زندگی نامه شهید امرالله عالی پور

زندگی نامه

شهید امرالله عالی پور فرزند موسی در سال 1345 در روستای زیارت ساحلی در خانواده ای مستضعف و متذین چشم به جهان گشود.انتخاب نام وی توسط یکی از علمای روستا به نام شیخ محمد حسین سلیمانی صورت گرفت.ایشان در هفت سالگی برای آموختن علم روانه ی مدرسه  گردید مدرسه ای که به دلیل نبود فضای آموزشی  مناسب در یکی از خانه های محقر روستا دایر بود. بعد از دو سال تحصیل به علت فقر خانوادگی از نعمت سواد بی بهره ماند ومجبور شد که در کشاورزی و ماهی گیری پدر را یاری کند.ایشان دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود و با مردم روستا رفتار و برخوردی شاسته داشت. او شخصی آرام و با وقار بود و به پدر و مادر خود احترام بسیاری می گذاشت.با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)در تظاهرات شرکتی فعال داشت و برای به ثمر رسیدن انقلاب لحظه ای غفلت نمی کرد با شروع جنگ تحمیلی  در بسیج سپاه پاسداران ثبت نام نمود و شب ها به حراست می پرداخت در تاریخ 15/5/64 برای خدمت سربازی به کرمان اعزام شد و در آن جا به مدت سه ماه به تهران اعزام گردید.سپس به پادگان پسوه کردستان منتقل شد و در آجا در شرایط سخت جوی کردستان مشغول به خدمت گردید.پس از اخرین مرخصی خود از کردستان انتقالی گرفت و به سردشت ارومیه نقل مکان کرد.سرانجام در تاریخ 28/2/65 در سحر گاه هشتم ماه مبارک رمضان که برای تناول سحری برخاسته بود بر خاسته بود بر اثر اصابت ترکش خپماره به سزش به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد.

سجایای اخلاقی

ایشان فردی خوش برخورد و خوش اخلاق بود ایمان بسیار محکمی داشت به طوری که در هر شرایطی سعی می کرد نماز خود را اول وقت بخواند.اجازه نمی داد از فضیلت نماز اول وقت محروم شود.شوخی می نمود سعی می کرد با خوش خلقی خود غم را از چهرهی دوستان دور و آنها را شاد نماید.به  صله رحم اهمیت بسیار زیادی می داد. زمانی که در روستا به سر می برد به همه ی اقوام دوستان و خویشان سر می زد.زمانی که با دوستان خود درو هم جمع می شدند از جبهه تعریف می کرد همچنین دوستان و رفقا را به جنگ و جهاد دعوت می نمود و می گفت که وظیفه ماست که از قرآن اسلام و ناموس خود دفاع کنیم اجازه ندهیم انقلاب به دست نا اهلان بیفتد.در کارهای خانه به والدین خود کمک  می کرد در کار های بیرون از خانه نیز پا به پای پدر  خود در کار و تلاش بود.او فردی خوش غیرت بود و نسبت به دوستان خود تعصب خاصی داشت اگر یکی از دوستانش دچار مشکلی می شد با هر سختی  که بود در پی حل آن بر میآمد و می گفت از انصاف به دور است که من راحت بخوابم ودوستم در سختی باشد تا آن را بر طرف نمی کرد آرام نمی نشست.در فعالیت های بسیج نیز شرکت می نمود. در کارهای فنی نیز مهارت داشت مسجد روستا را خودش برق کشی نمود. رفتار ایشان با دوستان طوری بود که هیچ وقت کسی از وی ناراحت نمی شد حرف بد  به میان نمی اورد.علاقه ی وی به جبهه وجنگ وشهادت باعث شده بود که پس از هر بار مرخصی همه را به جهاد در راه  خدا تشویق کند. خود نیز بدون هیچ درنگی راهی جبهه می شد تا همان طور که گفته بو اسلا را زنده نگه دارد به این امید که ادای وظیفه کند و صدای این انقلاب به گوش تمامی جهانیان برسد تا آنها نیز بیدار و از سیطره ظلم خارج شوند و به اسلام ناب محمدی (ص) روی آورند.

زندگی نامه شهید حسین سلیمانی راد

زندگی نامه

شهید حسین سلیمانی راد فرزند ابوالقاسم در سال 1350 در روستای زیارت ساحلی از توابع شهرستان دشتی در خانواده ای مذهبی و متدین به دنییا آمد.

وی به تشویق پدرش دوره ابتدایی رادر مدرسه ی امام مهدی (عج) در روستای خود به پایان رساند. وبه دلیل نبود امکانات دوره ی راهنمایی را  در مدرسه شهید سروری خورموج  ثبت نام کرد. سال تحصیلی هنوز به نیمه نرسیده بود که امام خمینی (ره) ندای "هل من ناصر ینصرنی" سر داد. ایشان نیز به محض شنیدن این ندا آن را لبیک گفته و به جبهه ی نبرد با ظالمان روزگار عازم گردید در مدرسه عشق وایثار ثبت نام نمود تا جان شیرین خود را فدای اسلام و قرآن نموده و مدارج عالی انسانی را یک جا طی نماید.

وی در ماه مبارک رمضان به پادگان شهید صدوقی اعزام گردید این شهید بزرگوارعلی رغم سن کم و شوق مثال زدنی داشت و برای جهاد در اره خدا با تمام توان آماده بود. با وجود سنی کم شناخت عمیقی نسبت به جهاد و شهادت داشت و دایم دوستان خود رابه جبهه دعوت می نمود.

وی دارای اخلاقی نیکو و رفتاری بسیار پسندیده بود . عشق وعلاقه ی او به ادعیه توسل و کمیل بود که او را به این سمت و سو کشاند.با اولین ندای دلنشین رهبر کبیر انقلاب (ره) دعوت او را لبیک گفت و راهی میدان نبرد شد تا پرونده ی سفاکان را یکسره کند.

وی انس و الفتی بسیار  با مسجد داشت. از همان دوران کودکی و از هشت سالگی به مسجد می رفت و نماز را به جای می آورد.حتی در سخت ترین شرایط سعی و تلاش می نمود که فضیلت نمازهای اول وقت را از دست ندهد. خداوند مهربان سعادتی نصیب وی کرد که عارفان و اولیلی او در پی آن هستند آن سعادت ابدی چیزی جز شهادت نبود.

سجایای اخلاقی

شهید حسین سلیمانی راد با وجود سن کمی که داشت از قدرت فهم ودرک بسیار بالایی برخورددار بود.وی در کارهای کشاورزی به پدر خود کمک می کرد همچنین در مراسم مذهبی حضوری چشم گیر داشت و دوستان خود رابه شرکت در چنین مراسمی تشویق می کرد.اخلاق وی در خانه وخانواده بسیار نیکو و پسندیده بود به طوری که اهل منزل او را مرتب به نیکی یاد می کنند. همچنین دوستان وی فقدان این شهید را کاملا احساس می نمایند. ایشان مقام و منزلتی را انتخاب نمود که هر عاشقی آرزوی آن را دارد و ان چیزی جز عشق به حضرت امام حسین (ع) و راه او نبود. همین عشق و عاشقی نسبت به کربلا وامام حسین (ع) بود که وی را به سوی چنین سعادتی سوق داد و باعث شد تا از عالم خاکی به عالمی منتقل شود که بهشت برین آراسته و زیبنده ی او گردید.

هنگام رفتن به جبهه خدای منان را شکر گزار بود که توفیقی حاصل شده تا در جبهه ی حق علیه باطل شرکت نماید.همیشه لباس های تمیز بر تن می کرد.حتی موقعی که قصد رفتن به جبهه داشت زیبا ترین لباس خود را می پوشید آن را معطر می کرد و مرتب آرزوی شهادت می کرد. ایشان می فرمود که دنیا فانی است و به آن اعتماد نکنید که شما را فریب می دهد واز راه راست و مقامات عالی دور می کند دوستان خود رابه جهاد در راه خدا دعوت می نمود. در یاری رساندن به فقرا و کمک به مظلومان اهتمام ویژهای می ورزید و همواره در پی حل مشکلات آنان بود.

زندگی نامه علی زالی

زندگی نامه

شهید  راه حق علی زالی در سال 1327  در روستای زیارت ساحلی از توابع شهرستان دشتی در خانوانواده ای مذهبی و متدین پا به عرصه هستی نهاد تا ایران اسلامی شاهد افتخار آفرینی این قهرمان همیشه جاوید باشد.

وی دوران کودکی را در دامان مادری باایمان و مومن گذرانید که باعث شد وی نیز فردی مذهبی و انقلابی بار آید.ایشان در شش سالگی به مکتب خانه ی روستا رفت و به فراگیری کتاب آسمانی قرآن پرداخت .از همان دوران که در مسجد فراگیری قرآن را آغاز نمود انس و الفتی زایدالوصف با مسجد و مسجدیا پیدا کرد.با عشق به امام حسین (ع)در مراسم دهه ی محرم وصفر حضور فعالی داشت . این امرموجب گردید که از همان زمان با واژه شهید و شهادت آشنا گردد که در نهایت باعث شد تا مشتاقانه جان خود را فدای اسلام و انقلاب کند.

شهید بزرگوار در زادگاهش بیش تر به کار های کشاورزی ومخصوصا صیادی می پرداخت. گاهی نیز با دوستانش برای امرار معاش تا صبح در دریا می ماندند تا صیدی حاصل کنند وبا دست پر به خانه برگردند.

ازدواج وی با دختر خاله اش او را وارد مرحله ی جدیدی از زندگی کرد. ایشان در ابتدا راننده بود. پس از مدتی این کار را رها کرده و برای امرا معاش چند سالی به کشور های عربی حاشیه خلیج فارس سفر نمود. ایشان نسبت به کار وفعالیت بسیار حساس بود وهیچ وقت از کار و کوشش دست نمی کشیدند .حاصل ازدواج  وی دو دختر شد. مسوولیت تربیتو پرورش فرزندان در نبود پدر بر دوش مادرشان نهاده شد.

شهید در زمان شوع جنگ تحمیلی  در اداره ی شیلات استان بوشهر انجام وظیفه نمود که با ندای دلنشین حضرت امام (ره) خور را اماده ی نبرد و دفاع در برابر یزیدیان روز گار کرد. بدین ترتیب به بسیج سپاه ناحیه دشتی مراجعه  نمود تا بتواند به ندای امام لبیک بگوید. ایشان با عضو شدن در بسیج عاشقانه به سوی جبهه های نبرد رهسپار گشت.

وی در جبهه تک تیر انداز در مناطق عملیاتی خیبر و در جزیره ی مجنون بود ودر همان منطقه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پیکر مطهرش پس از پانزده سال در تاریخ 11/4/76 با سرافرازی به میهن اسلامی بازگشت.

 

سجایای اخلاقی شهید

ایشان دارای ایمانی مستحکم وپایبند به دین مبین اسلام بود. اخلاق و رفتار وی در روستا مثال زدنی بود. سعی وتلاش می کرد تا مشکلات مردم را به هر نحو حل نماید تا سختی بر همسایگان و اقوام چیره نگردد.

وی عاشق حضرت امام (ره) و ولایت بود. این عشق و علاقه تا حدی بود که همیشه یک قطعه عکس از حضرت امام (ره) به همراه داشت.با اوج گیری نهضت انسان ساز اسلامی به رهبری امام امت (ره) همراه با دیگر مردم قهرمان ایران علیه رژیم ستم شاهی به پا خواست تا انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

ایشان در مراسم و ایام محرم وصفر در مساجد  و حسینیه ها حضوری فعال داشت و با سینه زنی و زنجیر زنی ارادت خالصانه ی خود را نسبت به اهل بیت (ع) نشان می داد.از این طریق بود که عاشق جبهه و شهادت شد.

با وجود این که دارای زن و فرزند بود ودر اداره ی شیلات کار می کرد به خود اجازه ماندن در خانه را نداد زیرا جوانانی را مشاهده می کرد که صف به صف ایستاده اند تا از اسلام و میهن دفاع کنند. او نیز خود را آماده ی نبردی جانانه کرد زن و فرزند خود را به خدا سپرد براو توکل کرد و به صف بسیجیان رزمندگان و حامیان ولایت و انقلاب پیوست تا بتواند با تقدیم جان خود اسلام و انقلاب را زنده نگه دارد.

اودر حالی که کارمند بود و زندگی سرار آسایش و آرامی داشت ولی درونش برای دفاع از ناموس واسلام می جوشید ومی خروشید. همه اینها را به خاطر عشق به مولایش سیدالشهداء (ع9رها کرد. چه سخت است رها کردن این عزیزان و سخت تر از ان این است که فردای قیامت شرمنده باشد. او نیز خود را از این شرمندگی رهایی بخشید و آماده ی نبرد شد.

وی قرآن را از دوران کودکی فراگرفت .از همان دوران انس والفتی فراوان با قران داشت و مرتب قرآن را تلاوت می نمود. لحظه ای از فرامین قران شانه خالی نمی کرد.همیشه در اول صبح که می خواست دنبال کارو کوشش بود قران را باز می نمود وآیاتی چند از ان تلاوت می کرد. سپس با توکل بر خداوند متعال پا به بیرون از خانه می گذاشت. ایشان واجبات خود را از قبیل نماز و روزه حتی در سخت ترین شرایط رها نمی کرد وبه اسلام قران ئ ولایت پایبند بود. او که شهادت را مایه ی سعادت خودت می دانست دست از جهاد در اره خدا نکشید تا این که به ارزوی دیرینه اش که بسیاری ارزوی آن را دارن رسید.

زندگی نامه شهید حبیب حاجی زاده


زندگی نامه

شهید حبیب حاجی زاده فرزند عباس در سال 1346 در روستای زیارت ساحلی دیده به جهان گشود . وی از خانواده ای متدین مومن و مردم دوست بود. شغل پدر ایشان دعا نویسی بود به طوری که از خواهران شهید شنیده می شود که خود او در متن زندگی  نمه ای که نوشته بود اشاره کرده بود که پدرم دعا نویس بود وما از قلم ایشان زندگی را می گذراندیم.

وی در سن شش سالگی به مدرسه رفت تا کسب علم و دانش کند دوران ابتدایی را در مدرسه امام مهدی (عج) روستای زیارت ساحلی به پایان رساند. سپس برای ادامه ی تحصیل مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی کردوان سفلی گذراند.

در طول دوران تحصیل دانش آموزی متین و درس خوان وبا همه مهربان بود.همچنین در خانه نیز دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود به طوری که پدرش چندین  سال مریض وخانه نشین بود وقدرت راه رفتن نداشت واو در تمام کارها به او کمک می نمود وبه راستی حق پدری را به درستی به جای آورد.

ایشان ثابت نمود که شهادت لایق و زیبنده وی بوده است چراکه همیشه با خدا بود و ذکر خدارا هیچ وقت فراموش نمی کرد. ار همان سیزده سالگی نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع کرد.اعتقاد خاصی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت وبه گفته ی بازماندگانش همیشه  اشعار و نوشته هایی که مربوط به محرم و صفر یا به طور کلی مربوط  به اهل بیت (ع) می شد جمع آوری می کرد. به قران علاقه ی وافری داشت به طوری که در کودکی قرآن را نزد پدرش یاد گرفت و با قرآن مانوس گشت. در زمینه های قرآنی و اسلامی مطالعات زیادی داشت.

زمانی که مادر ایشان در قید حیات بود تعریف می کرد "حبیب علاقه ی زیادی به جبهه نشان می داد اما من مخالف این قضیه بودم. او چندین بار این مساله را تکرار کرده بود ولی هر بار از طرف من با مخالفت روبه رو می شد.سر انجام اصرار های وی مرا قانع کرد.هر بار که مانع می شدم از او چنین جوابی می شنیدم که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر از خون آنهاست.بالاخره با چند تن از دوستانش داوطلبانه از طرف بسیج عازم جبهه یحق علیه باطل شد تا این که در تاریخ 29/5/62 در جبههی زیبدات به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.

 

سجایای اخلاقی

شهید حبیب حاجی زاده اخلاقی وارسته داشت. درانجام فرایض دینی و واجبات کوتاهی نمی کرد و نسبت به آنها ارزش بسیاری قایل بود . در طول زندگی خداوند را فراموش نمی کرد و همیشه در کارهایش نام خداوند را زمزمه می نمود.

وی واجبات خود مانند نماز و روزه  گرفتن  را در سنین پایین شروع کرد. نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت (ع) به خصوص سرور و سالار شهیدان ارادتی خالصانه داشت . قرآن را با علاقه تلاوت می کرد. به پدر بیمار خود بسیار کمک  مینمود و حق فرزند بر پدر را به خوبی به جای می آورد. زمانی که پدرش خانه نشین بود و قدرت و توانایی راه رفتن را نداشت او تمام کارهای پدر را از قبیل جابه جا کردن وی را انجام می داد. واو را در ادای فرایض دینی یاری می نمودند.

ایشان با وجود اینکه علاقه وافری به جبهه نشان می داد از سوی مادر خود با مخالفت روبه رو شد.این جوان رعنا  مادر در جواب گفت که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر یا از انها بهتر است.

هنگام رفتن به جبهه خیلی خوشحال بود. داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه حق علیه باطل اعزام شد تا با نثار جان و خون خود انقلاب و اسلام را زنده نگه نگه دارد.

برای اینکه در راه خدا به فیض شهادت نایل آید بارها دست به دغا برداشت واز خداوند بزرگ درخواست شهادت نموده بود. خداوند نیز دعای وی را استجابت نمود واو را در صفوف شهیدان قرا ر داد .پاکی و اخلاص این جوان باعث شد تا خداوند ایشان

 را مورد رحمت خود قرار دهد و وی را عطا فرمود که هر کس آرزوی چنین مقامی را دارد. امید واریم که ما از ادامه دهندگان راه آنها باشیم.


زندگی نامه شهید حبیب حاجی زاده



زندگی نامه

شهید حبیب حاجی زاده فرزند عباس در سال 1346 در روستای زیارت ساحلی دیده به جهان گشود . وی از خانواده ای متدین مومن و مردم دوست بود. شغل پدر ایشان دعا نویسی بود به طوری که از خواهران شهید شنیده می شود که خود او در متن زندگی  نمه ای که نوشته بود اشاره کرده بود که پدرم دعا نویس بود وما از قلم ایشان زندگی را می گذراندیم.

وی در سن شش سالگی به مدرسه رفت تا کسب علم و دانش کند دوران ابتدایی را در مدرسه امام مهدی (عج) روستای زیارت ساحلی به پایان رساند. سپس برای ادامه ی تحصیل مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی کردوان سفلی گذراند.

در طول دوران تحصیل دانش آموزی متین و درس خوان وبا همه مهربان بود.همچنین در خانه نیز دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود به طوری که پدرش چندین  سال مریض وخانه نشین بود وقدرت راه رفتن نداشت واو در تمام کارها به او کمک می نمود وبه راستی حق پدری را به درستی به جای آورد.

ایشان ثابت نمود که شهادت لایق و زیبنده وی بوده است چراکه همیشه با خدا بود و ذکر خدارا هیچ وقت فراموش نمی کرد. ار همان سیزده سالگی نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع کرد.اعتقاد خاصی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت وبه گفته ی بازماندگانش همیشه  اشعار و نوشته هایی که مربوط به محرم و صفر یا به طور کلی مربوط  به اهل بیت (ع) می شد جمع آوری می کرد. به قران علاقه ی وافری داشت به طوری که در کودکی قرآن را نزد پدرش یاد گرفت و با قرآن مانوس گشت. در زمینه های قرآنی و اسلامی مطالعات زیادی داشت.

زمانی که مادر ایشان در قید حیات بود تعریف می کرد "حبیب علاقه ی زیادی به جبهه نشان می داد اما من مخالف این قضیه بودم. او چندین بار این مساله را تکرار کرده بود ولی هر بار از طرف من با مخالفت روبه رو می شد.سر انجام اصرار های وی مرا قانع کرد.هر بار که مانع می شدم از او چنین جوابی می شنیدم که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر از خون آنهاست.بالاخره با چند تن از دوستانش داوطلبانه از طرف بسیج عازم جبهه یحق علیه باطل شد تا این که در تاریخ 29/5/62 در جبههی زیبدات به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.

 

سجایای اخلاقی

شهید حبیب حاجی زاده اخلاقی وارسته داشت. درانجام فرایض دینی و واجبات کوتاهی نمی کرد و نسبت به آنها ارزش بسیاری قایل بود . در طول زندگی خداوند را فراموش نمی کرد و همیشه در کارهایش نام خداوند را زمزمه می نمود.

وی واجبات خود مانند نماز و روزه  گرفتن  را در سنین پایین شروع کرد. نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت (ع) به خصوص سرور و سالار شهیدان ارادتی خالصانه داشت . قرآن را با علاقه تلاوت می کرد. به پدر بیمار خود بسیار کمک  مینمود و حق فرزند بر پدر را به خوبی به جای می آورد. زمانی که پدرش خانه نشین بود و قدرت و توانایی راه رفتن را نداشت او تمام کارهای پدر را از قبیل جابه جا کردن وی را انجام می داد. واو را در ادای فرایض دینی یاری می نمودند.

ایشان با وجود اینکه علاقه وافری به جبهه نشان می داد از سوی مادر خود با مخالفت روبه رو شد.این جوان رعنا  مادر در جواب گفت که مگر من از جوان های مردم بهترم ویا خون من رنگین تر یا از انها بهتر است.

هنگام رفتن به جبهه خیلی خوشحال بود. داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه حق علیه باطل اعزام شد تا با نثار جان و خون خود انقلاب و اسلام را زنده نگه نگه دارد.

برای اینکه در راه خدا به فیض شهادت نایل آید بارها دست به دغا برداشت واز خداوند بزرگ درخواست شهادت نموده بود. خداوند نیز دعای وی را استجابت نمود واو را در صفوف شهیدان قرا ر داد .پاکی و اخلاص این جوان باعث شد تا خداوند ایشان

 را مورد رحمت خود قرار دهد و وی را عطا فرمود که هر کس آرزوی چنین مقامی را دارد. امید واریم که ما از ادامه دهندگان راه آنها باشیم.