوق‌العاده مقدسی محسوب نمی‌شود.

 

و از این گونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبوده اند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از طرقی که مضرّ به حال جامعه است تأمین می‌شود (مثلاً در صنعت دارو سازی بیست درصد سود می‌برند و در هروئین سازی پنجاه در صد) این دسته خاص، دومی را ترجیح می‌دهند.

 

تکلیف این گروه نیز روشن است، آن‌ها هیچ گونه طلبی نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آن‌ها همان سود و شهرتی است که می‌خواستند و به آن رسیده‌اند.

 

 

ج: گروه سومی هستند که مسلّماً انگیزه‌های انسانی دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند، انگیزه‌های الهی، و گاهی سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر می‌برند، به امید اینکه خدمتی به نوع خود کنند، و ارمغانی به جهان انسانیت، تقدیم دارند، زنجیری از پای دردمندی بگشایند و گرد و غباری از چهره رنجیده‌ای بیفشانند.

 

این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرّک الهی که بحثی در آن نیست و اگر نداشته باشند اما محرّکشان انسانی و مردمی باشد بدون شک پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر، مسلّماً خداوند عالم و عادل آن‌ها را محروم نمی‌کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست،

 

همین اندازه می‌توان گفت: «خداوند اجر چنین نیکوکارانی را ضایع نمی‌کند» «البته اگر آن‌ها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند، مسأله بسیار روشن‌تر است.»

 

دلیل این مسأله، علاوه بر حکم عقل، اشاراتی است که در آیات و یا روایات آمده است.

 

 

ما هیچ دلیلی نداریم که جمله «انَّ الّلهَ لایُضِیعُ أجْرَ الْمُحْسِنِیْنَ» شامل این گونه اشخاص نشود; زیرا «محسنین» در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا می‌بینیم برادران «یوسف»(ع)هنگامی که نزد او آمدند، بی آنکه او را بشناسند و در حالی که او را «عزیز مصر» می‌پنداشتند، به او گفتند:«ما تو را از نیکوکاران می‌دانیم».

 

از این گذشته آیه:«پس کسی که به اندازه سنگینی ذره‌ای کار خیر انجام داده آن را می‌بیند و هر کس به اندازه سنگینی ذره‌ای کار بد کرده آن را می‌بیند»: به وضوح شامل این‌گونه اشخاص می‌شود.

 

در حدیثی از امام موسی کاظم(ع)می‌خوانیم: «در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود که همسایه کافری داشت، مرد بی ایمان، نسبت به همسایه با ایمان خود، نیک رفتاری می‌کرد، وقتی از دنیا رفت، خدا برای او خانه‌ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود... و به او گفته شد: این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت می‌باشد».

 

در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می‌خوانیم: گروهی از یمن برای بحث و جدال خدمت پیامبر(ص)آمدند و در میان آن‌ها مردی بود که از همه بیشتر سخن می‌گفت و خشونت و لجاجت خاصی در برابر پیامبر(ص)می‌نمود، پیامبر(ص) آن چنان عصبانی شد که آثارش در چهره مبارکش کاملاً آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد، و پیام الهی را این چنین به پیامبر(ص)ابلاغ کرد: خداوند می‌فرماید: این مردی است سخاوتمند. پیامبر(ص)با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست. رو به سوی او کرد فرمود، پروردگار با من چنین پیامی داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو سخت می‌گرفتم که عبرت دیگران گردی!

 

 

آن مرد پرسید: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟

 

فرمود: بلی! عرض کرد: من شهادت می‌دهم که معبودی جز «الّله» نیست، و تو رسول و فرستاده او هستی، و به همان خدایی که تو را مبعوث کرده، سوگند که تاکنون هیچ کس را از نزد خود محروم برنگردانده‌ام.


منابع :سایت خبر آنلاین,سایت ایکنا

مواظب باشیم با عمل خود قیامت را تکذیب نکنیم!



 سایت مذهبی, قیامت, اهمیت یتیم نوازی

 دین مقدس اسلام مسئله ایتام را به عنوان یک مسئله اساسی و مهم مطرح کرده و مسلمانان را به سرنوشت آنان از جمیع جهات (اقتصادی، عاطفی، آموزشی و تربیتی) مسئول دانسته است. در این مجال به بررسی آیات قرآن در زمینه یتیم‌نوازی پرداخته می‌شود.

یکی از محاسن اخلاقی، سرپرستی ایتام و تفقد و محبت نسبت به آنان است. در زندگی انسان‌ها خلأها و کمبودهایی وجود دارد که جز از طریق محبت و دوستی نمی‌توان آن را جبران نمود و در این میان کودکان یتیم بیش‌ترین نیاز را احساس می‌کنند.

آن‌ها در اثر از دست دادن پدر و یا مادر از سرچشمه محبت دور افتاده و بیش از هر چیز به نوازش و محبت محتاجند و برای این احساس عاطفی و روحی، خواه ناخواه در انتظار پاسخ هستند که این نیاز در ایامی مثل عید نوروز بیش‌تر است. در چنین محیطی برای رفع این کمبودها باید پیش‌بینی‌های لازم را معمول داشت.


دین مقدس اسلام مسئله ایتام را به عنوان یک مسئله اساسی و مهم مطرح کرده و مسلمانان را به سرنوشت آنان از جمیع جهات (اقتصادی، عاطفی، آموزشی و تربیتی) مسئول دانسته است. در این مجال به بررسی آیات قرآن در زمینه یتیم‌نوازی پرداخته می‌شود.

 اهمیت یتیم نوازی
مسئله یتیم نوازی به قدری حائز اهمیت است که نه تنها در اسلام بلکه در سایر ادیان پیشین نیز به آن سفارش شده یکی از پیمان‌هایی است که خداوند در اعصار گذشته از بنی اسرائیل گرفته است.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون‏»؛ «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که: جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید آنگاه، جز اندکى از شما، [همگى‏] به حالت اعراض روى برتافتید» (بقره/83)

احسان، جامع‏ترین و وسیع‏ترین واژه در باب نیکى است. به یتیم شامل تأدیب، حفظ حقوق، محبّت و تعلیم او مى‏شود.

اصول همه‏ى ادیان یکى است و همه‏ این میثاق‏ها، در اسلام نیز هست.

جفا در حق یتیم نشانه تکذیب دین و قیامت است. «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»؛ «ولى نه، بلکه یتیم را نمى‏نوازید» و «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر»؛ «و امّا [تو نیز به پاس نعمت ما] یتیم را میازار»

خداوند از طریق عقل، فطرت و وحى، از مردم پیمان مى‏گیرد. توحید، سرلوحه‏ مکتب انبیاست. و بعد از آن کارهاى نیک قرار گرفته است. در این زمینه نیز سفارش شده است که ابتدا خویشان نیازمند، سپس دیگران باید مورد تفقد قرار گیرند که البتّه در بین خویشاوندان نیز اولویّت‏ها محفوظ است. احسان باید همراه با ادب و بدون منّت باشد.

در کنار احسان، جمله «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» آمده است زیرا اگرچه به همه‏ مردم نمى‏توان احسان کرد، ولى با همه مى‏توان خوب سخن گفت. برخورد خوب و گفتار نیکو، نه تنها با مسلمانان، بلکه با همه‏ مردم لازم است.

خداوند هستی‌بخش در آیه 177 سوره بقره رسیدگی به وضع مالی یتیمان را نیز مورد سفارش قرار گرفته است: « ... وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ ... »؛ « ... و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردن‏] بندگان بدهد ... »

 
نتایج بررسی آیات
آنچه می‌توان در قرآن کریم در مورد ایتام استفاده کرد آن است که:

پذیرایی از یتیم یک ارزش و معیار برای انسان تکامل‌یافته و نیکوکار است. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»؛ «و به [پاس‏] دوستىِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‏دادند». (دهر/8) و «یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ»؛ «به یتیمى خویشاوند» (بلد/15)

نیکی و رسیدگی به امور مادی و معنوی یتیمان به دنبال احسان به والدین و نزدیکان قرار داده شده است. (بقره/83)

احسان و نیکی به ایتام به عنوان یکی از زمینه‌های سازندگی اخلاق و مبارزه با بخل و غرور و مفاسد اخلاقی دانسته شده است. «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»؛ «و هر گاه، خویشاوندان یتیمان و مستمندان در تقسیم [ارث‏] حاضر شدند، [چیزى‏] از آن را به ایشان ارزانى دارید و با آنان سخنى پسندیده گویید». (نساء/8)

خداوند هستی‌بخش در آیه 177 سوره بقره رسیدگی به وضع مالی یتیمان را نیز مورد سفارش قرار گرفته است: « ... وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ ... »؛ « ... و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردن‏] بندگان بدهد ... »

برای ایتام نیازمند در بیت المال و اموال مردم حق و سهمیه مقرر گریده است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»؛ «و بدانید که هر چیزى را به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حقّ از باطل‏]- روزى که آن دو گروه با هم روبرو شدند- نازل کردیم، ایمان آورده‏اید. و خدا بر هر چیزى تواناست». (انفال/41)

جفا در حق یتیم نشانه تکذیب دین و قیامت است. «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»؛ «ولى نه، بلکه یتیم را نمى‏نوازید» (فجر/17) و «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَر»؛ «و امّا [تو نیز به پاس نعمت ما] یتیم را میازار»(ضحی/9)

با در نظر گرفتن این تأکیدات امید است فرصت عید را مغتنم دانسته و به حال ایتام رسیدگی نماییم تا علاوه بر شاد نمودن دل انسانی، به پیروی از دستورات دینمان نیز اقدام کرده و در تحویل قلوب پیش رفته باشیم.

منبع:tebyan.net

یأجوج و مأجوج که بودند؟/ ذوالقرنین پیامبر بود؟

یأجوج و مأجوج که بودند؟/ ذوالقرنین پیامبر بود؟
یکی از داستان های جالب قرآنی، داستان یاجوج و ماجوج و مواجه ذوالقرنین با آنهاست.
در دو جای قرآن از یاجوج و ماجوج نام برده شده است. در آیه96 انبیاء و در انتهای سوره کهف که در باره ذوالقرنین و سفرهایش سخن گفته می شود.

"حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً . قالُوا یا ذَاالْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا"

((و هم چنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در آنجا گروهى غیر از آن دو را یافت که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند. (آن گروه به او) گفتند اى ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مى‏کنند آیا ممکن است ما هزینه‏اى براى تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى.)(93 و 94 کهف)
ذوالقرنین به سرزمینی می رسد که مردمش در سطح پایینی از تمدن بودند و در سخن گفتن(یا فهم و درک سخن) که یکی از نشانه های تمدن است ضعیف و عقب مانده بودند و بین دو کوه زندگی می کردند، این مردم از دست اقوام یاجوج و ماجوج در رنج و عذاب بودند که از پشت کوه ها به آنها حمله می کردند و آنها را غارت می کردند.
مردم این سرزمین به ذوالقرنین پیشنهاد کردند که مالى را از ایشان بگیرد و میان آنان و یاجوج و ماجوج سدى ببندد که مانع از تجاوز آنان بشود. ذوالقرنین پیشنهاد آنها را پذیرفت و به آنها گفت: " آنچه را خدا در اختیار من گذارده بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد مى‏کنید) مرا با نیرویى یارى کنید، تا میان شما و آنها سد محکمى ایجاد کنم."(95 کهف)
سپس از آنها خواست یاریش کنند."قطعات بزرگ آهن براى من بیاورید (و آنها را به روى هم چیند) تا کاملا میان دو کوه را پوشانید، سپس گفت (آتش در اطراف آن بیافروزید و) در آتش بدمید، (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، گفت (اکنون) مس ذوب شده براى من بیاورید تا به روى آن بریزم.(سرانجام آن چنان سد نیرومندى ساخت) که آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نمى‏توانستند نقبى در آن ایجاد کنند."(96 و 97 کهف)
پس از بنای سد، ذوالقرنین گفت: "این از رحمت پروردگار من است اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مى‏کوبد و وعده پروردگارم حق است."
این سد خود رحمتى از پروردگار بود، یعنى نعمت و سپرى بود که خداوند با آن اقوامى از مردم را از شر یاجوج و ماجوج حفظ فرموده و وقتی وعده خدا رسد آن را در هم می کوبد و منظور از وعده، وعده‏اى است که پروردگار در خصوص آن سد داده بوده که به زودى یعنى در نزدیکى‏هاى قیامت آن را خرد مى‏کند، در این صورت وعده مزبور پیشگویى خدا بوده که ذو القرنین آن را خبر داده و یا همان وعده‏اى است که خداى تعالى در باره قیام قیامت داده است و گفته شده شکسته شدن سد ذوالقرنین از نشانه های قیامت است.
درباره اینکه ذوالقرنین چه کسی بوده نظرات متعددی وجود دارد ،اما در روایات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) آمده:" او پیامبر نبود بلکه بنده صالحى بود."
و درباره اینکه این دو قوم یاجوج و ماجوج که بودند نیز نظرات زیادی وجود دارد.
در برخی روایات آمده که از نژاد ترک از اولاد یافث بن نوح بودند، و در زمین فساد مى‏کردند. ذو القرنین سدى را که ساخت براى همین بود که راه رخنه آنان را ببندد.
در بعضى روایات دیگر آمده که این قوم از نظر نیروى جسمى و شجاعت به حدى بوده‏اند که از هیچ حیوان و یا درنده و یا انسانى نمى‏گذشتند مگر آنکه آن را پاره پاره کرده مى‏خوردند. و نیز از هیچ کشت و زرع و یا درختى نمى‏گذشتند مگر آنکه همه را میچریدند، و از هیچ نهرى برنمى‏خورند مگر آنکه آب آن را می‏خوردند و آن را خشک مى‏ کردند.
و نیز روایت شده که سه طائفه بوده‏اند، یک طائفه مانند ارز بوده‏اند که درختى است بلند. طائفه دیگر طول و عرضشان یکسان بوده و از هر طرف چهار زرع بوده‏اند، و طائفه سوم که از آن دو طائفه شدیدتر و قوى‏تر بودند هر یک دو لاله گوش داشته ‏اند که یکى از آنها را تشک و دیگرى را لحاف خود مى‏ کرده، یکى لباس تابستانى و دیگرى لباس زمستانى آنها بوده اولى پشت و رویش داراى پرهایى ریز بوده و آن دیگرى پشت و رویش کرک بوده است. بدنى سفت و سخت داشته‏اند. کرک و پشم بدنشان بدنهایشان را مى ‏پوشانده.
و روایت شده که قامت هر یک از آنها یک وجب و یا دو وجب و یا سه وجب بوده است.
و همچنین در روایات آمده که یاجوج یک قوم و ماجوج قومى دیگر و امتى دیگر بوده ‏اند، و هر یک از آنها چهار صد هزار امت و فامیل بوده‏اند، و به همین جهت جز خدا کسى از عدد آنها خبر نداشته.
در تورات در کتاب "حزقیل" فصل سى و هشتم و فصل سى و نهم، و در کتاب رۆیاى "یوحنا" فصل بیستم از آنها به عنوان "گوگ" و "ماگوگ" یاد شده است که معرب آن یاجوج و ماجوج مى‏باشد.
به گفته علامه طباطبائى در "المیزان" از مجموع گفته‏هاى تورات استفاده مى‏شود که ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروه‏هاى بزرگى بودند که در دوردست‏ترین نقطه شمال آسیا زندگى داشتند و مردمى جنگجو و غارتگر بودند.

منبع:tebyan.net

معنای ختم نبوت!


 

نبوت,معنای نبوت

 

 مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی، دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و همچنین بر هیچ انسانی، وحیی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد, فرود نخواهد آمد...
 هرکس مدعی آن باشد که از جانب خدا در مورد احکام الاهی به او وحی شده, و احکام جدید و بی‏سابقه‏ای را که در شریعت پیامبر اسلام نبوده است، بر او نازل شده‌است ، چنین فردی مشتبه یا مغرض, و از نظر مسلمانان منکر اصل ضرور دینی است. از طرف دیگر, قرآن مجید از اکمال دین در قرآن خبر داده است؛ آن جا که می‏فرماید:


الیَوْم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ وَأَتْمَمتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً.(مائده(5):3).
امروز دین شما را کامل, و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را در جایگاه آیین جاودان پذیرا شدم.
کمال دین در این است که کلیه مسائل مربوط به آن اعم از اصول و فروع بر پیامبر گرامی نازل شده و او نیز به گونه‏ای در اختیار امت قرار داده است.
تعلیمات پیامبران، بصورت تدریجی و با توجه به استعداد جوامع بشری در هر دوره نازل شده است. هرچند قرآن در برخی موارد اختلاف شرایع را می ‌پذیرد؛


«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجاً»
«برای هر کدام(هر قوم و امت)یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار دادیم» (مائده/48)
در عین حال، منشاء همه این تعالیم را از سرچشمه واحد می ‌داند و بر پیوستگی تعالیم انبیاء تاکید می ‌کند؛


«شَرَعَ لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی»
«خداوند برای شما دینی قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم» (شوری/ 13)


مسلمین معتقدند إنزال تدریجی معارف الهی از طریق وحی، با بعثت حضرت رسول اکرم (ص) پایان پذیرفت یعنی ظهور دین اسلام، با پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است، و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند متعال برای بشر نازل شده است
بنابراین هسته مرکزی تعالیم انبیاء واحد است و اختلاف شرایع از نوع اختلافات عرضی (در برابر هم) نیست بلکه اختلافی طولی است؛ به عبارت دیگر، همه انبیاء هدف واحدی را دنبال می ‌کرده ‌اند و اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلاف در درجه و مرتبه است؛ یعنی پیامبران تعالیم یکدیگر را تکمیل و تتمیم کرده ‌اند. به همین دلیل است که قرآن کریم هرگز کلمه «دین » را به صورت جمع (ادیان) بکار نبرده است و خداوند قرآن را با عنوان «مهیمن» (حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی) نام می ‌برد:
«و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه»
«ما این کتاب را به حق فرود آوردیم در حالی که تایید و تصدیق می کند کتب آسمانی پیشین را و حافظ و نگهبان آنهاست» (مائده/48)


مسلمین معتقدند إنزال تدریجی معارف الهی از طریق وحی، با بعثت حضرت رسول اکرم (ص) پایان پذیرفت یعنی ظهور دین اسلام، با پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است، و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند متعال برای بشر نازل شده است. پس از محمدبن عبدالله (ص) تجدید نبوت ‌ها ـ چه پیامبران صاحب شریعت و چه پیامبرانی که تبلیغ پیامبران صاحب شریعت را به عهده داشتند ـ پایان یافت. در قرآن به مسئله ختم نبوت اشاره شده است:


«ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین»
«محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، همانا او فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران است» (احزاب/40)
در آیه بالا، از حضرت محمد (ص) صریحاً با عنوان «خاتم النبیین» نام برده شده است. در آیات دیگری نیز به این مسئله اشاره شده است:


«و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته»
«پیام راستین و موزون پروردگارت کامل گشت، کسی را توانایی تغییر دادن آنها نیست» (انعام/115)
البته باید توجه داشت که معنی ختم نبوت این نیست که نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغاتی که از راه وحی رسیده رفع شده است. بلوغ و رشد فکری جوامع بشری هیچگاه آنها را از تعلیمات پیامبران مستغنی نخواهد کرد. تلقّی رایج و فراگیر از خاتمیت، کمال دین و جامعیت آن است. آنچه به واسطه ختم نبوت رفع شده، نیاز به وحی جدید و تجدید نبوت‏هاست، نه نیاز به دین و تعلیمات الهی.


حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه می ‌فرمایند:
«و لم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا کثرة المکذبین لهم، من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله.علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء، الی ان بعث الله محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله لا نجاز عدته و تمام نبوته، ماخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة سماته، کریما میلاده»


«خداوند هرگز خلق را از وجود یک پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجت کافی یا طریقه روشن، خالی نگذاشته است، فرستادگانی که اندکی عدد آنها و بسیاری عدد مخالفانشان آنها را از انجام وظیفه باز نداشته است.هر پیامبری به پیامبر پیشین خود قبلا معرفی شده است و آن پیامبر پیشین او را به مردم معرفی کرده و بشارت داده است.به این ترتیب نسلها پشت سر یکدیگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله)را به موجب و عده ای که کرده بود، برای تکمیل دستگاه نبوت فرستاد در حالی که از همه پیامبران برای او پیمان گرفته بود.علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه بود» (نهج ‌البلاغه، خطبه 1)


وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور ماموریت و پیامبری، هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته ای بر کسی نازل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی نماید، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، ممکن نیست این راه مسدود گردد


خاتمیت به معنای ختم  پیامبری است زیرا پیامبری که «خَتَمَ المَراتب باَسرها» باشد؛ یعنی همه مراحل کمال را طی کرده است و راه نرفته و نقطه کشف ناشده‏ای را از نظر وحی باقی نگذاشته است. پیوند نبوت‏ها و رابطه اتصالی آن‏ها بیانگر این است که نبوت یک سیر تدریجی به سوی تکامل داشته و آخرین حلقه نبوت، مرتفع‏ترین قله آن است. با کشف آخرین دستورهای الهی جایی برای کشف جدید و پیامبر جدید باقی نمی‏ماند.


صدر المتالهین در مفاتیح الغیب می گوید:
«وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور ماموریت و پیامبری، هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته ای بر کسی نازل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی نماید، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، ممکن نیست این راه مسدود گردد» (ملاصدرا، مفاتیح الغیب: ص 13 )
پس ختم نبوت به معنی ختم انزال وحی برای ارشاد و هدایت مردم است و این به معنای عدم نیاز بشر به هدایت در هیچ دوره ‌ای نیست.
منابع:
نهج البلاغه، سید جعفر شهیدی (مترجم)، انشارات علمی فرهنگی، 1387
مفاتیح الغیب، محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، محمد خواجوی (مترجم)، علی عابدی شاهرودی (مقدمه) انتشارات مولی

چرا خدا مردم را آزمایش مى ‏کند؟




آزمایش های الهی,آزمایش خداوند, چرا خدا مردم را آزمایش مى ‏کند

در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (و از قوه به فعل رساندن آنها) و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را مى‏آزماید.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (بقره ـ 155)

و قطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى و کمبود محصولات، آزمایش مى‏کنیم و صابران (در این حوادث و بلاها را) بشارت بده.

آزمایش‏هاى خداوند براى رفع ابهام نیست، بلکه براى شکوفایى استعدادها و پرورش انسان‏ها است. وسایل آزمایش الهى تمام حوادث تلخ و شیرین و از جمله ترس و گرسنگى، زیان مالى و جانى و کمبود محصولات است.

ترس از دشمن، محاصره‏ى اقتصادى، جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزیزان به میدان‏هاى نبرد، از جمله امتحانات است.

لازم نیست همه ‏ى مردم با همه‏ ى مسائل آزمایش شوند، بلکه ممکن است:

الف: هر کس با چیزى آزمایش شود.

ب: فردى در آزمایشى رو سفید باشد، ولى در امتحان دیگرى رسوایى به بارآورد.

ج: ممکن است آزمایش فردى، وسیله‏ ى آزمایش دیگران نیز باشد.

گاهى کم شدن مال و محصولات یا پیدا شدن خوف و ترس و سایر مشکلات، به خاطر آزمایش الهى است، ولى در بعضى اوقات، این امور کیفر اعمال خود انسان‏هاست. انسان‏ها گاهى مرتکب بعضى گناهان مى‏شوند که خداوند آنها را به برخى گرفتارى‏ ها مبتلا مى‏ کند.

حضرت على علیه السلام مى‏ فرماید: «ان الله یبتلى عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب و یتذکر متذکر» (نهج البلاغه، خطبه 143)

همانا خداوند، بندگان خود را به خاطر اعمال فاسدشان، به کمبود محصول و حبس برکت و بسته شدن منابع خیر، گرفتار مى‏کند تا شاید متذکّر شوند و توبه نمایند.

البتّه همین تنبّه نیز آزمایش است، همانگونه که بر اثر ایمان نعمتى مى ‏دهد که وسیله آزمایشى است «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ» (جنّ، 16) همانا آبى گوارا به آنان‏ نوشاندیم تا ایشان را آزمایش کنیم.

خداوند چندین عنایت به صابران نموده است از جمله:
1ـ محبّت. «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ» (آل عمران، 146)

2ـ نصرت. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره، 153)

3ـ بهشت. «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا» (فرقان، 75)

4ـ پاداش بى‏حساب. «إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» (زمر، 10)

5ـ بشارت. «بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»

 چرا خدا مردم را آزمایش مى ‏کند؟
در زمینه مساله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سوالى که به ذهن مى رسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟

اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بى‏پایانش مى‏داند، چرا امتحان مى کند؟ مگر چیزى بر او مخفى است که با امتحان آشکار شود؟!

پاسخ این سۆال مهم را در اینجا باید جستجو کرد که مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است.

آزمایش‏هاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان" پرورش و تربیت" است.

توضیح اینکه در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (و از قوه به فعل رساندن آنها) و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را مى‏آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى‏گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى‏ دهد تا مقاوم گردد.

در واقع امتحان خدا به کار باغبانى پر تجربه شبیه است که دانه‏هاى مستعد را در سرزمین هاى آماده مى‏پاشد، این دانه‏ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به نمو و رشد مى‏ کنند، تدریجاً با مشکلات مى‏ جنگند و با حوادث پیکار مى‏ نمایند .

در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى به خرج مى‏ دهند تا شاخه گلى زیبا یا درختى تنومند و پر ثمر بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.

سربازان را براى اینکه از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى‏برند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مى ‏دهند تا ورزیده و آبدیده شوند و این است رمز آزمایش هاى الهى.

قرآن مجید به این حقیقت در جاى دیگر تصریح کرده می فرماید : وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ:" او آنچه را شما در سینه دارید مى‏آزماید تا دل هاى شما کاملا خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است" (آل عمران- 154).

امیر مومنان على (علیه السلام) تعریف بسیار پر معنى در زمینه فلسفه امتحانات الهى دارد مى فرماید:

و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التی بها یستحق الثواب و العقاب:

" گرچه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ولى آنها را امتحان مى‏کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است از آنها ظاهر گردد" (نهج البلاغه کلمات قصار جمله 93)

یعنى صفات درونى انسان به تنهایى نمى‏تواند معیارى براى ثواب و عقاب گردد مگر آن زمانى که در لابلاى اعمال انسان خودنمایى کند، خداوند بندگان را مى‏ آزماید تا آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر او گردند.

اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمى‏شد و درخت وجود انسان و میوه‏ هاى اعمال بر شاخسارش نمایان نمى‏گشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام.

آزمایش خدا همگانى است‏
از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى ‏پیمایند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با میوه بروز مى‏دهند همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى‏ مى‏بایست آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند.

گرچه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتائج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.

قرآن مجید به امتحان عمومى انسان ها اشاره کرده مى‏فرماید: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ:" آیا مردم گمان مى‏کنند بدون امتحان رها مى‏شوند، نه هرگز بلکه همگى باید امتحان دهند" (عنکبوت آیه 1).

قرآن نمونه‏ هایى از امتحانات پیامبران را نیز بازگو کرده است آنجا که مى‏فرماید: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ:" خداوند ابراهیم را امتحان کرد" (بقره- 124).

در جاى دیگر آمده است: فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ:" هنگامى که یکى از پیروان سلیمان تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از راه دور براى او حاضر کرد، سلیمان گفت این لطف خدا است براى اینکه مرا امتحان کند آیا شکرگزارى مى‏ کنم یا کفران"؟ (نمل- 40)

 پیام‏های آیه:
1ـ آزمایش و امتحان یک برنامه و سنّت حتمى الهى است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ»

2ـ ناگوارى‏ها، سبب مقاومت و رشد است. بسیارى از صفات انسان از قبیل صبر، رضا، تسلیم، قناعت، زهد، تقوا، حلم و ایثار، در سایه‏ى برخورد با تنگدستى‏ها است. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»

3ـ مورد بشارت، در آیه بیان نشده است تا شامل انواع بشارت‏هاى الهى باشد.  «بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»


منابع:
نهج البلاغه، خطبه 143
نهج البلاغه کلمات قصار جمله 93
تفسیر نور ج 1
تفسیر نمونه ج 1