چرا سوره توبه بسم الله ندارد؟



چرا سوره توبه بسم الله ندارد, سوره توبه, معنی سوره توبه

از آن جا که این سوره به هنگام اوج گرفتن اسلام در جزیره عرب و پس از درهم شکسته شدن آخرین مقاومت مشرکان نازل گردیده، محتوای آن دارای اهمیت ویژه و فرازهای حساسی است.

نگرشی بر محتوای سوره توبه
قسمت مهمی از این سوره  پیرامون باقی مانده مشرکان و بت پرستان و قطع رابطه با آن‌ها، و لغو پیمان‌هایی است که با مسلمانان داشتند، تا بقایای بت پرستی برای همیشه از محیط اسلام برچیده شود.

قسمت دیگری از این سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن می‌گوید و به مسلمانان هشدار می‌دهد و نشانه‌های منافقان را می شمارد. در بخش دیگری از سوره مذکور، درباره اهمیت جهاد در راه خدا، سخن به میان آمده و در فرازی دیگر از این سوره برخی از انحرافات اهل کتاب (یهود و نصاری) از حقیقت توحید را یادآور می‌شود.

همچنین دعوت مسلمانان به اتحاد و سرزنش تخلف کنندگان از جهاد و مباحث دیگری مانند: داستان هجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) مسأله ماه‌های حرام ـ که جنگ در آن‌ها ممنوع است ـ موضوع جزیه ـ نوعی عوارض ـ از اقلیت‌ها و پیروان ادیان دیگر و... در قسمت‌های بعد این سوره، مورد توجه قرار گرفته است. (تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 7، ص 271 ـ 280)

سوره توبه در قرآن کنونی، نهمین سوره است; ولی در ترتیب نزول آن بر پیامبر(صلی الله علیه و آ له و سلم) بنا بر روایت ابن عباس، آخرین سوره‌ای است که نازل شده و بنا بر آن چه زرکشی نقل کرده.

آخرین سوره‌ای که بر پیامبر نازل شده سوره مائده است و سوره توبه قبل از سوره مائده نازل شده است.( تاریخ قرآن، آیت الله معرفت، ص 58)

چرا در ابتدای سوره توبه "بسم الله الرحمن الرحیم" نیست؟
ما روایتی که دلالت بر حذف "بسم الرحمن الرحیم" و آیاتی از سوره‌ی توبه داشته باشد، در کتاب الإتقان سیوطی پیدا نکردیم ولی مضمون چنین روایتی در کتاب دیگری از کتب اهل سنت وجود دارد که در پاسخ باید بگوییم:

1- از آنجا که این سوره، یک روش محکم و سخت را در مقابل دشمنان پیمان‌شکن و اظهار برائت و بیزاری از آنان و اعلام جنگ با آنان، در پیش گرفته است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به این گروه است، با "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ" که نشانه صلح و دوستی و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خدا است، تناسب ندارد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‌7، ص 273) و به همین جهت با "بسم الله الرحمن الرحیم" شروع نشده است. حضرت علی (علیه‌السلام) در این مورد می‌فرماید: "علت نیامدن بسم اللَّه آن است که: «بسم اللَّه برای امان و رحمت است ولی سوره برائت برای برداشته شدن امان، نازل شده است».( حاکم نیشابوری، مستدرک،ج2 ،ص330)

2- این سوره در حقیقت دنباله سوره انفال است؛ زیرا در سوره انفال پیرامون پیمان‌ها سخن گفته شده، و در این سوره پیرامون القای پیمان‌های پیمان‌شکنان بحث شده است.( مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‌7، ص 273) امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی می‌فرمایند:" انفال و توبه یکی هستند." (مجلسی، بحارالانوار،ج 89 ،ص277)

 اسامی سوره توبه
1.براءة، در کثیری از مصحف‌ها و در کلام سلف و…، این سوره، براءة نامیده شده است. (1) که به معنای «اعلام بیزاری» و مراد «سلب مسئولیت و بی‌اعتبار ساختن پیمان طرف مقابل ـ یعنی مشرکان ـ است.»

ثعلبی، مسنداً (با سند پیوسته) از عایشه از رسول خدا (صلی الله علیه و آ له) چنین آورده است:

«ما نزل علیّ القرآن الاّ آیة آیة و حرفاً حرفاً خلا سورةِ البراءة و قل هو الله احد فإنهما نزلتا علیّ و معهما سبعون ألف صفّ من الملائکة کلّ یقول «یا محمد! إستوص بنسبة الله خیراً» ـ قرآن بر من حرف به حرف و آیه به آیه نازل گشت مگر سورة براءة و قل هو الله احد. این دو، درحالی بر من نازل شدند که فرشتگان در هفتاد هزار صف آن دو را همراهی می‌کردند و هر یک می‌گفتند. «ای محمّد! به نیکی به توصیف پروردگارت سفارش کن.»(2)

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم: «الأنفال و براءة واحد.» نظیر این خبر از سعید بن مسیّب هم نقل شده است. (همو، همانجا) بر زبان صحابه نیز نام براءة رفته است.

در اخباری از ابیّ بن کعب (3)، براء بن عازب(4) ، ابن عباس و عثمان بن عفّان(5) ، انس بن مالک(6) ، عمر (7)، در قصّه حج گزاردن مردم با ابوبکر و ضمن خبری صحیح که ابوهریره گفته است: «… در میان اهل مِنا علی بن ابی طالب (علیه السلام)، براءة را مکرّر اعلام کرد،» (8)

در صحیح بخاری، از زید بن ثابت روایت شده است: «آخرین سوره‌ای که فرود آمد، سوره براءة بود.»

بخاری، در کتاب التفسیر صحیح خود، عنوان سوره توبه را، براءة نهاده و نوشته است: «باب تفسیر سورة براءة.» نامیدن سوره توبه به براءة، از گونه نام گذاری یک سوره به نخستین واژه اوست. (همو، همانجا)،

2.الفاضحة، سعید بن جبیر گوید به ابن عباس گفتم: «سورة التوبة» بی‌درنگ گفت: «تلک الفاضحة: ـ بله ـ آن رسواگر است. هماره نازل می‌شد تا آنجا که بیمناک شدیم یکی‌شان (منافقان) را از قلم نیاندازد و نام ببرد».

این سوره را فاضحه نامند از آن روی که دو چهرگان را با آشکار کردن دو رویی‌شان، مفتضح ساخته است.(9) ابوالشیخ از عکرمة نقل کرده است که عمر گفت: « ـ پیامبر (صلی الله علیه وآله) ـ هنوز از نزول براءة فارغ نشده بود و ما می‌پنداشتیم [با ادامة نزول] یک تن از ما باقی نخواهد ماند که دربارة وی چیزی نازل نشود!!!» (10).

3.العذاب، حذیفة بن یمان گوید: سوره توبه خوانندش حال آنکه سوره عذاب است از آن روی که برای عذاب کافران نازل گشت.(11)

4. المُبعثِرة، منسوب به ابن عباس، زیرا که رازهای منافقان را می‌کاود و زیر و رو می‌کند.

5.المقشقشة، منسوب به ابن عباس، و به معنای پیراینده، چنینش نامیدند، زیرا کسی را که بدان بگرود ـ و دل بندد ـ از نفاق و شرک ایمن می‌کند و سالم می‌دارد و از آن روی که در آن به یکتایی (اخلاص) و پیراستن وجود از غیر خداوند، فراخوانده‌اند.

6. المُدَمدِمة، از سفیان‌بن عیینة، به معنای نابوده‌کننده و ویرانگرِ ـ باطل ـ .

7.الحافرة، از حسن [بصری] زیرا دلهای منافقان را می‌کَنَد و آنچه را پوشانده‌اند هویدا می‌سازد. یادآور می‌شویم که حسن از تابعان بوده است.

8.المثیرة، از قتادة (تابعی). چون رسوایی‌ها و زشتی‌هایشان را جستجو و آفتابی می‌کند.

9.المنِقّرة، از عبید بن عمیر نقل شده است. به معنای کاونده چون آنچه را در دل مشرکان است می‌کاود، «تا سیه روی شود هر که در او غشّ باشد».

10. الکاشفة، به نظر می‌رسد چنین نامیده شده است چون از اسرار نهفته دو سیمایان مزوّر پرده بر می‌دارد و رازهای سربه مُهرشان به عالم، سَمَر کند، «وین راز سر به مُهر، به عالم سَمَر شود.» یعنی أسرار منافقان آشکار و نَقل محافل و مجالس می‌گردد.

11. المُنَکِّلة، به معنای باز دارنده و دور کننده، چون متعمق در آیاتش را از حق‌پوشی، تزویر و دورویی دور می‌کند. این عنوان به معنی عقوبت‌گر و تنبیه‌گر نیز هست، چون کافران و منافقان را می‌آزارد و گوشمالی می‌دهد «گوشمالی بیند از قرآن که اینش پند بس! ». (12)

 ===============================
پی نوشت ها:
1.(ابن عاشور، 10/95)
2.(طبرسی، مجمع البیان، 5/4).
3.(ابن حنبل، 5/134)
4.(بخاری، 4/1586، 1682)
5.(تِرمِذی، 5/272؛ طبرسی، مجمع‌البیان، 5/4)
6.(تِرمِذی، 275)
7.(طبرسی، مجمع البیان، 3؛ بخاری، 1852؛ سیوطی، الإتقان، 172)
8.(ابن عاشور، 10/95).
9.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ بخاری، 4/1852)
10.(طبرسی، مجمع البیان، 4/794؛ سیوطی، الإتقان، 1/172)
11.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ سیوطی، همانجا)
12.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3 ـ 4؛ سیوطی، الإتقان، 1/172 ـ 173؛ ابن عاشور، 10/95؛ شحّاته، 184).

منابع :
hawzah.net
maarefquran.com
andisheqom.com

چرا امام حسین علیه السلام خانواده خود را به کربلا برد؟




کربلا,اتفاقات کربلا,امام حسین

 

عمل امام حسین (علیه السلام) نیاز به تفسیر و تبیین دارد همان گونه که قرآن نیاز به آن دارد، نیاز به تفسیر و تحلیل داشتن یک عمل نشانگر رمز و رازدار بودن و پیچیده بودن آن می باشد به گونه ای که وقتی به آن نگاه می شود سۆال های متعددی برای ناظر به وجود می آید. کثرت سۆال از نیاز به تفسیر حکایت می کند و هر گونه پاسخ به آنها نوعی تفسیر و تبیین می باشد.

 علل همراهی خانواده امام از مکه تا کربلا
چه ضرورتی داشت امام حسین (علیه السلام) در این سفر، خانواده را همراه خود ببرد؟ چه اشکالی پیش می آمد که آنان را در مکه باقی گذارد تا در جوار خانه خدا عبادت کنند یا آنان را به همراه عبدالله بن عباس به مدینه بفرستد؟
آمدن زن و بچه همراه امام حسین (علیه السلام) هیچ گونه نقش منفی در نهضت امام و به پیروزی رسیدن آن نداشته است. آنچه مهم است اینکه آیا همراهی آنان با امام تأثیر مثبتی برای اسلام یا برای خود آنان داشته است یا خیر؟
اگر فرض شود همراهی خانواده امام با وی هیچ نقش مثبتی در اسلام، نهضت و… نداشته باشد باز بردن آنان به همراه خود، قابل توجیه است، زیرا که آنان خودشان خواستار همراهی با حضرت بودند و چندین بار که در طول مسیر اعلام کرد که هرکس می خواهد برگردد هیچ یک از آنان چنین خواسته ای را مطرح نکرد بلکه اگر در جاهایی امام می فرمود که همراهی آنان لازم نیست و می توانند برگردند آنان ناراحت می شدند. و حتی در کربلا و پس از آن هیچ یک نمی گفتند ای کاش به چنین سفری نمی رفتیم.
بنابراین بر فرضی که همراهی آنان با امام حسین (علیه السلام) هیچ نفع و ضرری نداشته باشد، باز رفتن آنان به همراه امام خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت و چنین رنج و درد کشیدن هایی راضی و بلکه خوشحال بوده اند و ما نباید افراد را بر کاری که به دلخواه خود انجام داده اند و پدر به عنوان رئیس خانواده آنان را در خواستشان آزاد گذاشته و ضرر و زیانی برای دیگران نداشته، توبیخ یا محاکمه کنیم. بلکه باید از امام حسین (علیه السلام) درس مهربانی و مدیریت بیاموزیم که چنان با خانواده و کودکان مهربانی کرده که حتی در سخت ترین شرایط، حاضر نیستند او را تنها بگذارند.
اوج عشق خانواده به امام حسین (علیه السلام) را می توان از کلام «جون» غلام ابوذر فهمید. او که غلامی سیاه و هدیه ابوذر به امام حسین (علیه السلام) بود وقتی حضرت او را مرخص کرد تا برود و زنده بماند و به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود گریه افتاد و گفت: … سوگند به خدا شما را رها نمی سازم تا خون سیاهم به خون های شما در آمیزد.( موسوعه کلمات الامام الحسین، 452)
وقتی که یک غلام که همیشه خواستار آزادی است این چنین باشد، حساب دیگران و عشق و علاقه شان به امام روشن است. چنانکه عبدالله بن حسن که نوجوان بود و برای دفاع از عمویش از خیمه فرار کرد و وقتی شمشیری حواله امام حسین (علیه السلام) شد دست خود را جلو برد تا به این وسیله از امام دفاع کند و دستش قطع شد(همان، ص 507)

 فواید همراهی خانواده با امام
1- مسلم است که اگر امام بدون زن و فرزند بلکه با هفتاد یا صد یا پانصد مرد جنگی از مکه به سوی کوفه رهسپار می شد، به راحتی ممکن بود که به آنان برچسب یاغی، مفسد، خارجی و… بزنند و در همان اولین برخورد در بیرون کوفه آنان را به عنوان خارجی و حَروُری از بین ببرند که در این صورت کشته می شدند و اثری از آنان در صفحه آن روز یا هر روز تاریخ باقی نمی ماند.
2 - بعید نبود که حکومتیان به عنوان لشکر فاتح به مکه یا مدینه حمله کنند و برای درس عبرت گرفتن به دیگران هر جنایتی فجیعی را درباره زن و فرزند امام مرتکب شوند، همان گونه که در واقعه حره با اهل مدینه چنین کردند.
امام حسین (ع)
3- خانواده امام حسین (علیه السلام) توانستند پیام رسان حادثه کربلا باشند و در کوفه، شام، مدینه و بین راه، تنها کافی بود که خود را معرفی سازند که نوه ها و فرزندان نوه های پیامبرند و لااقل شامیان بفهمند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، خویشاوندانی نزدیک تر از معاویه و یزید دارد که به فرمان یزید کشته و اسیر گشته اند.
4- مقاومت خانواده امام بر انجام واجبات الهی درباره احکامی را که می رفت تا مندرس شود، زنده ساخت که از جمله آنها می توان اصرار آنان بر حفظ حجاب، حفظ خود از نامحرمان، جلوگیری از مورد دید واقع شدن، جلوگیری از اختلاط زن و مرد نام برد.( ر.ک: تاریخ الطبری، 4/367 تا 379)
5-  نشان دادن راه مبارزه به تمامی مبارزان، که اگر خانواده خوب تربیت شد و خوب آموزش دید، در بحبوحه کار، همراه، همگام و هماهنگ با نهضت است، سخنان زنان در تقویت مردان برای دفاع از امام حسین (علیه السلام) و برای دفاع از اهل بیت، نشان می دهد که کار کردن بر روی خانواده و تربیت آنان اثر مهمی در پیشرفت کار دارد.
بی جهت نبوده که خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»( سوره شعراء، آیه 214. و خویشان نزدیکت را هشدار ده) و به اهل ایمان دستور داده است: «قوا انفسک و اهلیکم ناراً وقودها الناس و الحجارة».( سوره تحریم، آیه 6، خود و خانواده تان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ است حفظ کنید)
به هر حال امام(علیه السلام) نشان داد که در دوران فراغت باید به انسان سازی پرداخت تا در روز حادثه آن انسان ها با مقاومت و فداکاری انسان را در راه هدف یاری دهند.
6-  نشان دادن قدرت روحی امام که حتی در بحبوحه جنگ، فشار دشمن، جراحت های زیاد، تشنگی و… از زن و فرزند خود غافل نمی شود و این نشانگر اوج روحی و کمال روحی امام است، که باید در چنان صحنه هایی بروز کند.
زیاد دیده شده که در تصادفات و غیره، فرد از خانواده و فرزندانش غافل می-شود و در لحظاتی تمام فکرش به خودش و نجات خودش معطوف است و گاهی حتی با نابودی آنان به دست خود، راه نجات خود را می پوید نشان دادن روحیه ای برعکس، حتی در آخرین لحظات آن گونه که در رجزهای امام حسین (علیه السلام) و کلماتش ظاهر است اوج روحیه او را می رساند نظیر: «من حسین بن علی هستم، سوگند خورده ام که سر تسلیم فرو نیاورم، از خانواده پدرم دفاع کنم، بر دین پیامبر حرکت می نمایم.»( ر.ک: موسوعه کلمات الامام الحسین، 499. انا الحسین بن علی آلیت ان لا أنثنی احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی)
یا کلام معروف امام حسین (علیه السلام) که خطاب به آن فرمود: اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید در این دنیایتان آزادمرد باشید … من با شما می جنگم و شما با من می جنگید و زنان گناهی ندارند، تا من زنده ام سرکشان، یاغیان و جاهلانتان را از تعرض به خانواده ام باز دارید. با این کلمات نشان داد که غیرت و مردانگی در هر حالی ولو آخرین لحظه حیات باشد، خوب است، اگر زن و فرزند همراه او نبودند چنین پیامی را نمی توانست به این زیبایی بیان کند.
7-  آموزش اینکه دفاع از کیان اسلام و دفاع از عقیده و آرمان زن و مرد نمی شناسد و هرکس در حد توان خود می تواند در این امر مهم شریک باشد.
8-  نمایاندن چهره واقعی دشمن، که در راه رسیدن به مقام، حتی ناجوانمردانه ترین شیوه ها را به کار می برد و زن و کودکان که از تعرض مصونند و در جنگ ها نباید مورد آزار و اذیت یا کمبود امکانات قرار گیرند را در معرض شدیدترین تضییقات قرار داد و حتی آنان را از آب منع کرد و علاوه بر مردان که تشنه جان دادند زنان نیز در حالت تشنگی شدید به سر می بردند.

منابع:
سایت حوزه
مقاله احمد عابدینی
سایت اندیشه قم

 

 

 

 

«اشهد أن علیاً ولی‌الله» چرا به اذان اضافه شد؟




تغییرات اذان,رحلت پیامبر

تغییرات اذان پس از رحلت پیامبر(ص)/«اشهد أن علیاً ولی‌الله» چرا به اذان اضافه شد؟

متفرقه مذهبی - زمانی که معاویه، لعن بر علی(ع) را بر بالای منبرها و مأذنه‌ها علنی کرد، شیعه امامیه، به این فکر افتاد که برای جلوگیری از این بدعت، ولایت امیرالمؤمنین(ع) و شهادت به ایشان را به قصد تبرک، در اذان‌ها اعلام کند.

همزمان با آغاز ایام حج بیت‌الله الحرام و حضور عاشقانه و عارفانه حاجیان در سرزمین وحی، خوب است نگاهی دوباره به سنت حضرت رسول (ص) در خصوص مسئله اذان، وضو و نماز داشته باشیم و بدعتی که متأسفانه پس از رحلت آن حضرت در این مسائل به وجود آمد.

بخش نخست این نوشتار به موضوع اذان پیامبر(ص) اختصاص دارد.

برداشت اول/ سنت

اذان، یکی از نشانه‌های دین الهی است که از سوی خداوند متعال بر رسول‌الله (ص) نازل شده است و جبرئیل امین، اصل، جزئیات، شیوه و سبک آن را به ایشان آموخته و روشن است که هیچ فردی در پیدایش آن دخالت نداشته، در کاستن یا افزودن آن نیز کسی حق تصرف نداشته است.

اذان هجده فصل دارد که عبارتند از: 4 تکبیر، 2 شهادت بر توحید، 2 شهادت بر رسالت، 2 بار حی علی الصلاه، 2 بار حی علی الفلاح، 2 بار حی علی خیر العمل، 2 تکبیر و 2 تهلیل(لا اله الا الله).

برداشت دوم/ بدعت

دو بدعت در اذان شکل گرفت؛ حذف «حی علی خیر العمل» در تمام اذان‌ها و اضافه‌ کردن «الصلاة خیر من‌النوم» در اذان صبح!

1. حذف؛ حافظ علوی، یکی از عالمان مشهور غیر‌ شیعه نقل می‌کند که خاندان رسول خدا (ص) بر وجود «حی علی خیر‌العمل» در اذان اتفاق نظر دارند و اذان‌گویان در دوران خلافت ابوبکر نیز به همین شیوه اذان می‌گفتند؛ اما وقتی عمر، زمام خلافت را به دست گرفت، گفت: «گفتن حی علی خیرالعمل را ترک کنید تا مردم به بهانه این که نماز، بهترین عمل است، جهاد را ترک نکنند». او نخستین فردی بود که این فصل از اذان را ترک کرد!

2. اضافه؛ خلیفه دوم، در اذان صبح پس از «حی علی الفلاح» جمله «الصلاة خیر من النوم» را افزود که این افزوده را «تثویب» می‌نامند. به گفته مالک، پیشوای فرقه مالکیه، هنگامی که مؤذن، نزد عمر آمد تا فرا رسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند، عمر خواب بود و او فریاد بر آورد: «الصلاة خیر من‌النوم». عمر، این جمله را پسندید و به او دستور داد تا از این پس، این عبارت را در اذان صبح قرار دهند. ابن‌حزم، دانشمند معروف سنی، ضمن نفی «الصلاة خیر من النوم»، مدعی است که این جمله، از سنت‌های رسول خدا (ص) نیست.

برداشت سوم/ درنگ

1. کسانی که به اذان دستبرد زدند و بانی کاستی و فزونی اجزای آن شدند، برای توجیه علمکرد خود، این گونه وانمود کردند که صورت اذان را «عبدالله بن زید» در خواب دید و آن را به رسول‌الله (ص) گزارش کرد و این شیوه اذان، به تأیید پیامبر (ص) رسید!

در سستی این ادعا، باید بر این نکته تأکید کرد که امور شرعی مهمی چون نماز و اذان، از وحی سرچشمه می‌گیرند. امام صادق(ع)، ضمن نقد این فکر سست، فرمود: «وحی بر پیامبر شما نازل می‌شود؛ حال گمان می‌برید که او اذان را از عبدالله بن زید ستانده است»!

2. «حی علی خیرالعمل»، در دوران رسول‌الله (ص)، جزو اذان و اقامه بوده است و منابع شیعه و سنی، بر آن هم‌داستان هستند؛ اما متأسفانه به دلیل بروز بدعت‌هایی پس از رحلت پیامبر (ص)، این بخش از اذان حذف شد و اعتراض بسیاری از اصحاب را نیز به دنبال داشت.

الف) دانشمند سنی، معروف به سیاغی (متوفای 1221 ق) در کتاب «الروض النضیر» می‌نویسد: صحیح آن است که اذان با «حی علی خیرالعمل» تشریع شده است؛ گذشته بر این، همگان اتفاق نظر دارند که در روز خندق، این جمله، جزء اذان بوده است.

ب) متقی هندی، نویسنده کتاب «کنزل العمال»، چنین نقل می‌کند: بلال در اذان صبح، «حی علی خیر‌العمل» می‌گفت.

ج) مؤید بالله زیدی، در کتاب «شرح تجرید»، از این سخن رسول خدا (ص) یاد می‌کند که فرمود: «بهترین اعمال شما، نماز است» و آنگاه بلال را امر فرمود که در اذان، «حی علی خیرالعمل» بگوید».

د) حافظ علوی زیدی، در رساله خاص خود به نام «الأذان بحی علی خیر العمل»، از ابی‌محذوره، یکی از اصحاب رسول خدا (ص) نقل می‌کند که پیامبر به وی اذان را آموخت و یکی از فصول آن، «حی علی خیرالعمل» بود.

ه) امام باقر علیه‌السلام فرمود: «در اذان من و پدرانم، پیامبر و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین علیهم‌السلام، «حی علی خیرالعمل»، وجود دارد».

و) اهل‌بیت رسول خدا (ص) و بسیاری از اصحاب و تابعین، پس از بدعت صورت گرفته، در اذان خود، «حی علی خیرالعمل» را قرائت می‌کردند. قاسم بن محمد، یکی از بزرگان فرقه زیدیه، چنین نقل می‌کند: «اتفاق است بر این که ابن عمر و حسن و حسین علیهما‌السلام و بلال و جماعتی از اصحاب، در اذان خود، «حی علی خیرالعمل» را می‌گفتند». محمد بن سیرین، درباره عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه دوم، نقل کرده که او همواره در اذان خود، «حی علی خیرالعمل» می‌گفت.

ز) علاءالدین قوشچی، دانشمند بزرگ سنی مذهب (متوفای 879ق)، از طبری نقل می‌کند که عمر چنین گفت: «سه چیز در زمان رسول خدا (ص) وجود داشته که من حرام‌کننده آنها و عقوبت کننده بر مرتکبان آنها هستم؛ متعه حج، متعه نساء و حی علی خیرالعمل در اذان». قوشچی پس از نقل این سخن، به عذر تراشی برای اقدام بدعت آمیز عمر دست می‌زند و آن را اجتهاد می‌شمارد! او می‌نویسد: چنین کاری از سوی عمر، سبب سرزنش او نمی‌شود؛ زیرا مخالفت یک مجتهد با دیگری در مسائل اجتهادیه، بدعت نیست!

ح) این ابی‌عمیر می‌گوید: از امام رضا (ع) درباره علت حذف «حی علی خیرالعمل» سؤال کردم و امام فرمود: علت ظاهری، به دلیل آن بود که مردم با توجه بسیار به نماز، جهاد را رها نکنند؛ اما علت باطنی آن، این است که بهترین عمل، ولایت است و کسی که امر به حذف «حی علی خیر‌العمل» نموده، قصدش دور کردن مردم از ولایت بوده است.

3. وجود «الصلاة خیر من النوم» در میان اذان صبح، ادعایی بی‌دلیل و بدعتی در کنار بدعت‌های دیگر بوده است و عالمان سنی نیز در اصل و شیوه «تثویب»، هم‌نظر نیستند و بین آنان، اختلافات زیادی است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) شافعی، تثویب را مکروه می‌داند و مدعی است که اگر مجاز بود، ابومحذوره بدان اشاره می‌کرد؛ زیرا او اذان‌گوی نبی اکرم(ص) بود و به تمام فصل‌های اذان اشاره کرده بود.

ب) ابوبکر رازی حنفی (متوفای 370 ق)، «الصلاة خیر من النوم» را جزء اذان نمی‌داند.

4. فقهای شیعه، شهادت سوم (اشهد ان علیاً ولی‌الله) را جزو اذان نمی‌دانند و فتوا می‌دهند که اگر فردی، این شهادت را به عنوان جزئی از اذان بگوید، کار حرامی مرتکب شده و گناه کرده است. این شهادت، بدون قصد جزئیت در اذان، جایز و یا مستحب است و مبنای این استحباب، آن است که علی(ع) به حکم قرآن و حدیث رسول گرامی(ص)، ولی خداست و مفسران، اذعان دارند که قرآن مجید با نزول این آیه، بر ولایت امام علی(ع)، تصریح کرده است: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ؛ تنها ولی و سرپرست شما، خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همان کسانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌دهند».

عبدالمحسن عبدالله سراوی، دانشمند سوری، در کتاب «القطوف الدانیة» می‌نویسد: شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمی‌گوید؛ بلکه از زمانی که معاویه، لعن بر علی‌بن ابی‌طالب (ع) را بر بالای منبرها و مأذنه‌ها علنی کرد، شیعه امامیه، به این فکر افتاد که برای جلوگیری از این بدعت و پنهان شدن ولایت امیرالمؤمنین (ع)، شهادت به آن را به قصد تبرک، در اذان‌ها اعلام دارد؛ همان گونه که خداوند متعال، این امر را کتمان نکرده، در قرآن کریم، به ولایت امام علی(ع) اشاره کرده است.

از این رو، فقیهان شیعه، بر این نکته تاکید دارند که این شهادت، شعار شیعه است و نباید آن را به قصد جزئیت در اذان ذکر کرد؛ وگرنه بدعت است. شهید اول (متوفای 786 هجری) می‌نویسند: «شهادت به ولایت علی(ع)، از احکام ایمان است؛ نه از الفاظ اذان».

منبع:khabaronline.ir

آیا براى سایر انبیاء هم معراج بوده است؟




آیا براى سایر انبیاء هم معراج بوده است

جهانى بودن اسلام، منافاتى با وجود اقلیّت‏ هاى مذهبى در پناه اسلام ندارد.

از عبارت «إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» در آیه استفاده مى ‏شود که یهود و نصارى تا قیامت مى ‏باشند.

إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (آل عمران ـ 55)

[یاد کن‏] هنگامى را که خدا گفت: «اى عیسى، من تو را برگرفته و به سوى خویش بالا مى‏ برم، و تو را از [آلایش‏] کسانى که کفر ورزیده‏ اند پاک مى‏ گردانم، و تا روز رستاخیز، کسانى را که از تو پیروى کرده‏ اند، فوق کسانى که کافر شده ‏اند قرار خواهم داد آن گاه فرجام شما به سوى من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى‏ کردید میان شما داورى خواهم کرد.

 بازگشت مسیح به سوى خداوند
این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگى حضرت مسیح علیه السلام است، معروف در میان مفسران اسلام، به استناد آیه 157 سوره نساء این است که مسیح هرگز کشته نشد (و از توطئه ‏اى که یهود با همکارى بعضى از مسیحیان خیانتکار براى او چیده بودند رهایى یافت) و خداوند او را به آسمان برد. هر چند مسیحیان طبق انجیل هاى موجود مى‏ گویند مسیح کشته شد و دفن گردید و سپس از میان مردگان برخاست و مدت کوتاهى در زمین بود و بعد به آسمان صعود کرد (انجیل مرقس باب 16، انجیل متى باب 28، انجیل لوقا باب 24، انجیل یوحنا باب 31) آیه فوق ناظر به همین معنى است، مى‏ فرماید: به یاد آرید "هنگامى را که خدا به عیسى گفت: من تو را بر مى‏گیرم و به سوى خود بالا مى‏برم‏"

در قسمتی از آیه می فرماید: و تو را از کسانى که کافر شدند پاک مى‏سازم‏." (وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).

منظور از این پاکیزگى، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بى ایمان است، و یا از تهمت هاى ناروا و توطئه ‏هاى ناجوانمردانه، که در سایه پیروزى آیین او حاصل شد، همانگونه که در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سوره فتح مى‏ خوانیم: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ،" ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم، تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد".

یعنى از گناهانى که به تو در گذشته نسبت مى‏ دادند و زمینه آن را براى آینده نیز فراهم ساخته بودند پاک سازد.

و نیز ممکن است منظور از پاک ساختن او، بیرون بردن مسیح از آن محیط آلوده باشد.

سپس مى ‏افزاید: "ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر کافران برترى مى ‏دهیم" این بشارتى است که خدا به مسیح و پیروان او داد تا مایه دلگرمى آنان در مسیرى که انتخاب کرده بودند گردد.

این آیه یکى از آیات اعجاز آمیز و از پیشگویی ها و اخبار غیبى قرآن است که مى‏ گوید پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند، برترى خواهند داشت. چون مکتب یهود بر نژاد پرستى و نژاد استوار است لذا پیشرفت نکرده و پیوسته زیر سلطه نصارى خواهند ماند و آن گاه که اسلام پیشرفت کرد و مسیحیت عقب ماند، یهود زیر سلطه مسلمانان خواهند بود، زیرا که مسلمانان نیز مصداق الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ هستند و نبوت عیسى را قبول دارند.

در دنیاى کنونى، این حقیقت را با چشم خود مى ‏بینیم که یهود و صهیونیست ها بدون وابستگى و اتّکاء به مسیحیان، حتى یک روز نمى ‏توانند به حیات سیاسى و اجتماعى خود ادامه دهند، روشن است که منظور از "الَّذِینَ کَفَرُوا"، جماعتى از یهود مى ‏باشند که به مسیح کافر شدند.

و در پایان آیه مى ‏فرماید: "سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى ‏کنم" یعنى آنچه از پیروزی ها گفته شد، مربوط به این جهان است و محاکمه نهایى و گرفتن نتیجه اعمال چیزى است که در آخرت خواهد آمد.

 بحث لغوی:
بعضى تصور کرده ‏اند که واژه "متوفیک" از ماده "وفات" به معنى "مرگ" است، به همین دلیل چنین مى ‏پندارند که با عقیده معروف میان مسلمانان درباره عدم مرگ حضرت عیسى و زنده بودن او منافات دارد.

در حالى که چنین نیست، زیرا ماده "فوت" به معنى از دست رفتن است ولى "توفى" (بر وزن ترقى) از ماده "وفى" به معنى تکمیل کردن چیزى است و اینکه عمل به عهد و پیمان  را وفا مى‏ گویند به خاطر تکمیل کردن و به انجام رسانیدن آن است، و نیز به همین دلیل اگر کسى طلب خود را به طور کامل از دیگرى بگیرد، عرب مى‏ گوید: توفى دینه، "یعنى طلب خود را به طور کامل گرفت".

 تشابه با آیات دیگر:
1ـ در آیات دیگر قرآن نیز توفى به معنى گرفتن به طور مکرر به کار رفته است مانند: "وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ؛ و اوست کسى که شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب‏] مى‏ گیرد و آنچه را در روز به دست آورده‏ اید مى ‏داند. (سوره انعام، آیه 60)

2ـ در این آیه مسأله خواب  به عنوان توفى روح ذکر شده، همین معنى در آیه 42 سوره زمر و آیات دیگرى از قرآن نیز آمده است.

درست است که واژه توفى گاهى به معنى مرگ آمده و متوفى به معنى مرده است، ولى حتى در اینگونه موارد نیز حقیقتاً به معنى مرگ نیست، بلکه به معنى تحویل گرفتن روح مى ‏باشد و اصولاً در معنى توفى، مرگ نیفتاده و ماده فوت از ماده وفى به کلى جدا است.

 نکات آیه:
در اینجا سوالى پیش مى‏ آید که طبق این آیه، یهود و نصارى تا دامنه قیامت در جهان خواهند بود و همواره این دو مذهب به زندگى خود ادامه خواهند داد، با اینکه در اخبار و روایات مربوط به ظهور حضرت مهدى "عج" مى‏ خوانیم که او همه ادیان را زیر نفوذ خود در مى ‏آورد؟

پاسخ این سوال از دقت در روایات مزبور روشن مى ‏شود، زیرا در روایات مربوط به ظهور حضرت مهدى "عج" مى ‏خوانیم که هیچ خانه‏اى در شهر و بیابان نمى‏ ماند مگر اینکه توحید در آن نفوذ مى ‏کند، یعنى اسلام به صورت یک آیین رسمى همه جهان را فرا خواهد گرفت و حکومت به صورت یک حکومت اسلامى در مى ‏آید و غیر از قوانین اسلام چیزى بر جهان حکومت نخواهد داشت ولى هیچ مانعى ندارد که اقلیتى از یهود و نصارى در پناه حکومت حضرت مهدى "عج" با شرایط "اهل ذمه" وجود داشته باشند.

زیرا مى ‏دانیم حضرت مهدى "عج" مردم را از روى اجبار به اسلام نمى ‏کشاند، بلکه با منطق پیش مى ‏رود و توسل او به قدرت و نیروى نظامى براى بسط عدالت، و بر انداختن حکومت هاى ظلم و قرار دادن جهان در زیر پرچم عدالت اسلام است، نه براى اجبار به پذیرفتن این آیین، وگرنه آزادى و اختیار مفهومى نخواهد داشت.

از آنجایى که در آیه شریفه کلمه "رافعک" مقید به قید "الى" شده، معلوم مى‏ شود که منظور از این رفع، رفع معنوى است نه رفع صورى و جسمى، چون خداى تعالى در مکانى بلند قرار نگرفته تا عیسى را به طرف خود بالا ببرد، او مکانى از سنخ مکان هاى جسمانى که اجسام و جسمانیات در آن قرار مى ‏گیرند ندارد، به همین جهت دورى و نزدیکى نسبت به خداى تعالى هم دورى و نزدیکى مکانى نیست، پس منظور از رفع، رفع معنوى است یعنى ترفیع درجه و تقرب به خداى سبحان‏.

امام باقر علیه السلام فرمود: معراج حضرت عیسى علیه السلام، در شب 21 ماه مبارک رمضان بوده است. (تفسیر نور الثقلین)

 پیام ‏های آیه:
براى سایر انبیاء نیز معراج بوده است. «رافِعُکَ إِلَیَّ»


زندگى در میان کفّار، مایه‏ى آلودگى، و دورى از آنها، مایه‏ى پاکى و طهارت است. «مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 3ـ پیشگویى غیبى غلبه‏ى مسیحیّت بر یهود، از معجزات قرآن است. «جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا»

پیروى از انبیاء، رمز پیروزى است. «جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا»

جهانى بودن اسلام، منافاتى با وجود اقلیّت ‏هاى مذهبى در پناه اسلام ندارد. از عبارت «إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» استفاده مى ‏شود که یهود و نصارى تا قیامت مى ‏باشند.

6- بازگشت همه به سوى خداست و او داور بى ‏چون و چراست. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»

منابع:
تفسیر نور، ج 2
تفسیر نمونه، ج 2
تفسیر نور الثقلین
تفسیر احسن الحدیث، ج 2
ترجمه تفسیر المیزان، ج 3
تبیان