(آیه 21)- اینچنین خدائى را بپرستید! بعد از بیان حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) این آیه، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مىگوید: «اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مىدهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مىدهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مىکند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 50
(آیه 22)- نعمت زمین و آسمان: در این آیه به قسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا که مىتواند انگیزه شکر گزارى باشد اشاره کرده، نخست از آفرینش زمین سخن مىگوید: «همان خدائى که زمین را بستر استراحت شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً).
این مرکب راهوارى که شما را بر پشت خود سوار کرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حرکات مختلف خود ادامه مىدهد، بىآنکه کمترین لرزشى بر وجود شما وارد کند، یکى از نعمتهاى بزرگ او است. نیروى جاذبهاش که به شما اجازه حرکت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهیه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مىدهد، نعمت دیگرى است، هیچ فکر کردهاید که اگر جاذبه زمین نبود در یک چشم بر هم زدن همه ما و وسائل زندگیمان بر اثر حرکت دورانى زمین به فضا پرتاپ و در فضا سرگردان مىشد! سپس به نعمت آسمان مىپردازد و مىگوید:
«آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد» (وَ السَّماءَ بِناءً).
کلمه «سماء» که در این آیه به آن اشاره شده است همان جوّ زمین است، یعنى قشر هواى متراکمى که دور تا دور کره زمین را پوشانده، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن، چند صد کیلومتر است. اگر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفى بلورین، اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین دائما در معرض رگبار سنگهاى پراکنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مىشد.
بعد از آن به نعمت باران پرداخته مىگوید: «و از آسمان آبى نازل کرد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً). امّا چه آبى؟ حیاتبخش، و زندگى آفرین، و مایه همه آبادیها و شالوده همه نعمتهاى مادى.
قرآن سپس به انواع میوههائى که از برکت باران و روزیهائى که نصیب انسانها مىشود اشاره کرده چنین مىگوید: «خداوند به وسیله باران، میوههائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
این برنامه الهى از یکسو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مىکند و از سوى دیگر بیانگر قدرت او است که چگونه از آب بىرنگ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 51
صد هزاران رنگ از میوهها و دانههاى غذائى با خواص متفاوت براى انسانها، و همچنین جانداران دیگر آفریده، یکى از زندهترین دلائل وجود او است لذا بلافاصله اضافه مىکند: «اکنون که چنین است براى خدا شریکهائى قرار ندهید در حالى که مىدانید» (فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
«أنداد» جمع «ند» به معنى چیزى است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگرى باشد.
بت پرستى در شکلهاى مختلف
- بطور کلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یک نوع شرک است، ابن عباس مفسر معروف در اینجا تعبیر جالبى دارد مىگوید: «أنداد، همان شرک است که گاهى پنهانتر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک، از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنى خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است) یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى، همه اینها بوئى از شرک مىدهد».
در تعبیرات عامیانه روزمره نیز بسیار مىگویند: «اول خدا، دوم تو»! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.
(آیه 23)- قرآن معجزه جاویدان: از آنجا که نفاق و کفر گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر چشمه مىگیرد، در اینجا انگشت روى معجزه جاویدان «قرآن» مىگذارد مىگوید: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم، شک و تردید دارید لا اقل سورهاى همانند آن بیاورید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ).
و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن مىکند تا عجز آنها دلیلى باشد، روشن بر اصالت این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن، سپس مىگوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شما را در این کار یارى کنند) اگر در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 52
ادّعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
کلمه «شُهَداءَ» در اینجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کمک مىکردند، و جمله «مِنْ دُونِ اللَّهِ» اشاره به این است که حتى اگر همه انسانها جز «اللَّهِ» دست به دست هم بدهند، براى اینکه یک سوره همانند سورههاى قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.
(آیه 24)- در این آیه، مىگوید: «اگر شما این کار را انجام ندادید- و هرگز انجام نخواهید داد- از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم بىایمان و همچنین سنگها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ). «آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است» و جنبه نسیه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ).
«وَقُودُ» به معنى «آتشگیره» است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم. و در اینکه منظور از «الْحِجارَةُ» چیست؟ آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر مىرسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعلهور مىشود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، درک این معنى مشکل نیست. در آیه 6 و 7 سوره همزه مىخوانیم: «آتش سوزان پروردگار، که از درون دلها سر چشمه مىگیرد و بر قلبها سایه مىافکند، و از درون به برون سرایت مىکند» (به عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مىرسد)!
چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟
همانطور که از لفظ «معجزه» پیداست، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العادهاى داشته باشد که دیگران از انجام آن «عاجز» باشند. پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت کند، او باید علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید تا اگر دیگران مىتوانند همانند آن را بیاورند، و این کار را در اصطلاح «تحدّى» گویند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 53
قرآن معجزه جاودانى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله.
از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او است. علت آن این است که قرآن معجزهاى است «گویا»، «جاودانى»، «جهانى» و «روحانى» پیامبران پیشین مىبایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل مىکرد ولى قرآن یک معجزه گویاست، نیازى به معرفى ندارد خودش به سوى خود دعوت مىکند، مخالفانى را به مبارزه مىخواند محکوم مىسازد، و از میدان مبارزه، پیروز بیرون مىآید لذا پس از گذشت قرنها از وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مىدهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
جاودانى و جهانى بودن:
قرآن مرز «زمان و مکان» را در هم شکسته و همچنان به همان قیافهاى که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلّى کرد، امروز بر ما تجلّى مىکند، پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد اما «روحانى بودن قرآن» امور خارق العادهاى که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانى داشته زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مىکنند، ولى الفاظ قرآن که از همین حروف الفبا و کلمات معمولى ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذ مىکند، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مىنماید معجزهاى که تنها با مغزها و اندیشهها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برترى چنین معجزهاى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.
(آیه 25)- ویژگى نعمتهاى بهشتى! از آنجا که در آیه قبل، کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکى تهدید شدند، در این آیه سرنوشت مؤمنان را بیان مىکند نخست مىگوید: «به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند بشارت ده که براى آنها باغهائى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جریان دارد» (وَ بَشِّرِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 54
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ)
.
مىدانیم باغهائى که آب دائم ندارند و باید گاهگاه از خارج، آب براى آنها بیاورند، طراوت زیادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهائى که متعلق به خود آن است و هرگز قطع نمىشود، خشکسالى و کمبود آب آن را تهدید نمىکند و چنین است باغهاى بهشت، سپس ضمن اشاره به میوههاى گوناگون این باغها مىگوید: «هر زمان از این باغها میوهاى به آنها داده مىشود مىگویند: این همان است که از قبل به ما داده شده است» (کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ). سپس اضافه مىکند: «و میوههائى براى آنها مىآورند که با یکدیگر شبیهند» (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً). یعنى همه از نظر خوبى و زیبائى همانندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند که نمىشود یکى را بر دیگرى ترجیح داد، یک از یک خوشبوتر، یک از یک شیرینتر و یک از یک جالبتر و زیباتر! و بالاخره آخرین نعمت بهشتى که در این آیه به آن اشاره شده همسران پاک و پاکیزه است مىفرماید: «براى آنها در بهشت همسران مطهر و پاکى است» (وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ). پاک از همه آلودگیهایى که در این جهان ممکن است داشته باشند، پاک از نظر روح و قلب و پاک از نظر جسم و تن. و در پایان آیه مىفرماید: «مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود» (وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
همسران پاک:
جالب اینکه تنها وصفى که براى همسران بهشتى در این آیه بیان شده وصف «مُطَهَّرَةٌ» (پاک و پاکیزه) است و این اشارهاى است به اینکه: اولین و مهمترین شرط همسر، پاکى و پاکیزگى است، و غیر از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد، حدیث معروفى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده نیز این حقیقت را روشن مىکند آنجا که مىفرماید: «از گیاهان سر سبزى که بر مزبلهها مىروید بپرهیزید! عرض کردند: اى پیامبر! منظور شما از این گیاهان چیست؟ فرمود: زن زیبائى است که در خانواده آلودهاى پرورش یافته».
نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت-
گر چه در بسیارى از آیات قرآن، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى در کنار این نعمتها اشاره به نعمتهاى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 55
معنوى مهمترى نیز شده است، مثلا در آیه 72 سوره توبه مىخوانیم: «خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهائى از بهشت وعده داده که از زیر درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و مسکنهاى پاکیزه در این بهشت جاودان دارند، همچنین خشنودى پروردگار که از همه اینها بالاتر است و این است رستگارى بزرگ».
آیه 26- شأن نزول: هنگامى که در آیات قرآن، مثلهائى به «الذُّبابُ» (مگس) و «عنکبوت» نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از «عنکبوت» و «مگس» مىگوید؟ آیه نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.
تفسیر:
آیا خدا هم مثال مىزند؟! نخست مىگوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه و یا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها). مثال وسیلهاى است براى تجسم حقیقت، گاهى که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت سخن ایجاب مىکند که براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند. مثلا در آیه 73 سوره حجّ مىخوانیم: «آنها که مورد پرستش شما هستند هرگز نمىتوانند «مگسى» بیافرینند اگر چه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چیزى از آنها برباید آنها قدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلبکننده ضعیف است و هم طلب شونده».
در اینکه منظور از «فَما فَوْقَها» (پشه یا بالاتر از آن) چیست؟ مفسران دو گونه تفسیر کردهاند: گروهى گفتهاند «بالاتر از آن در کوچکى» است، زیرا مقام، مقام بیان کوچکى مثال است، و برترى نیز از این نظر مىباشد، این درست به آن مىماند که گاه به کسى بگوئیم تو چرا براى یک تومان اینهمه زحمت مىکشى شرم نمىکنى؟
او مىگوید شرمى ندارد من براى بالاتر از آن هم زحمت مىکشم حتى براى یک ریال! بعضى دیگر گفتهاند: مراد «بالاتر از نظر بزرگى» است، یعنى خداوند هم مثالهاى کوچک را مطرح مىکند و هم مثالهاى بزرگ را- ولى تفسیر اول مناسبتر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 56
بنظر مىرسد- سپس در دنبال این سخن مىفرماید: «امّا کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ). آنها در پرتو ایمان و تقوا از لجاجت و عناد و کینه توزى با حق دورند. «ولى آنها که کافرند مىگویند: خدا چه منظورى از این مثال داشته که مایه تفرقه و اختلاف شده، گروهى را به وسیله آن هدایت کرده، و گروهى را گمراه»؟! (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً).
ولى خداوند به آنها پاسخ مىگوید که «تنها فاسقان و گنهکارانى را که دشمن حقند به وسیله آن گمراه مىسازد». (وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ). منظور از «الْفاسِقِینَ» کسانى هستند که از راه و رسم عبودیت و بندگى پا بیرون نهادهاند زیرا «فسق» از نظر لغت به معنى خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنى توسعه داده شده و به کسانى که از جاده بندگى خداوند بیرون مىروند اطلاق شده است.
هدایت و اضلال الهى
- هدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلکه به شهادت آیات متعددى از خود قرآن «هدایت» به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنى از بین بردن زمینههاى مساعد است، بدون اینکه جنبه اجبارى به خود بگیرد.
(آیه 27)- زیانکاران واقعى! از آنجا که در آیه قبل، سخن از اضلال فاسقان بود در این آیه با ذکر سه صفت فاسقان را معرفى مىکند: 1- «فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند مىشکنند» (الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ). انسانها در واقع پیمانهاى مختلفى با خدا بستهاند، پیمان توحید و خداشناسى، پیمان عدم تبعیت از شیطان و هواى نفس، فاسقان همه این پیمانها را شکسته، و از خواستههاى دل و شیطان پیروى مىکنند.
این پیمان کجا و چگونه بسته شد؟
در واقع خداوند هر موهبتى به انسان ارزانى مىدارد، همراه آن عملا پیمانى با زبان آفرینش از او مىگیرد، به او چشم مىدهد، یعنى با این چشم حقایق را ببین، گوش مىدهد یعنى صداى حق را بشنو ... برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 57
و به این ترتیب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهره نگیرد و یا از نیروهاى خداداد در مسیر خطا استفاده کند، پیمان خدا را شکسته است. آرى فاسقان، همه یا قسمتى از این پیمانهاى فطرى الهى را زیر پا مىگذارند.
2- سپس به دومین نشانه آنها اشاره کرده مىگوید: «آنها پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع مىکنند» (وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ). این پیوندها شامل پیوند خویشاوندى، پیوند دوستى، پیوندهاى اجتماعى، پیوند و ارتباط با رهبران الهى و پیوند و رابطه با خداست.
3- نشانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است مىفرماید: «آنها فساد در زمین مىکنند» (وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ). و در پایان آیه مىگوید: «آنها همان زیانکارانند» (أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ). چه زیانى از این برتر که انسان همه سرمایههاى مادى و معنوى خود را در طریق فنا و نیستى و بدبختى و سیه روزى خود به کار برد؟!
اهمیت صله رحم در اسلام
- گر چه آیه فوق از احترام به همه پیوندهاى الهى سخن مىگفت، ولى پیوند خویشاوندى یک مصداق روشن آن است. اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العادهاى قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشاوندان و بستگان را شدیدا نهى کرده است، زشتى و گناه قطع رحم به حدى است که امام سجّاد علیه السّلام به فرزند خود نصیحت مىکند که از مصاحبت با پنج طایفه بپرهیزد، یکى از آن پنج گروه کسانى هستند که قطع رحم کردهاند: «بپرهیز از معاشرت با کسى که قطع رحم کرده که قرآن او را ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است».
(آیه 28)-
نعمت اسرارآمیز حیات!
قرآن دلائلى را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل مىکند و در اینجا براى اثبات وجود خدا از نقطهاى شروع کرده که براى احدى جاى انکار باقى نمىگذارد و آن مسأله پیچیده حیات و زندگى است. نخست مىگوید: «چگونه خدا را انکار مىکنید در حالى که اجسام بىروحى بودید و او شما را زنده کرد و لباس برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 58
حیات بر تنتان پوشانید» (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ).
قرآن به همه ما یادآورى مىکند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بىجان مرده بودید، و نسیم حیات اصلا در کوى شما نوزیده بود. ولى اکنون داراى نعمت حیات و هستى مىباشید، اعضاء و دستگاههاى مختلف، حواس و ادراک به شما داده شده، و این مسأله آنقدر اسرار آمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده! آیا هیچ کس مىتواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف را که نیازمند به یک علم و قدرت فوق العاده است به طبیعت بىشعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد! اینجاست که مىگوئیم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خدا است، پس از یادآورى این نعمت، دلیل آشکار دیگرى را یادآور مىشود و آن مسأله «مرگ» است مىگوید: «سپس خداوند شما را مىمیراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ).
آرى آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است، چنانکه در آیه 2 سوره ملک مىخوانیم: «او خدائى است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید».
قرآن پس از ذکر این دو دلیل روشن بر وجود خدا به ذکر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته، مىگوید: «سپس بار دیگر شما را زنده مىکند» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). البته این زندگى پس از مرگ به هیچ وجه جاى تعجب نیست، و با توجه به دلیل اول یعنى اعطاى حیات به موجود بىجان، پذیرفتن اعطاى حیات پس از متلاشى شدن بدن، نه تنها کار مشکلى نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است (هر چند آسان و مشکل براى وجودى که قدرتش بىانتهاست مفهومى ندارد!). و در پایان آیه مىگوید: «سپس به سوى او بازگشت مىکنید» (ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ). مقصود از رجوع به سوى پروردگار بازگشت به سوى نعمتهاى خداوند مىباشد، یعنى در قیامت و روز رستاخیز به نعمتهاى خداوند بازگشت مىکنید.
(آیه 29)- پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مسأله مبدء و معاد، به یکى برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 59
دیگر از نعمتهاى گسترده خداوند اشاره کرده مىگوید: «او خدائى است که آنچه روى زمین است براى شما آفریده» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً).
و به این ترتیب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمینى مشخص مىکند، آرى او عالیترین موجود در این صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر.
تنها این آیه نیست که مقام والاى انسان را یادآور مىشود بلکه در قرآن آیات فراوانى مىیابیم که انسان را هدف نهائى آفرینش کل موجودات جهان معرفى مىکند «1».
بار دیگر به دلائل توحید بازگشته مىگوید: «سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چیز آگاه است» (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) جمله «اسْتَوى» از ماده «استواء» در لغت به معنى تسلّط و احاطه کامل و قدرت بر خلقت و تدبیر است.
آسمانهاى هفت گانه-
در اینکه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چیست؟
آنچه صحیحتر به نظر مىرسد، این است که مقصود همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است و از آیات قرآن چنین استفاده مىشود که تمام کرات و ثوابت و سیاراتى را که ما مىبینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهاى علمى امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل مىدهند شاهد این سخن اینکه، قرآن مىگوید: «ما آسمان پائین را با چراغهاى ستارگان زینت دادیم». (فصلت: 12).
امّا اینکه گفتیم شش آسمان دیگر براى ما مجهول است و ممکن است علوم از روى آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش مىرود از عجائب آفرینش تازههائى را به دست مىآورد.
(آیه 30)- انسان نماینده خدا در زمین! در آیات گذشته خواندیم که
__________________________________________________
(1) براى توضیح بیشتر رجوع کنید به «تفسیر نمونه» جلد دهم صفحه 120 و 349.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 60
خدا همه مواهب زمین را براى انسان آفریده است و در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع و به آیه 39 پایان مىیابد سه مطلب اساسى مطرح شده است:
1- خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان در زمین.
2- دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان.
3- تشریح وضع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى که منجر به خروج او از بهشت گردید و سپس توبه آدم، و زندگى او و فرزندانش در زمین.
این آیه از نخستین مرحله سخن مىگوید، خواست خداوند چنین بود که در روى زمین موجودى بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان.
لذا نخست مىگوید: «بخاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى قرار خواهم داد» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً).
«خلیفه» به معنى جانشین است،- همانگونه که بسیارى از محققان پذیرفتهاند- منظور خلافت الهى و نمایندگى خدا در زمین است، زیرا سؤالى که بعد از این فرشتگان مىکنند و مىگویند نسل آدم ممکن است مبدء فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تو مىکنیم متناسب همین معنى است، چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست.
به هر حال خدا مىخواست موجودى بیافریند که گل سرسبد عالم هستى باشد و شایسته، مقام خلافت الهى و نماینده «اللّه» در زمین گردد.
سپس در این آیه اضافه مىکند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض «عرض کردند: آیا در زمین کسى را قرار مىدهى که فساد کند و خونها بریزد»؟! (قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ).
«در حالى که ما تو را عبادت مىکنیم تسبیح و حمدت بجا مىآوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مىشمریم» (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 61
ولى خداوند در اینجا پاسخ سر بسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید «فرمود: من چیزهائى مىدانم که شما نمىدانید»! (قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ).
آنها فکر مىکردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بىخبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مىکند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبکبار کجا؟! آنها چه مىدانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسى و عیسى و امامانى همچون ائمه اهل بیت علیهم السّلام و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مىدهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است!
(آیه 31)-
فرشتگان در بوته آزمایش!
آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوق العادهاى براى درک حقایق هستى بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد» (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها).
البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم بود.
در حدیثى داریم که از امام صادق علیه السّلام پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود:
«منظور زمینها، کوهها، درّهها و بستر رودخانهها (و خلاصه تمامى موجودات) مىباشد، سپس امام علیه السّلام به فرشى که زیر پایش گسترده بود نظرى افکند فرمود: حتى این فرش هم از امورى بوده که خدا به آدم تعلیم داد»! همچنین استعداد نامگذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 62
نامگذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند و این خود نعمتى است بزرگ! «سپس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مىگوئید اسماء اشیاء و موجوداتى را که مشاهده مىکنید و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهید» (ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 32)- ولى فرشتگان که داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند: خداوندا! منزهى تو، جز آنچه به ما تعلیم دادهاى چیزى نمىدانیم»! (قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا).
«تو خود عالم و حکیمى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
(آیه 33)- در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماء موجودات و اسرار آنها را شرح دهد. «خداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسماء و اسرار این موجودات با خبر کن»! (قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ).
«هنگامى که آدم آنها را از این اسماء آگاه ساخت خداوند فرمود: به شما نگفتم که من از غیب آسمانها و زمین آگاهم، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان مىکنید مىدانم» (فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).
در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع و دانش فراوان این انسان سر تسلیم فرود آوردند، و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است!.
(آیه 34)- آدم در بهشت- قرآن در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگرى از این بحث پرداخته، نخست چنین مىگوید:
«بخاطر بیاورید هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده و خضوع کنید» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ). «آنها همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ).
آرى او استکبار کرد «و بخاطر همین استکبار و نافرمانى از کافران شد» (وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).
به راستى کسى که لایق مقام خلافت الهى و نمایندگى او در زمین است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 63
شایسته هر نوع احترامى است. ما در برابر انسانى که چند فرمول علمى را مىداند چه اندازه کرنش مىکنیم پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى!
1- چرا ابلیس مخالفت کرد؟
مىدانیم «شیطان» اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها مىشود ولى «ابلیس» اسم خاص است و اشاره به همان شیطانى است که اغواگر آدم شد، او طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طایفه جنّ بود که مخلوق مادى است.
انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصى بود که بر فکر او چیره شد، او چنین مىپنداشت که از آدم برتر است «1» و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد.
نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود، و به این ترتیب خودبینى و خودخواهى، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد، و آتش به خرمن هستى او افکند، و کبر و غرور از این آثار بسیار دارد!
2- آیا سجده براى خدا بود یا آدم؟
شک نیست که «سجده» به معنى «پرستش» براى خداست، و معنى توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جاى تردید نخواهد بود که فرشتگان براى آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرینش چنین موجود شگرفى، و یا اینکه سجده براى آدم کردند اما سجده به معنى «خضوع» نه پرستش. در حدیثى از امام «على بن موسى الرضا» علیه السّلام مىخوانیم: «سجده فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و اکرام و احترام آدم از سوى دیگر بود، چرا که ما در صلب آدم بودیم»!
(آیه 35)- به هر حال بعد از این ماجرا و ماجراى آزمایش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنى گزیند، چنانکه قرآن مىگوید:
«به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه مىخواهید از نعمتهاى
__________________________________________________
(1) براى شرح بیشتر از معنى رجوع کنید به «تفسیر نمونه» ذیل آیه 12 سوره اعراف.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 64
آن گوارا بخورید»! (وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما).
«ولى به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد» (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).
از آیات قرآن استفاده مىشود که آدم براى زندگى در روى زمین، همین زمین معمولى آفریده شده بود، ولى در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که یکى از باغهاى سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت.
شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگى کردن روى زمین هیچ گونه آشنائى نداشت، و تحمل زحمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشکل بود، و از چگونگى کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشترى پیدا کند او در این محیط مىبایست تا حدى پخته شود و بداند زندگى روى زمین توأم با برنامهها و تکالیف و مسئولیتها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقاى نعمت است، و سر باز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى، آرى این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که مىبایست فرا گیرد، و با داشتن این آمادگى به روى زمین قدم بگذارد.
(آیه 36)- در اینجا «آدم» خود را در برابر فرمان الهى در باره خوددارى از درخت ممنوع دید، ولى شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش برندارد به وسوسهگرى مشغول شد، چنانکه قرآن مىگوید:
«سر انجام شیطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بیرون کرد» (فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ).
آرى از بهشتى که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود بر اثر فریب شیطان اخراج شدند.
و چنانکه قرآن مىگوید: «ما به آنها دستور دادیم که به زمین فرود آئید در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود» آدم و حوّا از یکسو و شیطان از سوى دیگر (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ). منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامى است نه مکانى یعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پائین آمد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 65
«و براى شما تا مدت معینى در زمین قرارگاه و وسیله بهرهبردارى است» (وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ).
اینجا بود که آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت بخاطر تسلیم شدن در برابر وسوسههاى شیطان بیرون رانده شده، درست است که آدم پیامبر بود و معصوم از گناه ولى، هرگاه ترک اولى از پیامبر سرزند خداوند نسبت به او سخت مىگیرد، همانند گناهى که از افراد عادى سر بزند و این جریمه سنگینى بود که آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت.
1- بهشت آدم کدام بهشت بود؟
در پاسخ این پرسش باید توجه داشت که بهشت موعود نیکان و پاکان نبود. بلکه یکى از باغهاى پرنعمت و روحافزاى یکى از مناطق سرسبز زمین بوده است.
زیرا: بهشت موعود قیامت، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و دوم این که ابلیس آلوده و بىایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود.
سوم این که در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است. یکى از راویان حدیث مىگوید از امام صادق علیه السّلام راجع به بهشت آدم پرسیدم امام علیه السّلام در جواب فرمود: «باغى از باغهاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مىتابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمىشد».
2- خدا چرا شیطان را آفرید؟
بسیارى مىپرسند شیطان که موجود اغواگرى است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟ در پاسخ مىگوئیم:
خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد.
دوم اینکه: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مىخواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست. بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 66
است، چه اینکه پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مىگیرد.
(آیه 37)- بازگشت آدم به سوى خدا! بعد از ماجراى وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده، در اینجا به فکر جبران خطاى خویش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آمیخته با کوهى از ندامت و حسرت! لطف خدا نیز در این موقع به یارى او شتافت و چنانکه قرآن در این آیه مىگوید:
«آدم از پروردگار خود کلماتى دریافت داشت، سخنانى مؤثر و دگرگون کننده، و با آن توبه کرد و خدا نیز توبه او را پذیرفت» (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ) «1».
«چرا که او توّاب و رحیم است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
«توبه» در اصل به معنى «بازگشت» است، و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مىآید، زیرا هر گنه کارى در حقیقت از پروردگارش فرار کرده، هنگامى که توبه مىکند به سوى او باز مىگردد.
خداوند نیز در حالت عصیان بندگان گوئى از آنها روى گردان مىشود، هنگامى که خداوند به توبه توصیف مىشود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مىگرداند.
(آیه 38)- با اینکه توبه آدم پذیرفته گردید، ولى اثر وضعى کار او که هبوط به زمین بود تغییر نیافت، و چنانکه قرآن مىگوید: «ما به آنها گفتیم: همگى (آدم و حوّا) به زمین فرود آئید، هر گاه از جانب ما هدایتى براى شما آید کسانى که از آن پیروى کنند، نه ترسى دارند و نه اندوهگین خواهند شد» (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
(آیه 39)- «ولى آنان که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند براى همیشه در آتش دوزخ خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
__________________________________________________
(1) در این که «کلمات» و سخنانى که خدا براى توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانى بوده است به «تفسیر نمونه» جلد اول ذیل همین آیه مراجعه فرمائید.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 67
(آیه 40)- یاد نعمتهاى خدا! از آنجا که داستان نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و خلافت آنها در زمین، سپس فراموش کردن پیمان الهى و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج و بدبختى شباهت زیادى به داستان آدم دارد، خداوند در این آیه روى سخن را به بنى اسرائیل کرده چنین مىگوید: «اى بنى اسرائیل! به خاطر بیاورید نعمتهاى مرا که به شما بخشیدم، و به عهد من وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بترسید» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ) «1».
در حقیقت این سه دستور اساس تمام برنامههاى الهى را تشکیل مىدهد.
چرا یهودیان را بنى اسرائیل مىگویند؟
«اسرائیل» یکى از نامهاى یعقوب، پدر یوسف مىباشد، در علت نامگذارى یعقوب به این نام مورخان غیر مسلمان مطالبى گفتهاند که با خرافات آمیخته است.
چنانکه «قاموس کتاب مقدّس» مىنویسد: «اسرائیل به معنى کسى است که بر خدا مظفر گشت»! وى اضافه مىکند که «این کلمه لقب یعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه (کشتى گرفتن) با فرشته خدا به آن ملقب گردید»! ولى دانشمندان ما مانند مفسر معروف، «طبرسى» در «مجمع البیان» در این باره چنین مىنویسد: «اسرائیل همان یعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهیم (ع) است» ... او مىگوید، «اسر» به معنى (عبد) و «ئیل» به معنى (اللّه) است، و این کلمه مجموعا معنى «عبد اللّه» را مىبخشد.
بدیهى است داستان کشتى گرفتن اسرائیل با فرشته خداوند و یا با خود خداوند که در تورات تحریف یافته کنونى دیده مىشود یک داستان ساختگى و کودکانه است که از شأن یک کتاب آسمانى به کلى دور است و این خود یکى از مدارک تحریف تورات کنونى است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 286 آیه است
محتوا و فضیلت سوره بقره:
جامعیت این سوره از نظر اصول اعتقادى اسلام و بسیارى از مسائل عملى (عبادى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى) قابل انکار نیست. چه اینکه در این سوره: 1- بحثهائى پیرامون توحید و شناسائى خدا مخصوصا از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است. 2- بحثهائى در زمینه معاد و زندگى پس از مرگ، مخصوصا مثالهاى حسّى آن مانند داستان ابراهیم و زنده شدن مرغها و داستان عزیر 3- بحثهائى در زمینه اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانى. 4- بحثهائى بسیار مفصل در باره یهود و منافقان و موضعگیریهاى خاص آنها در برابر اسلام و قرآن، و انواع کارشکنیهاى آنان در این رابطه. 5- بحثهائى در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ مخصوصا ابراهیم و موسى علیهما السّلام. 6- بحثهائى در زمینه احکام مختلف اسلامى از جمله نماز، روزه، جهاد، حجّ و تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت، و قسمت مهمى از احکام ربا و مخصوصا بحثهائى در زمینه انفاق در راه خدا، و همچنین مسأله قصاص و تحریم قسمتى از گوشتهاى حرام و قمار و شراب و بخشى از احکام وصیّت و مانند آن.
در فضیلت این سوره
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرسیدند: «کدامیک از سورههاى قرآن برتر است؟ فرمود: سوره بقره، عرض کردند کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: «آیة الکرسى».
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 36 ادامه مطلب ...